حق با من است نه با تو!
حق با من است نه تو!
با یک دنیا عشق ازدواج کردم. در ذهنم مردی را ساخته بودم که همهی زندگیش در من خلاصه میشد. اما خیلی طول نکشید که فهمیدم همه چیز تنها یک خیال است .از کودکی، عاشق رشتهی حقوق بودم، اما حتی فکرش را هم نمیکردم روزی در مقام وکالت ، برای زندگی خودم در محضر قاضی بنشینم.
روزی که برای تکمیل پایاننامهام به دادگاه انقلاب رفته بودم، مهرداد را پشت در اتاق قاضی دیدم. برای تقسیط مهریهی برادرزادهاش به دادگاه آمده بود و من را پشت در نگاه داشت تا سوالش را بپرسد. همهچیز از همانجا شروع شد. روز آخری که قرار بود پایاننامهام را تحویل بدهم همین که آمدم پایم را از دادگاه بیرون بگذارم، مهرداد جلویم را گرفت. آن روز مثل همیشه نبود. چهرهاش مضطرب به نظر میرسید.
بعد از کلی مِن مِن کردن وقتیحرفش را زد، اولش جا خوردم. هیچوقت فکرش را هم نمیکردم روزی کسی توی دادگاه از من خواستگاری کند.
مهرداد تحصیلات آکادمی داشت اما شغلش آزاد بود. فروشگاه لوازم خانگی در جمهوری. اوضاع اقتصادی پدرش توپ بود و به واسطهی این شغل موروثیشان، دستش به کار بند شده بود. به نظر میرسید عقیده و سلایق مشترکی با هم داشتیم. پدر موافقت کرده بود تا یک شب همراه خانوادهاش برای صحبت به خانهمان بیایند.
در اولین جلسه، سعی کردم سکوت کنم و بیشتر شنونده باشم. به نظر پسر معقولی میآمد. اما باز هم نیاز به صحبتهای بیشتر و مفصلتر بود. در جلسات بعدی هدفهای زندگیمان را برای هم گفتیم. پرسید که آیا تمایل به ادامهی تحصیل و کار کردن در بیرون از خانه را دارم یا نه. من هم تمام هم و غم زندگیم این بود که روزی بتوانم در لباس وکالت بهآنهایی که در راهروهای دادگاه برای حل مشکلات شان صف کشیدند، خدمت کنم. از آرزوهای زندگیم برایش گفتم. گفتم که میخواهم خودم دفتر وکالت بزنم و البته که در دانشگاه هم تدریس کنم.
بعد از عروسی مهرداد تصمیم گرفت به عنوان ماه عسل یک ماه کل ایران را بگردیم. مهرداد شغلش آزاد بود و میتوانست هر زمان که دلش میخواهد سرکار برود.
اما من...
بعد از عروسی، چندماهی بود که درگیر افتتاح دفتر وکالت با چندنفر از همکلاسیهایم بودم. به خاطر عروسی من، بچهها تصمیم گرفته بودند که ادامهی کار را به بعد از مراسم موکول کنند و من هم قول داده بودم که بلافاصله بعد از آن، برای شروع کار دست به کار شویم. برنامهی مهرداد، تمام برنامههایم را بهم میریخت. نمیدانستم چطور باید مخالفت میکردم. نبودن یک ماههی من در کار، قولی که به بچهها داده بودم، باعث بیاعتباریم میشد.
دو سه روز بعد از مراسم،مهرداد برای هماهنگی بلیتهایمان ، تماس گرفت. وقتی برنامههای کاریم را برایش توضیح دادم، شروع به جبههگیری و مخالفت کرد. اولش سعی کردم خودم را کنترل کنم و حرفی نزنم و وقتی فهمیدم بلیتها را رزرو کرده و بدون آنکه تاریخ برنامهی کاریم من را بداند، تصمیم گرفته که یکماه تهران نباشیم، ناخودآگاه از کوره در رفتم و گفتم:
-همینطور از جلوی خودت تصمیم گرفتی؟! نباید یه کلمه به من میگفتی؟ همیشه همینطوری هستی! بدون اینکه از من نظری بپرسی، سر خود عمل میکنی! اصلا من نمیام، خودت هرجا دوست داری، تنها برو!!!
