روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۸ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

                                           

از شرح حال زندگیش پرسیدم. از اینکه در شرایط بارداری اش بازهم تدریس می کرد و دست از کار نکشیده بود و شوهرش را همراه میدانست نقطه ی قوت ماجرا بود که باعث شده بود بازهم روحیه اش را برای کار در روزهای سخت حفظ کند و با همین شرایطی که داشت به کارش ادامه بدهد. در لابلای صحبت هایش به سن و سال خودش و همسرش اشاره کرد. به اینکه 5سال از همسرش بزرگتر بود و با اینکه 5 یا 6 سال از زندگی شان گذشته بود اما همه چیز به خوبی پیش می رفت و جای هیچ نگرانی نداشت. از او پرسیدم که خانواده هایتان به ازدواج رضایت داشتند؟ گفت اولش کمی مخالفت بود اما بعدش با دیدن محاسنی که داشتیم و توافقی که در رابطه مان وجود داشت متقاعد شدند که ازدواج ما باعث رشد می شود نه باعث نگرانی آنها و آسیب به خانواده هایمان. دوباره پرسیدم: همسرت مشکلی نداشت یا خودت احساس کنی که ممکن است یک تئوری سفت و محکمی که برای ازدواج بعضی ها از آن دفاع میکنند بهم بریزی؟ گفت: نه؛ ما مطمئن بودیم که باهم مشکلی نداریم و به هم قول داده بودیم هر طور که شد کنار هم بمانیم و از درستی و باوری که به آن پایبند بودیم دفاع کنیم. باید به دیگران ثابت می کردیم آنچه که مشکل دارد تفکر آنهاست نه اینکه ازدواج ما مشکلی داشته باشد.

این داستانِ تنها یک نفر از کسانی بود که در این فضای کم برای شما در بحث سن ازدواج مطرح کردم. افرادی بوده اند که سالهایی که در دفاتر مشاوره کار کرده ام و یا همین الان شاهد بررسی این الگوها و شکستن تابوهای ذهنی دیگران در امر ازدواج هستم و مشغول به کار، در این مقوله هیچ مشکلی تا انتها نداشته اند و فقط این اطرافیان بوده اند که تفکرشان این بوده و هست که سن در بحث ازدواج موضوعی بسیار مهم و کلیدی برای موفقیت در ازدواج است.هرچند که ترجیح بر این نکته است که سن آقا بیشتر از باشد اما اگر خلاف این بود ملاک بر درست بودن و خوشبخت شدن و یا موفقیت در ازدواج تنها وابسته به این نکته نیست. خصوصا در مواردی که زن دارای ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی و روانی باشد که به سلامت زندگی و روان مرد آسیب نمی زند. بلکه کمک کننده، حمایت گر و پشیبان فکری، اخلاقی ، معنوی و روانی برای مرد است. این مسأله نه تنها آسیبی به ازدواج نزده بلکه این بزرگتر بودن دخترخانم در خیلی جاها به کمک آن زندگی آمده است.

ما در بحث پیش بینی یک ازدواج موفق به بسیاری عوامل کلیدی اشاره می کنیم که دقت و بررسی در آنها لازم و ضروری است. از جمله بحث بلوغ روانی، عاطفی، اجتماعی و شناختی فرد. به این معنا که فردی که قرار است با او ازدواج کنید باید این آمادگی را کسب کرده باشد وگرنه آن ازدواج به سمت موفقیت پیش نخواهد رفت.

ازدواج های خوب دارای ویژگی های مشخصی هستند. برخی از این ویژگی ها را میتوان پیش از ازدواج تشخیص داد. کسانی که در برابر مشکل، مکانیزم های شناختی شان برای حل مسأله فعال می شود، ازدواج های موفقی را تجربه میکنند.

بیشتر از آنکه سن ملاک دقیق و درستی یک ازدواج باشد شما باید بررسی کنید که به عنوان نمونه، آیا فرد دارای مهارت حل مسأله هست یا خیر؟ چقدر نیاز به انگیزه و تحمل سختی ها و مشکلات را دارد؟ آیا مهارت های اجتماعی شدن را کسب کرده است یا نه؟ آیا ویژگی های اخلاقی مثبت او بیشتر است یا منفی؟ و آیا این ویژگی ها به نظام ارزشی، باورها، تعاملات فردی و اجتماعی و خانوادگی او کمک کرده است یا آنکه باعث تضعیف آن شده است؟ واکنش های دفاعی فرد در مقابل مشکلات چیست؟ آیا وقتی در سختی و مشکلی واقع شود به جای گله و شکایت، تحقیر و سرزنش دیگران، عصبانیت، خشم و پرخاشگری به فکر اصلاح رفتار و کمک به بهبود حل مسأله است؟

