روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۹۸ مطلب با موضوع «روان شناسی تغییر فردی» ثبت شده است

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ب.ظ

چطور از درد رنج هایمان نجات یابیم؟


سازمان بهداشت جهانی فهرست ده مهارت اصلی زندگی را که مطرح کرده است در بین آنها مدیریت احساسات و هیجانات نیز دیده می شود. وقتی حرف از احساسات می شود با مفهومی گیج کننده روبرو می شویم. عده ای که از قلیان احساسات شان زمام عقل و منطق را به دست آن سپرده اند و هرجا که حس خوب یا بدی داشته باشند دست به رفتاری در همان راستا خواهند زد و عده ای هم از آن طرف بوم افتاده اند. سرد، خشک و بی روح. انگار بیان احساسات شان قرار است چیزی از آنها کم کند و یا اینطور جلوه کند که آنها جلف و احساساتی هستند و این بیان نکردن است که باعث غرور و اقتدار فرد می باشد.

دیروز با یکی از مربی های تیم تکواندوی دختران صحبت می کردم. علت رجوعش حواس پرتی دخترا نسبت به تمرینات و درگیر شدنشون در مسائل عاطفی بود. میدونین دیگه teenager ها همینطوریش میشنگن وای به حال اینی که ورزشکارم باشن و بخوای اینا رو آماده ی کشوری و یا استانی بکنی. مربی شون خیلی آشفته و کلافه اومد پیشم و میگفت دیگه نمی کشم سر اینا داد بزنم حواست به تمرینت باشه. خلاصه قرار شد مدتی توی باشگاه واسه ی اینا کلاس بذارم که چطور برای قهرمانی آماده بشن.

تابحال زمینه ی برخوردی با مربی نداشتم و این اولین بار بود که مدیر باشگاه ایشون رو بهم ارجاع دادن. آشفتگی و خطوط چهره اش مشخص می کرد چقدر از درون التهاب روانی داره. چقدر روش فشاره. باهاش صحبت کردم و پرسیدم شما مجرد هستین؟ پاسخ جالب بود: گفت آره بیست ساله مربیم و مجردم. ولی حسابی سرم شلوغ بود و توی این 20سال کلی بچه ها رو به تیم ملی فرستادم و قهرمانی آوردن. بهش گفتم: ببین، چرا از رنج مجرد بودنت فرار می کنی و میخوای بگی عوضش این درد و رنج تنهایی و کمبودهای عاطفی رو با قهرمانی شاگردانت جبران کردی؟

من می فهمم چقدر اذیتی و می دونم مجرد بودنت توی جامعه ی امروز و موندنت در این جایگاه کار کمی نیست. می فهمم چه فشاری رو داری از لحاظ روانی تحمل می کنی و در کنارش شاگرد تربیت می کنی اونم اینقدر محکم و جدی.(کارش رو توی باشگاه و جدیتش رو توی کار تمرین می بینم.)

اینا رو که گفتم، انگار دست روی زخماش گذاشتم. توی چشماش اشک جمع شد. بهش گفتم: هیچ وقت حس رنج رو پنهان نکن. نترس از اینکه بگی مجردی ولی خوب زندگی کردی و درست. ولی بهرحال بخاطر اشتباه یا شرایطی ازدواج نکردی.

این نشانه ی سلامت روانه.

پنهان کردن احساسات و حرف نزدن از اونها ما را مجاز می کنه تا بعدها از تلمبار شدن احساس خشم، رنج، شادی، هیجان و امثال اینها رفتارهایی داشته باشیم که خلاف شخصیت و سلامت روان مونه. احساسات مون اگه قلیان کنه چه خوب و چه بد، حتماً آسیب زننده است. حرف بزنیم ازشون. نمیشه به دیگران بگیم به مشاور امین مون بگیم. بیان کردن احساسات به شکل صحیح و منطقی و نه داد و بیداد بر سر دیگران یک مهارت ارتباطیه. این مهارت حتماً در زندگی مشترک جز الزامات آموختنیه که اگه بلد نباشیم به هم دیگه در رابطه آسیب می زنیم.

حرف بزنیم از احساسات خوب و بدمون. از رنج هامون. نه به شکل تحقیر کردن و سرزنش کردن اینکه ممکنه دیگری یا دیگرانی در اون احساس سهم مخربی در ما داشته باشند. نه. بیان اون به شکل صحیح و درست و نه برچسب اتهام زدن به دیگران، باعث آرامش روانی و تمدد اعصاب خودمونه و این بیان به ما در ارتباط کمک می کنه تا به دیگران جهت بدیم چطور رفتاری نسبت به ما و شرایط روحی و روانی مون داشته باشن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۹
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ ب.ظ

چرخه ی رنج را خاتمه دهیم


اگر برمبنای هیجانات عمل و رفتار کنیم چه اتفاقی می افتد؟

برایمان پیش آمده که گاهی خودمان را در انحصار احساسات و فشار ناشی از آن احساس کرده ایم. در هیجاناتی مثل ترس، غم، افسردگی، خشم، عشق، نفرت،تنهایی،سوگ، اضطراب و... ، احساس فشار می کردیم و به دنبال راهی برای رهایی از این حالتها می گشتیم. هنگامی که ذهن مان انباشته از احساسات می شود، طبیعی است که ذهن برمبنای هیجانات عمل کند و به دنبال آن دست به کارهایی زده ایم که بعد از آنکه هیجانات فروکش کرده اند، پشیمان شده ایم. غالب رفتارها، اثرات آسیب زننده نیز برای ما و یا برای دیگران در پی داشته است. کسی که دست به خودکشی می زند، در بین چند احساس دست و پا می زند. کسی که عصبانی می شود و دست به شکستن اسباب و وسایل و یا فریاد زدن بر سر دیگری می کند و می خواهد از شر آن احساس خلاص شود، می خواهد خودش را به سمت احساس بهتری سوق بدهد.

