روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روابط زناشویی» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۵۶ ب.ظ

شما چقدر انعطاف پذیرید؟

همه ی ما در شرایطی قرار می گیریم که برخلاف میل مان است، بر خلاف خواست و توقع مان رفتارهایی رخ می دهد که شاید آسیب زننده باشد و در این شرایط است که ممکن است کنترل خود را از دست بدهیم و نمی دانیم چطور بار منفی روان مان را کاهش دهیم و چطور کنترل خودمان را در بروز رویدادهای این چنینی حفظ کنیم تا به کسی آسیبی نرسانیم؟

همه ی ما روزمره ممکن است در ارتباطات مان دچار این چالش شویم؛ افرادی خلاف خواست و انتظار ما رفتار کنند، کسانی باشند که نه تنها رفتار درستی با ما نداشته اند و پشیمان هم نیستند بلکه ممکن است از روش جبران افراطی در رفتار خود استفاده کنند ( یعنی با رفتارهای دیگری به صورت زبانی یا عملی بیشتر ما را اذیت کنند) و البته طور دیگری به ما لطمه بزنند. اما این وسط آن چیزی که اهمیت دارد روان شماست و وظیفه ی شما حمایت و مراقبت از روان خودتان است. اینکه تا می توانیم از کسانی که به ما لطمه و صدمه زده یا می زنند دوری کنیم، روش و منش رفتارمان را تغییر دهیم، به روش های حل مسأله بیندیشیم و یا ارتباط مان را کوتاه و قطع کنیم. یکی از ویژگی های روان سالم این است که ما حد و مرزهایی برای محافظت از خودمان تعریف کرده باشیم و دیگران این را بدانند که با هر کلامی و با هر رفتاری نمی توانند با ما صحبت کنند و یا برای مهربانی کردن بیشتر از ظرفیت فرد تعریفی مشخص داشته باشیم. گاهی من در مشاوره می شنوم که می گویند آنقدر به آن فرد محبت کردیم اما شایستگی آن محبت را نداشت و یا اینکه من هر کاری برای آن فرد کردم، او با نامهربانی آنها را پاسخ داد یا حرفهایی این چنینی.

دوستان عزیز من در این صفحه، مهربانی بیشتر از حد تبدیل به مهرطلبی می شود و اسمش دیگر مهربانی نیست. اینکه فردی به شما صدمه و لطمه می زند و بابت رفتارها و کارهایی که داشته سنت جبران و پشیمانی در رفتارش دیده نمی شود و باز هم من از این رفتارها درس نگیریم و به مهربانی خود ادامه بدهم مهرطلبی من را می رساند.

توجه طلبی های افراطی از آشنا و ناآشنا، تایید گرفتن های مکرر از دیگران به هر طریقی، نداشتن حد و مرز برای خودم که دیگران متوجه شوند که من همیشه در دسترس نیستم و محبت های بیش از اندازه که من نتوانم نیازها و محدودیت های زندگیم را در نظر بگیریم اینها رفتارهایی است که به دیگران اجازه خواهد داد روزی خلاف توقع و انتظار من رفتار کنند.

در این بین من همیشه همپای صحبت زنانی نشسته ام که در روابط زندگی مشترک شان با چالش های فراوانی مواجه بوده اند و این فهم و درک نفر مقابل از شرایط آنها باعث ایجاد ناراحتی های مکرر و رفتارهای نادرست شده است. برای همین است که همیشه به دختران جوانی که در شُرف ازدواج هستند توصیه می کنم که با فردی ازدواج کنید که بتواند علائم غیرکلامی شما را متوجه شود. این که شرایط جسمی و روحی شما ممکن است گاهی روبراه نباشد و این در چهره ی شما نمایان شود، اینکه در شرایط کنونی جامعه و به خاطر مشکلاتی که وجود دارد و یا حرفه و کار شما ایجاب می کند گاهی موزون نباشید و نیاز به تفریح و فراغتی دارید تا به حال مناسب خود بازگردید و به قول استاد ما اگر همه ی ما این درک را از انسان داشتیم که بفهمیم همه ی ما انسانیم، یک روزی حال خوشی داریم و یک روزی ناخوشیم، یک روزی به خاطر مشکلات جسمی و هورمونی ممکن است بدخلق شویم و یا اتفاقاتی ناخواسته باعث شود روبراه نباشیم، یک روزی خودمان را در معرض تهدیدها و شرایطی احساس کنیم که تعادل زندگی ما را برهم می زند، هرچند که اینها نباید باعث ترک رفتار صحیح شود اما طبیعتاً اگر این درک و فهم در شما وجود داشته باشد طبیعتاً از موضع حق به جانب شدن پایین می آیید و می توانید پا به پای نفر مقابل و از دید و درک او به عالم واقعیت نگاهی بیندازید. هرچند که تمام اینها برمی گردد به میزان انعطاف پذیری ما در شخصیت مان که می توانیم در هر شرایطی از هوش هیجانی استفاده کرده و تشخیص دهیم که در این شرایط باید چه رفتاری متناسب با واقعیت داشته باشیم.

