سیب زمینیهایی که میکاشتیم
یادش به خیر ! هنوز هم از یادآوری خاطراتش لذت می برم . تمامی اعضاء خانواده ، دست به دست هم می دادیم تا کار را به انجام برسانیم . پدر بزرگوارم زمین را شیاربندی می کرد تا آماده ی کشت شود . بعد نوبت من بود تا بذر سیب زمینی را در آن شیارها به طور منظم بپاشم . سپس مادرم کود را در کنار بذرها پخش می کرد ، و در پایان هم نوبت برادرانم بود تا خاک را بر روی آن ها بریزند و زمین را به شکل اول درآورند .
روند رشد سیب زمینی ها ، برای من که در آن زمان کم سن بودم جذابیت خاصی داشت . هر روز به زمین ها سرکشی می کردم تا ببینم اوضاع و احوال بذرهایی که در دل خاک کاشتم چطور است و کارشان به کجا کشیده است . وای که چقدر جالب بود وقتی که می دیدم پدرم در فصل برداشت ، خروارها سیب زمینی درشت را از دل زمین درمی آورد و کنار هم می چیند . باورکردنی نبود ! آیا این ها ، همان دانه های کوچکی بودند که من روزی در دل خاک کاشته بودم ؟ حالا قرار بود همان بذرهای کوچک ، به مدت یک سال ، بخش عمده ی خوراک خانوادگی ما را تشکیل دهد ؟ ما آن ها را به صورت آب پز ، سرخ کرده ، پوره ، و هرشکل دیگر مصرف می کردیم ؛ اما من از همه بیشتر عاشق سیب زمینی هایی بودم که در سس اسپاگتی ، به آرامی پخته بودند . چقدر خوشمزه و خوش رنگ و آب می شد . برای من ، تبدیل شدن بذر به سیب زمینی و در مرحله ی بعدی غذا ، به واقع یک معجزه بود .
یادآوری آن روزها ، مرا مجبور می کند برای دقیقه ای با خود خلوت کنم و از خود بپرسم به جز بذر این سیب زمینی ها ، چه بذرهای دیگری در زندگی کاشته ام که به آن ها دقت نکرده ام ؟ تاثیر گفتار و اعمالم در قلب انسان های دوروبر ، دوست و آشنا و حتی غریبه هایی که چندصباحی با آن ها ارتباط داشتم چه بوده است ؟ آیا توانسته ام به کسی انگیزه بدهم که به دنبال انجام کاری خوب و مثبت برود تا مسیر زندگی اش روشن تر و بهتر شود ؟ آیا هیچ گاه دست کسی را که در حال سقوط به ته پرتگاه بوده را گرفته ام ؟ حرف های من بذر دلگرمی و امید در دل دیگران کاشته ، یا ناامیدی و تباهی ؟ دل چند نفر را شکسته ام ؟ چرا ؟ برای زندگی خودم چه کار کرده ام ؟ کدام دانه ها را در کرت های زندگی ام پاشیده ام ؟ کدام استعدادها و نبوغ ها را از کنه وجودم به درآورده ام و شکوفا کرده ام ، تا هم برای خودم مفید باشم و هم برای سایر هم نوعانم ؟ ما هر روزه به مزرعه ی بزرگ عالم هستی قدم می گذاریم و با انجام هر عملی ، بذرهایی را می کاریم ، و بعد پی کار خود می رویم ، بی آن که حواسمان باشد چه ها کرده ایم و چه عاقبتی در انتظارمان است . اما پروردگار دانا و مهربانمان به یکی یکی اعمال ما توجه دارد ، و آن چه کاشته ایم را تحت نظارت خویش می پروراند . او دوست دارد ما شیرین ترین و گواراترین دانه ها و معطرترین نهال ها را به زمین زندگی مان هدیه کرده باشیم تا به لطف و محبت وی ، هرروز بزرگ تر و بالنده تر شوند و شاخ و برگ پربارتری پیداکنند . اما اگر خودمان به خویشتن جفا کنیم و بدی ها را در زمین زندگی مدفون نماییم ، طبق قانون هستی قرار نیست میوه هایی شیرین برداشت کنیم . حواست باشد که چه ها می کاری و چگونه مراقبت می کنی ، چون فصل برداشت نزدیک است .
ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرفتر است
ناپلئون هیل
نویسندهی مشهور بینالمللی
سالها پیش خانم سالخوردهای در فروشگاهی بزرگ قدم میزد. معلوم بود وقتکُشی میکند. وی از پیشخانی به پیشخان دیگر میرفت بدون اینکه کسی به او توجه کند. تمامی فروشندهها او را به عنوان خانمی شناخته بودند که بههیچوجه قصد خرید نداشت. وقتی پیرزن نزدیک پیشخانشان میشد، آنها سمتی دیگر را نگاه میکردند.
سرانجام این خانم به پیشخانی نزدیک شد، متصدی آن فروشندهی جوانی بود که مؤدبانه پرسید آیا میتواند به او کمک کند؟ ولی جواب داد: «نه، فقط دارم وقتکُشی میکنم تا باران بند بیاد و به خانه بروم.»
