روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج موفق» ثبت شده است

                                                                                                                                                               

می گفت:

« زمانی که به خدمت سربازی رفتم، اوایل خدمت به شستشوی دستشویی ها گماشته شده بودم. احساس می کردم حالا که لیسانس دارم پس لابد جای بهتری قرار داده میشم اما اشتباه فکر می کردم. پس کاری بود که باید انجام می دادم و بابتش هم شکایتی نمی کردم یا غری بزنم یا اخمی به ابرو بیارم. وظیفه بود و باید انجام می شد. از وقتی مشغول به این کار شدم با خودم فکر می کردم یک عمر مادرم سرویس بهداشتی خونه مون رو تمیز می کرد ولی من حتی یک بار هم احساس نمی کردم این کار چه کار تأمل برانگیزیه. از این بابت که ما هم در کثیف شدن توالت خونه سهم داریم ولی چرا هیچ وقت به خودمون این زحمت رو نمی دادیم که یک بار هم ما این کار و انجام بدیم؟!» خیلی طولی نکشید که به جای بهتری منتقل شدم و اصلاً شاید حکمتش این بود که من متوجه بشم و بعد اون هر وقت خونه می رفتم و یا خدمتم تموم شده بود، سرویس بهداشتی خونه رو تمیز می کردم و به مادرم می گفتم که ممنون که یک عمر مسئولیت تمیز کردن کثیف کاری های ما رو برعهده داشتی.»

می گفت:

« از وقتی بچه دار شدم، شبا خوب نمیتونم بخوابم یا در طول روز استراحتم کم شده و تا میام بخوابم بچه بیدار میشه و باید یا بهش شیر بدم یا نیازهای دیگه اش رو رسیدگی کنم. از وقتی بچه دار شدم هر روز به این فکر می کنم که مادرم 5 تا بچه رو همینطور بزرگ کرد و ما چقدر ساده به زحمات شبانه روزی مادر و پدرمون نگاه می کنیم. چقدر ساده از کنار مسائل زندگی و زحمات دیگران رد می شیم بدون اینکه لحظه ای فکر می کنیم اونا هم می تونستن دنبال راحتی و آسایش خودشون باشن ولی ما حتی چشم دیدن همین زحمات ساده ی سخت رو هم نداشتیم وگرنه حتماً رفتار بهتری داشتیم یا مسئولیت پذیری بیشتری در مقابل بی احترامی ها و سختی هایی که بهشون تحمیل می کردیم داشتیم.»

چی میشه که بعضی با وجود یه سختی و یا مشکلی و یا تغییری در زندگی شون، می تونن تفکر عمیقی نسبت به اتفاقاتی که پیرامون شون افتاده یا میفته داشته باشند؟ چی میشه که بعضی ها اینقدر نسبت به اطرافیان شون سپاسگزار میشن و متوجه رنج و زحمت اونا هستن؟ چی میشه که بعضی نسبت به سرمایه ی عمر خودشون و دیگران احساس مسئولیت می کنن و چی میشه که بعضی اینقدر متوجه رفتار، گفتار و عمل شون در زندگی خودشون و دیگران میشن که به طبع رفتار و عمل بهتر و اثرگذارتری هم دارند؟

ما از اونها به عنوان آدمهای قدرشناس یاد می کنیم. اونها توانایی دیدن دیگران و موفقیت های اونها یا شکست های اونها رو دارند. اصلاً یکی از مولفه های هوش عاطفی همینه. همدردی و همدلی.

مسائل زیادی رو حول این محور شرح میدیم از جمله هوش هیجانی یا عاطفی. هوش هیجانی یعنی قدرتِ درکِ احساسات خودم و دیگران. اینکه من میتونم رنجی رو که بابت رفتارهای نادرستم روی دوش دیگری میذارم درک کنم و به فکر جبران و تغییری در رفتار خودم باشم. من می تونم نسبت به نیازها و احساسات دیگران بی تفاوت نباشم و ساده از کنارشون عبور نکنم. هوش عاطفی یعنی اینکه من می تونم نسبت به زحمات پدر و مادرم آگاهی و اشراف داشته باشم و باری رو از روی دوش اونها بردارم یا باری رو به رنج های اونها اضافه نکنم. هوش هیجانی یعنی اینکه قدرت ادراک من از محیط و اطرافم و احساسات خودم و دیگران باعث این میشه ارتباطات بهتر، اثرگذارتری داشته باشم و البته به همون میزان فرد مسئولیت پذیرتری هم هستم.

هوش عاطفی یعنی اینکه من میتونم روی احساساتم شناخت کافی داشته باشم، اونها رو به مخاطبم ابراز کنم و رفتار مناسبی در جهت هر کدام از احساساتم داشته باشم. رفتاری که یا باعث تقویت حس خوبی در دیگری میشه یا باعث ایجاد رنج در مخاطبم نمیشه.

تفکر عمیق و نه سطحی برای افرادی که هوش هیجانی خوبی دارند باعث میشه عملکرد بهتر، زندگی موفق تر و روابط خوبی رو تجربه کنند، ازدواج موفق و پایداری داشته باشند و شخصیت های مؤثر و اثرگذاری برای جامعه ی اطراف شون باشن. مثلاً من میتونم احساسات دیگران رو از هم تشخیص بدم و البته درگیر و گرفتار احساسات منفی اونها هم نشم.

در موفقیت ها حامی دیگران و مشوق اونها میشن. در شکست ها لب به سرزنش و تحقیر باز نمی کنند. آدمایی که هوش عاطفی بالایی دارند نقش یک حمایتگر عاطفی رو برای اطرافیان شون بازی می کنند. می تونن نقاط قوت و ضعف اونها رو از هم تفکیک کنند و مشوق نقاط قوت و حمایتگر اصلاح نقاط ضعف باشند به هر روشی که بتونن.

حالا راه های زیادی برای تقویت هوش عاطفی ذکر شده که یکی از اونها میتونه همین باشه که ما بشینیم و فکر کنیم.

