روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلقین» ثبت شده است

از کودکی آرزویم این بود که روزی بتوانم به جایگاه مهمی برسم و بتوانم از این جایگاه به مردمم خدمت کنم. من در عالم کودکیام ابزارهای تلقین را نمیدانستم. آن موقع اثری از کتابهای موفقیت اکنون در بازار نبود. اما من تنها لذت کودکیم کتابخواندن بود. یادم هست شبها گاهی تا صبح بیدار بودم و کتاب میخواندم. همیشه از خواندن سرگذشت آدمهایی که توانسته بودند به رویاهایشان برسند لذت میبردم و آرزوهای دوران کودکیم را هنوز به خاطر دارم. با اینکه در مدرسه همیشه شاگرد اول کلاس بودم اما این هیچ وقت راضیم نمیکرد و احساسم این بود که باید کاری بزرگتر از درس خواندن انجام داد. یادم هست اولین کتابی که در زمینهی تجسم رویاهایم خواندم کتاب آلیس در سرزمین عجایب بود. آن کتاب آنچنان در من تاثیر گذاشته بود که در همان عالم کودکیم، خودم را آلیس میدانستم در دنیایی که قرار است کارهای عجیبی در آن انجام شود. الان و در این جایگاه اکنون با طی کردن فراز و فرودهای زیاد در زندگیم به این نتیجه رسیدهام که برای رسیدن و تحقق رویاها باید جنگید. باید تمام سختیهای راه را به جان خرید، باید مسلح وارد میدان شد. الان به عنوان کسی که سالها مطالعه کردم، تفکرم این است که باید بیشتر و بیشتر به جایگاههای متعالیتری رسید و هیچگاه از حرکت باز نایستاد. هستند آدمهای کوچکی که هیچگاه دوست ندارند موفقیتهای شما را ببینند و ممکن است با حرفهای منفی و مغرضانهشان مانعی برای شما ایجاد کنند اما مطمئن باشید اگر شما مصمم باشید و صادقانه در مسیر حرکت کنید هیچگاه نخواهند توانست مانع موفقیتهای بزرگ شما شوند.

شک نکنید موفقیت در انتها نصیب کسی خواهد شد که به خودش ایمان و باور دارد. امید که شما عزیزان بتوانید روزی قلههای بلند پیروزی کشورمان را فتح کنید و یادتان باشد که یکی از اسرار رسیدن به موفقیت مطالعهی زندگی افرادی است که توانستند از صفر به صد برسند. مطمئن باشید میتوانید با همذات پنداری با زندگی افراد بزرگ، موجب جذب موفقیت های بزرگ برای خود شوید....

 هنری فورد در سی ام جولای 1836 درایالات میشیگان آمریکا چشم به جهان گشود. پدر او دهقانی بود که هیچ دلیلی برای فرستادن پسرش به مدرسه برای ادامه تحصیل نمی دید. پس از این که هنری دوره ابتدایی را به پایان رساند، پدرش تصمیم گرفت که او را به جای رفتن به مدرسه و پاره و فرسوده کردن لباس، در مزرعه نگه دارد تا او را یاری کند. در نتیجه، فورد از دوران کودکی با کارهای شاق جسمانی در مزرعه آشنا شد. او می گوید:

»در دوران کودکی در این اندیشه بودم که چگونه می توان زراعت را به شیوه بهتری انجام داد

استعداد و نبوغ فنی و مکانیکی فورد در عمل، و تصویری که از ماشین در ذهن داشت آغاز پیمودن راهی بود که نیروی ماشین را جایگزین کار طاقت فرسای مزرعه می کرد و به اتحاد چند صد ساله انسان و حیوان بر روی مزارع پایان می داد. در حالی که بچه های هم سن و سال هنری در کوه و دشت بازی می کردند او با تکه پاره هایی از فلزات، که از آنها ابزارهای مختلفی ساخته بود سرگرم می شد. او می گوید:

