روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی مشترک» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ

همنشین های خوب دارید؟

                                                                                       

ما برای داشتن نشاط در زندگی و سالم نگاه داشتن روان و روحیه مان نیاز داریم انگیزه های درونی و میل به تغییر را در خودمان شارژ کنیم. ما نیاز داریم هر روز برای حفظ روحیه ی امیدواری و ثبات قدم در زندگی شخصی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی خود از انجام بعضی کارها اجتناب کنیم تا بتوانیم به آن چه که به عنوان هدف و رویا در زندگی درنظر می گیریم برسیم. آن چه که در این بین اهمیت زیادی دارد همنشین هایی است که برای خود درنظر می گیریم. افرادی که با آنها به عنوان دوست، همکار، همسر، شریک و... رفت و آمد داریم را درست تر و آگاهانه تر انتخاب کنیم. کسانی غیر از اعضای خانواده و بستگان که ما آنها را انتخاب کرده ایم تا به هر عنوانی در دایره ی زندگی مان حضور داشته باشند. اگر در این انتخاب اشتباه کنیم، حتماً جایی از زندگی متضرر خواهیم شد. درست مثل کسانی که زندگی ناموفقی را تجربه کرده اند و به دلیل نداشتن انتخاب صحیح در انتخاب همسر و شریک زندگی تبعات جبران ناپذیری را به عنوان آسیب روانی متحمل شدند. ارزشهایی که به آن پایبند بودند را به دلیل این آسیب روانی زیرپا گذاشتند و دست کم خسارت هایی را به عنوان زخم های عاطفی و روانی تجربه کردند که نیاز به مراجعه به درمانگر داشته اند. آیا اگر در این انتخاب بیشتر دقت می کردند و یا قبل از ازدواج برای شناخت خود و آگاهی از قوت ها و ضعف ها و رفع آن خصوصیات منفی به مشاور و روان شناس مراجعه می کردند امروز درد آن زخم روانی را با خود حمل می کرده اند؟

بله؛ درست است. برای همین است که همنشین و انتخاب آن بسیارمهم است. هرچه پختگی و کمال در رفتار و منش در فرد بیشتر باشد رفتارها سالمتر است و شما بهتر میتوانید از حضور یک همنشین خوب در مقام همسر یا دوست بهره ببرید.

همنشین خوب و کسی که نگرش صحیح و با قاعده و ذهن واقع بینی دارد ( نه صرفاً مثبت اندیشی؛ چرا که مثبت اندیشی خلاف واقع نگری ضمن داشتن روحیه ی خوب و انرژی بخش است؛ مثبت اندیشی صرف به مرور باعث ایجاد اختلال می شود؛ اختلالی که شما را در توهم داشتن یک دنیای خوب که خلاف واقعیت امروز جامعه است گرفتار میکند و...) به شما کمک میکند تا زمان هایی که زندگی شما را در مسیر سختی قرار میدهد و یا انگیزه و اراده ی لازم برای دنبال کردن برنامه هایتان را ندارید همراه و همسفر و راهنمای خوبی به سمت مقصد باشد. همنشین خوب کسی است که راه صحیح رفتار را به شما نشان میدهد و از آن طرف شما را با تبعات انتخاب راه یا رفتار اشتباه آشنا میکند. همنشین خوب به شما انگیزه و اراده ی خوب میدهد تا بتوانید با واقعیت های زندگی تان کنار بیایید و آنها را بپذیرید و با وجود موانع و سختی ها به مسیرتان ادامه بدهید. کسی که همراه و هم مقصد شماست و هدفش کمک به شما از سر خیرخواهی، دلسوزی و نه منافع مادی است حتماً انرژی مثبتِ حاصل این رفتار را در زندگی خود دریافت خواهد کرد.

هرچند که شخصیت هایی که دارای عزت نفس و اعتماد به نفس هستند و در محیط های سالم تربیتی رشد یافته اند، منابع محیطی خوبی در تربیت داشته اند، دارای موفقیت هایی در زندگی شخصی خود بوده اند اکثرا نیاز به انگیزه های بیرونی ندارند و آنها خود دارای انگیزه های درونی هستند. میتوانند برای خود هدف تعریف کنند، در جهت رسیدن به این هدف تلاش کنند و موانع را پشت سر بگذارند، در سختی ها خود را نمی بازند و همواره به دنبال یافتن راه و مسیری درست برای ادامه ی راه خود هستند. اما به هر حال اثر همنشین خوب هرچند که ما ارزش های ثابت و رفتارهای ساختاریافته ای داشته باشیم را نمیتوانیم انکار کنیم و همواره نیاز داریم کسانی را به عنوان همنشین و همراه و هم سفر زندگی انتخاب کنیم که سد راه کمال و رشدیافتگی ما با رفتارهای چالش برانگیز، ناراحت کننده یا ناامیدکننده نباشند.

یک همنشین خوب که ذهن امیدوارکننده ای دارد و عامل انگیزه و تلاش در زندگی خود و دیگران است اثر خود را روی اطرافیان میگذارد.

در کلام معصومان بسیار به اثرات این همنشین اشاره شده است؛ کسانی که نقش بزرگی می توانند در زندگی ما از هر لحاظ بگذارند. چه خوب که کسانی را به این عنوان انتخاب کنیم که به ما درس ادب، معرفت، تواضع و اخلاص بدهند. کسانی که از راه دانش و تجربه به این معرفت می رسند و ما را از فیض های روحی، اخلاقی خود بهره مند می سازند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در سخنی به ما فرمودند: «همنشین خوب ، نعمت است و همنشین بد ، مصیبت.»

داشتن یک همنشین و همراه خوب به شما انگیزه، اراده و شهامت میدهد تا بتوانید از پس سختی های زندگی با توکل به خدا و نیکوکاری بربیایید. اگر شما همنشینی با این ویژگی ها دارید که بودن شان باعث خیر و برکت و انگیزه و امیدواری در زندگی تان بوده از حضور آنها تشکر کنید چرا که این تشکر باعث جذب نعمت های بیشتر و عنایت خداوند خواهد بود.

کسی که خودش را تربیت کرده است، برای خودسازی و اصلاح رفتار، نگرش و افکار خود برنامه داشته، کسی که خیرخواهی و نیکوکاری جزء رفتارهای همیشگی اش است اینها جزء ملاک های انتخاب یک همنشین خوب میتواند باشد. باید در زندگی نقشه داشت. نقشه ای که راه چگونه زندگی کردن، انتخاب کردن و قدم برداشتن صحیح را به ما نشان بدهد.