خوبی ها و امکاناتی که من توی زندگیم دارم و دیگران از اون بی بهره اند. استفاده هایی که می تونستم از فرصت ها و امکانات رفاهیم داشته باشم یا کوتاهی کردم و یا از اون امکانات در جهت خلق فرصت و ارزشی برای خودم و دیگران استفاده کردم بدون اینکه به کسی آسیبی بزنم. می تونم به این فکر کنم که هر حرفی که در طول روز می زنم، هر رفتاری که با خودم و دیگران دارم، هر خط فکری که دنبال می کنم آیا اینها در جهت ایجاد امنیت و رشد برای خودم و دیگرانه یا زمینه ی آسیب بیشتر و رشد کمتری رو فراهم میکنه؟

میتونم فکر کنم در سن و سالی که قرار دارم آیا هدفی رو برای خودم ایجاد کردم که در سال آینده موقعیت های بهتری رو برای من فراهم می کنه یا اینکه من هنوز هدفی ندارم و منتظرم تا فرصتی ایجاد بشه یا امکانی فراهم بشه تا تغییری در منش و رفتار من رخ بده؟

به همین دلیله که در دین اسلام هیچ عملی پسندیده تر و بهتر از اندیشیدن و تفکر نیست. چرا که تفکر منجر به تغییر و حرکت میشه و یکی از دلایل اینکه خیلی ها تغییری نمی کنند و یا رفتاری رو که سالها آسیب زننده بوده و هست باز هم تکرار می کنند و به این دلیل است که شخص تفکر عمیقی نسبت به عملکرد و آینده و اثر اون در زندگی نداره.

پس چه خوب که همین روزا تصمیم بگیریم دفتری داشته باشیم و عمیق فکر کنیم من کجای جاده ی زندگیم ایستادم و چه مسئولیتی در قبال زندگیم، رفتارم، عملم داشتم و خواهم داشت؟

همینه که فکر باعث ایجاد برکت و تغییر در زندگی من خواهد شد. انشالله.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۳۷
mina nikseresht

                                           

از شرح حال زندگیش پرسیدم. از اینکه در شرایط بارداری اش بازهم تدریس می کرد و دست از کار نکشیده بود و شوهرش را همراه میدانست نقطه ی قوت ماجرا بود که باعث شده بود بازهم روحیه اش را برای کار در روزهای سخت حفظ کند و با همین شرایطی که داشت به کارش ادامه بدهد. در لابلای صحبت هایش به سن و سال خودش و همسرش اشاره کرد. به اینکه 5سال از همسرش بزرگتر بود و با اینکه 5 یا 6 سال از زندگی شان گذشته بود اما همه چیز به خوبی پیش می رفت و جای هیچ نگرانی نداشت. از او پرسیدم که خانواده هایتان به ازدواج رضایت داشتند؟ گفت اولش کمی مخالفت بود اما بعدش با دیدن محاسنی که داشتیم و توافقی که در رابطه مان وجود داشت متقاعد شدند که ازدواج ما باعث رشد می شود نه باعث نگرانی آنها و آسیب به خانواده هایمان. دوباره پرسیدم: همسرت مشکلی نداشت یا خودت احساس کنی که ممکن است یک تئوری سفت و محکمی که برای ازدواج بعضی ها از آن دفاع میکنند بهم بریزی؟ گفت: نه؛ ما مطمئن بودیم که باهم مشکلی نداریم و به هم قول داده بودیم هر طور که شد کنار هم بمانیم و از درستی و باوری که به آن پایبند بودیم دفاع کنیم. باید به دیگران ثابت می کردیم آنچه که مشکل دارد تفکر آنهاست نه اینکه ازدواج ما مشکلی داشته باشد.

این داستانِ تنها یک نفر از کسانی بود که در این فضای کم برای شما در بحث سن ازدواج مطرح کردم. افرادی بوده اند که سالهایی که در دفاتر مشاوره کار کرده ام و یا همین الان شاهد بررسی این الگوها و شکستن تابوهای ذهنی دیگران در امر ازدواج هستم و مشغول به کار، در این مقوله هیچ مشکلی تا انتها نداشته اند و فقط این اطرافیان بوده اند که تفکرشان این بوده و هست که سن در بحث ازدواج موضوعی بسیار مهم و کلیدی برای موفقیت در ازدواج است.هرچند که ترجیح بر این نکته است که سن آقا بیشتر از باشد اما اگر خلاف این بود ملاک بر درست بودن و خوشبخت شدن و یا موفقیت در ازدواج تنها وابسته به این نکته نیست. خصوصا در مواردی که زن دارای ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی و روانی باشد که به سلامت زندگی و روان مرد آسیب نمی زند. بلکه کمک کننده، حمایت گر و پشیبان فکری، اخلاقی ، معنوی و روانی برای مرد است. این مسأله نه تنها آسیبی به ازدواج نزده بلکه این بزرگتر بودن دخترخانم در خیلی جاها به کمک آن زندگی آمده است.

ما در بحث پیش بینی یک ازدواج موفق به بسیاری عوامل کلیدی اشاره می کنیم که دقت و بررسی در آنها لازم و ضروری است. از جمله بحث بلوغ روانی، عاطفی، اجتماعی و شناختی فرد. به این معنا که فردی که قرار است با او ازدواج کنید باید این آمادگی را کسب کرده باشد وگرنه آن ازدواج به سمت موفقیت پیش نخواهد رفت.

ازدواج های خوب دارای ویژگی های مشخصی هستند. برخی از این ویژگی ها را میتوان پیش از ازدواج تشخیص داد. کسانی که در برابر مشکل، مکانیزم های شناختی شان برای حل مسأله فعال می شود، ازدواج های موفقی را تجربه میکنند.

بیشتر از آنکه سن ملاک دقیق و درستی یک ازدواج باشد شما باید بررسی کنید که به عنوان نمونه، آیا فرد دارای مهارت حل مسأله هست یا خیر؟ چقدر نیاز به انگیزه و تحمل سختی ها و مشکلات را دارد؟ آیا مهارت های اجتماعی شدن را کسب کرده است یا نه؟ آیا ویژگی های اخلاقی مثبت او بیشتر است یا منفی؟ و آیا این ویژگی ها به نظام ارزشی، باورها، تعاملات فردی و اجتماعی و خانوادگی او کمک کرده است یا آنکه باعث تضعیف آن شده است؟ واکنش های دفاعی فرد در مقابل مشکلات چیست؟ آیا وقتی در سختی و مشکلی واقع شود به جای گله و شکایت، تحقیر و سرزنش دیگران، عصبانیت، خشم و پرخاشگری به فکر اصلاح رفتار و کمک به بهبود حل مسأله است؟

از دیدگاه مذهبی یک ازدواج خوب، ازدواجی است که دارای دو کارکرد اصلی یعنی آرامش دهی(سکونت) و پرورش دهی (تربیت) باشد.(پسندیده،1392) از طرفی ازدواج های موفق سه ویژگی اساسی دارند: آرامش افراد خانواده در کنار هم، عیب پوشی و برجسته دیدن نقاط مثبت. این سه ویژگی ناظر بر آیات قرآن کریم نیز هست که همسر را برگرفته از جان می داند و برای سکونت و آرامش تلاطم نفس انسان آفریده شده است و نیز در جای دیگر همسران را لباس هم میداند.