از دیدگاه مذهبی یک ازدواج خوب، ازدواجی است که دارای دو کارکرد اصلی یعنی آرامش دهی(سکونت) و پرورش دهی (تربیت) باشد.(پسندیده،1392) از طرفی ازدواج های موفق سه ویژگی اساسی دارند: آرامش افراد خانواده در کنار هم، عیب پوشی و برجسته دیدن نقاط مثبت. این سه ویژگی ناظر بر آیات قرآن کریم نیز هست که همسر را برگرفته از جان می داند و برای سکونت و آرامش تلاطم نفس انسان آفریده شده است و نیز در جای دیگر همسران را لباس هم میداند.

از دیگر عوامل پیش بینی کننده ی یک ازدواج موفق میزان تحصیلات است که زمینه ی رابطه ی قوی تر زوجین را فراهم میکند. هر مقطع تحصیلی فضای فکری و حتی جهان بینی خاصی را پدید می آورد که بر سلیقه ها و اندیشه های زوج ها مؤثر است. معمولا با افزایش سطح تحصیلات، انسان ها نسبت به مسائل حساس تر و دقیقتر می شوند. به بیانی، سواد مانند یک عامل آگاهی بخش عمل میکند که موجب می شود انسان ها نسبت به مسائل دیگران آگاه تر شوند و قدرت درک بیشتری پیدا کنند. شغل و میزان در آمد، عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز از جمله مواردی است که به عوامل پیش بینی کننده ی ازدواج موفق کمک میکند.

آنچه که در این رشته ی کلام مورد اشاره بود بحث سن و میزان اثرگذاری آن در موفقیت یک ازدواج بود. اینکه بسیاری از خانواده ها به اشتباه و بخاطر سطح فرهنگ و سواد لازم در این موضوع دست به خراب کردن زندگی فرزندان خود می زنند و این ناآگاهی ریشه در سنت های غلط و ترویج آن، وابستگی بیش از اندازه به فرزند و عدم اجازه ی او به خاطر این وابستگی برای انتخاب و شناخت میتواند از عواملی باشد که زمینه ساز خراب کردن یک زندگی و بهم زدن یک ازدواجی است که صرفاً به دلیل این مسأله به ناکامی می رود. چه خوب که پدر و مادرهایی هم هستند که با دادن استقلال به فرزند برای انتخاب از او حمایت می کنند و به دنبال آگاهی و کسب آن در زندگی هستند. شنیدن سخن حق و گوش سپردن به سخن متخصصین باعث موفقیت آنها در زندگی خود و فرزندشان خواهد شد.

باید این آگاهی را از خودمان شروع کنیم. درست است که مسأله سن وابسته به مسائل روانی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی فرد دارد و میزان بلوغی که فرد برای داشتن یک ازدواج موفق باید به این آمادگی رسیده باشد اما این مسأله، مسأله ای نیست که صرفاً به جهت آنکه دخترخانمی از پسری بزرگتر باشد ما بدون دقت و بررسی مسائل دیگر باعثِ جدایی و رد کردن موفقیت آنها برای تشکیل یک زندگی باشیم. چه بسیار کسانی که به اشتباه مرتکب این شده و می شوند که صرف این مسأله زندگی فرزند خود را خراب کرده و به روان او آسیب می زنند.

قبل از سن باید صفات شخصیتی و روانی آنها را بررسی کرده و اگر در موارد مهم و اصلی باهم به توافق نظر و اشتراک رسیدند و نمرات آزمون آنها بالا بود این مسأله را با دیده ی اغماض خواهیم نگریست. به شرطی که به بلوغ های لازم و آمادگی های پیش از ازدواج رسیده باشند که بررسی اینها توسط روان شناس و مشاور صورت خواهد گرفت.