ماهیت مشکل مان در این است که می خواهیم در لحظه از شر احساس بد رها شویم و فکر می کنیم باید همیشه حالمان سرشار از حس خوب باشد. حس عشق، حس دوست داشتن، حس وفاداری، حس شادی و اگر در موقعیت هایی خلاف واقع قرار بگیریم به دنبال راه فرار از آنها می گردیم.برای رسیدن به این آسودگی دست به رفتارهای تخریبگر، تکانشی و غیرعقلانی می زنیم و البته که پیامدهای ناشی از این رفتارها به شکل مشکلات جدی در زندگی مان بروز پیدا می کند.

رفتار انسان هایی که به جای حل مسأله به دنبال فرار می گردند چیست؟

عده ای به جای حل مسأله  و پذیرش آن دست به جبران های افراطی می زنند. مثلاً به جای حل اختلاف با همسر، معتاد به کار می شود و از صبح تا شب در محل کار به سر می برد. سرش را اینقدر شلوغ می کند تا وقتی برای بودن کنار خانواده نداشته باشد و بهانه هم برایش فراهم است. به جای حل مسأله ی افسردگی و درمانش، به سمت مواد مخدر می رود. خیانت ناشی از عشق بی مهابا و خالصانه اش، او را دچار خشم کرده و سراغ روابط مخرب تر و آسیب زننده تر می رود تا از شخص و یا از خودش انتقام بگیرد. در مقابل سوگ و از دست دادن، جبران افراطی مسأله اش می شود اعتیاد به کار و یا روی آوردن به رفیق بازی و معاشرت های افراطی بیرونی.

گاهی اوقات فقط در پی نشان دادن واکنش نسبت به فشار ناشی از هیجان هستیم. در مورد مسأله فکر نمی کنیم و فقط واکنش نشان می دهیم و البته که این چرخه ی رنج ادامه خواهد یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۱۲:۳۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۴ ب.ظ

ایده آلی وجود ندارد!


برایمان شکلی از یک زندگی ایده آل را تعریف کرده اند و این تعاریف دست به دست آدمها می چرخد و اگر خودمان با مطالعه و پرسش از منابع مورد اعتماد و تأیید به تعاریف درستی از زندگی و حیات و یا حتی مرگ نرسیده باشیم، ذهن ما شبیه به توپ دست به دست دیگران و تعاریف شان می چرخد.

برایمان تعریف کرده اند زندگی پیش رفتن به سوی خوشبختی است و خوشبختی چیزی نیست جز اینکه ما به آمال و آرزوهایمان رسیده باشیم هرچند که این رسیدن ها برای بعضی ها تمامی ندارد و به مرور ما تبدیل به انسانی می شویم حریص که در صورت رسیدن به هدف و آرزو و خواسته هایشش، باز هم رسیدن به خواسته و آرزویی دیگر را طلب می کند و این وسط نه تنها طعم داشتن و رسیدن را درک نکرده، بلکه شبیه به تشنه ای می شود که با هیچ آبی سیراب نخواهد شد.

حال تصور کنید همان کسانی که تعاریف ایده آل را به شما ارائه داده اند و شما برطبق آن زندگی و مدل دلخواه تان را در ذهن چیده اید، در دشواری یا سختی یا حتی رفتار خلاف واقع و انتظارشان از اطرافیان واقع شوند که خلاف آن تصور و تعاریف بوده باشد. آنگاه پیش بینی اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد دور از ذهن نیست.

این افراد تعریف کرده اند همواره در شرایط مورد انتظار بسر ببرند، تعریف کرده اند باید اینگونه و تا این مقطع تحصیلی درس بخوانند. تعریف کرده اند خوشبختی به مقدار زیاد پول داشتن و یا زیستن در شرایط دلخواه شان است که اگر این نباشد و حتی مدتها نتوانسته باشند لباس مورد علاقه شان را بخرند و یا غذای مورد علاقه شان را بخورند، خارج از تحمل و طاقت شان خواهد شد، دچار افسردگی و مقایسه های مخرب می شوند و در نهایت با موجی از ناامیدی، خود و یا دیگران را اذیت خواهند کرد.

تعاریف دیگران، تصاویر ارزشی ما را می سازند و اگر این تعاریف خلاف ارزش یا باور ما باشد، دیگر نمی توان شاهد تعادل در زندگیمان باشیم.

مثل اینکه تصویرمان از ازدواج خوشبختی باشد، احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن است. تصویر ارزشی مان خیانت نیست و اگر این پیش بیاید با همه ی بررسی ها، آن وقت چه اتفاقی برای فرد خواهد افتاد؟ فرد نه تنها این شرایط را نمی تواند کنترل کند و به سمت پیدا کردن راه حل منطقی و درستش باشد بلکه ممکن است دست به رفتارهای اشتباه بزند و زندگیش را از دست رفته بداند.

زندگی ایده آل وجود ندارد. ایده آل ساخته ی ذهن ما و یا دیگرانی است که فکر می کنند اینجا غایتی برای زندگی تعریف شده است و باید به آن غایت مطلوب و دلخواه برسند.

