ماشین قرمز
ماه بهمن بود، روزها تند و تند از پی هم میگذشتند و من انتظار روز تولدم را میکشیدم. هرروز که از راه مدرسه به خانه برمیگشتم پشت مغازهی اسباببازی فروشی نزدیک خانهمان میایستادم و ماشینی رو که آرزوی آن را داشتم نظاره میکردم. توی ذهن کوچکم سوارش میشدم، به مغازۀ بستنیفروشی میرفتم و یک بستنی قیفی میخریدم. خلاصه کلی ذوق میکردم. گاهی زنگهای تفریح، گاهی در راه خانه تا مدرسه و تمام روز به آن فکر میکردم آنقدر که حتی شب خواب آن را میدیدم.
روزهای یکشنبه انشاء داشتیم. موضوع انشاء انتخابی بود به این صورت که هرکس در مورد هر موضوعی که دوست دارد یک صفحه بنویسد. موضوع انتخابی من رویای ماشین قرمز بود. معلم دفتر نمره را باز کرد و بعد از کلی بالا و پایین رفتن و مردد در انتخاب سرش را بالا گرفت و گفت: آقای نادری این هفته نوبت شماست. بلند شدم و رو به بچهها ایستادم دفتر انشایم را باز کردم و شروع به خواندن نمودم. از خط اول تا آخر آرزویم را ترسیم کرده بودم،حتی آنقدر این تصور قوی بود که خودم را مالک و صاحبش میدانستم. وقتی انشایم تمام شد معلم از پشت عینک نگاهی به من کرد و گفت: از خدا چیزهای بزرگ بخواهید تا چیزهای بزرگ بستانید.(کاترین پاندر) بعد هم بلند شد و این جمله را با خط بزرگی روی تخته نوشت.
توی دنیای 8سالگی من بزرگترین آرزو داشتن ماشین قرمز بود. روز تولدم فرا رسید. تمام همکلاسیهایم را دعوت کردم. این روز مقارن با پایان امتحانات مدرسه و گرفتن کارنامهها بود و این جشن بیشتر از اینکه برای روز تولدم باشد به مناسبت شاگرد اول شدن در امتحانات مدرسه گرفته شده بود. رویای ماشین از سرم بیرون نمیرفت، وقت باز کردن کادوها رسید. اول از همه هدایایی که بزرگتر بودند را باز میکردم چون فکر میکردم شاید یکی از انها همان ماشین قرمزی باشد که من آرزویش را داشتم. هدایا تمام شد ولی...!
صدای زنگ خانه باعث سکوت میهمانها شد . در را باز کردم، معلمم با کادوی بزرگی وارد شد و من سراسیمه از جایم بلند شدم و به استقبالش رفتم. از اینکه به جشن تولدم آمده خوشحال بودم. فکرش را نمیکردم بیاید چه برسد به اینکه هدیهای هم برایم بیاورد . بیشتر از اینکه از آمدنش خوشحال باشم از کادویی که دستش بود ذوق زده شدم.
میهمانی تمام شد. منتظر بودم همه بروند تا هدیهی معلمم را باز کنم. کادوی معلمم را برداشتم و به سمت اتاقم رفتم. در را بستم و با هیجان تمام به سمت کادوی معلم شیرجه رفتم. خدای من! ماشین قرمز، انگار تمام دنیا را به من داده بودند.
حالا من بزرگ شدهام و سالها از آن روز میگذرد. وقتی به آن دوران برمیگردم میبینم چیزهایی که در بچگی آرزو میکردم به همهشان میرسیدم، حالا که بزرگ شدم آرزوهایم مانند دوران بچگی به نظر بزرگ میآید، اما چرا وقتی کوچکتر بودم رسیدن به آرزوهایم را محال نمیدانستم؟!
هر کدام از ما اهداف و خواستههای فراوانی داریم مانند: آرزوی داشتن خانه، ماشین، ثروت، و... اما چرا گاهی هرچه تلاش میکنیم به آن نمیرسیم؟
بسیاری از مردم خواهان بهبود زندگی خود هستند ولی در رسیدن به خواستهها و امیال باز میمانند این اشخاص کسانی هستند که تعریف درستی از خواسته و آرزو ندارند.
آرزو میل ضعیفی است که خاصیت تغییر یافتن دارد و آنقدر قوی نیست که بتواند بر تنبلی و تلف کردن زمان غلبه کند. کسی که خواستۀ قوی دارد دست به عمل میزند و هر لحظه تأخیر را برای خود جایز نمیداند. اگر در راه رسیدن، به موانع و مشکلات برخورد کند از آنها عبور میکند و تا رسیدن به خواستۀ خود دست از تلاش و پیگیری برنمیدارد. بهتر است دودلی و تردید را کنار بگذارید. کسانی که مرتب خواستههای خود را تغییر میدهند و یا در رسیدن به آن ناامید میشوند هیچگاه درهای موفقیت به روی آنها گشوده نخواهد شد.
