روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ

ماشین قرمز




ماه بهمن بود، روزها تند و تند از پی هم می‎گذشتند و من انتظار روز تولدم را می‎کشیدم. هرروز که از راه مدرسه به خانه برمی‎گشتم پشت مغازه‎ی اسباب‎بازی فروشی نزدیک خانه‎مان می‎ایستادم و ماشینی رو که آرزوی آن را داشتم نظاره می‎کردم. توی ذهن کوچکم سوارش می‎شدم، به مغازۀ بستنی‎فروشی می‎رفتم و یک بستنی قیفی می‎خریدم. خلاصه کلی ذوق می‎کردم. گاهی زنگ‎های تفریح، گاهی در راه خانه تا مدرسه و تمام روز به آن فکر می‎کردم آنقدر که حتی شب خواب آن را می‎دیدم.

روزهای یکشنبه انشاء داشتیم. موضوع انشاء انتخابی بود به این صورت که هرکس در مورد هر موضوعی که دوست دارد یک صفحه بنویسد. موضوع انتخابی من رویای ماشین قرمز بود. معلم دفتر نمره را باز کرد و بعد از کلی بالا و پایین رفتن و مردد در انتخاب سرش را بالا گرفت و گفت: آقای نادری این هفته نوبت شماست. بلند شدم و رو به بچه‎ها ایستادم دفتر انشایم را باز کردم و شروع به خواندن نمودم. از خط اول تا آخر آرزویم را ترسیم کرده بودم،حتی آنقدر این تصور قوی بود که خودم را مالک و صاحبش می‎دانستم. وقتی انشایم تمام شد معلم از پشت عینک نگاهی به من کرد و گفت: از خدا چیزهای بزرگ بخواهید تا چیزهای بزرگ بستانید.(کاترین پاندر) بعد هم بلند شد و این جمله را با خط بزرگی روی تخته نوشت.

توی دنیای 8سالگی من بزرگترین آرزو داشتن ماشین قرمز بود. روز تولدم فرا رسید. تمام هم‎کلاسی‎هایم را دعوت کردم. این روز مقارن با پایان امتحانات مدرسه و گرفتن کارنامه‎ها بود و این جشن بیشتر از اینکه برای روز تولدم باشد به مناسبت شاگرد اول شدن در امتحانات مدرسه گرفته شده بود. رویای ماشین از سرم بیرون نمی‎رفت، وقت باز کردن کادوها رسید. اول از همه هدایایی که بزرگتر بودند را باز می‎کردم چون فکر می‎کردم شاید یکی از انها همان ماشین قرمزی باشد که من آرزویش را داشتم. هدایا تمام شد ولی...!

صدای زنگ خانه باعث سکوت میهمان‎ها شد . در را باز کردم، معلمم با کادوی بزرگی وارد شد و من سراسیمه از جایم بلند شدم و به استقبالش رفتم. از اینکه به جشن تولدم آمده خوشحال بودم. فکرش را نمی‎کردم بیاید چه برسد به اینکه هدیه‎ای هم برایم بیاورد . بیشتر از اینکه از آمدنش خوشحال باشم از کادویی که دستش بود ذوق زده شدم.

میهمانی تمام شد. منتظر بودم همه بروند تا هدیه‎ی معلمم را باز کنم. کادوی معلمم را برداشتم و به سمت اتاقم رفتم. در را بستم و با هیجان تمام به سمت کادوی معلم شیرجه رفتم. خدای من! ماشین قرمز، انگار تمام دنیا را به من داده بودند.

حالا من بزرگ شده‎ام و سال‎ها از آن روز می‎گذرد. وقتی به آن دوران برمی‎گردم می‎بینم چیزهایی که در بچگی آرزو می‎کردم به همه‎شان می‎رسیدم، حالا که بزرگ شدم آرزوهایم مانند دوران بچگی به نظر بزرگ می‎آید، اما چرا وقتی کوچکتر بودم  رسیدن به آرزوهایم را محال نمی‎دانستم؟!