مرد جوان با لبخندی گفت: »بسیار خوب، خانم. اجازه هست صندلی برایتان بیاورم؟» و بدون اینکه منتظر جواب او بماند، صندلی آورد. پس از اینکه باران بند آمد، مرد جوان پیرزن را تا خیابان بدرقه و با او خداحافظی کرد. آن خانم هنگام رفتن از مرد جوان کارشت را خواست.
چند ماه بعد، صاحب فروشگاه نامهای دریافت کرد که در آن خواسته شده بود که این مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شود تا سفارشی برای لوازم منزلی بگیرد. صاحب فروشگاه در جواب نامه نوشت: «متأسفم، مرد جوان در بخش لوازم منزل کار نمیکند.» و توضیح داد که خوشحال میشود «مرید با تجربه» را برای انجام این کار بفرستد.
جواب آمد که هیچکس جز این مرد جوان نباید بیاید. امضای اندرو کارنگی (میلیاردر بسیار معروف) پای نامه بود و «خانه»ای که میخواست مبله شود قصر اسکیبو در اسکاتلند بود و بانوی سالخورده کسی نبود جز مادر آقای کارنگی. مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شد. وی سفارشی به قیمت چند صد هزار دلار لوازم منزل و همراه آن شراکتی در فروشگاه دریافت کرد. بعدها او صاحب نیم سهم در فروشگاه شد.
دوستاِ من، شما فقط با کمی کار و خدمت بیشتر، تأثیر عجیبی بر روی افراد میگذارد. فایدهی آن نصیب کسانی نمیشود که از این خدمات بهره میگیرند، بلکه نصیب کسانی میشود که این خدمات را ارائه میدهند. دوباره تکرار میکنم فایده بیشتر نصیب کسانی میشود که این خدمات را ارائه میدهند چراکه به آنها اعتبار بیشتر نزد افراد دیگر میدهد.
شمایی که تجارت میکنید و یا در جایی کارمند و شاغل هستید، باید دربارهی موضوع کاشت و برداشت بیشتر یاد بگیرید. آنگاه درک میکنید چرا هیچکس نمیتواند تا ابد دانهی خدماترسانی ناکافی بکارد ولی خرمنی از دستمزد کامل درو کند. باید به عادت تقاضای حقوق یک روز کامل در ازای یک روز ناقصِ کار خاتمه دهید. اگر حقوق خوب میخواهید، باید کار خوب هم انجام دهید. اگر حقوق بیشتر میخواهید، باید خدمات بیشتری ارائه دهید.
در یک اداره تفاوت کارمندی که نسبت به کارمندان دیگر و هم ردهی خود ارتقای شغل پیدا میکند، فقط کمی خدمات بیشتر است. آن صندلی برای پیرزن آوردن، زندگی فروشنده جوان را دگرگون کرد. آری، ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرفتر است. از جایت بلند شو و کمی بیشتر خدمت کن. آنگاه درخواهی یافت که چه تغییری در زندگیت ایجاد میشود.
سپاسگزاری، پادزهر احساسات منفی
پدر و مادرم به معنای واقعی عاشق یکدیگر بودند و رابطهی زناشویی آنها بهراستی زیباترین رابطهای بود که من تاکنون دیدهام. وقتی پدرم از دنیا رفت، مادرم از اندوهی شدید رنج میبرد زیرا بهشدت برای پدرم دلتنگ شده بود. اما مادرم، در میان غم و اندوه شدیدش، به دلیل بهرهمند بودن از نعمتهای فراوان، از خداوند سپاسگزار بود.
او به دو دلیل اصلی از خداوند سپاسگزاری میکرد. دلیل اول سپاسگزاری او از خداوند، بهخاطر دهها سال زندگی کردن با شادی و عشق در کنار پدرم بود و دلیل دوم، نعمتهایی بود که او در زندگی از آنها بهرهمند بود. مادرم با شکرگزاری توانست از این اندوه شدید رهایی یابد و زندگی جدیدی را آغاز کند.
***
دوست خوبم، سپاسگزاری کردن از خداوند، علاوه بر اینکه سبب میشود نعمتهای زندگیتان افزایش یابد، رویدادهای منفی و ناخوشایند زندگیتان را نیز از بین میبرد. مهم نیست که اکنون شادمان هستید یا در یک موقعیت منفی گرفتار هستید، به هر حال، همیشه میتوانید نکتهای را برای سپاسگزاری از خداوند بیابید. وقتی چنین کاری را انجام دهید، نیروی عشق را به یاری خود فرامیخوانید و این نیرو همهی منفیها را پاک میکند.
وقتی سپاسگزار هستید، غیرممکن است که اندوه یا هرگونه احساس منفی دیگر در وجودتان پدیدار شود. اگر در موقعیتی دشوار قرار دارید، نعمتی را جستوجو کنید که بهدلیل بهرهمند بودن از آن از خداوند سپاسگزار هستید. وقتی نعمتی را یافتید، سپس، نعمتی دیگر را برای سپاسگزار بیابید و همچنان به این کارتان ادامه دهید. زیرا این کار سبب میشود موقعیتتان به شیوهای مثبت و سازنده تغییر کند.