نکته ی دیگر و قابل اشاره تشخیص علائم غیرکلامی است که شما وقتی حالتان خوش نیست و یا در کلمات بدخلقی هایی دارید، نفر مقابل شما تشخیص دهد که حال شما مساعد نیست، در بیرون اتفاقی افتاده یا خاطراتی ناراحت کننده به شما یادآوری شده است که می خواهید در مورد آنها گفتگو کنید و این نامساعد بودن در چهره تان نمایان باشد اما فهم آن برای آن فرد قابل تشخیص نباشد و یا به اشتباه به مسائلی آن را ربط دهد که دخلی به زندگی شما در واقعیت ندارد. نکته ی مهم و قابل توجه اینکه کسانی که از هوش هیجانی خوبی برخوردارند، میزان درک و فهم قابل توجهی از شرایط نفر مقابل و مدارا کردن و همدلی با او دارند که اینها اهمیت بسزایی در روابط خصوصاً در روابط همسران دارد. داشتن مهارت و دانش بهترین ابزار برای کمک به دیگرانی است که نیاز به کمک و حمایت ما دارند. امید که خداوند مهربان یاری رسان و کمک حال ما در روزهای زندگی مان باشد.

با آرزوی دلی شاد و موفقیت در هر آنچه که آرزویتان است. محبت هایی که برای خداوند و خالصانه باشد هیچ گاه نادیده گرفته نمیشود و همواره این خداوند است که محبت و پیوند را بین قلوب ایجاد می کند و آنچه هم که برای رضایت خداوند نباشد از بین رفتنی است هم از خاطر دیگران و هم از صفحات دنیا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۵۶
mina nikseresht
جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۵۸ ب.ظ

حق با من است نه با تو!


حق با من است نه تو!

با یک دنیا عشق ازدواج کردم. در ذهنم مردی را ساخته بودم که همه‎ی زندگیش در من خلاصه می‎شد. اما خیلی طول نکشید که فهمیدم همه چیز تنها یک خیال است .از کودکی، عاشق رشته‎ی حقوق بودم، اما حتی فکرش را هم نمی‎کردم روزی در مقام وکالت ، برای زندگی خودم در محضر قاضی بنشینم.

روزی که برای تکمیل پایان‎نامه‎ام به دادگاه انقلاب رفته بودم، مهرداد را پشت در اتاق قاضی دیدم.  برای تقسیط مهریه‎ی برادرزاده‎اش به دادگاه آمده بود و من را پشت در نگاه داشت تا سوالش را بپرسد. همه‎چیز از همان‎جا شروع شد. روز آخری که قرار بود پایان‎نامه‎ام را تحویل بدهم همین که آمدم پایم را از دادگاه بیرون بگذارم، مهرداد جلویم را گرفت. آن روز مثل همیشه نبود. چهره‎اش مضطرب به نظر می‎رسید.

بعد از کلی مِن مِن کردن وقتیحرفش را زد، اولش جا خوردم. هیچوقت فکرش را هم نمی‎کردم روزی کسی توی دادگاه از من خواستگاری کند.

مهرداد تحصیلات آکادمی داشت اما شغلش آزاد بود. فروشگاه لوازم خانگی در جمهوری. اوضاع اقتصادی پدرش توپ بود و به واسطه‎ی این شغل موروثی‎شان، دستش به کار بند شده بود. به نظر می‎رسید عقیده و سلایق مشترکی با هم داشتیم. پدر موافقت کرده بود تا یک شب همراه خانواده‎اش برای صحبت به خانه‎مان بیایند.

در اولین جلسه، سعی کردم سکوت کنم و بیشتر شنونده باشم. به نظر پسر معقولی می‎آمد. اما باز هم نیاز به صحبت‎های بیشتر و مفصل‎تر بود. در جلسات بعدی هدف‎های زندگی‎مان را برای هم گفتیم. پرسید که آیا تمایل به ادامه‎ی تحصیل و کار کردن در بیرون از خانه را دارم یا نه. من هم تمام هم و غم زندگیم این بود که روزی بتوانم در لباس وکالت بهآنهایی که در راهروهای دادگاه برای حل مشکلات شان صف کشیدند، خدمت کنم. از آرزوهای زندگیم برایش گفتم. گفتم که می‎خواهم خودم دفتر وکالت بزنم و البته که در دانشگاه هم تدریس کنم.