»در آن روزها، اسباب بازی به شکل متداول امروز وجود نداشت و بچه ها به سلیقه خود برای خودشان اسباب بازی می ساختند. بازیهای من ابزارهایی بود که هنوز با آنها سرگرم می شوم. هر قطعه ای از یک ماشین به نظر من به گوهر گرانبهای یک گنجینه می ماند

پدر هنری که به اشتیاق بی حد و حصر و نبوغ و استعداد وی پی برده بود، اجازه داد که کارگاه کوچکی در آلونکی برپا کند و بیشتراوقاتش را درآنجا بگذراند. به این ترتیب، پسرک با چند ابزار ساده و پیش پا افتاده در راهی قدم گذاشت که به پایانی مفید و پرافتخارمی رسید.

نقطه عطف زندگی فورد

وقتی فورد دوازده سال داشت؛ ناگهان اتفاقی ساده او را به راهی پر افتخارهدایت کرد که درهای ثروت و مکنت را به رویش گشود. او می گوید:

»روزی با پدرم درهشت مایلی دیترویت به اطراف شهرمی رفتیم که لوکوموتیوی را دیدیم. منظره آن روز چنان در خاطرم مانده است که گویی همین دیروز بود. ارابه تنها وسیله ای بود که تا آن زمان دیده بودم. لوکوموتیو برای عبور ما و اسبهایمان مجبور به توقف شد. من در برابر دیدگان پدرم که ازحال وهوای من باخبر بود، از ارابه پیاده شدم تا از نزدیک بتوانم لوکوموتیو را ببینم. این صحنه،آغاز ورود من به دنیای ماشین بود. در آن زمان بسیار کوشیدم تا مدلهایی از آن را تهیه کنم. با وجود این هدف نهایی من ساخت اتومبیل بود از زمانی که که با آن لوکوموتیو در آن جاده روستایی روبرو شدم، همواره در اندیشه ساخت ماشینی بودم که جاده ها را درنوردد»

فورد به پیروی از آتش عشق خود که الهام بخش او بود، به فکر ساخت ماشینی افتاده بود که همچون تیری از چله کمان بگریزد و جاده ها را پشت سرگذارد. این خواسته حتی یک دم راحتش نمی گذاشت و به آرزویی وسوسه انگیز بدل شده بود. تفاوت زیادی بین اندیشه وعمل وجود دارد. در حقیقت، عدم جرأت و جسارت، اغلب مردم را در اجرای طرح هایشان به عقب نشینی وا می دارد. اما فورد از کسانی نبود که اجازه دهد مشکلات او را دلسرد و نومید کنند. او متفاوت از دیگران می اندیشید و از این اصل پیروی می کرد:

«هر کاری که جاذبه داشته باشد، آسان است و همیشه می توان به نتایج آن اطمینان داشت»

کار در مزرعه هرگز نظرش را جلب نکرد. او میل داشت کارهایش با ماشین ارتباط داشته باشد. گر چه او از کودکی به چنین چیزی می اندیشید؛ اما در هفده سالگی مقصود خود را آشکار و کارآموزی در کارگاه موتور سازی درای راک را آغازکرد. پدرش با تصمیم او به شدت مخالف بود، زیرا پسرش را که پشتوانه محکمی برای او بود از دست می داد. اما از سوی دیگر، آمریکا یکی از صنعتگران بزرگ خود را به دست می آورد. سه سال به این ترتیب گذشت. فورد در نخستین سال کار در این کارگاه، کارآموزی را به پایان رساند و از فن مکانیکی آگاهی کامل پیدا کرد. او می گوید:

ماشین برای یک مکانیک، چون کتابی برای یک نویسنده است. نخست باید ایده ای از آن را در ذهن پروراند و سپس با ذهنی روشن آن را به اجرا درآورد.