هرچند حرف در این باب بسیار است اما به همین اندک سخن بسنده می کنم تا عمری دیگر و فرصتی دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۲
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ق.ظ

خسیس عاطفی کیست؟

                                      

وقتی در ازدواج صحبت از خساست می شود قریب به اتفاق افراد تمرکزشان به سمت پول جلب می شود. به این صورت که دوست دارند با کسی ازدواج کنند که دست و دلباز است و در صورت نیاز داشتن به چیزی خساست نداشته باشد و در همان حدی که وسعت مالی دارد به همسر خود عطا کند. آن دسته هم که برای امر ازدواج و انتخاب همسر به مشاوره ها مراجعه می کنند غالباً تاکیدشان روی همین نکته است که ما دوست نداریم با کسی ازدواج کنیم که خسیس است. اما نکته ای که در این بین حائز اهمیت است و به همان اندازه در مورد خساست نداشتن در پول اهمیت دارد خسیس نبودن در بذل مهر و عاطفه است. شاید تا زمانی که این افراد وارد زندگی مشترک نشوند از اهمیت این موضوع مهم غافل باشند و یا حتی ندانند که همسرشان و یا شریک عاطفی شان در مهرورزی بخل می ورزد و یا اگر هم مهر و عاطفه ای داشته باشد از ترس اینکه طرفش پُررو نشود از آن مضایقه میکند. اما با دیدن مشکلات زوج ها در اتاق های مشاوره به این موضوع واقف خواهید شد که آنچه که در گرمی زندگی مشترک اهمیت و تاثیر به سزایی دارد و باعث می شود تاب آوری روانی شما در مشکلات زندگی بالا برود بذل مهر و محبت بی اندازه و غیرشمارش است. زندگی مشترک مثل الاکلنگ نیست که بخواهید شما بالا بروید و شریک زندگیتان را پایین قرار دهید بلکه همیشه باید احساس همسران در زندگی این باشد که در کنار هم و کمک هم هستید و سعی و تلاش تان این استکه اخلاق یا رفتاری باعث نشود روبروی هم قرار بگیرید.

بسیاری از مردان باورشان این است که برای حفظ اقتدار و جبروت شان باید خودشان را حفظ کنند و زیادی به همسرشان محبت نکنند و یا  اگر زیادی محبت کنند همسرشان پُررو می شود ولی متأسفانه این باور غلط تیشه به ریشه ی بنیان یک زندگی مشترک خواهد زد و این باور اشتباه نسل به نسل ادامه پیدا میکند.

چطور؟

همسری که درک این موضوع را ندارد که زنان نیاز به توجه و مراقبت دارند و طبق فرموده ی پیامبر مهربان مان زن ریحانه است و باید مثل گل از او مراقبت کرد و مطابق نفس خود و غروری که بر زندگی حاکم است رفتار میکند این یعنی من نمی دانم که این بی مهری و بی محبتی اساس زندگی را بهم می زند چرا که بنیان یک زندگی بر مبنای مهر و عاطفه بنا می شود و چه بسیار زنانی که به همسر خود مهر می ورزند و از بی مهری خسته می شوند و چه مردانی که خیال می کنند با بی مهری و بی محبتی می توانند برای خود شأن و اقتدار تدارک ببینند.

اگر ازدواج نکرده اید و یا در شرف ازدواج هستید به شما توصیه می کنم حتماً قبل از انتخاب همسر به مشاوره مراجعه کنید و دقت کنید که همسری که انتخاب می کنید در بیان احساسات و بذل محبت خود به خانواده و اطرافیانش در رفتار و گفتار خسیس نباشد. میتوانید از او سوال کنید که چگونه و چطور به دیگران محبت می کند و نحوه ی بیان کلامی و یا عملی او به چه صورتی می باشد. در این صورت است که میتوانید برای یک عمر زندگی مشترک خیال تان راحت باشد که همسری انتخاب می کنید که در مسیر ناملایمات زندگی پشتوانه ی محکم عاطفی است.

شاید به نظر برسد که گفتن دوستت دارم کلمه ی ساده و تکراری است اما در پس این کلمات هزاران مفهوم نهفته است که اگر کسی تامل در محتوا و معنای زندگی داشته باشد به این نتیجه می رسد که دوست داشتن دیگری یعنی پای تمام سختی ها خواهم ایستاد و هر وقت که احساس نیاز به من داشتی و یا نیاز به یک پشتوانه ی محکم عاطفی و احساسی بود من در کنارت خواهم بود.

اگر ازدواج کرده اید حتماً خودتان را متعهد به این رفتار بدانید که بیان احساسات به همسر و ابراز مهر و محبت به او نشانه ی داشتن هوش هیجانی و عاطفی شماست و برای تقویت و یا حتی ایجاد آن باید تلاش کرد و قدمی برداشت. ازدواج خوب ساختنی است و حتی اگر با بهترین فرد هم ازدواج کنید در صورت عدم توجه و نداشتن مراقبت و نیاموختن مهارت های ارتباطی زندگی شما با شکست مواجه خواهد شد. عده ای تصورشان این است که بیان احساسات یعنی ضعف نشان دادن و یا کوچک کردن خود برای دیگری. در حالیکه علم روز و درمانگران هیجان مدار که به درمان احساسات سرکوب شده می پردازند، به این موضوع باور دارند که بیان احساسات یک نوع قدرت است و کسی که میتواند از هر احساسی حرف بزند و آن را ابراز دارد دارای قدرت است که این قدرت در زندگی به شما بسیار کمک میکند. بیان احساسات به شما کمک میکند زندگی گرمتر و بهتری را تجربه کنید و زمانی این را متوجه می شوید که به دنبال کسب مهارت در این موضوع باشید. به مرور اثرات آن را در زندگی خود احساس خواهید کرد. در پایان اگر همسری دارید که در بذل مهر و عاطفه و محبت کلامی و رفتاری از شما مضایقه نمی ورزد و فردی دست و دلباز و دل گنده است قدردان و شکرگزار خداوند و همسرتان باشید که به واسطه ی این عشق و محبت هم پایه های ازدواج تان محکم خواهد بود و هم منبع عظیم برکت و فراوانی نعمت است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۵
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ق.ظ

خُلق را چگونه اندازه می گیریم؟

مساله ی خُلق و بررسی آن موضوع مهمی است. فرض کنید وقتی شخصی برای ازدواج تحقیق میکند باید به این نکته توجه داشته باشد که خُلق نفر مقابلش چگونه است؟ چرا که وقتی خُلق ثابت کسی را ندانیم حتماً در زندگی دچار چالش خواهیم بود.