بعد از عروسی مهرداد تصمیم گرفت به عنوان ماه عسل یک ماه کل ایران را بگردیم. مهرداد شغلش آزاد بود و می‎توانست هر زمان که دلش می‎خواهد سرکار برود.

اما من...

 بعد از عروسی، چندماهی بود که درگیر افتتاح دفتر وکالت با چندنفر از همکلاسی‎هایم بودم. به خاطر عروسی من، بچه‎ها تصمیم گرفته بودند که ادامه‎ی کار را به بعد از مراسم موکول کنند و من هم قول داده بودم که بلافاصله بعد از آن، برای شروع کار دست به کار شویم. برنامهی مهرداد، تمام برنامه‎هایم را بهم می‎ریخت. نمی‎دانستم چطور باید مخالفت می‎کردم. نبودن یک ماهه‎ی من در کار، قولی که به بچه‎ها داده بودم، باعث بی‎اعتباریم می‎شد.

دو سه روز بعد از مراسم،مهرداد برای هماهنگی بلیت‎هایمان ، تماس گرفت. وقتی برنامه‎های کاریم را برایش توضیح دادم، شروع به جبهه‎گیری و مخالفت کرد. اولش سعی کردم خودم را کنترل کنم و حرفی نزنم و وقتی فهمیدم بلیت‎ها را رزرو کرده و بدون آنکه تاریخ برنامه‎ی کاریم من را بداند، تصمیم گرفته که یک‎ماه تهران نباشیم، ناخودآگاه از کوره در رفتم و گفتم:

-همین‎طور از جلوی خودت تصمیم گرفتی؟! نباید یه کلمه به من می‎گفتی؟ همیشه همینطوری هستی! بدون اینکه از من نظری بپرسی، سر خود عمل می‎کنی! اصلا من نمیام، خودت هرجا دوست داری، تنها برو!!!

تلفن را که قطع کردم ناخودآگاه گریه‎ام گرفت. برایم پذیرش این قضیه خیلی سخت بود. مهرداد از اول همین بود. حتی همان زمان که دوران عقد بودیم، خیلی از تصمیمات را بدون آنکه به من بگوید خودش می‎گرفت.

خلاصه‎ی داستان این شد که رفتن به ماه عسل بنا به خواست هر دونفرمان کنسل شد. از آن شب هم مهرداد با من تا یک هفته قهر بود. نظرش این بود که من کارم را به زندگی‎ام ترجیح داده‎ام. تنها چیزی که در خانواده‎ی مهرداد اهمیت نداشت، تحصیل بود. از نظر آنها، زندگی تنها پول بود.

******

ارزش‎های مشترک:

کم نیستند همسرانی که به دلیل نداشتن ارزش‎ها و علایق مشترک تصمیم به طلاق می‎گیرند. گاهی اشتباهات ما در انتخاب، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی آگاه نبودن ما از زندگی مشترک و ناآگاه بودن از مسأله‎ی زوجیت سبب آسیب‎های جبران‎ناپذیری در ارتباط و زندگی می‎شود. باید هر کدام از دو طرف با واژه‎ی زوجیت آشنایی داشته باشند. کلمه‎ای که دانستن آن کمک زیادی به بهبود رابطه‎ی زن و شوهر می‎کند.

مفهوم زوجیت:

زوجیت به این معنا که وقتی دونفر با علایق و سلایق و تربیت‎های متفاوت تصمیم گرفتند در کنار یکدیگر قدم بردارند و زندگی را تشکیل بدهند، باید قوانین زوجیت را بدانند و سعی کنند تا خودشان را با آن وفق بدهند. زوجیت یعنی درک علایق و احترام به آنها و اما آنچه که بیش از داشتن عشق بسیار مهم‎تر است داشتن سواد عاطفی در رابطه است.

سواد عاطفی چیست؟

سواد عاطفی یعنی بهره‎گیری از احساسات و عواطف در مسیری که کیفیت زندگی خود فرد و اطرافیانش بهبود یابد تا به حس همکاری، صمیمیت، عشق و تعاون در خانواده و محیط کار و جامعه گسترش یابد. برخورداری از سواد و هوش عاطفی به شما کمک می‎کند تا بدانید عواطف و هیجانات شما و دیگران چه قدرتی دارند.