خشم، عصبانیت و واکنش نشان دادن به رفتارهای دور از انتظارمان نسبت به رفتارهای نامناسب دیگران حاصل همین تعاریف ایده آل از انسان هاست. بپذیریم زندگی این چنین تعاریفی را به ما نخواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۲۳:۰۴
mina nikseresht
يكشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۵ ب.ظ

الگوهای تکرار شونده ی شکست

بیش از آنکه موظف باشیم زندگی کنیم، موظف شده ایم درست رفتار و عمل کنیم. شکست، موفقیت، شادی، غم، رنج، از دست دادن و بدست آوردن و خیلی چیزهای دیگر همه بخشی از زندگیست. اما مفهوم کل زندگی ما چیست؟ نقاط برجسته و تصاویر اصلی زندگی ما کدام هاست؟ هر کدام از موارد بالا تنها یک تصویر است و اینها تمام زندگی ما نیست. مشکلات مالی، مشکلات خانوادگی، مشکلات اجتماعی می تواند تنها یکی از صدها مشکلی باشد که ما در زندگی با آنها مواجه می شویم. اما واکنش ها چیست؟ واکنش هایی که گاهی ممکن است  در صورت رفتار ناصحیح ما که حاکی از هیجان و احساسات برخواسته از عوامل بیرونی است، اثرات زیان باری را در زندگی برایمان به جا بگذارد. هر کدام از ما انتخاب می کنیم، چگونه زندگی و رفتار کنیم. ما انتخاب می کنیم در مواقع خشم، غم، ترس، شادی رفتاری انتخاب شده داشته باشیم. حال فرق مان کجاست؟

هنگامی که در قسمتی از زندگی با مشکلات مواجه می شویم باید حواسمان باشد که این فقط بخشی از زندگی ماست و نه همه‎ی آن و زمانی که به مشکلاتمان واکنش نشان می دهیم باید طوری باشیم که از همه ی قسمت های دیگر زندگی مان که ارزش بالاتری دارد محافظت و مراقبت داشته باشیم. فرض کنیم در یک جریان تصادفی بین دو ماشین یکی از دو نفر همیشه مقصر است. حال اگر این بین حل شدن جریان را به دست پلیس نسپاریم و خودمان به خاطر اشتباه نفر مقابل واکنش شدید و زد و خورد نشان دهیم، این وسط بی آنکه به همه ی زندگی مان فکر کنیم دست به اقدام و رفتار زده ایم. این وسط اگر کسی آسیب ببیند بر جرم ما نیز اضافه خواهد شد. افرادی که تفکر عینی دارند تنها می توانند به کلماتی که از زبان شما بیرون می آید فکر کنند. در دعوای زن و شوهر یک نفر هست که همیشه شما را بابت کلماتی که بر زبان آورده اید سرزنش و مواخذه خواهد کرد؟ ( چرا آن را گفتی؟ تو منظورت این بود؟ چرا این رفتار را داشتی، حتماً منظورت آن بود؟) می بینید! تنها همانی را می بینند که در شکل مادی وجود دارد. قدرت تمیز دادن و حل و فصل ابعاد درونی ماجرا را ندارند. بعضی ها زندگی شان را هلاک می کنند، بعضی ها بخش های مهم زندگی شان را هلاک می کنند بخاطر اینکه در لحظه نمی توانند ابعاد آسیب زننده ی رفتارشان را بفهمند و روی آن کنترل داشته باشند. برای همین مدام الگوهای شکست را تکرار می کنند. بنشینم با خودم فکر کنم تا بدین جا کدام رفتار آسیب زننده را با خودم یا دیگران داشته ام که کارهای امروزم نمی تواند اثرات زیان بار آنها را جبران کند. اگر تکرار نکنم، الگوهای شکست قبلی ام مدام تکرار نمی شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۵
mina nikseresht


بحران ها را در نظر بگیرید.

وقتی احساس می کنیم همه چیز از کنترل ما خارج شده چه اتفاقی می افتد؟

خودمان را بدبخت ترین موجود عالم می دانیم، احساس می کنیم کسی دوست مان ندارد ، به خودمان و به همه چیز به شکل بدبینانه ای نگاه می کنیم و انتظار نداریم همه چیز به شکل سابقش برگردد. تازه شروع می کنیم به شمردن بدبختی ها و بدشانسی هایی که آورده ایم. ذهن مان آنقدر ما را جلو می برد که در نهایت یا شروع به گریه کردن می کنیم و یا افسرده، ناامید به گوشه ای پناه می بریم تا فکر نکنیم باید چه کاری در این لحظات انجام بدهیم. این قسمت از زندگی فلج کننده است. در واقع ما انتخاب کرده ایم در چنین شرایطی، اینطور فکر کنیم و بعد از آن رفتار نیز به دنبال فکر خواهد آمد.

کتابی اخیراً چاپ شده که نمی دانم نسخه ی فارسی اش کی چاپ خواهد شد ولی عنوان کتاب این است:

Designing your life.

اینطور در خلاصه می توان نوشت که ما فکر می کنیم یک شکل ایده آلی از زندگی وجود دارد. تمام تلاش مان را می کنیم تا به این شکل ایده آل برسیم و بر سر دوراهی ها از خودمان می پرسیم کدام راه به آن زندگی ایده آل ختم خواهد شد. در حالی که این چنین نیست.

هیچ زندگی ای ایده آل نیست. اصلاً ایده آلی وجود ندارد. دقیقا مثل این است که شما نمی دانید فردا چه شکلی از زندگی در انتظارتان است.