پس از دوره کارآموزی، رویای فورد در روح و روان او ریشه بیشتری دوانید، عطش وی برای تحقق آرمانش شدت گرفت و او را به راهی هدایت کرد که به شکوفایی خلاقیت او می انجامید. اندیشه ساختن خودرو، آرام و قرار او را سلب کرده بود. این نکته را همواره باید به خاطر سپرد که به شکوفایی خلاقیت اومی انجامید که تا اراده ی هست، راهی نیز هست. هنری فورد ایمان داشت که راههای گوناگونی برای رسیدن به آرزوهایش وجود دارد. او برای تأمین نیروی محرکه خودروی خیالی خود، مدتها در اندیشه استفاده از بخار آب بود.

در جایی دیگر اقبال لاهوری می فرماید:

 

زنـدگــی بر آرزو دارد اســاس

خویشتن را، زِ آرزوی خود شناس

پس از دو سال کار دریافت که این روش، راه به جایی نخواهد برد. او هر نشریه ی علمی را که به دست می آورد، با حرص و ولع، از نظر می گذرانید او می خواست اطلاعات بیشتری از رشته ی مورد نظر خود به دست آورد. به این ترتیب با تلاش فراوان و با مطالعه ی نشریاتی که مطالب تازه ای را در زمینه ی ماشینها به چاپ می رساندند، جای خالی تحصیلات رسمی خود را پر کرد.

به پیش بینی این نشریات گاز حاصل از تبخیر بنزین، می توانست روزی سوخت ماشین ها را تامین کند. مردم عادی چنین اکتشافی را صرفا کنجکاوی های فنی و تخیلات علمی تلقی می کردند و نمی توانستند باور کنند که روزی این ابداعات در کار و زندگی مردم جهان، تحولی بزرگ را ایجاد کند. متخصصان و کارشناسان، اتفاق نظر داشتند که بنزین نخواهد توانست جایگزین نیروی حاصل از بخار آب شود و در موتور اتومبیل به کار برده شود. اما جوانی که در شهری کوچک در میشیگان می زیست، طور دیگری فکر می کرد.

فورد که در شرکت وستینگهاوس به عنوان سر مکانیک خدمت می کرد، کارش را رها کرد و به مزرعه ی خانوادگی خود بازگشت. کارگاه فنی او تمام آلونک را اشغال کرده بود. پدرش به او قول داد که اگر از این ماشین لعنتی دست بردارد، قطعه زمینی را به او خواهد داد .اما فورد این پیشنهاد را نادیده گرفت و استوار به راه خویش ادامه داد. او می گوید:

«هر وقت مجبور نبودم که در مزرعه به بریدن الوار بپردازم، بر روی طرح موتور بنزینی خود کار می کردم و اندک اندک اجزاء آن و چگونگی کارش را کشف می کردم. هر چه به دستم می رسید می خواندم و به همین ترتیب، بیشترین دانش را برای انجام کار اندوختم»

او ایمان کامل داشت که روزی خواهد توانست در کارگاهش خودرویی پدید آورد. به همین دلیل برای تحقق رویای خود بی امان کار می کرد. زندگی در مزرعه همچنان با مزاج او ناسازگار بود. ذهنش عرصه ی تاخت و تاز خلاقیت ها شده بود و کار طاقت فرسای جسمانی در مزرعه، حتی یک دم از تصورات خلاقانه اش نمی کاست. همین که شرکت ادیسون دیترویت، شغل مهندسی ماشین سازی را به او پیشنهاد کرد، بی درنگ آن را پذیرفت

ادامه دارد.....

منتشر شده در :

آکادمی نوآوری و کارآفرینی فردوسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۴
mina nikseresht
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۵ ب.ظ

چه رازی در تصور کردن نهفته است؟

چه رازی در تصور کردن نهفته است؟

وقتی والت دیسنی طرح سرزمینی شگفت‌انگیز را توصیف کرد که زمینی وسیع را در بر می‌گرفت و هر ساله میلیون‌ها گردشگر را جذب می‌کرد؛ بسیاری از انسان‌ها تصور می‌کردند که او دیوانه است. دیسنی در ذهنش مشاهده می‌کرد که بسیاری از تصوراتش به واقعیت پیوسته‌اند؛ اما متأسفانه او قبل از مراسم گشایش پارک تفریحی اپکات از دنیا رفت. در روز مراسم، گزارشگری به‌سوی همسر والت دیسنی رفت و به او چنین گفت: ”بسیار تأسف‌بار است که والت امروز این‌جا نیست تا شاهد این مراسم باشکوه باشد.“ خانم دیسنی بی‌درنگ پاسخ داد: ”او، مدت‌ها قبل، این مجموعه و این مراسم را در ذهنش دیده بود؛ قبل از آن‌که من و شما بتوانیم چنین رؤیایی را باور کنیم.“