هر کدام از ما اهداف و خواسته‎های فراوانی داریم مانند: آرزوی داشتن خانه، ماشین، ثروت، و... اما چرا گاهی هرچه تلاش می‎کنیم به آن نمی‎رسیم؟

بسیاری از مردم خواهان بهبود زندگی خود هستند ولی در رسیدن به خواسته‎ها و امیال باز می‎مانند این اشخاص کسانی هستند که تعریف درستی از خواسته و آرزو ندارند.

آرزو میل ضعیفی است که خاصیت تغییر یافتن دارد و آنقدر قوی نیست که بتواند بر تنبلی و تلف کردن زمان غلبه کند. کسی که خواستۀ قوی دارد دست به عمل می‎زند و هر لحظه تأخیر را برای خود جایز نمی‎داند. اگر در راه رسیدن، به موانع و مشکلات برخورد کند از آنها عبور می‎کند و تا رسیدن به خواستۀ خود دست از تلاش و پیگیری برنمی‎دارد. بهتر است دودلی و تردید را کنار بگذارید. کسانی که مرتب خواسته‎های خود را تغییر می‎دهند و یا در رسیدن به آن ناامید می‎شوند هیچگاه درهای موفقیت به روی آنها گشوده نخواهد شد.

حال چگونه می‎توان به خواسته یا خواسته‎های خود رسید؟

1-    اهداف خود را مشخص و روشن تعریف کنید.

تا زمانی که برای خودم مشخص نکنم که چه می‎خواهم ذهن برای دست‎یابی به آن اقدامی نخواهد کرد و کائنات به یاری ما نخواهند شتافت.

2-دست از هدف خود برندارید.

پافشاری در قدم اول شرط رسیدن به قدم‎های بعدی است.

3-در راه رسیدن به هدف نگرش مثبت را جایگزین نگرش‎های منفی کنید.بهتر است روی افکار خود فیلتری نصب کنید تا به محض ورود اولین فکر منفی ذهن شما به روی آن بسته شود. در کتاب انسان در جستجوی معنی اهمیت نگرش در بیان دکتر ویکتور فرانکل اینطور معنا شده است که:

"از انسان همه‎چیز را می‎توان گرفت به غیر از یک چیز؛ آخرین آزادی انسانی را-انتخاب نگرش او و انتخاب راه مناسب در هر شرایطی... حتی اگر شرایطی مثل کمبود خواب، کمبود غذا و فشارهای روحی و روانی مختلف زندانی‎ها را تحت تأثیر قرار دهد، در نهایت آن نوع شخصیتی که زندانی به خود می‎گیرد، نتیجۀ تصمیم درونی خود اوست، نه نتیجۀ فشارهای اردوگاه."

4-زمان مشخصی برای فکر کردن در مورد اهداف خود درنظر بگیرید.

 روی صفحۀ Desktop ذهن خود Folderای به نام My Goals(اهداف من) درست کنید. هر شب قبل از خواب و یا هر روز صبح زمانی را برای تصورات ذهنی در مورد رسیدن به خواسته خود در نظر بگیرید. این پوشه میتواند شامل لیستی از اهداف کوتاه مدت و بلندمدت شما باشد. برای هر هدفی که دارید می‎توانید عکسی متناسب با آن قرار دهید. به عنوان مثال داشتن خانه‎ای با امکانات.... و یا اتومبیل دلخواه‎تان حتی رنگ آن را انتخاب کنید. یادتان باشد این اهداف را Delete نکنید. آرزوهای امروز ما خواسته‎های دیروزمان بودند. ولی گاهی ما آنها را از ذهن خود پاک و یا فراموش می‎کنیم.

5-برای رسیدن به اهداف خود دست بکار شوید.

دنیا به دانسته‎ها و علم شما پاداش نمی‎دهد، بلکه برای عمل به دانسته‎ها به شما دستمزد می‎دهد.اگر شما یک شکارچی باشید و برای شکار خرگوش به جنگل بروید، درست در زمانی که هدف را نشانه گرفته‎اید شلیک نکنید آنوقت چه می‎شود؟ خرگوش فرار می‎کند و شما بی‎هدف به خانه بازمی‎گردید.

