روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودک» ثبت شده است

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۸ ب.ظ

والد حامی باشم

خیلی وقتا توی زندگی مون نیاز به حمایت داریم. حمایت خانواده، همسر، فرزند، جوامعی که توش حضور داریم به هر دلیلی. خیلی وقتا احساس می کنیم خیلی ها بی دلیل باهامون لج اند، چشم ندارن ما رو ببینن، رفتارهای پرخاشگرانه دارن به هزار دلیل نامعلوم ذهنی یا روانی که از ما توی ذهن شون نقش بسته، آدمهای پرتوقعی هستن که بخاطر ویژگی منفی توجه طلبی که دارن نمیتونن همنشین موفق و مؤثری واسمون باشن و کینه توزی های عجیب و غریب و البته نامعلوم. اینا که خب معلومه ما نیازی به حمایت شون نداریم و نخواهیم داشت. اما بحث حمایت توی زندگی با خانواده، همسر و فرزندمون بسیار مهمه. اتفاقاً اینجاهاست که ما می تونیم یاد بگیریم چطور میتونیم حمایتگر خوبی برای جوامع بعدی مون باشیم.

کودکی رو درنظر بگیرین که کار اشتباهی انجام داده و وقتی مادر یا پدر متوجه اون اشتباه میشن چه رفتار یا عکس العملی در مقابل اون میتونن داشته باشن؟ یک والد مؤثر و حامی که نقش حمایتگری رو در زندگی کودک ایفا میکنه بجای سرزنش، مؤاخذه، سرکوفت،ناسزا و گرفتن اعتماد به نفس کودکش (با سوال هایی مثل این: چرا این کار و کردی؟ مگه نگفته بودم این کار و نکن، مگه نگفته بودم من از این کار خوشم نمیاد، مگه صدبار نگفتم این بی ادبیه، باید این کار رو می کردی به جای اینکه بی عقلی کنی، چرا عقلتو به کار ننداختی و حرفهایی بدتر از اینها که پر از چراها و بایدهای سرزنش کننده است) رفتار حمایتگرانه داشته باشه. مثل اینکه درسته کارت اشتباه بوده اما میدونم گاهی هم پیش میاد اشتباه کنی اما به جاش به فکر جبرانش هستی! درسته که تو اشتباه کردی ولی میتونیم باهم درستش کنیم اونم با جایگزین کردن رفتار درست. ما میتونیم به جای داشتن نقش یک والد سرزنشگر که مدام در پی انتقاد و سرزنش و مواخذه است، در کلام، رفتار و نگاه مون حمایت کردن رو به کودک یا نفر مقابل مون در نقش همسر، خواهر، برادر، پدر یا مادر القا کنیم.

مطمئن باشم اگه رفتارم در هر موقعیتی که هستم چه نقش فرزندی، چه نقش والدی، چه نقش همسری و چه نقش های اجتماعی ، نقشِ والد سرزنشگر باشه نه تنها دوست داشته نخواهم شد بلکه اعتماد کردن به این افراد و ثبات شخصیت داشتن و البته انتظار داشتن رفتارهای صحیح از آنها کاری بس بیهوده خواهد بود.

والد سرزنشگر، پرتوقع و زودرنج و حساس و پرتملکه و والد حامی توی همه شرایطی حتی توی اشتباهات نسبت به خودش همه جوره هواتو بازم داره و ازت حمایت میکنه.

خیلی وقت پیش داستان خیانتی رو به همسری شنیدم و دیدم در قبال این چنین رفتار نادرستی همسر اون فرد در مقابل عذرخواهی و شرمندگی همسرش، چطور نقش یک والد حامی رو واسش داشت که: « درسته تو به من خیانت کردی( به هر دلیل موجه یا غیرموجهی) اما من میبخشمت و بازم کنارت خواهم موند و ازت حمایت می کنم.»

البته که خیلی وقتا باید حواسمم باشه این حمایتگری بسته به میزان ظرفیت و رفتار هر فردی میتونه متفاوت باشه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۴:۱۸
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

تجربه ی کودکی

من عادت ندارم ظهرها بخوابم. کم یادم می‎آید که ظهر خوابیده باشم و اگر از صبح زود هم بیدار باشم باز هم تا شب بدون اینکه ظهر بخوابم بیدارم. حتی باوجود مشغله های زیادی که در طی روز دارم، حتی اگر تمرینات سخت دومیدانیم باشد، حتی اگر چندین ساعت تمرین بدنسازی داشته باشم، باز هم خوابم نمیبرد. برای چندین دقیقه استراحت می‎کنم اما خواب نه.

یادم هست دوران ابتدایی که بودم، مادرم قبل از غروب تا چندساعت بعد از شب خانه نبود. یعنی عموما عصرها با پدرم بیرون بودند و من زمانی که بعد از مدرسه به خانه می‎آمدم اگر ظهر تا غروب می‎خوابیدم کسی خانه نبود و یادم هست زمانی که از خواب بیدار می‎شدم با خانه ای تاریک مواجه می‎شدم که اثری از بقیه نبود. یادم هست گاهی که از خواب بیدار می‎شدم و کسی خانه نبود تا چند دقیقه اول گریه می‎کردم. احساس ناامنی را با نبودن مادر تجربه می کردم تا اینکه بزرگتر شدم و حالا که گاهی با وجود خستگی‎های زیادی که روزمره برایم دارد این خاطره دوباره و دوباره مرور میشود.البته که الان فرصت خواب ندارم و دقیقا آن تایم بیرون از خانه ام و روزهای تعطیل هم اغلب با خانواده بیرونم.

بهرحال این مسأله من ریشه در تجربه‎ی ناامنی آن دوران دارد. گاهی به این فکر می‎کنم که کودکانی که در سن صفر تا هفت سال از نبودن مادر در خانه محرومند، یا کودکانی که سهم شان از کودکی طلاق و جدایی والدین شان است، در بزرگسالی این احساس ناامنی تا چه حد می‎تواند به زندگی‎شان لطمه بزند؟

باید بدانیم گاهی بعضی رفتارها در بزرگسالی به سختی درمان می‎شود. تجربه‎ی مواجهه شدن با اشتباهات والدین در کودکی گاهی در بزرگسالی جبران ناپذیر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۵۶
mina nikseresht