روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۴ ق.ظ

عشق نیرویی قدرتمند برای خلق

قدرت شفابخش عشق؛

در کتاب از دولت عشق نوشته ی کاترین پاندر در قدرت عشق این چنین نوشته شده است:

بخشی از بهار به رعایت روزه اختصاص داده شده که با گیاهخواری و دعا و عبادت همراه است و نماد دوران آمادگی برای رستاخیز زندگی و زیبایی تازه یی در دنیای شخصی خویش است. روزه ایی که باید بگیریم پرهیز از خاطرات منفی گذشته و کینه ها و بخل و رشک و نفرت و انزجار و انتقاد و احساس بی عدالتی و آزار و هرگونه ناهماهنگی دیگر است. راه های معین ساده یی برای فروباراندن قدرت شفابخش عشق بر خاطرات منفی وجود دارد که می توانید برای ابد از شر آنها خلاص شوید. از به اسارت کشیدن دیگران دست بردارید و آنگاه برای رستاخیز موهبتهای خود آماده شوید.

بانویی بازرگان از فرانسه برایم نوشت:

خاله ام سرانجام به امواج عشق الهی که برایش می فرستادم پاسخ مثبت داد. اکنون مرا «خواهرزاده ی محبوب» می خواند. باید اعتراف کنم که رابطه ی ما بسیار منفی بود که به یمن عشق الهی دگرگون شده و شفا یافته است!

برای روزه و پرهیز از گرایش های منفی دو راه ویژه وجود دارد که موجب می شود قدرت شفابخش عشق در ذهن و تن و امورتان به کار افتاد. این دوعمل بخشی از عشق است. هرگاه دیدید چنبه های عشق پاسخگو نبوده اند و اوضاع دشوار زندگی تان را شفا نبخشیده اند شاید هنوز به پالایش و بخشایش نپرداخته اید. چنین کنید تا ثمرات نیکوی آن به سراغتان خواهد آمد.

شاید این گفته ی جبران خلیل جبران اشاره به دوجنبه ی عشق باشد:

« یا با ما از عشق بگو... که عشق برای رشد تو و برای پیرایش توست...میندیش که میتوانی عشق را هدایت کنی، زیرا اگر عشق، ارزشمند بیابدت، هداییت خواهد کرد.»

حتما شنیده اید که میگویند عشق چیز باشکوهی است اما چه بسا زمانی که قدرت پیراستن و هرس کردن عشق، در زندگیتان در کار بوده، احساس کرده اید که عشق چیز در هم شکننده ایی است. اگر مشتاق پالایش و بخشایش باشید آنچه که در هم شکننده و چون خاری در پوست می نماید، به چیزی باشکوه تبدیل می شود. آنگاه می یابید که عشق می تواند به سوی موهبتی عظیم تر هدایت تان کند.

قانون معنویت حکم میکند که اگر میخواهید مشکلات تان خاتمه یابند و به راستی در زندگی پیشرفت کنید، ببخشایید. بسیاری از مردم، واژه ی بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی آزاد و رها کردن و چیزی مثبت را جایگزین چیزی منفی ساختن.

پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ی ما به آن نیاز داریم اگرچه فکر میکنیم که وابستگی عاطفی یکی از والاترین چهره های عشق است کاملاً خلاف آن صادق است. پالایش عاطفی، یکی از والاترین صور محبت است. دلبستگی به وابستگی و اسارت می انجامد. حال آنکه عشق راستین آزاد کردن آن چیز یا آن شخصی است که دوست می دارید. اگر پالایش را پیش گیرید، هرگز چیزی را از دست نمی دهید. به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید تا همه ی آنان که از این خوان نعمت برخوردارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

هرگز آنچه را که عالی ترین خیر و صلاح تان است از دست نمی دهید، هرگاه چنین بنظر برسد که چیزی را از کف داده اید تنها به این علت بوده که دیگر برایتان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است. البته شاید خودتان فکر کنید بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته اید و دیگر به آن نیاز ندارید. از این رو، قدرت پیرایشگر عشق، شما را از آن آزاد و رها کرده است. با این شناخت، خواهید توانست که دست از سرش بردارید و ذهن و دلتان را بر دریافت موهبت تازه بزرگتر خود بگشایید.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان نیست. هرگاه نسبت به دیگران به گرایش ها، رفتارها و شیوه ی زندگی آنها احساس دلبستگی می کنید شاید به این دلیل است که ناخودآگاه احساس وابستگی می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید خراشیده و ساییده می شوید. وقتی شخص یا مسأله یا اوضاع و شرایطی را که احساس می کنید شما را در فشار قرار داده است رها می کنید، کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیت ها هستید نه برده ی آنها.

وقتی در کمال جرات و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در می آورد رها می کنید به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید. اگر توانسته بودید خود را به اسارت درآورید پس می توانید خود را از اسارت برهانید و آزاد سازید.

خلیل جبران درباره ی عشق رهایی بخش گفته است:

«به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هریک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht
شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۶ ب.ظ

خودآگاهی حرکت به سمت خودشکوفایی است

 

خلوت کردن با درون شما را به سمت خودآگاهی پیش می برد. هرچند که این کار، کار آسانی نیست. افرادی که مبتلا به ذهنیت منفی و افکار خودکار و خودآیند هستند نمی توانند به سراغ این مقوله بروند. چرا که به همین دلیل افکار افرادی هستند که مبتلا به اختلالات روانی می شوند. این دسته ابتدا باید به فکر درمان اختلالات باشند تا به مرور زمان و به کمک درمانگر به سمت خودآگاهی پیش بروند. تصور کنید کسی که مبتلا به اختلالات اضطرابی یا وسواس فکری-عملی است نمیتوان از این افراد انتظار داشت که با خواندن چند مطلب بتوانند افکار و رفتارهای خود را کنترل کنند چرا که اکثر اوقات نیاز به درمان های تخصصی روانی دارند.

حال ثمرات خودآگاهی چیست؟

افرادی که به خودآگاهی می رسند، در راه پرورش استعدادها و توانایی های خود قدم می گذارند. می توانند مسیر درست زندگی خود را برمبنای شهود و دقت در مهارت ها و قابلیت های خود کشف کنند و اصلاً زندگی آنها طوری برنامه ریزی و اجرا می شود تا به همان سمت حرکت کنند. خودآگاهی منجر به تسلط به رفتار و گفتار خواهد شد. افراد خودآگاه مسیر زندگی دیگران را نمی روند و هدف های آنها زندگی نمی کنند. اگر دقت کرده باشید افرادی که مبتلا به مقایسه می شوند افرادی هستند که به خودآگاهی نرسیده اند.

مثال دیگر از خودآگاهی، افرادی هستند که نمی توانند خشم خود را به موقع کنترل کنند یا دچار تکانه های خشم و یا پرخاشگری هستند (افرادی که براثر PTSD (اختلال استرس پس از ضربه ) اتفاق ناگوار و ناخوشایند که به طور ناگهانی رخ می دهد یا کسانی که دچار اختلال پنیک می شوند مدنظر نیست. چرا که وقوع حادثه باعث بروز این آسیب شده است.) افرادی که خلق و رفتار آن برمبنای خشم است کسانی هستند که به مرحله ی خودآگاهی نرسیده اند.