”تصورکردن به‌راستی اهمیتی بسیار دارد. تصورکردن درحقیقت طرحی از پیش تعیین‌شده برای جذب‌کردن اموری در آینده است.“

آلبرت اینشتین

وقتی به‌خوبی دراین‌باره بیندیشید؛ پی می‌برید محیطی که در آن زندگی می‌کنیم و کالاهای ساخت بشر، همه و همه، در ابتدا فقط یک رؤیا یا تصور بوده‌اند. وقتی انسان‌ها دستیابی به خواسته‌های ارزشمندشان را در ذهنشان تصور می‌کنند؛ به‌معنای‌واقعی انگیزه می‌گیرند تا تصوراتشان را به واقعیت تبدیل کنند. هرچه اهداف ارزشمندمان را با وضوحی بیشتر تصور کنیم؛ راه‌هایی بیشتر را برای دستیابی به آن‌ها می‌یابیم و این احتمال را افزایش می‌دهیم که رویدادهای زندگی‌مان به شیوه‌ی مناسب و دلخواه‌مان اتفاق بیفتد. بسیاری از انسان‌ها زندگی‌شان را فقط با این امید سپری می‌کنند که با بهترین رویدادها روبه‌رو شوند؛ اما وقتی خودمان تلاش نمی‌کنیم و همه‌ی امور زندگی‌مان را به شانس نسبت می‌دهیم، رویدادهای زندگی‌مان نیز به‌ندرت به‌نفع ما اتفاق می‌افتد. تصورکردن زمانی تأثیرگذار است که به انسان انگیزه‌ی کافی ببخشد تا در مسیر دستیابی به اهداف ارزشمندش به‌شدت بکوشد. برای رویاروشدن با بهترین رویدادها در زندگی فقط و فقط امیدواربودن کافی نخواهد بود. تصورکردن به سه شیوه‌ی مؤثر عمل می‌کند:

1. خلاقیت شما را برمی‌انگیزد.

2. مغزتان را متمرکز می‌کند تا به کمک آن بتوانید به دارایی‌ها و منابع موجود در دسترستان توجه کنید.

3. انسان‌ها، منابع و فرصت‌هایی را به‌سوی شما جذب می‌کند که برای دستیابی به اهداف ارزشمندتان به آن‌ها نیاز دارید.

 

”آیا موضوعی ناگوارتر از نابینابودن وجود دارد؟ بله، انسانی که هدفی ارزشمند ندارد و تصویری را دراین‌باره در ذهنش نمی‌پروراند. بسیار ناخوشایند است که چشمانی بینا داشته باشیم؛ اما تصویری را در ذهنمان نپرورانیم.“

هلن کلر

پژوهشگران دانشگاه هاروارد با پژوهش خود چنین موضوعی را اثبات کرده‌اند: دانش‌آموزانی که از قبل رویدادهای مناسب و دلخواه‌شان را تصور می‌کنند به‌راستی همه‌ی وظایفشان را کمابیش با دقتی 100درصدی انجام می‌دهند؛ اما دانش‌آموزانی که قدرت تصورشان را به‌کار نمی‌برند در انجام‌دادن وظایفشان فقط 55درصد دقتشان را به‌کار می‌برند. آیا این موضوع به‌راستی شگفت‌انگیز نیست؟

