روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

دکتر ویکتور فرانکل روان پزشک و پایه گذار مکتب معنادرمانی نقل میکند:

ساعت سه و نیم شب زنی به من تلفن زد که قصد خودکشی داشت؛ اما کنجکاو بود که بداند نظر من در این باره چیست. با تمام قدرت، نظر مخالفم را با این راه حل بیان کردم و سی دقیقه کامل برای او حرف زدم! در نهایت گفت به جای اینکه به زندگیش خاتمه بدهد، به دیدن من به بیمارستان خواهد آمد... .

اما وقتی مرا دید متوجه شدم که حتی یک کلمه از حرفهای من در او اثر نکرده!

تنها دلیلش برای خودکشی نکردن این بود که تلفن او در نیمه شب، نه تنها من را عصبانی نکرده بلکه در نهایت شکیبایی، سی دقیقه هم برایش حرف زده بودم؛ به این ترتیب او پی برده بود که دنیایی که در آن چنین از خودگذشتگی اتفاق می افتد به یقین ارزش زیستن دارد...

ما و برخوردهای ما در این عالم پر رمز و راز با انرژی و فرکانس بیشتری به سمت مان بازمی گردد تنها بسته به این دارد که قلب ما آیینه ی چه رفتار و گفتاری است و از ذهن ما کدام افکار باعث جذب و تجلی موهبت ها و یا حتی مشکلات خواهد بود.

به یقین اگر شما توانایی و مهارت این را دارید که بدون قضاوت و سرزنشگری و با دادن امید به کسی راهی برایش بگشایید، مشکلی از دیگران را حل کنید  و یا غمی و ناراحتی را از روی قلبش بردارید و به جایش همدلی و همدردی از شما دریافت کند با ارزش ترین کار این عالم را دارید چرا که بسیاری انسان ها عادت به تزریق ناامیدی و کنایه زدن در رفتار و گفتار را دارند که بدون آنکه آگاه باشند به زندگی کسی لطمه ای می زنند که شاید تا سالها نتوان آن را جبران کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۹ ، ۱۸:۲۴
mina nikseresht
چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ق.ظ

خوشبختی یعنی مثبت اندیشی

ارتباط به شیوه ی کارآمدی در رفتار یکی از اصول کلیدی و مهم در روان شناسی رفتار است. به این معنا که ما علاوه بر آنکه میتوانیم در ارتباطات خود اثرگذار باشیم، کارآمدی روزمره ی خود را نیز بالا خواهیم بُرد.

یکی از نکات مهمتری که در ارتباطات به آن اشاره می کنیم مثبت اندیشی است. اینکه فردی مهارت این را داشته باشید به جای تمرکز بر نقاط منفی افراد روی نقاط مثبت آنها توجه و یادآوری داشته باشد مهارتی است که نیاز به تمرین و خودسازی دارد. اینطور نیست که کسی که تمام توجهش روی کمبودهای طرف مقابلش است بتواند به ذهنش خوبی ها و ویژگی های مثبت فرد را یادآوری کند.

این مهم به خصوص در خانواده و در ارتباط با همسر جزء ویژگی های ممتاز شخص میتواند باشد. چرا که باعث گرمی و ارتباط بهتر با آنها می شود. توجه روی نقاط مثبت میتواند باعث گذشت، خیرخواهی و نیک اندیشی شود و به همان میزان درک و دریافت من از هستی نیز بیشتر خواهد شد.

ما بسیار در مشاوره ها می شنویم که همسرانی مراجعه میکنند و با وجود آنکه مشکلات ارتباطی شان بخاطر مسائل سطحی شکل گرفته است اما همین توجه روی نقاط منفی و عدم قدردانی بابت نقاط مثبت، همراهی و همدلی میتواند یک رابطه ی را به مرز جدایی پیش ببرد. اینکه ما نتوانیم از نکات مثبت همسر قدردانی و تشکر کنیم و ویژگی های مثبت او را مورد توجه قرار دهیم و در نقطه ی مقابل ضعف ها و بهانه هایی برای ایرادگیری و سردشدن رابطه را محور رفتاری خود قرار میدهیم به دوست داشتنی نبودن و قدرناشناسی در رابطه محکوم خواهیم شد.

هستند افرادی که حتی با وجود مشکلات اساسی همسر خود و یا در خانواده توجه و تمرکزشان باز هم بر روی نکات مثبت آنهاست و قدردانی یکی از ویژگی های بارز رفتار آنها محسوب می شود. اینکه بخودمان یادآوری کنیم اگر همراهی، همدلی، مثبت اندیشی، خیرخواهی و گذشت نفر مقابل ما نبود زندگی شکل نمی گرفت و یا از هم می پاشید باعث دلگرمی و قوت قلب یکدیگر در زندگی است.

مثبت اندیشی یک هنر است و نیاز به مهارت و تمرین دارد تا ذهن یاد بگیرد توجه روی نکات مثبت باعث جذب خوبی ها و زیبایی ها خواهد شد. ضمن آنکه افرادی که ذهن مثبت اندیشی دارند و توجه شان روی نکات مثبت رابطه و نفر مقابل شان می باشد تاب آوری روانی بالایی دارند و در مشکلات مقاومتر و قدرت حل مسأله ای بهتری دارند. اگر فردی در دامنه ی ارتباطی شما قرار دارد که به جای تمرکز روی نقاط منفی و ضعف های شما روی نکات مثبت و قوت های شما تمرکز دارد و حمایتگر شماست و محبت و مهرش را به شما ارزانی می دارد شما خوشبختید چرا که امروزه بیشتر آدمها تمرکزشان روی نکات منفی و عیبها و ضعف های شماست تا اینکه بتوانند خوبی های شما را آنقدر بزرگ کنند که نکات منفی و خطاهای رفتاری شما را فراموش کنند و بتوانند مهر و محبت و عاطفه را چاشنی رابطه کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۹ ، ۱۱:۱۳
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ق.ظ

خُلق را چگونه اندازه می گیریم؟

مساله ی خُلق و بررسی آن موضوع مهمی است. فرض کنید وقتی شخصی برای ازدواج تحقیق میکند باید به این نکته توجه داشته باشد که خُلق نفر مقابلش چگونه است؟ چرا که وقتی خُلق ثابت کسی را ندانیم حتماً در زندگی دچار چالش خواهیم بود.

خُلق شامل میزان سازگاری فرد در مقابل سختی ها و شرایطی که مطابق میل و خواستش نیست و به دنبال آن میزان انعطاف پذیری او نسبت به مسایلی که پیش می آید و خود را با آن منطبق میکند، عصبانی نشدن در مقابل اتفاقاتی که رخ میدهد و کنترل بر خویشتن که یکی از فاکتورهای بسیار مهم است که معمولاً کسانی که دچار وسواس فکری و عملی و ایده آل گرا هستند و همه چیز باید بی نقص و عیب از نظرشان باشد(تفکر همه یا هیچ) در این موضوع ضعف دارند. داشتن دیدگاه مثبت نسبت به اطرافیان و جامعه و اتفاقاتی که رخ میدهد و یا اتفاق افتاده است و احساساتی که فرد بیشتر تجربه میکند و درگیری بیشتری با آن دارد میتواند پایه های تشکیل دهنده ی خُلق باشد. مثلاً فرض کنید فردی هر روز احساس خشم را تجربه میکند، هر موضوعی او را دچار خشم و ناراحتی میکند و حساسیت های بی مورد زیادی که ناشی از همان وسواس فکری و عملی است فرد را آزار میدهد. افرادی که نگرش منفی در مورد آینده دارند و مدام در ذهن خود اتفاقات بد، رفتاری بد را برای آینده پیش بینی و مرور میکنند نیز خُلق ضعیف و ناپایدار دارند.

این مهم است که شما در جامعه و اجتماعی که در آن واقع می شوید چه شخصیتی دارید و می گویند اگر از 5 نفر از اطرافیان در مورد خُلق شما سوال کنند میتوانیم به گفته ی آنها شما را دارای آن خلق بنامیم.

مثلاً شما فردی هستید که همیشه عصبی معرفی می شوید و یا فردی که همیشه نگران است و یا فردی که همیشه و در هر شرایطی شاد است و این شادی را به دیگران منتقل میکند. فردی که اخلاقیات غالبش را خشم و پرخاشگری لفظی و کلامی و رفتاری تشکیل میدهد هرکدام پایه های ثبات خُلق را شامل میشوند خواه مثبت باشد و خواه منفی. فردی که خُلق منفی دارد به زمین و زمان بدبین است. هر کسی با هر نیت خیری و یا هر رفتار مثبتی از نظر آنها خوب و سالم تعبیر نمی شود و همه دارای ضعف و عیب و ایراد هستند مگر اینکه فقط پیامبر باشد. بخواهند در مورد کسی صحبت کنند نکات منفی آنها را درشت میکنند و این افراد وقتی در زندگی مشترک واقع می شوند به جای درشت کردن نکات مثبت همسر خود و تمرکز بر روی آنها مدام دنبال نقاط ضعف و زدن برچسب به او هستند و حتماً زندگی با این افراد در معرض طلاق واقع می شود.

البته که با تست کتل نیز میتوان خُلق دائم و پایدار فرد را بررسی کرد اما نکته ای که مهم است در ازدواج و یا انتخاب کارمند و یا انتخاب شریک کاری و یا هر موضوعی که بحث انتخاب فرد پیش می آید باید به آن دقت کنیم بحث خُلق است.

افرادی که خُلق پایین دارند توانایی حل مسأله آنها ضعیف است، در مقابل مسائل سخت زود خسته و ناامید شده و توانایی عملی کمی دارند و در نهایت باید به این نتیجه برسید ما چطور میتوانیم خُلق خود را با تمرین اعتماد به نفس و عزت نفس تغییر بدهیم و به سمت مثبت اندیشی پایدار پیش برویم. فردی امروز با قرار گرفتن در جوی مثبت نگرش مثبتی پیدا میکند و کافی است دومرتبه در شرایط و جوی در اطراف واقع شود که دچار بدبینی به دیگران و شرایط شود و این تغییر خلق و ثابت نبودن آن میتواند در زندگی فرد و اطرافیان ایجاد اختلال کند که ما در تست کتل از آن به ناپایداری هیجانی یاد میکنیم. افرادی که به ناگهان مثل کوره ای از آتشفشان منفجر می شوند و با این انفجار اخلاقی و تغییرات مداوم خُلق به زندگی جمعی آسیب خواهند زد.

