روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با موضوع «روابط همسران» ثبت شده است

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ

اعتماد یا بی اعتمادی؟!

در تمام سالهای زندگیم فراز و نشیب هایی را طی کرده ام. در این مسیرها زمین خورده ام، بلند شده ام و گاهی از نو ساخته ام. معتقدم استفاده از تجربه نشانه ی تیزهوشی است. البته که نه من، روان شناسی معتقد است انسان های تیزهوش از تجربه های زندگی شان برای موفقیت های بعدی بهره می برند تا بار دیگر زمین نخورند.

تجربه هایم به من درسهای زندگی داده است. به من نشان داده است اگر از راهی که رفتم شکست خوردم تغییر رویه و تغییر مسیر بدهم. اگر از معاشرت هایم لطمه دیدم تجربه به من آموخت که بار دیگر چه فاکتورهایی را ملاک انتخاب قرار بدهم. زمانی که کتاب کمی عاشقانه تر را می نگاشتم، اعتقادم این بود که با آسیب شناسی طلاق و آسیب شناسی روابط زوجین میتوان از اشتباهات پیشگیری کرد و هنوز هم نگاهم همین است. آسیب شناسی یک راه موفقیت برای رسیدن به هر شرایط و امکان موفق در زندگیست. یکی از چیزهایی که برای ازدواج بسیار مهم و ضروری میدانم که حاصل تجربه ی سالهای اخیرم است که شاید کمتر به آن توجه کرده بودم اعتماد است. چیزی که در زندگی مشترک و زناشویی بسیار نمود و انعکاس پیدا خواهد کرد.

برای همه مان پیش آمده که گاهی از اعتماد کردن های نابجا لطمه دیده باشیم. برایمان حتماً پیش آمده به خاطر اعتماد کردن در معرض تهمت و بی اعتمادی قرار گرفته باشیم اما هرچه جلوتر رفته باشیم خواهیم دید اگر شما روان سالم و رفتار سالمی داشته باشید هرگز نمی توانید به فردی که شخصیت سالم و رفتارهای سالمی را در زندگیش پیش گرفته است تهمت نابه جا بزنید و نسبت به او بی اعتماد باشید. در نقطه ی مقابل اگر شما دائماً نگران این هستید که این چنین فرد یا افرادی در محیط کار، یا خانواده یا بستگان به شما آسیب برسانند یا در فکر خود افکاری را پرورانده اید که نسبت به آنها سوءظن همیشگی دارید این شما هستید که جایی از روان تان آسیب دیده و نتیجه اش چنین شده است که نسبت به افراد بی اعتماد شوید که در این زمینه حتماً باید از کمک های تخصصی روان شناس بهره برد.

در نتیجه می توان حاصل اعتماد کردن، چه در زندگی خانوادگی و چه در اجتماع و محیط کار را خودشکوفایی و پرورش استعدادها و مهارت ها دانست در حالیکه در بی اعتمادی نتیجه برعکس است: از بین رفتن صمیمیت، سوءظن همیشگی، رفتارهای ناشایستی که به اصل رابطه حتماً آسیب خواهد زد. فردی که به شما اعتماد ندارد نقش یک کنترل گر را ایفا می کند و فردی که کنترل گر باشد توانایی و مهارت ساختن یک رابطه ی موفق و سازنده را کمتر می تواند در خود شکل دهد.

حتماً خواهید دید زندگی کردن با فرد یا افرادی که نسبت به شما دچار سوءظن وبی اعتمادی هستند دشوار و البته آسیب زننده خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۹
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۰۳ ب.ظ

ازدواج مسیری سرنوشت ساز

 اگر تغییر در چارچوب های شناختی و عقلانی رخ داده باشد ما به آن تغییر می توانیم اعتماد کنیم اما اگر تغییر در ابعاد هیجانی و احساسی اتفاق بیفتد آن تغییر ناپایدار و گذرا خواهد بود.

این مسأله و بررسی آن در موضوع ازدواج بسیار مهم است. چرا که گاهی می بینیم هریک از دوطرفین که برای مشاوره مراجعه می کنند بنا به خواست یکی از دو نفر، میخواهد آن دیگری را برمبنای تمایلات یا ارزش ها و سبک زندگی خودش تغییر بدهد. مثلاً فردی که دوست دارد همسرش حجاب بیشتری داشته باشد و بعضاً هم می گویند اگر من برایت مهم هستم و من را دوست داری باید این کار را انجام بدهی یا بعضی ها که تحت تأثیر جو و محیط هایی که قرار می گیرند تغییر می کنند و با یک تلنگر روانی یا قرار گرفتن در مشکلات زندگی خصوصاً مسایل عاطفی تغییر موضع و جهت داده و بعضاً تبدیل به فردی انتقام گیر و خشمگین می شوند و از همان قشر و گروه متنفر می شوند اینها از آن دسته افرادی هستند که اگر در هریک از ابعاد زندگی شان تغییری رخ بدهد برمبنای احساس و هیجانات شان بوده است.

دقت کنیم فردی که قرار است با او ازدواج کنیم آیا ثبات در هیجانات، رفتار و شخصیت دارد یا خیر. چرا که بررسی این موضوع و فراز و فرودهای هیجانات، احساسات و رفتار، ما را به سمت انتخاب صحیح و سالمتری سوق خواهد داد.

محیط تربیتی سالم، رفتارهای تربیتی صحیح و برخاسته از منطق و استدلال، دوران کودکی فرد و نحوه ی تعامل با والدین و اعضای خانواده، نحوه ی حل مشکلات و اندازه ی انعطاف پذیری در حل مسایل و مشکلات، مسایلی که فرد با آن روبرو می شود، بررسی بحران های زندگی و ابعاد شخصیتی فرد همه و همه می تواند در ازدواج بسیار مهم باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۱۹ ب.ظ

ارتباط و اهمیت هوش هیجانی و مهارت حل مسأله

یکی از جنبه های مهم هوش، هوش هیجانی یا عاطفی است. یکی از نشانه های مطلوبیت هوش هیجانی در فرد این است که بتواند در پیچیدگی های شناختی-هیجانی خود و دیگران تعادل و توازن برقرار کند، در شرایط بحرانی با مدیریت هیجانات خود مثل خشم، غم، شادی های مضاعف، استرس و یا ترس اوضاع را کنترل نماید و تصمیمات غیرمنطقی و غیرعاقلانه ای نگیرد. فردی که هوش هیجانی مطلوبی دارد در مشکلات می تواند تکانش های خود را حفظ نماید، احساسات تداخلی در تصمیم درست او ندارند و توانایی درک، اندازه گیری، شناخت، ارزیابی و بیان احساسات خود را در شرایط نامطلوب دارد.