برنامه یادگیری سواد عاطفی شامل پنج اصل مهم است:

اصل اول: عواطف و احساسات خود را بشناس

بسیاری از افراد نمی‌توانند احساساتی از قبیل غرور، حسرت، عشق یا شرم را تعریف کنند و همین‌طور قادر نیستند علت به‌وجود آمدن این احساسات را در درون خود توضیح دهند. لازم است هر فرد به‌طور دقیق عواطف و احساسات خود را بشناسد زیرا اگر نتوانیم قدرت احساساتمان را ارزیابی کنیم قادر نخواهیم بود میزان تأثیر آن را بر خود و دیگران مشخص کنیم.

اصل دوم: از صمیم قلب با دیگران همدلی کن

حس همدلی با دیگران یعنی توانایی خود را به جای دیگری گذاشتن و درک کردن عواطف و احساسات او.

وقتی که با دیگران همدلی می‌کنیم عواطف و احساسات آن‌ها توجیه‌پذیرند و منطقی به نظر می‌رسد در این حالت ما به طور شهودی درمی‌یابیم که دیگران چه احساسی دارند، احساس آن‌ها چه قدرتی دارد و چه عاملی باعث بروز آن شده است؟!

ادامه ی مطلب را در کتاب بخوانید....

برای تهیه ی کتاب می توانید با شماره ی 09105006563 تماس حاصل بفرمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۸
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ردپا

رد پا

سایههای ترس و نگرانی هرشب توی ذهنم رژه می‎روند.

با هر صدایی که از موبایلت شنیده می‎شود، انگار کسی قلبم را فشار می‎دهد! همیشه ازین دلشوره‎های ذهنی در زندگی مشترکم فرار کرده‎ام. اما نمی‎دانم چرا این‎بار با همه‎ی توجیهاتی که برای خودم می‎سازم و ادله‎های منطقی که می‎چینم، نمی‎توانم کنار بیایم. به اینکه اشتباه می‎کنم شک دارم.

به اینکه اینها یک مشت، توهم و خیال‎بافی‎های هر از گاه من است. به اینکه همه‎ی رابطه‎های زناشویی گاهی دچار تنش می‎شوند و فاصله گرفتن‎های تو از من مثل همیشه باید عادی باشد. شبها آنقدر اینها را مرور می‎کنم، احساس می‎کنم مغزم به حالت انفجار می‎رسد. به صورتت نگاه می‎کنم، گاهی آنقدر خسته‎ای که از راه نرسیده، به رختخواب می‎روی و من می‎مانم و یک دنیا حرفهای نگفته که از صبح توی دلم تلمبار کرده‎ام تا شب که تو بیایی و برایت همه‎شان را تعریف کنم و تو بشوی تنها گوش شنوای من و لبخندت بشود تنها قرص مسکنی که تمام این سالها دلخوش کرده‎ام به آن! انگار همه‎ی دردهای جسم و روحم با همین یک لبخند درمان می‎شود.

صدای ساعت موبایلت هفت صبح را اعلام کرده است. چشمانم را نمی‎توانم از شدت خستگی باز کنم. سرم را بالا می‎گیرم. توی تخت نیستی! زودتر از همیشه از خواب بیدار شده‎ای! بلند می‎شوم تا بساط میز صبحانه را بچینم. صدای صحبت می‎آید. گوشم تیزتر می‎شود. پرده را کنار می‎زنم و تو را می‎بینم در حالی‎که روی تراز مشغول صحبت با تلفن هستی. صبح به این زودی؟ چه کسی می‎تواند باشد که کار مهمی این وقت صبح دارد؟!

شاید همین وقتهاست که نمی‎توانم فکر مثبت بکنم! دیگر حالم دست خودم نیست. ناخودآگاه روی زمین می‎نشینم. به خودم فکر می‎کنم. به اینکه من چیزی برایت کم گذاشتم یا نه! به اینکه  چه کسی دلت را به غیر از من برده است؟! یعنی او از من زیباتر و دلرباتر است؟

دقیق‎تر می‎شوم تا بتوانم حرفهایتان را بشنوم!

-باشه امروز میریم با هم واسش می‎خریم!

-ساعت 6 عصر جلسه دارم بعد از جلسه بهت زنگ می‎زنم!

-فقط باید مواظب باشیم نغمه نفهمه!

دستانم یخ کرده است. از روی زمین بلند می‎شوم تا نفهمی من گوش ایستاده بودم!

بدترین لحظات زندگی هر زنی، تردید است. هیچ چیز به اندازه‎ی تردید نمی‎تواند او را آزار دهد.

تردید در اینکه آیا بازهم دوستم دارد؟ تردید به اینکه نکند پای کسی دیگری در میان باشد؟ تردید در اینکه آینده‎ی زندگی مشترک‎مان چه می‎شود؟ و ... .