وقتی در طی روز رویدادی خوب و خوشایند برای شما اتفاق میافتد، بیدرنگ از خداوند سپاسگزاری کنید. مهم نیست که این رویداد تا چه اندازه برای شما کوچک و کماهمیت به نظر میرسد، در هر صورت از خداوند سپاسگزاری کنید.
به دلیل داشتن خانه، اعضای خانواده، دوستان، شغل، سلامتی، درآمد و... از خداوند سپاسگزاری کنید. به دلیل بهرهمند شدن از نور و گرمای خورشید، آبی که مینوشید، غذایی که میخورید و هوایی که تنفس میکنید، از خداوند سپاسگزاری کنید. اگر هر یک از این نعمتها وجود نداشتند، شما زنده نمیماندید.
اگر به دلیل نعمتهایی که تاکنون از آنها بهرهمند شدهاید یا هنوز هم از آنها بهرهمند میشوید، از خداوند سپاسگزاری کنید، این نعمتها را در زندگیتان چند برابر خواهید کرد.
سپاسگزاری با بر زبان آوردن این دو واژه شروع میشود: «خدایا سپاسگزارم»، اما باید سپاسگزاری از خداوند را با تمام وجودتان احساس کنید. هر چه بیشتر سپاسگزار؟؟؟؟؟؟ را بر زبان آورید، سپاسگزار از خداوند را بیشتر احساس میکنید و عشق و محبتی بیشتر را نیز به کائنات میفرستید و هر آنچه رابه کائنات بفرستید، همان را دریافت میکنید.
هزاران انسان را میشناسم که در بدترین موقعیتهای ممکن قرار گرفته بودند و با سپاسگزاری از خداوند توانستهاند زندگیشان را بهکلی تغییر دهند. گاهی معجزههایی در زندگی این افراد اتفاق افتاد که واقعاً شگفتانگیز بودند و این معجزهها درست در زمانی رخ دادند که در ظاهر به نظر میرسید هیچ امیدی وجود ندارد.
چگونه میتوانم در طول یک روز ، کارهای بیشتری انجام دهم ؟
اثر زیگ زاگلر
امروزه کارمندان شرکت های مختلف یا کارگران و افرادی که در طبقات مختلف مشغولند ، از امنیت شغلی چندانی برخوردار نیستند . پس شما چطور میتوانید در یکچنین دنیایی تامین باشید ؟ حال به این سوال من پاسخ دهید : اگر شما توقع امنیت شغلی دارید ، آیا در کارتان به اندازه ی کافی صداقت و مدیریت دارید ؟ آیا آن روزهایی که فردایش را میخواهید مرخصی بگیرید ، سعی میکنید که دوبرابر روزهای معمول فعالیت کنید ؟
حال من یک سوال طولانی از شما دارم ، و برای همین خواهش میکنم تا آخرش را بخوانید : آیا ممکن است که ما بدون آن که حجم کارمان را سنگین تر کنیم ، یا ساعت های بیشتری را به کار بپردازیم ، بتوانیم به فردی ارزشمندتر برای خودمان ، خانواده مان ، شرکت مان و جامعه مان تبدیل شویم ؟ شاید باور نکنید ، ولی پاسخ مثبت است . اگر واقعاً فردی باهوش و صادق باشید ، میتوانید !
فرض کنید پس فردا قرار است به مرخصی بروید . اگر فردی مسوولیت پذیر و خوش قلب هستید و نمی خواهید که این مرخصی شما به کسی آسیب برساند ، همین امشب برگه ای درآورید و تمامی کارهایی که باید فردا و روز بعد انجام دهید را بر روی آن بنویسید . سپس آن هایی که به نظرتان سخت تر و سنگین ترند را علامت گذاری کنید تا پیش از همه ، آن ها را انجام دهید و خیال خود را از بابت شان راحت کنید . بقیه ی کارها را هم دسته بندی کنید تا درست و شفاف بدانید که کارهای این دو روز را باید به چه ترتیبی ، تنها در یک روز که همان فرداست انجام دهید .