افراد خودآگاه کنترل دقیق رفتار، گفتار، احساسات، افکار و... برعهده دارند. سکوت آنها هم حتماً حکمت و دلیلی دارد و تمام آنچه که از آنها سر می زند حتماً دلایلی منطقی یا حتی برخواسته از احساسات درست و نگرش آنها به مسائل و زندگی میباشد.

خودآگاهی راه ورود به عشق ورزی است. افرادی که به خودآگاهی می رسند بهتر می توانند رفتارهای غیرمنطقی و برخواسته از احساسات نادرست را تحمل و مدیریت کنند. امیرالمومنین علی علیه السلام در سخنی می فرمایند: خطاکار را با رفتار خوبت اصلاح کن. قطعاً زمانی فرد می تواند به این مرحله برسد که خودآگاهی اتفاق افتاده باشد. چرا که اکثر افرادی که خودساخته نیستند توانایی تحمل و پذیرش رفتار اشتباه دیگران را ندارند و البته که رفتارهای مثل تلافی کردن، انتقام، عصبانیت و خشم از رفتار نفر مقابل و تبدیل آنها به کینه و کدورت که باعث انسداد انرژی های ما می شود برخواسته از این است که فرد به مرحله ی خودآگاهی نرسیده است. در حالیکه افراد خودساخته که به این مرحله رسیده اند گذشت، خیرخواهی، فرصت جبران و اثرگذاری روی نفر مقابل را روال عادی رفتار خود ساخته اند. حتماً در ذهن شما با خواندن این قسمت افرادی به عنوان نمونه از هر کدام تداعی خواهد شد.

خودآگاهی به تحصیلات و مدرک تحصیلی، موقعیت اجتماعی، ثروت، شهرت، تدین و تقیدهای دینی و... ارتباطی ندارد چرا که نمونه های بسیاری را سراغ داریم که اینگونه نیستند. بلکه خودآگاهی یک مهارت است که تنها با پیش رفتن به سمت اصلاح رفتار و شخصیت و خودسازی رخ خواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۶
mina nikseresht
جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

وقتی شروع به سکوت می کنی....

به نام او که زنده میکند و می میراند...

سفر به درون خود باعث می شود به کیستی خود برسیم. لازم است گاهی ساعتها بنشینیم و به این فکر کنیم و بیاندیشیم ما کیستیم؟ چه خصوصیات و صفاتی داریم؟ کدام ویژگی ها و خصلت های اخلاقی جزء ویژگی های مثبت ما به شمار می رود و کدام ویژگی ها و خصلت های ما موجب آزار خودمان می شود.

خلوت با درون و تحمل سکوت کار سختی است. خصوصاً اگر فردی برونگرا باشد تحمل این سکوت و خلوت گزینی با خود را کمتر دارد. اما برای آنکه به اعماق درون خود سفر کنیم و پی به ویژگی های خود ببریم تا از استعدادها و توانایی های خود آگاه شویم و آنها را تقویت کرده و به تعالی برسانیم لازم است هر روز لحظاتی از اوقات مان را به تفکر در مورد خود و جهانی که در آن قرار گرفته ایم فکر کنیم.

در این سفر درونی لازم است خودمان را تخلیه ی روحی و روانی کنیم. از تمام آنچه که مانع پیشرفت روحی و اخلاقی و روانی ما شده است. زمانی می توانیم اقدام به اصلاح و تربیت خود کنیم که تعداد این خلوت کردن های با خود زیاد شود.

چرا نیاز به خلوت کردن داریم؟

زمانی که خداوند مهربان انسان را خلق کرد و دستور سجده به شیطان را داد، شیطان از فرمان خداوند امتناع ورزید. آن هنگام فرشتگان از خداوند پرسیدند: چرا این چنین او را خلق کردی در حالیکه تو میدانی او موجب فتنه و فساد خواهد بود. آن وقت خداوند در پاسخ به ملائک فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

بی شک تنها انسان است که میتواند به قرب الهی برسد و ازین نور عظیم و منبع تمام و کمال انرژی های بی انتهای خداوند خودش و زندگیش را پر از نور کند. حرکت کردن به سمت نور، تنها با خالی کردن و تصویه ی روح امکان پذیر خواهد شد.

هرچه درون ما خالی از صفات منفی باشد، دریافت و جذب مان از اتفاقات خوب و جریانات مثبت اعم از خواسته ها و آرزوها در سطح نازل این موضوع بیشتر خواهد بود.

برای پاکسازی روح خود لازم است برای داشتن این سکوت های درونی تمرین کنیم. لازم است تنها ببینیم و بشنویم. بیشتر به صداها و دریافت هایمان دقت کنیم. لازم است به چرخه ی آفرینش سری بزنیم. به نیروهای درونی مان متمرکز شویم. دقت کنیم کجاها و چه قسمتی از روان مان تاریک است که مانع حرکت روح و جریان داشتن انرژی های مثبت در درون مان شده است؟ شاید گاهی لازم است اطرافیانی را که انرژی های منفی شان را به شما انتقال میدهند از دایره ی زندگی تان خارج کنید. تاثیر انرژی های منفی یک فرد حسود بر روی شما بسیار زیاد است. اگر شما با فرد حسودی ارتباط داشته باشید در حالیکه سطح انرژی بالایی هم ندارید قطعاً به مرور زمان حال وحوصله و انگیزه ی لازم برای انجام کارهای مفید و ارزشمند را از دست خواهید داد. فرد حسود عزت نفس و خودارزشمند پایینی دارد و این ناخواسته به شما منتقل می شود. تمامی صفات منفی حتماً اثر منفی روی شما خواهند داشت.

به تعالیم خداوند و صحبت های او دقت کنید: در سوره ی فلق به ما فرموده است: و من شر حاسد اذا حسد: از شر انسان حسود به خداوند پناه ببر.

می بینید خداوند نیز ما را از ارتباط با فرد حسود منع کرده است و اگر در شرایطی به ناچار در معرض ارتباط با این افراد قرار گرفته اید باید از حال بد و انرژی های منفی آنها به خداوند پناه ببرید.

یا در سوره ی ناس به ما فرموده است: من شر وسواس الخناس: از شر وسوسه های خناس ( یکی از صفت های شیطان) به خداوند پناه بیاور.

دقت کرده اید تمام صفاتی که ملقب به شیطان می شود چقدر تاریک است؟ چقدر انرژی های منفی به همراه دارد؟ دروغ، حسد، بدگویی، تهمت،سوءظن، سرزنش و... ؛ حال ببینید این صفات چطور مانع جذب انرژی های مثبت ما می شود و به جای آنکه انرژی های درونی ما صرف جذب اهداف و خواسته های زندگی مان شود باید به این طریق هرز شود.

همین است که آدمهایی که از منبع نور و حقیقت دور می شوند درون شانه تیره و تاریک می شود و اگر شما فردی باشید که حاوی اثرات مثبت و انرژی های مثبت در این خلقت باشید حتماً این تیرگی و تاریکی را درک خواهید کرد. دقیقاً مثل جریان الکتریسیته. زمانی که دست تان را روی سیم های روکش دار می گیرید عبور این جریان را حس خواهید کرد. انسانی که انرژی مثبت هم دارید همین گونه اثرگذار است و انرژی های منفی آدمها را ولو از راه دور خواهد گرفت. شک نکنید.