آنچه که مهم و قابل اشاره است اینکه فرد با مراجعه و شناخت کافی نسبت به خود و احساسات و بیان آنها به صورت سالم میتواند با تغییر خلق خود به ایجاد یک زندگی سالم و مثبت کمک کند و در نهایت تجربه ی زندگی بهتر و موفق تری داشته باشد. افراد زیادی هستند که مراجعه به روان شناس را لازم نمی بینند و اصلاً با وجود مشکلات اخلاقی و رفتاری نیز خود را فردی سالم معرفی میکنند و البته هستند کسانی که شما را مریض معرفی می کنند و به شما برچسب های مختلفی میزنند در حالیکه ما در روان شناسی کلیدهایی برای بررسی رفتار و خُلق افراد داریم که در صورت داشتن تجربه و دانش لازم می توانیم تشخیص آنها را به سادگی انجام بدهیم.

فرد سالم که شخصیتی سالم دارد انعطاف پذیر در مقابل نظر و خواست دیگران است. تامل و اندیشیدن در مورد اخلاق و رفتار خود و در نهایت اصلاح عملکرد و بهبود رابطه ی خود با دیگران جز تمرینات خودسازی آنها محسوب می شود و از آن طرف برچسب زدن به دیگران را بدون آگاهی و صرفاً برای تراوش احساسات نادرستی مثل خشم جایز و درست نمی شمارد.

چه خوب که افرادی هستند که بیش از دیگران و تذکرهای پیاپی به آنها سرگرم اصلاح خود و انتخاب هدف های درست در زندگی خود هستند، برای آنها تلاش میکنند و نگاهی به زندگی و عملکرد دیگران ندارند. اینها خود را با دیگران مقایسه نمی کنند و به فکر بهبود توسعه و عملکردهای شخصی و روزمره خود هستند. اگر دقت کنید افرادی که ارتباط قوی با خداوند دارند و در جهت خودشناسی حرکت میکنند، خودساخته تر و مثبت تر نسبت به زندگی و دیگران هستند.

به قول استاد عزیز اخلاق ما: کور خود و بینای دیگران نباشیم که افرادی که مدام در پی عیب جویی از دیگران و سرزنش آنها هستند زندگی گوارا و عاقبت خیری نخواهند داشت چرا که انرژی های منفی که ما در اطراف خود ایجاد می کنیم باعث بروز پیشامدهای منفی و اتفاقات نامطلوب می شوند. انجام کارهای خیر و اعمال مثبت را برای ما سخت و ناممکن جلوه میدهد و در نهایت باعث بی برکتی و ناخوشی در زندگی ما خواهد شد.

جهل و غرور و نفسانیات انسان را همچون زنجیری گردن کلفت در میخی بسیار نحیف و کوچک اسیر میکند و هر گاه انسان کوری و کری را انتخاب کند و چشم بر روی حقیقت ببندد و گوش بر آن نسپارد در خیال و توهم خویش همه چیز را نور می بیند. خداوند فرشتگانی را همراه ما قرار داده است که مسئول ضبط تک تک اعمال و رفتار ما هستند و حتی نیت های درونی ما را هم ثبت میکنند. واقعاً اگر به این آگاه بودیم که نیت های بد و شر ما نسبت به دیگران چه عواقبی برایمان دارد و یا نسبت به افرادی که قلب و دلی صاف دارند رفتار نامطلوب و خشونتهای رفتاری داریم چه عاقبتی را برایمان در زندگی به بار می آورد آیا با دیدن آن نهایت باز هم این چنین رفتار می کردیم؟ قطعاً خیر! امام علی علیه السلام می فرمایند: خداوند با هر کس مطابق با نیت هایش رفتار خواهد کرد.

پس این خیلی مهم است که ما چه نیت هایی در مورد خود و دیگران داریم. چرا که لحظه به لحظه خداوند به آنها آگاه است و نسبت به آن تدبیر خواهد کرد.

استادی می گفت: کاشف عیب هایت، خودت هستی نه کسی دیگر. کسی که در پی کشف عیب های خودش هست کسی است که: « مورد لطف و عنایت خاص خداوند قرار خواهد گرفت.» منتی است که از سمت پروردگار باید آن را پذیرفت نه اینکه مغرور شد و سپس جاهل شد. مثل کسانی که با چندروز عبادت خود را بهتر و برتر از دیگران حساب میکنند و از سر کظم غیظ دیگران را بدتر معرفی میکنند.

یادم هست آن استاد در پایان سخنانش اشاره به این نکته فرمود که: « جهل هیچ گاه عشق را درک نخواهد کرد و کسی که درک نکند رفتنی است!»

آدمی که در پرتو عالم نمیتواند دیگران را ببیند و از سر مهر، عشق و دلسوزی با آنها معاشرت و همدلی کند با هر عاملی رخت بر این جهان خواهد بست تا جای او را عشقی سرشار از انوار الهی بگیرد. به امید روزی که با آمدن منجی جهان از خشم، نفرت، دشمنی و ناخالصی پاک شود.

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست                               وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

  حال متکلم از کلامش پیداست                                           از کوزه همان برون تراود که در اوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۵
mina nikseresht
جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ب.ظ

فیلم پیشنهادی : 1BR

داستان فیلم ماجرای دختری است که به خاطر مشکلات خانوادگیش از آنها جدا می شود. در مسیر فیلم متوجه اختلاف اخلاقی دختر با پدرش می شوید و اینکه به خاطر خیانت پدرش به مادرش حاضر به ادامه ی زندگی با پدر نیست و برای مهاجرت و پیدا کردن کار به شهری از امریکا مهاجرت میکند و در این جدایی و مشکلات درگیر زندگی با همسایگانی می شود که اتفاقات بدی را برایش رقم می زند و در خلال این مشکلات متوجه وجود پدرش و ارزش خانواده و آزادی که داشت می شود.

توصیه نمی کنم فیلم را ببینید چون فیلم حاوی صحنه های دردناکی است که البته میتوانید از آنها رد شوید و شاید هم اثر روانی خوبی روی شما نداشته باشد، اما اگر تحمل و تاب آوری روانی خوبی دارید پیشنهادم دیدن این فیلم است البته که ادارکات و درک ما از فیلم ها به خاطر تجارب و دانش مان متفاوت است اما میخواستم چند نکته ای که برداشتم بعد از دیدن این فیلم بود با شما به اشتراک بگذارم و زمانی که این فیلم را دیدید برگردید و این نکات را دومرتبه بخوانید:

1-متاسفانه ما همیشه زمانی متوجه ارزش و وجود چیزی یا کسی یا کسانی در زندگی مان می شویم که یا آن را از دست داده ایم و یا بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی ها و از دست دادن فرصت ها دیگر فرصت جبرانی در اختیارمان نیست و یا باعث ایجاد آسیب و زخمی در روان دیگری می شویم که گاهی این آسیب ها جبران ناپذیرند. من افراد زیادی را می بینیم و یا دیده ام که هیچ گاه قدردان نعمت خانواده و گرمی و صداقتی که در آن وجود داشته نبوده و نیستند. من افرادی را می بینم و دیده ام که هیچ گاه تمرکزشان روی نکات مثبت اطرافیان شان نبوده و نیست و بیشترین تمرکزشان روی نبودها و کمبودها و نیست هایی بوده و هست که گرمی و شیرینی زندگی را بر خود و بر اطرافیان تبدیل به سردی و تلخی کرده اند. من همسران زیادی را دیده ام که در طول مسیر زندگی به جای آنکه کنار هم و با هم بر مشکلات پیروز باشند پشت هم را خالی کرده اند و البته که خیلی ها هم این وسط هستند که به دلیل بهانه های واهی و نه ذهنیت شان رو به خیانت آورده اند. من خانواده هایی را دیده ام که با مشکلات کوچک زندگی از پا در آمده اند و در معرض فروپاشی واقع شده اند. به نظرتان اگر روزی چندبار به اطرافیان مان محبت و عشق نثار کنیم و یا نکات مثبت و خوب شان را به جای نکات منفی در ذهن مان بزرگ کنیم بسیاری مشکلات و اختلافات ارتباطی حل نخواهد شد؟ شما چند زن و شوهر را می بینید و یا دیده اید که حتی راه ابراز محبت و گفتگو و بیان احساسات را نه تنها یاد نگرفته اند بلکه به دنبال یادگیری هم نبوده و نیستند و دایم مشکلات را تقصیر هم می اندازند به جای آنکه به فکر پیدا کردن راه حل و همکاری با هم باشند؟ شما چند خانواده را می شناسید که نه هر روز بلکه هفته ای یا حتی ماهی یک بار به هم ابراز محبت و احساسات کنند؟ شاید باورتان نشود اما اغلب ما حتی راه ابراز کلام و بیان مناسبی در احساسات نداریم. من همسران زیادی را می شناسم و دیده ام که غرور و بیان نکردن احساس شان را نشانه ی شان و عزت خود تلقی می کنند و مردان زیادی را هم می بینم و دیده ام که در مقابل احساسات مثبت و دلگرم کننده ی  همسرشان نه روی خوشی دارند و نه کلام دلنشین و گرمی که به این آگاهی رسیده باشند که اگر این احساسات نباشد زندگی رو به سردی و در نتیجه طلاق عاطفی پیش می رود. و البته به جایش تمام تمرکز ذهن آنها روی نداشتن آن ویژگی و سرکوفت زدن بر روی فلان عیب و ایراد است که البته اینها باید قبل ازدواج بررسی و اصلاح می شد و نه وقتی که چندسال از زندگی مشترک می گذرد و این زندگی نه آگاهی خوبی دارد و نه میل به دانستن برای یادگیری و من افراد زیادی را می بینم که حتی اصلاً برایشان حتی مهم هم نیست که یاد بگیرند بیان احساسات چقدر باعث گرمی و نشاط در زندگی مشترک و خانوادگی می شود و اگر مردی یا زنی همسری این چنین دارد شاید زمانی قدر این داشته ی خود را بداند که یا نداشته باشد و یا با دیدن ضعف های دیگران متوجه دارایی و داشته های زندگیش شود.

2-انسان توانایی فوق العاده ای دارد برای رسیدن به هدف ها و آرزوهایش اما خداوند همه ی این دارایی ها را برمبنای اراده و خواست ما قرار داده است. در این بین این ما هستیم که باید مراقب ورودی های جسمی و روحی خود باشیم. گوش دادن به حرفها و نصایح دیگران بدون تجربه کردن سختی ها، زمینه ی درک و دریافت ما را پایین می آورد و این ما هستیم که با تجربه کردن و بهره بردن از تجربه های دیگران، زمینه ساز رشد اخلاقی و روانی خود باشیم. انسان در سختی ها شکوفا می شود  و اگر به این درک مهم برسیم که سختی ها نه تنها مانع ما در زندگی نیستند بلکه شهود و استعدادهای پنهان ما را هویدا می کنند و از ما انسانی قوی می سازند. منتها چون به دایره ی امن روانی خود عادت می کنیم به محض مواجهه با اولین سختی ها غر زدن و ناله زدن به جان عالم و آدم می شود جز مکانیسم های دفاعی روانی ما.

