روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۹۸ مطلب با موضوع «روان شناسی تغییر فردی» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

تجربه ی کودکی

من عادت ندارم ظهرها بخوابم. کم یادم می‎آید که ظهر خوابیده باشم و اگر از صبح زود هم بیدار باشم باز هم تا شب بدون اینکه ظهر بخوابم بیدارم. حتی باوجود مشغله های زیادی که در طی روز دارم، حتی اگر تمرینات سخت دومیدانیم باشد، حتی اگر چندین ساعت تمرین بدنسازی داشته باشم، باز هم خوابم نمیبرد. برای چندین دقیقه استراحت می‎کنم اما خواب نه.

یادم هست دوران ابتدایی که بودم، مادرم قبل از غروب تا چندساعت بعد از شب خانه نبود. یعنی عموما عصرها با پدرم بیرون بودند و من زمانی که بعد از مدرسه به خانه می‎آمدم اگر ظهر تا غروب می‎خوابیدم کسی خانه نبود و یادم هست زمانی که از خواب بیدار می‎شدم با خانه ای تاریک مواجه می‎شدم که اثری از بقیه نبود. یادم هست گاهی که از خواب بیدار می‎شدم و کسی خانه نبود تا چند دقیقه اول گریه می‎کردم. احساس ناامنی را با نبودن مادر تجربه می کردم تا اینکه بزرگتر شدم و حالا که گاهی با وجود خستگی‎های زیادی که روزمره برایم دارد این خاطره دوباره و دوباره مرور میشود.البته که الان فرصت خواب ندارم و دقیقا آن تایم بیرون از خانه ام و روزهای تعطیل هم اغلب با خانواده بیرونم.

بهرحال این مسأله من ریشه در تجربه‎ی ناامنی آن دوران دارد. گاهی به این فکر می‎کنم که کودکانی که در سن صفر تا هفت سال از نبودن مادر در خانه محرومند، یا کودکانی که سهم شان از کودکی طلاق و جدایی والدین شان است، در بزرگسالی این احساس ناامنی تا چه حد می‎تواند به زندگی‎شان لطمه بزند؟

باید بدانیم گاهی بعضی رفتارها در بزرگسالی به سختی درمان می‎شود. تجربه‎ی مواجهه شدن با اشتباهات والدین در کودکی گاهی در بزرگسالی جبران ناپذیر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۵۶
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ

ماشین قرمز




ماه بهمن بود، روزها تند و تند از پی هم می‎گذشتند و من انتظار روز تولدم را می‎کشیدم. هرروز که از راه مدرسه به خانه برمی‎گشتم پشت مغازه‎ی اسباب‎بازی فروشی نزدیک خانه‎مان می‎ایستادم و ماشینی رو که آرزوی آن را داشتم نظاره می‎کردم. توی ذهن کوچکم سوارش می‎شدم، به مغازۀ بستنی‎فروشی می‎رفتم و یک بستنی قیفی می‎خریدم. خلاصه کلی ذوق می‎کردم. گاهی زنگ‎های تفریح، گاهی در راه خانه تا مدرسه و تمام روز به آن فکر می‎کردم آنقدر که حتی شب خواب آن را می‎دیدم.

روزهای یکشنبه انشاء داشتیم. موضوع انشاء انتخابی بود به این صورت که هرکس در مورد هر موضوعی که دوست دارد یک صفحه بنویسد. موضوع انتخابی من رویای ماشین قرمز بود. معلم دفتر نمره را باز کرد و بعد از کلی بالا و پایین رفتن و مردد در انتخاب سرش را بالا گرفت و گفت: آقای نادری این هفته نوبت شماست. بلند شدم و رو به بچه‎ها ایستادم دفتر انشایم را باز کردم و شروع به خواندن نمودم. از خط اول تا آخر آرزویم را ترسیم کرده بودم،حتی آنقدر این تصور قوی بود که خودم را مالک و صاحبش می‎دانستم. وقتی انشایم تمام شد معلم از پشت عینک نگاهی به من کرد و گفت: از خدا چیزهای بزرگ بخواهید تا چیزهای بزرگ بستانید.(کاترین پاندر) بعد هم بلند شد و این جمله را با خط بزرگی روی تخته نوشت.

توی دنیای 8سالگی من بزرگترین آرزو داشتن ماشین قرمز بود. روز تولدم فرا رسید. تمام هم‎کلاسی‎هایم را دعوت کردم. این روز مقارن با پایان امتحانات مدرسه و گرفتن کارنامه‎ها بود و این جشن بیشتر از اینکه برای روز تولدم باشد به مناسبت شاگرد اول شدن در امتحانات مدرسه گرفته شده بود. رویای ماشین از سرم بیرون نمی‎رفت، وقت باز کردن کادوها رسید. اول از همه هدایایی که بزرگتر بودند را باز می‎کردم چون فکر می‎کردم شاید یکی از انها همان ماشین قرمزی باشد که من آرزویش را داشتم. هدایا تمام شد ولی...!

صدای زنگ خانه باعث سکوت میهمان‎ها شد . در را باز کردم، معلمم با کادوی بزرگی وارد شد و من سراسیمه از جایم بلند شدم و به استقبالش رفتم. از اینکه به جشن تولدم آمده خوشحال بودم. فکرش را نمی‎کردم بیاید چه برسد به اینکه هدیه‎ای هم برایم بیاورد . بیشتر از اینکه از آمدنش خوشحال باشم از کادویی که دستش بود ذوق زده شدم.