باید به این شناخت و آگاهی رسید که هدف از ازدواج چیست و قرار است با ازدواج چه دستاوردها و موفقیت هایی نصیب افراد شود. اگر این آگاهی را گسترش بدهیم خواهیم دید بسیاری افراد بخاطر باورهای اشتباه و غلط و ندیدن و نشنیدن و عدم تحقیق و بررسی ازدواج های دیگر مانعی جدی در ازدواج دونفر با یکدیگر نخواهند بود. وقت آن رسیده است که در عصر جدید و قرن حاضر باورهای کهنه و قدیمی خود را تکانی بدهیم، از متخصصین و مشاورین برای تغییر باورها و نگرش ها کمک بگیریم و نخواهیم ملاک و معیارهای زندگی مان را سنت های اشتباه و باورهای غلط و موروثی و در نهایت حرف و سخن مردم تشکیل بدهد نه علم، آگاهی، شنیدن تجربیات دیگران وتحقیق در درستی و صحت مسائل زندگی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۲۰:۳۳
mina nikseresht
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ

ازدواج مقصد نهایی زندگی است؟

                                          

ما گاهی در نوشتن زبان تند و صریح داریم. جایی که مخاطب ما نگرش سطحی دارد، قدرت تحلیل و درک درستی از واقعیت ندارد و نمیتواند ذهناً تناسبات را پیدا کند باید صریح حرف زد. بسته به هوش و توانایی مخاطب در درک و تحلیل محتوا آنجایی که منظورمان را باید صریح برسانیم، باید مستقیم صحبت کنیم. هرچند که باز هم در عین صریح نوشتن و رُک بودن بازهم عده ای هستند که درک درست از نوشته ندارند و ذهنیت خودشان و تجربیات اشتباه قبلی را با متن پیوند می زنند اما آنچه که در مقام یک نویسنده مسلم است اینکه بیان صریح و شفاف مطلب مخاطب را وادار به فهم و تفکر میکند.

چیزی که لازم است گاهی در لفافه بیان نشود و گاهی لازم است به خاطر تجربیات و شکست های غلط بعضی رُک حرف زد تا مخاطب را به خود آورد درست جایی است که او یک اشتباه را چندباره تکرار میکند، این اشتباه را به دیگران هم توصیه میکند، روش های غلط زندگی خودش را نسخه ی زندگی دیگران میکند و حق به جانب از آن تجربه ها دفاع میکند.

جایی که هرچند مخاطب ما تجربه های غلط، اشتباه، و تکرار مکرر آنها را دارد جایی نیست که بشود با دیده ی اغماض نگریست و یکی از جاهایی که من ترجیحم بر رُک حرف زدن است، بحث ازدواج است. ازدواج شوخی نیست. هرچند که در نگاه و نگرش بعضی صرفاً یک شوخی است چون نه معنای آن را فهمیده اند و نه برداشت درستی از زندگی و هدف آن دارند؛ بنابراین ازدواج برای این دسته یک شوخی ساده لوحانه است. اینها کدام دسته اند؟ کسانی که وقتی می بینند دختر و پسری در ابتدای زندگی مشکلات فراوان ارتباطی دارند به عنوان یک فرد همه چیزدان توصیه می کنند: بچه دار شوید، مشکلات تان حل می شود! همه ی مردها یا زن ها همینطورند و یا جایی که خانم یا آقا مشکلات اصلی شخصیت دارد و تشخیص آن به کمک روان شناسی است که آسیب شناسی روانی بداند اما بازهم طرف مقابل را دعوت به صبر می کنند بی آنکه بدانند برای بعضی راه درمان به روان درمانگری وابسته است. کسانی که اول ازدواج چشم شان را می بندند و بر آنچه که لازم است دقت و بررسی کنند، چشم می گذارند و بعد ازدواج تازه چشم شان به زندگی مشترک باز می شود؛ هرچند که حتی باز هم بعضی بعد ازدواج چشم شان بسته است و منشا مشکلات را نمیتوانند پیدا کنند.

برای بعضی تعریف ازدواج، تعریف ازدواج به سبک حیوانی است! حیوانات هم ازدواج میکنند. صرفاً به یک دلیل! در نگاه و نگرش بسیاری افراد بخصوص کسانی که از لحاظ سطح فرهنگ، تحصیلات آکادمیک، موقعیت شغلی و اجتماعی و سطح سواد علمی و آموزشی در مراتب پایین هستند و یا در مناطقی زندگی میکنند که نگرش تمام قوم و قبیله به ازدواج به این صورت معنا شده است که خلاف دانشِ متخصصین این حوزه است ازدواج اینگونه معنا شده است.

