روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۹۶ مطلب با موضوع «روان شناسی تغییر فردی» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

مطالعه و اثرات روانی و اخلاقی آن

همیشه از مطالعه گفته اند، خوانده ایم و گاهی اگر دیگران هم مشتاق آن بوده اند و دوست داشتند آگاهی شان در رابطه با زندگی زیاد شود پیشنهاد داده ایم اما کمتر می دانستیم مطالعه چه اثرات روانی و تربیتی در ما و در خانواده ای که اهل این عادت رفتاری خوب هستند دارد؟

چه رابطه ای بین مطالعه و شخصیت افراد و فرهنگ آنها و اثرگذاریش در محیط اطراف شان وجود دارد؟ مطالعه ای که این روزها تقریباً اگر نگوییم آمارش به 2 درصد رسیده بیراه نگفته ایم. درس خواندن و درس های دانشگاهی را از آمار مطالعه حذف می کنیم و آن مطالعه و دانشی را می گوییم که از سر علاقه و میل به دانستن برای داشتن یک زندگی بهتر و تربیت اخلاقی و رفتاری شخصیت خود است.

مطالعه آن زمانی است که خواندن باعث تغییری در زندگی شخصی، اجتماعی، شغلی، خانوادگی و... شود. تحقیقات و پژوهش هایی که در این زمینه انجام گرفته است حاکی از آن است که مطالعه زمینه ساز فرهنگ و تربیت است. کافی است نگاهی بیندازیم به افرادی که اهل مطالعه اند و در خانه یا محیطی که حضور دارند کتابخانه ای دارند یا با افرادی ارتباط بگیریم که سالهای عمرشان را در مطالعه، تحقیق و استمرار در این زمینه صرف کرده اند.

و از آن طرف اگر با افرادی که اهل مطالعه نبوده و نیستند ارتباطی داشته باشید. نشانه های بارز رفتاری و گفتاری آنها مبین این مطلب هست که این افراد یا اهل مطالعه نبوده یا نیستند و یا اگر هم بوده اند در طول عمر خود به 2 کتاب میرسد آن هم بنا به توصیه و اندرز و نصیحت دیگران.

شاید بی ربط نباشد نیم نگاهی گذرا بیندازیم به چالش ها، تعارض وتضادهای رفتاری ناشی از عدم تربیت فرهنگی و رشدیافته، خشونت های کلامی و رفتاری، جهل وناآگاهی و پذیرش هرگونه سیاست های اِعمال شده از طرف مقامات مسئول هرنهاد یا دستگاه نسبت به زیردستان خود وفشارهای مضاعف روحی روانی حاکم برجامعه؛ همه وهمه ناشی از عدم شناخت از حقوق حقه ی انسانی وجایگاه وپایگاه فردی و اجتماعی افراد است که آگاهی و اشراف بر تنگناها از آبشخور فرهنگی نشأت گرفته وملهم از ساخت فرهنگی و فراروندگی رشدآن است.

افرادی که مطالعه نمی کنند یا از مطالعه بی بهره اند دنباله رو نظر، خواست و سبک زندگی دیگرانی هستند که خودشان بی فکر و اندیشه و مطالعه و پیروی از آداب و سنن پیشنیان شان راهی را انتخاب کرده اند. شما اگر با این افراد بخواهید وارد گفتگو در علت و چرایی رفتاری باشید بی هیچ مکثی، شما را تخریب می کنند و عقاید و نظرات بی طرفانه ی شما را محکوم می کنند.

این خصوصیت مطالعه است: زمانی که شما عادت به خواندن و کشف حقیقت و دانستن دارید، کمتر بحث می کنید، بیشتر نظرات دیگران را می شنوید، بیشتر پذیرای نظرات مخالف نظر خود هستید، انعطاف پذیری گفتاری و رفتاری بیشتری دارید و در برابر کسانی که نمی دانند و ادعای دانستن و توهم دانایی دارند کمتر درگیری دارید که آن هم با تقلید بوده و هست نه با تحقیق و مطالعه ای که حاصلش بشود تجربه و اثبات درستی.  آنهایی که مطالعه نکرده اند و موضوعی را شنیده و آن را دستور کلیدی زندگی خود قرار میدهند اصلاً حتی یک بار هم به این مسیر و به این سوال برخورد نکرده اند تا تجربه ی درستی و نادرستی آن حرفها را داشته باشند و به گمان آنها تمام آنهایی که پیروشان هستند بسان فرستادگان خداوند، معصوم و کلام شان صحیح و برخاسته از کاستی انسانی نیست. ما همیشه راحت ترین راه و کم دردسرترین مسیر را انتخاب می کنیم. حتی وقتی سخنی را می خوانیم و می شنویم دنبال سند و مدرک آن نیستیم تا خودمان پیگیر درستی آن باشیم. فرقی هم نمیکند شما دنباله رو چه کسی و با چه آیین و مسلکی باشید. شنیدن کورکورانه بی تعقل و بی تجربه مصداق همان نادانی است. چرا؟ چون بعدها این شنیدن ها در رفتار مشخص می شود. من اگر نخوانده باشم ثمرات روانی یا رفتاری دروغ و بی ارزشی چیست و فقط بشنوم قطعاً و حتماً روزی تمام آن شنیده ها و حتی آن آدم را زیرسوال خواهم برد. چرا؟ چون نه تجربه ی مطالعه دارم و نه تجربه ی عملی رفتار. جایی که تضادی در زندگیم رخ بدهد این کار را خواهم کرد.

من بارها و بارها با این افرادی مواجه شده ام که کنایه و زخم زبان، تهمت، قضاوت، و تمامی رفتارهای بدی که نشانی از ندانستن اثرات آن رفتارهاست برخواسته از همین موضوع می باشد که ما بی مطالعه و بی فکر و اندیشه و صرف تقلید به موضوعی آگاه می شویم و زمانی که چیزی خلاف خواست نفس و تمایلات درونی مان باشد ما را آشفته و مغرور می سازد و لذا به دنبالش رفتاری داریم که برخواسته از همان نیندیشیدن و ندانستن است.

جالب است بدانیم در آیه ی 35 سوره ی انعام در تفسیر آیه به این نکته ی مهم اشاره می شود که آیه خطاب به پیامبر می فرماید: «تو هر کاری بکنی، زمین بروی یا به آسمان بروی و هر معجزه ای برای آنها بیاوری ایمان نمی آورند. تو ای پیامبر(ص) بدان که در تعلیمات و دعوت تو نقصی نیست و مشکل از ناحیه ی آنهاست. آنان تصمیم گرفته اند که حق را نپذیرند. البته اگر خدا اراده میکرد که مردم به جبر ایمان بیاورند، به راحتی همه ایمان می آوردند ولی خدا چنین نخواسته است. سنت او بر این جاری است که آدمی از روی آزادی و اراده ی خود ایمان بیاورد.»

همین مطلب کافی است برای ما که بدانیم وقتی کسی با زبان توهین و تحقیر و سرزنش شما را دعوت نه، بلکه اجبار به پذیرفتن چیزی میکند این خواست خداوند نیست هرچند او در زبان و در رفتار طوری باشد که حکایت از مذهب یا نمادی از آن تلقی گردد و یا بالعکس کسی برای راهنمایی و رهنمون کردن شما به موضوعی مهم و قابل توجهی در هر موضوعی متوسل به زبان نقد و نه خوش رفتاری و خوش کلامی شود این هم برخواسته از نفس من است نه اصل و قاعده. پس آن فرستاده ی برتر و بهتر خداوند با چنین اخلاق و جایگاهی وظیفه ای در دعوت اجباری دیگران ندارند چه برسد به آنهایی که دانشی کافی و آگاهی قابل توجهی در موضوعی ندارند و صرف شنیده ها و نه اندیشه ها و مطالعات با زبان تحکم و رفتاری برخواسته از کبر و غرور و یا حتی مسایل مادی دیگران را ترغیب به پذیرش کلام، رفتار و یا زیبایی های زندگی می کنند.

آنها شما را مجبور به انتخاب راه و روش زندگی خود می کنند. بی آنکه ادله ی صحیح و منطقی برای گفتگمان و توضیح روش ها و نظرات خود داشته باشند با تحقیر، توهین، سرزنش و زیر سوال بردن شما سعی بر اثبات دانش خود دارند در حالیکه آنها یا دنباله رو نظر دیگرانند یا پیرو آداب و سنن گذشته گان.

نگاهی بیندازید به اینهایی که تازه مسلمان می شوند، تمام دانسته هایشان از دین و آگاهی آنها از سر مطالعه ی مکرر و پژوهش در این موضوع است. تواضع در رفتارشان موج می زند. این دین اکتسابی است نه موروثی. نه پای سخن دیگرانی که معصوم نیستند و سخنان شان اگر درگیر نفس باشد خالی از اشکال نیست. آنها با تجربه و مطالعه و راهنمایی، مسیر خود را پیدا کرده اند.

به نظر شما زمانی که آگاهی من روز به روز با مطالعه بالا برود و اثرات رفتارها و ریشه های آنها را بدانم و بخواهم به فکر اصلاح و تربیت خودم باشم آیا زمانی باقی می ماند تا در مورد دیگران، سبک زندگی آنها و چگونگی زندگی شان وقتی را صرف کنم و در نهایت منجر به انجام رفتارهایی شود که حکایت از ندانستن من دارد؟

بی شک راحت ترین راه و مسیر همیشه برای کسانی بوده و هست که سخنی از دیگران بشنوند و نخواهند هیچ گاه درستی یا عدم درستی آن را خود پیگیر باشند. فرقی نمی کند شما پیرو کدام مسلک و آیین باشید. انسانی که دنبال آگاهی و دانستن است هیچ گاه به دنبال تخریب دیگران نیست، در مسیر آگاهی است که متوجه می شوی هیچ نمی دانی و هرچه بیشتر میخوانی بیشتر متوجه می شوی که کمتر می دانی.

و این علامت نادانی ماست که وقتی هیچ کتابی نخوانده ایم و نمی دانیم بخواهیم اظهار نظری در زمینه ای داشته باشیم که صرفاً با سخنی از دیگری و پای صحبتی و بی هیچ تجربه ای در آن موضوع باشد.

چه خوب که پدر یا مادری اهل مطالعه و تحقیق در مورد رسوم و آداب صحیح زندگی باشند و این عادت پسندیده را به فرزندان خود نیز بیاموزند که خانواده هایی که اهل چنین ارزشی بوده و هستند انعطاف پذیری بیشتر، درگیری های کمتر و فرزندان سالمتر و باهوش تری تحویل جامعه خواهند داد.

اثرات روانی مطالعه کم نیستند چه در زمینه ی اخلاقی و چه در زمینه ی روانی که با هم به برخی اشاره می کنیم:

1-افرادی که با کتاب انس می گیرند، روحیه ی منعطف تر و هماهنگ تری با زندگی و اتفاقات آن دارند. به این صورت که در برابر افرادی که ناخواسته در زندگی آنها واقع می شوند رفتار سالمتر و تحمل بیشتری دارند و همیشه دنبال راهی برای آرام ساختن و یا تغییر وضعیت خود به سمت بهتر و برتری دارند. وضعیتی که در آن باعث تکریم شخصیت خود، دیگران و اعتبار آنها باشد.

2-شما زمانی متوجه کلام و منظور حرفهایم می شوید که این عادت را در خود ایجاد و به دنبال دانایی باشید. آن وقت در این مسیر است که وقتی بیشتر میخوانید و می دانید خودتان را کمتر درگیر افرادی می کنید که پیرو و دنباله روی بدون فکر و اندیشه دارند و حتی زمینه ی تجربه کردن و اندیشه کردن در آن موضوعات را ندارند. البته که شما هم بیشتر در معرض پیکان جسارت و توهین این افراد واقع می شوید. بی شک اگر می دانستم رعایت نکردن حقوق دیگران یا بی احترامی به آنها و حقوق شان چه اثراتی در زندگی و عاقبت زندگیم دارد حتماً سعی در اصلاح رفتار و گفتارم داشتم. پس چون نمی دانم آنطور که نفسم و دلم میخواهد رفتار میکنم. نفسی که تربیت نشده و حاصلش جز غرور، جسارت، توهین و بی احترامی نیست.حقی که دیگران چه خانواده، چه هر فردی که به نوعی در زندگیم قرار می گیرد بر گردن ما می گذارد بی شک نادید گرفتن آن حقوق، حتماً عایدی در زندگی من به شکلی خواهد داشت. پس این دانستن است که باعث تواضع من می شود چون می دانم نتایج رفتار به ما باز میگردد. به قولی یه روزی، یه جایی یه وقتی!( به رساله ی حقوق امام سجاد علیه السلام و مبانی حقوقی اولیه ی در کتابها میتوان مراجعه کرد.)