میهمانی تمام شد. منتظر بودم همه بروند تا هدیه‎ی معلمم را باز کنم. کادوی معلمم را برداشتم و به سمت اتاقم رفتم. در را بستم و با هیجان تمام به سمت کادوی معلم شیرجه رفتم. خدای من! ماشین قرمز، انگار تمام دنیا را به من داده بودند.

حالا من بزرگ شده‎ام و سال‎ها از آن روز می‎گذرد. وقتی به آن دوران برمی‎گردم می‎بینم چیزهایی که در بچگی آرزو می‎کردم به همه‎شان می‎رسیدم، حالا که بزرگ شدم آرزوهایم مانند دوران بچگی به نظر بزرگ می‎آید، اما چرا وقتی کوچکتر بودم  رسیدن به آرزوهایم را محال نمی‎دانستم؟!

هر کدام از ما اهداف و خواسته‎های فراوانی داریم مانند: آرزوی داشتن خانه، ماشین، ثروت، و... اما چرا گاهی هرچه تلاش می‎کنیم به آن نمی‎رسیم؟

بسیاری از مردم خواهان بهبود زندگی خود هستند ولی در رسیدن به خواسته‎ها و امیال باز می‎مانند این اشخاص کسانی هستند که تعریف درستی از خواسته و آرزو ندارند.

آرزو میل ضعیفی است که خاصیت تغییر یافتن دارد و آنقدر قوی نیست که بتواند بر تنبلی و تلف کردن زمان غلبه کند. کسی که خواستۀ قوی دارد دست به عمل می‎زند و هر لحظه تأخیر را برای خود جایز نمی‎داند. اگر در راه رسیدن، به موانع و مشکلات برخورد کند از آنها عبور می‎کند و تا رسیدن به خواستۀ خود دست از تلاش و پیگیری برنمی‎دارد. بهتر است دودلی و تردید را کنار بگذارید. کسانی که مرتب خواسته‎های خود را تغییر می‎دهند و یا در رسیدن به آن ناامید می‎شوند هیچگاه درهای موفقیت به روی آنها گشوده نخواهد شد.

حال چگونه می‎توان به خواسته یا خواسته‎های خود رسید؟

1-    اهداف خود را مشخص و روشن تعریف کنید.

تا زمانی که برای خودم مشخص نکنم که چه می‎خواهم ذهن برای دست‎یابی به آن اقدامی نخواهد کرد و کائنات به یاری ما نخواهند شتافت.

2-دست از هدف خود برندارید.

پافشاری در قدم اول شرط رسیدن به قدم‎های بعدی است.

3-در راه رسیدن به هدف نگرش مثبت را جایگزین نگرش‎های منفی کنید.بهتر است روی افکار خود فیلتری نصب کنید تا به محض ورود اولین فکر منفی ذهن شما به روی آن بسته شود. در کتاب انسان در جستجوی معنی اهمیت نگرش در بیان دکتر ویکتور فرانکل اینطور معنا شده است که:

"از انسان همه‎چیز را می‎توان گرفت به غیر از یک چیز؛ آخرین آزادی انسانی را-انتخاب نگرش او و انتخاب راه مناسب در هر شرایطی... حتی اگر شرایطی مثل کمبود خواب، کمبود غذا و فشارهای روحی و روانی مختلف زندانی‎ها را تحت تأثیر قرار دهد، در نهایت آن نوع شخصیتی که زندانی به خود می‎گیرد، نتیجۀ تصمیم درونی خود اوست، نه نتیجۀ فشارهای اردوگاه."

4-زمان مشخصی برای فکر کردن در مورد اهداف خود درنظر بگیرید.

 روی صفحۀ Desktop ذهن خود Folderای به نام My Goals(اهداف من) درست کنید. هر شب قبل از خواب و یا هر روز صبح زمانی را برای تصورات ذهنی در مورد رسیدن به خواسته خود در نظر بگیرید. این پوشه میتواند شامل لیستی از اهداف کوتاه مدت و بلندمدت شما باشد. برای هر هدفی که دارید می‎توانید عکسی متناسب با آن قرار دهید. به عنوان مثال داشتن خانه‎ای با امکانات.... و یا اتومبیل دلخواه‎تان حتی رنگ آن را انتخاب کنید. یادتان باشد این اهداف را Delete نکنید. آرزوهای امروز ما خواسته‎های دیروزمان بودند. ولی گاهی ما آنها را از ذهن خود پاک و یا فراموش می‎کنیم.

5-برای رسیدن به اهداف خود دست بکار شوید.

دنیا به دانسته‎ها و علم شما پاداش نمی‎دهد، بلکه برای عمل به دانسته‎ها به شما دستمزد می‎دهد.اگر شما یک شکارچی باشید و برای شکار خرگوش به جنگل بروید، درست در زمانی که هدف را نشانه گرفته‎اید شلیک نکنید آنوقت چه می‎شود؟ خرگوش فرار می‎کند و شما بی‎هدف به خانه بازمی‎گردید.

6-برای رسیدن به اهداف خود صبور باشید و دست از تلاش و دعا کردن برندارید.

کاترین پاندر می‎گوید:

برای شما قوت قلب است اگر بدانید بزرگان معنوی مانند ابراهیم و اسحاق مجبور شده‎اند مدتی بیست تا بیست و پنج سال منتظر بمانند تا برخی از خواسته‎هایشان اجابت شوند. ابراهیم بیست و پنج سال برای تولد پسرش چشم انتظار ماند. در آن هنگام فهمید که تأخیر خداوند به منزلۀ انکار نبود و همانطور که خداوند عهد بست در وقت مناسب و به شیوۀ مناسب دعایش را اجابت کرد.