6-برای رسیدن به اهداف خود صبور باشید و دست از تلاش و دعا کردن برندارید.

کاترین پاندر می‎گوید:

برای شما قوت قلب است اگر بدانید بزرگان معنوی مانند ابراهیم و اسحاق مجبور شده‎اند مدتی بیست تا بیست و پنج سال منتظر بمانند تا برخی از خواسته‎هایشان اجابت شوند. ابراهیم بیست و پنج سال برای تولد پسرش چشم انتظار ماند. در آن هنگام فهمید که تأخیر خداوند به منزلۀ انکار نبود و همانطور که خداوند عهد بست در وقت مناسب و به شیوۀ مناسب دعایش را اجابت کرد.

پس اگر به قدرت خداوند در تحقق اهداف خود امید داشته باشیم بی‎شک او نیز به یاری ما خواهد آمد و تا رسیدن به آن حمایتمان خواهد کرد.

امام علی علیه السلام در نامۀ 31نهج البلاغه می‎فرمایند: هرگز از تأخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی به اندازۀ نیّت توست گاه در اجابت دعا تأخیر می‎شود تا پاداش درخواست‎کننده بیشتر و جزای آرزومند کامل‎تر شود، گاهی درخواست می‎کنی، امّا پاسخ داده نمی‎شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به تو خواهد بخشید یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی.

دانستن کافی نیست بهترین زمان نتیجه وقتی است که دست به اقدام بزنیم. پس معطل نکنید و همین امروز تصمیم بگیرید تا در شاهراه موفقیت برنده باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۵
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ردپا

رد پا

سایههای ترس و نگرانی هرشب توی ذهنم رژه می‎روند.

با هر صدایی که از موبایلت شنیده می‎شود، انگار کسی قلبم را فشار می‎دهد! همیشه ازین دلشوره‎های ذهنی در زندگی مشترکم فرار کرده‎ام. اما نمی‎دانم چرا این‎بار با همه‎ی توجیهاتی که برای خودم می‎سازم و ادله‎های منطقی که می‎چینم، نمی‎توانم کنار بیایم. به اینکه اشتباه می‎کنم شک دارم.

به اینکه اینها یک مشت، توهم و خیال‎بافی‎های هر از گاه من است. به اینکه همه‎ی رابطه‎های زناشویی گاهی دچار تنش می‎شوند و فاصله گرفتن‎های تو از من مثل همیشه باید عادی باشد. شبها آنقدر اینها را مرور می‎کنم، احساس می‎کنم مغزم به حالت انفجار می‎رسد. به صورتت نگاه می‎کنم، گاهی آنقدر خسته‎ای که از راه نرسیده، به رختخواب می‎روی و من می‎مانم و یک دنیا حرفهای نگفته که از صبح توی دلم تلمبار کرده‎ام تا شب که تو بیایی و برایت همه‎شان را تعریف کنم و تو بشوی تنها گوش شنوای من و لبخندت بشود تنها قرص مسکنی که تمام این سالها دلخوش کرده‎ام به آن! انگار همه‎ی دردهای جسم و روحم با همین یک لبخند درمان می‎شود.

صدای ساعت موبایلت هفت صبح را اعلام کرده است. چشمانم را نمی‎توانم از شدت خستگی باز کنم. سرم را بالا می‎گیرم. توی تخت نیستی! زودتر از همیشه از خواب بیدار شده‎ای! بلند می‎شوم تا بساط میز صبحانه را بچینم. صدای صحبت می‎آید. گوشم تیزتر می‎شود. پرده را کنار می‎زنم و تو را می‎بینم در حالی‎که روی تراز مشغول صحبت با تلفن هستی. صبح به این زودی؟ چه کسی می‎تواند باشد که کار مهمی این وقت صبح دارد؟!