فردا صبح ، زودتر از همیشه از خواب بلند شوید . آماده شوید و به سر کارتان بروید . اگر هر روز عادت تان این بوده که ساعت اول صبح را در سردرگمی به سر برید تا کمی حالتان جا بیاید و تازه متوجه شوید که باید روزتان را چگونه سپری کنید ، امروز نیازی به انجام این کار نیست . چون از پیش برنامه ریزی دقیقی دارید و به خوبی میدانید که اول از همه باید به سراغ انجام کدام فعالیت بروید . پس بدون فوت وقت شروع کنید . وقت زیادی برای احوالپرسی با همکاران و گزارش کارهایی که دیروز با خانواده تان انجام داده اید صرف نکنید ، چون الان اول صبح است و مناسب ترین زمان برای ذهن و جسم شماست که صرف کارهای مفید کنید . اشتباه ترین عمل ، آن است که انرژی حاضر و آماده ی صبح تان را برای غیبت کردن پشت سر کارمندان آن یکی گروه هدر بدهید، یا برای حال گیری از یکی از همکاران که دیروز به شما بالای چشمت ابروست گفته نقشه بکشید . الان فقط و فقط ، وقت انجام مهم ترین کارهاست و دیگر هیچ . سریع انجام دهید و سعی کنید تا هنگام ظهر ، نیمه ی بیشتر وظایفی که برای خود تعیین کرده بودید را کامل کنید . برنامه هایی که برای خود تعیین کرده بودید را یکی پس از دیگری انجام دهید ، بی آن که میان شان وقت هدر دهید و سردرگم شوید که الان نوبت انجام کدام یکی است . به شما قول میدهم که اگر همین وقت هدردادن های دو سه دقیقه ای را حذف کنید ، حداقل در روز چیزی حدود یک ساعت زمان پس انداز میکنید . روزی یک ساعت یعنی هفته ای شش ساعت ، و سالی 250 ساعت . وای ! میدانید در این مدت زمان چه کارها که نمی توان کرد ! این همه کار ، فقط و فقط از طریق حذف تنبلی ها و وقت هدردادن های دوسه دقیقه ای ! حال ببینید اگر سایر کارهای اشتباه را با اعمال صحیح جایگزین کنید ، چقدر زمان صرفه جویی میشود . به جای غیبت کردن و وقت را با افکار اشتباه هدردادن ، سعی کنید خود را به زور هم که شده بر سر شوق بیاورید و حتی به اجبار ، مدام برنامه ریزی های عالی برای خود طرح ریزی کنید و به لحظه ای بیندیشید که با انجام این روش های صحیح به اهداف والایتان رسیده اید .
پس بدین ترتیب ، فشرده کردن کارهای دو روز در یک روز امکان پذیر است . سعی کنید هر روز ارزشمند زندگی تان را به همین روش بگذرانید تا پس از گذشت یک سال ، هنگامی که به عقب بازمی گردید و کارنامه ی اعمالی که در این مدت انجام داده اید را بررسی میکنید ، از کرده ی خود راضی باشید . در این میان ، نکته ی بسیار حائز اهمیت برای صرفه جویی وقت ، خوش بینی و مثبت اندیشی است . بدبینی ، انسان را ناامید و بی انرژی میکند و با دزدیدن هرگونه انگیزه ، جلوی پیشرفت و گام برداشتن به سمت جلو را میگیرد . آن وقت است که خاطرات تلخ خودنمایی میکنند و روح و جسم شما را آزار میدهند . در حالی که خوش بینی و امید به آینده ، کمک میکند که شما با نهایت سرعت به پیش بروید ، هر مانعی را پشت سر بگذارید و در مقابل هر سختی راه ، انعطاف پذیری نشان دهید تا بالاخره دروازه های رسیدن به مقصود برایتان گشوده شوند . پس برای مثبت اندیشی و خوش بینی نیز ، اهمیت زیادی قائل شوید .
همچنین خود را متعهد کنید که ابتدا کاری که در دست دارید را به اتمام برسانید و بعد ، به سراغ کار بعدی بروید . فعالیت های نیمه تمام ، تمام برنامه ریزی های شما را بر هم میزنند ؛ در حالی که خیال تان از بابت کارهای تکمیل شده راحت است و نسبت به آن ها ، حس خوبی دارید .
در هر کاری که هستید ، اعم از این که یک خانم خانه دارید ، یا یک دانشجو ، فروشنده ، بازاریاب ، پزشک ، کارمند ، و یا حتی اگر در حال حاضر جویای کارید ، بدانید که زمان یکی از ارزشمندترین گنجینه ها برای شماست . مدیریت زمان ، تکنیکی است که صددرصد باید آن را به بهترین نحو یادبگیرید و به تدریج ، همچون یک عادت ترک نشدنی در وجود خود نهادینه کنید . روزانه 24ساعت به شما ارزانی میشود تا به بهترین نحو ممکن ، از آن استفاده کنید و توشه ی راه زندگی تان را انباشته نمایید . این دقیقه ها متعلق به شما هستند ؛ پس اجازه ندهید افکار بد و منفی و اعمال اشتباه ، آن ها را به تاراج ببرند . هر روزتان را سرشار از فعالیت های صحیح و سریع ، و عاری از اقدامات ناصحیح کنید تا در پایان هر دوره از زندگی ، از عملکرد کلی خود لبخند رضایت بزنید .
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد. یک روز او با صاحب کار خود موضوع را در میان گذاشت پس از روزهای طولانی کار کردن و زحمت کشیدن حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست او را از کار بازنشسته کنند. صاحب کار او بسیار ناراحت شد سعی کرد او را منصرف کند اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد سرانجام صاحب کار درحالیکه با تأسف با این درخواست موافقت میکرد از او خواست تا به عنوان آخرین کار ساخت خانهای را به عهده بگیرد. نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود برای این منظور به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و بهسرعت و بیدقت به ساختن خانه مشغول شد و زود به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت آخرین کار به آنجا آمد. زمان تحویل کلید صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:
این خانه هدیهای است از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن به کار میبرد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن به کار میگرفت یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد. این داستان کوتاه ماست. ما زندگیمان را میسازیم هر روز میگذرد گاهی با کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم پس در اثر یک شوک و اتفاق غیر مترقبه میفهمیم مجبوریم از همین ساختهها زندگی کنیم. اگر چنین تصوری داشته باشید تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنید.