پس اگر به قدرت خداوند در تحقق اهداف خود امید داشته باشیم بی‎شک او نیز به یاری ما خواهد آمد و تا رسیدن به آن حمایتمان خواهد کرد.

امام علی علیه السلام در نامۀ 31نهج البلاغه می‎فرمایند: هرگز از تأخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی به اندازۀ نیّت توست گاه در اجابت دعا تأخیر می‎شود تا پاداش درخواست‎کننده بیشتر و جزای آرزومند کامل‎تر شود، گاهی درخواست می‎کنی، امّا پاسخ داده نمی‎شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به تو خواهد بخشید یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی.

دانستن کافی نیست بهترین زمان نتیجه وقتی است که دست به اقدام بزنیم. پس معطل نکنید و همین امروز تصمیم بگیرید تا در شاهراه موفقیت برنده باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۵
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ

ده اصل برای رسیدن به پیروزی

من برنده‌ام: چون برای رسیدن به سرزمین اهدافم، اولین قدم را برداشته‌امع قدم اول یعنی «تصمیم»

من برنده‌ام: چون می‌دانم مشکلات مانند صخره‌هایی هستند که در مسیر رود وجود دارند. «اگر صخره نبود، رود هیچ آوازی سر نمی‌داد.»

من برنده‌ام: چون ذهنم را آن‌گونه ساخته‌ام که جهنم را برایم به بهشت تبدیل کند، نه آن‌که بهشت را به جهنم.»

من برنده‌ام: چون نقشه زندگی خود را چنان شفاف رسم کرده‌ام که تنها راه باقی مانده، «ساختن» آن است.

من برنده‌ام: چون می‌دانم هر اقدام بزرگ ابتدا محال به نظر می‌رسد، پس تمام تلاشم را می‌کنم تا محال را به ممکن تبدیل سازم.

من برنده‌ام: چون هم ناامیدی را می‌شناسم، هم صبر و حوصله را و البته خوب می‌دانم که صبر و حوصله، شکل دیگری از ناامیدی است که انسان بهتر می‌تواند آن را تحمل کند.

من برنده‌ام: چون زندگی را زیبا می‌بینم و وقتی به زندگی زیبا نگریستم آنگاه زیبا خواهد شد.

من برنده‌ام: چون در انتهای فعالیت روزانه، ساعتی را با خودم خلوت می‌کنم و با تکیه بر صداقتِ بی‌رحمانه با خود، عملکرد روزم را با دقت ارزیابی می‌کنم.

من برنده‌ام: چون می‌دانم اگر به معجزه اعتقاد و ایمان داشته باشم، برایم اتفاق خواهد افتاد. و این معجزه‌ی اعتقاد و ایمان است.

من برنده‌ام: چون خدایی دارم که داشتنش، جبران همه‌ی نداشته‌هاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۵
mina nikseresht
دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۳۳ ب.ظ

از افکار منفیم خسته شدم! چکار کنم؟!!!


خیلی وقتها از من سوال می کنند برای اهمیت ندادن به فکرهای منفی ام چه کار کنم؟

یا من هر کاری می کنم نمی توانم افکار منفیم را از بین ببرم. گاهی همه ی انرژیم صرف مقابله با اینها میشود. هرچند افکار منفی از بین بردنی نیست و کسانی که برای از بین بردن این افکار به شما راه کار داده اند، بسیار اشتباه بوده است. شما باید طرز مواجهه با افکار منفی را یاد بگیرید. به هر حال شیوه های تربیتی و محیطی این افکار را به ما القا کرده است و شما باید برای آن دستورالعمل مشخصی داشته باشید.

قدم اول برای مقابله با این خودگویی ها، شناختن آنهاست. ممکن است افکار و خودگویی های منفی در اعماق ذهن شما باشند و شما از آنها آگاهی نداشته باشید اما این افکار منفی خواه ناخواه بر احساسات و عملکرد شما تاثیر می گذارند.

1.من ارزشش را ندارم

این جمله مستقیما اعتماد به نفس شما را مورد حمله قرار می دهد و هیچ ریشه ای در حقیقت ندارد. گفتن "من ارزشش را ندارم" باور منفی است که می تواند به سرعت شما را از پا درآورد. پس تا دیر نشده کاری بکنید.

2.من آدم بی خاصیتی هستم

گفتن این جمله به خود به کلی قدرت شخصی تان را می رباید و شما را بدون انگیزه می سازد.

3.من نمی توانم آن کار را انجام دهم

این جمله هم قدرت شما را کاهش می دهد. زمان هایی وجود دارد که شما واقعا نمی توانید کاری را انجام دهید، اما در اکثر مواقع این فکر ، بیشتر یک حمله به خود است تا واقعیت!

4.من هرگز پیشرفتی نخواهم داشت

این خودگویی آغازی برای شکست است قبل از آنکه شما واقعا شروع به انجام آن کار بکنید. همه ما می دانیم که موفقیت پس از تلاش ما و در یک زمان خاص فرا می رسد. گفتن این مسئله به خود که "شکست خواهم خورد" قبل از آغاز یک کار، شما را از شکوفایی استعدادها و رسیدن به جایگاهی که استحقاق آن را دارید، باز خواهد داشت.