تلفن را که قطع کردم ناخودآگاه گریهام گرفت. برایم پذیرش این قضیه خیلی سخت بود. مهرداد از اول همین بود. حتی همان زمان که دوران عقد بودیم، خیلی از تصمیمات را بدون آنکه به من بگوید خودش میگرفت.
خلاصهی داستان این شد که رفتن به ماه عسل بنا به خواست هر دونفرمان کنسل شد. از آن شب هم مهرداد با من تا یک هفته قهر بود. نظرش این بود که من کارم را به زندگیام ترجیح دادهام. تنها چیزی که در خانوادهی مهرداد اهمیت نداشت، تحصیل بود. از نظر آنها، زندگی تنها پول بود.
******
ارزشهای مشترک:
کم نیستند همسرانی که به دلیل نداشتن ارزشها و علایق مشترک تصمیم به طلاق میگیرند. گاهی اشتباهات ما در انتخاب، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمرهی آگاه نبودن ما از زندگی مشترک و ناآگاه بودن از مسألهی زوجیت سبب آسیبهای جبرانناپذیری در ارتباط و زندگی میشود. باید هر کدام از دو طرف با واژهی زوجیت آشنایی داشته باشند. کلمهای که دانستن آن کمک زیادی به بهبود رابطهی زن و شوهر میکند.
مفهوم زوجیت:
زوجیت به این معنا که وقتی دونفر با علایق و سلایق و تربیتهای متفاوت تصمیم گرفتند در کنار یکدیگر قدم بردارند و زندگی را تشکیل بدهند، باید قوانین زوجیت را بدانند و سعی کنند تا خودشان را با آن وفق بدهند. زوجیت یعنی درک علایق و احترام به آنها و اما آنچه که بیش از داشتن عشق بسیار مهمتر است داشتن سواد عاطفی در رابطه است.
سواد عاطفی چیست؟
سواد عاطفی یعنی بهرهگیری از احساسات و عواطف در مسیری که کیفیت زندگی خود
فرد و اطرافیانش بهبود یابد تا به حس همکاری، صمیمیت، عشق و تعاون در خانواده و
محیط کار و جامعه گسترش یابد. برخورداری از سواد و هوش عاطفی به شما کمک میکند تا
بدانید عواطف و هیجانات شما و دیگران چه قدرتی دارند.
برنامه یادگیری سواد عاطفی شامل پنج اصل مهم است:
اصل اول: عواطف و احساسات خود را بشناس
بسیاری از افراد نمیتوانند احساساتی از قبیل غرور، حسرت، عشق یا شرم را تعریف کنند و همینطور قادر نیستند علت بهوجود آمدن این احساسات را در درون خود توضیح دهند. لازم است هر فرد بهطور دقیق عواطف و احساسات خود را بشناسد زیرا اگر نتوانیم قدرت احساساتمان را ارزیابی کنیم قادر نخواهیم بود میزان تأثیر آن را بر خود و دیگران مشخص کنیم.
اصل دوم: از صمیم قلب با دیگران همدلی کن
حس همدلی با دیگران یعنی توانایی خود را به جای دیگری گذاشتن و درک کردن عواطف و احساسات او.
وقتی که با دیگران همدلی میکنیم عواطف و احساسات آنها توجیهپذیرند و منطقی به نظر میرسد در این حالت ما به طور شهودی درمییابیم که دیگران چه احساسی دارند، احساس آنها چه قدرتی دارد و چه عاملی باعث بروز آن شده است؟!
ادامه ی مطلب را در کتاب بخوانید....
برای تهیه ی کتاب می توانید با شماره ی 09105006563 تماس حاصل بفرمایید.