3-افکار ما زندگی ما را می سازند. زمانی که شخصیت سارا در فیلم به مردی که نقش صاحبخانه را بازی میکند و حق آزادی زندگی و اراده ی انتخاب را از او سلب میکند و با حرفها و آموزش های اجباری او را به زندگی که برایش تدارک دیده است مانند یک برده ای که حق انتخاب و تصمیم و اراده را ندارد رفتار میکند، در نهایت با حرفهای دوستش که در معرض مرگ و تهدید جانی برای آماده شدن برای برده داری به خودش می آید و با شجاعت آن افکار را کنار می زند و برای آزادی و اراده ی زندگی مجدد و برگشتن به نعمتهای زندگی پیشینش مبارزه میکند، شما به وضوح نیروی این افکار را که در واقع زندگی ما را تسخیر میکند می بینید. این افکار ماست که از اطرافیان و نکات منفی آنها برای خودمان دیو می سازیم، انعطاف ناپذیری کمی در مقابل شان از خود نشان می دهیم و قدردان نعمت بودن و داشتن خانواده نیستیم. آن وقت زندگی را کسالت بار و تکراری می بینیم چون تمامی چیزهایی که داریم برایمان عادی و تکراری می شود. به همین دلیل خداوند مکرراً در قرآن انسان را آفریده ای ناسپاس می نامد و در بسیاری آیات قرآن به این اشاره میکند که انسان ناسپاس است و براستی که این چنین هستیم. تا زمانی که نعمت امنیت، آسایش، راحتی، کار، تفریح،همسر، خانواده، فرزند و ... داریم هیچ گاه آنطور که باید قدر تک تک اینها را نمی دانیم و سپاسگزار در رفتار، گفتار و افکارمان نیستیم.

4-من خانواده هایی را می شناسم که فرزندان را مجبور به پذیرش سنت ها، افکار و باورهایشان می کنند. من همسرانی را دیده ام که همسرشان را به زور محدود و یا حتی تهدید به پذیرش افکار و عقاید خود می کنند و از آن طرف هم جامعه ای هست که به این تفکر و باور دامن می زند. اما با دیدن این فیلم به شکلی ملموس خواهید دید که خداوند مهربان تا چه اندازه ما را آزاد و رها آفرید و قدرت اختیار و انتخاب با عقل و آگاهی را به ما ارزانی داشت تا خودمان انتخاب و رفتار کنیم. در نهایت خواهید دید که نتیجه ی اجبار، زور و بی احترامی و یا سرزنش برای پذیرش افکار و باورها چه اثرات روانی بر روی ما دارد. مطمئناً آن چیزی که ما با آزادی و اختیار در انتخاب به پذیرش و باور آن می رسیم در ما ماندگارتر است تا اینکه با سرکوب احساسات و یا تحت احساساتی راهی را انتخاب می کنیم که در آن دوام و جاودانگی وجود ندارد و یا براساس سنت و رفتار و باورهای خانواده و پدر و مادر است.

5-هیچ کس به اندازه ی خانواده ای که داریم مراقب امنیت روحی و روانی ما نیست. پدر و مادر در سالهایی که ما توانایی انجام کار و انتخاب مسیری را نداشتیم به ما این اراده و اختیار را داد تا خودمان رشد کنیم و در این مسیر به هر صورتی که توانست از ما و روان ما محافظت کرد تا رشد کنیم و ما چقدر میتوانیم قدردان این نعمت باشیم؟ به اندازه ای که در نبودن آن درک کنیم که بودن اینها چقدر در زندگی ما و در رشد روانی و عاطفی و اخلاقی ما مهم بوده و هست.

6-در نهایت در پایان فیلم این را شاید احساس کنید که خداوند چقدر مهربان، مراقب و حمایتگر وجودی ماست که بسیاری بلاها را از ما دور میکند، ما را بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی هایمان از نعمتهایش محروم نکرده و برای ما قدرت انتخاب، اختیار و تعقل قرار داده تا بتوانیم راه رشد و مسیر شکوفایی خود را پیدا کرده و در راه آن حرکت کنیم.

امیدوارم که روز به روز چشمان ما بر روی نعمتهایی که داریم بیشتر باز شود و قدردان تک تک لحظات پر از مهری باشیم که خانواده مان، همسایه هایمان، دوستان مان برایمان فراهم میکنند. شاید بسیاری از کسانی که امروز، امشب و در این لحظه نعمتی را ندارند و یا کسی را به هر دلیلی از دست داده اند آن نعمت بهشان بازمی گشت بیشتر و بهتر احساسات شان را بیان می کردند و به آنها یادآوری میکردند که حضورشان در زندگی شان چقدر باعث دلگرمی، قوت قلب، پیشرفت، و رشد بوده. شاید باید یاد بگیریم که این بهترین ویژگی یک فرد موفق است که به جای تمرکز بر روی بدی ها، کاستی ها و ضعف های زندگی و دیگران و اطرافیانش میتواند قلبی بزرگ داشته باشد که خطاهای آنها را نبیند، آنها را ببخشد و باز هم به آنها مهر بورزد و عاشقانه به آنها خدمت کند که به نظرم مهم نیست شما چه اندازه در مادیات غرق هستید و یا دارایی هایتان چیست، اگر شما میتوانید قلبی بزرگ داشته باشید که باعث خیر و برکت در زندگی دیگران و دادن امید و دلگرمی به آنها باشید و گرهی از کار و زندگی آنها باز کنید و یا خیرها و برکات زیادی به دست تان جاری شود این بزرگترین دارایی و ثروت آدمی است که بعد از ترک این دنیا به کارش خواهد آمد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۲۳:۱۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

در مدرسه ی دنیا ما شاگردیم!

کتابها دستم بود. تازه پله ها را بالا رفته بودم و نفس نفس می زدم که تعارف کردند بنشینم. هنوز ساعت تعویض شیفت مان نبود. قرار بود این بار من جای او باشم. اولین بار بود می دیدمش و شناختی ازشان نداشتم. نشستم و با گرمی سلام و علیکی کردیم و بعد پیرامون اینکه چه کسی هستیم و چرا تابحال یکدیگر را ندیده ایم از هم سوال می پرسیدیم. گفتم نمیدانم کلاً من هرکجا هستم کاری که انجام میدهم انفرادی است. یعنی معمولاً من را همیشه برای انجام کارهای اختصاصی شان که دور از بقیه است مامور و منظور می کنند. در عین حال که از تعامل بین بقیه ی دوستانم بهره می برم و ترجیحم همین بوده اما خودم هم هیچ وقت مفهوم این را ندانستم. گفتم من مامور ناظر به جلسه های کارشناسان  واساتید ناظر بر جلسات مشاوره بوده ام و هیچ کدام از بچه های حاضر را نمیشناسم. لبخند گرمی زد و ادامه ی صحبت هایم را با دقت و شوق گوش میداد. آنچه از او در پشت پیشخوان پذیرش می دیدم دختری ریزه اندام با چهره ای همراه با چندخط بر روی پیشانیش بود که نمکینش میکرد و نشان از سن و سالش می داد و مابقی خصوصیات رفتاری و اخلاقی بود که نمود بیشتری از چهره ی بی آرایش و تملق با همان خط خنده های عمیق و گرمش داشت.

جای نفر کناری که خالی شد رفتم نشستم کنارش. از زندگیش گفت. کتابم را که تقدیمش کردم انگار درد دل چاپ نشدن کتابش که بخاطر گرانی کاغذ و راه نیامدن انتشاراتی ها و درخواستش از تهران برای چاپ و جور نبودن شرایطش برای رفتن بود روی دلش سنگینی میکرد و اینها همگی حاصل تعامل 20دقیقه ای ما بود. انگار سالها من را میشناخت. دلیل نتوانستنش برای رفتن به تهران را پرسیدم. گفت: مادرم آلزایمر دارد و با اینکه خواهر و برادرهایم هم هستند اما فقط من را می شناسد که باید تمام روز برای 2ساعت تنها نماند وگرنه دچار اضطراب و دلتنگی می شود. هیچ تاسف و پشیمانی ازینکه تابحال نتوانسته بود کاری که دلش میخواهد را انجام بدهد در صورتش نبود هرچند در کلامش اظهار تاسفی داشت اما ازینکه توانسته بود کنار مادرش بماند راضی بود.

گفتگویمان ختم به این شد که اصلاً علاقه ای به درس خواندن نداشته و به اصرار خواهرش کنکور روانشناسی شرکت کرده بود و اینکه چطور هیچ نخوانده در دانشگاه پذیرفته شده بود و حالا منتظر نتایج مصاحبه ی دکترایش بود. دختری که از او و داستان زندگیش همین نکته ی کلیدی همیشه خاطرم ماند که آنها که خودشان را برای پدر و مادرشان زمین می زنند، هیچ تکبری در رفتار و گفتار ندارند. همان تکلف و سادگی و همان تواضعی که در مقابل زمین زدنش برای آنها را تمرین کرده و آموخته را با دیگران هم دارد.

خداحافظی کرد و رفت و هنوز داشتم از خوبیهایش در همین چنددقیقه که دیدم با همکارم صحبت میکردم. از دیدن این همه تواضع هنوز هم هر وقتی می بینمش به شوق می آیم. هرچند که این برداشت و درک من از هم صحبتی با او بود که شاید برای دیگران اتفاق نیافتد چون تجارب و دانسته های ما با یکدیگر فرق دارد. ضمن اینکه واقعاً عادت کرده ام همیشه نکات مثبت آدمها را ببینم و به خودم یادآوری کنم و ذهنم به این شرط عادت کرده است.

اما این نکته را همیشه در زندگی روزمره با شنیدن تجربیات و دیدن سرنوشت دیگران یادآوری میکنم که خیلی وقتها بی احترامی ها در گفتار و در رفتار، ناسپاسی نسبت به زحمات سالیان دراز پدر و مادر و بی تفاوتی نسبت به نیازها و خواسته های آنها خصوصاً در زمانی که رو به پیری هستند و دل شکسته تر نسبت به روزگار،  باعث و بانی گره هایی در زندگیمان می شوند که شاید تا مادامی که در این دنیا زنده ایم هیچ گاه باز نشود و ما تا پایان عمر دائماً گله کنیم چرا دعایمان مستجاب نشد و چرا عاقبت و سرنوشت ما چنین و چنان بود و مابقی نه و چرا بعضی عاقبت و روزگار و سرنوشت بهتری دارند هرچند که در ظاهر بسیاری چیزها از چشم ما پنهان می ماند و لذت ها و بهره ها را در ظواهر می بینیم بی آنکه از عاقبت کسی خبر داشته باشیم.

