ارتباط های سازنده ....
این هفته به واسطهی دعوت یکی از اساتید دانشگاه فردوسی و مشورت در مورد موضوعی
به یکی از مراکز دانشگاه دعوت شدم. یک سال قبل بود که من با ایشان آشنا شدم. شخصیت
بسیار موجه و قابل احترام و در عین حال بسیار توانمندی دارند. ثبت اختراع،
کارآفرین نمونه و .... افتخارات دیگری رو کسب کردند که خوب گفتنش لزومی ندارد. یکی
از مهارتهای فوقالعاده ایشان، شناخت استعداد و توانایی افراد در هر زمینهای
است. به طوری که در یک جلسه بسیار واضح و شفاف تمام استعدادها و تواناییهای تو را
تشخیص میدهند. در عین حال که این آشنایی یک ساله، نسبت به آشناییهای چندساله
فرصت و مجال کمتری برای شناخت دارد اما گاهی بعضی آنقدر متین و با وقار رفتار
میکنند که احساس میکنی آنها سالهاست تو را میشناسند و توانمندیهای ارتباطی و
اصولی میان دونفر را به خوبی درک کرده و اجرا میکنند. در هر کدام از جلساتی که ما
با هم با حضور اساتید دیگر داشتیم، اینقدر ایشان با احترام رفتار میکردند که روز
به روز ارادت من به ایشان بیشتر میشد. یکبار به دعوت ایشان، در یکی از کلاسهایی
که تدریس میکردند حاضر شدم و در خلال گفتگوهایی که با دانشجوها داشتند، شروع به
معرفی من کردند. نقش من سرکلاس به عنوان تحلیل گر رفتارسنجی دانشجویان بخاطر
طرحها و نوآوریهایی که بالای سن مطرح میکردند بود. بعد از پایان صحبت هر
دانشجو، من نقاط قوت و نقاط ضعف آنها را توضیح میدادم. کلاس که تمام شد، تمام
دانشجوها، دورم جمع شدند تا به سوالات شان پاسخ دهم. حدود یک ساعت بعد من و این
استاد از کلاس خارج شدیم. به ایشان رو کردم و گفتم: شما چرا از من اینقدر تعریف کردید؟
پاسخش جالب بود: مطمئن باش من وقتی استعداد، هوش و تواناییهای بالقوه شخصیتی را تشخیص میدهم، برایش بسیار احترام قایلم چون معتقدم پر و بال دادن به آنها، منجر به موفقیتهای بزرگ خواهد شد و اگر آنها به این موفقیتها برسند، آنها هیچگاه من را فراموش نخواهند کرد!
سالهاست که من پایم را از محیط دانشگاه بیرون گذاشتم و مشغول به فعالیتهای کاری مختلف شدم. در این سالها گاهی با برخوردها و طرز رفتارهایی روبرو شدم که آن اوایل بسیار برایم عجیب و دردناک بود، بارها و بارها رو در رویم حرف نامربوط شنیدم، گاهی این توهینها و آزارها لفظی بوده و گاهی رفتاری. اما خوب تمام سعی و تلاشم این بود که به واسطهی درسهایی که در تمام این سالها آموختم تغافل کنم و خم به ابرو نیاورم. اما در این یک سال که با این استاد عزیز رابطههای گاهاً کاری دارم میفهمم چقدر فرق است بین کسی که در بحث ارتباط آشنایی به قواعد اصولی آن دارد از جمله اینکه تو خانم باشی و احترام یکی از شاخصههای اصلی هر ارتباطی تعریف شود و چقدر خوب که کسانی هستند که هیچگاه به خودشان اجازه نمیدهند تا بخواهند از این مرز خارج شوند و حرمت ادب و نزاکت را رعایت می کنند. اما خوب شرایط همیشه به یک صورت نیست و آدمها گاهی در زندگیت حضور پیدا میکنند تا بتوانی رفتارهای خوب از بد را تشخیص بدهی.
تازه یاد گرفتهام بودن در جایی که احترام و عزت و توانمندیهایت قابل تقدیر است و همهی اعضای یک گروه نگاه و هدفشان متمرکز بر روی مقصد باشد دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد و اگر گروهی متشکل از افراد متخصص و با شخصیت های رفتاری درست باشد، هم تواناییهای تو درک میشود و هم به واسطهی این توانمندیها، موقعیتهای اجتماعی متفاوتی خواهی داشت و رتبههای شغلی و ترفیع درجه به همان نسبت برای تو تعریف خواهد شد.
از آن طرف هم دیدهام افرادی را که توانمندیهای بالقوهای ندارند اما
متاسفانه آنقدر دچار غرور و تکبر میشوند که همین مانع از پیشرفت و محبوبیت آنها
میشود.همیشه این روایت یادم هست که سالها قبل از یکی از اساتید اخلاقم شنیدم که در روز قیامت هر فردی به واسطهی رفتارهایی که داشته به شکلی محشور میشود. جالب بود می گفتند افراد مغرور به شکل مورچه محشور میشوند تا در زیرپای دیگران به عمل خود واقف شوند. همیشه سعی کردم به واسطه ی این روایت غرور را از خودم دور کنم.
چه خوب که با افرادی ارتباط برقرار کنیم و آنها را وارد جریانهای زندگیمان گردانیم که افرادی با فرهنگ و درک بالای اجتماعی باشند تا در روابطمان آسیبی متوجه ما نشود.
روزتان بخیر و شادی...