روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تسلیت» ثبت شده است

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ب.ظ

تغییر کردن دل شیر می خواهد؛ تو داری؟


محیط خوابگاه جوری بود که هیچ گاه جرأت نمی‎کردم جلوی هم اتاقی‎هایم نماز بخوانم. بیشتر وقتهایی که  سجاده‎ام را پهن می‎کردم و می‎ایستادم تا نمازم را بخوانم، همین که الله اکبر را می‎گفتم گلناز و مهرنوش و الهام و المیرا دورم حلقه می‎زدند و عمدتاً شروع به مسخره کردنم می‎کردند. هر کدام سعی می کرد یه جوری یک تکه‎ای بیاندازد. بگذریم از وقت‎هایی که یکی مهر را می‎قاپید،‌دیگری در حال رکوع سوارم می‎شد و انگار نه انگار که نماز می‎خوانم . همه‎ی رشته‎ها پنبه می‎شد. فقط من بودم که بین هم اتاقی‎هایم نماز می‎خواندم. از نظر آنها نماز خواندن و این ادا و اصولها مال پدربزرگ‎ها و مادربزرگ‎ها بود که سنی از آنها گذشته است. از ترس اینکه مبادا از طرف دوستانم مورد بی‎مهری و یا تمسخر قرار بگیرم کم کم در نمازهایم سستی می‎کردم. بیشتر سعی میکردم وقتی آنها نیستند نماز بخوانم و موقعی که آنها بودند از خواندن نماز صرف نظر می‎کردم.  اما عذاب وجدان گاهی اذیتم می‎کرد. وای از آن روزی که در دانشگاه انگشت نمای دیگران می‎شدی. آنقدر گستاخ بودند که وقت اذان که می‎شد جلوی راه پله‎های سالن می‎ایستادند و همین که چشمشان به من می‎افتاد می‎گفتند :

اووووه اینا نگاه کن، حاج خانم بدو که حاج آقا معطل شما موندن، گفتن تا شما نیاین نماز رو نمی‎بندیم.......

خلاصه بعد از یک ماه دیگر قید نماز خواندن را زده بودم تا دست از سرم بردارند. خیالم راحت شده بود که دیگر برچسب دِمُده و سنتی به من نمی‎زنند.

*******

گاهی با دانستن صحیح بودن ارزش‎های اعتقادی، ترس از اعلام تغییر و کنار گذاشتن عادات نادرست و قطع ارتباط با کسانی که دوستی با آنها مایۀ رشد و تکامل انسان نمی‎گردد برای بسیاری از افراد دشوار است. چرا که این افراد گمان می‎کنند با کنار گذاشتن این رفتارها از طرف دیگران طرد می‎شوند و حتی گاهی با خطاب کردن آنها با القابی هم چون عقب مانده، سنتی و خشک مقدس و... این چنین تحول و دگرگونی مثبتشان را به  خاطر رضایت دیگران به تعویق می‎اندازند. این افراد گاهی حتی با علم به اینکه این رفتار غلط به زندگی فردی و حتی اجتماعی آنها لطمه می‎زند، متأسفانه همچنان به این روند نامطلوب ادامه می‎دهند و زندگی خود را به واسطۀ خوش آمدن در برداشت‎ها و افکار دیگران به تباهی می‎کشند. چرا که خیال می‎کنند این شیوۀ زندگی و به قولی به روز شدن و مدرن بودن می‎تواند سعادت و خوشبختی آنها را تضمین می‎کند. لذا به آنچه که دیگران به غلط در بین یکدیگر رواج می‎دهند و برچسب درستی و تأیید را روی آن می‎چسبانند عامل می‎شوند. غافل از اینکه قبل از آن از خود سوال کنند: آیا راهی که می‎روم درست است؟ عقلم آن را تأیید می‎کند؟ مورد رضایت خداوند است و امثالهم. دختر خانمی تصمیم می‎گیرد شرایط نادرست پوشش خود را تغییر دهد. اما در این بین ممکن است در بین دوستان و هم‎کلاسی‎هایش مسخره شود، در محل کار خود با نگاه‎های توهین آمیزی مواجه شود. پسری تصمیم می‎گیرد رابطه‎ای نادرست را ترک کند، از آن طرف دوستانش او را تحقیر می‎کنند و دیگر در بین خود برای او جایی باز نمی‎کنند و حالا او حتی دیگر برای تفریح کردن هم به ظاهر دوستی ندارد. خانمی تصمیم می‎گیرد در برابر عصبانیت‎های شوهرش و رفتارهای غلط او صبورتر و در برخورد با او مهربان‎تر و اهل تغافل باشد، اما در این بین اطرافیانش او را سرزنش می‎کنند تا او را از تصمیم خوبش منصرف کنند و....