هروقت کسی را دیدید که در عین دانش، امکانات، آگاهی و اخلاق، تواضعی مثال زدنی دارد حتماً این نکته را بخاطر بیاورید که او خودش را پیش از همه برای پدر و مادرش زمین زده و هرگاه کسی را دیدید که غرور و خودخواهی زمینه ساز اخلاقیات دیگرش است و زیاد اهل بحث و مجادله با دیگران و بی احترامی به جایگاه انسانی و منزلت آنهاست، حتماً این نکته را یادآور باشید که او در خانه و با اهل خانه و خصوصاّ با پدر و مادرش نیز این چنین است. البته که ما این نکته را در روانشناسی یادآور می شویم که اگر تعامل در خانواده خوب و سازنده باشد و ارتباط عاطفی خوبی بین والد و فرزند و سایر اعضای خانواده برقرار باشد فرد زمانی که در اجتماع های گوناگون قرار می گیرد موفقتر و تنش های اخلاقی و رفتاری کمتری با دیگران دارد. شاید ما در سختی های زیادی دست و پا می زنیم اما این قول خداوند مهربان است که رسیدگی و نرمی و ملاطفت با پدر و مادر زمینه ساز بسیاری خوشبختی ها و بهره بردن لذت های درست و صحیح زندگیست.

اگر ازدواج نکردید و قصد ازدواج داشتید همیشه این نکته را یادتان باشد که با کسی ازدواج کنید که اهمیت و احترام خوبی برای پدر و مادرش قایل است و البته حق شما را هم در زندگی هیچ گاه زیرپا نخواهد گذاشت اما اگر دیدید شخصی در زندگیش پدر و مادر جزء اولویت های مهم زندگیش نیست و بی احترامی و غرورهای بیجایی در مقابل آنها دارد حتماً در نوع انتخاب و برای گفتگوهای بیشتر در این مسأله و بالابردن شناخت و آگاهی در آن  وقت بگذارید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۱
mina nikseresht

می گوییم چرا قبل ازدواج ضرورت دارد شما تست کتل (یکی از تست های مهم شخصیت که غالب روان شناسان آن را از مراجعین خود در مواقعی که برطبق صلاحدید آنهاست می گیرند.) بدهید و از نفر مقابل تان هم به عنوان یکی از شرایط ازدواج بخواهید تا با هم به مشاوره ی پیش از ازدواج بروید؟

به این دلیل که تست کتل مشخص کننده ی بسیاری از نکات مهم شخصیتی فرد است. اگر ما از لحاظ اخلاقی برای فرد عصبانی و فردی که روال خلقی دائم او خشم و عصبانیت است یا فردی که توانایی و سازگاری پایینی در شرایط مختلف دارد و یا موارد دیگر نکاتی را ذکر می کنیم، با دادن تست کتل تمامی این ویژگی ها به سادگی قابل تشخیص توسط روان شناس است. تست کتل تعیین کننده ی 16 عامل شخصیت است که این عوامل تعیین کننده ی نکات کلیدی و مهم روان و شخصیت فرد می باشد. ما در ازدواج بنا به بالا و پایین بودن عوامل میزان ریسک پذیری و یا موفقیت آن را پیش بینی می کنیم.

مثلاً می گوییم دوران تحصیلی فرد مهم است. اینکه فرد در محیط مدرسه سازگاری اجتماعی بالایی داشته باشد و یا نمرات درس دیکته و ریاضی فرد را عاملی برای تعیین اینکه فرد هوش مناسبی برای تشخیص علائم غیرکلامی دارد یا خیر می دانیم. این تشخیص ها قطعاً کار روان شناس و مشاورین پیش از ازدواج است و زمانی که فرد تنها به گفتگوی جلسات خواستگاری و پرسیدن ظواهر مادی نفر مقابل اکتفا می کند قطعاً با تشکیل آن زندگی وارد چالش ها و عوامل متعددی خواهد شد که خود متوجه آن نبوده است. برای همین مشاوره های پیش از ازدواج را لازم می دانیم.

یادم هست در شرایطی و برای ورود به شرایط شغلی ازم تست کتل گرفته شد. نتیجه ی تست و نکات مهمی که در تشخیص وجود داشت و خصوصاً فردی که خودش این تست را گرفته بود روان شناس بود این نکات را قابل استخراج دانست: اول اینکه شما مناسب کار و تحصیل در رشته ی روان شناسی هستید.(ویژگی های شخصیتی) دوم اینکه ازدواج شما و فردیت شما خوب و مثبت خواهد بود.(نکات کلیدی برای ازدواج در این تست وجود دارد) سوم اینکه هیجانات و کنترل فردی بالاست و توانایی سازگاری و انعطاف پذیری در شرایط دشوار قابل تشخیص از طریق این تست می باشد و بسیاری موارد دیگر. حال آنکه اگر فردی در طول مسیر زندگی دائما به من برچسب منفی بزند تاثیری در تشخیص برای موفقیت دارد؟ خیر. ما تشخیص را بر عهده ی روان شناس و متخصص در مباحث شخصیت و رفتار می دانیم نه عوام.

بعد آن تشخیص و البته سخن استاد اخلاقم که همیشه موفقیت ها و ویژگی های مثبت شخصیتم را یادآور شده اند و در رفع و اصلاح نکات اخلاقی کمکی موثر داشته و دارند تصورم از سخن دیگران همیشه همین بوده و هست که اگر آنها آگاهی و درک و دریافت داشتند طبیعتاً رفتار و شخصیت آنها به گونه ای نبود که امروز هست و همیشه این را به دیگران هم یادآور می شویم وقتی مشاوره یا درددلی از کسانی دارند که به آنها آسیب زده اند: وقتی کسی به شما برچسبی براساس نفس خودش می زند و نه درستی کلام و سخن متخصصین و اساتید علم و اخلاق آن فرد در واقع خودش را معرفی میکند و طبیعتاً وقتی 5 نفر از اطرافیان شما، شما را فردی با ویژگی های مثبت و درست به دیگران معرفی میکنند پس آن سخن و برچسب اساسی نادرست و خلاف ادب و اخلاق دارد و این شما هستید که نباید بها به این بهانه های واهی بدهید و هر سخنی را از هر فردی با هر بینش و شخصیت نادرستی برداشت کنید.

بعد آن که تست کتل را داده ام تا به امروز از 300 نفر این تست را گرفته ام و حالا به این درجه از آگاهی و تسلط رسیده ام که با مصاحبه های بالینی و اگر تشخیص اختلال نباشد بتوان نکاتی را استخراج کرد که لازمه ی داشتن یک زندگی موفق و ازدواج خوب است.

زمانی که فرد علائم بالینی خود را به صورتی بیان میکند، ما در بسیاری اختلالات، علائم بالینی و تشخیصی لازم برای آگاهی از شرایط و وضعیت روانی فرد را داریم. اما در صورتی که نتوانیم به طور دقیق این علائم را شناسایی و یا گفته های فرد پنهان از وضعیت روانی او باشد،  تست کتل راهنمای بسیار خوب و موفقی در این زمینه است.

ما در بحث ازدواج به عوامل پیش کننده ی مثبت برای موفقیت در ازدواج و عوامل پیش کننده ی منفی و عواملی که زمینه ساز طلاق و ناکارآمدی ازدواج است می پردازیم.

برای موفقیت در ازدواج هر کدام از طرفین باید ویژگی ها و خصوصیت های تشکیل یک زندگی موفق را داشته باشند. به عنوان نمونه یکی از نشانه های مهم ازدواج موفق را «مهربانی و خوشایند» بودن لحظات تعامل آنها نسبت به تعامل های منفی و برخلاف آن زوج های مستعد طلاق که تعامل مثبت و منفی آنها را برابر و کمتر اعلام میکنند.

حال عوامل خطر یا پیش بینی کننده ی منفی را افزون بر عیب جویی(حمله به شخصیت و اخلاق همسر)، تحقیر(تحقیر و سوءاستفاده ی روانی از همسر) واکنش دفاعی ( سلب مسئولیت، بهانه جویی) و انعطاف ناپذیری (اغماض و سکوت در برابر گفتگو) می دانند.

تا به امروز  دخترخانم هایی از طرق مختلفی به بنده برای این موضوع مراجعه کرده اند که برای انتخاب سردرگم بوده اند و ما با دانستن یک سری نکات کلیدی و شرح جلسات خواستگاری به موانعی در ازدواج برخورد می کنیم که میتوانیم تشخیص دهیم آیا زوجیت این افراد با یکدیگر مناسب است یا خیر و این نکات تعیین کننده ی کارآیی آن ازدواج خواهد بود.

حال یک ازدواج مثبت و موفق ازدواجی است که دارای دو کارکرد اصلی یعنی آرامش دهی و پرورش دهی باشد. افزون بر این موضوع ازدواج موفق سه ویژگی اساسی دارند: آرامش افراد خانواده در کنار هم، عیب پوشی و برجسته دیدن نقاط مثبت.

بنابراین مشاوره ی پیش از ازدواج به دنبال یافتن عواملی است که به ثبات و پویایی یک ازدواج مربوط می شود.

آیا خود فرد میتواند عوامل تشکیل دهنده ی ازدواج موفق را تشخیص بدهد؟ خیر. چرا؟ چون شناخت این موضوع نیاز به شناخت دانش شخصیت و روان و دانش تخصصی دارد که فرد به این آگاه نیست.

مثلاً سوالی که بسیاری وقت ها افراد از مشاور می پرسند این است که از کجا بفهمیم آیا فردی که با او ازدواج کرده ایم به ما تا پایان عمر وفادار خواهد ماند یا نه؟

نکته ی کلیدی این است که می گوییم اگر فردی در سابقه ی زندگی خود مورد سوءرفتارهایی از اطراف قرار گرفته است؛ مثلاً به زندگی فردی و خانوادگی و یا شغلی او فردی لطمه زده است و یا خطایی کرده و آسیبی رسانده که قابل بخشش و گذشت نبوده است اگر از آن خطا و آن اشتباه گذشت کرده باشد خصوصاً در مقابل افرادی که به عمد و از روی نفس به او آسیب زده اند، این فرد، فردی وفادار در ازدواج است. اما اگر سابقه ی گذشتی در رفتار فرد نبوده و از جمله اینکه کینه و دشمنی، زخم زبان و سوءرفتار و آسیب زدن و تلافی به هر صورت و قیمتی در فرد وجود داشته باشد این فرد، فرد وفاداری نخواهد بود.

می گوییم زمانی که کسی امکان عبور از مسأله ای را داشته باشد این فرد می تواند قابل اتکاء و اعتماد در زندگی باشد.

نکته ی کلیدی دوم:

فرض کنید فردی در سابقه ی زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی تاریخچه ی مثبتی ندارد. یعنی دستاوردی مطابق با سن و سال خود ندارد، رفتارهای پرخاشگرانه و عدم انعطاف پذیری در رفتار او در شرایط زندگی بارز است و شما با دانستن این نکات باز هم توانایی انتخاب و تصمیم گیری ندارید. در این صورت است که شما با مراجعه به مشاوران پیش از ازدواج میتوانید نسبت به تصمیم دقیق و شناخت صحیح از ازدواج برسید.

