فیلم پیشنهادی : 1BR
داستان فیلم ماجرای دختری است که به خاطر مشکلات خانوادگیش از آنها جدا می شود. در مسیر فیلم متوجه اختلاف اخلاقی دختر با پدرش می شوید و اینکه به خاطر خیانت پدرش به مادرش حاضر به ادامه ی زندگی با پدر نیست و برای مهاجرت و پیدا کردن کار به شهری از امریکا مهاجرت میکند و در این جدایی و مشکلات درگیر زندگی با همسایگانی می شود که اتفاقات بدی را برایش رقم می زند و در خلال این مشکلات متوجه وجود پدرش و ارزش خانواده و آزادی که داشت می شود.
توصیه نمی کنم فیلم را ببینید چون فیلم حاوی صحنه های دردناکی است که البته میتوانید از آنها رد شوید و شاید هم اثر روانی خوبی روی شما نداشته باشد، اما اگر تحمل و تاب آوری روانی خوبی دارید پیشنهادم دیدن این فیلم است البته که ادارکات و درک ما از فیلم ها به خاطر تجارب و دانش مان متفاوت است اما میخواستم چند نکته ای که برداشتم بعد از دیدن این فیلم بود با شما به اشتراک بگذارم و زمانی که این فیلم را دیدید برگردید و این نکات را دومرتبه بخوانید:
1-متاسفانه ما همیشه زمانی متوجه ارزش و وجود چیزی یا کسی یا کسانی در زندگی مان می شویم که یا آن را از دست داده ایم و یا بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی ها و از دست دادن فرصت ها دیگر فرصت جبرانی در اختیارمان نیست و یا باعث ایجاد آسیب و زخمی در روان دیگری می شویم که گاهی این آسیب ها جبران ناپذیرند. من افراد زیادی را می بینیم و یا دیده ام که هیچ گاه قدردان نعمت خانواده و گرمی و صداقتی که در آن وجود داشته نبوده و نیستند. من افرادی را می بینم و دیده ام که هیچ گاه تمرکزشان روی نکات مثبت اطرافیان شان نبوده و نیست و بیشترین تمرکزشان روی نبودها و کمبودها و نیست هایی بوده و هست که گرمی و شیرینی زندگی را بر خود و بر اطرافیان تبدیل به سردی و تلخی کرده اند. من همسران زیادی را دیده ام که در طول مسیر زندگی به جای آنکه کنار هم و با هم بر مشکلات پیروز باشند پشت هم را خالی کرده اند و البته که خیلی ها هم این وسط هستند که به دلیل بهانه های واهی و نه ذهنیت شان رو به خیانت آورده اند. من خانواده هایی را دیده ام که با مشکلات کوچک زندگی از پا در آمده اند و در معرض فروپاشی واقع شده اند. به نظرتان اگر روزی چندبار به اطرافیان مان محبت و عشق نثار کنیم و یا نکات مثبت و خوب شان را به جای نکات منفی در ذهن مان بزرگ کنیم بسیاری مشکلات و اختلافات ارتباطی حل نخواهد شد؟ شما چند زن و شوهر را می بینید و یا دیده اید که حتی راه ابراز محبت و گفتگو و بیان احساسات را نه تنها یاد نگرفته اند بلکه به دنبال یادگیری هم نبوده و نیستند و دایم مشکلات را تقصیر هم می اندازند به جای آنکه به فکر پیدا کردن راه حل و همکاری با هم باشند؟ شما چند خانواده را می شناسید که نه هر روز بلکه هفته ای یا حتی ماهی یک بار به هم ابراز محبت و احساسات کنند؟ شاید باورتان نشود اما اغلب ما حتی راه ابراز کلام و بیان مناسبی در احساسات نداریم. من همسران زیادی را می شناسم و دیده ام که غرور و بیان نکردن احساس شان را نشانه ی شان و عزت خود تلقی می کنند و مردان زیادی را هم می بینم و دیده ام که در مقابل احساسات مثبت و دلگرم کننده ی همسرشان نه روی خوشی دارند و نه کلام دلنشین و گرمی که به این آگاهی رسیده باشند که اگر این احساسات نباشد زندگی رو به سردی و در نتیجه طلاق عاطفی پیش می رود. و البته به جایش تمام تمرکز ذهن آنها روی نداشتن آن ویژگی و سرکوفت زدن بر روی فلان عیب و ایراد است که البته اینها باید قبل ازدواج بررسی و اصلاح می شد و نه وقتی که چندسال از زندگی مشترک می گذرد و این زندگی نه آگاهی خوبی دارد و نه میل به دانستن برای یادگیری و من افراد زیادی را می بینم که حتی اصلاً برایشان حتی مهم هم نیست که یاد بگیرند بیان احساسات چقدر باعث گرمی و نشاط در زندگی مشترک و خانوادگی می شود و اگر مردی یا زنی همسری این چنین دارد شاید زمانی قدر این داشته ی خود را بداند که یا نداشته باشد و یا با دیدن ضعف های دیگران متوجه دارایی و داشته های زندگیش شود.