برای موفق شدن و قرار گرفتن در وادی تحول و تغییرات مثبت زندگی باید شهامت داشت. باید به خود جرأت داد و به همۀ وسوسه‎های ناپاک و آلوده پاسخ منفی داد. خودآغازگری اولین شرط رسیدن به هر تحول مثبت است. به این معنا که من بعد از شناسایی ضعف‎های خود هر گونه تغییر و تحولی را باید از خود آغاز کنم و خود را مصمم به تلاش مستمری بسازم تا بتوانم روند عادات غلط رفتاریم را اصلاح کنم. اگر می‎خواهیم این قسمت از زندگی خود را تغییر دهیم به حرف منفی اطرافیان و طعنه‎های آن توجهی نکنیم و بدانیم برای دست یابی به نتایج ماندگار و تحول دائمی باید هر روز، در عین حال که این روند را تکرار می‎کنیم به غایت هدف مثبت خود بیاندیشیم و ترس‎های واهی حاصل از این تفکر را که دیگران در مورد من چگونه فکر می‎کنند کنار بگذاریم. در نتیجه توانسته‎ایم با رعایت هدف‎گذاری و در قدم بعدی تصمیم‎گیری و عزم اراده به نقطۀ تغییر برسیم و این همان راز افراد موفق است.

دوستان همراه؛ برای تغییر و رسیدن به نقطۀ تحول مثبت، ترس را کنار بگذارید. از کنار افکار منفی که مدام شما را وسوسه می‎کند که نکند اگر این تصمیم خوب را اجرا کنم دیگران اینطور فکر کنند و حرفهایی از این دست، بی توجه عبور کنید و بدانید انسان موفق، کسی است که تغییر کردن و انتخاب راه درست را به فردا موکول نمی‎کند و قضاوت‎های دیگران ذره‎ای نمی‎تواند او را از رشد و تحول باز بدارد. چرا که برای داشتن پایانی شیرین باید اجازه دهید خود معمار زندگی خویش باشید نه دیگران. پس اگر شهامت تغییر را در درون خود احساس می‎کنید همین الان تصمیم‎های خوبی را که مدت‎هاست برای شروع آنها تردید داشته‎اید عملی سازید.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۹
mina nikseresht


یادش بخیر. نگاهت روی قاب عکس بالای دیوار جا مانده است و انگار هنوز هم برایم هزاران حرف نگفته داری. در و دیوار خانه هم دیگر به رنگ مشکی خو گرفته‎اند. حال و روزم دیدنی است. میل و رغبتی برای انجام دادن امور روزمره ندارم .آنقدر تاریکی و غصه بر وجودم رخنه کرده است که گویی من هم به زندگی‎ام در این دنیا پایان داده‎ام. همین که صبح را به شب برسانم برایم حکم زندگی را دارد. آنقدر به تو وابسته بودم که همیشه فکر می‎کردم هیچ چیزی نمی‎تواند بین مان جدایی بیاندازد و تو تا ابد برای من خواهی بود. هیچگاه باور نمی‎کردم دستان مرگ، روزی دور شانه‎های ما انداخته می شود و از این میان تو زودتر طنین رفتن را زمزمه می‎کنی. شاید اگر همسایه عزیزش را از دست می‎داد باورم می‎شد که مرگ حقیقتی انکارناپذیر است، اما حالا که این اتفاق برای من افتاده است از زمین و زمان متنفرم. بغض‎های فروخورده‎ام گلویم را متورم کرده است. می‎خواهم بلند فریاد بزنم: خدایا: چرا من؟! هنوز لباس‎هایی که با هم برای سال نو خریده‎ بودیم همانطور از چوب لباسی آویزان است. انگار همین دیروز بود و این آخرین لحظه‎های بودن تو در کنار من حساب می‎شد. اگر می‎دانستم، آنوقت‎ها که گاهی خسته به خانه می آمدی و دوست داشتی آرامش از دست رفته‎ات را در سکوت و خلوت بدست بیاوری، مدام سرت غر نمی‎زدم و داد و فریاد نمی‎کردم که تو اصلاً به فکر من نیستی! یا شاید اگر می‎دانستم دوست نداری ... چنین و چنان می‎کردم.نمی‎دانم از من راضی هستی یا نه؟!