فرصتها از دست میروند و گاهی بازسازی آنچه ساختهایم ممکن نیست. شما نجار زندگی خود هستید و روزها چکش هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده شود یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود مراقب سلامتی خانهای که برای زندگی خود میسازید باشید.
تجربه چیست ؟ بهترین تعریف تجربه را من در جمله ای از اسکار وایلد یافتم،
" تجربه نامی است که هر کس بر خطاهای خود می گذارد."
به نظر من این خطاها ، خطاهایی هستند که شما وقتی از آنها درس گرفتید و دیگر تکرارشان نکردید تجربه نامیده می شوند. و انسانیت و حس نوعدوستی باعث می شود که شما این تجربیات را به عنوان دانش در اختیار دیگران و حتی نسل های آینده قرار دهید تا آنان از این دانش برای قدم های بعدی استفاده کنند. شکل ابتدایی در انتقال این تجربه ها به صورت ضرب المثل های ساده است که همانطور که دیل کارنگی گفته است،
" ضرب المثل های ساده نتیجه تجربیات ملت هاست که از طریق نسل ها سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده است."
پس هر چه می توانید از اشتباهات دیگران چیزهای جدید بیاموزید ، چون شما وقت کافی برای همه این تجربیات نخواهید داشت(آلفرد شین ولد). پس چرا ما وارد دور باطل " تجربه را دوباره تجربه کردن" می شویم . مثلا والدین، معلمین و بزرگان در مورد مسائلی به ما پند و اندرز می دهند ، از اشتباهات خود می گویند ، توصیه ها و مشاوره های رایگانی در اختیار ما می گذارند که برخی از آنها را به قیمت گرانی به دست آورده اند و ما حتی در کتاب ها از تجربیات گذشتگان می خوانیم و در مهمانی ها و محفل های خانوادگی از پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایمان ضرب المثل های آموزنده و گاه طنزآمیز می شنویم اما به سادگی از آنها رد می شویم و بی اهمیت می پنداریمشان و به این صورت است که تجربه ی گذشتگان را دوباره تجربه می کنیم . و گاه یک تجربه را مجددا و مجددا تکرار می کنیم. این دور باطل من را یاد جمله ی معروف آندره ژید می اندازد ،
" همه چیز گفته شده است ولی تا زمانی که کسی نمی شنود ما ادامه می دهیم و دوباره از ابتدا شروع می کنیم ."
و بدتر از آن این است که می خواهیم خودمان همه چیز را تجربه کنیم . به قول لقمان حکیم،
" پسرم بزرگترین نفرین آن است که همه چیز را تجربه کنی."
آزموده را دوباره آزمودن و همه چیز را تجربه کردن دیگر وقتی برای ما نمی گذارد تا به جلو حرکت کنیم و موضوعات جدید دیگر را بیازماییم و تجربه های نو کسب کنیم .زندگی افراد موفق سراسر عمل به پند گذشتگان و درس گرفتن از اشتباهاتشان بوده است . آنها با این کار نیمی از راه را در رسیدن به هدف هایشان پیموده اند .آنها باور دارند که یک راه را چندین بار پیمودن به امید گرفتن نتایج متفاوت ، حماقت و کاری بس بیهوده است .آنها اشتباهات خود را توجیه نمی کنند و آنها را می پذیرند به همین دلیل اشتباه خود را مجددا تکرارنمی کنند و به آن به عنوان یک شکست نگاه نمی کنند بلکه آن را تبدیل به فرصتی با ارزش برای یادگیری می کنند. در آخر این که فرق آدم های موفق و ناموفق در آنچه که دارند نیست، بلکه در این است که با توجه به امکانات و تجربه های خود، چه می بینند و چه می کنند ( آنتونی رابینز ).
آیا با رجوع به عقلمان میتوانیم افرادی را که از ما توانمندتر هستند شکست دهیم؟ حیوان کوچکی همچون آفتابپرست میتواند حیوان بزرگی همچون فیل را شکست دهد؟
در حکایتی که برای بچههای افریقایی تعریف میکنند:
یک فیل کم و بیش بزرگ وقتی در جنگل در حال گشت و گذار بود، با یک آفتابپرست مواجه میشود و به او میگوید که چقدر تو کوچکی، و خنده سر میدهد و همچنین با لحن بدی به او میگوید: از سر راهم برو کنار و گرنه له میشوی. آفتابپرست در جواب به او میگوید: بله شاید از تو خیلی کوچکتر باشم اما میتوانم خیلی سریعتر از تو بدوم.
فیل ابتدا خندهای سر داد ولی بعد عصبانی شد و به او گفت: کوچولو. آفتابپرست هم با اعتمادبهنفس کامل جواب داد:
اگر میخواهی، بیا فردا زورآزمایی کنیم و ببینیم که کداممان با سرعت میدویم؟
هر چند این پیشنهاد برای فیل خندهدار بود ولی پیشنهاد را قبول کرد و برای روز بعد قرار گذاشتند.
آفتابپرست فوری دوستانش را جمع کرد و برای آنها از صحبتهایی که با فیل داشتند تعریف کرد و به آنها سفارش کرد که فردا باید همهی ما همشکل و همرنگ باشیم و علاوه بر آموزش روشهای مسابقه، از آنها خواست که فردا زمان مسابقه در جاهای مختلف مخفی بشوند و منتظر بمانند تا وقتی که فیل آنها را ببیند و بعد از دیدن فیل فرار کنند.