در مقالات قبل به این اشاره کردم که هوش یکی از فاکتورهای اصلی و مهم در بحث انتخاب همسر است. چرا که اگر فردی از لحاظ تقسیم بندی های هوش در درجه ی اعتبار پایینی قرار داشته باشد توانایی تمیز قایل شدن بین مسایل مختلف چه از لحاظ بُعد شناختی مسائل و چه از لحاظ ابعاد هیجانی را ندارد.

افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند شانس موفقیت بیشتری در روابط اجتماعی، خانوادگی و شغلی خود دارند و این افراد، افراد تاثیرگذار و مؤثر در هریک از ابعاد زندگی خودشان هستند که شناخت و استعداد لازم را در آن زمینه کسب و پرورش داده اند.

نظریه توانایی (تجدیدنظر شده در سال 1997) هوش هیجانی را به چهار حوزه تقسیم می‌ کند که حوزه اول شامل ادراک و ابراز هیجان‌ها می‌باشد که در برگیرنده ارزیابی صحیح هیجان‌های خود و دیگران می‌باشد. حوزه دوم شامل توانایی کاربرد هیجان‌ها جهت تسهیل تفکر است که دربرگیرنده پیوند و ارتباط صحیح هیجان‌ها با سایر احساسات و نیز توانایی کاربرد هیجان‌ها برای بهبود و افزایش تفکر می‌باشد. سومین حوزه یعنی درک و فهم هیجان‌ها، شامل تجزیه کردن هیجان‌ها به اجزای مختلف، فهمیدن و درک تغییر احتمالی از یک حالت احساسی به حالت احساسی دیگر و فهم احساسات پیچیده در موقعیت‌های اجتماعی می‌باشد. در پایان حوزه چهارم مدیریت هیجان‌ها است که شامل توانایی اداره احساسات خود و دیگران می‌باشد.

بی شک پیچیده ترین و مهمترین قسمت هوش، هوش هیجانی است. به این معنا که فرد بین ابعاد شناختی و هیجانات خود باید سازگاری و منطق درستی را پیاده سازی کند.

ابعاد شناختی فرد گاهی در اثر شکل گرفتن طرحواره های معیوب اعم از تجربیات تلخ گذشته مثل دوران کودکی، نوجوانی و جوانی دچار تسلسل می شود و هنگامی که فرد در موقعیت های احساسی زندگی واقع می شود نمی تواند تصمیم درست و منطقی بگیرد و بین منطق، شناخت و احساسات خود توازن برقرار نماید و در نهایت آنچه که مبنای رفتار نهایی فرد می شود همان طرحواره های معیوب گذشته و هیجانات و احساسات مخرب می شود.

 بسیار مهم است که شما در هنگام ازدواج به این موضوع دقت کنید که فرد در گذشته ی رفتاری و هیجانی و شناختی خود بر چه مبنایی عمل کرده است. آیا مبنای رفتار براساس طرحواره های ذهنی است که اساسش تجربیات اشتباه و غلط دوران کودکی و یا نوجوانی است؟ دقت کنید میزان سازگاری او با دیگران در شرایط مختلف به چه  میزان بوده است؟ آیا در دوران مدرسه جز افراد آشوب گر و اختلال گر مدرسه به حساب می آمده و یا اینکه سیر رشد خود برمبنای خواست والدین و جامعه ای که در آن واقع شده است همچون ادامه ی تحصیل و پرهیز از هنجارشکنی در جامعه ی خود بوده است.

بررسی روان شناسان نشان داده است افرادی که دوران رشد کودکی، نوجوانی سالمی را از لحاظ روان شناسی رشد طی کرده اند شخصیت های باثبات اخلاقی بهتر، سازگارتر و قابل اعتمادتری دارند و این نشان دهنده ی میزان بالای هوش هیجانی فرد می باشد. در حالیکه شخصیت ناسازگار و هنجارشکن و خودمحور که نه تنها عقاید دیگران و احساسات آنها برایشان مهم نیست بلکه هنوز در دوران نوجوان ابدی بسر می برند طبیعتا قابل اعتماد نبوده و نمی توانند زندگی مشترک مطلوب و موفقی داشته باشند.

میزان زیادی از هوش هیجانی به خودمحور نبودن و در نظر گرفتن احساسات دیگران مربوط می شود. اینکه بتوانم خودم را جای نفر مقابل بگذارم و بیش از آنکه خودمحور باشم توانایی حل مسأله، عذرخواهی به موقع در صورت مقصر بودن و توانایی تفکیک سهم خود در اشتباهات و مقصر جلوه ندادن طرف مقابل دارا باشم.

به  گفته های این فرد دقت کنید:

« همش، تقصیر او بود. اگر زندگی ما به سمت طلاق پیش رفت من اصلاً مقصر نبودم. او بود که باعث می شد ما دایما باهم بحث و دعوا کنیم، او به من سوءظن داشت، او و او و او...» درست است که گاهی ما نمی توانیم ابعاد سلامت روان شخصی را دورادور بسنجیم ما با مطالعه ی گذشته ی رفتاری فرد و عکس العمل های او در موقعیت های متفاوتی که اختلاف و مشاجره ای رخ داده است می توانیم متوجه این موضوع باشیم که وقتی فرد نمی تواند سهم دقیق اشتباهات گذشته ی خود را استخراج، تحلیل و بررسی کند و تمام تقصیرات را متوجه نفر مقابلش می داند، پس هم مهارت حل مسأله را نداشته و هم از هوش هیجانی پایینی برخودار می باشد. اگر من هوش هیجانی بالایی داشته باشم در مواقعی که می دانم آغازکننده ی مشاجره و دعوا هستم و نمی توانم نقاط حساس نفر مقابلم را تشخیص بدهم و در نهایت اشتباه هم توان عذرخواهی ندارم پس من لازم دارم روی کسب مهارت های هوش هیجانی تمرین کنم.