خُلق شامل میزان سازگاری فرد در مقابل سختی ها و شرایطی که مطابق میل و خواستش نیست و به دنبال آن میزان انعطاف پذیری او نسبت به مسایلی که پیش می آید و خود را با آن منطبق میکند، عصبانی نشدن در مقابل اتفاقاتی که رخ میدهد و کنترل بر خویشتن که یکی از فاکتورهای بسیار مهم است که معمولاً کسانی که دچار وسواس فکری و عملی و ایده آل گرا هستند و همه چیز باید بی نقص و عیب از نظرشان باشد(تفکر همه یا هیچ) در این موضوع ضعف دارند. داشتن دیدگاه مثبت نسبت به اطرافیان و جامعه و اتفاقاتی که رخ میدهد و یا اتفاق افتاده است و احساساتی که فرد بیشتر تجربه میکند و درگیری بیشتری با آن دارد میتواند پایه های تشکیل دهنده ی خُلق باشد. مثلاً فرض کنید فردی هر روز احساس خشم را تجربه میکند، هر موضوعی او را دچار خشم و ناراحتی میکند و حساسیت های بی مورد زیادی که ناشی از همان وسواس فکری و عملی است فرد را آزار میدهد. افرادی که نگرش منفی در مورد آینده دارند و مدام در ذهن خود اتفاقات بد، رفتاری بد را برای آینده پیش بینی و مرور میکنند نیز خُلق ضعیف و ناپایدار دارند.

این مهم است که شما در جامعه و اجتماعی که در آن واقع می شوید چه شخصیتی دارید و می گویند اگر از 5 نفر از اطرافیان در مورد خُلق شما سوال کنند میتوانیم به گفته ی آنها شما را دارای آن خلق بنامیم.

مثلاً شما فردی هستید که همیشه عصبی معرفی می شوید و یا فردی که همیشه نگران است و یا فردی که همیشه و در هر شرایطی شاد است و این شادی را به دیگران منتقل میکند. فردی که اخلاقیات غالبش را خشم و پرخاشگری لفظی و کلامی و رفتاری تشکیل میدهد هرکدام پایه های ثبات خُلق را شامل میشوند خواه مثبت باشد و خواه منفی. فردی که خُلق منفی دارد به زمین و زمان بدبین است. هر کسی با هر نیت خیری و یا هر رفتار مثبتی از نظر آنها خوب و سالم تعبیر نمی شود و همه دارای ضعف و عیب و ایراد هستند مگر اینکه فقط پیامبر باشد. بخواهند در مورد کسی صحبت کنند نکات منفی آنها را درشت میکنند و این افراد وقتی در زندگی مشترک واقع می شوند به جای درشت کردن نکات مثبت همسر خود و تمرکز بر روی آنها مدام دنبال نقاط ضعف و زدن برچسب به او هستند و حتماً زندگی با این افراد در معرض طلاق واقع می شود.

البته که با تست کتل نیز میتوان خُلق دائم و پایدار فرد را بررسی کرد اما نکته ای که مهم است در ازدواج و یا انتخاب کارمند و یا انتخاب شریک کاری و یا هر موضوعی که بحث انتخاب فرد پیش می آید باید به آن دقت کنیم بحث خُلق است.

افرادی که خُلق پایین دارند توانایی حل مسأله آنها ضعیف است، در مقابل مسائل سخت زود خسته و ناامید شده و توانایی عملی کمی دارند و در نهایت باید به این نتیجه برسید ما چطور میتوانیم خُلق خود را با تمرین اعتماد به نفس و عزت نفس تغییر بدهیم و به سمت مثبت اندیشی پایدار پیش برویم. فردی امروز با قرار گرفتن در جوی مثبت نگرش مثبتی پیدا میکند و کافی است دومرتبه در شرایط و جوی در اطراف واقع شود که دچار بدبینی به دیگران و شرایط شود و این تغییر خلق و ثابت نبودن آن میتواند در زندگی فرد و اطرافیان ایجاد اختلال کند که ما در تست کتل از آن به ناپایداری هیجانی یاد میکنیم. افرادی که به ناگهان مثل کوره ای از آتشفشان منفجر می شوند و با این انفجار اخلاقی و تغییرات مداوم خُلق به زندگی جمعی آسیب خواهند زد.

آنچه که مهم و قابل اشاره است اینکه فرد با مراجعه و شناخت کافی نسبت به خود و احساسات و بیان آنها به صورت سالم میتواند با تغییر خلق خود به ایجاد یک زندگی سالم و مثبت کمک کند و در نهایت تجربه ی زندگی بهتر و موفق تری داشته باشد. افراد زیادی هستند که مراجعه به روان شناس را لازم نمی بینند و اصلاً با وجود مشکلات اخلاقی و رفتاری نیز خود را فردی سالم معرفی میکنند و البته هستند کسانی که شما را مریض معرفی می کنند و به شما برچسب های مختلفی میزنند در حالیکه ما در روان شناسی کلیدهایی برای بررسی رفتار و خُلق افراد داریم که در صورت داشتن تجربه و دانش لازم می توانیم تشخیص آنها را به سادگی انجام بدهیم.

فرد سالم که شخصیتی سالم دارد انعطاف پذیر در مقابل نظر و خواست دیگران است. تامل و اندیشیدن در مورد اخلاق و رفتار خود و در نهایت اصلاح عملکرد و بهبود رابطه ی خود با دیگران جز تمرینات خودسازی آنها محسوب می شود و از آن طرف برچسب زدن به دیگران را بدون آگاهی و صرفاً برای تراوش احساسات نادرستی مثل خشم جایز و درست نمی شمارد.

چه خوب که افرادی هستند که بیش از دیگران و تذکرهای پیاپی به آنها سرگرم اصلاح خود و انتخاب هدف های درست در زندگی خود هستند، برای آنها تلاش میکنند و نگاهی به زندگی و عملکرد دیگران ندارند. اینها خود را با دیگران مقایسه نمی کنند و به فکر بهبود توسعه و عملکردهای شخصی و روزمره خود هستند. اگر دقت کنید افرادی که ارتباط قوی با خداوند دارند و در جهت خودشناسی حرکت میکنند، خودساخته تر و مثبت تر نسبت به زندگی و دیگران هستند.

به قول استاد عزیز اخلاق ما: کور خود و بینای دیگران نباشیم که افرادی که مدام در پی عیب جویی از دیگران و سرزنش آنها هستند زندگی گوارا و عاقبت خیری نخواهند داشت چرا که انرژی های منفی که ما در اطراف خود ایجاد می کنیم باعث بروز پیشامدهای منفی و اتفاقات نامطلوب می شوند. انجام کارهای خیر و اعمال مثبت را برای ما سخت و ناممکن جلوه میدهد و در نهایت باعث بی برکتی و ناخوشی در زندگی ما خواهد شد.

جهل و غرور و نفسانیات انسان را همچون زنجیری گردن کلفت در میخی بسیار نحیف و کوچک اسیر میکند و هر گاه انسان کوری و کری را انتخاب کند و چشم بر روی حقیقت ببندد و گوش بر آن نسپارد در خیال و توهم خویش همه چیز را نور می بیند. خداوند فرشتگانی را همراه ما قرار داده است که مسئول ضبط تک تک اعمال و رفتار ما هستند و حتی نیت های درونی ما را هم ثبت میکنند. واقعاً اگر به این آگاه بودیم که نیت های بد و شر ما نسبت به دیگران چه عواقبی برایمان دارد و یا نسبت به افرادی که قلب و دلی صاف دارند رفتار نامطلوب و خشونتهای رفتاری داریم چه عاقبتی را برایمان در زندگی به بار می آورد آیا با دیدن آن نهایت باز هم این چنین رفتار می کردیم؟ قطعاً خیر! امام علی علیه السلام می فرمایند: خداوند با هر کس مطابق با نیت هایش رفتار خواهد کرد.