دیگر میلی برای دعا کردن و شاید هم آرزویی برای داشتن و امیدی برای جوانه زدن ندارم. به نظرم زندگی آنقدر بی‎معناست که اگر هم آرزویی داشته باشی ممکن است همان لحظه، مرگ تو را در آغوش بگیرد. همان بهتر که دیگر آرزویی نکنم تا مثل رویاهایی که برای زندگی‎مان بافته بودم همه پوچ شوند.

**************

مرگ، یکی از موهبت‎های زندگی و از سنت‎های قطعی آفرینش است. به رغم اینکه همۀ ما باور داریم که هر تولدی، روزی با پدیدۀ مرگ به ظاهر خاتمه می‎یابد، اما تا زمانی که آن را به خود نزدیک نبینیم و یا حتی در نزدیکانمان رخ ندهد، به سختی می‎پذیریم که این موهبت روزی به سراغ ما نیز خواهد آمد. عده‎ای معتقدند فکر و صحبت کردن در این زمینه، باعث بی انگیزگی و ناامیدی می‎شود و چه بسا همین افراد اگر روزی این اتفاق را در مورد عزیزان خود تجربه کنند به سختی می توانند با آن کنار بیایند و حتی تا چند ماه و یا حتی سال‎ها برای آنها زمان لازم است تا بتوانند با زندگی و شرایط جدید خود کنار بیایند و نگاه دیگری به زندگی خود داشته باشند.  

 بسیاری از افراد معتقدند تفکر مرگ، نوعی تفکر منفی است که جزء احساس ترس و دلهره و باور نابودی و فنا ثمره‎ای برای انسان نخواهد داشت و هر جا که سخن از مرگ و میر می‎شود آنها اولین کسانی هستند که بحث را خاتمه می‎دهند و یا آن محیط را ترک می‎کنند و دیگران را مؤاخذه می‎کنند که چرا حرف منفی می‎زنید! براستی اگر هر کدام از ما بدانیم در فلان تاریخ و فلان ساعت زندگی‎مان پایان می‎گیرد، رفتارها و باورهایمان تغییر نخواهد کرد؟ اگر تا به امروز به دنبال عیب گذاشتن روی دیگران بودیم و کمتر به رفتارهای خود دقت داشتیم سعی می‎کردیم در فرصت باقی مانده به اصلاح رفتار و اعمال خود بپردازیم. کارهایی که مدام برای انجام آنها امروز و فردا می‎کردیم و یا حتی سر زدن به اقوام و ارحام خود را به دلیل مشغله‎های زندگی عقب می‎انداختیم در این فرصت باقی مانده جبران می‎کردیم. اگر تا به امروز در خانه بداخلاق بودیم و دیگران را با چهرۀ اخمالوی خود می‎ترساندیم و یا به عنوان فرزند رفتار نامناسبی با والدین خود داشتیم باز هم تلاش می کردیم تا رفتار بهتری داشته باشیم. چرا که باور کرده‎ایم هر کدام از این کارها ثمره و دستاوردی در زندگی‎مان دارد که اگر امتحان خود را خوب بدهیم نمرۀ عالی در کارنامه‎مان ثبت خواهد شد. عده‎ای نیز فکر می‎کنند اینکه ما هر روز چند دقیقه از وقت خود را به فکر کردن در مورد مرگ اختصاص دهیم، کاری عبث و بیهوده است و مانع از پیشرفت و موفقیت می‎شود. در حالی که اگر افراد بدانند تفکر در این زمینه نیز جزء افکار مثبت است ، این حقیقت را درمی‎یابند که تفکر سازندۀ مرگ باعث تحولات عظیم و موفقیت های بزرگی در زندگی می‎شود. چرا که امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : یاد مرگ خواهش های نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو میبخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش آزمندی را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند بطور مسلم چنین کسی با چنین اعمالی  مرگی راحت خواهد داشت.

تقویت و پذیرش این موهبت می‎تواند به ما کمک کند تا اگر در شرایط این چنینی قرار گرفتیم، خود را سرخورده و افسرده نسازیم و بدانیم که مرگ پایان حیات نیست و صرفاً با رخ دادن این رویداد نباید به خود اجازه دهیم تا اصول معنویمان زیرسوال بروند و البته که راه موفقیت برای ما نزدیک تر خواهد شد.

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست.

مرگ وارونه یک زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد.

و همه می‌دانیم.

ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۲
mina nikseresht