نکته ی کلیدی سوم:

داشتن ثبات هیجانی است. یعنی فرد نسبت به هیجانات و احساسات خود شناخت داشته باشد و بتواند این هیجانات و احساسات خود را به شکل صحیح ابراز کند. فردی که نمیتواند خشم خود را به شکلی صحیح هدایت و با جایگزین کردن افکار مثبت و هدایت آن احساس به سمت تعامل مثبت با دیگران هدایت کند، در واقع این فرد ثبات هیجانی عاطفی ندارد. پس آیا زندگی کردن با فردی این چنین میتواند پیش کننده ی ازدواجی مثبت باشد؟ خیر.

مطمئناً اگر پای صحبت زنان و دخترانی بوده باشید و یا داستان سرگذشت افرادی را خوانده باشید که خلق دائمی آنها خشم، کینه و دشمنی با دیگران و به خصوص اعضای خانواده شان است خواهید دید زندگی کردن با این افراد دائماً فرد را در معرض بحران ها و حوادثی قرار داده که یا باعث آسیب روانی بوده و یا ختم به طلاق و اتفاقات دیگر شده است.

ما می گوییم اگر فردی برنامه های اخلاقی و دینی مثبتی برای رفع عیبها و ضعف های شخصیتی دارد میتوانیم با ایجاد فرصت و امتیازدهی های رفتار او را به سمت ایجاد یک زندگی مثبت و کسب موفقیت هدایت کنیم در غیر این صورت وقتی فرد آگاه به عیب ها و ضعف های شخصیتی نیست و محیط و دیگران را مقصر رفتارهای خود میداند این فرد قابل تغییر در زندگی مشترک نیز نیست.

عوامل پیش بینی کننده ی موفقیت یا ثبات ازدواج را در چهار حوزه مشخص می کنیم:

1-زمینه ی خانوادگی

2-ویژگی های فردی

3-فرآیندهای مبتنی بر تعامل زوجین

4-شبکه های اجتماعی یا بافت اجتماعی فعلی که فرد در آنها حضور دارد.

عوامل خانوادگی شامل فرزند چندم بودن خانواده، فرهنگ و تربیت و مدل ارتباطی فرد در خانواده، نوع تعاملات و رفتارها در خانواده و ... می باشد. ویژگی های فردی یعنی اینکه فرد سابقه ی مشکلات عصبی و روانی در حد اختلالات روانی نداشته باشد. اختلالات روانی جدا از اختلالات شخصیت است. اختلالات روانی قابل درمان است اما اختلالات شخصیت مثل دوقطبی یا مانیا قابل کنترل با دارو و کارآزمایی های بالینی است.

ازدواج مسآله ای مهم و حیاتی در تعیین مسیر فرد و ادامه ی زندگی او دارد. همیشه این را متذکر می شویم که بعضی این قابلیت و آمادگی روانی را حتی در سنین بالا ندارند و اگر هم ازدواج کنند قطعاً و حتماً به خاطر ویژگی های روانی و اخلاقی حتماً درگیر تنش و در نهایت طلاق خواهند شد اما داشتن ویژگی هایی مانند کنترل هیجانات و احساسات، داشتن دید مثبت و اندیشه های مثبت در زندگی، مسئولیت پذیری، آگاهی به وظایف خود و رعایت حقوق دیگران و بسیاری ویژگی های دیگر زمینه ساز یک ازدواج موفق است.

از مشاوره های پیش از ازدواج حرف بسیار است. باقی باشد در فرصتی دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۹:۱۶
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

مطالعه و اثرات روانی و اخلاقی آن

همیشه از مطالعه گفته اند، خوانده ایم و گاهی اگر دیگران هم مشتاق آن بوده اند و دوست داشتند آگاهی شان در رابطه با زندگی زیاد شود پیشنهاد داده ایم اما کمتر می دانستیم مطالعه چه اثرات روانی و تربیتی در ما و در خانواده ای که اهل این عادت رفتاری خوب هستند دارد؟

چه رابطه ای بین مطالعه و شخصیت افراد و فرهنگ آنها و اثرگذاریش در محیط اطراف شان وجود دارد؟ مطالعه ای که این روزها تقریباً اگر نگوییم آمارش به 2 درصد رسیده بیراه نگفته ایم. درس خواندن و درس های دانشگاهی را از آمار مطالعه حذف می کنیم و آن مطالعه و دانشی را می گوییم که از سر علاقه و میل به دانستن برای داشتن یک زندگی بهتر و تربیت اخلاقی و رفتاری شخصیت خود است.

مطالعه آن زمانی است که خواندن باعث تغییری در زندگی شخصی، اجتماعی، شغلی، خانوادگی و... شود. تحقیقات و پژوهش هایی که در این زمینه انجام گرفته است حاکی از آن است که مطالعه زمینه ساز فرهنگ و تربیت است. کافی است نگاهی بیندازیم به افرادی که اهل مطالعه اند و در خانه یا محیطی که حضور دارند کتابخانه ای دارند یا با افرادی ارتباط بگیریم که سالهای عمرشان را در مطالعه، تحقیق و استمرار در این زمینه صرف کرده اند.

و از آن طرف اگر با افرادی که اهل مطالعه نبوده و نیستند ارتباطی داشته باشید. نشانه های بارز رفتاری و گفتاری آنها مبین این مطلب هست که این افراد یا اهل مطالعه نبوده یا نیستند و یا اگر هم بوده اند در طول عمر خود به 2 کتاب میرسد آن هم بنا به توصیه و اندرز و نصیحت دیگران.

شاید بی ربط نباشد نیم نگاهی گذرا بیندازیم به چالش ها، تعارض وتضادهای رفتاری ناشی از عدم تربیت فرهنگی و رشدیافته، خشونت های کلامی و رفتاری، جهل وناآگاهی و پذیرش هرگونه سیاست های اِعمال شده از طرف مقامات مسئول هرنهاد یا دستگاه نسبت به زیردستان خود وفشارهای مضاعف روحی روانی حاکم برجامعه؛ همه وهمه ناشی از عدم شناخت از حقوق حقه ی انسانی وجایگاه وپایگاه فردی و اجتماعی افراد است که آگاهی و اشراف بر تنگناها از آبشخور فرهنگی نشأت گرفته وملهم از ساخت فرهنگی و فراروندگی رشدآن است.

افرادی که مطالعه نمی کنند یا از مطالعه بی بهره اند دنباله رو نظر، خواست و سبک زندگی دیگرانی هستند که خودشان بی فکر و اندیشه و مطالعه و پیروی از آداب و سنن پیشنیان شان راهی را انتخاب کرده اند. شما اگر با این افراد بخواهید وارد گفتگو در علت و چرایی رفتاری باشید بی هیچ مکثی، شما را تخریب می کنند و عقاید و نظرات بی طرفانه ی شما را محکوم می کنند.

این خصوصیت مطالعه است: زمانی که شما عادت به خواندن و کشف حقیقت و دانستن دارید، کمتر بحث می کنید، بیشتر نظرات دیگران را می شنوید، بیشتر پذیرای نظرات مخالف نظر خود هستید، انعطاف پذیری گفتاری و رفتاری بیشتری دارید و در برابر کسانی که نمی دانند و ادعای دانستن و توهم دانایی دارند کمتر درگیری دارید که آن هم با تقلید بوده و هست نه با تحقیق و مطالعه ای که حاصلش بشود تجربه و اثبات درستی.  آنهایی که مطالعه نکرده اند و موضوعی را شنیده و آن را دستور کلیدی زندگی خود قرار میدهند اصلاً حتی یک بار هم به این مسیر و به این سوال برخورد نکرده اند تا تجربه ی درستی و نادرستی آن حرفها را داشته باشند و به گمان آنها تمام آنهایی که پیروشان هستند بسان فرستادگان خداوند، معصوم و کلام شان صحیح و برخاسته از کاستی انسانی نیست. ما همیشه راحت ترین راه و کم دردسرترین مسیر را انتخاب می کنیم. حتی وقتی سخنی را می خوانیم و می شنویم دنبال سند و مدرک آن نیستیم تا خودمان پیگیر درستی آن باشیم. فرقی هم نمیکند شما دنباله رو چه کسی و با چه آیین و مسلکی باشید. شنیدن کورکورانه بی تعقل و بی تجربه مصداق همان نادانی است. چرا؟ چون بعدها این شنیدن ها در رفتار مشخص می شود. من اگر نخوانده باشم ثمرات روانی یا رفتاری دروغ و بی ارزشی چیست و فقط بشنوم قطعاً و حتماً روزی تمام آن شنیده ها و حتی آن آدم را زیرسوال خواهم برد. چرا؟ چون نه تجربه ی مطالعه دارم و نه تجربه ی عملی رفتار. جایی که تضادی در زندگیم رخ بدهد این کار را خواهم کرد.

من بارها و بارها با این افرادی مواجه شده ام که کنایه و زخم زبان، تهمت، قضاوت، و تمامی رفتارهای بدی که نشانی از ندانستن اثرات آن رفتارهاست برخواسته از همین موضوع می باشد که ما بی مطالعه و بی فکر و اندیشه و صرف تقلید به موضوعی آگاه می شویم و زمانی که چیزی خلاف خواست نفس و تمایلات درونی مان باشد ما را آشفته و مغرور می سازد و لذا به دنبالش رفتاری داریم که برخواسته از همان نیندیشیدن و ندانستن است.

جالب است بدانیم در آیه ی 35 سوره ی انعام در تفسیر آیه به این نکته ی مهم اشاره می شود که آیه خطاب به پیامبر می فرماید: «تو هر کاری بکنی، زمین بروی یا به آسمان بروی و هر معجزه ای برای آنها بیاوری ایمان نمی آورند. تو ای پیامبر(ص) بدان که در تعلیمات و دعوت تو نقصی نیست و مشکل از ناحیه ی آنهاست. آنان تصمیم گرفته اند که حق را نپذیرند. البته اگر خدا اراده میکرد که مردم به جبر ایمان بیاورند، به راحتی همه ایمان می آوردند ولی خدا چنین نخواسته است. سنت او بر این جاری است که آدمی از روی آزادی و اراده ی خود ایمان بیاورد.»

همین مطلب کافی است برای ما که بدانیم وقتی کسی با زبان توهین و تحقیر و سرزنش شما را دعوت نه، بلکه اجبار به پذیرفتن چیزی میکند این خواست خداوند نیست هرچند او در زبان و در رفتار طوری باشد که حکایت از مذهب یا نمادی از آن تلقی گردد و یا بالعکس کسی برای راهنمایی و رهنمون کردن شما به موضوعی مهم و قابل توجهی در هر موضوعی متوسل به زبان نقد و نه خوش رفتاری و خوش کلامی شود این هم برخواسته از نفس من است نه اصل و قاعده. پس آن فرستاده ی برتر و بهتر خداوند با چنین اخلاق و جایگاهی وظیفه ای در دعوت اجباری دیگران ندارند چه برسد به آنهایی که دانشی کافی و آگاهی قابل توجهی در موضوعی ندارند و صرف شنیده ها و نه اندیشه ها و مطالعات با زبان تحکم و رفتاری برخواسته از کبر و غرور و یا حتی مسایل مادی دیگران را ترغیب به پذیرش کلام، رفتار و یا زیبایی های زندگی می کنند.