در روز مسابقه، فیل به محل مسابقه آمد و آفتابپرست هم آنجا بود. وقتی فیل شروع به دویدن کرد، آفتابپرست بدون اینکه فیل متوجه شود از پشت فیل به طرف دمش رفت و بدون اینکه فیل متوجه شود مخفی شد.
فیل با تمام وجودش و با سرعت میدوید و از اینکه جلوتر از آفتابپرست بود خوشحال بود؛ یکدفعه متوجه آفتابپرست شد که جلوتر از او میدود. شوکه شد.
در حالی که خیلی متعجب شده بود دوباره با سعی و تلاش هر چه تمامتر به دویدن خود ادامه داد و از او فاصله گرفت و درست در لحظهای که فکر میکرد آفتابپرست را جا گذاشته است با خودش گفت: حالا کمی آرامتر بروم تا خستگی در کنم؛ با کمال تعجب دوباره متوجه شد که آفتابپرست جلوتر از او میدود، هر چند که خسته شده بود ولی دوباره سرعت گرفت و مجددا از او جلو زد. متاسفانه باز هم درست وقتی که میخواست آرامتر بدود آفتابپرست را جلوتر از خود دید و با وضعی بسیار خسته ادامه داد.
آفتابپرستهایی که فیل جلوتر از خودش میدید دوستهای آفتابپرست بودند، ولی فیل متوجه این مسأله نبود.
در نهایت، فیل به این مسأله پی برد که هر کاری که بکند نمیتواند آفتابپرست را ببرد.
فیل بالاخره خسته شد و روی زمین دراز کشید و آفتابپرست اصلی از روی فیل پایین آمد و از او سؤال کرد:
مسابقه چطوری میگذره؟
فیل در جواب بالاخره شکست خود را قبول کرد.
آفتابپرستها از استعداد تغییر رنگ خود نهایت استفاده را کردند و رقیب قدرتمند خود را شکست دادند و خوشحال بودند.
فیل هم که به قدرت و توانایی آفتابپرستها پی برده بود،
متوجه شد که: ما نه با بزرگی بدنمان بلکه با بزرگی عقلمان میتوانیم موفق باشیم.
زمانی که حرف از هنر و خلاقیت و هوش به میان میآید، اولین فردی که به یادش میافتید کیست؟ بله، اغلب افراد لئوناردو داوینچی را مظهر هوش و هنر میدانند. علاوه بر اینکه شاهکارهای نقاشی او چون مونالیزا و شام آخر هنوز هم جزو برترین شاهکارهای هنر نقاشی هستند، این مرد در زمان خود یک مجسمهساز، کالبدشناس، ریاضیدان، گیاهشناس و موسیقیدان فوقالعاده نیز بوده است. یادداشتهای شخصی او پر از ایدههای بکر و حیرتانگیز است. از طراحی هلیکوپتر گرفته تا بمبهای هیدرولیکی! لئوناردو داوینچی در طول زندگی خود کارهای بزرگی انجام داد، بسیار بزرگ! اما چگونه؟ چگونه داوینچی توانست این همه شاهکار را از خود به جا بگذارد؟ شاید برخی بگویند: «ای بابا آن زمان که این همه گرفتاری و دردسر نبود!» و یا «خوب، او یک نابغه بود!» اما اگر زندگی لئوناردو داوینچی را بررسی کنید درمییابید که هیچ کار بزرگی در دنیا تنها با نبوغ و یا بهراحتی صورت نگرفته است.
برای اینکه لئوناردو داوینچی باشید، باید:
1. وارد عمل شوید
همه میگویند خواستن، توانستن است اما خواستن بهتنهایی هیچ کمک به شما نخواهد کرد، باید وارد عمل شوید. اگر عمل نکنید، اندوختن اطلاعات و آموختن دانستهها به هیچ کارتان نخواهد آمد. عمل، مهمترین بخش از فرایند پیشرفت است. شاید این جملات برایتان بسیار بدیهی آید اما بهتر است بدانید با اینکه اغلب مردم دنیا چنین نکاتی را میدانند اما به جای اینکه وارد عمل شوند و سرنوشت خود را بسازند، آنقدر تعلل میکنند تا دیگران و اتفاقات دنیا، سرنوشتشان را رقم زنند. اگر میخواهید تقدیر در دستانتان باشد، باید با کارهایتان آن را بسازید. اگر تقدیر بهتری میخواهید، اگر آیندهی فوقالعادهای آرزو میکنید، باید کارهای بزرگی هم برای ساختن آن انجام دهید. آیندهی شما را اعمالتان خواهد ساخت نه ایدهها و افکارتان!