از دیگر عوامل پیش بینی کننده ی یک ازدواج موفق میزان تحصیلات است که زمینه ی رابطه ی قوی تر زوجین را فراهم میکند. هر مقطع تحصیلی فضای فکری و حتی جهان بینی خاصی را پدید می آورد که بر سلیقه ها و اندیشه های زوج ها مؤثر است. معمولا با افزایش سطح تحصیلات، انسان ها نسبت به مسائل حساس تر و دقیقتر می شوند. به بیانی، سواد مانند یک عامل آگاهی بخش عمل میکند که موجب می شود انسان ها نسبت به مسائل دیگران آگاه تر شوند و قدرت درک بیشتری پیدا کنند. شغل و میزان در آمد، عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز از جمله مواردی است که به عوامل پیش بینی کننده ی ازدواج موفق کمک میکند.

آنچه که در این رشته ی کلام مورد اشاره بود بحث سن و میزان اثرگذاری آن در موفقیت یک ازدواج بود. اینکه بسیاری از خانواده ها به اشتباه و بخاطر سطح فرهنگ و سواد لازم در این موضوع دست به خراب کردن زندگی فرزندان خود می زنند و این ناآگاهی ریشه در سنت های غلط و ترویج آن، وابستگی بیش از اندازه به فرزند و عدم اجازه ی او به خاطر این وابستگی برای انتخاب و شناخت میتواند از عواملی باشد که زمینه ساز خراب کردن یک زندگی و بهم زدن یک ازدواجی است که صرفاً به دلیل این مسأله به ناکامی می رود. چه خوب که پدر و مادرهایی هم هستند که با دادن استقلال به فرزند برای انتخاب از او حمایت می کنند و به دنبال آگاهی و کسب آن در زندگی هستند. شنیدن سخن حق و گوش سپردن به سخن متخصصین باعث موفقیت آنها در زندگی خود و فرزندشان خواهد شد.

باید این آگاهی را از خودمان شروع کنیم. درست است که مسأله سن وابسته به مسائل روانی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی فرد دارد و میزان بلوغی که فرد برای داشتن یک ازدواج موفق باید به این آمادگی رسیده باشد اما این مسأله، مسأله ای نیست که صرفاً به جهت آنکه دخترخانمی از پسری بزرگتر باشد ما بدون دقت و بررسی مسائل دیگر باعثِ جدایی و رد کردن موفقیت آنها برای تشکیل یک زندگی باشیم. چه بسیار کسانی که به اشتباه مرتکب این شده و می شوند که صرف این مسأله زندگی فرزند خود را خراب کرده و به روان او آسیب می زنند.

قبل از سن باید صفات شخصیتی و روانی آنها را بررسی کرده و اگر در موارد مهم و اصلی باهم به توافق نظر و اشتراک رسیدند و نمرات آزمون آنها بالا بود این مسأله را با دیده ی اغماض خواهیم نگریست. به شرطی که به بلوغ های لازم و آمادگی های پیش از ازدواج رسیده باشند که بررسی اینها توسط روان شناس و مشاور صورت خواهد گرفت.

باید به این شناخت و آگاهی رسید که هدف از ازدواج چیست و قرار است با ازدواج چه دستاوردها و موفقیت هایی نصیب افراد شود. اگر این آگاهی را گسترش بدهیم خواهیم دید بسیاری افراد بخاطر باورهای اشتباه و غلط و ندیدن و نشنیدن و عدم تحقیق و بررسی ازدواج های دیگر مانعی جدی در ازدواج دونفر با یکدیگر نخواهند بود. وقت آن رسیده است که در عصر جدید و قرن حاضر باورهای کهنه و قدیمی خود را تکانی بدهیم، از متخصصین و مشاورین برای تغییر باورها و نگرش ها کمک بگیریم و نخواهیم ملاک و معیارهای زندگی مان را سنت های اشتباه و باورهای غلط و موروثی و در نهایت حرف و سخن مردم تشکیل بدهد نه علم، آگاهی، شنیدن تجربیات دیگران وتحقیق در درستی و صحت مسائل زندگی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۲۰:۳۳
mina nikseresht
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ

ازدواج مقصد نهایی زندگی است؟

                                          

ما گاهی در نوشتن زبان تند و صریح داریم. جایی که مخاطب ما نگرش سطحی دارد، قدرت تحلیل و درک درستی از واقعیت ندارد و نمیتواند ذهناً تناسبات را پیدا کند باید صریح حرف زد. بسته به هوش و توانایی مخاطب در درک و تحلیل محتوا آنجایی که منظورمان را باید صریح برسانیم، باید مستقیم صحبت کنیم. هرچند که باز هم در عین صریح نوشتن و رُک بودن بازهم عده ای هستند که درک درست از نوشته ندارند و ذهنیت خودشان و تجربیات اشتباه قبلی را با متن پیوند می زنند اما آنچه که در مقام یک نویسنده مسلم است اینکه بیان صریح و شفاف مطلب مخاطب را وادار به فهم و تفکر میکند.

چیزی که لازم است گاهی در لفافه بیان نشود و گاهی لازم است به خاطر تجربیات و شکست های غلط بعضی رُک حرف زد تا مخاطب را به خود آورد درست جایی است که او یک اشتباه را چندباره تکرار میکند، این اشتباه را به دیگران هم توصیه میکند، روش های غلط زندگی خودش را نسخه ی زندگی دیگران میکند و حق به جانب از آن تجربه ها دفاع میکند.

جایی که هرچند مخاطب ما تجربه های غلط، اشتباه، و تکرار مکرر آنها را دارد جایی نیست که بشود با دیده ی اغماض نگریست و یکی از جاهایی که من ترجیحم بر رُک حرف زدن است، بحث ازدواج است. ازدواج شوخی نیست. هرچند که در نگاه و نگرش بعضی صرفاً یک شوخی است چون نه معنای آن را فهمیده اند و نه برداشت درستی از زندگی و هدف آن دارند؛ بنابراین ازدواج برای این دسته یک شوخی ساده لوحانه است. اینها کدام دسته اند؟ کسانی که وقتی می بینند دختر و پسری در ابتدای زندگی مشکلات فراوان ارتباطی دارند به عنوان یک فرد همه چیزدان توصیه می کنند: بچه دار شوید، مشکلات تان حل می شود! همه ی مردها یا زن ها همینطورند و یا جایی که خانم یا آقا مشکلات اصلی شخصیت دارد و تشخیص آن به کمک روان شناسی است که آسیب شناسی روانی بداند اما بازهم طرف مقابل را دعوت به صبر می کنند بی آنکه بدانند برای بعضی راه درمان به روان درمانگری وابسته است. کسانی که اول ازدواج چشم شان را می بندند و بر آنچه که لازم است دقت و بررسی کنند، چشم می گذارند و بعد ازدواج تازه چشم شان به زندگی مشترک باز می شود؛ هرچند که حتی باز هم بعضی بعد ازدواج چشم شان بسته است و منشا مشکلات را نمیتوانند پیدا کنند.