در نگاه اول اینطور خواهم نوشت که زندگی ایده آل آن چیزی نیست که در ذهن ما وجود داشته و دارد بلکه زندگی ایده آل شکلی از پذیرش زندگی به شکلی که اکنون هست می باشد.

شما باید بدانید چه می خواهید، برای چه دارید زندگی می کنید و کجای زندگی تان قرار گرفته اید. بعد از آن می توانید برای رسیدن به آنچه که خواسته اید تلاش کنید.

مرحله ی نخست پذیرش آن چیزی است که اکنون هست و وجود دارد. باید این واقعیت را قبول کنید که شکست در انتظار همه ی ماست و ما همواره در معرض شکست، ترس و ناامیدی قرار گرفته ایم. اما....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۸
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۹ ق.ظ

آدمهای با ارزش

لایقانه زیستن و خود را به هر قیمتی نفروختن حاصل احساس اطمینان به ارزشمند بودن خود است. اینکه کسی با آگاهی از توانایی‎های بالقوه، مهارت‎ها، استعدادها، امکانات و شرایط خود بداند لایق این است که چطور زندگی داشته باشد، با چه کسانی معاشرت‎هایش را ضمیمه‎ی روزمرگی‎هایش کند تا مورد سوءاستفادهی دیگران نباشد. اشتباه نکنیم. این احساس ارزشمندی اینگونه نیست که ما را دچار غرور کند، اینکه دیگران را بی‎ارزش کنیم. نه ابداً. اتفاقاً او که حس ارزشمندیش را با امکانات ظاهری مثل تحصیل، پول، مقام، موقعیت، امکانات توی سر دیگران می‎کوبد و به این وسیله احساس برتری دارد و جایی هم پا بدهد، شما را تحقیر می‎کند. این فرد از درون حس بی ارزشی را با خودش حمل می کند. بالا آمده ولی با اینها. خلاهای روانیش را به این وسیله جبران می‎کند. توسر ی‎خوری‎هایی که از دیگران خورده بیشتر باعث شده خودش را به اینجا برساند تا انتقام بگیرد.

احساس ارزشمندی یک حس درونی است و این حس درونی قابل انتقال به دیگران است. ما در رفتار و گفتارمان این را به دیگران منتقل می‎کنیم.مطمئناً اگر شما با آدمهای ارزشمند معاشرت داشته باشید، هیچ وقت در شرایطی قرار نمی‎گیرید که احساس کنید کوچک شده‎اید، توی سرتان خورده، حس مقایسه ندارید و از این معاشرت پی به توانمندی‎های خودتان نیز خواهید بُرد. در معاشرت با آدمهای ارزشمند لازم نیست نقش بازی کنیم.خودمان نباشیم. از نشان دادن خود واقعی‎مان، ترسی نداریم و بلکه شهامت و جسارت‎مان در ابراز وجود هم بیشتر خواهد شد.

بودن در کنار آدمهای ارزشمند، شما را متواضع‎تر، افتاده‎تر، شجاع‎تر، بااعتماد به نفس‎تر و توانمندتر می‎کند. مراقب باشید در تله‎های روانی آدمهایی نیفتید که از درون احساس ارزشمندی ندارند و جبرانش را با امکانات بیرونیشان به نمایش می‎گذارند که اگر کمی به رفتارشان دقت کنید خواهید دید این معاشرت ثمره‎ای جز حس تحقیر ندارد.

آدم ارزشمند درصدد تخریب کسی نیست. جمله‎ی من بهترم و تو بدتر(از هر لحاظی: مادی، معنوی، تحصیلی،خانوادگی، شغلی، اجتماعی و...) دستاویز گفتاری افرادی است که حس بی‎ارزشی را با خودشان حمل می‎کنند.

خداوند فرمود: إنَّ أکرَمَکُم أتقاکُم؛ بهترین شما، باتقواترین شماست.

مراقب باشید آدمهای توخالی را تعقیب نکنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۹
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۵۱ ق.ظ

تحقق رویاها

چه رویایی درسردارید؟ رویای شما کدام است؟آیا در طول زندگی خود به رویاها خود رسیده اید؟

شکی نیست که دلتان بخواهد این اتفاق بیفتد.

مطمئنم که دلتان می خواهد که اینگونه باشد، اما آیا در واقع می توانید به خواسته خود برسید؟

تصور درست یا نادرست از یک رویا

ببیند بیشتر مردم چه چیزهای را درزندگی خود دنبال می کنند وآن را رویاهای خود می پندارند:

*خیال پردازی فاصله گرفتن از کار وموقیعت فعلی.

*بلند پروازی ایده های بزرگ درحالی که راه کاری برای آن ندارند.

*رویاهای بد ـ نگرانی هایی که تولید هراس وفلج شدن می کنند.

*رویاهای وکالتی ـ رویاهایی که از سوی دیگران تحقق می یابند.

*رویاهای عاشقانه ـاین باور که کسی شما راخوشبخت خواهد کرد.

*رویاهای شغلی ـ این باور که اگر در کارتان موفق شوید خوشبخت می شوید.

*رویاهای مقصدی ـ این که سمت یا جایزه ای شما را خوشبخت می کند.

*رویاهای مادی این باور که ثروت شما را خوشبخت می کند.

رویا تصویری الهام بخش از آینده ای ا ست که با تقویت اراده  و احساساتتان شما را توانا می سازد تا در زندگی به آنچه که میخواهید برسید. و رویا بذری است که در روح انسان کشت می شود و سبب می گردد تا او مسیر منحصربه فردی را طی کند تا هدفش را محقق سازد.