شاید همین وقتهاست که نمی‎توانم فکر مثبت بکنم! دیگر حالم دست خودم نیست. ناخودآگاه روی زمین می‎نشینم. به خودم فکر می‎کنم. به اینکه من چیزی برایت کم گذاشتم یا نه! به اینکه  چه کسی دلت را به غیر از من برده است؟! یعنی او از من زیباتر و دلرباتر است؟

دقیق‎تر می‎شوم تا بتوانم حرفهایتان را بشنوم!

-باشه امروز میریم با هم واسش می‎خریم!

-ساعت 6 عصر جلسه دارم بعد از جلسه بهت زنگ می‎زنم!

-فقط باید مواظب باشیم نغمه نفهمه!

دستانم یخ کرده است. از روی زمین بلند می‎شوم تا نفهمی من گوش ایستاده بودم!

بدترین لحظات زندگی هر زنی، تردید است. هیچ چیز به اندازه‎ی تردید نمی‎تواند او را آزار دهد.

تردید در اینکه آیا بازهم دوستم دارد؟ تردید به اینکه نکند پای کسی دیگری در میان باشد؟ تردید در اینکه آینده‎ی زندگی مشترک‎مان چه می‎شود؟ و ... .

شب می‎شود. شام نخورده‎ام. بدون تو هیچ وقت از گلویم پایین نرفته. میروم بخوابم، هنوز نیامده‎ای! توی تاریکی اشک می‎ریزم.

صدای در می‎آید. برق‎ها روشن می‎شود و تو با صدای بلند فریاد می‎زنی: نغمه جانم، تولدت مبارک!!!

صورتم غرق در اشک است. باورم نمی‎شود! یک لحظه مثل کسی می‎شوم که از گور بیرون آمده و از عذاب نجات پیدا کرده است! تمام فکرهایم را از اول دوره می‎کنم! یعنی من تمام این مدت اشتباه کرده بودم! تلفن امروز صبح! چشمم به ترنم (خواهرت دوقلویت) می‎افتد که یک کیک بزرگ دستش گرفته و لبخندی که روی لبانش نقش بسته است. من را در آغوشت می‎گیری و من روی شانه‎هایت اشک می‎ریزم مثل کودکی که میان انبوهی از جمعیت، دستش از دست مادرش رها شده و بین راه گم می‎شود و وقتی مادر را پیدا کرده است برای نداشتن چند لحظه امنیت، ساعتها اشک می‎ریزد.

آغوشت، به من اضطراب و ترس این چند روز را برمی‎گرداند. بلند می‎شوم تا میز را آماده کنم. خدایا، چرا باید به تو و به عشقت شک می‎کردم! حرفهای زن همسایه یادم می‎آید که می‎گفت همه‎ی مردان مثل همند و روزی به همسرشان خیانت می‎کنند! یادت باشد همیشه پای یک زن دیگر در میان است!

امشب، بعد از چند هفته، آرامش به زندگیمان بازگشت.

 

چرا زنان، مشکوک می‎شوند؟

وقتی به انتهای ماجراهای این چنینی می‎رسیم شاید ما هم نفس راحتی می‎کشیم که عشقی تبدیل به خیانت نشد و پای کسی دیگر در میان نبود! با خودمان فکر می‎کنیم چرا باید این طور قضاوت می‎شد و چرا ذهن ما عادت کرده است تا با دیدن کمترین بی‎توجهی و بی‎محبتی، به سمت و سویی کشیده شود که ممکن است حتی یک زندگی را با این بدبینی‎ها و سوءظن‎های نابه‎جا نابود کند و تا مرز طلاق پیش برود! به هدر دادن انرژی‎های عاطفی، سوءظن، کمرنگ شدن حسن اعتمادی که جزء یکی از مهم‎ترین نیازهای مردان است و حتی در شرایطی بدتر و بدون داشتن یقین در این گونه موارد، زن دست به اقداماتی همچون قهر و دعوا می‎زند که این نیز ممکن است باعث ایجاد اختلافات سنگین و لطمه‎های جبران‎ناپذیری به زندگی مشترک باشد.