برای بعضی تعریف ازدواج، تعریف ازدواج به سبک حیوانی است! حیوانات هم ازدواج میکنند. صرفاً به یک دلیل! در نگاه و نگرش بسیاری افراد بخصوص کسانی که از لحاظ سطح فرهنگ، تحصیلات آکادمیک، موقعیت شغلی و اجتماعی و سطح سواد علمی و آموزشی در مراتب پایین هستند و یا در مناطقی زندگی میکنند که نگرش تمام قوم و قبیله به ازدواج به این صورت معنا شده است که خلاف دانشِ متخصصین این حوزه است ازدواج اینگونه معنا شده است.

ازدواج به روش اینها نه مشورت میخواهد و نه بررسی سطح تشابهات، فرهنگ و مواردی که برای انتخاب همسر باید به آنها توجه داشت. همین قدر که از دید آنها وصلتی رخ بدهد معنای زندگی بعد آن تعریف می شود. همین قدر که در شناسنامه ی فردی مجرد اسم دیگری به عنوان همسر (دقت کنید به عنوان در مفهوم تنها یک کلمه) ثبت بشود، مهری در شناسنامه بخورد و دفتری امضا شود، تعریف ازدواج است. دیگر اینکه در آن زندگی ممکن است در آینده چه فضایی برای رشد، تربیت و پرورش نسلی دیگر آماده و مهیا باشد و زندگی محلی برای تقویت باورها و ارزش ها و کسب هدفهای شخصی، خانوادگی و پیشرفت شود، اهمیتی ندارد. پیشرفتی که منجر به ساخت جامعه ای بهتر باشد اهمیتی ندارد. ماحصل این ازدواج ها، احساس بی ارزشی، زبوری، خواری، درجا زدن برای پیدا کردن هدف زندگی، یأس و ناامیدی و در نهایت افسردگی و بیزاری از جنسیت خود است نگاهی به آمار طلاق در کشورمان بیندازید. در کلان شهرها. چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ نگاهی به ازدواج اکثر متولدین دهه ی 70 و 80 بیندازید. به مهارت های زندگی آنها دقت کنید. به لزوم داشتن سواد عاطفی و پیگیری و علاقه ی آنها در 5 سال بعدی زندگی شان بیندازید چه خواهید دید؟

دوسال گذشته بنده پژوهشی داشتم پیرامون ازدواج جامعه ای از دختران متولد دهه ی 70 در دانشکده ای؛ آنقدر تعاریف دور از ذهن و عقل بود و آنقدر ارزشها عجیب و غریب تعریف شده بود که در پایان نتیجه گیری به این موضوع اشاره کردم در کشور ما بحث ازدواج و تشکیل خانواده رو به افول رفته است. نگاه ها سطحی و مادی شده و دختر و پسر هیچ درک صحیحی از چگونه ازدواج کردن و انتخاب صحیح همسر ندارند. همین طور خانواده ها و کسانی که به عنوان الگو در جمع مطرح می شوند. خودشان یک زندگی عاطفی شکست خورده را تجربه کرده اند در حالیکه هنوز مشغول موعظه ی دیگرانند.

بارها و بارها با کسانی برخورد داشته ام که نگاه و نگرش شان به ازدواج همین بوده و هست. نگاهی که به زندگی شان می اندازم باز هم شکست ها و تجربه های تلخ شان باعث این نشده تا نگاه دیگران و متخصصان امر را به مفهوم ازدواج بفهمند و آن را رواج بدهند. حداقل هم این نیست که اگر من یاد نگرفتم و نمیتوانم به شناخت صحیح برسم از مشاور متخصصی کمک بگیرم. باز هم همان تجربیات اشتباه را به دیگران پیشنهاد میدهند. نه فکری پشت حرفهایشان هست و نه اندیشه ای برای بهتر شدن زندگی و توصیه و راهنمای درست به دیگران برای اشتباه نکردن آنها. این افراد حاصل تکرار چرخه های تفکرات اشتباه نسل های قبلی و خودشان هستند که باز هم عدم تفکر باعث می شود نتوانند تحلیل و درک درستی از زندگی خود و دیگران پیدا کنند.

به راستی اگر قرار باشد ما هم به روش حیوانات جفت گیری کنیم، هدف مان خوردن و خوابیدن و گذران عمر و وقت باشد، پس فرق اندیشه و تعقل کجاست؟ فرق داشتن یک زندگی موفق هدفمند و پرورش یک نسل قدرتمند، با اراده، شجاع، پر از اندیشه های نوع و خلاق با یک زندگی ناموفقی که سردی روابط، عدم ارتباط موفق اعضای خانواده با یکدیگر، عدم مدیریت صحیح نقش ها(پدر و مادر و فرزندان) موج می زند در کجاست؟

چطور می شود که من در مقام یک روان شناس وقتی میخواهم به تشابهات فرهنگی، معنوی، اجتماعی، علمی، خانوادگی و... دو نفر نگاه کنم، نتوانم موانع ازدواج را پیدا کنم و بدون در نظر گرفتن اینها تنها هدفم این باشد که دو نفر باهم ازدواج کنند و بالاخره زندگی را تشکیل بدهند و آیا هدف تنها همین است که زندگی شکل بگیرد؟ هستند مشاورین و روان شناسانی که تخصصی در این زمینه ندارند و صرف گرفتن پول و یا پابرجا ماندن کسب و کارشان مشاوره ای به دیگران میدهند بی آنکه متوجه باشند مشاوره ی پیش از ازدواج یک دانش تخصصی است. صرف داشتن مدرک یا دفتری برای مشاوره نمی شود با زندگی دو نفر بازی کرد.