باعث تأسف که در جامعه ی امروزی، بیش از آنکه میزان سازگاری، مدارا، خودمحور نبودن و توانایی حل تعارض و مسأله، درک و سنجش ابعاد شخصیت سالم و روانی فرد ملاک انتخاب باشد، جایگاه و موقعیت اجتماعی، تحصیلات، قد و وزن، زیبایی و افتخارات خانوادگی ملاک ازدواج موفق شده است. به همین دلیل است که روز به روز بر میزان طلاق ها اضافه می شود.

چه بسیار افراد با تحصیلات و با افتخارات خانوادگی که هوش هیجانی، میان فردی، برون فردی، هوش اجتماعی پایینی دارند و اگر اینها پایین باشد درصد موفقیت در ازدواج پایین خواهد آمد.

باید بدانیم آموختن مهارت های زندگی همچون مهارت حل مسأله، مهارت تصمیم گیری و امثال اینها جزء بایدهای مهم در زندگی و پس از ازدواج است و اگر در اینها عملکرد ضعیفی در گذشته داشته باشیم و به فکر درمان آن نباشیم صد در صد با ضمانت من، نمی توان انتظار ازدواج موفقی را داشت که ختم به طلاق نگردد.

نکته ی آخر اینکه کسی که در طول روز مدام درگیر هیجانات مختلف خود است و نمی تواند هیجانات خود را در رفتار کنترل نماید و عامل اصلی رفتار و عکس العمل های او هیجاناتش می باشد، نمی توان به راحتی اعتماد و تکیه کرد و انتظار رفتار صحیح و منطقی را داشت.

نوسانات شدید هیجانات و تکانه ها علامتی است که به ما می گوید فرد در دشواری ها و سختی ها و تعارضات با دیگران مبنای رفتاری اش می شود هیجانات و این عدم تفکیک ابعاد شناختی از هیجانات فرد را به سمت عدم رفتار صحیح و غیرمنطقی پیش می برد و مبنای رفتار، خودمحوری او خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۱۹
mina nikseresht


ارتباط بحث بسیار مهمی است. قطعاً یکی از چالش های فرد زمانی آغاز می شود که در بحث ارتباط نمی تواند اثر مطلوبی از خود در روان نفر مقابلش به جای بگذارد و یا او را دچار بحران و چالش های رفتاری و اخلاقی خواهد کرد.

در نوشتار قبلی اشاره به این کردم که هوش تا چه اندازه در ازدواج و تحکیم یا تزلزل رابطه مؤثر است. داشتن هوش هیجانی یا عاطفی بالا، هوش اجتماعی، هوش درون فردی و یا میان فردی می تواند فرد را به سمت اثرگذاری در روابط خود سوق بدهد. فردی که هوش عاطفی پایینی دارد قابلیت درک و پیش بینی احساسی نفر مقابلش را ندارد. او تنها می تواند به سود احساسات و هیجانات خود رفتاری را پیش بگیرد .بی آنکه توانایی درک و احساسات نفر مقابلش را داشته باشد.

در ارتباط بین زوجین بارها شنیده و دیده ایم که خانمی به خستگی و ناتوانی خود از امورات روزمره و یا نگهداری از فرزند اشاره کرده است و تمایلات جنسی همسرش که او را مورد آزار قرار می دهد هنگامی که این خستگی مانع از داشتن ارتباط شده است. در این گفته ها به این اشاره می شود که همسرم تنها به خودش فکر می کند، خستگی و احوال من را ندیده و درک نمی کند و من نگرانم اگر به این نیازش پاسخ ندهم میل به دیگری و محیط خارج از رابطه مان پیدا خواهد کرد. در نقطه ی مقابل مردانی را هم دیده ام که نه تنها کمک حال همسر و درک خستگی های او هستند بلکه توانایی کنترل و اداره ی هیجانات خود را دارند و پا به پای همسرشان و درک او از شرایطش روابط بهتر و صمیمانه تری را رقم می زنند.

خانمی بارها و بارها به همسرش یادآوری می کند که ارتباطات او در خارج از چارچوبهای ارتباطی و یا خط قرمزها در محیط بیرون از رابطه شان تا چه اندازه می تواند باعث سست شدن رابطه شان و فروکش کردن احساس محبت و الفت و صمیمیت بین آنها می شود اما همسر او بی اعتنا به این موضوع و عدم درک موضوع مورد درخواست همسرش و عدم توانایی در پیش بینی کردن اثرات این رفتار در ارتباط او با همسرش می تواند به مرور زمان زندگی آنها را به سمت تنش، دعوا و در نهایت طلاق پیش ببرد. کم نبودند زوج هایی که به همین دلایل زندگی شان رو به طلاق رفته است که نمونه هایش را در نزدیکان و دوستان و مراجعین دیده ام. طبیعتاً یکی از دلایل این عدم توانایی برمی گردد به هوش. اینکه فرد نمی تواند خودش را جای فرد مقابلش بگذارد و احساسات و رفتارهایش را پیش بینی و شبیه سازی نماید به عملکرد ضعیف هوش او بازمی گردد.

در همین زمینه، شاید شنیده یا دیده باشیم افرادی را که روابط اجتماعی ضعیفی دارند، نمی توانند در جامعه ی فردی، برون فردی، خانوادگی و اجتماعی خود موفق عمل کنند. حتماً این گلایه ها به گوش تان رسیده که گاهاً خانم یا آقایی شکایتش این است که همسر من با خانواده و بستگان من رفت و آمد نمی کند، اگر هم رفت و آمد کند بیشتر باعث اختلاف و مشاجره بین مان خواهد شد و یا حتی وقتی فرد بین دعوای خانوادگی و همسرش نمی تواند مسأله را به درستی حل کند و یک طرفه به قاضی رفته و قضاوت می کند و احساسات هر کدام از طرفین را در نظر نمی گیرد اینها نیز به موضوع هوش باز می گردد. شاید بسیاری از علت های مشاجره ها و اختلاف ها دقیقاً به همین علت باشد که فرد در ضریب هوشی پایین با داشتن تفکر عینی و نه انتزاعی زمینه ساز انواع اختلافات در زندگی مشترک خود خواهد بود. وقتی خانمی شکایت می کند که همسرم در دعواها منظور من را نمی فهمد، احساسات من را نادیده می گیرد و تمام حواسش جمع این می شود که در فلان مشاجره مان من هنگام عصبانیت حرفی زدم که نباید می زدم و یا توانایی تمیز دادن اشتباهات گذشته و جبران آنها را ندارد و من را هنوز هم همان آدم قبلی می داند که فلان خطا یا اشتباه را در رابطه مان مرتکب شدم. بارها هم به او اعلام کرده ام که من آدم سابق نیستم اما او هربار باز هم اشتباهات من را یادآوری می کند و آنها را با ملاک ها و عقیده و سلیقه ی شخصی اش می سنجد.