صفات مثبت آنها قدرت و توانایی جذب قشنگی های زندگی را ندارد چرا که این صفات منفی هر کدام یک اثر منفی بر روی چاکراها و انرژی های درونی انسان می گذارند.

شاید هنوز زود باشد که بگویم خالی کردن و تسویه ی روح از هر آنچه که تاریک و سیاه است و جایگزین کردنش با انرژی های مثبتی مثل محبت، مهربانی، حسن نیت، خوش گمانی، تواضع، نرم خویی و... چطور سطح انرژی روانی و روحی و معنوی شما را بالا خواهد برد تا اتفاقات شیرین و خوشی برایتان بیفتد.

هر چیزی که تا به امروز احساس کرده اید چقدر حیف که آن را ندارید یا آرزویی که امروز در دل دارید اما احساس می کنید رسیدن به آن برایتان مقدور نیست....

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست..... از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۲
mina nikseresht
پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۲ ب.ظ

عالی ترین چیزها از درون شکفته می شوند

 

دانش و تجربه، دورابطه ی همسو با یکدیگر دارند. زمانی که دانشی را فرا می گیرید نیاز به تجربه کردن و آزمایش دانش خود دارید تا بتوانید نگرشی تازه و دریچه ای جدید به روی زندگی خود و آفرینش بگشایید. افرادی که از تجربه کردن هراس دارند از عزت نفس پایینی برخوردارند و برعکس آنان که اهل ریسک کردن و کسب تجربه در آموختن دانش هستند دریچه ای تازه به روی روح و روان خود می گشایند. آنها به درجه ای از خودآگاهی و کشف حقیقت نائل می آیند که دریافت ها و شهود آنها از هستی را بالا خواهد برد. حال عده ای که از تجارب دیگران بهره می برند تا راه درست زندگی را کشف یا پیدا کنند همان دسته افرادی هستند که دارای عزت نفس پایین و خوداگاهی ضعیفی نسبت به خود اند.

میخواهم مثالی از تجربه و خودآگاهی را به شما انتقال دهم. این بار به رفتارهای آن دسته که از تجارب دیگران در شبکه های اجتماعی بهره می برند دقت کنید. به عنوان مثال فردی که بسیار علاقه مند به آشپزی است و در شبکه و فضای اجتماعی خود افرادی را که مهارت در این موضوع دارند انتخاب و دنبال میکند. از تجارب او بهره می برد و مو به مو دستورات او را در غذا درست کردن انجام می دهد. حتی نوع تزئین و موادی که فرد برای آن دستور به کار می برد را هم به آن دستورات اضافه میکند. غذا مثال ساده ای است از نوع رفتار این افراد. در این بین چه اتفاقی افتاده است؟ فرد به سطح خودآگاهی خود نرسیده است در نتیجه راه تجربه را بر زندگی خود می بندد و مانند آن ماشین برنامه نویسی شده ای عمل میکند که یک برنامه نویس آن را ساخته و به آن کدهایی برای اجرا داده است. آیا آن ماشین امکان تجربه و کشف و شهود را در زندگی خود دارد؟ خیر. ( شما را به دیدن سریال westword دعوت میکنم. آدمهای برنامه ریزی شده و ساخته شده ی دست بشر.) این افراد دقیقاً با خود همین کار را میکنند.کم کم این دسته از سبک زندگی و تجارب افرادی قابل احترام و علاقه مند به خود پیروی میکنند. نام فرزندشان را برحسب زندگی آن فرد که مورد علاقه ی آنهاست انتخاب میکنند و مشغول به شبیه سازی تمام زندگی خود با افراد موردعلاقه و احترام خود می شوند. به این ترتیب وارد جریاناتی می شوند که نه تنها راه کشف و شهود را می بنند بلکه تبدیل به مترسک های سخن گویی می شوند که نوع زندگی و سبک زندگی خود را برای دیگران تبلیغ میکنند تا برای آن دیگران الگو شوند و آن دیگران هم از روی دست آنها زندگی خود را بچینند. کپی برداران الگوسازی که خود زندگی شان را از روی دست دیگران ساخته اند. البته که تقلید نشانه ی ضعف عزت نفس و خلاقیت فرد می باشد.

(دقت کنید الگوبرداری از سیره ی انسان های وارسته  که دارای عصمت اند مثل انبیا و پیامبران و امامان الهی با انسان ها متفاوت است و اتفاقاً آن الگوبرداری و عمل به دستورات و تعالیم آنها راه خلاقیت، خودآگاهی و کشف و شهود را به روی انسان باز خواهد کرد.)

در این بین شما افرادی را پیروی می کنید که نمی دانید در چه سطحی از انرژی و فرکانس واقع شده اند؟ البته که نمی دانید این انرژی ها و فرکانس ها به صورت ناخواسته به شما منتقل خواهد شد  و البته که شما با پیروی از دیگران و استفاده از تجارب آنها که مربوط به زندگی خود آنهاست باعث مسدود شدن کانال ها و چاکراهای خود شده اید. من با خواندن غم نامه ها و ترس ها و تهدیدها یا حتی لذت های زندگی آن فرد که در شبکه های مجازی مشغول ثبت گزارشات روزانه ی خود است، سطح انرژی خود را پایین خواهم آورد. چرا؟ چون به مرور مشغول مقایسه جای جای زندگی خود با آن فرد مورد علاقه ام خواهم شد. آیا مقایسه سطح انرژی پایینی ندارد؟! البته هستند افرادی هم که اهل مقایسه نیستند که البته تعدادشان کم است. غالب افراد از عزت نفس پایین رنج می برند.

برخلاف اکثر افراد امروزی که بسیار علاقه مند این هستند تا جمعیت بیشتری را جذب خود کنند تا بازی مراد و مریدپروری را راه بیاندازند تا افکار، تجربیات، باورها و دانش خود را که در مسیر زندگی خویش کسب کرده اند به دیگران انتقال دهند، این روزها بیشتر دنبال این هستم تا دور و برم را آنقدر شلوغ نکنم تا کسی را مرید خودم سازم یا از فرورفتن در خلاهای درونی که منجر به تجربه هایم از درک هستی می شود باز بمانم. دقت کنید حرف من چیز دیگری است. شنیدن تجربیات دیگران خوب است. استفاده از نظر متخصص امور در نقاط مختلفی که مورد نیاز است هم گاهی لازم است اما تقلید و قدم به قدم پیش رفتن زندگی من یا پیروی از اصولی که افراد عادی برایمان مشق میکنند مخالف نظر بنده است. به شخصه از اصول و روش ها و تجربیات دیگران برای رسیدن به هدفی یا خواسته ای یا حتی روزمره هایم مثل آشپزی استفاده نمی کنم. چرا؟ اولاً که راه خلاقیت و خودآگاهی را می بندد دوما ما هر کدام باید مسیر رشد و تعالی خودمان را برویم تا به شعور و درک و شهود برسیم.