اگر ازدواج کرده اید به ازای هر تعداد روزی که از زندگی مشترک تان می گذرد و اگر ازدواج نکرده اید و در شرف ازدواج هستید و یا قرار است در آینده تشکیل خانواده بدهید و یا حتی اگر ازدواج کرده اید ( تجربه ی اشتباه یک زندگی ناموفق را دارید) به این چندسوال در خلوت ذهنی تان پاسخ بدهید؟

1-چرا میخواهید ازدواج کنید و یا چرا ازدواج کرده اید؟ هدف تان از ازدواج چه بوده و چه خواهد بود؟

2-آیا برای موفقیت در ازدواج، برنامه و نقشه ی راهی دارید تا بتوانید از روی آن انتخاب درست و منطقی داشته باشید یا اینکه به توصیه ها و روش های عمه تراپی دست به انتخاب و تعیین جهت ادامه ی زندگیتان می زنید؟

3-اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج داشته و یا دارید، آیا در انتخاب بعدی تحلیل شکست ها و عدم موفقیت در رابطه ی قبلی را در آورده اید و یا به همان روش قبل دست به انتخاب می زنید بی آنکه واقف باشید چه ملاک ها و فاکتورهایی برای یک انتخاب صحیح پیش رو دارید تا از اشتباهات بعدی پیشگیری کنید؟

4-به نظر شما چه عاملی باعث می شود نگاه و تفکر بعضی نسبت به ازدواج اینقدر سطحی، خلاف عقل و به منش و خوی زندگی حیوانی باشد؟

ازدواج بخشی از زندگیست و نه تمام زندگی. کسی که هدف زندگی را نفهمیده باشد، چه ازدواج بکند و چه نکند باز هم تمام مقصد، هدف، برنامه و نگرشش به ازدواج همین هاست که گفتم. این دسته بارها و بارها شکست میخورند اما نگرش شان هیچ گاه تغییر نمیکند و یا شاید هم خیلی دیر به درک درستی و صحت گفته ها برسند.

نگاهی دقیق تر به زندگی شان داشته باشید خواهید دید آنها نه در روابط موفق اند، حتی ازدواج هم کرده باشند مهارت درست و صحیح رفتار با خود و همسر را ندارند، بارها و بارها ازدواج شان به سمت جدایی پیش می رود و یا در یک زندگی با طلاق عاطفی قرار دارند که نه صمیمیتی در رابطه وجود دارد، نه درک متقابل و نه کارکردهایی که برای ازدواج خوب بیان می کنیم. اما بازهم جلوی آن اشتباهات را نمی گیرند و تغییری در منش و رفتار رخ نمیدهد، نه در زندگی شخصی و یا کسب هدف های ارزشمند و دقیق برای بهتر زیستن و داشتن یک روحیه ی سالم و شخصیت سالم تر.

ازدواج مقصد نهایی زندگی نیست هرچند اگر موفق به تدارک یک ازدواج موفق برای رشد و تحول شده باشید حتماً خیرات و برکات آن ازدواج خوب برای ادامه ی مسیر به شما کمک میکند اما شما خواننده ی گرامی یادت باشد ازدواج یک بخش از زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی شما میتواند باشد. زمانی که شما چرایی و مفهوم زندگی و رشد را درک نکرده اید و صرف اینکه دیگران به شما برچسب های مختلف نزنند و یا تایید بشوید تن به هر ازدواج و با هر سبکی میدهید شما هم مثل هزاران نفر دیگر که امروز روان خود را متوجه آسیب های یک زندگی اشتباه کرده اند می کنید.

کاش روزی در جایگاه مشاورین و روان شناسانی برای کسب تجربه و دیدن واقعیت ها می نشستید و دامان تان پر می شد از تجارب اشتباه دیگران، درس نگرفتن و ادامه ی همان مسیر اشتباه و تکرار مکرر این چرخه ی اشتباه. قسمت دردناک تر ماجرا هم جایی است که کسانی به افراد اشتباه (صرف نام، شهرت، مدرک تحصیلی و...) برای انتخاب همسر مراجعه می کنند و سرگذشت شان امروز دقیقاً چیزی جز طلاق و شکست های روحی و روانی نیست و اما این افراد باز هم متوجه انتخاب اشتباه خود و حتی مشاور خود که به اشتباه او را انتخاب کرده اند نمی شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۲۲:۳۶
mina nikseresht
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۱ ب.ظ

وفادار بودن یا نبودن مسأله این است!

                                                                                                           

یکی از مسائلی که در ازدواج و در بحث روابط زوجین به آن اشاره می کنیم امنیت عاطفی و روانی است. به این معنا که شما وقتی در کنار همسر یا شریک عاطفی تان قرار می گیرید امنیت روانی و عاطفی تان به خطر نیفتد و خیالتان از هر جهت از او راحت باشد. امنیت عاطفی و روانی یعنی اینکه حتی وقتی همسرتان در کنار شما نیست و یا حتی در فضای مجازیش حضور دارد شما نگران نمی شوید، نسبت به شما بی تفاوت نیست، زمانی که در محل کارش حضور دارد خیالتان از بابت او راحت است و پیگیری های مداوم و نبود او شما را اذیت نمی کند، زمانی که به سفر می رود باز هم خیالتان راحت است که نبود شما لطمه ای به رابطه نمی زند و او هم نسبت به حفظ رابطه و تامین امنیت روانی و عاطفی شما متعهد و وفادار است.

اما زمانی که این حالتها وجود نداشت و شما مدام نگران او بودید، به او مشکوک شدید، رفتارهای غیرعادی و غیرمعمول مثل سردشدن، بی اعتنایی و سرکار گذاشتن و یا توقع ایجاد و تداوم رابطه مدام از سمت شما و قبول نکردن اشتباهات و طفره رفتن از توضیح صریح و صحیح در رفتار مقابل شما دیده می شد باید بررسی کرد که علت این رفتارها چیست و ناشی از چه چیزی است.

عمده ی کسانی که دچار خیانت شده اند و از این موضوع آسیب دیده اند، زمانی که پای صحبت شان می نشینیم تا مسأله را بررسی کنیم دچار ناامنی عاطفی و روانی در رابطه بوده اند.

مثلا اینکه در حرفهایشان اشاره می کنند:

« من هر زمان که با همسرم بیرون می رفتم، او نگاهش پی دیگران بود و این من را آزار میداد اما اعتنا نمی کردم.»

« همسرم زمانی که در کنارم نبود مدام در شبکه های مجازیش آنلاین بود و گاهی که به او اعتراض می کردم یا از صحبت کردن و صمیمیت، طفره می رفت و یا به حرفهای من اعتنا نمی کرد.(نادیده گرفتن و بی اعتبار سازی در رابطه)» لازم به توضیح است یکی از علل ایجاد رابطه ی مخرب بی اعتبارسازی در رابطه است. پیام بی اعتبار سازی در روان فرد این است که تو برایم مهم نیستی، برایم اولویت نداری، من نسبت به تو تعهدی ندارم و... و این پیامها را باید جدی گرفت. چرا که این باعث ایجاد اختلال در رابطه خواهد شد و رابطه تبدیل به یک رابطه ی مخرب می شود.

« همسرم با من صمیمی نبود و هر وقت در مورد موضوعی با او گفتگو می کردم، بدون هیچ توضیحی موضوع را عوض میکرد.»

«همسرم در رابطه با همکارانش خط قرمزی نداشت و آنها در محیط کار با هم شوخی می کردند و یا در فضاهای اجتماعی با هم در ارتباط بودند.»

