احساس اهمیت بخشیدن به دیگران
به نفع شماست که افراد «بزرگ» را وادار کنید که فکر کنند بزرگتر هستند. متفکر بزرگ همواره با مجسم کردن افراد در بهترین وضعیت، بر ارزش آنان میافزاید. چون راجع به مردم، بزرگ فکر میکند، آنها هم بیشترین تلاش خود را برای او میکنند.
وقتی که به دیگران کمک میکنید احساس اهمیت کنند، به خودتان هم کمک میکنید که احساس اهمیت کنید.
دوستی میگفت: یکی از متصدیان آسانسور که چند ماه مرا «بالا و پایین» برد، همیشه و در همه جا ظاهری بیاهمیت داشت. او حدود پنجاه سال داشت، غیرجذاب و در کارش بیروحیه بود. بدیهی بود که اشتیاق او برای مهم بودن بهطور کامل محقق نشده بود. او یکی از میلیونها نفری بود که ماهها حتی دلیلی پیدا نمیکنند که باور کنند کسی آنها را میشناسد چه برسد به اینکه به آنان اهمیت دهد.
یک روز صبح، اندکی پس از اینکه به یکی از «بالا و پایینروندگان» منظم او تبدیل شدم، متوجه شدم که مدل موهایش را عوض کرده است. هیچ تعجبآور نبود و بهظاهر کاری خانگی بود. در هر حال، با موهای کوتاه بهتر به نظر میرسید.
از آن رو گفتم: «... (اسمش را یاد گرفته بودم) از کاری که با موهایت کردهای خوشم میآید. خیلی زیبا شدهاید.» او گفت: «متشکرم، آقا!» او از تعریف من تشکر کرد.
روز بعد، پناه بر خدا، وقتی که وارد آسانسور شدم، جملهی «صبح به خیر، آقای...» را شنیدم پیشتر حتی یک بار نشنیده بودم که این متصدی کسی را به نام صدا کند. و در ماههای باقیماندهای که دفتری در آن ساختمان داشتم هرگز نشنیدم کسی را جز من با اسم صدا کند. من متصدی آسانسور را وادار کرده بودم احساس کند مهم است. من صادقانه از او تعریف و با اسم صدایش کرده بودم.
من باعث شده بودم او احساس کند که شخصی مهم است. حالا او با دادن احساس اهمیت به من تلافی میکرد.
بیایید خودمان را گول نزنیم. افرادی که در باطن احساس اهمیت نمیکنند، مستعد میانمایگی هستند. این نکته باید بارها و بارها تفهیم شود: آدم باید احساس کند مهم است تا موفق شود. یاری دادن دیگران به منظور احساس اهمیت به نفع شماست؛ چون باعث میشود شما احساس اهمیت بیشتر کنید. امتحان کنید و نتیجهاش را ببینید.