یکی از ترفندهایی که موجب میشود تا بتوانید راحتتر تصمیم بگیرید و سریعتر وارد عمل شوید این است که از کسانی که کارهایی مشابه با آنچه که شما میخواهید انجام دهید، انجام داده و موفق بودهاند، پیروی کنید. بسیاری از افراد معتقدند برای اینکه بهتر عمل کنند باید بیشتر فکر کنند اما من میگویم اگر بیشتر فکر کنید و کمتر عمل نمایید تنها یک ابزار قدرتمند خواهید داشت: ابزار اطلاعات! اما اگر فکر کنید و عمل نمایید، ابزار مفیدتری هم در دست دارید: ابزار تجربه! علاوه بر این تنها با عمل کردن است که بخشی از فرایند پیشرفت برای شما بسیار عادی خواهد شد بهطوریکه برای انجام آن به هیچ تلاش و یا تفکر اضافی نیاز نخواهید داشت.
برای اینکه بتوانید بی از پیش وارد عمل شوید و کارهای بزرگتری انجام دهید باید:
• مثبت بیندیشید
نترسید! کار سختی نیست! کافی است واقعا بخواهید و برای مثبت بودن مانند سایر وظایف زندگیتان اهمیت قایل شوید. برای خود فضای مثبتی بسازید. با دوستانی معاشرت کنید که مثبت بیندیشند. روشهای آرامسازی جسم و روان را بیاموزید. هر روزه زمانی را برای استفاده از کتابها و یا سیدیهای روشهای مثبتاندیشی اختصاص دهید.
• کارها را براساس اولویت انجام دهید، نه علاقه
ممکن است برای انجام کاری هیچ اشتیاقی نداشته باشید، بهطور مثال، اصلا دلتان نخواهد که هر روز صبح ورزش کنید. در چنین شرایطی باید خود را مجبور به پیروی از یک برنامهی از پیش تعیین شده نمایید. با خود روراست و سختگیر باشید و تحت هیچ شرایطی عذر و بهانه را قبول نکنید. کافی است تنها دو هفته به این روش ادامه دهید تا بتوانید کارها را راحتتر انجام دهید.
2.پیگیر باشید
معمولا داشتن اشتیاق هنگام شروع یک کار تازه بسیار ساده است اما همین که مشکلات کوچک و بزرگ روی نشان دادند دیگر مشتاق بودن کار آسانی نخواهد بود. در چنین شرایطی باید پیگیر باشید. میدانم که گاه شرایط آنقدر دشوار میشود که میخواهید خود را از کار دور نگه دارید اما یکی از دلایلی که بسیاری از مردم به آنچه که میخواهند نمیرسند این است که گاه میدوند و گاه بهطورکلی متوقف میشوند. اگر میخواهید فرصتهای طلایی را از دست ندهید باید همیشه گوش به زنگ باشید و هرگز از تلاش باز نایستید.
برای اینکه بتوانید پیگیر باشید، باید:
• باور کنید
باور کنید که خود معمار زندگیتان هستید. اگر باور کنید که با افکار و اعمالتان، آینده و زندگیتان را میسازید، برای آنچه که آرزو دارید بهدست آورید، پیگیر خواهید بود زیرا اطمینان خواهید داشت که به نتیجه میرسید و با پیگیری سعی میکنید تا هرچه سریعتر به آرزویتان برسید. تنها زمانی دست از رویاهایتان برخواهید داشت که تصور کنید، جامعه، مردم، همسر، والدین،... و یا هر کس دیگری جز شما آیندهتان را رقم خواهد زد.
• برنامه داشته باشید
هر صبح که از خواب بیدار میشوید بخش جدیدی از زندگیتان را آغاز میکنید. تنها به فکر آینده نباشید. آیندهی شما از همین لحظه که مشغول خواندن این سطور هستید آغاز شده است پس از همین الان برای خود برنامهریزی داشته باشید. حتی اگر بیکار هستید باید بدانید که هر روزتان چگونه میگذرد.
3. اولویتها را تشخیص دهید
زمان برای کسانی که از آن استفاده میکنند، صبر خواهد کرد
برای رسیدن به موفقیت، همه فرصت کافی خواهند داشت. شما نیز همان بیست و چهار ساعتی را در اختیار دارید که لئوناردو داوینچی در اختیار داشت. برای رسیدن به اهدافتان تنها کافی است بدانید که از این زمان چگونه استفاده کنید. بدین منظور، زندگی خود را بررسی کنید و دریابید که اکنون در زندگی شما چه چیزی بیشترین اهمیت را دارد؟ منظورم این است که بدانید واقعا و از ته دل برای خود چه میخواهید؟ اگر پاسخ این سؤال را بهروشنی میدانید، میتوانید مطمئن باشید آنچه را که واقعا شما را به این هدف نزدیک میکند، برای شما مهمترین کار در طی روز خواهد بود.