و....

خیانت و نداشتن چارچوب در رابطه موضوعی است که امروزه روابط بسیاری از زوج ها و یا پارتنرهای عاطفی را تحت شعاع قرار داده است و البته جزء بیشترین موضوع مراجعه به دفاتر مشاوره است که در صورت عدم مراجعه به موقع فرد را به سمت آسیب های روانی پیش میبرد.

شاید فردی که قربانی این موضوع می شود، متوجه آسیب روانی که به او وارد شده است نمی شود و به دنبال آن نیز به درمانگر و یا روانشناس مراجعه نکند اما ما به عنوان روان شناس و مشاور به کسانی که در معرض این آسیب روانی و عاطفی واقع می شوند توصیه می کنیم این مسأله را ساده و پیش پاافتاده درنظر نگیرند. چرا که اگر من با آسیب از این موضوع بار دیگر ازدواج کنم و یا وارد رابطه ای دیگر شوم آسیب های درمان نشده ی خود را وارد رابطه ی بعدی می کنم و چیزی که به مرور زمان در من رخ میدهد احساس شکست های پی در پی، احساس بی ارزشی، ناامیدی و یا حتی خودکشی می شود.

نداشتن چارچوب در رفتار و حریم خصوصی و بی تعهدی در فرد که ناشی از نداشتن مسئولیت پذیری در زندگی خود و نسبت به دیگران می باشد، میتواند ما را نسبت به این موضوع هوشیار کند که چه فردی مناسب ازدواج و یا انتخاب به عنوان شریک عاطفی است که میتواند گزینه ی ازدواج برای ما باشد.

کسی که حد و مرزی برای روابط خود قائل نیست ( چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی) و صحبت های غیرمهم و غیرضروری صرفاً جهت سرگرمی و یا تنوع و زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی و رفتاری در رفتارش مشاهده می شود هیچ گاه نباید نسبت به آنها بی اعتنا بود و یا شد و از کنار آنها به سادگی عبور کرد. عمده ی زنانی که مورد خیانت قرار می گیرند حتماً در خلال صحبت به این اشاره میکنند که نشانه ها و علائمی ابتدا در رفتار همسرشان وجود داشته و آنها آن را ساده و پیش پاافتاده فرض کرده اند.

حتماً توصیه ی بنده به خانم هایی که در معرض این آسیب واقع می شوند گفتگوی صریح و صحیح برای حل مسأله است. ضمن اینکه تعهد و پایبندی جزء شروط اصلی یک رابطه ی سالم و عاطفی است که اگر نباشد ادامه دادن و یا ماندن در این رابطه برای شما تبعات و آسیب های روانی را به دنبال خواهد داشت.

زمانی که صمیمیت و صداقت در رابطه رخت برمیبندد و یا رابطه توسط یک طرف پیش برده می شود، حتماً باید در آن رابطه تجدیدنظر کرد و یا برای مشاوره و گفتگو از زوج درمانگر کمک گرفت.

انتخاب همسر بحث بسیار مهمی است که حتماً نیاز به بررسی دقیق و مشاوره و کمک از درمانگران پیش از ازدواج دارد. چرا که برای تشخیص این موضوعات شما حتما پیش از ازدواج می توانید با مراجعه به روان شناس یا مشاور متخصص، از انتخاب همسر خود اطمینان حاصل کنید تا بعدها در طول زندگی دچار مشکلات این چنینی نشوید.

ما در تست کتل میتوانیم وفادار بودن و میزان تعهد فرد را بررسی کنیم و بررسی این موضوع نیاز شما را به روان شناس و مشاور بیشتر میکند. پس علاج واقعه پیش از وقوع است. یک انتخاب درست توام با مشورت و تعقل بهتر از ازدواج شتاب زده و بدون مشورت است. باید در ابتدای ازدواج و انتخاب همسر به این موضوع اشاره کنید و بررسی کنید که رفتارهای او در رابطه با دیگران و با جنس ناهمجنس خود به چه صورتی است و ما به عنوان شریک عاطفی از او چه انتظاری داریم و حتماً باید خط قرمزها و نحوه ی معاشرت ها و تعاملات را به عنوان انتظارات از ازدواج بیان کرد. اینکه من اینها را قبل ازدواج نادیده بگیرم و یا مسئولیتی در مقابل طرف مقابل نداشته باشم، بعدها در طول سالهای زندگی ممکن است دچار بحران و آسیب شوم. باید تعاریف هم را از ارتباط و چارچوب ها بدانیم و آنها را برای هم تعیین کنیم. صریح و گفتگوی مستقیم نشان از صمیمت رابطه دارد و چه بهتر که زوجین بتوانند با صمیمیت پیرامون هر مشکلی که در رابطه رخ میدهد به صورت واضح گفتگو کنند، سهم خود را بپذیرند، در صورت اشتباه بیان عذرخواهی و جبران رفتار داشته باشند و به جای انکار و طفره رفتن به فکر بهبود رابطه ی خود باشند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

در مدرسه ی دنیا ما شاگردیم!

کتابها دستم بود. تازه پله ها را بالا رفته بودم و نفس نفس می زدم که تعارف کردند بنشینم. هنوز ساعت تعویض شیفت مان نبود. قرار بود این بار من جای او باشم. اولین بار بود می دیدمش و شناختی ازشان نداشتم. نشستم و با گرمی سلام و علیکی کردیم و بعد پیرامون اینکه چه کسی هستیم و چرا تابحال یکدیگر را ندیده ایم از هم سوال می پرسیدیم. گفتم نمیدانم کلاً من هرکجا هستم کاری که انجام میدهم انفرادی است. یعنی معمولاً من را همیشه برای انجام کارهای اختصاصی شان که دور از بقیه است مامور و منظور می کنند. در عین حال که از تعامل بین بقیه ی دوستانم بهره می برم و ترجیحم همین بوده اما خودم هم هیچ وقت مفهوم این را ندانستم. گفتم من مامور ناظر به جلسه های کارشناسان  واساتید ناظر بر جلسات مشاوره بوده ام و هیچ کدام از بچه های حاضر را نمیشناسم. لبخند گرمی زد و ادامه ی صحبت هایم را با دقت و شوق گوش میداد. آنچه از او در پشت پیشخوان پذیرش می دیدم دختری ریزه اندام با چهره ای همراه با چندخط بر روی پیشانیش بود که نمکینش میکرد و نشان از سن و سالش می داد و مابقی خصوصیات رفتاری و اخلاقی بود که نمود بیشتری از چهره ی بی آرایش و تملق با همان خط خنده های عمیق و گرمش داشت.