پس این خیلی مهم است که ما چه نیت هایی در مورد خود و دیگران داریم. چرا که لحظه به لحظه خداوند به آنها آگاه است و نسبت به آن تدبیر خواهد کرد.

استادی می گفت: کاشف عیب هایت، خودت هستی نه کسی دیگر. کسی که در پی کشف عیب های خودش هست کسی است که: « مورد لطف و عنایت خاص خداوند قرار خواهد گرفت.» منتی است که از سمت پروردگار باید آن را پذیرفت نه اینکه مغرور شد و سپس جاهل شد. مثل کسانی که با چندروز عبادت خود را بهتر و برتر از دیگران حساب میکنند و از سر کظم غیظ دیگران را بدتر معرفی میکنند.

یادم هست آن استاد در پایان سخنانش اشاره به این نکته فرمود که: « جهل هیچ گاه عشق را درک نخواهد کرد و کسی که درک نکند رفتنی است!»

آدمی که در پرتو عالم نمیتواند دیگران را ببیند و از سر مهر، عشق و دلسوزی با آنها معاشرت و همدلی کند با هر عاملی رخت بر این جهان خواهد بست تا جای او را عشقی سرشار از انوار الهی بگیرد. به امید روزی که با آمدن منجی جهان از خشم، نفرت، دشمنی و ناخالصی پاک شود.

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست                               وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

  حال متکلم از کلامش پیداست                                           از کوزه همان برون تراود که در اوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۵
mina nikseresht


بحران ها را در نظر بگیرید.

وقتی احساس می کنیم همه چیز از کنترل ما خارج شده چه اتفاقی می افتد؟

خودمان را بدبخت ترین موجود عالم می دانیم، احساس می کنیم کسی دوست مان ندارد ، به خودمان و به همه چیز به شکل بدبینانه ای نگاه می کنیم و انتظار نداریم همه چیز به شکل سابقش برگردد. تازه شروع می کنیم به شمردن بدبختی ها و بدشانسی هایی که آورده ایم. ذهن مان آنقدر ما را جلو می برد که در نهایت یا شروع به گریه کردن می کنیم و یا افسرده، ناامید به گوشه ای پناه می بریم تا فکر نکنیم باید چه کاری در این لحظات انجام بدهیم. این قسمت از زندگی فلج کننده است. در واقع ما انتخاب کرده ایم در چنین شرایطی، اینطور فکر کنیم و بعد از آن رفتار نیز به دنبال فکر خواهد آمد.

کتابی اخیراً چاپ شده که نمی دانم نسخه ی فارسی اش کی چاپ خواهد شد ولی عنوان کتاب این است:

Designing your life.

اینطور در خلاصه می توان نوشت که ما فکر می کنیم یک شکل ایده آلی از زندگی وجود دارد. تمام تلاش مان را می کنیم تا به این شکل ایده آل برسیم و بر سر دوراهی ها از خودمان می پرسیم کدام راه به آن زندگی ایده آل ختم خواهد شد. در حالی که این چنین نیست.

هیچ زندگی ای ایده آل نیست. اصلاً ایده آلی وجود ندارد. دقیقا مثل این است که شما نمی دانید فردا چه شکلی از زندگی در انتظارتان است.

در نگاه اول اینطور خواهم نوشت که زندگی ایده آل آن چیزی نیست که در ذهن ما وجود داشته و دارد بلکه زندگی ایده آل شکلی از پذیرش زندگی به شکلی که اکنون هست می باشد.

شما باید بدانید چه می خواهید، برای چه دارید زندگی می کنید و کجای زندگی تان قرار گرفته اید. بعد از آن می توانید برای رسیدن به آنچه که خواسته اید تلاش کنید.

مرحله ی نخست پذیرش آن چیزی است که اکنون هست و وجود دارد. باید این واقعیت را قبول کنید که شکست در انتظار همه ی ماست و ما همواره در معرض شکست، ترس و ناامیدی قرار گرفته ایم. اما....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۸
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ردپا

رد پا

سایههای ترس و نگرانی هرشب توی ذهنم رژه می‎روند.

با هر صدایی که از موبایلت شنیده می‎شود، انگار کسی قلبم را فشار می‎دهد! همیشه ازین دلشوره‎های ذهنی در زندگی مشترکم فرار کرده‎ام. اما نمی‎دانم چرا این‎بار با همه‎ی توجیهاتی که برای خودم می‎سازم و ادله‎های منطقی که می‎چینم، نمی‎توانم کنار بیایم. به اینکه اشتباه می‎کنم شک دارم.

به اینکه اینها یک مشت، توهم و خیال‎بافی‎های هر از گاه من است. به اینکه همه‎ی رابطه‎های زناشویی گاهی دچار تنش می‎شوند و فاصله گرفتن‎های تو از من مثل همیشه باید عادی باشد. شبها آنقدر اینها را مرور می‎کنم، احساس می‎کنم مغزم به حالت انفجار می‎رسد. به صورتت نگاه می‎کنم، گاهی آنقدر خسته‎ای که از راه نرسیده، به رختخواب می‎روی و من می‎مانم و یک دنیا حرفهای نگفته که از صبح توی دلم تلمبار کرده‎ام تا شب که تو بیایی و برایت همه‎شان را تعریف کنم و تو بشوی تنها گوش شنوای من و لبخندت بشود تنها قرص مسکنی که تمام این سالها دلخوش کرده‎ام به آن! انگار همه‎ی دردهای جسم و روحم با همین یک لبخند درمان می‎شود.

صدای ساعت موبایلت هفت صبح را اعلام کرده است. چشمانم را نمی‎توانم از شدت خستگی باز کنم. سرم را بالا می‎گیرم. توی تخت نیستی! زودتر از همیشه از خواب بیدار شده‎ای! بلند می‎شوم تا بساط میز صبحانه را بچینم. صدای صحبت می‎آید. گوشم تیزتر می‎شود. پرده را کنار می‎زنم و تو را می‎بینم در حالی‎که روی تراز مشغول صحبت با تلفن هستی. صبح به این زودی؟ چه کسی می‎تواند باشد که کار مهمی این وقت صبح دارد؟!