رویاها باید به قدری بزرگ باشد که بتوانیم در آن رشد کنیم .

حال ببیند چرا افراد درشناسایی رویای خود دچار اشکال می شوند:

1- بعضی ها تحت تاثیردیگران ازرویا پردازی مایوس  شده اند.

2-بعضی ها تحت تاثیر نومیدی هاورنجش های گذشته با مشکل روبرو می شوند.

نومیدی خلأیی است که بین انتظارات و واقعیت وجود دارد.

3-.بعضی ها به متوسط بودن عادت می کنند.

4-بعضی ها فاقد اعتماد به نفس کافی برای پیگیری  رویاها وآرمان هایشان هستند.

5-بعضی ها اصلا قادر نیستند رویایی در ذهن خود به تصور کنند.

تصور وتخیل خاکی است که به رویا زندگی می بخشد.

آیا آمادگی این را دارید که رویا هایتان را بیازمایید؟

ممکن است حالا با خود بگویید : آیا رویا ی من رویایی ارزشمند است ؟از کجا بدانم از شانس خوبی برای دستیابی به این رویاها برخوردارم ؟اینها  ما را به ده سوال کلیدی که در این کتاب است می رسانداین سوال ها ما را برای رسیدن به رویاهایمان رهبری می کند.

1-سوال مالکیت : آیا رویایم به واقع همان رویایی است که به خود من تعلق دارد؟

2-سوال وضوح وروشنی :آیا رویایم را به روشنی می بینم ؟

3-سوال واقعیت : آیا برای دستیابی به رویایم ، به عواملی که در اختیارمن هستند ، وابسته ام ؟

4-سوال اشتیاق : آیا رویایم مرا بر آن میدارد که آن را تعقیب کنم ؟

5-سوال مسیر: آیا برنامه ای برای رسیدن به  رویایم دارم؟

6-سوال اشخاص :آیا کسانی را که برای تشخیص و دریافتن رویایم به آنها احتیاج دارم ،در نظر گرفته ام ؟

7-سوال هزینه : آیا حاضرم بهای رسیدن به رویایم را بپردازم ؟

8-سوال پیگیری : آیا به رویام نزدیکتر می شوم یا از آن فاصله می گیرم ؟

9-سوال رضایت : آیا تلاش برای رسیدن به رویایم به من احساس رضایت می دهد؟

10-سوال اهمیت : آیا رویای من نفعی برای دیگران دارد؟

"همیشه به خاطر داشته باشید که دراین دنیا با دو گونه از انسانها روبرو هستیم : یکی ، واقع گرایان

و دیگری رویا پردازان . واقع گراها می دانند به کجا می روند، اما رویا پردازان پیشاپیش به آنجا رسیده اند."

- رابرت اوربن

فصل اول

سوال مالکیت

آیا رویایم به واقع به خود من تعلق دارد؟

هر فکری که می کنید، مطمئن باشید که فکر شما ست ؛

آنچه می خواهید، مطمئن  باشید که خواسته شماست ؛

هرچه احساس می کنید، مطمئن باشید که احساس شماست

-  تی .اس .الیوت

بسیاری از جوانان در دوره های از زندگی خود به موقعیت های می رسند که نمی دانند

در چه کاری می تواننداستعدادهایشان رابه خوبی بروز دهند؛نمی دانندمی خواهند چه کار کنند. از این رو گوش به حرف های پدر مادر ودوستانشان می دهندوبعد جهتی حرکت می کنند که منعکس کننده میل وخواسته دیگران است و رویا و خواسته آنها نیست .

هرگاه دیدید کسی در میانسالی حرفه وکارش را عوض کرد، می توانید مطمئن باشید که تاکنون به رویایی که از آن  دیگران بوده است، حیات بخشیده و راه خود را گم کرده است

شما هرگز نمی توانیدرویایی راکه صاحب آن نیستید،تحقق ببخشید.

وقتی دیگران صاحب اصلی                                وقتی شماصاحب رویای

رویای شماهستند.                                          خودهستید.

قالب تن تان نیست.                                       قالب تن خودتان است .

باری بر دوش شماست.                                 روحتان را به پرواز در می آورد.

انرژی شما را تحلیل می برد.                           به شما شور و شوق  می بخشد

شما رابه خواب می برد.                                 شب ها بیدارتان نگه می دارد.

توانمندی شما را ضایع کرده وشما                     باعث می شود که تنبلی را کنار

را از مسیر اصلی دور می سازد.                           بگذارید.

وقتی رویا برای شخص و شخص برای رویا مناسب باشد، دیگر نمی توان این دو را از هم جدا کرد. مالکیت اولین  قدم کلیدی برای تحقق رویاست .وقتی صاحب رویای خود باشید آیا  آن را به وضوح وروشنی بیشتری نمی بینید؟آیا برای رسیدن به آن، برآنچه که برای رسیدن به آن می توانید کنترل کنید، تکیه نمی کنید؟آیا اشتیاقتان افزایش نمی یابد؟

آیا راه کاری برای رسیدن به آن در نظر نمی گیرید؟ آیا دیگران را در آن سهیم نمی کنید؟آیا بهای لازم برای تحقق آن را نمی پردازید؟آیا اهمیت آن روز به روز افزایش نمی یابد؟وقتی صاحب رویای خود باشید به همه این سوالات پاسخ مثبت می دهید. 

من رویای دارم اما...