جای نفر کناری که خالی شد رفتم نشستم کنارش. از زندگیش گفت. کتابم را که تقدیمش کردم انگار درد دل چاپ نشدن کتابش که بخاطر گرانی کاغذ و راه نیامدن انتشاراتی ها و درخواستش از تهران برای چاپ و جور نبودن شرایطش برای رفتن بود روی دلش سنگینی میکرد و اینها همگی حاصل تعامل 20دقیقه ای ما بود. انگار سالها من را میشناخت. دلیل نتوانستنش برای رفتن به تهران را پرسیدم. گفت: مادرم آلزایمر دارد و با اینکه خواهر و برادرهایم هم هستند اما فقط من را می شناسد که باید تمام روز برای 2ساعت تنها نماند وگرنه دچار اضطراب و دلتنگی می شود. هیچ تاسف و پشیمانی ازینکه تابحال نتوانسته بود کاری که دلش میخواهد را انجام بدهد در صورتش نبود هرچند در کلامش اظهار تاسفی داشت اما ازینکه توانسته بود کنار مادرش بماند راضی بود.

گفتگویمان ختم به این شد که اصلاً علاقه ای به درس خواندن نداشته و به اصرار خواهرش کنکور روانشناسی شرکت کرده بود و اینکه چطور هیچ نخوانده در دانشگاه پذیرفته شده بود و حالا منتظر نتایج مصاحبه ی دکترایش بود. دختری که از او و داستان زندگیش همین نکته ی کلیدی همیشه خاطرم ماند که آنها که خودشان را برای پدر و مادرشان زمین می زنند، هیچ تکبری در رفتار و گفتار ندارند. همان تکلف و سادگی و همان تواضعی که در مقابل زمین زدنش برای آنها را تمرین کرده و آموخته را با دیگران هم دارد.

خداحافظی کرد و رفت و هنوز داشتم از خوبیهایش در همین چنددقیقه که دیدم با همکارم صحبت میکردم. از دیدن این همه تواضع هنوز هم هر وقتی می بینمش به شوق می آیم. هرچند که این برداشت و درک من از هم صحبتی با او بود که شاید برای دیگران اتفاق نیافتد چون تجارب و دانسته های ما با یکدیگر فرق دارد. ضمن اینکه واقعاً عادت کرده ام همیشه نکات مثبت آدمها را ببینم و به خودم یادآوری کنم و ذهنم به این شرط عادت کرده است.

اما این نکته را همیشه در زندگی روزمره با شنیدن تجربیات و دیدن سرنوشت دیگران یادآوری میکنم که خیلی وقتها بی احترامی ها در گفتار و در رفتار، ناسپاسی نسبت به زحمات سالیان دراز پدر و مادر و بی تفاوتی نسبت به نیازها و خواسته های آنها خصوصاً در زمانی که رو به پیری هستند و دل شکسته تر نسبت به روزگار،  باعث و بانی گره هایی در زندگیمان می شوند که شاید تا مادامی که در این دنیا زنده ایم هیچ گاه باز نشود و ما تا پایان عمر دائماً گله کنیم چرا دعایمان مستجاب نشد و چرا عاقبت و سرنوشت ما چنین و چنان بود و مابقی نه و چرا بعضی عاقبت و روزگار و سرنوشت بهتری دارند هرچند که در ظاهر بسیاری چیزها از چشم ما پنهان می ماند و لذت ها و بهره ها را در ظواهر می بینیم بی آنکه از عاقبت کسی خبر داشته باشیم.

هروقت کسی را دیدید که در عین دانش، امکانات، آگاهی و اخلاق، تواضعی مثال زدنی دارد حتماً این نکته را بخاطر بیاورید که او خودش را پیش از همه برای پدر و مادرش زمین زده و هرگاه کسی را دیدید که غرور و خودخواهی زمینه ساز اخلاقیات دیگرش است و زیاد اهل بحث و مجادله با دیگران و بی احترامی به جایگاه انسانی و منزلت آنهاست، حتماً این نکته را یادآور باشید که او در خانه و با اهل خانه و خصوصاّ با پدر و مادرش نیز این چنین است. البته که ما این نکته را در روانشناسی یادآور می شویم که اگر تعامل در خانواده خوب و سازنده باشد و ارتباط عاطفی خوبی بین والد و فرزند و سایر اعضای خانواده برقرار باشد فرد زمانی که در اجتماع های گوناگون قرار می گیرد موفقتر و تنش های اخلاقی و رفتاری کمتری با دیگران دارد. شاید ما در سختی های زیادی دست و پا می زنیم اما این قول خداوند مهربان است که رسیدگی و نرمی و ملاطفت با پدر و مادر زمینه ساز بسیاری خوشبختی ها و بهره بردن لذت های درست و صحیح زندگیست.

اگر ازدواج نکردید و قصد ازدواج داشتید همیشه این نکته را یادتان باشد که با کسی ازدواج کنید که اهمیت و احترام خوبی برای پدر و مادرش قایل است و البته حق شما را هم در زندگی هیچ گاه زیرپا نخواهد گذاشت اما اگر دیدید شخصی در زندگیش پدر و مادر جزء اولویت های مهم زندگیش نیست و بی احترامی و غرورهای بیجایی در مقابل آنها دارد حتماً در نوع انتخاب و برای گفتگوهای بیشتر در این مسأله و بالابردن شناخت و آگاهی در آن  وقت بگذارید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۱
mina nikseresht


ارتباط بحث بسیار مهمی است. قطعاً یکی از چالش های فرد زمانی آغاز می شود که در بحث ارتباط نمی تواند اثر مطلوبی از خود در روان نفر مقابلش به جای بگذارد و یا او را دچار بحران و چالش های رفتاری و اخلاقی خواهد کرد.

در نوشتار قبلی اشاره به این کردم که هوش تا چه اندازه در ازدواج و تحکیم یا تزلزل رابطه مؤثر است. داشتن هوش هیجانی یا عاطفی بالا، هوش اجتماعی، هوش درون فردی و یا میان فردی می تواند فرد را به سمت اثرگذاری در روابط خود سوق بدهد. فردی که هوش عاطفی پایینی دارد قابلیت درک و پیش بینی احساسی نفر مقابلش را ندارد. او تنها می تواند به سود احساسات و هیجانات خود رفتاری را پیش بگیرد .بی آنکه توانایی درک و احساسات نفر مقابلش را داشته باشد.