دوستان و همراهان ارجمند.

امروز اگر از بنده سوال کنند یکی از عوامل مهم و اثرگذار در ازدواج کدام عامل خواهد بود بی شک و بدون مکث خواهم گفت: هوش. فردی که ضریب هوشی هر کدام از انواع هوش بالایی داشته باشد براحتی آسیب شناسی می کند، تحت تأثیر احساسات و قلیان آنها تصمیم نمی گیرد و اقدام به رفتار ناشایست نمی کند، توانایی مدیریت زمان و چالش های زندگی را دارد، می فهمد انسان ها هر روز و هر لحظه قابلیت تغییر را دارند و آدم دیروز، ممکن است آدم امروز نباشد، در گفتار و رفتار نفر مقابلشان ایست نمی کنند تا مانع رشد و پیشرفت شخصی و مشترک خود شوند و قابلیت فهم منطقی و دقیق از افراد و برداشت صحیح از علت ها و چرایی های رفتار خواهند داشت. افرادی که هوش عاطفی یا هیجانی بالایی دارند بیشتر از آنکه به فکر تغییر نفر مقابل خود باشند و مانع یا سد راه همسرشان در رشد فردی و پیشرفت های شخصی اش شوند، توانایی همدلی، درک و کمک به او در بالا و پایین رفتن های زندگی را دارند ضمن آنکه اشتباهات و رفتارهای خود را دقیق شناسایی کرده و در صدد جبران و اصلاح آن برمی آیند در حالیکه افراد با ضریب هوشی پایین مدام دنبال مقصر و متهم  کردن همسر و شریک زندگی خود می باشند.

سنجش هوش به وسیله ی تست کتل صورت می پذیرد و در مصاحبه های بالینی نیز یک فرد متبحر توانایی تشخیص هوش نفر مقابل را خواهد داشت.حتماً مشاوره های پیش از ازدواج به مدل PMC می تواند شما را به سمت تشکیل یک زندگی محکم تر و موفق تر پیش ببرد.

افراد با ضریب هوش بالا دنبال مقصر و متهم دانستن نفر مقابل در ارتباط نیستند بلکه دنبال آسیب شناسی رفتار خود، پیدا کردن نقاط قوت یا ضعف رابطه و پیش بردن هر دو نفر به اصلاح و رفع آن به شکل منطقی و درست است در حالیکه هیچ کدام از طرفین احساس ضرر یا بازنده بودن در رابطه را نداشته باشند. رابطه بازی بُرد و باخت نیست و کسانی که دنبال حریف در رابطه می گردند و یا می خواهند اهمال زور و یا قدرت در رابطه و یا روابط داشته باشند نشان از همان پایین بودن هوش و عدم مهارت در رابطه و عدم سواد لازم در این موضوع را دارد.

شاید در چالش های رابطه مان لازم باشد کمی درنگ کنیم و فکر بالا بردن دانش خود و مهارت لازم در این زمینه را بکنیم که بی دانش زیستن و ارتباط داشتن یک ضعف جدی و اساسی است که لطمه ها و آسیب های آن به خود و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی مان باز خواهد گشت.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۷
mina nikseresht
شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ب.ظ

آیا خیانت بن بست عاطفی و روانی است؟

در پست اینستاگرامم گفتم آسیب پذیری و اختلال زمانی رخ می دهد که من از خودم فردی ایده آل تصور کنم و به نمایش بگذارم. همه چیز را اوکی ببینم و به دیگران هم آن را اظهار کنم و بالواقع نقاط ضعف خودم را انکار و یا قبول نکنم. درست در همین قسمت است که من دچار اختلال خواهم شد.

نه جانم! من در عین حال که فردی با برنامه ریزی دقیق هستم، اهل نظم و با پشتکار هستم اما یک جاهایی هم هست که برنامه ریزی نداشتم، گاهاً تنبلی هم کرده ام، گاهی بوده خلاف آنچه می دانستم درست بوده عمل کرده ام و در فشارهای روحی و روانی رفتاری داشته ام که بعداً متوجه آثار روحی اش در خودم بوده ام. البته که اینها مربوط به سالها قبل است و من در 4 و 5سال اخیر خودم را درمان کرده ام و هنوز هم این درمان ادامه دارد.

بپذیریم پنهان و آشکارمان باید یکی باشد. من نباید پشت سر کسی از او بدگویی کنم و در مقابلش با احترام، خوبی و درستی رفتار کنم. این تناقض من را دچار اختلال روان خواهد کرد. این شامل ذهن هم می شود.

من این را به کسانی می گویم که با فردی در رابطه ای عاطفی قرار گرفته اند و گاهاً ابراز می کنند که او خیلی پنهان کار است و یا بسیار دروغ می گوید و گاهی هم خلاف آن چیزی که هست را به من می گوید و من این را متوجه می شوم ولی نمی دانم این رابطه را ادامه بدهم یا نه؟

روی صحبتم با شماست که اگر شما با فردی رابطه دارید که این فرد اهل پنهان کاری، دروغ و خلاف واقع نشان دادن به شماست باید گفت حتماً یا اختلال دارد و یا در معرض اختلال است و ادامه دادن این رابطه ولو به قصد ازدواج به هیچ عنوان عواقب خوبی از لحاظ روانی و عاطفی برای شما ندارد. صادق بودن در رابطه جزء ارکان اصلی است که نباید آن را به دیده ی اغماض نگاه کرد.