اغلب مردم رویای خود راعقیم می گذارند؛آرزو می کنندومنتظر می مانند بهانه می آورندکه امیدوارنند شرایط بهتر شود.بعضی ها وقتی زمان می گذرد ورویایشان تحقق پیدا نمی کند

مایوس می شوند.وبرخی دیگر تسلیم می شوند.یکی از دلایلی که اشخاص رویایشان را عملی نمی کنند، این است که مسئولیتی در قبال رویای خود بر عهده نمی گیرند.

سه بهانه رایج  که افراد سراغ رویای خود را نمی گیرند :

بهانه شماره 1: رویای اشخاص معمولی تحقق پیدا نمی کند

خیلی هاگمان می کنند که  رویا به اشخاص خاص تعلق دارد وسایرین باید به کمترین قناعت کننداین واقعیتی است که کسانی که تاریخ را می سازند، رویای درسر داشتند.

برادران رایت می خواستند پرواز کنند .چرچیل خواهان اورپای آزاد بود.امابرای این که رویا در بپرورانید لازم نیست شخصیتی جهانی باشید.درواقع پیگیری رویا تفاوت میان اشخاص برجسته ومعمولی را رقم می زند.چرا؟برای اینکه رویا انگیزه ای برای تغییرات مهم در زندگی می شودبرای تحقق بخشیدن به رویا مجبورنیستید که تغییر کنید.شمارویایتان را دنبال می کنیدودر این جریان تغییر می کنیدوبه موفقیت می رسید.

بهانه شماره 2: اگر رویا بزرگ نباشد، ارزش آن را ندارد که تحقق یابد.

رویا هرگز نباید با  توجه به بزرگی اش ارزیابی شود. بزرگی رویا نیست که ارزش آن را مشخص می سازد.رویا لزوما نباید بزرگ باشد. کافی است از شما بزرگتر باشد.مثل رویا مردی که دوست دارد پدر فوق العادی باشد.

بهانه شماره 3: حالا زمان مناسبی برای دنبال کردن یک آرزو نیست.

شایع ترین بهانه برای دنبال نکردن یک رویا موضوع زمان است.بعضی ها فکر می کنندبرای داشتن یک رویا دیر است در نتیجه تسلیم می شوند که این ایده ای اشتباه است یا برعکس گمان می کنندهنوز فرصت دارند.

چگونه مالک رویای خود می شوید؟

1-روی خود شرط ببندید

حتی اگر کسی شما را باور نداشته باشد، می توانید موفق شوید.اما اگر خودتان را باور نداشته باشید، هرگز موفق نمی شوید.اگر می خواهید موفق شوید، باید معتقد باشید که از پس چنین کاری بر می آیید.

2-به جای اینکه زندگیتان را همانگونه که هست بپذیرید، آن را رهبری کنید

.قدرت انتخاب بزرگترین قدرتی است که کسی می تواند داشته باشد.متاسفانه بسیاری از افرادبی چون وچرا زندگی را همانگونه که هست می پذیرندوهرگز نمی توانندزندگی خود را رهبری وهدایت کنند.در نتیجه ،به مانعی بر سر راه خود تبدیل می شوندونمی توانندبا خود کنار بیایندوبر مشکلاتی که بر سر راه پیشرفت خودبه وجود می آورند، غلبه کنند.برای داشتن یک رویا باید بخواهید که افسار زندگی خود را به دست بگیریدو دربست پذیرای یک زندگی منفعل خود نباشید.

چگونه می توانید این کار را بکنید ؟با آری گفتن به خود ورویاهایتان اگر عادت به نه گفتن به خود هستید یاد بگیرید لااقل به خود شاید بگویید.فراموش نکنید که شما فردی منحصر به فرد با استعداد های خاص خود وتجربیات وفرصتهای مخصوص به خود هستید. این مسئولیت شماست که به چیزهای که قابلیت آن در وجود شماست تبدیل شوید.این نه تنها به سود شما، بلکه به سود همه است.

3-کارتان را دوست بدارید وکاری را که دوست دارید انجام دهید.

4-هرگز خود یا رویایتان را با کسی مقایسه نکنید

دراینجا موفقیت مهمترین چیزی است که باید گفت .هر کس موفقیت را درجای می بیند پول ، شهرت ، زیبایی، ....

معنای موفقیت آن است که در هر کاری بیشترین تلاش خود را به خرج دهید.همان طور که نباید رویا دیگران را از آن خود بدانید .به همان نحو نیز نباید اجازه دهید دیگران برای شما معیار تعیین کنند. موفقیت آن است هر وقت دست به کاری زدید،

با تمام وجود، بهترین کار را انجام دهید.

5-به دورنمای ذهنی خود بیندیشید، حتی اگر دیگران شما را درک نکنند

وقتی کسی به رویایش را دنبال میکندبه سطحی به مراتب فراتر از محدودیت های

خود می رود. توانمندی های درونی ما نامحدود و تا حدود زیادی دست نخورده اند.

وقتی به محدودیت فکر می کنید آن را به وجود می آورید.همه افراد قابلیت این را دارند که از حد متوسط بالاتر بروند.

موفقیت که براساس شرایط وخواسته شما نباشد، هر قدر هم از دید دیگران عالی باشد، تا زمانی که از دید شما خالی از لطف وزیبایی است ، نمی توان نامش را موفقیت گذاشت .