متاسفانه در شرایط حاضر به دلیل توسعه‎ی شبکه‎های مجازی اوضاع بدتر شده است و گاهی زنان با چک کردن گوشی تلفن همراه شوهرشان و یقین پیدا کردن به اینکه آیا رابطه‎ای در بین هست یا نه، دست به کارهای خطرناکتری می‎زنند. گاهی اگر حتی رابطه‎ای هم در میان باشد، در این شرایط زن به اشتباه، آن رابطه را به روی همسرش می‎آورد تا او را متوجه اشتباهش و زرنگ بودن خودش کند و البته که قطعا و حتماً این کار اشتباه بوده و باعث بدتر شدن شرایط می‎شود و ممکن است مرد، در ادامه دادن این رابطه، جرأت و جسارت بیشتری پیدا کند. در حالی‎که متخصصان امر تاکید می‎کنند که حتی اگر رابطه‎ای هم در میان بود، زن باید ابتدا با مراجعه به خود و دقت در عملکردش، دنبال حل کردن مساله با کمک مشاوری امین و آگاه  به روشی صحیح باشد. در امر تربیت آنچه که توصیه و تاکید می‎شود تغافل است. تغافل به این معنا که اگر شما در رابطه‎ای متوجه خطای دیگری شدید به هیچ عنوان آن را به روی طرف مقابل نمی‎آورید و درصدد هستید تا از روش معقول و تدبیرهای درست و غیرمستقیم آن فرد را آگاه به اشتباهش سازید.

گاهی اشتباهات به ظاهر پیش پاافتاده‎ی ما در زندگی مشترک، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی زودباوری ما اتفاقات ناگواری می‎شود که باید تا سالها دردش را تحمل کنیم.

در این شرایط چه کنیم؟

1-احساس و عمل:

یکی از مهم‎ترین رهنمودهای سواد عاطفی آن است که یاد بگیریم زمانی که نحوه‎ی عملکرد دیگران سبب ایجاد احساس ناخوشایند در وجود ما می‎شود، آن را بدون هیچ‎گونه قضاوت و تعبیر و تغییری، برای طرف مقابل‎مان بازگو کنیم. حرف نزدن و قهر کردن، هیچ‎گاه باعث نمی‎شود مردی بداند که در درون شما چه می‎گذرد. بیان جمله‎ی « وقتی تو به من کم‎توجهی یا بی‎محبتی، من چنین احساسی پیدا می‎کنم» یک روش عاری از هر گونه قضاوت برای کشف ارتباطی که ممکن است هیچ‎گاه در میان نباشد. این شیوه به شما کمک می‎کند که ماجرا بدون هیچ‎گونه تنش و خودخوری پایان یابد. در این حال این بیان باید عاری از هر گونه سرزنش طرف مقابل باشد تا مانع موضع‎گیری دفاعی او شویم.

ممکن است فکر کنید که این رهنمود، کار ساده و پیش‎پا افتاده‎ای است و به حل شدن اینگونه مسایل کمکی نمی‎کند اما واقعیت این است که همین عملکرد ساده و جزئی، گامی مهم و حیاتی در یادگیری مهارت‎های زندگی مشترک است. رد و بدل کردن احساس و عمل می‎تواند به گونه‎ای بسیار مؤثر و چشمگیر از میزان اختلافات زناشویی‎تان بکاهد. زیرا بیان احساس و عمل در واقع مهم‎ترین راه‎حل برای تجزیه و تحلیل هرگونه اختلاف و درگیری‎هاست. زیرا این اختلاف به دو بخش تجزیه می‎شود: بخش اول، آن چیزی است که اتفاق افتاده و بخش دوم، احساس ما نسبت به آن اتفاق است.