شب می‎شود. شام نخورده‎ام. بدون تو هیچ وقت از گلویم پایین نرفته. میروم بخوابم، هنوز نیامده‎ای! توی تاریکی اشک می‎ریزم.

صدای در می‎آید. برق‎ها روشن می‎شود و تو با صدای بلند فریاد می‎زنی: نغمه جانم، تولدت مبارک!!!

صورتم غرق در اشک است. باورم نمی‎شود! یک لحظه مثل کسی می‎شوم که از گور بیرون آمده و از عذاب نجات پیدا کرده است! تمام فکرهایم را از اول دوره می‎کنم! یعنی من تمام این مدت اشتباه کرده بودم! تلفن امروز صبح! چشمم به ترنم (خواهرت دوقلویت) می‎افتد که یک کیک بزرگ دستش گرفته و لبخندی که روی لبانش نقش بسته است. من را در آغوشت می‎گیری و من روی شانه‎هایت اشک می‎ریزم مثل کودکی که میان انبوهی از جمعیت، دستش از دست مادرش رها شده و بین راه گم می‎شود و وقتی مادر را پیدا کرده است برای نداشتن چند لحظه امنیت، ساعتها اشک می‎ریزد.

آغوشت، به من اضطراب و ترس این چند روز را برمی‎گرداند. بلند می‎شوم تا میز را آماده کنم. خدایا، چرا باید به تو و به عشقت شک می‎کردم! حرفهای زن همسایه یادم می‎آید که می‎گفت همه‎ی مردان مثل همند و روزی به همسرشان خیانت می‎کنند! یادت باشد همیشه پای یک زن دیگر در میان است!

امشب، بعد از چند هفته، آرامش به زندگیمان بازگشت.

 

چرا زنان، مشکوک می‎شوند؟

وقتی به انتهای ماجراهای این چنینی می‎رسیم شاید ما هم نفس راحتی می‎کشیم که عشقی تبدیل به خیانت نشد و پای کسی دیگر در میان نبود! با خودمان فکر می‎کنیم چرا باید این طور قضاوت می‎شد و چرا ذهن ما عادت کرده است تا با دیدن کمترین بی‎توجهی و بی‎محبتی، به سمت و سویی کشیده شود که ممکن است حتی یک زندگی را با این بدبینی‎ها و سوءظن‎های نابه‎جا نابود کند و تا مرز طلاق پیش برود! به هدر دادن انرژی‎های عاطفی، سوءظن، کمرنگ شدن حسن اعتمادی که جزء یکی از مهم‎ترین نیازهای مردان است و حتی در شرایطی بدتر و بدون داشتن یقین در این گونه موارد، زن دست به اقداماتی همچون قهر و دعوا می‎زند که این نیز ممکن است باعث ایجاد اختلافات سنگین و لطمه‎های جبران‎ناپذیری به زندگی مشترک باشد.

متاسفانه در شرایط حاضر به دلیل توسعه‎ی شبکه‎های مجازی اوضاع بدتر شده است و گاهی زنان با چک کردن گوشی تلفن همراه شوهرشان و یقین پیدا کردن به اینکه آیا رابطه‎ای در بین هست یا نه، دست به کارهای خطرناکتری می‎زنند. گاهی اگر حتی رابطه‎ای هم در میان باشد، در این شرایط زن به اشتباه، آن رابطه را به روی همسرش می‎آورد تا او را متوجه اشتباهش و زرنگ بودن خودش کند و البته که قطعا و حتماً این کار اشتباه بوده و باعث بدتر شدن شرایط می‎شود و ممکن است مرد، در ادامه دادن این رابطه، جرأت و جسارت بیشتری پیدا کند. در حالی‎که متخصصان امر تاکید می‎کنند که حتی اگر رابطه‎ای هم در میان بود، زن باید ابتدا با مراجعه به خود و دقت در عملکردش، دنبال حل کردن مساله با کمک مشاوری امین و آگاه  به روشی صحیح باشد. در امر تربیت آنچه که توصیه و تاکید می‎شود تغافل است. تغافل به این معنا که اگر شما در رابطه‎ای متوجه خطای دیگری شدید به هیچ عنوان آن را به روی طرف مقابل نمی‎آورید و درصدد هستید تا از روش معقول و تدبیرهای درست و غیرمستقیم آن فرد را آگاه به اشتباهش سازید.

گاهی اشتباهات به ظاهر پیش پاافتاده‎ی ما در زندگی مشترک، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی زودباوری ما اتفاقات ناگواری می‎شود که باید تا سالها دردش را تحمل کنیم.