فصل 2

سوال وضوح وروشنی

آیا رویایم را به روشنی می بینم ؟

قبل از اینکه تصویری نقاشی کنید، باید دورنمای آن را درذهن خود مجسم کنید.برای رویا ها نیز همین گونه است .اگر دورنمای شفای از رویای خود داشته باشید، سرانجام کاردرست راپیدا می کنید.اگر دورنمای شفای نداشته باشید، هیچ راهی شما را نجات نمی دهد.راه شفاف سازی یک رویا اختصاصی کردن آن است این دورنما پیوسته باید درذهن ما شفاف نگه داشته شودوبر روی آن متمرکز باشید برای این کار به نکات زیر توجه داشته باشید.

1-رویای شفاف، ایدة کلی رابه صورت اختصاصی در می آورد

برای رسیدن به خواسته های خوددر زندگی، قبل از هرکاری باید بدانید که چه می خواهید.مثلا:

ایدة کلی                                         هدف اختصاصی

می خواهم وزن کم کنم                         می خواهم تا اول اکتبروزنم را به 70کیلو

برسانم.

2-یک رویای شفاف بدون تلاش عملی نمی شود

3-رویای شفاف، درستی هدف شما راتایید می کند

درتلاش برای تحقق بخشیدن به رویامتوجه می شوید که هرچه بیشتر رویا یتان را شفاف ببینید بهتر توانسته اید هدفتان را دریابید.

4-رویای شفاف اولویت های شما رامشخص می کند

شفاف بودن دورنمای ذهنی، شفافیت اولویتها را به دنبال دارد.

5-رویای شفاف به گروه انگیزه وجهت می دهد

تحقق رویای بزرگ بدون شک مستلزم مشارکت دیگران نیز هست . اگر قرار است دربخشی از سازمانی باشید که هدف ها ودور نما ی دارد، در این صورت باید با دیگران کار کنیدوتوانای کار کردن در گروه را نیز داشته باشید واینها در صورتی امکان پذیر است که تصویری روشن از هدف ورویای خود در ذهن داشته باشید.

 ادامه دارد.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۵۱
mina nikseresht
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۳۳ ق.ظ

احساس اهمیت بخشیدن به دیگران

به نفع شماست که افراد «بزرگ» را وادار کنید که فکر کنند بزرگ‌تر هستند. متفکر بزرگ همواره با مجسم کردن افراد در بهترین وضعیت، بر ارزش آنان می‌افزاید. چون راجع به مردم، بزرگ فکر می‌کند، آن‌ها هم بیشترین تلاش خود را برای او می‌کنند.

وقتی که به دیگران کمک می‌کنید احساس اهمیت کنند، به خودتان هم کمک می‌کنید که احساس اهمیت کنید.

دوستی می‌گفت: یکی از متصدیان آسانسور که چند ماه مرا «بالا و پایین» برد، همیشه و در همه جا ظاهری بی‌اهمیت داشت. او حدود پنجاه سال داشت، غیرجذاب و در کارش بی‌روحیه بود. بدیهی بود که اشتیاق او برای مهم بودن به‌طور کامل محقق نشده بود. او یکی از میلیون‌ها نفری بود که ماه‌ها حتی دلیلی پیدا نمی‌کنند که باور کنند کسی آن‌ها را می‌شناسد چه برسد به این‌که به آنان اهمیت دهد.

یک روز صبح، اندکی پس از این‌که به یکی از «بالا و پایین‌روندگان» منظم او تبدیل شدم، متوجه شدم که مدل موهایش را عوض کرده است. هیچ تعجب‌آور نبود و به‌ظاهر کاری خانگی بود. در هر حال، با موهای کوتاه بهتر به نظر می‌رسید.

از آن رو گفتم: «... (اسمش را یاد گرفته بودم) از کاری که با موهایت کرده‌ای خوشم می‌آید. خیلی زیبا شده‌اید.» او گفت: «متشکرم، آقا!» او از تعریف من تشکر کرد.

روز بعد، پناه بر خدا، وقتی که وارد آسانسور شدم، جمله‌ی «صبح به خیر، آقای...» را شنیدم پیشتر حتی یک بار نشنیده بودم که این متصدی کسی را به نام صدا کند. و در ماه‌های باقیمانده‌ای که دفتری در آن ساختمان داشتم هرگز نشنیدم کسی را جز من با اسم صدا کند. من متصدی آسانسور را وادار کرده بودم احساس کند مهم است. من صادقانه از او تعریف و با اسم صدایش کرده بودم.

من باعث شده بودم او احساس کند که شخصی مهم است. حالا او با دادن احساس اهمیت به من تلافی می‌کرد.

بیایید خودمان را گول نزنیم. افرادی که در باطن احساس اهمیت نمی‌کنند، مستعد میان‌مایگی هستند. این نکته باید بارها و بارها تفهیم شود: آدم باید احساس کند مهم است تا موفق شود. یاری دادن دیگران به منظور احساس اهمیت به نفع شماست؛ چون باعث می‌شود شما احساس اهمیت بیشتر کنید. امتحان کنید و نتیجه‌اش را ببینید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۶ ، ۰۱:۳۳
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ب.ظ

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!

روزهای شلوغم را عموما بیشتر دوست دارم. شلوغی که حس کنم کارهای مفید زیادی در طول روز انجام داده‎ام. یک جور حس رضایت دارد. شب که سرم را روی بالش می‎گذارم تا از خستگی بیهوش شوم، صدای حرفهای دیگران توی ذهنم رژه می‎روند.

شوهرم سالهاست که به من محبت نکرده است. زندگی ما سالهاست بوی عشق نمی‎دهد، اجبار است.

من و او مدتهاست عاشق هم بودیم، کش و مکش‎های زندگی‎مان نگذاشت دور هم را خط بکشیم. ما همه جوره به پای هم ماندیم، اما او خیلی ناگهانی رفت و دنیا روی سر من آوار شد.