افرادی که تواضع بیشتری در مقابل دانش خود دارند، به این نتایج اخلاقی رسیده اند که زمینه ساز دانش تواضع است چرا که غرور حکایت از ندانستن من دارد.

3-وقتی با خانواده ها و افرادی که اهل مطالعه، جستجو و تحقیق در زندگی هستند ارتباط داشته باشید و یا خودتان این الگو را در ذهن خود ایجاد کرده باشید، نرم خویی و گشاده رویی و تواضع را جزء خصایص آنها می بینید و البته که آنها در تمامی موضوعات به دنبال دانستن و کشف راه زندگی خودشان هستند.

4-افرادی که اهل مطالعه اند، راه شخصی و مسیر زندگی خود را پیدا خواهند کرد هرچند که شاید پیدا کردن این راه سالها زمان ببرد اما در این مسیر یاد می گیرند، شرط دانستن در عالم هستی تواضع است. هرچه بیشتر در مقابل اهل دانش احترام و ارزش قایل باشید به همان میزان خداوند زمینه های دانستن و دانش بیشتر و عمل به آن دانایی را که زمینه ساز خیر و برکات و نیکی های دیگر است، برای شما فراهم خواهد کرد.کسانی که راه دین، اخلاق و رفتار خود را با مطالعه کسب کرده اند مطمئناً در طول مسیر و در مواجه با دیگران هیچ گاه زبان توهین، نقد بی احترامانه، سرزنش و تمسخر آنها و هر رفتاری که برگرفته از غرور است ندارند. این را بنابرتجربه و دیدن افرادی می گویم که اهل مطالعه و اندیشیدن و دانش هستند.

5-در نهایت همیشه از خداوند طلب هدایت صحیح و بودن افرادی را در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی و... داشته باشید که زمینه ساز مطالعه و اندیشیدن شما را هرچه بیشتر فراهم کنند. افرادی که خالی از کینه، غرور، خودخواهی و نادیدگرفتن حقوق دیگرانند و نفس بر آنها به جای تفکر و اندیشه در رفتار و گفتار غالب نیست.

به یاد داریم کسانی هم که اهل مطالعه هم باشند و درگیر همان چندجلد کتابی شوند که خوانده اند، کائنات نه زمینه ی بیشتری برای دانستن فراهم می کنند و نه اثرات مثبت آن مطالعه را در زندگی به شکل های گره گشایی از دیگران و دادن زکات علم خود به دیگران نخواهند دید. امیدوارم دانش مان باعث آرامش خودمان و دیگران و زمینه ساز تغییر و تحول باشد وگرنه ما نیز همچون شیطان با این اعمال ناقص و بی مانندمان از بهشت الهی به بیرون پرت خواهیم شد و نه تنها باعث اثرگذاری و ماندگاری نیستیم بلکه اگر عاقبت خودمان ختم به خیر نباشد هیچ سودی در آن دانش و علم نبوده و نخواهد بود.

چه خوب که آمار مطالعات و کتابهایی را که خوانده ایم جایی یادداشت کنیم و برای الگو قرار گرفتن برای دیگران بدانیم مثلاً در حدود چند کتاب و در چه موضوعات و زمینه هایی خوانده ایم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۲
mina nikseresht

میگفت: توی اون چندسالی که خوابگاه زندگی کردم، سخت ترین سالهای زندگیم بود. مجبور بودم آدمایی رو تحمل کنم که هیچ نزدیکی ارزشی و اخلاقی بهم نداشتند و در عین حال با اون تحمل کردن ها سختی های درس خوندن و دوری از خانواده و غربت یه شهر کوچیک رو هم تحمل کنم.

قسمت بدِ ماجرا وقتی بود که یکی به جمع مون اضافه شد که خیلی آدم حسودی بود. اون موقع ها من هنوز مجرد بودم و ازدواج نکرده بودم ولی اگه یکی از بچه های خوابگاه ازدواج میکرد، دیگه واویلا بود. یه جوری طرف و اذیت میکرد که بهش اعصاب نمی موند چه برسه به اینکه خوشحال باشه که ازدواج کرده. هر کاری که از دستش می مومد برای اذیت کردن اون آدمی که تازه ازدواج کرده تا روزگار خوابگاه بودنش زهرمارش بشه و شیرینی تازه عروس بودنش توی دهنش تلخ بشه انجام میداد.

حالا من که مجرد بودم سعی می کردم بیشتر هوای اون بیچاره ای رو داشته باشم که طعمه ی اذیت و آزار این خانم واقع میشد. از صبح که میرفتم دانشگاه خسته و کوفته شب میرسیدم خوابگاه و وقتی میومدم با کوهی از ظرف های نشسته توی ظرفشویی و اتاق بهم ریخته مواجه بودم و اون فرد تازه وارد حسود حتی به خودش زحمت اینو نمیداد اگه کسی و اذیت میکنه لااقل به فکر نظافت سوئیت مون هم باشه و باری به دوش ما نذاره. خلاصه که این چهارسال مُردم تا از اون خوابگاه بارم و بستم و به شهر خودم برگشتم.

داشت دلداریم میداد که نگران نباش، این قانون دنیاست که هر چه کُنی به خود کُنی گرهمه نیک و بد کنی؛

بین صحبتش ادامه داد: این قصه رو گفتم که بگم حالا که من 15ساله ازدواج کردم و اون هم خوابگاهی هم که اونقدر بقیه رو به خاطر ازدواج شون اذیت میکرد بالاخره ازدواج کرد. اما اصلاً زندگی خوبی نداره و هم خوابگاهی هامون میگفتن هرچقدر ما رو اذیت کرد حالا داره توی زندگیش میکشه.

وقتی کسی ناکامی رو در جایی از زندگیش تجربه میکنه مثل خانواده، تحصیل، شغل، ازدواج و... ، اگر بلد نباشه اون ناکامی رو تبدیل به پیروزی کنه و به جاش از مکانیسم های دفاعی روانی بهره ببره و دست به دامن صفات زشت اخلاقی و رفتاری بشه آسیبش قبل از اینکه متوجه زندگی کسی بشه، دامن زندگی خودش رو می گیره.

واسه ی همینه می گیم با کسی یا کسانی رفاقت و همنشینی کنید یا حتی ازدواج کنید که ناکامی کمتری رو تجربه کردن و اگر ناکامی در زندگی داشتن اون رو تبدیل به موفقیت و از نو برخاستن کردن و به فکر آسیب زدن و لطمه به دیگران به هر طریق ممکن نبودن.

من در تمام این سالها افراد زیادی رو دیدم و می بینم که انتقام نداشتن ها و ناکامی های زندگیشون رو از کسانی گرفتن که در مسیر حرکت به سمت هدف ها و مقاصد زندگی شون بودن ولی هیچ وقت به این نکته توجه نداشتن که این رفتار بیشتر باعث تجربه ی ناکامی بیشتر و شکست های مجدد خواهد بود.

همیشه به دختر خانم هایی که در شُرف ازدواج هستن پیشنهاد و توصیه می کنم اگر در شرایطی واقع شدید که خواستید با کسی ازدواج کنید که قبلاً تجربه ی ازدواج ناموفقی رو داشته دقت کنید ببینید ناکامی های ازدواج قبلی شو تبدیل به موفقیت کرده یا نه؟ موفقیت به معنای اینکه از بحران و آسیب های اون ناکامی عبور کرده باشه و بتونه به روال زندگی عادیش برگرده، هدف ها و برنامه ای تازه ای رو برای احیای فردیت و شخصیت خودش ایجاد کرده باشه و به سمت اونها حرکت و اقدام مثبتی داشته باشه.

یعنی چی؟ یعنی من اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج قبلیم دارم، به هر دلیلی؛ باید نقاط ضعف خودم رو در اون مسأله و بحران تبدیل به نقاط مثبت کرده باشم. مثلاً اگر من به عنوان یه خانم بخاطر خیانت از همسرم جدا شدم و از این ازدواج لطمه های زیادی از لحاظ روحی و عاطفی دیدم، پس این مسأله نباید باعث به وجود آمدن تله ی بی اعتمادی، نفرت و خشم نسبت به تمام مردان باشه و یا این تله ی بی اعتمادی کم کم تبدیل به بدبینی های شدید و سوءظن به دیگرانی بشه که زندگی سالم و رفتار سالم تری داشته اند که اگر این طور رفتار نمی کنم حتماً ناکامی من در ازدواج قبلم، برطرف نشده تا تبدیل به حل مسأله و عبور از بحران برای من باشه. برعکس من از تمام آدمهایی که به هر صورتی من رو یاد اون فرد می ندازن متنفرم، یا خشمی رو در روانم با خودم جابه جا میکنم که باعث جذب انرژی های منفی بیشتر به زندگیم میشه.

نکته ی آخر اینکه، افراد موفق، اونایی اند که نه تنها به زندگی دیگران لطمه ای نمی زنند، بلکه اگر هم کسانی روزی زندگی اونها رو با خاک یکسان کردند، اونها به جای انتقام، خشم و نفرت و جبران بدی اونا دوباره بلند شدند و از نو ساختند و اون ناکامی ها تبدیل به موفقیت های بیشتر و رشد بهتر شد.

امیدوارم که اونقدر خدا بهمون عقل و معرفت بده که حواسمون به رفتارهامون و زندگی کسانی باشه که حقی به گردن ما گذاشتن چون که شیرینی و خوشمزگی زندگی در نهایت نصیب ما میشه نه دیگران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
mina nikseresht

ناکامی چیست و چرا نزدیک شدن به افرادی که ناکامی های زیادی را در زندگی تجربه کرده اند یا می کنند زندگی ما و روان ما را بیشتر در معرض آسیب قرار میدهد؟ مدل ناکامی ها هم با یکدیگر متفاوت است. بعضی ناکامی را در تحصیل تجربه کرده اند. به این مضمون که آنطور که باید و به آن صورت که جامعه و اجتماع برای آن ارزش قایل می شوند مورد تایید واقع نمی باشند. مثلاً جامعه به تحصیل در دانشگاه های بهتر که مدارج تحصیلی بالاتر در آن ارزش و اعتبار بیشتری دارد امتیاز میدهد و فردی اگر یکی از ارزش های خودش، خانواده و جوامعی که در آن واقع می شود ارزش و اعتبار قلمداد می شود نتواند مدارج عالی را در دانشگاه بهتری طی کند و یا از آن مدارج تحصیلی به شکلی که ارزشی را خلق کرده باشد و یا باعث کمک به دیگران شود ناکام بماند در این صورت احساس ناکامی به سراغش می آید.