جک نیکلاس، بازیکن افسانه‌ای گلف، با بیش از صد پیروزی در مسابقات مختلف، چنین گفت: ”هرگز حتی در تمرین نیز ضربه‌ای را به توپی نزده‌ام؛ مگر این‌که تصویری دقیق و متمرکزشده را از قبل درباره‌ی آن در ذهنم می‌پروراندم. تصاویر ذهنی‌ام همچون فیلمی رنگی هستند. در ابتدا مشاهده می‌کنم که قصد دارم مسابقه را کجا به‌پایان برسانم؛ سپس، توپ سفیدرنگ و زیبا را روی چمن سبز روشن می‌نگرم. در مرحله‌ی بعد، صحنه به‌سرعت تغییر می‌کند و من توپ را در حالی مشاهده می‌کنم که به‌سوی مکان دلخواهم می‌رود. مسیر توپ، شکل آن و حتی حرکتش را روی زمین تصور می‌کنم. سپس، این تصویر به‌تدریج محو می‌شود و تصویر بعدی به من نشان می‌دهد که تصویرهای گذشته‌ی ذهنم به واقعیت تبدیل خواهد شد.“

برای شکوفاکردن قدرت تصورتان هرگز ضرورتی ندارد که ورزشکار باشید. تصورکردن در همه‌ی زمینه‌ها تأثیرگذار است. وقتی اهداف ارزشمندتان را به‌گونه‌ای تصور می‌کنید که گویا از قبل به‌ثمر رسیده‌اند؛ تضادی در ذهنتان به‌وجود می‌آید. در این وضعیت، مغزتان می‌داند که بین موقعیت فعلی شما و تصوراتتان شکافی وجود دارد؛ بنابراین، اقدامات لازم را برای پرکردن این شکاف انجام می‌دهد. اقدامات مغزتان در این زمینه سبب می‌شود تصوراتتان به واقعیت بپیوندد.

پس از مدتی پی می‌برید هر روز صبح با اندیشه‌هایی جدید دراین‌باره از خواب برمی‌خیزید که چگونه می‌توانید به اهداف ارزشمندتان برسید. شاید پی ببرید به‌صورت غیرمنتظره کارهایی را انجام می‌دهید که به شما کمک می‌کند تا به مرحله‌ی دستیابی به اهدافتان نزدیک‌تر شوید. ناگهان پی می‌برید که برای نخستین بار در کلاس درس حضوری فعال دارید؛ برای انجام‌دادن کارها یا مسؤولیت‌هایی جدید داوطلب می‌شوید؛ برای دستیابی به خواسته‌ها و اهداف ارزشمندتان پول پس‌انداز می‌کنید یا در زندگی شخصی هرچه بیشتر از دشواری‌های موجود در مسیر دستیابی به اهداف ارزشمندتان استقبال می‌کنید. شما همه‌ی این کارها را انجام می‌دهید تا بتوانید هرچه بیشتر از خودتان و زندگی‌تان بهره ببرید.

در آن زمان که دست‌به‌کار می‌شوید؛ نیمی از راه را پیموده‌اید.

شما در مسیر دستیابی به موفقیت قرار دارید.

به این کار خوب و سازنده‌ی خودتان ادامه دهید.

تردیدی وجود ندارد که تصورکردن برای دستیابی به موفقیت به‌راستی شیوه‌ای تأثیرگذار محسوب می‌شود؛ اما این شیوه را نیز، همچون شیوه‌های دیگر، باید خودتان به‌کار ببرید. هیچ‌کس نمی‌تواند شما را به انجام‌دادن این کار مجبور کند و هیچ‌کس نیز این کار را برای شما انجام نخواهد داد. درحالی‌که درباره‌ی اهدافتان می‌اندیشید؛ آن‌ها را به‌گونه‌ای تصور کنید که گویا از قبل کامل شده‌اند. لازم نیست همه‌ی وقتتان را به انجام‌دادن این کار اختصاص دهید؛ فقط کافی است پنج تا ده دقیقه از روزتان را برای این کار صرف کنید. تصورکردن به‌راستی یکی از مهم‌ترین شیوه‌ها محسوب می‌شود که با به‌کارگیری آن می‌توانید رؤیاهای ارزشمندتان را به واقعیت تبدیل کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۵
mina nikseresht