شاید همین وقتهاست که نمی‎توانم فکر مثبت بکنم! دیگر حالم دست خودم نیست. ناخودآگاه روی زمین می‎نشینم. به خودم فکر می‎کنم. به اینکه من چیزی برایت کم گذاشتم یا نه! به اینکه  چه کسی دلت را به غیر از من برده است؟! یعنی او از من زیباتر و دلرباتر است؟

دقیق‎تر می‎شوم تا بتوانم حرفهایتان را بشنوم!

-باشه امروز میریم با هم واسش می‎خریم!

-ساعت 6 عصر جلسه دارم بعد از جلسه بهت زنگ می‎زنم!

-فقط باید مواظب باشیم نغمه نفهمه!

دستانم یخ کرده است. از روی زمین بلند می‎شوم تا نفهمی من گوش ایستاده بودم!

بدترین لحظات زندگی هر زنی، تردید است. هیچ چیز به اندازه‎ی تردید نمی‎تواند او را آزار دهد.

تردید در اینکه آیا بازهم دوستم دارد؟ تردید به اینکه نکند پای کسی دیگری در میان باشد؟ تردید در اینکه آینده‎ی زندگی مشترک‎مان چه می‎شود؟ و ... .

شب می‎شود. شام نخورده‎ام. بدون تو هیچ وقت از گلویم پایین نرفته. میروم بخوابم، هنوز نیامده‎ای! توی تاریکی اشک می‎ریزم.

صدای در می‎آید. برق‎ها روشن می‎شود و تو با صدای بلند فریاد می‎زنی: نغمه جانم، تولدت مبارک!!!

صورتم غرق در اشک است. باورم نمی‎شود! یک لحظه مثل کسی می‎شوم که از گور بیرون آمده و از عذاب نجات پیدا کرده است! تمام فکرهایم را از اول دوره می‎کنم! یعنی من تمام این مدت اشتباه کرده بودم! تلفن امروز صبح! چشمم به ترنم (خواهرت دوقلویت) می‎افتد که یک کیک بزرگ دستش گرفته و لبخندی که روی لبانش نقش بسته است. من را در آغوشت می‎گیری و من روی شانه‎هایت اشک می‎ریزم مثل کودکی که میان انبوهی از جمعیت، دستش از دست مادرش رها شده و بین راه گم می‎شود و وقتی مادر را پیدا کرده است برای نداشتن چند لحظه امنیت، ساعتها اشک می‎ریزد.

آغوشت، به من اضطراب و ترس این چند روز را برمی‎گرداند. بلند می‎شوم تا میز را آماده کنم. خدایا، چرا باید به تو و به عشقت شک می‎کردم! حرفهای زن همسایه یادم می‎آید که می‎گفت همه‎ی مردان مثل همند و روزی به همسرشان خیانت می‎کنند! یادت باشد همیشه پای یک زن دیگر در میان است!

امشب، بعد از چند هفته، آرامش به زندگیمان بازگشت.

 

چرا زنان، مشکوک می‎شوند؟

وقتی به انتهای ماجراهای این چنینی می‎رسیم شاید ما هم نفس راحتی می‎کشیم که عشقی تبدیل به خیانت نشد و پای کسی دیگر در میان نبود! با خودمان فکر می‎کنیم چرا باید این طور قضاوت می‎شد و چرا ذهن ما عادت کرده است تا با دیدن کمترین بی‎توجهی و بی‎محبتی، به سمت و سویی کشیده شود که ممکن است حتی یک زندگی را با این بدبینی‎ها و سوءظن‎های نابه‎جا نابود کند و تا مرز طلاق پیش برود! به هدر دادن انرژی‎های عاطفی، سوءظن، کمرنگ شدن حسن اعتمادی که جزء یکی از مهم‎ترین نیازهای مردان است و حتی در شرایطی بدتر و بدون داشتن یقین در این گونه موارد، زن دست به اقداماتی همچون قهر و دعوا می‎زند که این نیز ممکن است باعث ایجاد اختلافات سنگین و لطمه‎های جبران‎ناپذیری به زندگی مشترک باشد.

متاسفانه در شرایط حاضر به دلیل توسعه‎ی شبکه‎های مجازی اوضاع بدتر شده است و گاهی زنان با چک کردن گوشی تلفن همراه شوهرشان و یقین پیدا کردن به اینکه آیا رابطه‎ای در بین هست یا نه، دست به کارهای خطرناکتری می‎زنند. گاهی اگر حتی رابطه‎ای هم در میان باشد، در این شرایط زن به اشتباه، آن رابطه را به روی همسرش می‎آورد تا او را متوجه اشتباهش و زرنگ بودن خودش کند و البته که قطعا و حتماً این کار اشتباه بوده و باعث بدتر شدن شرایط می‎شود و ممکن است مرد، در ادامه دادن این رابطه، جرأت و جسارت بیشتری پیدا کند. در حالی‎که متخصصان امر تاکید می‎کنند که حتی اگر رابطه‎ای هم در میان بود، زن باید ابتدا با مراجعه به خود و دقت در عملکردش، دنبال حل کردن مساله با کمک مشاوری امین و آگاه  به روشی صحیح باشد. در امر تربیت آنچه که توصیه و تاکید می‎شود تغافل است. تغافل به این معنا که اگر شما در رابطه‎ای متوجه خطای دیگری شدید به هیچ عنوان آن را به روی طرف مقابل نمی‎آورید و درصدد هستید تا از روش معقول و تدبیرهای درست و غیرمستقیم آن فرد را آگاه به اشتباهش سازید.

گاهی اشتباهات به ظاهر پیش پاافتاده‎ی ما در زندگی مشترک، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی زودباوری ما اتفاقات ناگواری می‎شود که باید تا سالها دردش را تحمل کنیم.

در این شرایط چه کنیم؟

1-احساس و عمل:

یکی از مهم‎ترین رهنمودهای سواد عاطفی آن است که یاد بگیریم زمانی که نحوه‎ی عملکرد دیگران سبب ایجاد احساس ناخوشایند در وجود ما می‎شود، آن را بدون هیچ‎گونه قضاوت و تعبیر و تغییری، برای طرف مقابل‎مان بازگو کنیم. حرف نزدن و قهر کردن، هیچ‎گاه باعث نمی‎شود مردی بداند که در درون شما چه می‎گذرد. بیان جمله‎ی « وقتی تو به من کم‎توجهی یا بی‎محبتی، من چنین احساسی پیدا می‎کنم» یک روش عاری از هر گونه قضاوت برای کشف ارتباطی که ممکن است هیچ‎گاه در میان نباشد. این شیوه به شما کمک می‎کند که ماجرا بدون هیچ‎گونه تنش و خودخوری پایان یابد. در این حال این بیان باید عاری از هر گونه سرزنش طرف مقابل باشد تا مانع موضع‎گیری دفاعی او شویم.