احساس ناکامی و درک آن بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جامعه دارد و بر این اساس نیز تعریف می شود. عده ای ناکامی را در ازدواج و درک ازدواج خوب و موفق تعریف می کنند. وقتی فردی به هر دلیلی در شرایطی که امکان ازدواج داشته و این امر رخ نداده و یا از فرصت هایی که پیش پایش واقع شد استفاده نکرد و به فکر اصلاح اخلاق و رفتار خود نبود تا با کاستی های رفتاری و اخلاقی که باعث بروز عدم ازدواج و یا طلاق شد ازدواج بهتر و موقعیت های مناسبتری را برای خودش رقم بزند در نتیجه در این موضوع احساس ناکامی و شکست می کند و البته اگر در کنار افرادی واقع شود که آنها موقعیت بهتر و مناسبتری برای ازدواج داشته یا دارند حس حسادت، خشم و نفرت نسبت به آنها در او برانگیخته خواهد شد. در این بین و در ازدواج افرادی هم بوده اند که به خاطر فرار از قبول مسئولیت و تلاش برای فراهم ساختن یک زندگی و تشکیل خانواده سر باز زده اند و در آینده دچار پشیمانی و حسرت نسبت به دیگران شده است و از طرفی رفتارهایی از فرد بروز می کند که نشانه ی ناکامی در این زمینه است آن وقت نیز فرد در جامعه، خانواده و میان دوستان تبدیل به یک فرد سرخورده خواهد شد. دقت کنید افرادی زیادی هستند که دچار انکار هستند و با استفاده از مکانیزم های دفاعی روان دست به انکار در احساس ناکامی خود می زنند که با متوسل شدن به این سیستم روانی بر روی ناکامی خود سرپوش می گذارد. البته که این احساس ناکامی همانطور که بالا هم اشاره کردم بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جوامعی دارد که در آن ها حضور می یابد و هرچه فشارهای وارده از طرف این جوامع بیشتر باشد احساس ناکامی فرد هم بیشتر خواهد شد.

در برخی احساس ناکامی در کسب ثروت و شغل است. به هر دری می زند شغلی متناسب با نیازها و خواسته هایش پیدا نمی کند و یا در شرایط شغلی واقع می شود که متناسب با استعداد، مهارت، مدرک و جایگاه تحصیلی و البته که نکته ی قابل اهمیت تر براساس ارزشهایش نیست. حال اگر آن شغل بتواند نیازهای مالی فرد را تامین کند ولی باز هم متناسب با ارزش هایش مثل مدرک تحصیلی، جایگاه خانوادگی و اجتماعی اش نباشد باز هم دچار احساس ناکامی خواهد شد.

احساس ناکامی اگر به شکل درمان فردی و گروهی درمان نشود تا احساس ارزشمندی فرد و عزت نفس او بهبود و ترمیم شود تبدیل به عقده های روانی خواهد شد که حتماً و قطعاً نه تنها به فرد آسیب می زند بلکه به مرور زمان این آسیب روانی او متوجه خانواده، اطرافیان، دوستان و جامعه ای خواهد شد که فرد در آن حضور دارد.

افرادی که احساس ناکامی دارند در روابط بین فردی ناموفقند. دامنه ی خشم و نفرت و حسادت آنها روز به روز نسبت به دیگران بیشتر می شود اگر به این فکر نباشند تا فکری به حال خود و تغییر و توسعه ی فردیت داشته باشند. هر امکان و موقعیتی که از جانب شما به گوش آنها برسد حتماً به شکلی درصدد جبران این احساس ناکامی خود می باشند. حال ممکن است این احساس ناکامی در زبان و کلام به شکل سرزنش و تحقیر دیگران، توهین و رفتارهای پرخاشگرانه ی کلامی و رفتاری باشد. احساس اعتماد به نفس کاذب داشتن که به شکل غرور بروز می کند.

افرادی را می شناسیم که وقتی کنارشان می نشینیم دائم حرفهای منفی و ناامیدکننده می زنند، به راحتی پشت سر دیگران صحبت کردن و خود را بهتر و بالاتر فرض کردن بدون درنظر گرفتن نکات مثبت و صفات و استعدادهای خوب دیگران همه نشانه ی ناکامی من در موضوعی از زندگیم بوده و هست که برایم ارزش حساب می شده. افرادی که احساس ناکامی می کنند معمولاً خشم بیشتر و عصبانیت هر روزه نمود رفتاری ثابت آنهاست. آنها به هر دلیلی ممکن است عصبانی شوند و هر عامل خارجی موجب خشم زودهنگام آنها را فراهم آورد. هرچند که ما از دلایل روانی و پنهان روان آنها به شکل فرد عام بی خبر باشیم که تشخیص آنها به عهده ی روانشناس است.

همیشه دقت داشته باشید چه کسانی پشت سر دیگران حرف می زنند و این مجوز را همیشه به خود میدهند تا با قانع کردن و بالا بردن خود در موضوع یا زمینه ای دیگری را تحقیر و یا پشت سر او بدگویی کنند؟ کسانی که احساس ناکامی بیشتری داشتند، تجربه ی درک عشق و محبت را نداشته اند و به اموری ارزش داده اند که فانی بوده و اگر هم داشته اند با سرافکندگی و شکست از آن بیرون آمده اند. افرادی که در روابط بین فردی ناموفق بوده اند و به جای کسب ارزش و بالا بردن مهارت های خود و تمرین خودسازی و داشتن برنامه ی اخلاقی برای تغییر و بودن و قرار گرفتن در بین کسانی که ارزشمند هستند و تلاش برای کسب موفقیت های تازه تر و بهتر به دیگران به ناکامی های خود ضربه و لطمه می زنند اینها تماماً نشانه ی این است که این افراد بجای ترمیم شکست ها و بلند شدن و از نو ساختن، بالا بردن اعتماد به نفس و کسب مهارت هایی در این زمینه، با بدگویی از دیگران و لطمه زدن به روان آنها روز به روز احساس ناکامی بیشتری می کنند.

گاهی این احساس ناکامی به شکل نادیده گرفتن دیگری و اینکه تو آدم مهمی نیستی یا تو هیچ ویژگی و ارزش مثبتی نداری بروز میکند. اینکه باز هم من ناکام به خودم این اجازه را می دهم که کسی که دارای ارزش های اخلاقی، معنوی، تحصیلات و موقعیت مطلوبی در اجتماع است و یا حتی ارزش ها و موفقیت هایی هم کسب کرده و داشته اما توان تعریف و دیدن این موفقیت ها را نه تنها ندارم بلکه اگر جایی هم بتوانم آنها را نادیده می گیرم و خودم را بهتر و موفقتر جلوه میدهم اینها تماماً نشانه ی ناکامی من در موضوعاتی از زندگی بوده و هست که برای جبران و درمان آن کاری نکرده و نمی کنم.

بالاخره زندگی به این شکل طراحی شده که ما در زمینه هایی یا به دلیل کوتاهی های خودمان و یا به دلیل شرایط محیطی، خانوادگی و اجتماعی در موضوعاتی احساس ناکامی داشته باشیم اما چه خوب که اگر ناکامی را در زندگی تجربه کردیم درصدد درمان آسیب آن و کسب موفقیت ها و توسعه ی اخلاق و رفتارمان باشیم و هرچه می‌توانیم از فرصت‌های زندگی مان استفاده کنیم، کمتر به بطالت و امور غیرارزشمند بپردازیم تا نه تنها بخاطر این احساس ناکامی دچار حسادت، خشم، بغض، کینه و نفرت از دیگران شویم بلکه کمک حال آنها و حمایتگر و پشتیبان روانی خود و دیگران شویم.

احساس ناکامی و درک هر روز آن به عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی ما لطمه می زند و برای درمان آن باید به فکر اصلاح رفتار، ارزش ها و توسعه ی مهارت های فردی، بین فردی مثل روابط با دیگران باشیم.

برای همین است که اینقدر تاکید می کنیم که افرادی که هدف های مطلوب و ارزش های والایی در زندگی ندارند  و در هر شرایط و موقعیتی دست به مقایسه ی خود با دیگران می زنند و اگر در زمینه ای به هر دلیلی نتوانسته اند مطابق شرایط خانوادگی، اجتماعی و یا شغلی موفقیت هایی را کسب کنند، به فکر اصلاح شرایط و بهبود اعتماد به نفس و عزت نفس خود باشند تا به محبوبیت خود اضافه کنند نه آنکه باعث دور شدن دیگران و کم شدن محبت آنها و باز هم شکست های بیشتر خود شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۷ ق.ظ

کارما نزدیک تر از همه چیز به ماست

می گفت: گاهی دنیا و کائنات کارمای عمل و رفتارت رو این قرار میده که زندگی خوشمزه ای نداری و وقتی زندگی خوشمزه ای نداشته باشی نمیتونی از نعمتهایی که در اختیار داری استفاده کنی و بابتش سپاسگزار خدا باشی. صبحت و شب میکنی و شبت رو صبح و هر روز در جستجوی چیزی هستی تا احساس خوشبختی کنی غافل از اینکه شاید خیلی ها چیزهایی رو که تو داری ندارند ولی از همون اندک های زندگی شون احساس خوشبختی و نشاط می کنند و تازه بیشتر هم سپاسگزار خداوندند.

مجردی که در حسرت ازدواج بود و تمام فرصت هایی که میتونست در اون زمان ازش بهترین استفاده رو ببره و همیشه حسرت بقیه رو میخورد و متاهلی که مدام در حسرت زندگی مجردی و زندگی کسانی بوده و هست که بقول خودش آزادی عمل بیشتر و گرفتاری کمتری دارند! اصلاً ساده بگم یکی از چیزهایی که نشون میده بعضی ها لذت زندگی الان شون رو درک نمی کنن و هنوزم منتظر اتفاقات قشنگ و بهتر زندگین، دقیقاً کسانی اند که گاهی می بینیم در حسرت روزهای قبلند. مثلاً چه خوب بود اون روزا کرونا نبود! یادش بخیر سالهای قبل این موقع فلان جا بودیم و هزارصد افسوس بر اینکه الان اون شرایط نیست و... ؛ حالا موقع گفتن این جملات و حرفها چه پیام روانی دارم از خودم صادر میکنم؟

اینکه من الان و در شرایط حاضری که هزار و یک نعمت بزرگ دارم حسرت گذشته ای رو میخورم که وجود ابعادی نداره و من دیگه درکی از اون لحظه ندارم. پس زمان حالم رو از دست دادم و دقیقاً روزهای بعد هم دوباره حسرت این روزایی رو خواهم خورد که رفت و من لذت نبردم و استفاده ی درستی هم نداشتم. بعد کم کم می بینم من شدم یه آدم 30 یا 40 ساله با کلی فرصت از دست داده شده و این افراد تا آخر عمر حسرت روزهایی رو خواهند خورد که در گذشته بوده و حالا نیست.

هر وقت خواستین انرژی روانی کسی رو اندازه بگیرن و یا ببینین این فرد انرژی مثبتی داره که به شما حال خوب و سالمی بده ببینید چقدر از گذشته و چیزهایی که بوده حرف میزنه و آیا الان نسبت به گذشته تغییر رفتار و عملکردی داشته یا نه یا اینکه این فرد همون آدم 5ساله قبله که اون موقع هم همین بود بدون اینکه تغییری کرده باشه.

امروز صبح میخوندم نوشته بود:

وقتی ما به خودمون این اجازه رو براحتی میدیم که به دیگران توهین یا بدزبانی کنیم،اونها رو سرزنش کنیم، به اونها تهمت بزنیم و شخصیت اونها رو خرد کنیم در حقیقت این کارمای رفتاری و گفتاری ما به شکل خیلی بدتری به زندگیمون برمیگرده. این روزها که خیلی جاها توی خونواده ها، در فامیل، فضای مجازی و محیطهای اجتماعی زیاد می بینیم به دیگران توهین میشه و کلام و رفتار پاکیزه ای در بعضی وجود نداره به خودمون هی تلنگر بزنیم اگر دنبال خوشمزگی زندگی و درک لحظات اکنون مون هستیم و دلمون میخواد از فرصت های امروزمون بهترین و بیشترین استفاده رو ببریم و بعدها کارما و عقوبت های رفتاریمون به شکل گرفتاری یا حتی صفات زشت اخلاقی مثل غرور، نفاق و دورویی و قلب تاریک و تیره ای که جذب و اتفاقات خوبی رو برای فرد رقم نخواهد زد، نصیب و روزیمون نشن دقت و توجه مون به عمل و رفتار خودمون باشه. بارها وبارها این رو می بینم که کسانی که اجازه ی سرزنش دیگران رو به هر دلیلی به خودشون دادن چه زندگی و عاقبتی در آینده ای نه چندان دور دستگیرشون شده. مهم نیست دیگران چه عقیده و سلیقه و رفتاری دارن و آیا مطابق میل ما هست یا نه مهم اینه که زندگی تمام گفتار و رفتار ما رو بهمون برمی گردونه. نمونه هاش خیلی زیاده و چه بده که آدما گاهی با چهارتا رفتار درست احساس شون نسبت به خودشون اینه که کارشون خیلی درسته و بهتر و بالاتر از اونا نیست در حالیکه وقتی آگاهی داشته باشین تازه می فهمین که چقدر رفتارهای دقیقی نوشته شده در کلام انسان های پاکی که نماینده ی خدا بودند در زمین و سفارشات اونها که نشانه داره و کارما.نوشته شده اینایی که به دیگران  بخاطر نفس شون، خواسته ها، معیارها و ارزش های خودشون، جامعه و هر چیزی توهین و سرزنش می کنن و جوری رفتار می کنن که شخصیت و حرمت کسی رو از بین ببرن چند تا نشونه واسش هست که به سه موردش اشاره میشه:

1-نشانه نفاق و عامل دورویی: فحش و دیگر مصادیق دشنام و ناسزاگویی یکی از مهمترین علل و عوامل نفاق است و کسی که بدزبان است در حقیقت نشان می دهد که از اخلاق و دین وعفت به دور است. امام صادق(ع) می فرماید:الفحش و البذاء و السلاطه من النفاق؛ دشنامگویی و بدزبانی و دریدگی از (نشانه های) نفاق است. پس باید به هر شکلی شده از نفاق و نشانه های آن اجتناب کنیم و اجازه ندهیم که با بدزبانی، دنیا و آخرت خودمان را تباه سازیم و از اهل خسران شویم.