حالا برویم سراغ اینکه بالا بردن سطح انرژی به شما چه کمکی میکند؟

ساده ترین شکل آن داشتن آرامش و نشاط هر روز است. بسیاری افراد هستند که از نداشتن انگیزه و توان حرکت برای انجام هدف هایشان شکایت می کنند. اگر در مصاحبه های بالینی آنها دقت کنیم و روند رفتار آنها را در زندگی مورد مطالعه دهیم قطعاً به نقاطی برخورد خواهیم کرد که فرد خودش را زندگی نکرده است. اصلا علاقه مندی ها و زمینه های مورد استعداد خویش را نمی شناسد و به دنبال این است تا هر کسی را در یک زمینه ای دنبال کنید تا به آن چیزی که خانواده، جامعه یا افراد از موفقیت برایش تعریف کرده اند برسد. روزی که چشم باز می کند تا خودش را پیدا کند یک فرد سردرگم و آشفته به نظر می رسد که قدرت انجام هیچ کاری را ندارد.

افرادی که به خودآگاهی می رسند دارای انگیزه ی لازم، اعتماد به نفس و هدفی برای دنبال کردن در زندگی شخصی خود هستند. در این مسیر است که فرد به رشد و تعالی و خودشکوفایی می رسد و البته که خودآگاهی به دنبالش خلاقیت را هم به دنبال دارد.

ما نیاز داریم خودمان را خالی کنیم. از شلوغی ها ی اضافه، از افرادی که بدون دقت در سطح انرژی آنها، آنها را وارد دایره ی زندگی مان می کنیم. افرادی که افکار، گفتار و رفتار منفی دارند. ما نیاز داریم برای بالا بردن سطح انرژی خود پاکسازی انجام دهیم. دقت کنید به رفتار عرفا و مرتاض ها که بسیاری از روزها به غارها و خلوت هایی پناه می برده اند تا به خلا درونی برسند یا قسمت هایی از شبانه روز را که سطح انرژی کیهانی بالاست مثل قبل طلوع آفتاب به مراقبه های روحی یا عبادت بپردازند.

آن وقت بسیاری از افراد امروز به محض آنکه خلا درونی خود را حس می کنند سراغ شبکه های اجتماعی یا افرادی می روند تا این خلا درونی را پر کنند. آنها از خالی بودن درون شان می ترسند و این یعنی سطح انرژی پایین. در حالی که این خلا درونی به پاکسازی روان و روح شما کمک می کند و البته راه اتصال به منبع عظیم انرژی یعنی خداوند مهربان مان است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ق.ظ

باید از درون هیچ شد تا در بیرون همه چیز شویم!!!

 

آدمیزاد آن گونه خلق شده تا به بالاترین نقاط کمال و توانایی برسد اما غرق شدن در دنیای مادی او را ازین کمال دور می سازد وتا آنجا فرد را پیش می برد که کم کم حتی به توانایی هایش برای داشتن یک زندگی آرام و مطمئن شک میکند. این نگریستن در دنیای مادی تمام حواس های او را درگیر خود میکند و به طرف مادی گرایی سوقش میدهند. عالم ماده او را به سمت خلق های ناهماهنگ با فطرتش پیش می برد. آن وقت است که فرد با غرق شدن در مادیات ممکن است حسود، بدبین، کنترل گر و دارای فازهای منفی از انرژی شود.

بعضی ها ازم می پرسند چطور می شود آدمهای مثبت را که سرشار از انرژی اند به زندگی خودمان وارد کنیم؟ در پاسخ اینجا میگویم زمانی که ابعاد مادی شما کمتر می شود و به طرف سرشت خود حرکت میکنید، زمانی که افکار خود را از هر آنچه که در ابعاد مادی است پاکسازی میکنید و به مراقبه های ذهنی مشغول می شوید. زمانی که قلب تان را از کینه، نفرت، دشمنی، خشم و تمامی اینها پاک می کنید و برای خودتان نگرش تازه ای از آفرینش و انسان ها و رفتارهای آنها می سازید تمامی آنها در شما انرژی با فرکانس و ارتعاش مثبتی تولید میکند تا افرادی را به زندگی تان بکشاند تا هم سطح انرژی ذهنی و فکری و رفتاری شما باشند.

سوال دوم که گاهی دوباره از می پرسند این است که ما خیلی سعی میکنیم مثبت باشیم و انرژی مثبت به بیرون بفرستیم اما اطرافیان مان اینطور نیستند و چطور میتوان مانع اثر آنها بر روی خودمان شد؟ تصور کنید بین شما و فردی که مقابل شما ایستاده است تا به طرف تان ظرف آب جوشی را پرت کند شیشه ای حائل شده است، زمانی که فرد این کار را انجام می دهد به جای آنکه آب روی شما بریزد تا شما را بسوزاند آب به سمت شیشه پرت می شود و به شما آسیبی نمی رسد. هر اندازه فرکانس های شما که دارای بسامد بالایی است از لحاظ فکر، نگرش، گفتار و رفتار دارای ارتعاش مثبت باشد میان شما و اطرافیان حائلی واقع می شود که در شما اثر نخواهد کرد و این تماماً به شما بستگی دارد تا سطح انرژی خود را بالا ببرید.

کم کم خواهید دید اگر فرد حسود یا بدبین یا بدخواه در اطراف شما باشد به جای آنکه او روی شما اثر بگذارد و انرژی های منفی اش را به شما با رفتاری انتقال بدهد شما منشا اثر خواهید شد و او را به سمت صحیحی هدایت خواهید کرد.

چطور می توان انرژی خود را بالا برد؟ آیا میتوان با این انرژی به سمت هدفها و خواسته های زندگی خود حرکت کرد؟ پاسخ بله است.

ما در هشت سطح از آگاهی تعریف شده ایم:

سطح اول آگاهی، شخصی که عملی اشتباه را انجام می دهد، اصرار دارد که عمل او درست بوده و دیگران را محکوم میکند. این شخص به خاطر اعتقاد عمیق برای انجام عمل اشتباه خود از انجام هیچ کاری پروا نداشته و دست به انجام هر کاری می زند تا عملش را به کرسی نشاند. ( این اشخاص به آگاهی و شعور هستی نمی رسند و در همان سطحی که هستند باقی می مانند.)

سطح دوم آگاهی شخص پس از انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و از درون احساس پشیمانی میکند ولی این پشیمانی را بروز نمیدهد.( منشا این رفتار غرور است و غرور مانع رسیدن به سطح انرژی بالا می باشد به خاطر منیت های درونی.)

سطح سوم آگاهی شخصی در حین انجام عمل اشتباه خود پی به اشتباه خود می برد و دیگر آن را ادامه نمیدهد. شخص قادر به کنترل احساسات و افکار خود می باشد.( فرد خودکنترلی خوبی روی خود دارد اما باز هم مطلوبیت سطح انرژی را ندارد.)

چهارمین سطح آگاهی شخص قبل از انجام عملی اشتباه متوجه آن عمل شده و آن را انجام نمیدهد.

پنجمین سطح آگاهی شخص خود عمل اشتباهی انجام نمیدهد ولی اعمال اشتباه دیگران موجب آزار و خشم او می شوند

ششمین سطح آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و با دیدن اعمال اشتباه دیگران احساس ترحم و دلسوزی نسبت به آنها میکند.

سطح هفتم آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و دیگران را نیز قضاوت نمیکند و در نهایت بهترین و مهمترین و اثرگذارترین سطح از آگاهی عشق است.