ازدواج به روش اینها نه مشورت میخواهد و نه بررسی سطح تشابهات، فرهنگ و مواردی که برای انتخاب همسر باید به آنها توجه داشت. همین قدر که از دید آنها وصلتی رخ بدهد معنای زندگی بعد آن تعریف می شود. همین قدر که در شناسنامه ی فردی مجرد اسم دیگری به عنوان همسر (دقت کنید به عنوان در مفهوم تنها یک کلمه) ثبت بشود، مهری در شناسنامه بخورد و دفتری امضا شود، تعریف ازدواج است. دیگر اینکه در آن زندگی ممکن است در آینده چه فضایی برای رشد، تربیت و پرورش نسلی دیگر آماده و مهیا باشد و زندگی محلی برای تقویت باورها و ارزش ها و کسب هدفهای شخصی، خانوادگی و پیشرفت شود، اهمیتی ندارد. پیشرفتی که منجر به ساخت جامعه ای بهتر باشد اهمیتی ندارد. ماحصل این ازدواج ها، احساس بی ارزشی، زبوری، خواری، درجا زدن برای پیدا کردن هدف زندگی، یأس و ناامیدی و در نهایت افسردگی و بیزاری از جنسیت خود است نگاهی به آمار طلاق در کشورمان بیندازید. در کلان شهرها. چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ نگاهی به ازدواج اکثر متولدین دهه ی 70 و 80 بیندازید. به مهارت های زندگی آنها دقت کنید. به لزوم داشتن سواد عاطفی و پیگیری و علاقه ی آنها در 5 سال بعدی زندگی شان بیندازید چه خواهید دید؟

دوسال گذشته بنده پژوهشی داشتم پیرامون ازدواج جامعه ای از دختران متولد دهه ی 70 در دانشکده ای؛ آنقدر تعاریف دور از ذهن و عقل بود و آنقدر ارزشها عجیب و غریب تعریف شده بود که در پایان نتیجه گیری به این موضوع اشاره کردم در کشور ما بحث ازدواج و تشکیل خانواده رو به افول رفته است. نگاه ها سطحی و مادی شده و دختر و پسر هیچ درک صحیحی از چگونه ازدواج کردن و انتخاب صحیح همسر ندارند. همین طور خانواده ها و کسانی که به عنوان الگو در جمع مطرح می شوند. خودشان یک زندگی عاطفی شکست خورده را تجربه کرده اند در حالیکه هنوز مشغول موعظه ی دیگرانند.

بارها و بارها با کسانی برخورد داشته ام که نگاه و نگرش شان به ازدواج همین بوده و هست. نگاهی که به زندگی شان می اندازم باز هم شکست ها و تجربه های تلخ شان باعث این نشده تا نگاه دیگران و متخصصان امر را به مفهوم ازدواج بفهمند و آن را رواج بدهند. حداقل هم این نیست که اگر من یاد نگرفتم و نمیتوانم به شناخت صحیح برسم از مشاور متخصصی کمک بگیرم. باز هم همان تجربیات اشتباه را به دیگران پیشنهاد میدهند. نه فکری پشت حرفهایشان هست و نه اندیشه ای برای بهتر شدن زندگی و توصیه و راهنمای درست به دیگران برای اشتباه نکردن آنها. این افراد حاصل تکرار چرخه های تفکرات اشتباه نسل های قبلی و خودشان هستند که باز هم عدم تفکر باعث می شود نتوانند تحلیل و درک درستی از زندگی خود و دیگران پیدا کنند.

به راستی اگر قرار باشد ما هم به روش حیوانات جفت گیری کنیم، هدف مان خوردن و خوابیدن و گذران عمر و وقت باشد، پس فرق اندیشه و تعقل کجاست؟ فرق داشتن یک زندگی موفق هدفمند و پرورش یک نسل قدرتمند، با اراده، شجاع، پر از اندیشه های نوع و خلاق با یک زندگی ناموفقی که سردی روابط، عدم ارتباط موفق اعضای خانواده با یکدیگر، عدم مدیریت صحیح نقش ها(پدر و مادر و فرزندان) موج می زند در کجاست؟

چطور می شود که من در مقام یک روان شناس وقتی میخواهم به تشابهات فرهنگی، معنوی، اجتماعی، علمی، خانوادگی و... دو نفر نگاه کنم، نتوانم موانع ازدواج را پیدا کنم و بدون در نظر گرفتن اینها تنها هدفم این باشد که دو نفر باهم ازدواج کنند و بالاخره زندگی را تشکیل بدهند و آیا هدف تنها همین است که زندگی شکل بگیرد؟ هستند مشاورین و روان شناسانی که تخصصی در این زمینه ندارند و صرف گرفتن پول و یا پابرجا ماندن کسب و کارشان مشاوره ای به دیگران میدهند بی آنکه متوجه باشند مشاوره ی پیش از ازدواج یک دانش تخصصی است. صرف داشتن مدرک یا دفتری برای مشاوره نمی شود با زندگی دو نفر بازی کرد.