 2-خودبزرگ بینی: دشمنام دادن دیگران نشانه ای از خودبزرگ بینی و تکبر و کبر است که در آدمی پدید آمده است. کسی دیگران را دشمنام می دهد که گرفتار تکبر باشد. این تکبر است که او را در نزد خودش بزرگ و دیگران را خوار و ذلیل نموده است؛ از این رو با دشنام، تکبر خود را به نمایش می گذارد. به سخن دیگر، دشنام گو انسان متکبری است که باید از او اجتناب کرد و اگرکسی اهل دشنام است باید در اخلاق خود تجدیدنظر کند؛ زیرا نشانه ای از کبر و تکبر است که پیامدهای بسیار بدی را دردنیا و آخرت گریبانگیر او خواهد کرد.

امام علی (ع) می فرماید: ثمره التواضع المحبه، ثمره الکبر المسبه؛ ثمره فروتنی دوستی است، ثمره تکبر دشنام گفتن است.

3-هلاکت و نابودی: دشنام گو در همین دنیا به هلاکت گرفتار می شود، زیرا وقتی دیگری را دشنام می دهد خود در معرض آن قرارگرفته و اندک اندک درشرایطی قرارمی گیرد که موجبات هلاکت و نابودی خودش را فراهم می کند.

اینها نمونه های کوچکیه از دریای بزرگ علمی که معصومین بهمون یاد دادن و قصدم از نوشتن این مطلب این بود که بگم همیشه رفتار درست رو داشته باش هرچند گاهی خیلی سخت اما مطمئن باش عاقبت و خوشبختی و درک لذتهای اکنون زندگی نصیب کسی میشه که رفتار بهتر، درست تر و خداگونه ای داره و مطمئن باش کسی که خلاف این رفتار کنه بدون شک کارمای رفتارش رو خواهد داد. منتها چون یادمون میره و حواسمون بیش از رفتار خودمون به دیگرانه، متوجه نمی شیم.

دعا کنیم عاقبت بخیر و در مسیر خودسازی باشیم و روز به روز زبان پاکتر و بهتری برای جذب روزی و برکت عمر و وقت مون در زندگی مون داشته باشیم. اونقدر که سالها بعد هرکسی یادی از ما کرد به خوبی و خوش نامی یادمون کنه و حتی بعد مرگ هم صفات برجسته و ویژه ی ما رو بگن نه کوتاهی و غفلت و رفتارهای اشتباهی که در حق خودمون و دیگران داشتیم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۹ ، ۰۷:۳۷
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۷ ب.ظ

رموز اثرگذاری چیست؟

منابع انرژی کدامند؟ چرا بعضی انسان ها به محض ورودشان به هر جا کوهی از انرژی مثبت را با خود به همراه می آورند؟ باعث اثرگذاری روی دیگر افراد می شوند و یا حضورشان گرمی و محبت را درون ما زنده میکند و برعکس بعضی انسان ها هم هستند که تاریکی و تیرگی را با خود جابه جا می کنند، کلام شان اثرگذار نیست و یا باعث تغییر یا تحولی در زندگی من یا شما نمی شود یا اگر هم باشد برای مدتی محدود است و بعدها فراموش می کنیم. مگر درون ما چه خبر است که این چنین باعث اثرگذاری یا جذب انرژی با سرعت بالا و فرکانس زیاد و یا برعکس باعث سلب انرژی از دیگران و رساندن انرژی منفی به آنها می شویم؟در مباحث قبلی خلوص ذهن و قلب را یادآوری کردم. گفتم ذهن هرچه پاکتر و اندیشه ها هرچه سالمتر پرواز به سمت رشد و تعالی بهتر و بزرگتر. قلب ما هرچه شفاف تر باشد و خالی از تیرگی و تاریکی های نفس، دریافت و درک ما از عالم هستی و معنا بیشتر. مراقبه ها دقیقاً برای همین است. وقتی که باید خودمان را از تمام آنچه که درون مان را تیره و تار میکند خالی کنیم.شفاف شویم. درست مثل آبی زلال.

یکی از نکاتی که در این مطلب قصد اشاره به آن را دارم مطلب ثروت است. باز بودن چاکرای دست چه اثری در روند زندگی و چرخش انرژی های ما به سمت مثبت دارد؟ اصلاً چطور می شود بعضی ها هر روز ثروت و درآمد بیشتری دارند و آیا انسداد چاکراها باعث این رخداد نیست؟ این سوالاتی است که گاهی باید از خود بپرسیم.

می گوییم ثروت تولید ثروت میکند. دفن ثروت و راکد نگاه داشتن آن موجب انسداد و بسته شدن برکات مادی دیگر بر ما می شود. وقتی پولی را داریم نباید آن را پس انداز کنیم بلکه باید با آن پول به دیگران و به زندگی آنها نیز این پول را جاری سازیم. اگر میتوانیم دست کسی را بگیریم، اگر میتوانیم اشتغالی برای دیگری ایجاد کنیم تا چرخه های زندگی دیگرانی بچرخد، اگر میتوانیم با این پول جریان مثبتی ایجاد کنیم و بهرحال این پول در اختیار ما قرار می گیرد تا باعث گشایش های مادی و برطرف کردن خواست ها و نیازها باشد و البته درست در زمانی این پول انرژی بیشتری برایمان به همراه می آورد که با دست خود باعث ایجاد خیر و برکت برای دیگری شویم و از همه ی آنچه که داریم ببخشیم و بذل محبت کنیم.

این انرژی باعث اثرگذاری می شود. انتقال انرژی به دیگران در ما جریان مثبتی ایجاد میکند که آن انرژی ها را به سمت خود جذب می کنیم و چون بخشش و هدیه به دیگران عملی قلبی و باطنی است، پس این چاکراهای قلب و دستان شماست که گشوده می شود تا مهر بیشتری را دریافت کنید. اینها باعث اثرگذاری شما می شود. خصوصا هنگامی که بی هیچ توقعی می بخشید و انتظار و توقعی پشت آن نیست. همین که به این نکته آگاه باشیم که قرار نیست ما ثروتی را با خود ببریم و باید این ثروت را در مسیر و راهی صحیح هدایت کنیم تا شکل و انرژی مثبت آن به زندگیمان بازگردد این به ما کمک میکند. راکد نگاه داشتن پول باعث انسداد انرژی می شود. اینکه به این آگاه نباشیم که تمام ثروتی که داریم همه متعلق به ما نیست و باید بخشی از آن را به دیگران اهدا کنیم.

در این بخشیدن است که شما در مسیر حرفه ای و شغلی واقع می شوید که به آن عشق می ورزید و آن وقت به آن اندازه ای پول دریافت خواهید کرد که بیش از نیازهایتان است و لازم است مقداری از آن را ببخشید. در این صورت است که این پول به افزایش خود ادامه خواهد داد و این اضافه شدن ربطی به خرج کردن شما هم ندارد. در واقع این کار یک تقویت کننده ی اضافی است که برای تولید بیشتر درآمد در جریانات مالی به کمک شما خواهد آمد و البته قانون کارما!

از هر دستی بدهی، از همان دست دریافت خواهی کرد. بسیار مهم است که وقتی میخواهیم به کسی هدیه ای بدهیم آن را با دستانمان هدیه بدهیم. چرا؟ چون انتقال انرژی های مثبت صورت می گیرد و در این داد و ستد دستان شما جریان بیشتری از انرژی را برای جذب و دریافت فراهم میکند.

اگر از آنچه که داریم مثل علم و دانش، ثروت و ... اهدا نکنیم دیر یا زود تبدیل به فساد خواهد شد که این فساد شکل های مختلفی دارد. اگر زکات علم خود را ندهیم این علم تبدیل به فساد می شود. راه و مقصد اصلی را گم خواهیم کرد و درهر صورت اثرگذار نخواهیم بود. اگر ثروت خود را جاری نکنیم، نسبت به آن بخل بورزیم، دست و پایمان بلرزد در هنگام دیدن احتیاجی از دیگری آن پول بعدها به شکل فساد به زندگی ما باز می گردد. درخت سیب هرگز نمی گوید: من تنها به انسان های باارزش که حق خوردن دارند، سیب می دهم، یا گاو مهربان و بی آزار در مورد شیر خود چنین چیزی نمی گوید زیرا چنانچه در کمال بخشندگی و آزادی چیزی داده نشود، درخت سیب می میرد، شیرگاو خشک می شود و موجب مریضی گاو می گردد. حتی خورشید نیز گرما و حرارت و نورش را به همه میدهد و بر سر تمام موجودات الهی یا غیرالهی می بارد و باعث حیات است. این قانون بقا است. مهر و محبت ما در این جهان ماندگار خواهد شد تا زمانی که نامی نیک و مهری پایدار و رسمی از جوانمردی و اخلاق و رفتار مثبت از ما برجای بماند.

راز عرفانی پول این است که: انرژی ناشی از پول در دایره ی مغناطیسی حرکت میکند، پولی را که به دیگران می دهید و متوجه خواهید شد که این پول به حرکت در می آید و به گونه ای اجتناب ناپذیر چندبرابر بیشتر به نزد خودتان برمی گردد در حالی که از جانب شما به جریان خود ادامه میدهد. بنابراین پس از مدتی شما این مرکز انرژی به شمار می آیید و عامل به حرکت در آمدن خواهید شد.

البته که در دورانی که خودمان بیشتر نیاز داریم و بیشتر می بخشیم این گشایش و انرژی مثبت بیشتر به سمت ما باز میگردد.

بحث انتقال انرژی ها و چاکراها مباحث جذابی است که هر کسی که در مسیر خودشناسی قرار می گیرد بی شک متوجه حضور و دریافت و فعال کردن آنها واقع خواهد شد.

کما اینکه اخلاق و عرفان و مسیر روشنایی که در جهت شناخت خداوند است از مسیری می گذرد که در جهت خودشناسی است.

چندروزی پیش تر خواندم نوشته بود: در عصر جدید، انسان هایی جان سالم از حوادث روزگار به در خواهند بُرد و آنهایی می مانند که در مسیر خودشناسی و اصلاح اخلاق و رفتار خود باشند. مابقی تا پیش از ظهور منجی به هر دلیلی حذف خواهند شد. چطور و چگونه؟ الله اعلم.

چندروز دیگر در مورد چاکرای دست خواهم نوشت و می گویم که باز بودن و یا بسته بودن آن باعث ایجاد چه انرژی هایی در ما می شود. البته که آنها که چاکراهای دست شان باز است در مبحث بخشیدن و بذل محبت کردن با دستان خود توانمندند و افرادی خلاق به شمار می روند.