زمانی که فردی به مرحله ی هشتم از آگاهی می رسد بیشترین انرژی را خلق میکند و آن وقت تمامی رفتارها در راستای منبع عظیم عشق سازماندهی می شوند. در این مرحله است که فرد از ابعاد مادی خارج شده و نگرشی سراسر محبت آمیز به تمامی هستی دارد. فکر نمی کنم هیچ انرژی هم فرکانس با عشق و محبت در عالم ماده خلق شده باشد. در این مرحله است که شما میتوانید عوالم مادی خود را کنترل کرده و برای رشد و تعالی خود از آن بهره ببرید و منشا اثر بر روی تمام خلقت باشید که البته رسیدن به این مرحله و اوج گرفتن ها نیاز به مراقبه ها و موازنه های روحی، اخلاقی و معنوی دارد.

زمانی که عشق در زندگی تجلی می یابد دریچه ی جدیدی از زندگی به رویتان گشوده خواهد شد و آن وقت هیچ چیزی نمی تواند اثری منفی روی شما بگذارد. آن وقت محبت خود را بر روی گستره ی پهناور هستی پهن خواهید کرد و وارد دنیای تازه ای از زندگی خواهید شد.

در قدم های اولیه میتوان فاصله گرفت از آدمهایی که نمود مادی آنها منیت است. صفات منفی چون غرور، خودبزرگ بینی، حسادت و... غیره است. میتوان به جای خشم و کینه و نفرت نسبت به آنهایی که به زندگی تان خدشه ای وارد ساختند اینطور نگریست که آنها دریچه ی تاریکی از زندگی را به شما نشان داده اند و در عوض شما میتوانید با تغییر نگرش خود نسبت به اینکه با تواضع و خالی کردن دل و قلب از آنها در انتخاب های بعدی تان انسان های درستکارتر و پاکتری را از نظر روحی و روانی به زندگی تان وارد کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۸
mina nikseresht

                                                                     

 

زندگی شما بر مدار انرژی و فرکانس می گذرد. اینکه فکر کنید چیزی غیر از این است اشتباه کرده اید. اطراف شما سرشار از انرژی ها و فرکانس هایی است که می تواند شما را به سمت دریافت میزان و درک بیشتر و بهتری از زندگی و میزان خوشبختی بکشاند. رفتارهای مثبت و منفی شما، نگرش تان نسبت به زندگی و دیگران، گفتار و واژه های شما و حتی نیت ها همگی میزان فرکانس و انرژی مثبت شما را تعیین و تنظیم می کنند. در این بین حتماً دیده اید افرادی که انرژی مثبت بیشتری به دنیای بیرون می فرستند، اتفاقات بهتر، شیرین تر و موفقیت های بیشتری را تجربه خواهند کرد و در نقطه ی مقابل هم افرادی که انرژی های منفی را به پیرامون خود ارسال میکنند میزان خوشبختی کمتری را هم تجربه خواهند کرد و صد البته که اطرافیان آنها هم کسانی هستند شبیه به آنها.

اگر شما شخصی باشید که مدام از زمین و زمان ناله می کنید، درون تان خشم و نفرت را کاشته اید و به دنیای بیرون از خود می فرستید و دیگران را مسئول و مقصر زندگی اکنون خود می دانید یعنی شما سطح انرژی پایین و ضعیفی دارید و البته که شاید سالها برای رسیدن به خواسته هایتان با همین میزان سطح انرژی لازم باشد تلاش کنید و در نهایت نیز اگر هم برسید باز هم ناراضی و ناسپاس هستید.

این روزهایی که همه از زمین و زمان ناله میکنند، در این روزهایی که همه خسته و افسرده به نظر می رسند و نسبت به زندگی خود شور و انگیزه ی لازم را ندارند بسیار لازم است سطح انرژی مثبت خود را بالا نگه دارید و البته که کار چندان راحتی هم نیست. اما با مطالعه ی کتابهای مثبت و الهام بخش، دیدن کلیپ های انگیزشی و امیدوارکننده و گذران وقت با افرادی که کمتر از زمین و زمان ناله و شکایت میکنند و در همین شرایط نیز به دنبال خیررسانی، کمک به دیگران و تقویت دیدگاه مثبت خود هستند به شما کمک میکند تا کمتر درگیر افرادی شوید که معنای زندگی را درک نکرده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۱۱:۱۷
mina nikseresht
شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ

اعتماد یا بی اعتمادی؟!

در تمام سالهای زندگیم فراز و نشیب هایی را طی کرده ام. در این مسیرها زمین خورده ام، بلند شده ام و گاهی از نو ساخته ام. معتقدم استفاده از تجربه نشانه ی تیزهوشی است. البته که نه من، روان شناسی معتقد است انسان های تیزهوش از تجربه های زندگی شان برای موفقیت های بعدی بهره می برند تا بار دیگر زمین نخورند.

تجربه هایم به من درسهای زندگی داده است. به من نشان داده است اگر از راهی که رفتم شکست خوردم تغییر رویه و تغییر مسیر بدهم. اگر از معاشرت هایم لطمه دیدم تجربه به من آموخت که بار دیگر چه فاکتورهایی را ملاک انتخاب قرار بدهم. زمانی که کتاب کمی عاشقانه تر را می نگاشتم، اعتقادم این بود که با آسیب شناسی طلاق و آسیب شناسی روابط زوجین میتوان از اشتباهات پیشگیری کرد و هنوز هم نگاهم همین است. آسیب شناسی یک راه موفقیت برای رسیدن به هر شرایط و امکان موفق در زندگیست. یکی از چیزهایی که برای ازدواج بسیار مهم و ضروری میدانم که حاصل تجربه ی سالهای اخیرم است که شاید کمتر به آن توجه کرده بودم اعتماد است. چیزی که در زندگی مشترک و زناشویی بسیار نمود و انعکاس پیدا خواهد کرد.

برای همه مان پیش آمده که گاهی از اعتماد کردن های نابجا لطمه دیده باشیم. برایمان حتماً پیش آمده به خاطر اعتماد کردن در معرض تهمت و بی اعتمادی قرار گرفته باشیم اما هرچه جلوتر رفته باشیم خواهیم دید اگر شما روان سالم و رفتار سالمی داشته باشید هرگز نمی توانید به فردی که شخصیت سالم و رفتارهای سالمی را در زندگیش پیش گرفته است تهمت نابه جا بزنید و نسبت به او بی اعتماد باشید. در نقطه ی مقابل اگر شما دائماً نگران این هستید که این چنین فرد یا افرادی در محیط کار، یا خانواده یا بستگان به شما آسیب برسانند یا در فکر خود افکاری را پرورانده اید که نسبت به آنها سوءظن همیشگی دارید این شما هستید که جایی از روان تان آسیب دیده و نتیجه اش چنین شده است که نسبت به افراد بی اعتماد شوید که در این زمینه حتماً باید از کمک های تخصصی روان شناس بهره برد.

در نتیجه می توان حاصل اعتماد کردن، چه در زندگی خانوادگی و چه در اجتماع و محیط کار را خودشکوفایی و پرورش استعدادها و مهارت ها دانست در حالیکه در بی اعتمادی نتیجه برعکس است: از بین رفتن صمیمیت، سوءظن همیشگی، رفتارهای ناشایستی که به اصل رابطه حتماً آسیب خواهد زد. فردی که به شما اعتماد ندارد نقش یک کنترل گر را ایفا می کند و فردی که کنترل گر باشد توانایی و مهارت ساختن یک رابطه ی موفق و سازنده را کمتر می تواند در خود شکل دهد.