2-انسان توانایی فوق العاده ای دارد برای رسیدن به هدف ها و آرزوهایش اما خداوند همه ی این دارایی ها را برمبنای اراده و خواست ما قرار داده است. در این بین این ما هستیم که باید مراقب ورودی های جسمی و روحی خود باشیم. گوش دادن به حرفها و نصایح دیگران بدون تجربه کردن سختی ها، زمینه ی درک و دریافت ما را پایین می آورد و این ما هستیم که با تجربه کردن و بهره بردن از تجربه های دیگران، زمینه ساز رشد اخلاقی و روانی خود باشیم. انسان در سختی ها شکوفا می شود و اگر به این درک مهم برسیم که سختی ها نه تنها مانع ما در زندگی نیستند بلکه شهود و استعدادهای پنهان ما را هویدا می کنند و از ما انسانی قوی می سازند. منتها چون به دایره ی امن روانی خود عادت می کنیم به محض مواجهه با اولین سختی ها غر زدن و ناله زدن به جان عالم و آدم می شود جز مکانیسم های دفاعی روانی ما.
3-افکار ما زندگی ما را می سازند. زمانی که شخصیت سارا در فیلم به مردی که نقش صاحبخانه را بازی میکند و حق آزادی زندگی و اراده ی انتخاب را از او سلب میکند و با حرفها و آموزش های اجباری او را به زندگی که برایش تدارک دیده است مانند یک برده ای که حق انتخاب و تصمیم و اراده را ندارد رفتار میکند، در نهایت با حرفهای دوستش که در معرض مرگ و تهدید جانی برای آماده شدن برای برده داری به خودش می آید و با شجاعت آن افکار را کنار می زند و برای آزادی و اراده ی زندگی مجدد و برگشتن به نعمتهای زندگی پیشینش مبارزه میکند، شما به وضوح نیروی این افکار را که در واقع زندگی ما را تسخیر میکند می بینید. این افکار ماست که از اطرافیان و نکات منفی آنها برای خودمان دیو می سازیم، انعطاف ناپذیری کمی در مقابل شان از خود نشان می دهیم و قدردان نعمت بودن و داشتن خانواده نیستیم. آن وقت زندگی را کسالت بار و تکراری می بینیم چون تمامی چیزهایی که داریم برایمان عادی و تکراری می شود. به همین دلیل خداوند مکرراً در قرآن انسان را آفریده ای ناسپاس می نامد و در بسیاری آیات قرآن به این اشاره میکند که انسان ناسپاس است و براستی که این چنین هستیم. تا زمانی که نعمت امنیت، آسایش، راحتی، کار، تفریح،همسر، خانواده، فرزند و ... داریم هیچ گاه آنطور که باید قدر تک تک اینها را نمی دانیم و سپاسگزار در رفتار، گفتار و افکارمان نیستیم.