در مسأله ی خیانت (تعریف لغت از باب روانشناسی) گاهی من مسأله را اینطور تعریف می کنم که بیایید برگردیم از ابتدا شروع کنیم. یعنی اینطور فکر کنیم که اگر ما در جامعه ای بودیم که این کار از ابتدا قانون بود و مسأله ی تک همسری در جامعه مطرح نمی شد و هر مرد اجازه ی این را داشت که همسر دیگری اختیار کند و شما از کودکی شاهد این جریان می بودید و اصلاً فرهنگ جامعه این بود آیا اگر می فهمیدید همسرتان با زن دیگری رابطه دارد باز هم می شد واکنش نشان داد و کار او را محکوم به خیانت کرد؟ باید پذیرفت که جامعه ی ما مبتنی بر دین و شرع اداره می شود. خانمی می گفت وقتی به دادگاه مراجعه کردم تا درخواست طلاق بدهم، قاضی رو به من پرسید: علت درخواست طلاق چیست؟ گفتم همسرم با خانم دیگری ارتباط دارد؟ گفت: شرعی است؟ گفتم بله! گفت: این جزء حقوق مرد تعریف شده است و صرف این نمی توانیم به درخواست شما رسیدگی کنیم!

می گفت: دست از پا درازتر از دادگاه بیرون آمدم تا دنبال دلیلی مبنی بر کوتاهی او نسبت به خودم باشم.

این صورت مسأله ی اول است. اینکه گاهی برای آرام نگاه داشتن جنبه های احساسی مسأله و برخوردهای هیجانی و غیرمنطقی باید همه ی جوانب مسأله را در نظر بگیریم تا رفتار صحیح تری داشته باشیم.

حال آیا می شود در مسأله ی خیانت نگاه تک محوری داشت؟ یعنی باید مدت رابطه و طول آن، کم و کیف رابطه، شناخت شخصیت هر دو نفر ( زن و مرد) و تعادل فیزیکی و روانی آنها را در رابطه دانست و بعد نسخه پیچید؟ آیا می توان حتی با دانستن فهمیدن رابطه ی جنسی دو نفر ( ولو در حد شرع) باز هم دو نفر را محاکمه کرد و دستور طلاق صادر کرد؟ (اینکه فرد از لحاظ روانی و عاطفی آسیب پذیر بوده و هست و نمی تواند به هیچ عنوانی با صورت مسأله کنار بیاید و توان و تحمل دیدن همسرش را با نفری دیگر ندارد و آنقدر تکانش های روانی دارد و کارهای خطرناکی بروز می دهد که در این شرایط شکی به جدایی نیست آن هم باز نیاز به بررسی دارد و نمی شود اینجا به کلی گویی بسنده کرد.) ولی بدون روانکاوی مسأله بنده اعتقادم این است که شاید بتوان برای برخی مسائل یک بحث کلی تدارک دید اما مبحث خیانت، حتماً نیاز به بررسی موردی دارد و یک نسخه شامل حال همه ی افراد نمی شود. چون ما ساختار روانی متفاوت، رفتارهای عاطفی و تحمل و آسیب پذیر بودن یا نبودن هایمان جای بحث و بررسی دارد.

زمانی که خانمی در معرض خیانت همسر قرار می گیرد، حتماً بخش های احساسی و عاطفی مغز فعال می شود. در این حالت هر رفتار و یا گفتاری که از او سر می زند حکایت از ابعاد احساسی مسأله و آسیب پذیر بودن یا نبودنش دارد. یک مشاور باید با تعادل برقرار کردن بین منطق و عاطفه ی فرد آسیب دیده و گاهاً درمان های مبتنی بر هیجان مداری فرد را به حالت تعادل برگرداند تا ابتدا با پذیرش مسأله بتواند نگاه منطقی تر و عاقلانه تری داشته باشد و از راه درست آن را حل کند و به عقیده ی بنده هرگونه تصمیم فوری و برخاسته از هیجان و عاطفه و احساس مبتنی بر شکست است. چه بسا زوجینی زیادی را دیده ام که در این شرایط که قلیان احساسات به اوج رسیده است از هم جدا شده اند و بعد از شش ماه و یا یکسال از تصمیم خود منصرف شده اند.

پس اگر شما در معرض خیانت قرار گرفته اید و یا فردی خیانت دیده اید باید تنها با مراجعه به روان درمانگر و یا مشاور متخصص و زوج درمانگر مسأله را بررسی و حل کنید و اکتفا به مباحث اینترنتی و مشاوره های مجازی نداشته باشید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۶
mina nikseresht
شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ب.ظ

قسمت بندی وظیفه نداریم!

1)زهره: چندبار بهت باید بگم این آشغال‎ها رو هر شب ببر بیرون دم در بزار؟!

سروش: مگه وظیفه‎ی منه هر شب ببرم؟! خوب یک شب هم تو ببر؟! چی میشه مگه؟! شاید من مُردم تو نباید این کار رو انجام بدی؟! آیه اومده و تعیین شده که این کار همیشه وظیفه‎ی مردِ خانواده است؟!

زهره: بله وظیفهی من نیست که این کار رو بکنم، این وظیفه‎‎ی مرد خانواده است!

2)فرانک: چرا صبح آرمیتا رو نبردی مهد؟! امروز کلاس نقاشی داشت؟! بچه‎ام کلی دیشب ذوق داشت و دفتر نقاشی‎ و مدادرنگی‎هاش رو مرتب توی کیفش گذاشته بود که فردا قراره کلاس نقاشی بره. هنوز نمی‎دونی که دوشنبه‎ها کلاس نقاشی داره؟!

ارشاد: ای بابا! امروز صبح زود توی شرکت جلسه داشتیم. خوب چرا خودت نبردیش؟! حتماً من باید همیشه ببرمش؟! خوب من یه روزایی کار دارم، یه روزایی جلسه دارم، یه روزایی تا آخرشب به خاطر پروژه‎های اداره مجبور شدم بیشتر بمونم و صبح رو مرخصی گرفتم دیر برم. اگه من نبرم تو نمی‎تونی ببریش؟

فرانک: نه، این که وظیفه‎ی من نیست، وظیفه‎ی پدرشه!

3)ارسلان: چرا ظرف‎ها از دیروز توی ظرفشویی مونده؟! چرا امشب شام درست نکرده بودی؟! من امروز صبحونه نخورده بودم، امشب باید گرسنه بخوابم!