خداوندا ما را به راه مستقیم و صحیحی هدایت کن که آنهایی را هدایت کردی و مورد نعمتهایت قرار دادی.

صراط الذین انعمت علیهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۴۷
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۶ ب.ظ

آیا شما برده ی انسان قرن 21 هستید؟

به انسان قرن 21 نگاه کنید. چه چیزی در آنها می بینید؟ کدام صفات هستند که به نظرتان در انسان های قرن های گذشته نبوده است؟ قدیم ترها دولت امریکا را استثمارگر می خواندیم. اینکه به دنبال قدرت طلبی است. میخواهد کل جهان را مستعمره ی خود کند و نفس راحتی بکشد که او صاحب کل جهان است. سالها در بسیاری از کشورها جنگید تا بتواند به این هدف دست پیدا کند. اما اکنون در این برهه از زمان آیا او به خواست خود رسیده است؟ این مثال را زدم تا بگویم انسان قرن 21 نیز اینگونه است. به دنبال قدرت است. قدرتی که بتواند انسانها را به تملک خود در بیاورد. عده ای در کسب و کارشان، عده ای در مدرک تحصیلی و مهارت هایشان، عده ای در اعتقاد و عقیده و مذهب شان، عده ای در هنرهای دستی و مهارت های کلامی شان، عده ای با مدارک و مدارج عالیه شان یا همان تحصیلات و خلاصه انسان قرن 21 با تکنولوژی ها و امکاناتی که در اختیارش قرار گرفته به سمت قدرت و در اختیار گرفتن انسان ها و یا استثمار آنها حرکت میکند.

نگاهی به شبکه های مجازی که بیندازید متوجه منظور و کلام بنده می شوید. مطرح کردن، مطرح شدن و در اختیار گرفتن ما تمام هدف و مقصود است.

حال در این بین شما هستید که باید با تفکر و اندیشه ی خود، دقت کنید که آیا دوست دارید برده و بنده ی قدرت طلبی انسان ها و به انحصار گرفته شدن توسط آنها باشید یا دوست دارید آزاده زندگی کنید و در اندیشه ی قدرت نمایی یگانه ی آفرینش یعنی خداوند باشید؟ آیا برده و بنده ی انسان ها با تفکرات و اعمال و رفتارشان، عقایدشان و تحمیل هر نوع تفکر و منشی از سمت آنهاییم یا اینکه حواسمان آنقدر به خودمان و طی کردن مسیر زندگی و نقشه ی راه شخصی مان هستیم که به انحصار آنها درنیاییم و دست به مقایسه ی خود با آنها بزنیم یا حسرت و اندوه زندگی آنها را با زندگی خود گره بزنیم و بسیاری از ویژگی هایی که امروزه به کرات شاهد آن هستیم.

اگر هدف ما معرفی خداوند و شناخت او به عنوان یگانه هدف آفرینش باشد رفتارها و تفکرات ما نیز پیرو این مهم خواهد بود. چرا که تنها و تنها هدف زندگی شناخت خداوند و حرکت به سمت اوست نه آشنایی با تفکرات و نشان دادن راه از سمت کسانی که منیت و نفس و قدرت طلبی جز نشانه های شخصیتی آنهاست. شاید تنها قرار است با انتقال این تجربیات از هم چیزی بیاموزیم، انرژی مثبت و حال خوبی رد و بدل کنیم تا بتوانیم در مسیر زندگی خود حرکت کنیم. اگر فعالیتی هم داریم هدف این باشد که بتوانیم با انتقال این تجربیات کمکی به دیگری کرده باشیم تا نقطه ای روشن در زندگی شخصی خودمان ایجاد کنیم. هدف زکات علم است ولاغیر.

پیش از آنکه دیر شود، در مسیر خودشناسی و خداشناسی قدم بگذارید که همه ی آنچه که با خود خواهیم بُرد همین است ولاغیر. کسی با مدرک تحصیلی، مدارج علمی، موقعیت و جایگاه اجتماعی، ثروت، شهرت و... در پیشگاه خداوند حاضر نشده است بلکه این طی طریق کردن و سیر الی الله و دستگیری و کمک به انسانها و خودسازی است که میتواند به ما در هنگام دیدار با الله کمک کند.

ما آزاد خلق شدیم. بی هیچ زور و اجباری، خودمان انتخاب کرده ایم و انتخاب خواهیم کرد. ما بنده و برده ی تفکرات غالب و فرهنگ های نوخواسته و نوظهوری نیستیم بلکه به محض آنکه دنبال خداوند بگردید و راهتان طلب او باشد خود او اداره کننده ی زندگی تان خواهد شد. کاش هر روز تلاش مان این باشد که هرچه بیشتر آدمها را با مهر و محبت و صفات اعلی پروردگارمان آشنا کنیم آن وقت دیگر حتی لحظه ای احساس و رفتارمان این نبود که خودمان را مطرح و تفکرات مان را برتر و غالب تر بدانیم.

امان از دست ما!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۹:۰۶
mina nikseresht

چاکرا

همه مان دوست داریم انسان های اثرگذاری باشیم. کم نداریم کسانی که تحصیلات عالیه دارند و تلاش می کنند تا حرفها و کلمات و رفتارهایشان اثرگذار باشد. اما آیا همه ی ما میتوانیم اثرگذار باشیم؟ چرا بعضی ها اثرگذاری بالایی بین اطرافیان، دوستان، همکاران و عوام مردم دارند اما بعضی ها نه؟ با وجود همان تحصیلات عالیه، یا ثروت یا اسباب و لوازمی که موجب اثرگذاری می شود باعث اثرگذاری و ماندگاری بر روی دیگران نمی شوند؟

چرا با وجود اینکه آن شخص در سمت های مختلفی قرار می گیرد، مدارج عالی را در بهترین مکان های آموزشی طی میکند اما فقط برای قشر محدودی چون خود اثرگذار است آن هم در همان برهه هایی که در زندگی در آن واقع می شوند و بعدها درطول راه، یاد و اثر آن فرد یا افراد را فراموش میکنند و درگیر روزمرگی و زندگی خود می شوند.

در اینجا ما بحثی داریم به نام انرژی روحی و روانی و انتقال آنها. تصور کنید وقتی فردی فشارش پایین می آید دکترش تجویز سِرُم میکند. با زدن سِرم این ضعف او برطرف خواهد شد و به حالت نرمال باز خواهد گشت اما اگر در راه انتقال آن از لوله ای که به دست و به سرم متصل شده است انسدادی پیش بیاید این منبع تغذیه ی بازگرداندن انرژی و ضعف جسمی نمیتواند به فرد برای احیای او کمک کند. روح ما نیز مانند جسم است. اگر عواملی باعث انسداد انرژی روحی ما شود، نمیتواند از منابع تغذیه ای خود انرژی لازم را دریافت کند و این گرفتگی ها باعث عدم انتقال انرژی و اثرگذاری خواهد شد.

در بدن ما چاکراها منابع انتقال انرژی اند. این چاکراها منابع انرژیها به عبارتی شریان‌های حیات می‌باشند. چاکرا واژه‌ای سانسکریت به معنای دروازه است.

چاکراهای اصلی در بدن وجود دارند و هر چاکرا ارگانهایی را کنترل می‌کنند و طبعاً مسئول شکل‌گیری اخلاق و رفتارهای ما و همچنین مقاومتهای ما در برابر بیماریها یا موارد اخلاقی یا ضعف ما در قبایل سایر بیماریها و سایر خصوصیات اخلاقی می‌باشد. تمام هستی یعنی تمام رنگها (حس بینایی). اصوات (حس شنوایی). خوردنیها (حس چشایی). بوها (حس بویایی). اجسام (حس لامسه). مطالب (قدرت فکر و منطق) می‌توانند چاکراهای ما را پر یا تخلیه کنند.

به اثرگذاری اشاره کردم. به اینکه چرا کلام بعضی اثرگذار است و باوجود آنکه به زعم آن فردی که تحصیلات عالی در مراکز عالی دارد و یا سمت و عنوان خاصی اما آن فرد اثرگذارتر است؟

چیزی که دراین مبحث اشاره میکنم موضوع چاکرای گلوست که در صورت انتقال انرژی و باز بودن آن باعث اثرگذاری و داشتن نفوذ کلام و بیان ما می شود.

چاکرای گلو یا حلق -ویهودها (Throat chakra- Vishuddha - Vishuddhi) که روی حلق قرار گرفته‌است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است. این رنگ روی بیماری‌های گرفتگی گلو و ناراحتی‌های عصبی تأثیرگذار است.

منطقه: پائین و پشت مهره گردن، بین گودی گلو و حنجره

غدد اصلی: تیروئید

رنگ: آبی کمرنگ

عطر: گل سرخ

عضو وابسته: حلق. تارهای صوتی. دهان. فک. پاراتیرویید. زبان. گردن. لنف‌ها. غدد عروقی. چرخه ی قاعده گی. مثانه

شکل: نیلوفر شانزده پر

حالت طبیعت: نور شفاف آبی آسمان کمک می‌کند.

عملکرد: خرد. ارتباط. اعتماد. سخنور. بیان. خلاق. محتاط. طراح و برنامه‌ریز. نظم. سازماندهی صداقت

احساسات این مرکز: توسعه و شفا

حال در این بین عواملی وجود دارد که در صورتی که مراقبه بر روی خود نداشته باشیم و به مسیر خودسازی و باز بودن و فعال بودن انرژی های روانی قرار نگرفته باشیم با مشکلات زیر درگیر می شویم که اینها سبب انتقال انرژی منفی و عدم اثرگذاری کلام، رفتار ما خواهد شد و صرفاً اگر هم به دلایلی اثرگذار و مورد تایید باشیم اثر ماندگار که سبب تغییر و تحولات اخلاقی و روانی می شود نخواهیم داشت:

1-دروغگویی:

از بزرگترین مشکلاتی که چاکرای گلو را آلوده میکند، دروغ گفتن است. کسی که دروغ میگوید، بر علیه حقیقت اقدام میکند و حقیقت اصلی، عشق یا خداوند است. به همین خاطر، در بیشتر ادیان نیز تاکید شده است که دروغگو دشمن خداست. در سخنی از امام معصوم آمده است: دروغ نگویید حتی به شوخی.

وقتی در مسیر خودسازی و تغییر خود واقع می شویم مهم این است که نسبت به خود آگاه باشیم در صدد جبران گذشته بربیاییم و سعی هرچه بیشتر بر کلام و رفتار خود کنیم. آگاهی نسبت به خود داشتن و پشیمانی از آنچه بوده و هست سبب می شود منابع فیض الهی و قرار گرفتن شما در مسیر صحیح فراهم آید.ضمن اینکه شما فرد اثرگذاری خواهید بود چه به آن آگاه باشید و چه نباشید.

2-شایعه پراکنی:

یکی از مشکلاتی که مرتبط با چاکرای گلو و در ارتباط با کلمه است شایعه پراکنی است. شایعه سخنی است که فرد دانسته یا ندانسته در سطحی گسترده در محیط و در جامعه ی واقع شده در آن پخش میکند ولی تاثیر مخرب تری دارد، چون محدوده ی بزرگتری از انسانها را در برمی گیرد. وقتی دقت می کنیم می بینیم بسیاری از ما خواسته یا ناخواسته درگیر این مسأله می شویم و چه بسا این کار سبب تهمت زدن های ذهنی، کلامی و رفتاری به دیگران می شود که آثار و کارمای عمل زشت ما را به دنبال خواهد داشت و نکته ی قابل توجه در این موضوع این است که فردی که مورد تهمت واقع می شود در ظاهر است که خیال میکند قرار است به او آسیبی با آن تهمتها وارد شود در حالیکه خداوندی که نگهدار و نگهبان ماست، قرار است با این امتحان ما را در معرض رشد روحی و رسیدن به مراتب انسانی بالاتر قرار دهد ضمن اینکه به مرور زمان افرادی که مبتلا به این رفتار زشت می شوند، به خودشان در واقع آسیب زده اند و کارمای آن عمل و رفتار را درک خواهند کرد.