5.دیگران من را دوست نخواهند داشت

یک شروع برای طرد شدن. زمانی که شما وارد یک موقعیت می شوید و به خودتان می گویید که دیگران شما را دوست نخواهند داشت در واقع با دست خودتان (با فکر خودتان) این طرز فکرتان را به واقعیت تبدیل می کنید. زیرا وقتی با این فکر وارد یک جمع می شوید از ترس اینکه دیگران با شما برخورد خوبی نداشته باشند، از جمع کناره گیری می کنید و کمتر با دیگران حرف می زنید. بنابر این به طور طبیعی دیگران هم با شما کمتر صحبت می کنند. بنابراین خودگویی منفی شما تایید می شود.

6.دیگران بهتر از من هستند

معمولا همه ما تمایل داریم خودمان را با دیگران مقایسه کنیم. اما گفتن این جمله به خود که " دیگران بهتر از من هستند" ضربه شدیدی به اعتماد به نفس وارد می کند.

7.من بی کفایت هستم

گفتن این جمله به خود باعث می شود احساس کنید برای دستیابی به خواسته های خود از زندگی لیاقت ندارید. حس بی کفایتی شخصی به شدت باعث بی انگیزگی می شود.

8.من باید کامل باشم

یک روش برای تضمین شکست خوردن، انتقاد از خود در زمانی است که کامل نیستید. این زمان در واقع همه زمان هاست زیرا همه ما کاملا ناکامل هستیم.

9.نظر من اهمیتی ندارد

در این جمله اعتماد به نفس بسیار پایینی نهفته است. در صورتی که این جمله را به خودتان می گویید احتمالا خودتان را بی ارزش در نظر می گیرید.

10.من هیچ تغییری نمی کنم

این جمله سرشار از ناامیدی است و باعث می شود شما در رکود بمانید و هیچ تلاشی برای پیشرفت و تغییر انجام ندهید.

با خودگویی های منفی چه کار کنیم؟

گام های زیر را پیگیری کنید تا بهتر بتوانید بر خودگویی های منفی تان کنترل داشته باشید:

* مچ خودتان را بگیرید.

در ابتدای روز زمان کوتاهی را به فکر کردن به افکار و خودگویی هایتان اختصاص دهید و خودگویی های منفی تان را شناسایی کنید.

* برای خودگویی منفی تان عنوان بگذارید.

مشخص کنید که خودگویی منفی تان دقیقا چیست. می توانید از 10 مورد ذکر شده در این مقاله استفاده کنید.

* این تنها یک فکر است.

همه ما در طول روز فکرهای زیادی را از سر می گذرانیم. اما همه آنها واقعی نیستند . بنابراین زمانی که فکر یا خودگویی منفی تان را شناسایی کردید، به خودتان بگویید " این تنها یک فکر است". بنابراین شما باور دارید که یک فکر فقط یک فکر است نه حتما یک واقعیت.

* میزان واقعی بودن فکر خود را بسنجید.

به عنوان یک قاضی در مورد فکر خود قضاوت کنید. ببینید فکرتان تا چه اندازه واقعیت دارد. اگر تا حد زیادی واقعی بود تلاش کنید برای آن راه حلی پیدا کنید. مثلا اگر دلایل و شواهد کافی برای این خودگویی منفی دارید که "دیگران من را دوست ندارند" فکر کنید که چگونه می توانید رفتار خود را تغییر دهید تا فرد دوست داشتنی تری شوید. اما اگر فکرتان واقعیت کمی دارد بهتر است آن را با جملات و خودگویی های مثبت جایگزین کنید.

.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۳
mina nikseresht
شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۸ ق.ظ

چطوری مثبت باشم؟

شاید بگویید: «می‌خواهم مثبت‌اندیش باقی بمانم؛ اما مگر می‌شود؟ مگر می‌شود با وجود رئیس بداخلاق و ایرادگیر، مراجعین پرتوقع، همسر غرغرو، خانواده‌ی مزاحم و فرزندان سرکشم، باز هم مثبت‌اندیش و شاد باقی بمانم؟» خوب، شاید بهتر باشد هم‌اکنون چشمانتان را ببندید و به تمام رخدادهای منفی امروز فکر کنید. این وقایع را دوباره در ذهن مجسم کنید. خود را بیرون از جسمتان قرار دهید و به نقش خود در بروز این مشکلات، بیشتر دقت کنید. اگر انصاف داشته باشید، اعتراف خواهید کرد که در بیشتر این موارد، نقش شما نیز کمرنگ نبوده است. همان‌گونه که پیشتر گفتیم، توجه ما به نکات منفی، ناشی از ترس ماست. هنگامی‌که به نکات منفی توجه می‌کنید، درواقع ترسیده‌اید و زمانی که می‌ترسید، ناخودآگاهانه در برابر خود، سپری دفاعی قرار می‌دهید و بر اساس ترس و دفاع از خویشتن با دیگران برخورد خواهید کرد؛ بنابراین تعجبی ندارد اگر در یک روز، انبوهی از نتایج منفی نصیبتان شود.