در این شرایط چه کنیم؟

1-احساس و عمل:

یکی از مهم‎ترین رهنمودهای سواد عاطفی آن است که یاد بگیریم زمانی که نحوه‎ی عملکرد دیگران سبب ایجاد احساس ناخوشایند در وجود ما می‎شود، آن را بدون هیچ‎گونه قضاوت و تعبیر و تغییری، برای طرف مقابل‎مان بازگو کنیم. حرف نزدن و قهر کردن، هیچ‎گاه باعث نمی‎شود مردی بداند که در درون شما چه می‎گذرد. بیان جمله‎ی « وقتی تو به من کم‎توجهی یا بی‎محبتی، من چنین احساسی پیدا می‎کنم» یک روش عاری از هر گونه قضاوت برای کشف ارتباطی که ممکن است هیچ‎گاه در میان نباشد. این شیوه به شما کمک می‎کند که ماجرا بدون هیچ‎گونه تنش و خودخوری پایان یابد. در این حال این بیان باید عاری از هر گونه سرزنش طرف مقابل باشد تا مانع موضع‎گیری دفاعی او شویم.

ممکن است فکر کنید که این رهنمود، کار ساده و پیش‎پا افتاده‎ای است و به حل شدن اینگونه مسایل کمکی نمی‎کند اما واقعیت این است که همین عملکرد ساده و جزئی، گامی مهم و حیاتی در یادگیری مهارت‎های زندگی مشترک است. رد و بدل کردن احساس و عمل می‎تواند به گونه‎ای بسیار مؤثر و چشمگیر از میزان اختلافات زناشویی‎تان بکاهد. زیرا بیان احساس و عمل در واقع مهم‎ترین راه‎حل برای تجزیه و تحلیل هرگونه اختلاف و درگیری‎هاست. زیرا این اختلاف به دو بخش تجزیه می‎شود: بخش اول، آن چیزی است که اتفاق افتاده و بخش دوم، احساس ما نسبت به آن اتفاق است.

2-پرهیز از قضاوت کردن؛

قضاوت کردن رفتار و اعمال دیگران بدون درک شرایط و دانستن ابعاد صحیح مسأله، همیشه آسیب‎زننده بوده است. چه بسیار مواردی که در ذهن‎مان داریم که ما ندانسته و از روی عدم آگاهی دیگرانی را قضاوت کرده‎ایم و البته علاوه بر آنکه ذهنیت خود را برای لحظات یا ساعاتی مسموم کردیم بلکه ممکن است برطبق آن قضاوت نیز دست به رفتارهای نادرستی همچون تهمت، سوءظن و بدبینی و غیبت او در نزد دیگران شده باشیم. یادمان باشد همیشه قبل از اینکه در شرایط قضاوت قرار بگیریم ابتدا به کامل نبودن خودمان واقف باشیم. باید آگاه باشیم که پیش‎داوری و قضاوت، ریشه در بدبینی دارد و اگر به فکر درمان بدبینی خود نباشیم و اعمال و رفتار دیگران را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنیم و همواره به آنها سوءظن داشته باشیم علاوه بر آنکه به خودمان و روحمان صدمه می‎زنیم، همواره درگیر کشمکش‎های ذهنی‎مان خواهیم بود و به روابط‎مان نیز آسیب می‎زنیم.

باید بدانیم که ثمره‎ی مثبت‎اندیشی قبل از همه متوجه خود ماست. این مثبت‎اندیشی است که سبب جذب رحمت‎های خداوندی به زندگی‎مان می‎شود، آرامش فکری و معنوی را به دنبال دارد، باعث محبوبیت هر چه بیشتر ما می‎شود و صدالبته روز به روز به گرم شدن روابط ما در زندگی مشترک کمک می‎کند. یادمان باشد انسان‎های مثبت‎اندیش جذابیت اخلاقی و رفتاری بیشتری نزد دیگران و بخصوص همسرشان دارند.

3- درد دل ممنوع؛

امروزه، بسیاری از مشاوران، روان‎شناسان و روان‎پزشکان زبده، به افراد توصیه می‎کنند هنگام بروز اختلاف و تعارض در زندگی زناشویی از درد دلهای نابه‎جا و مشاوره با دوستان، همسایه و فامیل و افراد ناآگاه و غیرمطمئن به شدت پرهیز کنند و مشکل و موارد اختلاف خود را با افراد آگاه، دلسوز، متدین و باتجربه در میان بگذارید.