ممکن است فکر کنید که این رهنمود، کار ساده و پیش‎پا افتاده‎ای است و به حل شدن اینگونه مسایل کمکی نمی‎کند اما واقعیت این است که همین عملکرد ساده و جزئی، گامی مهم و حیاتی در یادگیری مهارت‎های زندگی مشترک است. رد و بدل کردن احساس و عمل می‎تواند به گونه‎ای بسیار مؤثر و چشمگیر از میزان اختلافات زناشویی‎تان بکاهد. زیرا بیان احساس و عمل در واقع مهم‎ترین راه‎حل برای تجزیه و تحلیل هرگونه اختلاف و درگیری‎هاست. زیرا این اختلاف به دو بخش تجزیه می‎شود: بخش اول، آن چیزی است که اتفاق افتاده و بخش دوم، احساس ما نسبت به آن اتفاق است.

2-پرهیز از قضاوت کردن؛

قضاوت کردن رفتار و اعمال دیگران بدون درک شرایط و دانستن ابعاد صحیح مسأله، همیشه آسیب‎زننده بوده است. چه بسیار مواردی که در ذهن‎مان داریم که ما ندانسته و از روی عدم آگاهی دیگرانی را قضاوت کرده‎ایم و البته علاوه بر آنکه ذهنیت خود را برای لحظات یا ساعاتی مسموم کردیم بلکه ممکن است برطبق آن قضاوت نیز دست به رفتارهای نادرستی همچون تهمت، سوءظن و بدبینی و غیبت او در نزد دیگران شده باشیم. یادمان باشد همیشه قبل از اینکه در شرایط قضاوت قرار بگیریم ابتدا به کامل نبودن خودمان واقف باشیم. باید آگاه باشیم که پیش‎داوری و قضاوت، ریشه در بدبینی دارد و اگر به فکر درمان بدبینی خود نباشیم و اعمال و رفتار دیگران را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنیم و همواره به آنها سوءظن داشته باشیم علاوه بر آنکه به خودمان و روحمان صدمه می‎زنیم، همواره درگیر کشمکش‎های ذهنی‎مان خواهیم بود و به روابط‎مان نیز آسیب می‎زنیم.

باید بدانیم که ثمره‎ی مثبت‎اندیشی قبل از همه متوجه خود ماست. این مثبت‎اندیشی است که سبب جذب رحمت‎های خداوندی به زندگی‎مان می‎شود، آرامش فکری و معنوی را به دنبال دارد، باعث محبوبیت هر چه بیشتر ما می‎شود و صدالبته روز به روز به گرم شدن روابط ما در زندگی مشترک کمک می‎کند. یادمان باشد انسان‎های مثبت‎اندیش جذابیت اخلاقی و رفتاری بیشتری نزد دیگران و بخصوص همسرشان دارند.

3- درد دل ممنوع؛

امروزه، بسیاری از مشاوران، روان‎شناسان و روان‎پزشکان زبده، به افراد توصیه می‎کنند هنگام بروز اختلاف و تعارض در زندگی زناشویی از درد دلهای نابه‎جا و مشاوره با دوستان، همسایه و فامیل و افراد ناآگاه و غیرمطمئن به شدت پرهیز کنند و مشکل و موارد اختلاف خود را با افراد آگاه، دلسوز، متدین و باتجربه در میان بگذارید.

یکی از اشتباهات رایج زنان در اینگونه شرایط، درددل با افراد ناآگاه است. افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت مشاوره دادن را ندارند اما از سر عدم آگاهی، برای دیگران نسخه تجویز می‎کنند. اشتباه بدتر زمانی است که ما خیال می‎کنیم همین که با کسی درددل کنیم، سبک می‎شویم، غافل از اینکه در بین این درددل‎ها، این افراد هرچند به نیت کمک به حل مسأله‎ی ما ممکن است حرفی بزنند که بیشتر مسبب اختلافات و سوءظن‎های بی‎مورد می‎شوند. در واقع درددل‎های بی‎جا با افراد نامناسب و گاه کسانی که به رغم خویشاوندی نزدیک با فرد، گزینه‎ی مناسبی برای شنیدن بسیاری از مشکلات و مسائل زناشویی محسوب نمی‎شوند و عمل به راهکارهای کم‎خردانه‎ی آنها، همگی عللی هستند که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب، بدون هیاهو و در خفا، ارکان زندگی زناشویی را از هم می‎پاشند و چه‎بسا زوجی را روانه‎ی راهروهای دادگاه کنند.

دقت کنید که رازهای زندگی زناشویی و یا حدس و گمان‎هایتان را از همسرتان، به هیچ‎عنوان حتی به نزدیکترین فرد در خانواده‎تان نگویید زیرا باعث اختلافات بیشتر و دخالت خانواده‎ها می‎شود. لذا توصیه می‎شود، در صورت بروز موارد این چنینی، مشاوری امین و دلسوز برای خود داشته باشید تا حتی اگر شما هم دچار اشتباه شدید، او بتواند راه درست را به شما نشان دهد.


ادامه دارد... شاید روزی در کتابم مطالعه اش کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۶
mina nikseresht
شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ

روزهای باقی مونده رو بشمر

این روزا اینقدر احساس می کنم فرصت کمی برای زندگی واسم باقی مونده که وسواس نخوابیدن گرفتم. یه نگاهی به کتابهایی که نخوندم میندازم، هدف هایی که قراره تا چندماه دیگه بهش برسم رو مرور می کنم و دفترم رو ورق می‎زنم.

بلند میشم اتاقم رو تمیز می‎کنم. جای وسایل رو عوض می‎کنم. تنگ شیشه ای که توی اون صدف‎های دریایی رو ریختم، آبش می‎کنم. میذارمش پشت پنجره. کتابهام رو مرتب می‎کنم. حالا خیالم راحت میشه که اتاقم دوباره تمیز شد و میشه با خیال راحت بشینم و دوباره پای لب تابم چای بخورم و ادامه‎ی کارهام رو انجام بدم.

شب شد. دلشوره می‎گیرم اما باز سعی می‎کنم به خودم مسلط بشم و بخوابم. اما بازم خوابم نمیبره. شبا مثل ارواح گاهی توی خونه راه میرم. همه خوابن و من هنوز بیدار! کم کم به فکر میفتم برم یه قرص بخورم تا چندساعت بتونم بخوابم. اما بازم خوابم نمیبره.

فردا میشه و منم و کلی کار نکرده! ساعت چنده؟ هشت صبح؛ امروز حال ورزش کردن ندارم. بس که شبا نمیخوابم. اما خوب دیشب تصمیم گرفتم فردا صبح بلند شم و برم پارک بدوم.

چایی میریزم واسه‎ی خودم. با خودم فکر می‎کنم قراره چه کار کنم. امروز کلاس زبان دارم. خوشحال میشم. چون تفریحی که با بودنش همیشه شادم. خصوصا اگه استادم خوب باشه، با کلی انرژی میرم سرکلاس.