آنها شما را مجبور به انتخاب راه و روش زندگی خود می کنند. بی آنکه ادله ی صحیح و منطقی برای گفتگمان و توضیح روش ها و نظرات خود داشته باشند با تحقیر، توهین، سرزنش و زیر سوال بردن شما سعی بر اثبات دانش خود دارند در حالیکه آنها یا دنباله رو نظر دیگرانند یا پیرو آداب و سنن گذشته گان.

نگاهی بیندازید به اینهایی که تازه مسلمان می شوند، تمام دانسته هایشان از دین و آگاهی آنها از سر مطالعه ی مکرر و پژوهش در این موضوع است. تواضع در رفتارشان موج می زند. این دین اکتسابی است نه موروثی. نه پای سخن دیگرانی که معصوم نیستند و سخنان شان اگر درگیر نفس باشد خالی از اشکال نیست. آنها با تجربه و مطالعه و راهنمایی، مسیر خود را پیدا کرده اند.

به نظر شما زمانی که آگاهی من روز به روز با مطالعه بالا برود و اثرات رفتارها و ریشه های آنها را بدانم و بخواهم به فکر اصلاح و تربیت خودم باشم آیا زمانی باقی می ماند تا در مورد دیگران، سبک زندگی آنها و چگونگی زندگی شان وقتی را صرف کنم و در نهایت منجر به انجام رفتارهایی شود که حکایت از ندانستن من دارد؟

بی شک راحت ترین راه و مسیر همیشه برای کسانی بوده و هست که سخنی از دیگران بشنوند و نخواهند هیچ گاه درستی یا عدم درستی آن را خود پیگیر باشند. فرقی نمی کند شما پیرو کدام مسلک و آیین باشید. انسانی که دنبال آگاهی و دانستن است هیچ گاه به دنبال تخریب دیگران نیست، در مسیر آگاهی است که متوجه می شوی هیچ نمی دانی و هرچه بیشتر میخوانی بیشتر متوجه می شوی که کمتر می دانی.

و این علامت نادانی ماست که وقتی هیچ کتابی نخوانده ایم و نمی دانیم بخواهیم اظهار نظری در زمینه ای داشته باشیم که صرفاً با سخنی از دیگری و پای صحبتی و بی هیچ تجربه ای در آن موضوع باشد.

چه خوب که پدر یا مادری اهل مطالعه و تحقیق در مورد رسوم و آداب صحیح زندگی باشند و این عادت پسندیده را به فرزندان خود نیز بیاموزند که خانواده هایی که اهل چنین ارزشی بوده و هستند انعطاف پذیری بیشتر، درگیری های کمتر و فرزندان سالمتر و باهوش تری تحویل جامعه خواهند داد.

اثرات روانی مطالعه کم نیستند چه در زمینه ی اخلاقی و چه در زمینه ی روانی که با هم به برخی اشاره می کنیم:

1-افرادی که با کتاب انس می گیرند، روحیه ی منعطف تر و هماهنگ تری با زندگی و اتفاقات آن دارند. به این صورت که در برابر افرادی که ناخواسته در زندگی آنها واقع می شوند رفتار سالمتر و تحمل بیشتری دارند و همیشه دنبال راهی برای آرام ساختن و یا تغییر وضعیت خود به سمت بهتر و برتری دارند. وضعیتی که در آن باعث تکریم شخصیت خود، دیگران و اعتبار آنها باشد.

2-شما زمانی متوجه کلام و منظور حرفهایم می شوید که این عادت را در خود ایجاد و به دنبال دانایی باشید. آن وقت در این مسیر است که وقتی بیشتر میخوانید و می دانید خودتان را کمتر درگیر افرادی می کنید که پیرو و دنباله روی بدون فکر و اندیشه دارند و حتی زمینه ی تجربه کردن و اندیشه کردن در آن موضوعات را ندارند. البته که شما هم بیشتر در معرض پیکان جسارت و توهین این افراد واقع می شوید. بی شک اگر می دانستم رعایت نکردن حقوق دیگران یا بی احترامی به آنها و حقوق شان چه اثراتی در زندگی و عاقبت زندگیم دارد حتماً سعی در اصلاح رفتار و گفتارم داشتم. پس چون نمی دانم آنطور که نفسم و دلم میخواهد رفتار میکنم. نفسی که تربیت نشده و حاصلش جز غرور، جسارت، توهین و بی احترامی نیست.حقی که دیگران چه خانواده، چه هر فردی که به نوعی در زندگیم قرار می گیرد بر گردن ما می گذارد بی شک نادید گرفتن آن حقوق، حتماً عایدی در زندگی من به شکلی خواهد داشت. پس این دانستن است که باعث تواضع من می شود چون می دانم نتایج رفتار به ما باز میگردد. به قولی یه روزی، یه جایی یه وقتی!( به رساله ی حقوق امام سجاد علیه السلام و مبانی حقوقی اولیه ی در کتابها میتوان مراجعه کرد.)

افرادی که تواضع بیشتری در مقابل دانش خود دارند، به این نتایج اخلاقی رسیده اند که زمینه ساز دانش تواضع است چرا که غرور حکایت از ندانستن من دارد.

3-وقتی با خانواده ها و افرادی که اهل مطالعه، جستجو و تحقیق در زندگی هستند ارتباط داشته باشید و یا خودتان این الگو را در ذهن خود ایجاد کرده باشید، نرم خویی و گشاده رویی و تواضع را جزء خصایص آنها می بینید و البته که آنها در تمامی موضوعات به دنبال دانستن و کشف راه زندگی خودشان هستند.

4-افرادی که اهل مطالعه اند، راه شخصی و مسیر زندگی خود را پیدا خواهند کرد هرچند که شاید پیدا کردن این راه سالها زمان ببرد اما در این مسیر یاد می گیرند، شرط دانستن در عالم هستی تواضع است. هرچه بیشتر در مقابل اهل دانش احترام و ارزش قایل باشید به همان میزان خداوند زمینه های دانستن و دانش بیشتر و عمل به آن دانایی را که زمینه ساز خیر و برکات و نیکی های دیگر است، برای شما فراهم خواهد کرد.کسانی که راه دین، اخلاق و رفتار خود را با مطالعه کسب کرده اند مطمئناً در طول مسیر و در مواجه با دیگران هیچ گاه زبان توهین، نقد بی احترامانه، سرزنش و تمسخر آنها و هر رفتاری که برگرفته از غرور است ندارند. این را بنابرتجربه و دیدن افرادی می گویم که اهل مطالعه و اندیشیدن و دانش هستند.

5-در نهایت همیشه از خداوند طلب هدایت صحیح و بودن افرادی را در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی و... داشته باشید که زمینه ساز مطالعه و اندیشیدن شما را هرچه بیشتر فراهم کنند. افرادی که خالی از کینه، غرور، خودخواهی و نادیدگرفتن حقوق دیگرانند و نفس بر آنها به جای تفکر و اندیشه در رفتار و گفتار غالب نیست.

به یاد داریم کسانی هم که اهل مطالعه هم باشند و درگیر همان چندجلد کتابی شوند که خوانده اند، کائنات نه زمینه ی بیشتری برای دانستن فراهم می کنند و نه اثرات مثبت آن مطالعه را در زندگی به شکل های گره گشایی از دیگران و دادن زکات علم خود به دیگران نخواهند دید. امیدوارم دانش مان باعث آرامش خودمان و دیگران و زمینه ساز تغییر و تحول باشد وگرنه ما نیز همچون شیطان با این اعمال ناقص و بی مانندمان از بهشت الهی به بیرون پرت خواهیم شد و نه تنها باعث اثرگذاری و ماندگاری نیستیم بلکه اگر عاقبت خودمان ختم به خیر نباشد هیچ سودی در آن دانش و علم نبوده و نخواهد بود.

چه خوب که آمار مطالعات و کتابهایی را که خوانده ایم جایی یادداشت کنیم و برای الگو قرار گرفتن برای دیگران بدانیم مثلاً در حدود چند کتاب و در چه موضوعات و زمینه هایی خوانده ایم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۲
mina nikseresht

میگفت: توی اون چندسالی که خوابگاه زندگی کردم، سخت ترین سالهای زندگیم بود. مجبور بودم آدمایی رو تحمل کنم که هیچ نزدیکی ارزشی و اخلاقی بهم نداشتند و در عین حال با اون تحمل کردن ها سختی های درس خوندن و دوری از خانواده و غربت یه شهر کوچیک رو هم تحمل کنم.

قسمت بدِ ماجرا وقتی بود که یکی به جمع مون اضافه شد که خیلی آدم حسودی بود. اون موقع ها من هنوز مجرد بودم و ازدواج نکرده بودم ولی اگه یکی از بچه های خوابگاه ازدواج میکرد، دیگه واویلا بود. یه جوری طرف و اذیت میکرد که بهش اعصاب نمی موند چه برسه به اینکه خوشحال باشه که ازدواج کرده. هر کاری که از دستش می مومد برای اذیت کردن اون آدمی که تازه ازدواج کرده تا روزگار خوابگاه بودنش زهرمارش بشه و شیرینی تازه عروس بودنش توی دهنش تلخ بشه انجام میداد.

حالا من که مجرد بودم سعی می کردم بیشتر هوای اون بیچاره ای رو داشته باشم که طعمه ی اذیت و آزار این خانم واقع میشد. از صبح که میرفتم دانشگاه خسته و کوفته شب میرسیدم خوابگاه و وقتی میومدم با کوهی از ظرف های نشسته توی ظرفشویی و اتاق بهم ریخته مواجه بودم و اون فرد تازه وارد حسود حتی به خودش زحمت اینو نمیداد اگه کسی و اذیت میکنه لااقل به فکر نظافت سوئیت مون هم باشه و باری به دوش ما نذاره. خلاصه که این چهارسال مُردم تا از اون خوابگاه بارم و بستم و به شهر خودم برگشتم.

داشت دلداریم میداد که نگران نباش، این قانون دنیاست که هر چه کُنی به خود کُنی گرهمه نیک و بد کنی؛

بین صحبتش ادامه داد: این قصه رو گفتم که بگم حالا که من 15ساله ازدواج کردم و اون هم خوابگاهی هم که اونقدر بقیه رو به خاطر ازدواج شون اذیت میکرد بالاخره ازدواج کرد. اما اصلاً زندگی خوبی نداره و هم خوابگاهی هامون میگفتن هرچقدر ما رو اذیت کرد حالا داره توی زندگیش میکشه.