حتماً خواهید دید زندگی کردن با فرد یا افرادی که نسبت به شما دچار سوءظن وبی اعتمادی هستند دشوار و البته آسیب زننده خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۹
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۹ ب.ظ

سرشار از انگیزه باش

 

امروزه معنا و مفهوم واژه ی انگیزه ، برای همه ی ما مشخص شده است . برای درک بهتر آن ، می توانیم به دانشگاهی برویم و در آن جا تفاوت بین دانشجویی را ببینیم که یکپارچه شور و شوق است ، در تمامی جلسات کلاس هایش حاضر می شود ، هیچ نکته ای از درس استاد را از قلم نمی اندازد ، تحقیقاتش را با لذت ، به مراتب کامل تر و بهتر از آن چه از او خواسته اند انجام می دهد ، و مدام در کتابخانه ها می چرخد تا منابع بیشتری راجع به رشته ی منتخب خود مطالعه کند با دانشجویی که هم کلاس هم اوست ؛ اما تا سرحدامکان در کلاس ها غیبت می کند ، و بیشترین چیزی که از آمدن به دانشگاه می خواهد ، پاس کردن واحدها و گرفتن یک مدرک خشک و خالی است . اولی یک پارچه ، شور و انگیزه است ، اما دومی ، به زور و اجبار ادامه تحصیل می دهد . یا دو کارمند در یک شرکت که یکی بعد از اتمام ساعت کاری ، اضافه کاری انجام می دهد ، و به دنبال مشاغل دوم و سوم است ، چرا که می خواهد در شرکت ، کارمند نمونه شود و ارتقا یابد تا بتواند رفاه بیشتری برای خانواده ی خود به همراه آورد ؛ اما دومی ، مدام به ساعتش نگاه می کند تا در جریان باشد که چه مدت دیگر از آن زندان هارون الرشید رها می شود و به سمت خانه می رود . احتمالا او خانواده ای خوشبخت ندارد تا دوست داشته باشد مرفه ترشان کند ، و یا هیچ گاه ، به حیطه ی کاری اش علاقه ای نداشته است . در هر صورت ، آن چه این دو را از هم متمایز می کند ، انگیزه است که همچون مشعلی درخشان ، می تواند راه موفقیت و پیروزمندی را برای هر فردی روشن کند .

 انگیزه همان نیرویی است که ما را در رسیدن به اهداف مان یاری می کند ، و موجب می شود بتوانیم برای جامه ی عمل پوشاندن به رویاهایی که در سر می پرورانیم ، حداکثر استعدادهای بالقوه مان را به فعلیت درآوریم . درون هریک از ما ، گنجینه ای گرانبها وجود دارد که نظیر آن پیدا نمی شود ؛ پس بر ماست که آن را از اعماق وجود خود درآوریم و به کار بیندازیم . در این راه به این سه گام توجه داشته باشید : کشف ، طرح ریزی ، و پرورش .

علائق خود را کشف کنید : به چه چیزهایی عشق و علاقه دارید که با فکرکردن به آن ، نوعی شور و حرارت را در وجود خود حس می کنید ؟ از خود سوال کنید : "اگر مانع خاصی بر سد راهم نباشد ، و محدودیت های مادی و معنوی نداشته باشم ، دوست دارم چه کارهایی انجام دهم ؟"

اهداف تان را طرح ریزی کنید : برگه ای بردارید و بر روی آن بنویسید که پنج سال پیش کجا بودید ، الان کجایید ، و خیال دارید پنج سال بعد ، در زمینه های مختلف به کجاها برسید .

مسائل شخصی تان را پرورش دهید : چه علومی را باید یادبگیرید ، چه معالجات جسمی باید انجام دهید، وچه ترس ها و محدودیت هایی هست که باید پشت سر بگذارید .

در کتابی از مایک مور آمده یکی از مهم ترین عوامل انگیزه پیداکردن ، آن است که اگر از وضعیت کنونی تان به طور کلی راضی هستید ، و احساس راحتی می کنید ، حتما آن را ترک کنید و به سراغ شرایط جدید و ناآشنا بروید . راحت طلبی و زندگی یکسان و یکنواخت ، برای شما انگیزه به همراه نمی آورد . از اشتباه کردن ، کوچک ترین هراسی به دل راه ندهید و بدانید ، در پس هر اشتباهی ، درسی نهفته است و به دانش شما کمک خواهد کرد تا در آینده ، راه صحیح تری را بروید . همچنین ، دیوارهای محدودکننده ی ذهنی تان را بشکنید و جسورانه ، بزرگ فکر کنید . شاد باشید و هر روز بخندید ، زیرا افراد خوشحال ، پرانگیزه ترند . از این گذشته ، حداقل روزی یک ساعت را به رشد و پرورش روحیه تان بپردازید و در این راه ، از کتاب ها ، نوارها و دوستان امیدبخش کمک بگیرید ، و از همه مهم تر ، راز و نیاز با خدای مهربان را فراموش نکنید . به خود بیاموزید که کاری که شروع می کنید را باید به سرانجام برسانید . هر هفته از قبل برنامه ریزی داشته باشید . هرگز اجازه ندهید موانع ، شما رادلسرد کنند و در مایوس کننده ترین لحظات ، مطمئن باشید که موفقیت همین دور و بر در انتظار شماست . اگر به همگی این اصول توجه کنید ، به زودی روحی سرشار از انگیزه و در جاده ی پرشکوه خوشبختی خواهی یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۹
mina nikseresht
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۴ ب.ظ

عشق در باطن شماست

                                                              

 

هرگاه به شگفت آمدید که چگونه اندیشه و کلام مهرآمیز میتواند اعجاز کند و مشکلات را از میان بردارد؛ به یاد آورید که واژه ها و اندیشه های سرشار از محبت، از نفوذ و اقتدار آفرینش موهبتهای عظیم برخوردارند. اصلاً رسالت عشق خواه شخصی و خواه غیرشخصی همین است. دولت عشق یعنی احضار موهبتهای جاودان زندگی. وظیفه ی شما به شگفت آمدن از کار عشق نیست. تنها کاری که شما باید بکنید این است که دل و جرأت نشان بدهید و عشق را از درون به برون بفرستید. به محض انجام این کار، همواره شاهد نتایجی جالب توجه و رضایت بخش خواهید شد.

یک بار پزشکی کتابی درباره ی بیماریهای روان تنی نشانم داد. در این کتاب، گروهی از پزشکان، پژوهشهای تحلیلی خود را درباره ی علل بیماریهای متفاوت و عدم تعادلهای ذهنی و عاطفی بیان کرده بودند. وقتی دیدم که در همه ی موارد نیاز به محبت نامبرده شده بود به شگفت آمدم.

مثلاً در مورد همه ی ناراحتیهای معدی، نیاز به محبت وجود داشت. همچنین در مورد همه ی نارساییهای قلب.