دوستم زنگ میزنه. فردا باید برم دانشگاه. دوباره یادم از هدف‎هام میاد و روزهایی که مونده تا به اونها برسم رو می‎شمرم. وقتی خدا حواسش به منه، بازم پرانرژی میشم. بازم امیدوار میشم به ادامه دادن مسیرهایی که واسم انتخاب کرده.

من هیچ‎وقت از ادامه دادن مسیرم مایوس نشدم. همیشه ادامه دادم. همیشه احساس می‎کنم کارهای بزرگی واسه‎ی انجام دادن هست که من باید اونها رو حتما انجام بدم.

وقتی به هدفهام فکر می‎کنم، دیگه هیچ چیزی واسم مهم نیست. فکرهای بیخود رو میندازم دور و دایم میگم خدایا کمکم کن. من باید بتونم از فرصت های باقی مانده ی عمرم بهترین استفاده رو بکنم.

پس من هنوز امیدوارم. خوشحالم. لبخند میزنم. شادم و....

به خودتون و به اهداف تون فکر کنید. همیشه نعمت‎هایی هست که بشه در موردش فکر کرد و بابتش هزاربار خدارو شاکر بود.

دوست تون دارم. تا فردا دوباره واستون مینویسم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۷
mina nikseresht
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ق.ظ

من یک زنم، نیازهایم را باور کن!

زن میان بغض هایی که سال ها در زندگی مشترکش در سینه حبس کرده است لب باز می کند و در حالی که اشک هایش را پاک می کند می گوید:

تازگی ها احساس می کنم من اصلاً‌ برایت مهم نیستم، انگار نه انگار که من هم در این خانه وجود دارم! از صبح که بلند می شوم دائم به این فکر هستم که امروز چه غذایی درست کنم؟! خانه را تمیز و مرتب کنم، با نگار که فکر کنم دختر تو هم هست! سر و کله بزنم تا وقتی میخواهم غذا درست کنم، پای گاز نباشد و بگذارد من به کارهایم برسم، ولی تو انگار اصلاً‌ به من فکر نمی کنی؟! تمام دغدغه های ذهنیت این است که 2 را 4 و 4 را6 بکنی؟! شاید اگر لطافتم را که لازمهی خلقتم بوده است باور می کردی، احساسات زنانه ام را بهتر و بیشتر درک می کردی،شاید اگر می دانستی که شنیدن جمله ی دوستت دارم مانند نیاز من به هواست من را لوث و پرتوقع نمی خواندی و به خاطر اشک هایم از من رو برنمی گردانی و سعی نمی کردی از من فرار کنی! آن وقت بود که حاضر می شدی غرورت را زیرپاهایت بگذاری و من را کمی بیشتر دوست داشته باشی. اما آن روزهایی که دلم از بی توجهی های تو می گیرد و می خواهم با غر زدن هایم توجه ات را به خودم جلب کنم، من را به لفظ غرغرو خطاب می کنی؛ باور کن من یک زنم و از سر دوست داشتن و عشقی که نسبت به تو در قلبم باز کرده ام دوست دارم تا ابد به من وفادار بمانی و کاش برای همیشه باور می کردی که قلب یک زن زمانی که بی وفایی شوهرش را ببیند به سختی می شکند، آنقدر که صدایش را تنها خدا می شنود و خداوند در این زمینه به من هوش فوق العاده ای داده است، که شاید تو به آن بی توجه باشی. کاش بدانی که در سختی های زندگی مان دوست دارم پشت من باشی نه اینکه برای راحتی خودت معرکه را خالی کنی و من را میان سختی ها تنها رها کنی.....

**************

یکی از اشتباهاتی که خانم ها در زندگی مشترک شان مرتکب می شوند این است که خیال میکنند مردان باید متوجه نیازها، تمایلات و احساسات آنها بشوند و زمانی که یک مرد نتوانسته باشد به طور غیرمستقیم و بدون بیان آن توسط همسرش، نیاز او را درک کند به شدت سرزنش و بازخواست می شود. در این بین زن احساس می کند که مورد توجه همسرش قرار نمی گیرد و به همین خاطر او را متهم به عدم درک و توجه می کند. در حالی که اینطور نیست. قسمت دردناک این داستان اینجاست که بعضی خانم ها سال ها سکوت می کنند و هیچ گاه لب به سخن باز نمیکنند تا یک بار هم که شده نیازهای عاطفی خود را به شیوهی درست و منطقی از همسرشان مطالبه نمایند. خانمی را می شناسم که هرچند وقت یک بار برای سبک شدن حال روحی اش با من درد دل میکند و هربار که از بیان نکردن احساسات و نیازهای او انتقادی میکنم خیلی محکم میگوید: اگر من بگم که فایدهای نداره،‌خودش باید بفهمه!!! یکی از نکاتی که بسیاری از خانمها به آن بیتوجهاند همین است که خیال میکنند با مقدمه چینی کردن و یا در لفافه سخن گفتن،‌ بهتر میتوانند همسرشان را متوجه هدفشان کنند. در حالی که این برداشت کاملاً‌ اشتباه است. چرا که اگر شما نیازی داشته باشید و بخواهید به طرق غیرمستقیم به او بفهمانید او هرگز نمیتواند به نیاز شما پاسخ گوید. چرا که مردان از حیث درک هیجاناتی که آشکارا به زبان نمی‌آیند، با اشکال مواجه می‌‌شوند و حال آن‌که زنان معمولاً هیجانات و نشانه‌های عاطفی را احساس می‌کنند.

پس اگر گاهی در زندگی مشترک تان احساس کردید که همسرتان نسبت به نیازها و تمایلات شما کم توجه شده است بهتر است درنگ نکرده و با بیانی ملایم و زیبا و به دور از سرزنش و توبیخ او بابت توجه نکردن، اعلام کنید که به درک، محبت، توجه، حمایت، وفاداری اش نیاز دارید و این جزء طبیعت و خلقت شما است و مطمئن باشید این راه بیشتر و بهتر نیاز شما را پاسخ خواهد داد.