4. متمرکز باشید
اگر در کشور همزمان چند قدرت حکومت کنند، آن کشور سقوط خواهد کرد، اگر ذهنتان بین وظایف و اهداف گوناگون سردرگم بماند، دیر یا زود به شکست نزدیک خواهید شد. باز میگویم، لازم است بدانید چه چیزی برای شما از هر چیز دیگر مهمتر است و سپس بر آنها متمرکز شوید و برای رسیدن به آن پیگیر باشید. برای اینکه بتوانید بر اهداف خود متمرکز باقی بمانید:
• مثبت بیندیشید
این مهارت بهسادگی بهدست نمیآید، برای رسیدن به چنین توانایی مهمی باید بسیار جدی باشید. برای خود اهداف کوتاهمدتی که شما را به هدف اصلیتان راهنمایی میکنند تعیین کنید و برای رسیدن به آنها مدت زمان مشخصی، بهطور مثال یک هفته، تعیین کنید. باید خود را موظف بدانید تا در پایان هفته، وظایف خود را به اتمام رسانده باشید و در غیر این صورت خود را تنبیه کنید. بهطور مثال تعطیلات آخر هفته را در خانه بمانید و به کارهای معوقه بپردازید و یا خود را مجبور کنید که برای جریمه، کارهای بیشتری را در هفتهی آینده انجام دهید و یا هر چیز دیگری که شما را متنبه سازد. شاید به نظرتان احمقانه باشد اما در چنین شرایطی شما ذهن ناخودآگاه خود را تربیت خواهید کرد. ممکن است تنبیه کردن خودتان برای شما مسخره باشد اما ذهن ناخودآگاهتان در این مورد بسیار جدی است و به زودی در مییابید که ناخودآگاه وظایف خود را سریعتر و مصممتر انجام میدهید.
• در هر زمان تنها یک کار را انجام دهید
میدانم که عادت کردهاید هممان با کار کردن با رایانه، تلویزیون تماشا کنید و در همان حال به کارهای مربوط به تحصیل و یا شغلتان بپردازید اما این روش خوبی برای موفقیت نیست! خود را مجبور سازید تا در هر زمان تنها یک کار را صورت دهید. برای کارهای جدی و مهم خود زمان ویژهای اختصاص دهید و هر روز در همان ساعت به کار بپردازید. باور کنید که هم همهی کارها را بهتر انجام خواهید داد و هم زمان کافی برای چت کردن و تلویزیون دیدن خواهید داشت.
• برای خود فضای مناسبی بسازید
اگر در محیط کار خود همکار دارید، با آنها قرار بگذارید تا زمان مشخصی را به گفتگو اختصاص دهید. هنگامی که مشغول کار هستید، تلفن همراه خود را خاموش کنید. در سکوت کار کنید و یا بهطور کلی فضایی را ایجاد کنید که در آن راحتتر و متمرکزتر کار کنید. بهزودی نتیجهی حیرتانگیز این ترفند را خواهید دید.
تقدیم به همه ی مادران سرزمینم
دوستان همراهم سلام؛
باز هم روزی نو و شروعی دوباره. اما این روز، با دیگر روزهایمان متفاوت است. روزی که شاید تصمیم های بهتری گرفته باشیم. اولین نکته ای که در این روز برای همه ی ما وجود دارد پی بردن به مقام و مرتبهی بالای مادر است. مادری که تمام وقت و جوانیاش را به پای فرزندش میگذارد. از آسایش و استراحتش صرفنظر میکند تا بتواند فرزندی را تربیت کند که در بزرگسالی باعث افتخار و آبرویش باشد. شاید بسیاری از حرفها برایمان تکراری باشد. خصوصاً این روزها که پیامهای مختلفی را دریافت کردیم اما در بیشتر این پیامها مبنا گرامیداشت این روز بود. در حالیکه شاید در مابقی روزهای سال این اندازه به این موضوع واقف نبوده باشیم و سعی در حفظ حرمت و احترام مادرمان نداشته باشیم. همهی ما دوست داریم دلی شاد داشته باشیم، همهی ما دوست داریم مسایل و مشکلات زندگیمان حل شود، شاید اگر همهی ما به این مسأله واقف بودیم که تمام مسایل زندگیمان از اوضاع و احوال دلمان گرفته تا گرفتاریهایی که ممکن است برایمان پیش بیاید ریشه در رضایت والدینمان دارد دیگر سراغ چیزهای دیگر نمیرفتیم. اما متأسفانه خیلی از ما نه تنها به این موضوع آگاه نیستیم بلکه دچار غفلت و سردرگمی میشویم. فرقی نمیکند که در چه جایگاه و موقعیتی هستیم، خودمان صاحب فرزندیم و یا هنوز پدر و یا مادر نشدهایم، آنچه که خداوند ما را به آن دعوت کرده است این بوده که فلا تَقُل لهما اُف؛ ما حق گفتن حتی یک اُف را هم نداریم! چه برسد به اینکه بخواهیم حرفی یا دادی و یا ... سر آنها زده باشیم. بهتر است کمی بیشتر و بهتر روی رفتارهایمان دقت کنیم و ببینیم اگر الان درگیر و گرفتار مشکلاتی هستیم، شاید ریشه در بیاحترامیهای ما در حق والدینمان داشته باشد. امروز نه تنها روز گرامیداشت مادر است بلکه روز تصمیم برای بهتر رفتار کردن و احترام گذاشتن به این شخصیت است. درست است که هدیه دادن و بزرگداشت این روز بسیار حائز اهمیت بوده و هست اما آنچه بهتر و مهم تر است رفتارهای ما در قبال مادرمان است. بیایید کمی بیشتر روی خودمان تمرکز و دقت داشته باشیم. اگر خیر و سعادت دنیا و آخرت میخواهیم باید مراقبت بیشتری در رفتارهایمان با مادر داشته باشیم.