یکی از دلایل ناراحتیهای پوستی « نیاز به تأکید» که خود شکلی از محبت است.(کتابداری گفته بود به محض اینکه در چهره اش علائم ناراحتی پوستی احساس کرده بود، دستهایش را روی صورتش گذاشته و هر روز تکرار کرده بود که: « عشق الهی هم اکنون تو را شفا می بخشد و ناراحتی پوستی اش ناپدید شده بود.)

در مورد بیماریهای زنان نیز یکی از دلایل نامبرده « نیاز به محبت» بود. در مورد خستگی مزمن، دلایلی که ذکر شده بود عبارت بودند از « افسردگی، احساس عدم امنیت و نیاز به محبت»

در مورد سردرد و میگرن، یکی از دلایل نامبرده « احساس عدم امنیت و نیاز به محبت» بود. در مورد اضافه وزن و پرخوری، یکی از دلایل نامبرده « احساس حقارت و نیاز به محبت» بود.

شگفت اینجاست که در صورت نیاز به محبت میتوان آن را از درون تأمین کرد. مردی بازرگان برایم تعریف کرد که بیماری دردناک خود را که به درازا کشیده بود، با برون فرستادن عشق درون و با بر زبان آوردن کلام محبت آمیز خطاب به اعضای بدنش شفا داده بود. او که همه ی روشهای درمانی را آزموده و هیچ یک از آنها اثری در او نکرده بود، درباره ی قدرت شفابخش عشق می شنود. پس هر روز دستش را بر موضع درد می گذارد و تکرار میکند: « من دوستت دارم» چندی نمی گذرد که درد کمتر و کمتر و به تدریج ناپدید می شود.

سرطان را « مرض اضطراب» خوانده اند. سرگذشت بیماران سرطانی نشان میدهد که در دوره یی از زندگی خود، احساس نگرانی و ناامنی و کمبود محبت می کرده اند. ناخودآگاه آنقدر این احساسات و عواطف را در خویشتن نگاه داشته اند که به تلخی و ذهنی ایرادگیر و چه بسا خصومت و نفرت و انزجار انجامیده است. حاصل آنکه خود از پا درآمده اند.

در حیطه ی ثروت و توانگری نیز محبت در جامه ی خیرخواهی غیرشخصی و عاری از خودخواهی، بسیار قدرتمند است. تخمین زده اند تنها پانزده درصد از کامیابی مالی انسان، به توانایی فنی او مربوط است. مابقی هشتاد و پنج درصد، با قدرت کنار آمدن او با مردم ارتباط دارد.

یک خانم منشی که علاقه مند بود کار جالب توجه و پردرآمدش را حفظ کند، دریافت که باید بیاموزد چگونه با بدخلقی سر صبح رئیس اش کنار بیاید. از قدرت کامیابی بخش محبت آگاه شد و به تکرار این عبارت پرداخت که: همه ی آدمیان تجلی عشق الهی هستند. پس من به جز عشق الهی، با هیچ چیز دیگر نمی توانم روبرو شوم.

در همه ی مراحل و زمینه های زندگی، محبت دارای قدرتی کامیابی بخش است. بسیاری از کسانی که جویای یک زندگی متعادلند، عبارت تأکیدی زیر را مؤثر یافته اند:

«عشق الهی از طریق من تجلی می کند و همه ی آنچه را که برای خوشبختی و تکمیل زندگیم لازم است، هم اکنون به سوی من می کشاند.»

نیاز شما هرچه که باشد، پاسخش محبت است. لازم نیست برای محبت به برون از خویش نظر افکنید. شروع کنید به اینکه از درون اندیشه ها و احساسهای خود، عشق را به برون بفرستید. آنگاه همه ی اشخاص و اوضاع و شرایطی را که به مصلحت و منفعت شماست به سوی خود می کشانید. به راستی که : « شما در حلقه ی سحرآمیز عشق خدا گام برمیدارید و هم اکنون چون مغناطیسی الهی در برابر خیر و صلاح خود مقاومت ناپذیر هستید و اینها همه از دولت عشق است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۴۴
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۵ ب.ظ

از دولت عشق: « عشق، در باطن شماست»

                                                          

 

«عشق در باطن شماست»

درست روزی که زندگیم دست خوش اتفاقات زیادی شده بود، درست در روزهایی که به دنبال ندایی از درونم می گشتم تا راهی تازه را جلوی پایم بگذارد که بتوانم میان زمختی های دروس روان شناسی که خواندن هر کتاب 500 یا 600 صفحه ای کلاس ها و درسها انرژی و توانی برایم نگذاشته بود و درست میان روزهاییی که غالبش باید با امیدواری باشد اما من باز هم دست و پا می زدم برای گشتن ذره ای امیدواری در لحظات زندگیم در حالیکه دعا کردن های شبانه تمام احساساتم را خشک و بی روح یافته بودم، ندایی از درون مرا دوباره به سمت این کتاب کشاند. من همیشه به دنبال نشانه ها می گردم. هر روز. هر لحظه نشانه ها را دنبال میکنم. نداهای درونی و شهود برایم همیشه راه گشا بوده. سعی کردم همیشه قلبم را شفاف نگه دارم بدور از بغض، کینه، حسادت، نفرت، غرور و تکبر تا راه برای این صداهای درونی بسته نباشد.

درست از آن روزی که اولین نوشته های این کتاب را برایتان تایپ کردم یعنی تاریخ 12 اردیبهشت ماه تا به امروز یعنی 29 اردیبهشت ماه هفده روز گذشته است. در این 17 روز من عشق را در قلبم زندگی کردم. محبتم را به جریان هستی بخشیده ام. محبتی نه از سر مهرطلبی بلکه از سر عشق به تمام خلقت این زمین. دلم خواست اولین کسی باشم که برایتان از تجربه ی این هفده روز بنویسم. باید بگویم حتماً راز این خلقت در عشق نهفته است. حتماً روزی به این حرف من خواهید رسید که آدمهایی که با عشق زندگی می کنند بهترین دستاوردها و بهترین ثمرات این زندگی نصیب شان خواهد شد. عشق قدرت است و رسیدن به این قدرت کار هر کسی نیست. هر کسی نمی تواند عاشقانه زندگی کند. عاشقانه به خلقت مهر و محبت نثار کند. نیاز به تمرین دارد. مراقبت از قلب و سیاه نکردن آن با نفس کار سختی است. قلب پاک و خالی از کینه و نفرت و بغض نیاز به مراقبت از فکر دارد. فکر است که جریان قلب را تازه نگه می دارد. آدمهای خوش نیت و خوش فکر بدور از فکرهای منفی و احساسات منفی خیلی سریعتر به هماهنگی با نظام این خلقت خواهند رسید. قطعاً این کتاب و جریان مثبتی که دوباره در من به جریان انداخت یکی از کارهایی بود که باید این مدت برای خودم انجام می دادم. شما چه می کنید؟ آیا دلتان نمیخواهد قدرت عشق را در زندگی تان امتحان کنید؟ برویم با هم ادامه ی کتاب را بخوانیم:

«شاید شما افرادی را نشناسید که علاقه مند به دعای دسته جمعی باشند. با این حال میتوانید از دولت عشق بهره مند شوید. زیرا همه ی محبت و عشقی را که برای شفا و سلامت و توانگری و ثروت و شادمانی و سعادت نیاز دارید در باطن شماست. عشق الهی یکی از قوای ذهنی و معنوی خودتان است.