4-من خانواده هایی را می شناسم که فرزندان را مجبور به پذیرش سنت ها، افکار و باورهایشان می کنند. من همسرانی را دیده ام که همسرشان را به زور محدود و یا حتی تهدید به پذیرش افکار و عقاید خود می کنند و از آن طرف هم جامعه ای هست که به این تفکر و باور دامن می زند. اما با دیدن این فیلم به شکلی ملموس خواهید دید که خداوند مهربان تا چه اندازه ما را آزاد و رها آفرید و قدرت اختیار و انتخاب با عقل و آگاهی را به ما ارزانی داشت تا خودمان انتخاب و رفتار کنیم. در نهایت خواهید دید که نتیجه ی اجبار، زور و بی احترامی و یا سرزنش برای پذیرش افکار و باورها چه اثرات روانی بر روی ما دارد. مطمئناً آن چیزی که ما با آزادی و اختیار در انتخاب به پذیرش و باور آن می رسیم در ما ماندگارتر است تا اینکه با سرکوب احساسات و یا تحت احساساتی راهی را انتخاب می کنیم که در آن دوام و جاودانگی وجود ندارد و یا براساس سنت و رفتار و باورهای خانواده و پدر و مادر است.
5-هیچ کس به اندازه ی خانواده ای که داریم مراقب امنیت روحی و روانی ما نیست. پدر و مادر در سالهایی که ما توانایی انجام کار و انتخاب مسیری را نداشتیم به ما این اراده و اختیار را داد تا خودمان رشد کنیم و در این مسیر به هر صورتی که توانست از ما و روان ما محافظت کرد تا رشد کنیم و ما چقدر میتوانیم قدردان این نعمت باشیم؟ به اندازه ای که در نبودن آن درک کنیم که بودن اینها چقدر در زندگی ما و در رشد روانی و عاطفی و اخلاقی ما مهم بوده و هست.
6-در نهایت در پایان فیلم این را شاید احساس کنید که خداوند چقدر مهربان، مراقب و حمایتگر وجودی ماست که بسیاری بلاها را از ما دور میکند، ما را بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی هایمان از نعمتهایش محروم نکرده و برای ما قدرت انتخاب، اختیار و تعقل قرار داده تا بتوانیم راه رشد و مسیر شکوفایی خود را پیدا کرده و در راه آن حرکت کنیم.
امیدوارم که روز به روز چشمان ما بر روی نعمتهایی که داریم بیشتر باز شود و قدردان تک تک لحظات پر از مهری باشیم که خانواده مان، همسایه هایمان، دوستان مان برایمان فراهم میکنند. شاید بسیاری از کسانی که امروز، امشب و در این لحظه نعمتی را ندارند و یا کسی را به هر دلیلی از دست داده اند آن نعمت بهشان بازمی گشت بیشتر و بهتر احساسات شان را بیان می کردند و به آنها یادآوری میکردند که حضورشان در زندگی شان چقدر باعث دلگرمی، قوت قلب، پیشرفت، و رشد بوده. شاید باید یاد بگیریم که این بهترین ویژگی یک فرد موفق است که به جای تمرکز بر روی بدی ها، کاستی ها و ضعف های زندگی و دیگران و اطرافیانش میتواند قلبی بزرگ داشته باشد که خطاهای آنها را نبیند، آنها را ببخشد و باز هم به آنها مهر بورزد و عاشقانه به آنها خدمت کند که به نظرم مهم نیست شما چه اندازه در مادیات غرق هستید و یا دارایی هایتان چیست، اگر شما میتوانید قلبی بزرگ داشته باشید که باعث خیر و برکت در زندگی دیگران و دادن امید و دلگرمی به آنها باشید و گرهی از کار و زندگی آنها باز کنید و یا خیرها و برکات زیادی به دست تان جاری شود این بزرگترین دارایی و ثروت آدمی است که بعد از ترک این دنیا به کارش خواهد آمد.