نغمه: حالا یک‎بار اینطوری شده! چرا درک نمی‎کنی که امروز مریض بودم و نمی‎تونستم از رختخواب بلند شم و بیام شام درست کنم! حالا یه شب، تو شام درست کن! مگه همیشه وظیفه‎ی منه که غذا درست کنم؟!

ارسلان: وظیفه‎ی مرد اینکه بیرون کار کنه و وظیفه‎ی خانم هم اینه که خانه‎داری کنه، من وظیفه‎ی غذا درست کردن ندارم!

******

آیا شما هم مثل من با زندگی مشترک افرادی برخورد کرده‎اید که وقتی یک کدام از طرفین خارج از معمولِ عادت یا خلاف واقع رفتار می‎کند! زوج یا زوجه شکایت‎شان این است که چرا او به وظیفه‎اش عمل نمی‎کند؟! و یا اینکه او آدم مسئولیت پذیری نیست! پیرو این موضوع، زندگی مشترک خود و رفتار فرد مقابل را زیرسؤال می‎برد و گاهی هم برای تأدیب طرف مقابل رفتارهای ناهنجاری مثل قهر کردن را از خود نشان می‎دهد! وقتی قرارداد و تعهد زندگی زناشویی بسته می‎شود و هریک از طرفین، متعهد می‎شوند تا مسئولیت انجام کارهایی را برعهده بگیرند، تلاش بر این است که تا مادامی که با یکدیگر زندگی می‎کنند مسئولیت خود را به خوبی انجام دهند. اما گاهی در بسیاری از زوج‎ها دیده می‎شود که انجام برخی مسئولیت‎ها را وظیفه‎ی آن دیگری محسوب کرده و اگر خلاف واقع رفتار شود او را محکوم و سرزنش می‎کنند و آن‎وقت است که دلخوری‎ها و شکایت‎های بسیاری را به دفاتر مشاوره ارائه می‎کنند که همسر من به وظیفه‎ی زناشویی‎اش عمل نمی‎کند!

یادم هست یک‎بار به یک مهمانی دعوت شده بودم و خانم صاحبخانه تدارکات زیادی را برای شام دیده بود. موقع سرو دسر، همسرش فراموش کرده بود سُس مخصوص سالاد به همراه نوشیدنی را بخرد. اما خیلی هم ضرورت نداشت و می‎شد با سس مایونز هم سالاد را سرو کرد. خانم بلافاصله از همسرش خواست تا آن موقع شب بیرون برود و آنها را تهیه کند. هرچه مهمانان اصرار کردند که لزومی ندارد اما گوشش بدهکار نبود و گفت: وظیفه‎اش بوده، اما یادش رفته بخره!!! شما به خوبی خودتون ببخشید! وقتی این رفتار را دیدم واقعاً دیگر میلی به خوردن غذا نداشتم؛ قسمت تلخ ماجرا اینجاست که تصور فرد به اشتباه این است برای اینکه دیگری را متوجه وظیفه‎اش سازد شخصیت او را جلوی دیگران سرزنش کند. درست است که در آغاز پیمان زندگی زناشویی، هریک از طرفین قبول می‎کنند تا مسئولیت انجام کارهایی را که خارج از روحیاتِ فردیِ دیگری است برعهده بگیرند، اما نباید انجام این مسئولیت‎ها را الزام و تکلیف قلمداد کرد. گاهی تصور می‎شود که زندگی مشترک تبدیل به یک پادگان نظامی می‎شود و هرکس مسئولیت انجام کارهایی را برعهده گرفته که اگر انجام نشود از سوی مافوق خود جریمه و توبیخ می‎شود! داشتن یک زندگی مشترک خوب و شیرین در گرو ایجاد روحیه‎ی درک و تفاهم است. داشتن توقعهای نابه‎جا و عدم درک در هریک از طرفین، هرچه بیشتر می‎تواند به تشدید این موضوع دامن بزند. تا زمانی که من به عنوان یک خانم و یا آقا این توقع و انتظارها را در زندگی مشترک داشته باشم هیچ‎گاه نمی‎توان تصور کرد که زندگی خوب و آرامی را تجربه کنم. چرا که همیشه اتفاقاتی خلاف انتظار ما در زندگی رخ می‎دهد و ما را به سمت شرایطی سوق می‎دهد تا هرچه بیشتر بر این باور نادرست، پافشاری کنیم که دیگری موظف به انجام تکلیفی بوده است که از ابتدا آن را برعهده گرفته است. امیدوارم زندگی مشترک شما روز به روز به تفاهم و درک متقابل نزدیک و نزدیک‎تر شود و تلاش‎تان بر این باشد تا هر روز توقعها و انتظارهای خود را از زندگی مشترک خود پایین بیاورید تا سهم آرامش‎تان از زندگی بیشتر و بیشتر باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۳۷
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ردپا

رد پا

سایههای ترس و نگرانی هرشب توی ذهنم رژه می‎روند.

با هر صدایی که از موبایلت شنیده می‎شود، انگار کسی قلبم را فشار می‎دهد! همیشه ازین دلشوره‎های ذهنی در زندگی مشترکم فرار کرده‎ام. اما نمی‎دانم چرا این‎بار با همه‎ی توجیهاتی که برای خودم می‎سازم و ادله‎های منطقی که می‎چینم، نمی‎توانم کنار بیایم. به اینکه اشتباه می‎کنم شک دارم.

به اینکه اینها یک مشت، توهم و خیال‎بافی‎های هر از گاه من است. به اینکه همه‎ی رابطه‎های زناشویی گاهی دچار تنش می‎شوند و فاصله گرفتن‎های تو از من مثل همیشه باید عادی باشد. شبها آنقدر اینها را مرور می‎کنم، احساس می‎کنم مغزم به حالت انفجار می‎رسد. به صورتت نگاه می‎کنم، گاهی آنقدر خسته‎ای که از راه نرسیده، به رختخواب می‎روی و من می‎مانم و یک دنیا حرفهای نگفته که از صبح توی دلم تلمبار کرده‎ام تا شب که تو بیایی و برایت همه‎شان را تعریف کنم و تو بشوی تنها گوش شنوای من و لبخندت بشود تنها قرص مسکنی که تمام این سالها دلخوش کرده‎ام به آن! انگار همه‎ی دردهای جسم و روحم با همین یک لبخند درمان می‎شود.