از فضای تاریک افکار منفی خارج شوید و به‌سوی نور بروید

اغلب زمانی که درباره‌ی تفکرات منفی با دیگران صحبت می‌کنم، به من می‌گویند: «درست می‌گویید؛ اما چه می‌شود کرد؟ همه به چنین روشی عادت کرده‌ایم.» بله؛ کاملاً درست است. شما به این روش عادت کرده‌اید و تغییر عادات، بسیار مشکل است، اما اگر بدانید که این تغییر تا چه اندازه می‌تواند در زندگی شما تأثیر مثبت داشته باشد، در می‌یابید که ارزش تحمل سختی را دارد. برای مثال پژوهشگران معتقدند که اگر هر یک از زوجین، هر روز تنها به سه نکته‌ی مثبت همسر خود توجه کنند، میزان اختلافات آن‌ها تا شصت درصد کاهش خواهد یافت. همچنین امروزه در آموزش و پرورش کودکان استثنایی، به والدین آن‌ها می‌آموزند تا به چند نکته‌ی مثبت در فرزند خود پی ببرند و تنها به پرورش این نکات بپردازند. طبق نتایج در چنین حالتی، این کودکان با وجود نقص ظاهری و ناتوانی ذهنی، گاه بسیار موفق‌تر از کودکان سالم عمل می‌کنند. بنابراین می‌بینید که تغییر در نحوه‌ی تفکر شما می‌تواند تا چه اندازه نتایج شگفت‌انگیزی در زندگی‌تان بر جای بگذارد.

برای مثبت‌اندیشی چه باید کرد؟

ترک منفی‌گرایی درست مانند ترک سیگار است؛ بنابراین باید ابتدا انگیزه و سپس برنامه‌ریزی داشته باشید. با توجه به آنچه پیشتر خواندید، گمان می‌شود انگیزه‌ی لازم را به‌دست آورده باشید؛ اما برای ترک منفی‌گرایی، از هم‌اکنون به بررسی زندگی خود بپردازید. بی‌شک با وجود تمامی مشکلات و گرفتاری‌ها، نکات مثبت و روشنی هم در زندگی‌تان وجود دارد. برای مثال همه‌ی فرزندان شما سالم و تندرست‌اند، همسرتان شغل آبرومندی دارد، به‌آسانی می‌توانید در برابر بیماری‌ها مقاومت داشته باشید و... مهم نیست آنچه به ذهنتان می‌رسد تا چه اندازه کوچک و بی‌اهمیت است. تمامی آن‌ها را روی کاغذ، مرتب و خوش‌خط بنویسید و هر روز این فهرست را با صدای بلند برای خود بخوانید.

زمانی که به نکات مثبت زندگی خود توجه می‌کنید، راحت‌تر می‌توانید در برابر منفی‌گرایی مقاومت کنید؛ در نتیجه احساس قدرت و توانایی بیشتری خواهید کرد، در زندگی رضایت و شادی بیشتری خواهید داشت و موفق‌تر خواهید بود.

به‌جای معجزه، منتظر تغییرات تدریجی باشید

هیچ عادتی یک‌شبه از بین نخواهد رفت. باید بیاموزید از تغییرات کوچک خرسند باشید و به‌جای نادیده گرفتن آن‌ها تقویتشان کنید. تغییرات گام به گام ایجاد خواهد شد. ابتدا اندکی از ترس‌هایتان کاسته می‌شود؛ سپس به‌تدریج باور می‌کنید که می‌توانید با مسائل و اتفاقات بهتر برخورد کنید و بعد کم‌کم احساس قدرت در ذهن شما شکل می‌گیرد و سرانجام می‌توانید شادی و خوشبختی را در آغوش گیرید.

هرگز دلسرد نشوید و به کم بسنده نکنید. اگر روز بدی را پشت سر گذاشته‌اید، به‌جای این‌که به باورهایتان شک کنید و دوباره به عادات گذشته‌ی خود باز گردید، به‌دنبال راهی باشید تا کمی ‌آرامتان کند. به دیدار یکی از دوستانتان بروید، کمی‌ بخوابید. اگر روز نسبتاً خوبی داشته‌اید، باز هم به‌د‌نبال راهی باشید تا شادی‌تان را کامل کند. لازم نیست کار شگفت‌انگیزی انجام دهید، شاید خوردن یک هلوی آبدار و خوشمزه کافی باشد یا بازی با کودک همسایه کمی ‌شادی به شما ببخشد.

از خود شخصیتی تازه بسازید

هر چه با گرایش به منفی‌بافی بجنگید، قدرت بیشتری در برابر آن به دست خواهید آورد و خواهید آموخت چگونه از کوچک‌ترین شادی‌های زندگی خود لذت ببرید و بتوانید هر لحظه بر احساسات منفی چیره شوید. هر چه بیشتر پیش روید، در چرخه‌ای از آرامش و قدرت وارد خواهید شد و تنها طی مدت کوتاهی در می‌یابید که لازم نیست به خود زحمت زیادی بدهید تا آرامش و خوشبختی را در زندگی تجربه کنید.

یادتان باشد هیچ عادتی یک‌شبه از بین نخواهد رفت. بیاموزید از تغییرات کوچک خرسند باشید و به جای نادیده گرفتن آن‌ها تقویتشان کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۸
mina nikseresht
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ

داروی افسردگی ورزش است

اکثر پژوهشهای انجام شده بین 6 هفته تا 4 ماه ورزش هوازی و برخی هم وزنه را آزموده اند و از تحلیل همه آنها می توان استنتاج کرد که ورزش بر درمان افسردگی تاثیر متوسطی دارد. 

مقایسه تاثیر ورزش با درمانهای مرسوم افسردگی

تمامی پژوهشهای انجام شده تا امروز اذعان دارند که تاثیر ورزش بر افسردگی به اندازه روان درمانی و داروهای ضدافسردگی ، هست .

جالبتر اینست که اگر ورزش هوازی با حداکثر ضربان قلب بین 70تا85% بمدت 4 ماه انجام شود احتمال عود افسردگی (در مقایسه با مصرف داروهای ضدافسردگی) کمتر است و اگر ورزش گروهی انجام شود تاثیرش بیشتر هم می شود و اگر پس از 4 ماه تا یک سال هم ادامه یابد احتمال عود کمتر هم می شود (شاید به کمتر از نصف هم برسد) .