3-قسم خوردن:

یکی از کارهای بسیار زشتی که در بین افراد زیادی به صورت عادت درآمده و روزانه به صورت ناآگاهانه و ماشینی از آن استفاده می شود: قسم خوردن است. اگر کار درستی انجام شده، نیازی به قسم خوردن نیست. قسم خوردن، باعث می شود میدانی برای جولان ایگوها فراهم شود. با قسم خوردن، ما میخواهیم حقانیت خود را ثابت کنیم که این برحق بودن، در محدوده ی ایگوی غرور است.

4-تهمت زدن:

در برخی اوقات، تهمت و افترا، به صورت آگاهانه انجام می شود و ما برای اینکه شخصی را بدنام کنیم و او را در بین مردم خوار و ذلیل کنیم عملی را که او انجام نداده به او نسبت می دهیم. در واقع، تهمت بدترین نوع دروغ است.

این را هم میگویم که افرادی که با آگاهی این کار را انجام میدهند و به فرد درستکاری تهمتی می زنند حتماً در معرض کارمای عمل زشت خود واقع می شوند و کمترین اثرش محرومیت از درک حضور و وجود خداوند و البته پیش آمدن گرفتاری هایی در زندگی شان است که این افراد نمیتوانند محبت و عشق را در زندگی خود درک کنند.

5-طعنه و کنایه:

طعنه سخنی تلخ و تند، گاهی اوقات وقتی در جمعی حضور داریم و از کسی خوش مان نمی آید در کلام مان نسبت به آن شخص عباراتی وجود دارد که صرفاً متوجه اوست. ولی این عبارت ها با لحنی بسیار تند و تلخ بیان می شود و ممکن است موجب آزردگی طرف مقابل گردد. طعنه را زبان شر گفته اند.

6- فحش، کلمات رکیک:

یکی از عادتهای بدی که در اغلب جوامع وجود دارد استفاده از سخنان رکیک، فحش در گفتگوهای روزمره است. کلماتی که بار منفی انرژی بر عملکرد چاکرای گلو و تاثیر مخرب گذاشته و در موارد وخیم تر با جذب انگل های انرژی خوار به گلودرد و سرماخوردگی و غیره ختم می شود.

از دیگر مواردی که میتوان به انسداد چاکرای گلو اشاره کرد شامل:

عیب جویی کردن، سخن چینی، تملق و چاپلوسی، لعن و نفرین کردن، با مکر و حیله سخن گفتن، حرفهای ناامید کننده زدن، دادن القاب بد به دیگران، غیبت کردن، افشای اسرار، تحقیر و اهانت، پرحرفی، سرزنش کردن.

امروز روز اجابت است. روز اینکه فکر کنیم به تمام روزهای گذشته و به هفته هایی که گذشت و ما میتوانستیم بهترین عملکرد خودمان را داشته باشیم. به رفتارهای خوب و بدی که در حق خود و دیگران مرتکب شده ایم. به حقوقی که نسبت به خود و یا به دیگران ادا کرده یا نکرده ایم و پشیمانی نسبت به آنچه رخ داده و اظهار جبران عملکردهای خودمان نسبت به آنچه از دست رفته است.روزهایی زیادی هست که گاهی در خلال روزمرگی ها به شخصیت حُرّ فکر میکنم. حری که در سپاه دشمن و روبروی امام حسین علیه السلام قرار گرفته بود اما به ناگهان و با گرفتن تصمیمی درست که حتما به اذن و اشاره ی خداوند مهربان بوده است تمام زندگیش تغییر کرد و عاقبت به خیر شد. پس ما میتوانیم در همین لحظه برای تغییر گفتار و رفتار خود و جبران آنچه رفت اقدام کنیم. خدارا شکر کنیم که هنوز فرصت زندگی و حیات داریم.

کسی یک شبه اثرگذار نشده است. اینطور نیست که کلام کسی به دلمان بنشیند درحالیکه آن افراد مراقبه بر روی حرفها، رفتارها و حتی ذهن خود نداشته باشد. اگر می بینیم امروز کسی اثر ماندگاری بر روی ما داشته است، سخن کسی در لحظه باعث تغییر رفتار و عمل ما می شود همه و همه نتیجه ی مراقبت های روحی و معنوی و اخلاقی اوست. پس اینها ربطی به تحصیلات و ظواهر دنیای ما ندارد بلکه این روح ماست که باید هرچه بیشتر پاکیزه شود.

قلب ما مرکز حضور و وجود خداوند است. کلام ما بیانگر اعتقاد به این حضور و ظهور است و کسی یا کسانی که متوجه این حضور نیستند بی شک در مسیر خودسازی و مراقبه های روحی و اخلاقی قرار ندارند و به اندکی از دنیا همیشه خشنود و راضی اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۸ ب.ظ

عشق راه گشا و حل کننده ی مشکلات شماست!

درسها و کتابهای دنیا، مرهمی است برای وقتی که توهمات دانایی مان بالا می زند و دلمان میخواهد اندرز بدهیم، موعظه کنیم، اطلاعات مان را در اختیار دیگران بگذاریم تا آنها راه درست زندگی کردن را بیاموزند و یا دوست داریم سبک و مدل زندگی مان که اینگونه زیستن چنین امکانات و دستاوردهایی برایمان داشته است را ترویج کنیم. آن چیزی که شما در ذهن تان درست یا غلط می نامید اشاره ی این متن نیست.

در بین این درس ها، آنها که معنا و مفهوم زندگی را به ما یاد می دهند کاربرد بیشتری برای فهم زندگی و چگونگی زیستن دارند. درس های زندگی که به ما کمک میکند خودمان را بهتر و بیشتر بشناسیم و به کمک این خودشناسی به قدرتهای درونی دسترسی پیدا کنیم. وقتی فهم دقیقی از خود بدست بیاوریم، تازه می فهمیم تمام آنچه که از قبل خواندیم و می دانستیم به کارمان نمی آید. نداهای درونی تان هوشیار می شود و حرکت به سمت مسیری که در زندگی شخصی شما چراغ راهتان خواهد بود روشن و پرنور می شود. در طول حرکت به سمت خودشناسی است که می آموزید برای سلامت قلب و روان تان لازم است هر حرفی را نشنوید، هر مطلبی را نخوانید، هر شخصی را دنبال نکنید و یا اصلاً چه اشخاصی را دنبال کنید که در فاز انرژی شما واقع شده اند. بله. فاز انرژی! زمانی که وارد تمرین های خودشناسی می شوید، یاد می گیرید که بدن شما سراسر انرژی است. این انرژی به شما در صورت فعال شدن کمک میکند تا دریافت هایتان از جهان پیرامون تان متفاوت تر از دیگران باشد. بحث انرژی ها در مباحث چاکراها مطرح می شود. میتوانید مباحث چاکراها را جستجو و در مورد آنها مقاله و مطالب بیشماری بخوانید. چاکراها منابع و مراکز اصلی انرژی هستند. زمانی که چاکراهای شما باز باشد(هفت چاکرا داریم) تبادلات انرژی های شما و دسترسی شما به منابع و امکاناتی که تقاضا می کنید بیشتر و بهتر خواهد بود.

یکی از دستورات روانی و معنوی که معلمان این عرصه به ما می آموزند مراقبه است. مراقبه یعنی حرفهای منفی، ناامیدکننده، یاس آور، کسالت بار، حسرت و تاسف بر گذشته و یادآوری آنها به ذهن و تمامی آنچه که شما را وارد فازهای منفی انرژی میکند و باعث مسدود شدن چاکراها می شود، از آنها باید دوری کنید. آدمهای منفی که فاز انرژی پایینی دارند و تمام حرفهایشان متمرکز بر موارد بالاست همه و همه شامل مراقبه میشود. مراقبه یعنی حتی زمانی که شما سکوت می کنید و حرفی نمی زنید و مراقب کلام تان هستید نیز مراقبه نامیده می شود.

من میشناسم دوستان عزیزم را که جز رتبه های برتر کنکور بوده اند. در شرح حالشان در تمام مدتی که درس میخوانده اند و یا مراقبه بر روی ذهن و تمرکز بر موفقیت داشته اند بدون استثنا این ذکر شده است که از تمامی آنچه که حواس شان را از خودشان و درس شان پرت می کرده است دوری و به عبارتی حذف کرده اند. در واقع آن مراقبه و تمرکز موجب فراهم کردن موفقیت آنها بوده است. تمرکز روی چیزی که جزء هدفهای زندگی شان بوده است.

افرادی که چاکراهای آنها مسدود نباشد و تبادلات انرژی خوبی در آن برقرار باشد ( به نوعی بعضی ها از آن به الهامات قلبی اشاره می کنند) الهامات درونی شان بیشتر خواهد بود. نفس شان در اختیارشان بوده و اراده های قوی دارند. وقتی نفس و روح سبک می شود، انرژی دریافتی نیز از عالم بالا بیشتر خواهد بود. زمانی که در جریان مشکلات قرار بگیرید، مثلا مشکلات مالی روح شما به شما می گوید باید چه کنید. در همان زمان هاست که گشایش های مالی با پیش آمدن اتفاقاتی مثبت رخ میدهد. چون این روح و نداهای قلب شماست که در اثر مراقبت به شما راه را نشان میدهد. آن وقت بیشتر در معرض دریافت عشق الهی قرار خواهند گرفت و محبت بیشتری را نیز دریافت خواهند کرد. قلب آنها شفاف است، تیرگی و تاریکی در آن نیست و البته که چاکرای قلب که باز باشد بعضی میتوانند عشق پاک را تجربه کنند و به همان میزان زندگی عاشقانه را تجربه خواهند کرد. عشق آنها وسیله ای می شود برای هرچه بیشتر رسیدن به عشق الهی و دریافت انرژی الهی که برطرف کننده ی غم و اندوه درونی و ناامیدی است.

در چندین مقاله بخش هایی از کتاب کاترین پاندر به نام از دولت عشق؛ در این کتاب زیبا و اثرگذار به موارد زیادی برای دست یابی به عشق الهی اشاره کرده است. نوشتن نامه به فرشتگان که زمینه ساز ثروت، علم، گره گشایی از مشکلات و گرفتگی های روانی است موارد مورد اشاره ی این کتاب است. کاترین پاندر عشق الهی را گشاینده ی مشکلات افرادی ذکر میکند که به او بعد از خواندن این کتاب نامه نوشتند و از مشکلات ناینحل شان به او گفتند. عشق الهی، تبلور انرژی فوق العاده ای است که آنها در تمام مدتی که از آن بی اطلاع بودند در مشکلات خود غرق می شدند. بی آنکه راه گشایش را بدانند. بخشیدن، گذشت، محبت، تواضع، فروتنی و مهر و در نهایت خالص و یکی شدن با خداوند راه بینهایتی است که بروی تمام انسان ها باز است. منتها آدمها در گیر و دار صفات رذیله و منفی اخلاقی وقتی گیر میکنند راه نجات به روی آنها بسته شده و در نهایت گرفتار مشکلات و موانعی در زندگی می شوند.

قطعاً و حتماً شما در مسیری که واقع می شود چه دکتر باشید، چه استاد دانشگاه، چه وزیر و وکیل و ... دارای هر سمت و رتبه ای که باشید جایی در زندگی به بن بست خواهید رسید که با از دست دادنها و یا گرفتاری ها به شما یادآوری شود که تنها عشق الهی راه نجات و دستاویز بشر برای عبور از سختی های زندگیش است. میزان معلومات شما و درجات و اعتبارات علمی تان نیز تعیین کننده ی اتفاقات زندگی که قرار است در مسیر شما واقع شود نیست. البته که بعضی ها متاسفانه آنقدر غره به معلومات و دانسته های دنیایی خود می شوند که فراموش میکنند تنها با اشاره و اذنی از سمت خداوند ممکن است تمام آن چه که دارند را از دست بدهند.

در این عالم رمزهایی وجود دارد که پیگیری و مطالعه درباره ی آنها میتواند چراغ و روشنایی ما باشد برای حرکت به سمت زندگی سالمتر و بهتر که در این دنیا موردنیازمان است.