حال چگونه میتوان به خواسته یا خواستههای خود رسید؟
1- اهداف خود را مشخص و روشن تعریف کنید.
تا زمانی که برای خودم مشخص نکنم که چه میخواهم ذهن برای دستیابی به آن اقدامی نخواهد کرد و کائنات به یاری ما نخواهند شتافت.
2-دست از هدف خود برندارید.
پافشاری در قدم اول شرط رسیدن به قدمهای بعدی است.
3-در راه رسیدن به هدف نگرش مثبت را جایگزین نگرشهای منفی کنید.بهتر است روی افکار خود فیلتری نصب کنید تا به محض ورود اولین فکر منفی ذهن شما به روی آن بسته شود. در کتاب انسان در جستجوی معنی اهمیت نگرش در بیان دکتر ویکتور فرانکل اینطور معنا شده است که:
"از انسان همهچیز را میتوان گرفت به غیر از یک چیز؛ آخرین آزادی انسانی را-انتخاب نگرش او و انتخاب راه مناسب در هر شرایطی... حتی اگر شرایطی مثل کمبود خواب، کمبود غذا و فشارهای روحی و روانی مختلف زندانیها را تحت تأثیر قرار دهد، در نهایت آن نوع شخصیتی که زندانی به خود میگیرد، نتیجۀ تصمیم درونی خود اوست، نه نتیجۀ فشارهای اردوگاه."
4-زمان مشخصی برای فکر کردن در مورد اهداف خود درنظر بگیرید.
روی صفحۀ Desktop ذهن خود Folderای به نام My Goals(اهداف من) درست کنید. هر شب قبل از خواب و یا هر روز صبح زمانی را برای تصورات ذهنی در مورد رسیدن به خواسته خود در نظر بگیرید. این پوشه میتواند شامل لیستی از اهداف کوتاه مدت و بلندمدت شما باشد. برای هر هدفی که دارید میتوانید عکسی متناسب با آن قرار دهید. به عنوان مثال داشتن خانهای با امکانات.... و یا اتومبیل دلخواهتان حتی رنگ آن را انتخاب کنید. یادتان باشد این اهداف را Delete نکنید. آرزوهای امروز ما خواستههای دیروزمان بودند. ولی گاهی ما آنها را از ذهن خود پاک و یا فراموش میکنیم.
5-برای رسیدن به اهداف خود دست بکار شوید.
دنیا به دانستهها و علم شما پاداش نمیدهد، بلکه برای عمل به دانستهها به شما دستمزد میدهد.اگر شما یک شکارچی باشید و برای شکار خرگوش به جنگل بروید، درست در زمانی که هدف را نشانه گرفتهاید شلیک نکنید آنوقت چه میشود؟ خرگوش فرار میکند و شما بیهدف به خانه بازمیگردید.
6-برای رسیدن به اهداف خود صبور باشید و دست از تلاش و دعا کردن برندارید.
کاترین پاندر میگوید:
برای شما قوت قلب است اگر بدانید بزرگان معنوی مانند ابراهیم و اسحاق مجبور شدهاند مدتی بیست تا بیست و پنج سال منتظر بمانند تا برخی از خواستههایشان اجابت شوند. ابراهیم بیست و پنج سال برای تولد پسرش چشم انتظار ماند. در آن هنگام فهمید که تأخیر خداوند به منزلۀ انکار نبود و همانطور که خداوند عهد بست در وقت مناسب و به شیوۀ مناسب دعایش را اجابت کرد.
پس اگر به قدرت خداوند در تحقق اهداف خود امید داشته باشیم بیشک او نیز به یاری ما خواهد آمد و تا رسیدن به آن حمایتمان خواهد کرد.
امام علی علیه السلام در نامۀ 31نهج البلاغه میفرمایند: هرگز از تأخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی به اندازۀ نیّت توست گاه در اجابت دعا تأخیر میشود تا پاداش درخواستکننده بیشتر و جزای آرزومند کاملتر شود، گاهی درخواست میکنی، امّا پاسخ داده نمیشود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به تو خواهد بخشید یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی.
دانستن کافی نیست بهترین زمان نتیجه وقتی است که دست به اقدام بزنیم. پس معطل نکنید و همین امروز تصمیم بگیرید تا در شاهراه موفقیت برنده باشید.