وقتی کسی ناکامی رو در جایی از زندگیش تجربه میکنه مثل خانواده، تحصیل، شغل، ازدواج و... ، اگر بلد نباشه اون ناکامی رو تبدیل به پیروزی کنه و به جاش از مکانیسم های دفاعی روانی بهره ببره و دست به دامن صفات زشت اخلاقی و رفتاری بشه آسیبش قبل از اینکه متوجه زندگی کسی بشه، دامن زندگی خودش رو می گیره.

واسه ی همینه می گیم با کسی یا کسانی رفاقت و همنشینی کنید یا حتی ازدواج کنید که ناکامی کمتری رو تجربه کردن و اگر ناکامی در زندگی داشتن اون رو تبدیل به موفقیت و از نو برخاستن کردن و به فکر آسیب زدن و لطمه به دیگران به هر طریق ممکن نبودن.

من در تمام این سالها افراد زیادی رو دیدم و می بینم که انتقام نداشتن ها و ناکامی های زندگیشون رو از کسانی گرفتن که در مسیر حرکت به سمت هدف ها و مقاصد زندگی شون بودن ولی هیچ وقت به این نکته توجه نداشتن که این رفتار بیشتر باعث تجربه ی ناکامی بیشتر و شکست های مجدد خواهد بود.

همیشه به دختر خانم هایی که در شُرف ازدواج هستن پیشنهاد و توصیه می کنم اگر در شرایطی واقع شدید که خواستید با کسی ازدواج کنید که قبلاً تجربه ی ازدواج ناموفقی رو داشته دقت کنید ببینید ناکامی های ازدواج قبلی شو تبدیل به موفقیت کرده یا نه؟ موفقیت به معنای اینکه از بحران و آسیب های اون ناکامی عبور کرده باشه و بتونه به روال زندگی عادیش برگرده، هدف ها و برنامه ای تازه ای رو برای احیای فردیت و شخصیت خودش ایجاد کرده باشه و به سمت اونها حرکت و اقدام مثبتی داشته باشه.

یعنی چی؟ یعنی من اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج قبلیم دارم، به هر دلیلی؛ باید نقاط ضعف خودم رو در اون مسأله و بحران تبدیل به نقاط مثبت کرده باشم. مثلاً اگر من به عنوان یه خانم بخاطر خیانت از همسرم جدا شدم و از این ازدواج لطمه های زیادی از لحاظ روحی و عاطفی دیدم، پس این مسأله نباید باعث به وجود آمدن تله ی بی اعتمادی، نفرت و خشم نسبت به تمام مردان باشه و یا این تله ی بی اعتمادی کم کم تبدیل به بدبینی های شدید و سوءظن به دیگرانی بشه که زندگی سالم و رفتار سالم تری داشته اند که اگر این طور رفتار نمی کنم حتماً ناکامی من در ازدواج قبلم، برطرف نشده تا تبدیل به حل مسأله و عبور از بحران برای من باشه. برعکس من از تمام آدمهایی که به هر صورتی من رو یاد اون فرد می ندازن متنفرم، یا خشمی رو در روانم با خودم جابه جا میکنم که باعث جذب انرژی های منفی بیشتر به زندگیم میشه.

نکته ی آخر اینکه، افراد موفق، اونایی اند که نه تنها به زندگی دیگران لطمه ای نمی زنند، بلکه اگر هم کسانی روزی زندگی اونها رو با خاک یکسان کردند، اونها به جای انتقام، خشم و نفرت و جبران بدی اونا دوباره بلند شدند و از نو ساختند و اون ناکامی ها تبدیل به موفقیت های بیشتر و رشد بهتر شد.

امیدوارم که اونقدر خدا بهمون عقل و معرفت بده که حواسمون به رفتارهامون و زندگی کسانی باشه که حقی به گردن ما گذاشتن چون که شیرینی و خوشمزگی زندگی در نهایت نصیب ما میشه نه دیگران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
mina nikseresht

ناکامی چیست و چرا نزدیک شدن به افرادی که ناکامی های زیادی را در زندگی تجربه کرده اند یا می کنند زندگی ما و روان ما را بیشتر در معرض آسیب قرار میدهد؟ مدل ناکامی ها هم با یکدیگر متفاوت است. بعضی ناکامی را در تحصیل تجربه کرده اند. به این مضمون که آنطور که باید و به آن صورت که جامعه و اجتماع برای آن ارزش قایل می شوند مورد تایید واقع نمی باشند. مثلاً جامعه به تحصیل در دانشگاه های بهتر که مدارج تحصیلی بالاتر در آن ارزش و اعتبار بیشتری دارد امتیاز میدهد و فردی اگر یکی از ارزش های خودش، خانواده و جوامعی که در آن واقع می شود ارزش و اعتبار قلمداد می شود نتواند مدارج عالی را در دانشگاه بهتری طی کند و یا از آن مدارج تحصیلی به شکلی که ارزشی را خلق کرده باشد و یا باعث کمک به دیگران شود ناکام بماند در این صورت احساس ناکامی به سراغش می آید.

احساس ناکامی و درک آن بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جامعه دارد و بر این اساس نیز تعریف می شود. عده ای ناکامی را در ازدواج و درک ازدواج خوب و موفق تعریف می کنند. وقتی فردی به هر دلیلی در شرایطی که امکان ازدواج داشته و این امر رخ نداده و یا از فرصت هایی که پیش پایش واقع شد استفاده نکرد و به فکر اصلاح اخلاق و رفتار خود نبود تا با کاستی های رفتاری و اخلاقی که باعث بروز عدم ازدواج و یا طلاق شد ازدواج بهتر و موقعیت های مناسبتری را برای خودش رقم بزند در نتیجه در این موضوع احساس ناکامی و شکست می کند و البته اگر در کنار افرادی واقع شود که آنها موقعیت بهتر و مناسبتری برای ازدواج داشته یا دارند حس حسادت، خشم و نفرت نسبت به آنها در او برانگیخته خواهد شد. در این بین و در ازدواج افرادی هم بوده اند که به خاطر فرار از قبول مسئولیت و تلاش برای فراهم ساختن یک زندگی و تشکیل خانواده سر باز زده اند و در آینده دچار پشیمانی و حسرت نسبت به دیگران شده است و از طرفی رفتارهایی از فرد بروز می کند که نشانه ی ناکامی در این زمینه است آن وقت نیز فرد در جامعه، خانواده و میان دوستان تبدیل به یک فرد سرخورده خواهد شد. دقت کنید افرادی زیادی هستند که دچار انکار هستند و با استفاده از مکانیزم های دفاعی روان دست به انکار در احساس ناکامی خود می زنند که با متوسل شدن به این سیستم روانی بر روی ناکامی خود سرپوش می گذارد. البته که این احساس ناکامی همانطور که بالا هم اشاره کردم بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جوامعی دارد که در آن ها حضور می یابد و هرچه فشارهای وارده از طرف این جوامع بیشتر باشد احساس ناکامی فرد هم بیشتر خواهد شد.

در برخی احساس ناکامی در کسب ثروت و شغل است. به هر دری می زند شغلی متناسب با نیازها و خواسته هایش پیدا نمی کند و یا در شرایط شغلی واقع می شود که متناسب با استعداد، مهارت، مدرک و جایگاه تحصیلی و البته که نکته ی قابل اهمیت تر براساس ارزشهایش نیست. حال اگر آن شغل بتواند نیازهای مالی فرد را تامین کند ولی باز هم متناسب با ارزش هایش مثل مدرک تحصیلی، جایگاه خانوادگی و اجتماعی اش نباشد باز هم دچار احساس ناکامی خواهد شد.

احساس ناکامی اگر به شکل درمان فردی و گروهی درمان نشود تا احساس ارزشمندی فرد و عزت نفس او بهبود و ترمیم شود تبدیل به عقده های روانی خواهد شد که حتماً و قطعاً نه تنها به فرد آسیب می زند بلکه به مرور زمان این آسیب روانی او متوجه خانواده، اطرافیان، دوستان و جامعه ای خواهد شد که فرد در آن حضور دارد.

افرادی که احساس ناکامی دارند در روابط بین فردی ناموفقند. دامنه ی خشم و نفرت و حسادت آنها روز به روز نسبت به دیگران بیشتر می شود اگر به این فکر نباشند تا فکری به حال خود و تغییر و توسعه ی فردیت داشته باشند. هر امکان و موقعیتی که از جانب شما به گوش آنها برسد حتماً به شکلی درصدد جبران این احساس ناکامی خود می باشند. حال ممکن است این احساس ناکامی در زبان و کلام به شکل سرزنش و تحقیر دیگران، توهین و رفتارهای پرخاشگرانه ی کلامی و رفتاری باشد. احساس اعتماد به نفس کاذب داشتن که به شکل غرور بروز می کند.

افرادی را می شناسیم که وقتی کنارشان می نشینیم دائم حرفهای منفی و ناامیدکننده می زنند، به راحتی پشت سر دیگران صحبت کردن و خود را بهتر و بالاتر فرض کردن بدون درنظر گرفتن نکات مثبت و صفات و استعدادهای خوب دیگران همه نشانه ی ناکامی من در موضوعی از زندگیم بوده و هست که برایم ارزش حساب می شده. افرادی که احساس ناکامی می کنند معمولاً خشم بیشتر و عصبانیت هر روزه نمود رفتاری ثابت آنهاست. آنها به هر دلیلی ممکن است عصبانی شوند و هر عامل خارجی موجب خشم زودهنگام آنها را فراهم آورد. هرچند که ما از دلایل روانی و پنهان روان آنها به شکل فرد عام بی خبر باشیم که تشخیص آنها به عهده ی روانشناس است.

همیشه دقت داشته باشید چه کسانی پشت سر دیگران حرف می زنند و این مجوز را همیشه به خود میدهند تا با قانع کردن و بالا بردن خود در موضوع یا زمینه ای دیگری را تحقیر و یا پشت سر او بدگویی کنند؟ کسانی که احساس ناکامی بیشتری داشتند، تجربه ی درک عشق و محبت را نداشته اند و به اموری ارزش داده اند که فانی بوده و اگر هم داشته اند با سرافکندگی و شکست از آن بیرون آمده اند. افرادی که در روابط بین فردی ناموفق بوده اند و به جای کسب ارزش و بالا بردن مهارت های خود و تمرین خودسازی و داشتن برنامه ی اخلاقی برای تغییر و بودن و قرار گرفتن در بین کسانی که ارزشمند هستند و تلاش برای کسب موفقیت های تازه تر و بهتر به دیگران به ناکامی های خود ضربه و لطمه می زنند اینها تماماً نشانه ی این است که این افراد بجای ترمیم شکست ها و بلند شدن و از نو ساختن، بالا بردن اعتماد به نفس و کسب مهارت هایی در این زمینه، با بدگویی از دیگران و لطمه زدن به روان آنها روز به روز احساس ناکامی بیشتری می کنند.