خداوند مهربان سوره ای در قرآن کریم بر پیامبرش نازل کرده است به نام سوره ی مزمل؛ بنده اسم سوره ی مزمل را سوره ی عاشقی گذاشته ام. چرا؟ چون هرکسی عاشق خداوند شود امکان ندارد با این سوره انس نگیرد. بگذارید مثالی بزنم:

اگر عشق را در زندگی تجربه کنید، همیشه برای در اختیار داشتن محبوب و معشوقه تان نیاز به زمان هایی دارید که با او خلوت کنید. محبت های خاص و ویژه تان را نثارش کنید و او را متوجه این سازید که عشق او در قلب تان چقدر شعله ور و مراتب این دوست داشتن تا چه اندازه در زندگیتان اثرگذار بوده است. شما قلب تان را مالامال از عشق محبوب تان می بینید، طاقت دوری و اندوه نبودن او را ندارید. اگر یک روز فراقی برایتان حاصل شود، جای خالیش قلب تان را اذیت میکند و....

اگر دوست داشتید عشق خداوند را تجربه کنید و بدانید او برای کسی که عاشقانه او را صدا می زند و وعده ی ملاقات تعیین میکند چه سخنانی را گفته است، این سوره را بخوانید. با این سوره عاشقی کنید و به مرور اثرات آن را در زندگی تان و در روح و روان تان درک خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۱۹:۰۸
mina nikseresht
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ب.ظ

حفره های خالی که هیچ گاه پُر نمی شود!

درس میخوانیم، مدرسه می رویم، دانشگاه تعلیم می بینیم،وارد اجتماع و محیط پیرامون مان می شویم تا مهارتهای خود را توسعه بدهیم. آموزگاران، استادان و مربیان آموزشی مان را قدر می نهیم که به ما درس و تعلیم داده اند و می گذریم از آنها که نه تنها چیزی یادمان ندادند بلکه مجبور بودیم معلم خصوصی و آموزشی خارج از مدرسه، دانشگاه اختیار نهیم تا بتوانیم هرطور شده خود را به مقاطع بالا برسانیم.

اما در این بین وقتی وارد زندگی واقعی مان می شویم، هرقدر مهارت و تجربه کسب می کنیم، دکتر، مهندس، معلم، استاد و تمام آنچه که برای آن سالها درس خواندیم، تعلیم دیدیم، روزی به جایی خواهیم رسید که بفهمیم آنقدرها هم که فکر می کردیم، به کارمان نیامد. درست و دقیقاً جایی که زندگی حفره های خالی را برایمان باز میکند و ما باید آن را با مهارت های زندگی پر کنیم نه با درس هایی که آموختیم. این حفره ها گاهی آنقدر عمیق می شوند که ما را به سمت ناامیدی، سیاهی، تباهی و ذلت پیش می برد. با از دست دادن، با زندگی های اجباری، با لبخندهای نمایشی، با غصه های پنهان در دل و باتمام سایه های شخصیتی مان. تظاهر می کنیم زندگی خوبی داریم، تظاهر می کنیم پول تمام مشکلات مان را حل کرده است، تظاهر می کنیم موقعیت های شغلی و اجتماعی مان شهوت شهرت و نام و مقام و جایگاه مان را فروکش کرد اما از درون خالیِ خالی هستیم و از ما جز مشتی غرور کاذب و خودارزشمند کاذب تر چیزی باقی نمی ماند.

از همه بدتر حال بد را کمال گرایانی دارند که تا آخرین نفس دویده اند. آنقدر دویده اند که وقتی می رسند باز هم حالشان خوب نیست. باز هم نمی توانند این حفره های خالی زندگی شان را پر کنند.

میدانید چرا این حفره های درونی بعضی هیچ گاه پر نمی شود؟ بیشتر می دود، بیشتر درس میخواند، تا مادامی که عمر هست، تا وقتی نفس می کشد، هنوز هم کار میکند صبح تا شب، هنوز هم همان آدم مغرور 4 سال پیش است. تازه آنجا که هنوز کسی نبود، چیزی نبود، صدایی نداشت و ... اینها برکات تحصیلات دنیاست! هنوز هم همان آدم تنگ نظر و دل تنگ 5سال قبل است. از موفقیت دیگری در هر موضوع و زمینه ای درونش آتش به پا می شود یا در دل طرفش را خورد می کند یا بر زبان. بالاخره جایی را پیدا میکند که به او بفهماند تو کسی نیستی، من بهتر و بالاترم(حرفهای شیطان).

چرا با وجود پول، با وجود تحصیلات، با وجود ظاهر و اندامی ایده آل، با وجود خانواده و فامیل، با وجود پُز افتخارات و مقامات و کرامات، با وجود تمامی اینها باز هم این حفره های خالی بعضی پُر نمی شود؟

خداااااااااا.

این تمام آن چیزی است که میخواستم از اول بنویسم. ما در تمام زندگی مان فراموش می کنیم چرا خلق شدیم، هدف خلقت ما چه بود؟ تمام زندگی را باید به دنبال چه چیزی باشیم و چرا تمام چیزهایی که در زندگی بدست می آوریم، را باید بدست بیاوریم؟

می دانی چرا آن حفره های خالی هیچ وقت پُر نمی شود؟ تفریح می روند، مسافرت های آن چنانی، تفریحات لاکچری، عکس های یادگاری با لبخندهای لحظه ای و اندوه های همیشگی، تولد، سالگرد، ماهگرد، ماه عسل، سینما، تحصیلات عالیه، خانه و ماشین و زندگی عالی ولی حفره ای درونش خالی است. آنقدر که باز هم دنبال چیزی می گردد که بتواند با آن، آنها را پر کند ولی نمی فهمد! چون هدف زندگی را نفهمیده است. انگار من می روم تحصیل می کنم، مدرک در فلان دانشگاه بگیرم یا افتخارات دیگری که جامعه به آن پاداش و تحسین میدهد در هر موضوع و گرایشی دیگری و من آنها را هرجا که بتوانم قید کنم تا دیگران بفهمند من چقدر مهمم، من چقدر آدم با شخصیت و قابل احترام و فلان و بیثارم. (ده بار بعضی حرفها را می نویسم و پاک میکنم از دست بعضی که هنوز هم همان قدر نفهمند که اصلاً دلشان را به همین ظواهر خوش میکنند و درگیر به به و چه چه دیگرانند، آفرین گفتن های توخالی دیگران و از آن طرف غَره رفتن به خود که انگار اصلاً باور نکرده اند قرار است بمیرند. همین قدر مغرور و از خودراضی!!! خدا!!!!!)

من و تو خلق شدیم برای خودشناسی نه دیگر شناسی. نه بررسی عیبها و ضعفهای دیگران. برای خودم، برای خودت. منتها به جای خودشناسی و تعالی روح که تمام سیر و تعالی ما در این است که آنوقت لازم نیست دنبال خیلی چیزها بدوی، آنها خود به سمت تو می آیند. لازم نیست صبح تا شب جان بکنی تا پول داشته باشی، پول خودش به تو داده می شود. منتها تمام تلاش ما برای خودشناسی و رفتن به سمت تعالی روح نیست. چون نمی دانیم رفتن به این سمت یعنی کمال و قدرت روح. فعال شدن انرژی های معنوی درونی. توجه به خالق و خواست او.

خالی کردن قلب از تیرگی، تاریکی. خیرخواهی، گذشت، هیچ شدن، هیچ شدن، هیچ شدن.

بارها و بارها به این فکر میکنم که چرا دعاها اجابت نمی شود؟ چهارچیز هست در این زمینه که تا زمانی که به نقطه ی صفر نرسی آرزوهایت اجابت نمی شود. البته که اگر شما خودت و قدرت ذهنت را همه کاری میدانی حرفم با شما نیست. چرا؟ چون زندگی دقیقاً شما را به جایی خواهد رساند که بفهمی تو باز هم هیچ کاره ای. چطور؟ با از دست دادن همان چیزهایی که فکر می کنی میتوانی با داشتن و بدست گرفتن قدرت آنها به آرزوهایت برسی. آنقدر از دست می دهی که به زمین بیافتی.

1-غرور: غرور از کجا می آید؟ از نفس. من کسی هستم برای خودم، هر کسی در هر موضوعی و در هر سمت و جایگاهی میتواند این حالت را داشته باشد. یکی با معنویت، دین و مذهب، یکی با تحصیلات و جایگاه علمی، یکی با موقعیت های مالی و اقتصادی، یکی با موقعیت های اجتماعی و یا خانوادگی و... ؛ حضرت یعقوب علیه السلام و خاندانش بالاترین افتخارات زمان خودشان را داشتند. زیبا، ثروتمند و گل درشت آن زمان. پیامبر خدا هم که بود ته و اوج جایگاه ها و افتخارات دنیا. زندگی با غرورش کاری کرد تا ایشان را متوجه این کند این حفره ی خالی با غرور پر نمی شود با خدا باید پر شود. اینکه اگر او نباشد و خواست و اذن او نباشد هیچ کدام اینها ذره ای ارزش ندارد. دعاهایش اجابت نمیشد تا زمانی که صفر صفر شدند. خانواده به گِل نشست. تمام اسم و رسم و مال و ثروت از بین رفت و یوسف که داستانش را میتوانید بخوانید. لازم نیست راه دوری برویم. خودتان بگردید و ببینید تمام آنهایی که با غرور ظلمی کردند، با غرور قدرتی بدست آوردند، با غرور به خود و تمام آنچه که بود و هست بالیدند چه سرانجامی داشتند، دارند یا خواهند داشت؟

تا زمانی که غرور همراه شما باشد دعایی اجابت نمی شود! چه بسا که به مرور چیزهایی هم از دست شما بیرون برود تا درس زندگی را بیاموزید که تا هیچ نشوید، تا خودتان را زمین نزنید به تعالی روح و خودسازی نخواهید رسید و اجابت دعا هم در راستای خودسازی است که رُخ خواهد داد. ناامیدی مطلق از تمام دنیا و اهلی که اهل دنیایند نه صاحب آن.

2-حرص: آدمهای حریص همیشه در حال رفتن و دویدند. تمامی ندارد. هیچ کارشان. به هرطرفی که می روند، باز هم حالشان خوب نیست. باز هم حرص می زنند. باز هم از دست این و آن نگاه میکنند تا برسند، بخرند، داشته باشند. تمام غم و غصه شان همین است. حرص می زنند. حرص دل را سیاه میکند. آدم را خودخواه میکند، به فکر دیگران نمی توانم باشم. حرص خوب زندگی کردن، حرص همیشه شاد بودن و بی غصه زندگی کردن، حرص داشتن خوشی، حرص تفریح، حرص خانه و ماشین و هرچه بالاتر و بیشتر بهتر ولی حرص آدم را فرو می برد. به باتلاقی به نام ناتمامی زندگی. اگر جدول فرکانس های انسان را داشته باشید حرص انرژی انسان را پایین می آورد. برای همین آنها که همش حرص می زنند و سیر نمی شوند حالشان خوب نیست. همیشه هم همین است.

3-شهوت: آدمی با نفس خلق شده است و در قرآن است که خداوند امر فرمود آنهایی اهل نجاتند که بر نفس خود فائق آیند و تقوا پیشه کنند. شهوت منجر به حرص می شود و آدمی هرچه حریص تر، طماع تر و قطعاً در جاهایی هم حتماً به سمت ظلم به دیگران خواهد رفت. شهوت از کجاست؟ خودخواهی؛ فقط خودم در بین باشم. پیروان شهوت در تاریکی و ظلمت فرو می روند. شهوت در همه چیز است. شهوت شهرت، شهوت پول، شهوت شکم، شهوت تحصیل و ....

شهوت نیز همچون غرور دل و قلب را تیره و تاریک خواهد کرد و چه جایی است برای اجابت و سبک بالی روح.