حجم ورزش چقدر باید باشد

اینطور که از تجزیه و تحلیل کلیه پژوهشهای انجام شده تا امروز استنتاج می شود ورزش هوازی که انرژی بالایی لازم داشته باشد ، حداقل سه روز در هفته انجام شود ، هر جلسه حداقل 30 دقیقه و حداکثر 45 دقیقه طول بکشد و حداقل 12 هفته ادامه پیدا کند ، علائم افسردگی را حدود 50% کاهش می دهد.

باید کاری کنیم که بیمار افسرده ورزش کند

برای بیمار مبتلا به افسردگی منظم ورزش کردن سخت است . علائم افسردگی مثل خستگی ، بلاتکلیفی ، کاهش عزت نفس ، بی میلی و بی حوصلگی و بی خوابی انگیزه ورزش کردن را تحت تاثیر قرار می دهند . بیماران افسرده با اضطراب شدید و آمادگی بدنی ضعیف ممکن است اصلا نخواهند ورزش کنند . باید کاری کنیم که بیمار افسرده بخواهد که ورزش کند و باور کند که می تواند . باید کاری کنیم که ادامه بدهد و بداند که نتیجه حتمی است حتی اگر بعد از فروکشهای اولیه چند عود را هم تجربه نماید . فروکش و عود طبیعت افسردگی است . 

هفت نکته کلیدی درباره ورزشهایی که خیلی موثر هستند :

1.ورزش کنید . هر ورزشی که بیشتر دوست دارید بکنید . دوست نداشتن دلیل خوبی برای ورزش نکردن نیست . به خودتان بگویید که حتما خوب می شوید .

2.از پاهایتان غافل نشوید . یک جفش کفش ورزشی خوب بخرید . این کار هزینه نیست سرمایه گذاری است .

3.وقت یعنی همه چیز . هر روز وقتی که مناسب تر است ورزش کنید . با معده کاملا پر یا خالی یا قبل از خواب ورزش نکنید . افسرده ها کم خواب هستند و ورزش قبل از خواب بیخوابی می آورد . روزها و ترجیحا زیر نور آفتاب ورزش کنید .

4. مانع ها را از سر راه بردارید . کاری کنید که ورزش ساده و آسان بشود . هوای بد ، مشغله کاری ، خستگی و ... نباید مانع شوند . برای از سر راه برداشتن اینها مشورت کنید .

5.یک همپا پیدا کنید . کسانی که تنها ورزش نمی کنند بیشتر لذت می برند و بیشتر هم ادامه می دهند . تنها نبودن منافع دیگری هم دارد .

6.مثبت فکر کنید . موفقیت هایتان را جشن بگیرید . شکستها را فرصتی برای یادگرفتن بدانید . اگر یک جلسه نتوانستید ورزش کنید مایوس نشوید .

7.از لحظات لذت ببرید . بعد از هر جلسه ورزش چند دقیقه را به لذت بردن و ستایش از احساسی که پیدا کرده اید اختصاص بدهید .

دکتر فرشاد نجفی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۵۶
mina nikseresht
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ب.ظ

هیس! هدف هایت را فریاد نزن!

میدونی آدمای منفی چه قدرتی دارن؟
ما فکر می کنیم چون منفی ان و دایم غر می زنن، شکایت می کنن، و پرتوقع بودن جزء ویژگی های بارز شونه، دایم در محکوم کردن دیگران مهارت کسب می کنن و نقش و سهم خودشون رو در زندگی شون، اشتباهات شون، حرف زدن شون، معاشرت و ارتباط شون ابدا یاد نگرفتن، پس قدرتی ندارن و اتفاقا چون من مثبتم قدرت جذب بیشتری دارم.
اتفاقا منفیا قدرت عجیبی در خراب کردن و چشم زدن و مانع بودن یا شدن شما در موفقیت و آب خوش از گلوتون پایین نرفتن، هستن.
بعد فکر کن من با این افراد همنشین باشم و از روی ساده لوحی بخوام کارهام، برنامه هام و هدف هام رو باهاشون مطرح کنم.
لازم نیست حتی لحظه ای فکر کنم که: چی میشه؟!
چون نتیجه معلومه.
-تو!...
-نه بابا!!!بی خیال!
-نمیشه، اینقدرا بودن که این کار رو کردن و نشده!الان جواب نمیده!
-برو ببین فلانی رو، روزگارش رو و...
حالا خوب از کجا بدونم هدفم خوبه، درسته، به کارم میاد؟
قبل از هرچیزی مطمئن باشین اون آدمی که در جریانش می ذارین حمایت تون میکنه. همه مدل. صحبت های بویی از غرور و تخریب و ضعیف کردن روحیه ی شما نداره و آدم مثبت و بااخلاقیه.
اگه شما به هدف تون برسین واقعا از صمیم قلب خوشحال میشه، نه اینکه زورش میاد و از سر حرص تبریک که نمیگه، زخم زبونم میزنه.
و دست آخر اگه جایی گیر کردین حاضر شه بهتون کمک کنه.
سعی کنین هدف هاتون رو با کسی یا کسانی در میون بگذارید که در جهت فکری و رفتاری شما هستن.
ضمنا روی واژه ی هرگز فکر کن. به این خاطر که حواست باشه چی و به کی گفتی یا میگی.
دوستانه بهتون پیشنهاد می کنم خیلی خوبه آدم خصوصی های زندگیش که شامل خوشبختی هاش، امکاناتش، رفاه و آسایشش رو با دیگران share نکنه. گاهی ریشه ی خیلی از مشکلات ناخواسته مون و اتفاقاتی که یهو به زندگیمون نازل میشه همینه که موقع خوشحالی ها، هیجانی شدیم و اتفاق خوب و یا چیزهایی که باهاش حس خوشبختی داریم رو به دیگران گفتیم. خیلی مراقب باشین خودتون رو ناخواسته در امواج منفی دیگران قرار ندین. گاهی حسرته ،گاهی حسادته، گاهی نرسیدن و تلاش نکردن و خیلی موارد دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۴۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۵ ق.ظ