گاهی این احساس ناکامی به شکل نادیده گرفتن دیگری و اینکه تو آدم مهمی نیستی یا تو هیچ ویژگی و ارزش مثبتی نداری بروز میکند. اینکه باز هم من ناکام به خودم این اجازه را می دهم که کسی که دارای ارزش های اخلاقی، معنوی، تحصیلات و موقعیت مطلوبی در اجتماع است و یا حتی ارزش ها و موفقیت هایی هم کسب کرده و داشته اما توان تعریف و دیدن این موفقیت ها را نه تنها ندارم بلکه اگر جایی هم بتوانم آنها را نادیده می گیرم و خودم را بهتر و موفقتر جلوه میدهم اینها تماماً نشانه ی ناکامی من در موضوعاتی از زندگی بوده و هست که برای جبران و درمان آن کاری نکرده و نمی کنم.

بالاخره زندگی به این شکل طراحی شده که ما در زمینه هایی یا به دلیل کوتاهی های خودمان و یا به دلیل شرایط محیطی، خانوادگی و اجتماعی در موضوعاتی احساس ناکامی داشته باشیم اما چه خوب که اگر ناکامی را در زندگی تجربه کردیم درصدد درمان آسیب آن و کسب موفقیت ها و توسعه ی اخلاق و رفتارمان باشیم و هرچه می‌توانیم از فرصت‌های زندگی مان استفاده کنیم، کمتر به بطالت و امور غیرارزشمند بپردازیم تا نه تنها بخاطر این احساس ناکامی دچار حسادت، خشم، بغض، کینه و نفرت از دیگران شویم بلکه کمک حال آنها و حمایتگر و پشتیبان روانی خود و دیگران شویم.

احساس ناکامی و درک هر روز آن به عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی ما لطمه می زند و برای درمان آن باید به فکر اصلاح رفتار، ارزش ها و توسعه ی مهارت های فردی، بین فردی مثل روابط با دیگران باشیم.

برای همین است که اینقدر تاکید می کنیم که افرادی که هدف های مطلوب و ارزش های والایی در زندگی ندارند  و در هر شرایط و موقعیتی دست به مقایسه ی خود با دیگران می زنند و اگر در زمینه ای به هر دلیلی نتوانسته اند مطابق شرایط خانوادگی، اجتماعی و یا شغلی موفقیت هایی را کسب کنند، به فکر اصلاح شرایط و بهبود اعتماد به نفس و عزت نفس خود باشند تا به محبوبیت خود اضافه کنند نه آنکه باعث دور شدن دیگران و کم شدن محبت آنها و باز هم شکست های بیشتر خود شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۷ ق.ظ

کارما نزدیک تر از همه چیز به ماست

می گفت: گاهی دنیا و کائنات کارمای عمل و رفتارت رو این قرار میده که زندگی خوشمزه ای نداری و وقتی زندگی خوشمزه ای نداشته باشی نمیتونی از نعمتهایی که در اختیار داری استفاده کنی و بابتش سپاسگزار خدا باشی. صبحت و شب میکنی و شبت رو صبح و هر روز در جستجوی چیزی هستی تا احساس خوشبختی کنی غافل از اینکه شاید خیلی ها چیزهایی رو که تو داری ندارند ولی از همون اندک های زندگی شون احساس خوشبختی و نشاط می کنند و تازه بیشتر هم سپاسگزار خداوندند.

مجردی که در حسرت ازدواج بود و تمام فرصت هایی که میتونست در اون زمان ازش بهترین استفاده رو ببره و همیشه حسرت بقیه رو میخورد و متاهلی که مدام در حسرت زندگی مجردی و زندگی کسانی بوده و هست که بقول خودش آزادی عمل بیشتر و گرفتاری کمتری دارند! اصلاً ساده بگم یکی از چیزهایی که نشون میده بعضی ها لذت زندگی الان شون رو درک نمی کنن و هنوزم منتظر اتفاقات قشنگ و بهتر زندگین، دقیقاً کسانی اند که گاهی می بینیم در حسرت روزهای قبلند. مثلاً چه خوب بود اون روزا کرونا نبود! یادش بخیر سالهای قبل این موقع فلان جا بودیم و هزارصد افسوس بر اینکه الان اون شرایط نیست و... ؛ حالا موقع گفتن این جملات و حرفها چه پیام روانی دارم از خودم صادر میکنم؟

اینکه من الان و در شرایط حاضری که هزار و یک نعمت بزرگ دارم حسرت گذشته ای رو میخورم که وجود ابعادی نداره و من دیگه درکی از اون لحظه ندارم. پس زمان حالم رو از دست دادم و دقیقاً روزهای بعد هم دوباره حسرت این روزایی رو خواهم خورد که رفت و من لذت نبردم و استفاده ی درستی هم نداشتم. بعد کم کم می بینم من شدم یه آدم 30 یا 40 ساله با کلی فرصت از دست داده شده و این افراد تا آخر عمر حسرت روزهایی رو خواهند خورد که در گذشته بوده و حالا نیست.

هر وقت خواستین انرژی روانی کسی رو اندازه بگیرن و یا ببینین این فرد انرژی مثبتی داره که به شما حال خوب و سالمی بده ببینید چقدر از گذشته و چیزهایی که بوده حرف میزنه و آیا الان نسبت به گذشته تغییر رفتار و عملکردی داشته یا نه یا اینکه این فرد همون آدم 5ساله قبله که اون موقع هم همین بود بدون اینکه تغییری کرده باشه.

امروز صبح میخوندم نوشته بود:

وقتی ما به خودمون این اجازه رو براحتی میدیم که به دیگران توهین یا بدزبانی کنیم،اونها رو سرزنش کنیم، به اونها تهمت بزنیم و شخصیت اونها رو خرد کنیم در حقیقت این کارمای رفتاری و گفتاری ما به شکل خیلی بدتری به زندگیمون برمیگرده. این روزها که خیلی جاها توی خونواده ها، در فامیل، فضای مجازی و محیطهای اجتماعی زیاد می بینیم به دیگران توهین میشه و کلام و رفتار پاکیزه ای در بعضی وجود نداره به خودمون هی تلنگر بزنیم اگر دنبال خوشمزگی زندگی و درک لحظات اکنون مون هستیم و دلمون میخواد از فرصت های امروزمون بهترین و بیشترین استفاده رو ببریم و بعدها کارما و عقوبت های رفتاریمون به شکل گرفتاری یا حتی صفات زشت اخلاقی مثل غرور، نفاق و دورویی و قلب تاریک و تیره ای که جذب و اتفاقات خوبی رو برای فرد رقم نخواهد زد، نصیب و روزیمون نشن دقت و توجه مون به عمل و رفتار خودمون باشه. بارها وبارها این رو می بینم که کسانی که اجازه ی سرزنش دیگران رو به هر دلیلی به خودشون دادن چه زندگی و عاقبتی در آینده ای نه چندان دور دستگیرشون شده. مهم نیست دیگران چه عقیده و سلیقه و رفتاری دارن و آیا مطابق میل ما هست یا نه مهم اینه که زندگی تمام گفتار و رفتار ما رو بهمون برمی گردونه. نمونه هاش خیلی زیاده و چه بده که آدما گاهی با چهارتا رفتار درست احساس شون نسبت به خودشون اینه که کارشون خیلی درسته و بهتر و بالاتر از اونا نیست در حالیکه وقتی آگاهی داشته باشین تازه می فهمین که چقدر رفتارهای دقیقی نوشته شده در کلام انسان های پاکی که نماینده ی خدا بودند در زمین و سفارشات اونها که نشانه داره و کارما.نوشته شده اینایی که به دیگران  بخاطر نفس شون، خواسته ها، معیارها و ارزش های خودشون، جامعه و هر چیزی توهین و سرزنش می کنن و جوری رفتار می کنن که شخصیت و حرمت کسی رو از بین ببرن چند تا نشونه واسش هست که به سه موردش اشاره میشه:

1-نشانه نفاق و عامل دورویی: فحش و دیگر مصادیق دشنام و ناسزاگویی یکی از مهمترین علل و عوامل نفاق است و کسی که بدزبان است در حقیقت نشان می دهد که از اخلاق و دین وعفت به دور است. امام صادق(ع) می فرماید:الفحش و البذاء و السلاطه من النفاق؛ دشنامگویی و بدزبانی و دریدگی از (نشانه های) نفاق است. پس باید به هر شکلی شده از نفاق و نشانه های آن اجتناب کنیم و اجازه ندهیم که با بدزبانی، دنیا و آخرت خودمان را تباه سازیم و از اهل خسران شویم.

 2-خودبزرگ بینی: دشمنام دادن دیگران نشانه ای از خودبزرگ بینی و تکبر و کبر است که در آدمی پدید آمده است. کسی دیگران را دشمنام می دهد که گرفتار تکبر باشد. این تکبر است که او را در نزد خودش بزرگ و دیگران را خوار و ذلیل نموده است؛ از این رو با دشنام، تکبر خود را به نمایش می گذارد. به سخن دیگر، دشنام گو انسان متکبری است که باید از او اجتناب کرد و اگرکسی اهل دشنام است باید در اخلاق خود تجدیدنظر کند؛ زیرا نشانه ای از کبر و تکبر است که پیامدهای بسیار بدی را دردنیا و آخرت گریبانگیر او خواهد کرد.

امام علی (ع) می فرماید: ثمره التواضع المحبه، ثمره الکبر المسبه؛ ثمره فروتنی دوستی است، ثمره تکبر دشنام گفتن است.

3-هلاکت و نابودی: دشنام گو در همین دنیا به هلاکت گرفتار می شود، زیرا وقتی دیگری را دشنام می دهد خود در معرض آن قرارگرفته و اندک اندک درشرایطی قرارمی گیرد که موجبات هلاکت و نابودی خودش را فراهم می کند.

اینها نمونه های کوچکیه از دریای بزرگ علمی که معصومین بهمون یاد دادن و قصدم از نوشتن این مطلب این بود که بگم همیشه رفتار درست رو داشته باش هرچند گاهی خیلی سخت اما مطمئن باش عاقبت و خوشبختی و درک لذتهای اکنون زندگی نصیب کسی میشه که رفتار بهتر، درست تر و خداگونه ای داره و مطمئن باش کسی که خلاف این رفتار کنه بدون شک کارمای رفتارش رو خواهد داد. منتها چون یادمون میره و حواسمون بیش از رفتار خودمون به دیگرانه، متوجه نمی شیم.

دعا کنیم عاقبت بخیر و در مسیر خودسازی باشیم و روز به روز زبان پاکتر و بهتری برای جذب روزی و برکت عمر و وقت مون در زندگی مون داشته باشیم. اونقدر که سالها بعد هرکسی یادی از ما کرد به خوبی و خوش نامی یادمون کنه و حتی بعد مرگ هم صفات برجسته و ویژه ی ما رو بگن نه کوتاهی و غفلت و رفتارهای اشتباهی که در حق خودمون و دیگران داشتیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۰۷:۳۷
mina nikseresht