2-پرهیز از قضاوت کردن؛

قضاوت کردن رفتار و اعمال دیگران بدون درک شرایط و دانستن ابعاد صحیح مسأله، همیشه آسیب‎زننده بوده است. چه بسیار مواردی که در ذهن‎مان داریم که ما ندانسته و از روی عدم آگاهی دیگرانی را قضاوت کرده‎ایم و البته علاوه بر آنکه ذهنیت خود را برای لحظات یا ساعاتی مسموم کردیم بلکه ممکن است برطبق آن قضاوت نیز دست به رفتارهای نادرستی همچون تهمت، سوءظن و بدبینی و غیبت او در نزد دیگران شده باشیم. یادمان باشد همیشه قبل از اینکه در شرایط قضاوت قرار بگیریم ابتدا به کامل نبودن خودمان واقف باشیم. باید آگاه باشیم که پیش‎داوری و قضاوت، ریشه در بدبینی دارد و اگر به فکر درمان بدبینی خود نباشیم و اعمال و رفتار دیگران را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنیم و همواره به آنها سوءظن داشته باشیم علاوه بر آنکه به خودمان و روحمان صدمه می‎زنیم، همواره درگیر کشمکش‎های ذهنی‎مان خواهیم بود و به روابط‎مان نیز آسیب می‎زنیم.

باید بدانیم که ثمره‎ی مثبت‎اندیشی قبل از همه متوجه خود ماست. این مثبت‎اندیشی است که سبب جذب رحمت‎های خداوندی به زندگی‎مان می‎شود، آرامش فکری و معنوی را به دنبال دارد، باعث محبوبیت هر چه بیشتر ما می‎شود و صدالبته روز به روز به گرم شدن روابط ما در زندگی مشترک کمک می‎کند. یادمان باشد انسان‎های مثبت‎اندیش جذابیت اخلاقی و رفتاری بیشتری نزد دیگران و بخصوص همسرشان دارند.

3- درد دل ممنوع؛

امروزه، بسیاری از مشاوران، روان‎شناسان و روان‎پزشکان زبده، به افراد توصیه می‎کنند هنگام بروز اختلاف و تعارض در زندگی زناشویی از درد دلهای نابه‎جا و مشاوره با دوستان، همسایه و فامیل و افراد ناآگاه و غیرمطمئن به شدت پرهیز کنند و مشکل و موارد اختلاف خود را با افراد آگاه، دلسوز، متدین و باتجربه در میان بگذارید.

یکی از اشتباهات رایج زنان در اینگونه شرایط، درددل با افراد ناآگاه است. افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت مشاوره دادن را ندارند اما از سر عدم آگاهی، برای دیگران نسخه تجویز می‎کنند. اشتباه بدتر زمانی است که ما خیال می‎کنیم همین که با کسی درددل کنیم، سبک می‎شویم، غافل از اینکه در بین این درددل‎ها، این افراد هرچند به نیت کمک به حل مسأله‎ی ما ممکن است حرفی بزنند که بیشتر مسبب اختلافات و سوءظن‎های بی‎مورد می‎شوند. در واقع درددل‎های بی‎جا با افراد نامناسب و گاه کسانی که به رغم خویشاوندی نزدیک با فرد، گزینه‎ی مناسبی برای شنیدن بسیاری از مشکلات و مسائل زناشویی محسوب نمی‎شوند و عمل به راهکارهای کم‎خردانه‎ی آنها، همگی عللی هستند که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب، بدون هیاهو و در خفا، ارکان زندگی زناشویی را از هم می‎پاشند و چه‎بسا زوجی را روانه‎ی راهروهای دادگاه کنند.

دقت کنید که رازهای زندگی زناشویی و یا حدس و گمان‎هایتان را از همسرتان، به هیچ‎عنوان حتی به نزدیکترین فرد در خانواده‎تان نگویید زیرا باعث اختلافات بیشتر و دخالت خانواده‎ها می‎شود. لذا توصیه می‎شود، در صورت بروز موارد این چنینی، مشاوری امین و دلسوز برای خود داشته باشید تا حتی اگر شما هم دچار اشتباه شدید، او بتواند راه درست را به شما نشان دهد.


ادامه دارد... شاید روزی در کتابم مطالعه اش کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۶
mina nikseresht