3 نکته ی مهم برای تغییر

 
1-به یاد داشته باشید که در معادله ، زندگی گذشته با آینده برابر نیست.

همواره در هر موقعیتی می‌توان به نتیجه رسید اصلا مهم نیست که در زندگی چه برسرتان آمده و یا حل مشکل شما چقدر دور از ذهن می‌رسد اگر باور کنید که هر مشکلی راه حلی دارد حتما راه حل آن را خواهید یافت.

2-ما برای تنبیه شدن به دنیا نیامده ایم. برای درس گرفتن آمده ایم. هر رویدادی در زندگی ما توان بالقوه آن را دارد که ما را متحول کند و از میان همه رویدادها سختی ها و مصیبتها بیشترین توان را برای تغییر فکر ما داراهستند. طوری رفتار کنید که گویی در ورای هر حادثه ای هدف و مقصودی نهفته است.

۳-اگر در جستجوی خوشبختی و معنای زندگی هستید تمام توجه خود را به لحظه اکنون معطوف کنید و به یاد داشته باشید که بهترین جا برای آغاز یک زندگی جدید همین جایی است که اکنون هستید. فقط کافی است که افکار مثبت و نگاه شاد به زندگی داشته باشید. در این صورت جهان هستی در قبال این نگرش پاداشهایی فراتر از انتظار به ما می‌دهد.

ما هر کاری را در جهت رسیدن به احساس لذت و خوشی انجام می‌دهیم. پس ما باید تغییر کنیم چرا که عادات، رفتارها و اندیشه ها و احساس هایی در ما وجود دارد که ممکن است مانع پیشرفت ما شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۵
mina nikseresht
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ

مراحل تغییر یافتن چیست؟

برای اینکه تغییر کنیم باید دنیا را به همین صورتی که هست بپذیریم. اگر برای شاد زیستن دنبال یک راه سده هستید، قوانین کمتری برای خود وضع کنید و بی جهت زندگی را با باید ها و نبایدهای خود ساخته پیچیده نکنید.

 بنابراین ماموریت شما در زندگی تغییر جهت دادن نیست، بلکه شما مامور تغییر خویشتن هستید و تمامی راه حل ها در درون شماست. آنچه در دنیای درونی خود احساس می‌کنید در جهان بیرون به چشم می‌بینید و دقیقا به همین علت است که هیچ کس نمی‌تواند با دستکاری جهان بیرونی به زندگی خود سامان ببخشد. بزرگی می‌گوید: (نوع نگاه و نگرش انسان باعث تغییر شکل شرایط بیرونی می‌گردد.) وقتی شما حرکت می‌کنید. جهان به حرکت می‌افتد و به هر اندازه ای که تغییر کنید دیگر بازی سازان زندگی شما نیز به همان اندازه تغییر خواهند کرد بنابراین توجه داشته باشید که در زمینه روابط اجتماعی بیهوده نکوشید که دیگران را تغییر دهید.

وقتی که تصمیم به پذیرفتن بی قید و شرط دیگران می‌گیریم ((احساس خوب آرامش و آسوده زیستن)) با این روش ما همچون گذشته براساس معیارهای خاص خود به انتخاب دوستان و همراهانمان می‌پردازیم اما در عین حال به آنانی که انتخابشان نکرده ایم برچسب نادرستی و بدی نمی‌زنیم.

 اگر در پیرامون خود به دنبال زیباییها بگردیم زیبایی های بیشتری را در درون خود کشف خواهیم کرد زیرا ما در آینه وجود دیگران خود را می‌بینیم.

برای تغییر یافتن ابتدا باید باور کنید که این تغییر ضروری است آن گاه تغییر را در ذهن خود به خوشبختی ربط دهید و ذهن خود را نسبت به این تغییر شرطی کنید به عبارت دیگر خود را در شرایط ایده آل تصور کنید و خوشی حاصل از آن را احساس نمایید. اگر می‌خواهید به آرزوهای خود برسید باید بتوانید رفتار خود را تحت کنترل داشته باشید. برای برخی مردم صحبت کردن در جمع موجب احساس ناراحتی و اضطراب است چنین احساسی مسلما بر رفتار آنها تاثیر می‌گذارد در نتیجه هنگام صحبت کردن به لکنت می‌افتند نمی‌توانند راحت بنشینند و چهره شان سرخ می‌شود. چنین افرادی همواره از شرکت در مجالس ومکانهای عمومی سرباز می‌زنند اما اگر همین افراد بتوانند در همان لحظه احساس خود را تغییر دهند قادر خواهند بود تمام توان خود را به کار گیرند و از بهترین وضعیت جسمی و فکری برخوردار شوند. به یاد داشته باشید که هر چه در زندگی به دست آورید و یا از دست می‌دهید مانند دوست، خانواده، هسمر خوب، پول، موفقیت و بالاخره لذت و خوشی به دلیل مشکل احساس شماست. اولین روش برای تغییر دادن احساسمان، روش استفاده از جسم، یعنی تغییر حالتهای بدن، چهره، نحوه تنفس و حرکت و راه دوم کنترل تمرکز فکری است.