صدای ساعت موبایلت هفت صبح را اعلام کرده است. چشمانم را نمی‎توانم از شدت خستگی باز کنم. سرم را بالا می‎گیرم. توی تخت نیستی! زودتر از همیشه از خواب بیدار شده‎ای! بلند می‎شوم تا بساط میز صبحانه را بچینم. صدای صحبت می‎آید. گوشم تیزتر می‎شود. پرده را کنار می‎زنم و تو را می‎بینم در حالی‎که روی تراز مشغول صحبت با تلفن هستی. صبح به این زودی؟ چه کسی می‎تواند باشد که کار مهمی این وقت صبح دارد؟!

شاید همین وقتهاست که نمی‎توانم فکر مثبت بکنم! دیگر حالم دست خودم نیست. ناخودآگاه روی زمین می‎نشینم. به خودم فکر می‎کنم. به اینکه من چیزی برایت کم گذاشتم یا نه! به اینکه  چه کسی دلت را به غیر از من برده است؟! یعنی او از من زیباتر و دلرباتر است؟

دقیق‎تر می‎شوم تا بتوانم حرفهایتان را بشنوم!

-باشه امروز میریم با هم واسش می‎خریم!

-ساعت 6 عصر جلسه دارم بعد از جلسه بهت زنگ می‎زنم!

-فقط باید مواظب باشیم نغمه نفهمه!

دستانم یخ کرده است. از روی زمین بلند می‎شوم تا نفهمی من گوش ایستاده بودم!

بدترین لحظات زندگی هر زنی، تردید است. هیچ چیز به اندازه‎ی تردید نمی‎تواند او را آزار دهد.

تردید در اینکه آیا بازهم دوستم دارد؟ تردید به اینکه نکند پای کسی دیگری در میان باشد؟ تردید در اینکه آینده‎ی زندگی مشترک‎مان چه می‎شود؟ و ... .

شب می‎شود. شام نخورده‎ام. بدون تو هیچ وقت از گلویم پایین نرفته. میروم بخوابم، هنوز نیامده‎ای! توی تاریکی اشک می‎ریزم.

صدای در می‎آید. برق‎ها روشن می‎شود و تو با صدای بلند فریاد می‎زنی: نغمه جانم، تولدت مبارک!!!

صورتم غرق در اشک است. باورم نمی‎شود! یک لحظه مثل کسی می‎شوم که از گور بیرون آمده و از عذاب نجات پیدا کرده است! تمام فکرهایم را از اول دوره می‎کنم! یعنی من تمام این مدت اشتباه کرده بودم! تلفن امروز صبح! چشمم به ترنم (خواهرت دوقلویت) می‎افتد که یک کیک بزرگ دستش گرفته و لبخندی که روی لبانش نقش بسته است. من را در آغوشت می‎گیری و من روی شانه‎هایت اشک می‎ریزم مثل کودکی که میان انبوهی از جمعیت، دستش از دست مادرش رها شده و بین راه گم می‎شود و وقتی مادر را پیدا کرده است برای نداشتن چند لحظه امنیت، ساعتها اشک می‎ریزد.

آغوشت، به من اضطراب و ترس این چند روز را برمی‎گرداند. بلند می‎شوم تا میز را آماده کنم. خدایا، چرا باید به تو و به عشقت شک می‎کردم! حرفهای زن همسایه یادم می‎آید که می‎گفت همه‎ی مردان مثل همند و روزی به همسرشان خیانت می‎کنند! یادت باشد همیشه پای یک زن دیگر در میان است!

امشب، بعد از چند هفته، آرامش به زندگیمان بازگشت.

 

چرا زنان، مشکوک می‎شوند؟

وقتی به انتهای ماجراهای این چنینی می‎رسیم شاید ما هم نفس راحتی می‎کشیم که عشقی تبدیل به خیانت نشد و پای کسی دیگر در میان نبود! با خودمان فکر می‎کنیم چرا باید این طور قضاوت می‎شد و چرا ذهن ما عادت کرده است تا با دیدن کمترین بی‎توجهی و بی‎محبتی، به سمت و سویی کشیده شود که ممکن است حتی یک زندگی را با این بدبینی‎ها و سوءظن‎های نابه‎جا نابود کند و تا مرز طلاق پیش برود! به هدر دادن انرژی‎های عاطفی، سوءظن، کمرنگ شدن حسن اعتمادی که جزء یکی از مهم‎ترین نیازهای مردان است و حتی در شرایطی بدتر و بدون داشتن یقین در این گونه موارد، زن دست به اقداماتی همچون قهر و دعوا می‎زند که این نیز ممکن است باعث ایجاد اختلافات سنگین و لطمه‎های جبران‎ناپذیری به زندگی مشترک باشد.

متاسفانه در شرایط حاضر به دلیل توسعه‎ی شبکه‎های مجازی اوضاع بدتر شده است و گاهی زنان با چک کردن گوشی تلفن همراه شوهرشان و یقین پیدا کردن به اینکه آیا رابطه‎ای در بین هست یا نه، دست به کارهای خطرناکتری می‎زنند. گاهی اگر حتی رابطه‎ای هم در میان باشد، در این شرایط زن به اشتباه، آن رابطه را به روی همسرش می‎آورد تا او را متوجه اشتباهش و زرنگ بودن خودش کند و البته که قطعا و حتماً این کار اشتباه بوده و باعث بدتر شدن شرایط می‎شود و ممکن است مرد، در ادامه دادن این رابطه، جرأت و جسارت بیشتری پیدا کند. در حالی‎که متخصصان امر تاکید می‎کنند که حتی اگر رابطه‎ای هم در میان بود، زن باید ابتدا با مراجعه به خود و دقت در عملکردش، دنبال حل کردن مساله با کمک مشاوری امین و آگاه  به روشی صحیح باشد. در امر تربیت آنچه که توصیه و تاکید می‎شود تغافل است. تغافل به این معنا که اگر شما در رابطه‎ای متوجه خطای دیگری شدید به هیچ عنوان آن را به روی طرف مقابل نمی‎آورید و درصدد هستید تا از روش معقول و تدبیرهای درست و غیرمستقیم آن فرد را آگاه به اشتباهش سازید.

گاهی اشتباهات به ظاهر پیش پاافتاده‎ی ما در زندگی مشترک، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی زودباوری ما اتفاقات ناگواری می‎شود که باید تا سالها دردش را تحمل کنیم.

