رازی برای آنها که دوست دارند دوست داشتنی باشند!
صدای همهمۀ میهمانها نمیگذارد حرف مهرداد تمام شود. با صدایی بلند در حالی که دستهایش را به علامت بلندگو کنار دهانش گرفته است، میگوید: خانمها و آقایان توجه داشته باشند: « من و همسرم شب جمعه شما را به صرف شام در منزلمان دعوت میکنیم» صدای هورای بچهها و کف زدن باجناقها و عروسهای خانواده، سقفهای خانه را تکان میدهد.
از کمر افتادم مهرداد!، بیا این سینی چای را برای میهمانها ببر. این همه از صبح کار کردهام که هیچ، یک کدامشان دست به این ظرفها نزدند. همه را جمع کردهاند و آوردهاند گذاشتهاند اینجا تا من بشویم. همین سپیده عروس تازه خانوادهتان آن شب که ما را برای اولین بار به خانهشان دعوت کرده بود یادت است چند شب پیش که میهمان خانۀ آنها بودیم همۀ کارها را من کردم از آماده کردن سفرۀ شام تا شستن تمام ظرفها! گفتم گناه دارد درست نیست تازه عروس اینقدر به زحمت بیافتد. حالا بیا و ببین که روی مبل لم داده و انگار نه انگار که او هم دستی از دست من بگیرد!!!
مهرداد با همان صبر و لبخند همیشگی اش در مقابل حرفها و شکایت هایم با مهربانی می گوید: «ببین مهدخت یا نباید میهمان دعوت کنیم یا اگر دعوت میکنیم نباید این قدر از آنها توقع داشته باشیم. اینطوری هم زحمت را کشیدهایم و هم خودمان را بیمزد گذاشتهایم.» اما من با این حرفها دلم راضی نمیشد!
دور هم نشستهایم و سحر در حالی که ظرفهای شام را به تنهایی شسته است در حالی که نگذاشت ذرهای کمکش کنند، ظرف میوه را جلوی مادر میگیرد و لبخند به لب میگوید: « حضور شما در خانۀ سعید عجب برکتی دارد. هر وقت شما به خانۀ ما میآیید بعد از رفتنتان خانهمان پُر و پیمان میشود، کار و کاسبی سعید بیشتر از همیشه میشود و ...» همین طور داشت ادامه میداد که من پریدم وسط حرفش و بیاختیار رو به مادرشوهرم گفتم: « سحر انگار مهرۀ مار دارد، بین همۀ ما دوست داشتنی است. حتی همین آقا بهروز داماد تازه واردتان آنقدر از سحر تعریف میکند که بیا و ببین؛ سحر نکند بقیه را جادو میکنی تا برای همه عزیز باشی؟! سحر در حالی که هم چنان لبخند به لبش کز کرده میگوید: نه مهدخت جان؛ سعید همیشه میگوید: او که به انسان عزت میدهد خداست نه مردم!
اگرچه برای محبوب شدن رازهای فراوانی را برشمردهاند اما در این بین یکی از مهمترین آنها را احسان بیتوقع دانستهاند. در این بین کسانی هستند که گاهی گله میکنند از اینکه با تمام خوبیها و احسانهایی که در حق دیگران میکنند و یا کردهاند هم چنان آنقدر که باید و شاید نزد آنها شخصیت دوست داشتنی نداشته و ندارند و شاید هم محبتهایشان به چشم دیگران نمیآید.
افراد محبوب کسانی هستند که وقتی برای دیگران کاری را از سر خیرخواهی و دوست داشتن انجام میدهند انتظار و توقع تشکر و جبران را ندارند و این کار را صرفاً برای شاد زیستن و تقویت روحیۀ خیرخواهی و تنها برای رضای محبوب خود (خداوند) انجام داده اند. این افراد حتی اگر در برابر احسان خود، پاسخ مثبتی دریافت نکنند و یا گاهی در نقطۀ مقابل مورد سرزنش و تحقیر قرار گیرند هیچ گاه از این روحیۀ ویژۀ خود دست بردار نخواهند بود. آنها محبت و احسان خود را به دیگران لطفی برای خود حساب میکنند و به این نکتۀ مهم واقفند که برای داشتن آرامش در زندگی باید نسبت به محبتهای خود کوچکترین توقعی برای جبران نداشته باشند. گاهی افرادی نیز دیده می شوند که به اشتباه با استمرار این رفتار و انتخاب آن به عنوان یک هدف این است که، قصد دارند دیگران را اصلاح کنند و شاید حتی این خیرخواهی برای این است که فکر میکنند دیگران باید بفهمند که جواب خوبی را باید با خوبی بدهند. اما به خاطر داشته باشیم اگر میخواهیم هم چنان محبوب دیگران بمانیم باید با تداوم در این رفتار علاوه بر اینکه خودمان باید پایبند بمانیم، نباید هرگز به فکر اصلاح دیگران و متوجه ساختن آنها باشیم.
کسانی که به دنبال تحول و دست یابی به نقطۀ اوج هستند باید همواره مراقب باشند نقطۀ شکست ما زمانی خواهد بود که گاهی ممکن است ما در جواب این خوبی ها پاسخ مثبتی دریافت نکنیم و یا ممکن است حتی برخورد بدی نیز در مقابل ما داشته باشند، آن وقت است که ما وسوسه میشویم تا از این حوزۀ پیش برنده عقب نشینی کنیم. باید به یاد داشته باشیم اگر می خواهیم سلطان قلبها باقی بمانیم نباید یک قدم پایمان را عقب بگذاریم هرچند که گاهی در ابتدای راه ممکن است شکست بخوریم اما هم نشینی با افرادی که این گونه رفتار و زندگی میکنند کم کم میتواند ما را به این سمت سوق دهد که کلید دست یابی به محبوبیت پیروی از این رفتار و منش است. همانطور که برای سنجش و سبک و سنگین کردن وزن اشیاء معیاری را در نظر گرفتهاند، برای سنجش هر یک از رفتارهای ما نیز معیارهایی وجود دارد که در این بین معیار احسان و خوبی نیز در کلام امیرالمؤمنین به ما یادآوری میشود که: معیار خوبى کردن ، منّت نگذاشتن براى آن است.
مراقب این دو پرتگاه باشیم: خوبی کنیم اما بدون توقع، خوبی کنیم اما بی منت که به قول شاعر:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بندهپروری داند