یاد بگیرید که اندیشه های خود را کنترل کنید زیرا اولا شما نمی‌توانید بر محیط پیرامون خود اوضاع جوی و یا عقایدی که دیگران درباره شما دارند کنترلی داشته باشید. ثانیه آنچه مایه شادی و خوشبختی انسان می‌شود قدرت و عوامل درونی است. پس روی اندیشه های خود کار کنید تا کیفیت زندگی تان را بهبود بخشید. آن گاه همین اندیشه های نو احساسات شما را متحول می‌کند.

توانایی درک افکار و تعیین اهداف و نتایج دلخواه شروع تمام خوشبختی ها و موفقیت هاست. برای تغییر کردن باید انعطاف پذیر باشید(در مطالب قبل اصل انعطاف پذیری تشریح داده شد) انعطاف پذیری نشانه یک ذهن برتر است. هدف خود را مشخص کنید و برای رسیدن به آن هدف تلاش کنید و در صورت شکست هرگز مایوس نشوید شیوه خود را بررسی کنید و اگر زمان لازم دیدید آن را تغییر دهید. اگر بتوانید آمادگی زیر سوال بردن فرض هایتان و آزمایش آنها در مقابل واقعیت و نیز توانایی قبول احتمال اشتباه را در خودتان ایجاد کنید آن وقت دارای طرز فکری خواهید شد که نهایتا شما را به سوی موفقیت های بزرگ هدایت می‌کند. در واقع انعطاف پذیری یعنی انطباق با تغییرات الگوها که با گذشت زمان تغییر می‌کنند. بنابراین شما هم باید تغییر کنید.

از خود بیش از آنچه دیگران از شما انتظار دارند متوقع باشید. فقط باید تصمیم بگیرید و نترسید تنها راه برای برطرف ساختن ترس، روبرو شدن با آن است. اگر ترس خود را بزرگ جلوه ندهید به زودی دگرگونی را در خود حس خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۰
mina nikseresht

امروز زنگ زده بود تا در مورد مشکلاتی که در رابطه ی زناشویی شون با همسرش دارن مشورت کنه. احساس می کردم نسبت به قبل عصبی تر شده. طی حرف زدن هاش و مشکلاتی که با همسرش داشت فهمیدم که این حالت روانی مقاومتی هست که داره به رفتارهای قابل تامل همسرش از خودش نشون میده. طی نیم ساعتی که باهم حرف زدیم من یک ربع فقط می شنیدم.

می گفت: دو سال با هم دوست بودیم. اوایل فکر می کردم وقتی بهم کاری رو تحمیل می کنه یعنی اینکه عاشقمه و منم باید مثل برده ها به حرفش باشم و هرچی میگه بگم چشم. خدا نمی کرد که من 5 دقیقه دیرتر از موعدی که تعیین کرده بود خونه برسم. باید می دیدی چه قشقرقی به پا می کرد.

خانواده ام مخالف ازدواج مون بودن. چون ما از دو شهر متفاوت بودیم. خانواده ی من وقتی حرف تحقیق رو پیش کشیدن که باید در مورد پسرتون تحقیق کنیم، بهشون برخورد. نظرشون این بود که نیازی به تحقیق نیست و اگه شما ما رو میخواین، نباید تحقیق کنید. منم که عاشقش بودم به خانواده ام گفتم که نیازی به تحقیق نداره و همینی که من و اون همدیگه رو دوست داریم، کافیه.

خلاصه ما با هم ازدواج کردیم و حالا صاحب فرزند دختر 2ساله هستیم.

رفتارهای همسر این خانم حاکی از پارانویید بودن شخص داره. بدبینی شدیدی که تبدیل به مراقبت های روانی و رفتاری از طرف مقابل میشه.

با فلانی راه نرو، حق نداری بهش سلام کنی! چون ممکنه چنین و چنان بشه.

چرا مادرت اینو گفت؟ منظورش این بود!

چرا اومدی توی اتاق؟ میخواستی به حرفای من گوش بدی و ....

و این ها گاهی به زد و خورد از جانب طرف مقابل هم میرسه.

با حرفهایی که زد و ماجرایی که تعریف می کرد می شد حدس زد که آقا به هیچ وجه حاضر به رفتن به مشاوره و روان پزشک نیست و حالا باید یک طرف داستان رو از طریق رفتارهای درمانی مناسب حل کرد.

لحظاتی سکوت کردم و ادامه ی گفتگو به جلسه ی بعدی موکول شد.

از ساعت 12 که صحبت مون تموم شده، این مورد از ذهنم بیرون نمیره که چرا باید این طوری برای مهم ترین قسمت زندگی مون تصمیم بگیریم؟ بدون تحقیق، بدون برآورد سالم بودن شخصیت طرف مقابلمون، بدون بررسی خانواده ها و کفویت. صرف اینکه احساس می کنم این احساس و هیجانات کاذب رو می تونم اسمش رو بذارم عشق و بعد تن به رابطه بدم.

تازه اگه آدم زرنگی بود باید همون موقعی که باهم دوست بودن تشخیص می داد که این فرد دچار اختلالات متعدد شخصیتی هست...

تا بعد که بازم واستون بگم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۵
mina nikseresht