در این شرایط چه کنیم؟

1-احساس و عمل:

یکی از مهم‎ترین رهنمودهای سواد عاطفی آن است که یاد بگیریم زمانی که نحوه‎ی عملکرد دیگران سبب ایجاد احساس ناخوشایند در وجود ما می‎شود، آن را بدون هیچ‎گونه قضاوت و تعبیر و تغییری، برای طرف مقابل‎مان بازگو کنیم. حرف نزدن و قهر کردن، هیچ‎گاه باعث نمی‎شود مردی بداند که در درون شما چه می‎گذرد. بیان جمله‎ی « وقتی تو به من کم‎توجهی یا بی‎محبتی، من چنین احساسی پیدا می‎کنم» یک روش عاری از هر گونه قضاوت برای کشف ارتباطی که ممکن است هیچ‎گاه در میان نباشد. این شیوه به شما کمک می‎کند که ماجرا بدون هیچ‎گونه تنش و خودخوری پایان یابد. در این حال این بیان باید عاری از هر گونه سرزنش طرف مقابل باشد تا مانع موضع‎گیری دفاعی او شویم.

ممکن است فکر کنید که این رهنمود، کار ساده و پیش‎پا افتاده‎ای است و به حل شدن اینگونه مسایل کمکی نمی‎کند اما واقعیت این است که همین عملکرد ساده و جزئی، گامی مهم و حیاتی در یادگیری مهارت‎های زندگی مشترک است. رد و بدل کردن احساس و عمل می‎تواند به گونه‎ای بسیار مؤثر و چشمگیر از میزان اختلافات زناشویی‎تان بکاهد. زیرا بیان احساس و عمل در واقع مهم‎ترین راه‎حل برای تجزیه و تحلیل هرگونه اختلاف و درگیری‎هاست. زیرا این اختلاف به دو بخش تجزیه می‎شود: بخش اول، آن چیزی است که اتفاق افتاده و بخش دوم، احساس ما نسبت به آن اتفاق است.

2-پرهیز از قضاوت کردن؛

قضاوت کردن رفتار و اعمال دیگران بدون درک شرایط و دانستن ابعاد صحیح مسأله، همیشه آسیب‎زننده بوده است. چه بسیار مواردی که در ذهن‎مان داریم که ما ندانسته و از روی عدم آگاهی دیگرانی را قضاوت کرده‎ایم و البته علاوه بر آنکه ذهنیت خود را برای لحظات یا ساعاتی مسموم کردیم بلکه ممکن است برطبق آن قضاوت نیز دست به رفتارهای نادرستی همچون تهمت، سوءظن و بدبینی و غیبت او در نزد دیگران شده باشیم. یادمان باشد همیشه قبل از اینکه در شرایط قضاوت قرار بگیریم ابتدا به کامل نبودن خودمان واقف باشیم. باید آگاه باشیم که پیش‎داوری و قضاوت، ریشه در بدبینی دارد و اگر به فکر درمان بدبینی خود نباشیم و اعمال و رفتار دیگران را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنیم و همواره به آنها سوءظن داشته باشیم علاوه بر آنکه به خودمان و روحمان صدمه می‎زنیم، همواره درگیر کشمکش‎های ذهنی‎مان خواهیم بود و به روابط‎مان نیز آسیب می‎زنیم.

باید بدانیم که ثمره‎ی مثبت‎اندیشی قبل از همه متوجه خود ماست. این مثبت‎اندیشی است که سبب جذب رحمت‎های خداوندی به زندگی‎مان می‎شود، آرامش فکری و معنوی را به دنبال دارد، باعث محبوبیت هر چه بیشتر ما می‎شود و صدالبته روز به روز به گرم شدن روابط ما در زندگی مشترک کمک می‎کند. یادمان باشد انسان‎های مثبت‎اندیش جذابیت اخلاقی و رفتاری بیشتری نزد دیگران و بخصوص همسرشان دارند.

3- درد دل ممنوع؛

امروزه، بسیاری از مشاوران، روان‎شناسان و روان‎پزشکان زبده، به افراد توصیه می‎کنند هنگام بروز اختلاف و تعارض در زندگی زناشویی از درد دلهای نابه‎جا و مشاوره با دوستان، همسایه و فامیل و افراد ناآگاه و غیرمطمئن به شدت پرهیز کنند و مشکل و موارد اختلاف خود را با افراد آگاه، دلسوز، متدین و باتجربه در میان بگذارید.

یکی از اشتباهات رایج زنان در اینگونه شرایط، درددل با افراد ناآگاه است. افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت مشاوره دادن را ندارند اما از سر عدم آگاهی، برای دیگران نسخه تجویز می‎کنند. اشتباه بدتر زمانی است که ما خیال می‎کنیم همین که با کسی درددل کنیم، سبک می‎شویم، غافل از اینکه در بین این درددل‎ها، این افراد هرچند به نیت کمک به حل مسأله‎ی ما ممکن است حرفی بزنند که بیشتر مسبب اختلافات و سوءظن‎های بی‎مورد می‎شوند. در واقع درددل‎های بی‎جا با افراد نامناسب و گاه کسانی که به رغم خویشاوندی نزدیک با فرد، گزینه‎ی مناسبی برای شنیدن بسیاری از مشکلات و مسائل زناشویی محسوب نمی‎شوند و عمل به راهکارهای کم‎خردانه‎ی آنها، همگی عللی هستند که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب، بدون هیاهو و در خفا، ارکان زندگی زناشویی را از هم می‎پاشند و چه‎بسا زوجی را روانه‎ی راهروهای دادگاه کنند.

دقت کنید که رازهای زندگی زناشویی و یا حدس و گمان‎هایتان را از همسرتان، به هیچ‎عنوان حتی به نزدیکترین فرد در خانواده‎تان نگویید زیرا باعث اختلافات بیشتر و دخالت خانواده‎ها می‎شود. لذا توصیه می‎شود، در صورت بروز موارد این چنینی، مشاوری امین و دلسوز برای خود داشته باشید تا حتی اگر شما هم دچار اشتباه شدید، او بتواند راه درست را به شما نشان دهد.


ادامه دارد... شاید روزی در کتابم مطالعه اش کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۶
mina nikseresht