یکی از اشتباهات رایج زنان در اینگونه شرایط، درددل با افراد ناآگاه است. افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت مشاوره دادن را ندارند اما از سر عدم آگاهی، برای دیگران نسخه تجویز می‎کنند. اشتباه بدتر زمانی است که ما خیال می‎کنیم همین که با کسی درددل کنیم، سبک می‎شویم، غافل از اینکه در بین این درددل‎ها، این افراد هرچند به نیت کمک به حل مسأله‎ی ما ممکن است حرفی بزنند که بیشتر مسبب اختلافات و سوءظن‎های بی‎مورد می‎شوند. در واقع درددل‎های بی‎جا با افراد نامناسب و گاه کسانی که به رغم خویشاوندی نزدیک با فرد، گزینه‎ی مناسبی برای شنیدن بسیاری از مشکلات و مسائل زناشویی محسوب نمی‎شوند و عمل به راهکارهای کم‎خردانه‎ی آنها، همگی عللی هستند که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب، بدون هیاهو و در خفا، ارکان زندگی زناشویی را از هم می‎پاشند و چه‎بسا زوجی را روانه‎ی راهروهای دادگاه کنند.

دقت کنید که رازهای زندگی زناشویی و یا حدس و گمان‎هایتان را از همسرتان، به هیچ‎عنوان حتی به نزدیکترین فرد در خانواده‎تان نگویید زیرا باعث اختلافات بیشتر و دخالت خانواده‎ها می‎شود. لذا توصیه می‎شود، در صورت بروز موارد این چنینی، مشاوری امین و دلسوز برای خود داشته باشید تا حتی اگر شما هم دچار اشتباه شدید، او بتواند راه درست را به شما نشان دهد.


ادامه دارد... شاید روزی در کتابم مطالعه اش کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۶
mina nikseresht
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ب.ظ

هنرپیشه‌ی خوبی برای زندگی‌ات باش

هنرپیشه‌ی خوبی برای زندگی‌ات باش

1. صدای پیامک، چرت نیمروزی‌ام را پاره می‎کند. یک آن مانند کسی که برق سه‌فاز او را گرفته باشد به‌سمت آن شیرجه می‎زنم. صدای گریه‌ی سامان گوش خانه را کر می‎کند. نگین (همسرم) که تازه او را خوابانده بود، با صدای بلند می‎گوید: «این کدام خروس بیمحلی است که لنگ ظهر حالی‌اش نمی‎شود؟! صدبار گفتم وقتی بچه را می‎خوابانم تلفن همراهت را روی سکوت بگذار! حالا خودت بیا بخوابانش!» همین که چشمم به متن پیام می‎افتد، با دستپاچگی می‎گویم: «من باید بروم، جلسه‌ی کاری مهمی در شرکت داریم.» با عجله و اضطراب زیاد حاضر می‎شوم. نگین با غرولند می‎گوید: «این چه جلسه‎ی بی‌موقعی است که لنگ ظهر برگزار می‎شود؟! جلسه‌های کاری‌ات که اول صبح یا سرشب بوده است؟!» با تندی جواب می‎دهم: «ببین نگین این‌قدر سین‌جیم نکن. همینی که هست! الان هم باید بروم جلسه.» همین که پایم را از خانه بیرون می‎گذارم و مطمئن می‎شوم که با نگاهش از پنجره تعقیبم نمی‎کند و خیالم راحت می‎شود که بویی از جریان نبرده است، شماره را می‌گیرم و می‌گویم: «مهرگل جان، عزیزم ببخشید معطل شدی. اصلاً قرار خرید امروز را به‌کلی فراموش کرده بودم. من نزدیک خانه‌ام، تندی بیا پایین که با هم برویم. امروز میخواهم به‌مناسبت روز تولدت میهمان من باشی.» هنوز لبخند آرامش از چهره‎ام پاک نشده که نگین با تلفن همراهم تماس می‌گیرد و نگرانی و اضطرابی نابهنگام را به‌جانم می‌‎اندازد. در فکر این هستم که جواب بدهم یا نه؛ اما ناخودآگاه جواب می‎دهم. نگین آن‌سوی خط می‌گوید: «سلام فرامرز، مادر و پدرم امشب قرار است برای سالگرد ازدواجمان به خانه‌مان بیایند، لطفاً شب زودتر به خانه بیا، درضمن من شام هم سفارش داده‎ام.»

ـ بیا و درستش کن.

ـ چی با من بودی؟!  

ـ نه. با پدر خدابیامرزم بودم! باشه. فرداشب جشن سالگرد ازدواجمان را می‎گیریم که من هم جلسه نداشته باشم.

نمی‎فهمم خداحافظی می‌کند یا نه. گوشی را قطع می‎کنم. نفس راحتی می‎کشم که نگین نفهمید او را چطور دور زدم! 

