موفقیت آخر راه نیست....
داستان رابرت بروس اسکاتلندی را بخوانید. داستانی واقعی که هفتصد سال پیش در زمان پادشاهی انگلستان بر اسکاتلند رخ داده است. پادشاه انگلستان فرد ظالم و خونخواری بود که سالها به طور وحشیانهای بر اسکاتلند ستم میراند. ولی در سال 1306 شاه اسکاتلند شد و اولویت اول خود را آزادی کشورش قرارداد. او لشکری را جمع آوری و بر ضد انگلستان اعلان جنگ کرد. متأسفانه ارتش انگلیس به دلیل تعداد نیروهای بیشتر و سلاحهای پیشرفتهتر، پیروز شد.
رابرت بروس فرار کرد و به غاری پناه برد. فضای غار سرد و مرطوب بود. خستگی و خونریزی زخمی که در جنگ برداشته بود احساس ناامیدی را در او تشدید میکرد. احساس شرم میکرد و فکر کرد که کشورش را ترک کند و دیگر بازنگردد.
همانطور که دراز کشیده بود، عنکبوتی توجهش را جلب کرد که برای ساختن تار خود روی دیوارهای غار سخت میکوشید؛ کاری که به نظر بسیار دشوار میرسید. عنکبوت از یک سوی دیوار به سوی دیگر رشتهای از تار خود را پرتاب میکرد، سپس همین عمل را از جهات مختلف انجام میداد. در حین تلاش عنکبوت بادی از دهانهی غار به داخل وزید و تار ساخته شدهی او را پاره و عنکبوت را به گوشهای پرتاب میکرد. اما عنکبوت دست از تلاش برنمیداشت. به محض اینکه باد فروکش میکرد، دوباره روی دیوار میرفت و کار خود را از سر میگرفت.
بارها و بارها باد تار و پود رستهشدهی عنکبوت را از هم درید و عنکبوت دوباره برخاست و کار خود را از ابتدا شروع کرد. به تدریج از شدت باد کاسته شد و عنکبوت توانست پایههای کار خود را طوری محکم بسازد که دیگر باد نتواند پارهاش کند. وقتی باد دوباره شدت گرفت، دیگر شبکههای تنیدهشدهی عنکبوت به قدری قدرت یافته بود که دیگر پاره نشد و توانست کار خود را به انتها برساند.
رابرت بروس از مقاومت و پایداری عنکبوت حیرتزده شده بود. فکر کرد: « اگر این موجود کوچک به رغم مشکلاتی که با آن روبرو شد، توانست کار خود را به انتها برساند، پس من هم میتوانم.» عنکبوت برای او به یک نماد تبدیل شد و از تجربهی به دست آمده در غار، شعاری را مطرح کرد: «وقتی در شروع به موفقیت دست نیافتید، دوباره و دوباره تلاش کنید.» پس از بهبود یافتن زخمهایش دوباره به جمعآوری ارتش دست زد و هشت سال با انگلستان جنگید تا سرانجام توانست آنها را در سال 1314 شکست دهد.
رابرت بروس مطمئناً به دنبال دست یابی به هدف خود یعنی پیروزی در جنگ نبود، بلکه فقط میدانست که آزادی برایش مفهوم بزرگی دارد و تا زمانی که در پی آن بود زندگی ارزشمندی را پیش میبرد ( پس مشتاقانه همهی سختی مسیر را تحمل میکرد.) ماهیت تعهد چنین است:
شما نمیدانید در آینده به اهداف خود خواهید رسید یا نه! فقط میتوانید به سمت جلو و در مسیر ارزشهای خود گام بردارید.
آینده در کنترل شما نیست. تنها مسئلهای که بر آن اشراف دارید توانایی خود برای ادامه دادن، آموختن رشد در طول مسیر است. شاید گاهی نیاز باشد خود را به مسیر اصلی که از آن خارج شدهاید بازگردانید. وینستون چرچیل میگوید: « موفقیت آخر راه نیست. شکست مرگ نیست. شجاعت شما برای ادامهی مسیر است که ارزش دارد.»