در ارتباط بین زوجین بارها شنیده و دیده ایم که خانمی به خستگی و ناتوانی خود از امورات روزمره و یا نگهداری از فرزند اشاره کرده است و تمایلات جنسی همسرش که او را مورد آزار قرار می دهد هنگامی که این خستگی مانع از داشتن ارتباط شده است. در این گفته ها به این اشاره می شود که همسرم تنها به خودش فکر می کند، خستگی و احوال من را ندیده و درک نمی کند و من نگرانم اگر به این نیازش پاسخ ندهم میل به دیگری و محیط خارج از رابطه مان پیدا خواهد کرد. در نقطه ی مقابل مردانی را هم دیده ام که نه تنها کمک حال همسر و درک خستگی های او هستند بلکه توانایی کنترل و اداره ی هیجانات خود را دارند و پا به پای همسرشان و درک او از شرایطش روابط بهتر و صمیمانه تری را رقم می زنند.

خانمی بارها و بارها به همسرش یادآوری می کند که ارتباطات او در خارج از چارچوبهای ارتباطی و یا خط قرمزها در محیط بیرون از رابطه شان تا چه اندازه می تواند باعث سست شدن رابطه شان و فروکش کردن احساس محبت و الفت و صمیمیت بین آنها می شود اما همسر او بی اعتنا به این موضوع و عدم درک موضوع مورد درخواست همسرش و عدم توانایی در پیش بینی کردن اثرات این رفتار در ارتباط او با همسرش می تواند به مرور زمان زندگی آنها را به سمت تنش، دعوا و در نهایت طلاق پیش ببرد. کم نبودند زوج هایی که به همین دلایل زندگی شان رو به طلاق رفته است که نمونه هایش را در نزدیکان و دوستان و مراجعین دیده ام. طبیعتاً یکی از دلایل این عدم توانایی برمی گردد به هوش. اینکه فرد نمی تواند خودش را جای فرد مقابلش بگذارد و احساسات و رفتارهایش را پیش بینی و شبیه سازی نماید به عملکرد ضعیف هوش او بازمی گردد.

در همین زمینه، شاید شنیده یا دیده باشیم افرادی را که روابط اجتماعی ضعیفی دارند، نمی توانند در جامعه ی فردی، برون فردی، خانوادگی و اجتماعی خود موفق عمل کنند. حتماً این گلایه ها به گوش تان رسیده که گاهاً خانم یا آقایی شکایتش این است که همسر من با خانواده و بستگان من رفت و آمد نمی کند، اگر هم رفت و آمد کند بیشتر باعث اختلاف و مشاجره بین مان خواهد شد و یا حتی وقتی فرد بین دعوای خانوادگی و همسرش نمی تواند مسأله را به درستی حل کند و یک طرفه به قاضی رفته و قضاوت می کند و احساسات هر کدام از طرفین را در نظر نمی گیرد اینها نیز به موضوع هوش باز می گردد. شاید بسیاری از علت های مشاجره ها و اختلاف ها دقیقاً به همین علت باشد که فرد در ضریب هوشی پایین با داشتن تفکر عینی و نه انتزاعی زمینه ساز انواع اختلافات در زندگی مشترک خود خواهد بود. وقتی خانمی شکایت می کند که همسرم در دعواها منظور من را نمی فهمد، احساسات من را نادیده می گیرد و تمام حواسش جمع این می شود که در فلان مشاجره مان من هنگام عصبانیت حرفی زدم که نباید می زدم و یا توانایی تمیز دادن اشتباهات گذشته و جبران آنها را ندارد و من را هنوز هم همان آدم قبلی می داند که فلان خطا یا اشتباه را در رابطه مان مرتکب شدم. بارها هم به او اعلام کرده ام که من آدم سابق نیستم اما او هربار باز هم اشتباهات من را یادآوری می کند و آنها را با ملاک ها و عقیده و سلیقه ی شخصی اش می سنجد.

دوستان و همراهان ارجمند.

امروز اگر از بنده سوال کنند یکی از عوامل مهم و اثرگذار در ازدواج کدام عامل خواهد بود بی شک و بدون مکث خواهم گفت: هوش. فردی که ضریب هوشی هر کدام از انواع هوش بالایی داشته باشد براحتی آسیب شناسی می کند، تحت تأثیر احساسات و قلیان آنها تصمیم نمی گیرد و اقدام به رفتار ناشایست نمی کند، توانایی مدیریت زمان و چالش های زندگی را دارد، می فهمد انسان ها هر روز و هر لحظه قابلیت تغییر را دارند و آدم دیروز، ممکن است آدم امروز نباشد، در گفتار و رفتار نفر مقابلشان ایست نمی کنند تا مانع رشد و پیشرفت شخصی و مشترک خود شوند و قابلیت فهم منطقی و دقیق از افراد و برداشت صحیح از علت ها و چرایی های رفتار خواهند داشت. افرادی که هوش عاطفی یا هیجانی بالایی دارند بیشتر از آنکه به فکر تغییر نفر مقابل خود باشند و مانع یا سد راه همسرشان در رشد فردی و پیشرفت های شخصی اش شوند، توانایی همدلی، درک و کمک به او در بالا و پایین رفتن های زندگی را دارند ضمن آنکه اشتباهات و رفتارهای خود را دقیق شناسایی کرده و در صدد جبران و اصلاح آن برمی آیند در حالیکه افراد با ضریب هوشی پایین مدام دنبال مقصر و متهم  کردن همسر و شریک زندگی خود می باشند.

سنجش هوش به وسیله ی تست کتل صورت می پذیرد و در مصاحبه های بالینی نیز یک فرد متبحر توانایی تشخیص هوش نفر مقابل را خواهد داشت.حتماً مشاوره های پیش از ازدواج به مدل PMC می تواند شما را به سمت تشکیل یک زندگی محکم تر و موفق تر پیش ببرد.

افراد با ضریب هوش بالا دنبال مقصر و متهم دانستن نفر مقابل در ارتباط نیستند بلکه دنبال آسیب شناسی رفتار خود، پیدا کردن نقاط قوت یا ضعف رابطه و پیش بردن هر دو نفر به اصلاح و رفع آن به شکل منطقی و درست است در حالیکه هیچ کدام از طرفین احساس ضرر یا بازنده بودن در رابطه را نداشته باشند. رابطه بازی بُرد و باخت نیست و کسانی که دنبال حریف در رابطه می گردند و یا می خواهند اهمال زور و یا قدرت در رابطه و یا روابط داشته باشند نشان از همان پایین بودن هوش و عدم مهارت در رابطه و عدم سواد لازم در این موضوع را دارد.

شاید در چالش های رابطه مان لازم باشد کمی درنگ کنیم و فکر بالا بردن دانش خود و مهارت لازم در این زمینه را بکنیم که بی دانش زیستن و ارتباط داشتن یک ضعف جدی و اساسی است که لطمه ها و آسیب های آن به خود و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی مان باز خواهد گشت.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۷
mina nikseresht