2. در یک مغازه‌ی ابزارفروشی کار می‎کردم. صاحب‌کارم پیرمردی مؤمن بود که ظهرها برای نماز به مسجد می‌رفت. به من اعتماد داشت و خیلی هم اهل حساب و کتاب دقیق نبود. حقوقی هم که به من می‎داد، بد نبود؛ ولی گاهی اسکناس‎های دخل وسوسه‎ام می‎کرد. وقت‎هایی که به مسجد می‎رفت، از دخل مقداری پول بر می‎داشتم؛ اما سعی می‎کردم به‌اندازه‎ای بردارم که معلوم نباشد و موجب رسوایی و از دست دادن کارم نشود. طوری نقش بازی می‎کردم که خودم را مواظب مغازه و سرمایه‎اش جلوه دهم. این اواخر حساب کردم پولی که هر روز از توی دخل برمی‎داشتم، به‌اندازه‌ی حقوق یک ماهم می‌شد و او هم اصلاً متوجه نمی‎شد. هفته‌ی پیش برای پُز دادن جلوی دوستانم و میهمان کردن آن‌ها برای صرف شام در یک شب خاطره‌انگیز، مبلغ بیشتری برداشتم. اول کمی ترسیده بودم و با خود می‎گفتم حتماً او می‎فهمد و ممکن است آبرویم پیش او برود؛ اما خوشبختانه بخت باز هم یارم بود و طوری عمل کردم که نفهمید. به‌قول معروف خوب لاپوشانی کردم. 

زندگی شخصی هر کدام از ما مرزها و حریم‌هایی دارد. خلوت‎ها و تنهایی‎هایمان، روابط خانوادگی، روابط شغلی و دنیای ارتباطات مدرن امروزی مواضعی هستند که اگر در هر کدام از آن‌ها نقش خود را به‌درستی ایفا کنیم، از برملا شدن چهره‌ی واقعی خود ترسی نخواهیم داشت و حتی گاهی از این‌که کوشیده‌ایم به آنچه از خوبی‎ها می‌دانیم، پنهان و آشکارا عمل کنیم و نزد دیگران شخصیتی محبوب از خود را به نمایش بگذاریم، خوشحال خواهیم شد؛ اما نکته‌ی اصلی این‌جاست که گاهی همین خلوت‎ها موجب سستی ما می‎شود، تا آن‌جا که گاهی خطاهایی را مرتکب می‎شویم که از چشم اطرافیان دور است و پرده‎هایی که فرمانروای هستی روی آن‌ها می‎کشد، موجب می‌شود در انجام آن‌ها اصرار ورزیم. تصور کنید که به جشن عروسی دعوت می‎شوید. برای خاطره‌انگیز شدن آن جشن، فردی مشغول فیلم‎برداری است. در همان لحظه‎ای که شما تا کمر روی میز خم شده‎اید تا ظرف شیرینی را از آن سر میز، جلوی خود بکشید، متوجه دوربین می‎شوید. شخصی که از پشت لنز آن ناظر عملتان بوده است، شما را ناخودآگاهانه وادار می‎کند مؤدبانه سر جای خود قرار بگیرید. دوربین‎هایی که در جای‌جای زندگی ما نصب شده‎اند نیز همین‌گونه هستند و توجه دائمی به آن‌ها درصد خطاهای ما را تا حدود زیادی کاهش می‎دهد و اساساً هدف از آفرینش کاینات و هستی، کاشتن بذر همین نگرش در انسان است تا او یقین یابد در همه‌حال و همه‌جا تحت نظارت کارگردان آفرینش قرار دارد، چراکه آبروداری عموماً جزء عادات انسان است و جلوه‌ی اصلی صداقت و درستی، زمانی روشن می‎شود که در صحنه‎های زندگی نقش خود را به‌درستی ایفا کنیم. از همین رو امام علی (ع) فرمودند: «از نافرمانى خدا در خلوت‌ها بپرهیزید، زیرا همان که گواه است، داورى مى‌کند.»

یادمان باشد امروز صبح که چشمانمان را گشودیم و قرار بود صحنه‌ی دیگری از زندگی‌مان را برای کاینات و فرشتگان به‌نمایش بگذاریم، حواسمان به دوربین‎های پیرامونمان باشد. بگذاریم هستی برای شکوه نقش‌آفرینیمان بهترین‎ روزی‎ها را به ما هدیه دهد و شاید یکی از آن‌ها تجلی آرزوهایی باشد که مدت‎ها در زندگی‎ منتظر ظهورش بودیم.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۸
mina nikseresht