من هیچ دلخوشی به زندگیم ندارم، سالهاست هدفی را جستجو نکرده‎ام. شاید آخرین بار زمانی بود که بعد از یک شکست تلخ و سنگین احساس کردم دنیا برای من حرفی برای گفتن ندارد.

برنامه‎ی مصاحبه‎ی فردا را نوشته‎ام. سوالاتی که باید آماده می‎کردم و متن پرسش‎نامه‎ها.

کلافه‎ام و این فکرها و حرفها نمی‎گذارد حتی با این خستگی به خواب بروم.

سالهاست کسی نمی‎داند من چه چیزهایی شنیدم، چه چیزهایی می‎شنوم و اصلا چرا من وارد این حرفه و شاخه‎ی تحصیلی شدم؟!

اما خودم می‎دانم.

من همیشه آرزوی کمک به دیگران را داشتم. همیشه دلم می‎خواست غصه‎ای از روی دل کسی دیگر بردارم. از اینکه کسی روبرویم می‎نشست و من نمی‎دانستم باید چه چیزی بگویم تا برایش تسلی خاطر شود، رنجم می‎داد اما اکنون و در این شرایط خوشحالم که می‎توانم به خیلی‎ها کمک کنم، آرامش‎بخش دلهای شکسته‎ای باشم که شاید شنیدن صدایم برای ساعتها آرامش‎شان می‎کند و منجر به بلند شدن و از نو شروع کردن می‎شود.

دنیای مجازی من و فرصت‎های کوتاهم برای باهم بودن‎مان کمتر مجال دیدن واقعیت‎های زندگیم را داده است اما من با کارم و با مطالعاتم نفس می‎کشم. خدمت به دیگران که آسیب دیده‎اند، بزرگترین افتخار و لیاقتی بوده است که خداوند نصیبم کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۶
mina nikseresht
پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۱ ق.ظ

موفقیت راه ساده ای ندارد!

من بارها شکست خورده‎ام. شکستی که شاید هر کسی جای من بود حتما امروز و الان در این جایگاه نمی‎ایستاد و از موفقیت و راه‎های نرفته‎اش سخن نمی‎گفت.

من بارها هم تحقیر شده‎ام، به عناوین مختلف. همه‎ی ما طعم تلخش را شاید تجربه کرده باشیم. اما موضوع هر کدام‎مان با هم فرق دارد و من احساس می‎کنم مال من خیلی متفاوت بود.

تلخ‎ترین لحظات عمرم را شاید در همین سنین جوانی تجربه کردم. سنینی که شاید وقتی به گذشته برمی‎گردم تا درس‎هایش را دربیاورم و دیگر تکرار نکنم فکر می‎کنم با کارهای بهتری هم میشد پر شود، اما من یاد گرفته‎ام حسرت نخورم، با امید به گذشته نگاه کنم، درس بگیرم برای ساختن آینده‎ای بهتر و سالمتر.

اینها را می‎نویسم برای آنها که فکر می‎کنند همه چیز با راحتی بدست می‎آید، با راحتی آدم می‎تواند به خیلی قسمت‎های خوب زندگیش برسد. با راحتی می‎شود پشت میز ریاست بنشیند و دستور بدهد، همه چیزش براه باشد، همه دوستش داشته باشند و لاغیر.

موفقیت جاده‎ی ساده نیست. شما از راه میانبری نمی‎توانید به قسمت‎های خوب زندگی برسید. باید شکست باشد. باید تجربه‎ی حقارت را چشیده باشید تا طعم شیرین دوست داشته شدن را حس کنید. باید تجربه‎ی بی‎احترامی را داشته باشید، تا تجربه‎ی ارزشمند شدن را درک کنید. باید مزه ی سخت بیدار خوابی را تجربه کرده باشید، درس خوانده باشید، مطالعه کرده باشید تا بعدها ماحصل و دستاوردهایش را برداشت کنید.

باید حس تنهایی به سراغتان بیاید تا درک کنید تنها خداست که می‎تواند حامی شما در لحظات سخت و هموار کردن راه‎های آینده باشد.

اگر با هر بار اشتباه به خودتان به شکل یک مجرم نگاه نکنید، سعی کنید بجای تهدید دیگران یا خودتان، مشکل اصلی را پیدا کنید و تلاش کنید آن را حل و فصل کنید، آنگاه نگاه تان به هر اشتباه و یا تجربه‎ای که نامش را شکست می‎گذارید جور دیگری خواهد بود.

نگذارید دیگران سکاندار زندگیتان شوند تا هر طور که دلشان خواست یا میل‎شان کشید با شما رفتار کنند و آن وقت شما احساس سردرگمی داشته باشید که بعد از آن باید چکار کنید و یا چرا آن طور که آنها می‎خواهند شما باید زندگی کنید. حد و مرزها را شما باید تعیین کنید و بدانید چطور و چه وقت از هر مهارت استفاده کنید.

صبور باشید و تمرین صبر را هر روز با خود تکرار کنید. وقتی قرار است قدم های کوتاه بردارید و این لازمه ی زمان است تا به مطلوب مورد نظر خود برسید، پس صبر داشته باشید. قدم های کوچک ولی پیوسته ی شما هر روز ، زمینه ساز موفقیت های آینده تان خواهد بود. مسیری که خودم آن را هر روز طی کردم اما خسته نشدم و ادامه دادن با وجود تمام سختی ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۱
mina nikseresht