4-وابستگی: آدمها به همه چیز وابسته می شوند. اول از همه به خودشان و توانایی هایشان، به امکانات و دارایی هایشان در همه جا وابستگی ظهور و بروز دارد.پدر و مادر و حمایت آنها، فرزند، همسر، خانواده و ... تمام آن چیزی که شما را به غیر خداوند وابسته می کند محل ظهور وابستگی است. زندگی دقیقاً طوری برای شما پیش می رود که به سمت از دست دادن پیش بروید. اشتباه نکنید، انس گرفتن و مورد محبت قرار دادن و محبت گرفتن همه و همه خوب است اما نباید آنقدر وابسته شویم که خداوند را فراموش کنیم. اینکه همه کاره اوست و اراده ی او در پس تمام هستی و متعلقات ما قرار گرفته است. وقتی بیش از حد به چیزی وابسته می شوید و با آن افتخار می کنید و میخواهید حفره های خالی درون تان را با اینها پُر کنید دقیقاً به سمتی پیش خواهید رفت که بفهمید تنها و تنها باید به خداوند متکی باشید. اوست قدرت و مهر بی پایانی که حرکت به سمت او شما را قوی تر و محکم تر خواهد کرد. تصور کنید روزی تنها شمایید که در حضور او حاضر خواهید شد و هیچ چیز و هیچ کسی را نمی توانید همراه خودتان داشته باشید.

دقیقاً زمانی که درون تان خالی خالی می شود و تمام توجه و تمرکزتان به هستی ترین هستی عالم خداوند معطوف می شود، زمانی که قلب تان را از تیرگی ها و تاریکی های روحی صاف می کنید، مهر می ورزید، عشق می دهید بی هیچ توقعی و انتظار پاداشی از طرف مقابل، زمانی که به این حقیقت آگاه می شوید که از درون هرچه خالی تر انرژی و مغناطیس هستی به سمت شما سرازیر خواهد شد تا به شما آنچه را که طلب کرده اید برساند و البته در آن زمان است که شما دنبال خداوند هستید نه نیازمندی هایتان.

باید بُرید تا رسید. آن هم نه برای آنکه برسید بلکه برای آنکه آن حفره های خالی که درون تان شعله می کشد و با هیچ چیزی پُر نمی شود، با وجود خداوند و حضور او در قلب تان و توجه تمام به او، آن عشق و برکت و فراوانی که میخواهید را دریافت کنید.

یا علی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۱۶
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ ق.ظ

دست بالای دست بسیار است.

می دانم این روزها خیلی ها به خاطر شرایط اجتماعی و اقتصادی کم حوصله اند و البته که تنها چیزی که هیچ گاه شاید حوصله نداشته باشند همین مطالعه باشد اما مطالعات دانشمندان ثابت کرده است که افرادی که اهل مطالعه اند در کسب مهارت های زندگی و خودشناسی موفق تر عمل کرده اند. خواندن این مطلب تنها 10 دقیقه از 24 ساعت شبانه روز شما را می گیرد و فکر نکنم 10 دقیقه زمان زیادی برای دانستن باشد.

خودسازی و معرفت به نفس نیاز به شناخت خداوند و شناخت خود دارد. در این مسیر هرچه بیشتر پیش بروید، بیشتر می فهمید که تمام آنها که به علومی رسیده اند و حقایقی برایشان روشن و هویدا شده است در مسیر خودسازی و معرفت خداوند قرار گرفته بودند. در شرایطی که قرار گرفته ایم در نگاه جامعه شناسی و ارزش گذاری انسانی برای اغلب افراد، ارزش آدمها را مادیات تعیین میکند در حالیکه آنچه که به انسان در نزد خداوند و محبوبینش اعتبار و جایگاه خاصی می بخشد، رفتار و اخلاق و داشتن معرفت و شناخت به خود است. هرچه انسان در این مسیر بالا می رود در نزد خداوند محبوب تر می شود و البته که در مسیر زندگی خود نیز این سیر و تعالی را موفق تر طی خواهد نمود.

خودسازی چیزی فراتر از درسها و کتابهایی است که ما در مدرسه و دانشگاه میخوانیم. شناخت خود، شناخت استعدادها و توانایی های ذاتی و بالقوه ای که خداوند در وجود ما به ودیعه گذاشته است تا با آنها به خودش برسیم و این به او رسیدن قطعاً ثمرات و برکات عجیبی دارد که بهترینش آرامش است در زمانی که قلب های کوچک با حوادث روزگار بر خود می پیچند، امیدها کمرنگ می شود و راه رسیدن به مراتب دنیا سخت تر و سخت تر به نظر می رسد.

در معارف الهی و در کتب خودشناسی به مراتب ایمان اشاره می شود. نشانه هایی که اگر در کسی باشد نشانه ی شناخت او از خداوند و شناخت خود است. در این روزهایی که ایام عزاداری سالار شهیدان است بسیار می بینیم افرادی را که به طاعات و رفتارهای معنوی خود می بالند، خود را بهتر و منزه تر از دیگرانی حساب میکنند که از این موضوع بی اطلاعند و یا درک شفافی از موضوع ندارند و مشغول به زندگی روزمره خود روزگار می گذرانند. با چند بار نماز اول وقت خواندن و چندسفر زیارتی و یا تحصیلات عالیه و موقعیت های شغلی آن چنان به خود می بالد که انگار تمام دنیا را زیر دست او اداره می شود و متاسفانه این رفتارها زیاد به چشم میخورد. معرفی صفت تواضع در زبان نیست بلکه در رفتار است که نمود پیدا میکند. تحقیر دیگران، سرزنش و توهین به شعور و موقعیت هایی که دارند همه نشانه ی عجب و تکبر من است. چرا؟ در زمانی من لب به سرزنش و توهین و ظلم به دیگری باز میکنم که خودم را در موقعیتی بالاتر فرض کرده ام و این اجازه را به خودم می دهم که فارغ از ادب و احترام و تواضع با دیگران رفتار کنم. در حالیکه با توجه به تمام روایت های معصومین این رفتار بدون شک علامت تکبر و عجب و خودبزرگ بینی است. افرادی که هرچند زباناً خود را انسان متواضع و خداپرستی معرفی می کنند اما در عمل و در رفتار سراسر عجب به کردار و رفتار و موقعیت ها و شرایط خود از هر نظری که جز امتیازات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و رفاهی محسوب می شود میدانند. اما غافل از اینکه در مسیر خودشناسی و معرفت آن چیزی که حقایق و مسیر را برای شما روشن میکند همین زمین زدن خود است. اینکه در هر حالت و شرایطی هیچ گاه حتی احساس نکنم برتری نسبت به کسی دارم یا حتی به خودم اجازه بدهم زباناً کسی را سرزنشی کنم که نشانه ی عجب و تکبر من باشد.

مزیت خودشناسی چیست؟ چرا اینقدر تاکید به خودشناسی می شود؟ خودسازی یعنی لیاقت کنترل انرژی برای خلق هر آنچه در افکار پاک ایجاد می شود به همین دلیل باید جسم و روح و قلب از ناپاکی ها پاک شود در غیر این صورت آن لیاقت داده نخواهد شد. دعوای بین تاریکی و روشنایی بر سر تغذیه ی انرژی است و بس. اگر قدرت خودشناسی را بدانیم و بفهمیم در تمام عمر بدنبال آن خواهیم بود. در خودشناسی است که شما میتوانید شرایط و اوضاع زندگی تان را تغییر بدهید و انسداد انرژی اتفاق نمی افتد. می دانید که یکی از علت های تاخیر در بعضی خواسته ها، برمی گردد به انسداد انرژی شما در چاکراها و.... باقی ماجرا بماند برای روزی دیگر که مطلبی در این باره بنویسم.

برگردیم به عجب و نکوهش آن از زبان معصومین و البته اشاره به کارمای آن برای ما در قبال پیش گرفتن این رفتار.

نوشته بود: رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم شخصاً در مسابقات سوارکاری شرکت میکرد. گاهی با اسب و گاهی با شتر. مخصوصاً با شتری که به سرعت معروف بود و در هر مسابقه ای برنده شده بود. برخی اصحاب فکر میکردند که چون این شتر پیامبر است همیشه برنده می شود و لذا در این دنیا شتری وجود ندارد که با آن برابری کند. تا اینکه روزی عربی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و گفت میخواهم با شتر پیامبر مسابقه دهم. پیامبر نیز پذیرفت که خود سوار بر آن شتر شود. از مدینه خارج شدند و مسابقه ی دونفره از نقطه ی مورد نظر به سمت جمعیت شروع شد. برخلاف انتظار مردم که با هیجان مسابقه را دنبال میکردند، شتر مرد عرب، شتر پیامبر را پشت سر گذاشت و برنده شد. برخی اصحاب خیلی ناراحت بودند و گویا این جریان به عقاید آنها لطمه زده بود. رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: اینکه ناراحتی ندارد. شتر من همیشه برنده می شد و فکر می کرد بالادست ندارد، اما این سنت الهی است که روی هر دستی، دستی دیگر پیدا می شود. وَ فوقَ کُلّ ذی علمٍ علیم(یوسف،76) توجه به این اصل و سنت الهی مانع گرفتار شدن به عجب است.

عجب خودپسندی و خودبزرگ بینی است. اینکه من دیگران را به هر طریقی که میتوانم تحقیر و سرزنش کنم نمونه ای از عجب است. یک درجه بالاتر از عُجب، «ادلال» است به معنی ناز و عشوه و توقع مدح و ثنا یا توقع پاداش و جزا. در این ارتباط با خدا می توان شخص مدّل را شخص طلبکار نامید. امام صادق علیه السلام فرموده اند: نه نماز، بلکه هیچ عمل از شخص طلبکار صعود نمیکند.

عجب آن است که کارهای خود را بزرگ بشمارم و به چشم خود آنها را بپسندم و آن را به خود نسبت دهم ( نه از خدا).

در تمام احادیث رسیده از معصومین که این چندروز خواندم هیچ گناه و رفتاری را بالاتر از عجب معرفی نکرده اند. آنقدر که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: اگر هیچ گناه نکرده باشید، بر شما از سخت ترین گناهان می ترسم و آن عجب است.

عجیب تر اینکه کارمایی که برای رفتار عجب درنظر گرفته اند هم باعث این می شود کمی به رفتار و گفتار خود دقت کنم تا گرفتار این نشوم. روایت شده است کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به آن عجب کرده، بی بهره می سازند تا بداند چقدر عاجز و فقیر است. چنان که با ابلیس کردند. ابلیس که به شش هزار سال عبادت خود در عرش الهی می نازید. خداوند فرمود: برو بیرون!(اعراف،13)

بیان جامع را امام خمینی در کتاب چهل حدیث (ص 69 و 63) فرموده: و بدان که برای عجب درجاتی است:

مرحله ی اول: عجب به ایمان و معارف حقه است و در مقابل آن عجب به کفر و شرک و عقاید باطله.

مرحله ی دوم: عجب به ملکات فاضله و صفات حمیده و در مقابل آن، عجب به سیئات اخلاقی.

مرحله ی سوم: عجب به اعمال صالحه و افعال حسنه است و در ازاء آن عجب به اعمال قبیحه و افعال نابهنجار.

در نهایت برای عجب و رفتاری که بالاتر از گناه تعریف شده به همین سخن پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم بسنده می کنیم که فرموده اند:

عجب و خودپسندی شخص، اعمال او را تباه میکند و خشم الهی را نیز برمی انگیزد. خداوند به ما کمک کند که لحظه ای گرفتار صفت زشت عجب و تکبر نشویم که قطعاً به همان یک لحظه تمام آنچه را که به آن بالیده ایم و افتخارمان بوده است صاحب نعمت آن را از ما خواهد گرفت.

در این عالم پهناور که خداوند مجری و صاحب آن است (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ) که هیچ نیرو، حرکت و جنبشی بدون اذن و اراده ی او نیست ما هیچ کاره ایم و این از کم خردی من است که احساس کنم میتوانم به دارایی، موقعیت و صفت و یا حتی عبادتی که دیگران ندارند و من دارم به خودم ببالم و خودم را بهتر و برتر حساب کنم و در زبان به سرزنش و تحقیر دیگران دست بزنم که البته نشانه ی احساس بی ارزشی های درونی من است که باز هم برمی گردد به خودشناسی و قدم گذاشتن در مسیر خودشناسی و اصلاح خود...

یاعلی....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۴۷
mina nikseresht