عشقی را که نباید برون از خود بیابید. محبت را در درون خود کشف کنید و از طریق کلام و اندیشه و اعمال و دعاهای تاکیدی خویش به بیرون افکنید. چون به این کار ادامه دهید، به قدرت کامیابی بخش محبت پی می برید و از دولت عشق، را رابطه ی خود با همگان پیروز و بر همه ی اوضاع و شرایط مسلط می شوید.

یکی از جامعه شناسان مشهور جهان، در دانشگاه هاروارد قدرت محبت را مورد بررسی و پژوهش قرار داد و به این نتیجه رسید که: « عشق را نیز مانند فضیلت دیگر، انسان می تواند آگاهانه ایجاد کند و بپروراند.» پژوهندگان متفقاً به این نتیجه رسیدند که همانطور که سایر نیروهای طبیعی را ایجاد می کنیم، می توانیم عشق را نیز بیافرینیم.

پس اگر چنین به نظر می رسد که عشق شما را نادیده گرفته یا بی اعتنا از کنارتان رد شده است، لزومی ندارد که احساس نومیدی و دلسردی کنید. آنان که به تلخی ندا در می دهند که زندگیشان از عشق تهی است. به اشتباه، عشق را برون از خویشتن جستجو می کنند. اکنون این حقیقت، را دریابید که عشق، نخست از درون آغاز می شود. آنگاه به سیمای اندیشه و احساس و کلام و عمل بیرون فرستاده می شود. تنها زمانی که پرروش عشق درونی را آغاز کنید، می توانید به اثبات برسانید که شیوه ای معنوی و علمی و رضایت بخش را در پیش گرفته اید. زیرا تنها در این صورت است که دیگر دستخوش اوضاع و احوال و اسیر مردمان نیستید.

بر خودتان و جهانتان مسلط می شوید. رها از هر گونه ترس و آزار و نومیدی و دلسردی.

عشق مانند نیروی الکتریسیته، همین که روشن شود همه جا را نورانی میکند. به محض اینکه از محبت لبریز شوید، جهانتان درخشان و تابناک می شود. اشخاص و اوضاع و شرایط درست را به سوی خود می کشانید و به این ترتیب بر کامیابی و شادمانی خود می افزایید. چندی نمی گذرد که درمی بیابید به جای اینکه دستخوش حوادث دنیا باشید، دنیا به اندیشه ها و احساسهایتان پاسخ مثبت می دهد و هرگاه اندیشه و احساس هایتان محبت می آفریند، جهان پیرامونتان نیز به شگفت انگیزترین شیوه، و با شادمانی به شما پاسخ میدهد و اینها همه از دولت عشق است!

مردمانی بی شمار در حال اکتشاف ای قدرت همه ی زمینه های زندگی خود هستند. محبت در حیطه ی روابط انسانی، معجزه ها می کند. زنی برایم تعریف کرد که با همسرش اختلاف داشت. شوهرش در حال مشاجره در را به هم کوفت و خانه را ترک کرد. چون شنیده بود که میتوان در درون، عشق آفرید و آنگاه آن را برون فرستاد؛ تصمیم گرفت که برای رفع اختلاف زناشویی خود، از آن سود بجوید. پس آرام، شروع به تکرار این عبارت کرد که:

« من از عشق الهی میخواهم که هم اکنون پیوند زناشویی ما را شفا بخشد.»

چندی نگذشت که در آرامشی ژرف فرو رفت و چون از سکوت برخاست با این یقین که همسرش برای ناهار باز خواهد گشت، بی درنگ سرگرم تهیه غذا شد.(حال آنکه تجربه یی که از مشاجرات پیشین داشت، خلاف این امر را نشان میداد.) اما هنوز چیزی نگذشته بود که در باز شد و شوهرش جعبه ی شیرینی در دست، و با یک دنیا لطف و صفا به خانه آمد.

از آن پس مشاجراتشان کمتر و سبک تر شد و در مدتی کوتاهتر از آنچه تصور میکرد هماهنگی کامل به زندگی زناشویی اش بازگشت. زنی بازرگان نیز تجربه ی مشابه را برایم تعریف کرد و گفت که از دولت عشق زندگی زناشویی اش که مدتها بی رنگ و بو و آزاردهنده بود نجات یافته است. زن گفت که هر روز با هم دعوا داشتند، دیگر واقعاً از این زندگی به تنگ آمده و کاسه ی صبرش لبریز شده بود. با خود اندیشید: « این وضع قابل دوام نیست. تندرستی و موفقیت شغلی هر دوی ما در خطر است. اگر بخواهیم اینطور پیش برویم، زندگی زناشویی ما از هم میپاشد. حتماً باید راه چاره جویی وجود داشته باشد.»

در طلب یافتن مطلبی امیدوارکننده و آرامش بخش، لحظه یی از جستجو غافل نمی ماند. تا اینکه به این کلمات برخورد که: « عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

پیش ازاین هر گاه دچار اختلاف می شدند مدتی طول می کشید تا صلح و آشتی میان آنها برقرار شود اما این بار، چون مدام عبارت بالا را در دل تکرار میکرد، ناهماهنگی و سوءتفاهم تقریباً به ناگاه ناپدید شد و از دولت عشق ، آن آخرین مشاجره یی بود که بین آنها در گرفت. از آن وقت به بعد، هرگاه بوی ناامیدی به مشامش میخورد، بی درنگ تکرار می کرد:« عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

تکرار این عبارت هموراه فضای زندگیش را روشن و شفاف ساخته است و برایش آرامش و هماهنگی به ارمغان آورده است.

آیا شک دارید که اندیشه ها و کلام سرشار از عشق الهی می تواند در زندگی و امور شما از همین اقتدار برخوردار باشد؟ من خود شاهد این تجربه بوده ام. به من ثابت شده است که اندیشه های مهرآمیز بسیار سریعتر و کاملتر از آنچه که باید بتواند به تصور درآید؛ به دیگران می رسد. یک روز دلپذیر بهاری، در اتاق کارم سرگرم تمام کردن مقاله یی درباره ی عشق و محبت بودم که پسر نوجوانم که تمام روز را به بازیهای ورزشی گذرانده بود، خسته و گرسنه به خانه آمد.

وقتی به او گفتم که در حال تمام کردن مقاله یی هستم و کارم پیش از چند دقیقه طول نمی کشد، آهسته اتاقم را ترک کرد. چند دقیقه یی نگذشته بود که احساس کردم در اتاق دوباره باز شد، اما چون ناگهان همه چیز آرام شد، دیگر برنگشتم تا ببینم چه پیش آمده است. چند دقیقه بعد که کارم تمام شده بود، دریافتم که پسرم دیگر بار بازگشته و دوشاخه گل سرخ را که از آن نزدیکی چیده بود، روی میزکارم گذاشته بود و بی آنکه حرفی بزند، از اتاق بیرون رفته و صبورانه منتظرم مانده بود. البته او نمیدانست که مقاله ام درباره ی عشق است. پیش از آن نیز هرگز برایم گل نیاورده بود. اما در آن لحظه، با آرمانها و اندیشه هایی که در سرم بود هماهنگ شده و به شیوه یی مهرآمیز پاسخ گفته بود.

ادامه دارد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۵
mina nikseresht