امیدوارم آسمان زندگی مشترک تان همیشه آفتابی باشد و روز به روز دایره ی عشق و محبت تان نسبت به یکدیگر افزوده شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۵
mina nikseresht
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ب.ظ

هنرپیشه‌ی خوبی برای زندگی‌ات باش

هنرپیشه‌ی خوبی برای زندگی‌ات باش

1. صدای پیامک، چرت نیمروزی‌ام را پاره می‎کند. یک آن مانند کسی که برق سه‌فاز او را گرفته باشد به‌سمت آن شیرجه می‎زنم. صدای گریه‌ی سامان گوش خانه را کر می‎کند. نگین (همسرم) که تازه او را خوابانده بود، با صدای بلند می‎گوید: «این کدام خروس بیمحلی است که لنگ ظهر حالی‌اش نمی‎شود؟! صدبار گفتم وقتی بچه را می‎خوابانم تلفن همراهت را روی سکوت بگذار! حالا خودت بیا بخوابانش!» همین که چشمم به متن پیام می‎افتد، با دستپاچگی می‎گویم: «من باید بروم، جلسه‌ی کاری مهمی در شرکت داریم.» با عجله و اضطراب زیاد حاضر می‎شوم. نگین با غرولند می‎گوید: «این چه جلسه‎ی بی‌موقعی است که لنگ ظهر برگزار می‎شود؟! جلسه‌های کاری‌ات که اول صبح یا سرشب بوده است؟!» با تندی جواب می‎دهم: «ببین نگین این‌قدر سین‌جیم نکن. همینی که هست! الان هم باید بروم جلسه.» همین که پایم را از خانه بیرون می‎گذارم و مطمئن می‎شوم که با نگاهش از پنجره تعقیبم نمی‎کند و خیالم راحت می‎شود که بویی از جریان نبرده است، شماره را می‌گیرم و می‌گویم: «مهرگل جان، عزیزم ببخشید معطل شدی. اصلاً قرار خرید امروز را به‌کلی فراموش کرده بودم. من نزدیک خانه‌ام، تندی بیا پایین که با هم برویم. امروز میخواهم به‌مناسبت روز تولدت میهمان من باشی.» هنوز لبخند آرامش از چهره‎ام پاک نشده که نگین با تلفن همراهم تماس می‌گیرد و نگرانی و اضطرابی نابهنگام را به‌جانم می‌‎اندازد. در فکر این هستم که جواب بدهم یا نه؛ اما ناخودآگاه جواب می‎دهم. نگین آن‌سوی خط می‌گوید: «سلام فرامرز، مادر و پدرم امشب قرار است برای سالگرد ازدواجمان به خانه‌مان بیایند، لطفاً شب زودتر به خانه بیا، درضمن من شام هم سفارش داده‎ام.»

ـ بیا و درستش کن.

ـ چی با من بودی؟!  

ـ نه. با پدر خدابیامرزم بودم! باشه. فرداشب جشن سالگرد ازدواجمان را می‎گیریم که من هم جلسه نداشته باشم.

نمی‎فهمم خداحافظی می‌کند یا نه. گوشی را قطع می‎کنم. نفس راحتی می‎کشم که نگین نفهمید او را چطور دور زدم! 

2. در یک مغازه‌ی ابزارفروشی کار می‎کردم. صاحب‌کارم پیرمردی مؤمن بود که ظهرها برای نماز به مسجد می‌رفت. به من اعتماد داشت و خیلی هم اهل حساب و کتاب دقیق نبود. حقوقی هم که به من می‎داد، بد نبود؛ ولی گاهی اسکناس‎های دخل وسوسه‎ام می‎کرد. وقت‎هایی که به مسجد می‎رفت، از دخل مقداری پول بر می‎داشتم؛ اما سعی می‎کردم به‌اندازه‎ای بردارم که معلوم نباشد و موجب رسوایی و از دست دادن کارم نشود. طوری نقش بازی می‎کردم که خودم را مواظب مغازه و سرمایه‎اش جلوه دهم. این اواخر حساب کردم پولی که هر روز از توی دخل برمی‎داشتم، به‌اندازه‌ی حقوق یک ماهم می‌شد و او هم اصلاً متوجه نمی‎شد. هفته‌ی پیش برای پُز دادن جلوی دوستانم و میهمان کردن آن‌ها برای صرف شام در یک شب خاطره‌انگیز، مبلغ بیشتری برداشتم. اول کمی ترسیده بودم و با خود می‎گفتم حتماً او می‎فهمد و ممکن است آبرویم پیش او برود؛ اما خوشبختانه بخت باز هم یارم بود و طوری عمل کردم که نفهمید. به‌قول معروف خوب لاپوشانی کردم. 

زندگی شخصی هر کدام از ما مرزها و حریم‌هایی دارد. خلوت‎ها و تنهایی‎هایمان، روابط خانوادگی، روابط شغلی و دنیای ارتباطات مدرن امروزی مواضعی هستند که اگر در هر کدام از آن‌ها نقش خود را به‌درستی ایفا کنیم، از برملا شدن چهره‌ی واقعی خود ترسی نخواهیم داشت و حتی گاهی از این‌که کوشیده‌ایم به آنچه از خوبی‎ها می‌دانیم، پنهان و آشکارا عمل کنیم و نزد دیگران شخصیتی محبوب از خود را به نمایش بگذاریم، خوشحال خواهیم شد؛ اما نکته‌ی اصلی این‌جاست که گاهی همین خلوت‎ها موجب سستی ما می‎شود، تا آن‌جا که گاهی خطاهایی را مرتکب می‎شویم که از چشم اطرافیان دور است و پرده‎هایی که فرمانروای هستی روی آن‌ها می‎کشد، موجب می‌شود در انجام آن‌ها اصرار ورزیم. تصور کنید که به جشن عروسی دعوت می‎شوید. برای خاطره‌انگیز شدن آن جشن، فردی مشغول فیلم‎برداری است. در همان لحظه‎ای که شما تا کمر روی میز خم شده‎اید تا ظرف شیرینی را از آن سر میز، جلوی خود بکشید، متوجه دوربین می‎شوید. شخصی که از پشت لنز آن ناظر عملتان بوده است، شما را ناخودآگاهانه وادار می‎کند مؤدبانه سر جای خود قرار بگیرید. دوربین‎هایی که در جای‌جای زندگی ما نصب شده‎اند نیز همین‌گونه هستند و توجه دائمی به آن‌ها درصد خطاهای ما را تا حدود زیادی کاهش می‎دهد و اساساً هدف از آفرینش کاینات و هستی، کاشتن بذر همین نگرش در انسان است تا او یقین یابد در همه‌حال و همه‌جا تحت نظارت کارگردان آفرینش قرار دارد، چراکه آبروداری عموماً جزء عادات انسان است و جلوه‌ی اصلی صداقت و درستی، زمانی روشن می‎شود که در صحنه‎های زندگی نقش خود را به‌درستی ایفا کنیم. از همین رو امام علی (ع) فرمودند: «از نافرمانى خدا در خلوت‌ها بپرهیزید، زیرا همان که گواه است، داورى مى‌کند.»

یادمان باشد امروز صبح که چشمانمان را گشودیم و قرار بود صحنه‌ی دیگری از زندگی‌مان را برای کاینات و فرشتگان به‌نمایش بگذاریم، حواسمان به دوربین‎های پیرامونمان باشد. بگذاریم هستی برای شکوه نقش‌آفرینیمان بهترین‎ روزی‎ها را به ما هدیه دهد و شاید یکی از آن‌ها تجلی آرزوهایی باشد که مدت‎ها در زندگی‎ منتظر ظهورش بودیم.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۸
mina nikseresht