اگر ازدواج کرده اید به ازای هر تعداد روزی که از زندگی مشترک تان می گذرد و اگر ازدواج نکرده اید و در شرف ازدواج هستید و یا قرار است در آینده تشکیل خانواده بدهید و یا حتی اگر ازدواج کرده اید ( تجربه ی اشتباه یک زندگی ناموفق را دارید) به این چندسوال در خلوت ذهنی تان پاسخ بدهید؟

1-چرا میخواهید ازدواج کنید و یا چرا ازدواج کرده اید؟ هدف تان از ازدواج چه بوده و چه خواهد بود؟

2-آیا برای موفقیت در ازدواج، برنامه و نقشه ی راهی دارید تا بتوانید از روی آن انتخاب درست و منطقی داشته باشید یا اینکه به توصیه ها و روش های عمه تراپی دست به انتخاب و تعیین جهت ادامه ی زندگیتان می زنید؟

3-اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج داشته و یا دارید، آیا در انتخاب بعدی تحلیل شکست ها و عدم موفقیت در رابطه ی قبلی را در آورده اید و یا به همان روش قبل دست به انتخاب می زنید بی آنکه واقف باشید چه ملاک ها و فاکتورهایی برای یک انتخاب صحیح پیش رو دارید تا از اشتباهات بعدی پیشگیری کنید؟

4-به نظر شما چه عاملی باعث می شود نگاه و تفکر بعضی نسبت به ازدواج اینقدر سطحی، خلاف عقل و به منش و خوی زندگی حیوانی باشد؟

ازدواج بخشی از زندگیست و نه تمام زندگی. کسی که هدف زندگی را نفهمیده باشد، چه ازدواج بکند و چه نکند باز هم تمام مقصد، هدف، برنامه و نگرشش به ازدواج همین هاست که گفتم. این دسته بارها و بارها شکست میخورند اما نگرش شان هیچ گاه تغییر نمیکند و یا شاید هم خیلی دیر به درک درستی و صحت گفته ها برسند.

نگاهی دقیق تر به زندگی شان داشته باشید خواهید دید آنها نه در روابط موفق اند، حتی ازدواج هم کرده باشند مهارت درست و صحیح رفتار با خود و همسر را ندارند، بارها و بارها ازدواج شان به سمت جدایی پیش می رود و یا در یک زندگی با طلاق عاطفی قرار دارند که نه صمیمیتی در رابطه وجود دارد، نه درک متقابل و نه کارکردهایی که برای ازدواج خوب بیان می کنیم. اما بازهم جلوی آن اشتباهات را نمی گیرند و تغییری در منش و رفتار رخ نمیدهد، نه در زندگی شخصی و یا کسب هدف های ارزشمند و دقیق برای بهتر زیستن و داشتن یک روحیه ی سالم و شخصیت سالم تر.

ازدواج مقصد نهایی زندگی نیست هرچند اگر موفق به تدارک یک ازدواج موفق برای رشد و تحول شده باشید حتماً خیرات و برکات آن ازدواج خوب برای ادامه ی مسیر به شما کمک میکند اما شما خواننده ی گرامی یادت باشد ازدواج یک بخش از زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی شما میتواند باشد. زمانی که شما چرایی و مفهوم زندگی و رشد را درک نکرده اید و صرف اینکه دیگران به شما برچسب های مختلف نزنند و یا تایید بشوید تن به هر ازدواج و با هر سبکی میدهید شما هم مثل هزاران نفر دیگر که امروز روان خود را متوجه آسیب های یک زندگی اشتباه کرده اند می کنید.

کاش روزی در جایگاه مشاورین و روان شناسانی برای کسب تجربه و دیدن واقعیت ها می نشستید و دامان تان پر می شد از تجارب اشتباه دیگران، درس نگرفتن و ادامه ی همان مسیر اشتباه و تکرار مکرر این چرخه ی اشتباه. قسمت دردناک تر ماجرا هم جایی است که کسانی به افراد اشتباه (صرف نام، شهرت، مدرک تحصیلی و...) برای انتخاب همسر مراجعه می کنند و سرگذشت شان امروز دقیقاً چیزی جز طلاق و شکست های روحی و روانی نیست و اما این افراد باز هم متوجه انتخاب اشتباه خود و حتی مشاور خود که به اشتباه او را انتخاب کرده اند نمی شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۲۲:۳۶
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ

همنشین های خوب دارید؟

                                                                                       

ما برای داشتن نشاط در زندگی و سالم نگاه داشتن روان و روحیه مان نیاز داریم انگیزه های درونی و میل به تغییر را در خودمان شارژ کنیم. ما نیاز داریم هر روز برای حفظ روحیه ی امیدواری و ثبات قدم در زندگی شخصی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی خود از انجام بعضی کارها اجتناب کنیم تا بتوانیم به آن چه که به عنوان هدف و رویا در زندگی درنظر می گیریم برسیم. آن چه که در این بین اهمیت زیادی دارد همنشین هایی است که برای خود درنظر می گیریم. افرادی که با آنها به عنوان دوست، همکار، همسر، شریک و... رفت و آمد داریم را درست تر و آگاهانه تر انتخاب کنیم. کسانی غیر از اعضای خانواده و بستگان که ما آنها را انتخاب کرده ایم تا به هر عنوانی در دایره ی زندگی مان حضور داشته باشند. اگر در این انتخاب اشتباه کنیم، حتماً جایی از زندگی متضرر خواهیم شد. درست مثل کسانی که زندگی ناموفقی را تجربه کرده اند و به دلیل نداشتن انتخاب صحیح در انتخاب همسر و شریک زندگی تبعات جبران ناپذیری را به عنوان آسیب روانی متحمل شدند. ارزشهایی که به آن پایبند بودند را به دلیل این آسیب روانی زیرپا گذاشتند و دست کم خسارت هایی را به عنوان زخم های عاطفی و روانی تجربه کردند که نیاز به مراجعه به درمانگر داشته اند. آیا اگر در این انتخاب بیشتر دقت می کردند و یا قبل از ازدواج برای شناخت خود و آگاهی از قوت ها و ضعف ها و رفع آن خصوصیات منفی به مشاور و روان شناس مراجعه می کردند امروز درد آن زخم روانی را با خود حمل می کرده اند؟

بله؛ درست است. برای همین است که همنشین و انتخاب آن بسیارمهم است. هرچه پختگی و کمال در رفتار و منش در فرد بیشتر باشد رفتارها سالمتر است و شما بهتر میتوانید از حضور یک همنشین خوب در مقام همسر یا دوست بهره ببرید.

همنشین خوب و کسی که نگرش صحیح و با قاعده و ذهن واقع بینی دارد ( نه صرفاً مثبت اندیشی؛ چرا که مثبت اندیشی خلاف واقع نگری ضمن داشتن روحیه ی خوب و انرژی بخش است؛ مثبت اندیشی صرف به مرور باعث ایجاد اختلال می شود؛ اختلالی که شما را در توهم داشتن یک دنیای خوب که خلاف واقعیت امروز جامعه است گرفتار میکند و...) به شما کمک میکند تا زمان هایی که زندگی شما را در مسیر سختی قرار میدهد و یا انگیزه و اراده ی لازم برای دنبال کردن برنامه هایتان را ندارید همراه و همسفر و راهنمای خوبی به سمت مقصد باشد. همنشین خوب کسی است که راه صحیح رفتار را به شما نشان میدهد و از آن طرف شما را با تبعات انتخاب راه یا رفتار اشتباه آشنا میکند. همنشین خوب به شما انگیزه و اراده ی خوب میدهد تا بتوانید با واقعیت های زندگی تان کنار بیایید و آنها را بپذیرید و با وجود موانع و سختی ها به مسیرتان ادامه بدهید. کسی که همراه و هم مقصد شماست و هدفش کمک به شما از سر خیرخواهی، دلسوزی و نه منافع مادی است حتماً انرژی مثبتِ حاصل این رفتار را در زندگی خود دریافت خواهد کرد.

هرچند که شخصیت هایی که دارای عزت نفس و اعتماد به نفس هستند و در محیط های سالم تربیتی رشد یافته اند، منابع محیطی خوبی در تربیت داشته اند، دارای موفقیت هایی در زندگی شخصی خود بوده اند اکثرا نیاز به انگیزه های بیرونی ندارند و آنها خود دارای انگیزه های درونی هستند. میتوانند برای خود هدف تعریف کنند، در جهت رسیدن به این هدف تلاش کنند و موانع را پشت سر بگذارند، در سختی ها خود را نمی بازند و همواره به دنبال یافتن راه و مسیری درست برای ادامه ی راه خود هستند. اما به هر حال اثر همنشین خوب هرچند که ما ارزش های ثابت و رفتارهای ساختاریافته ای داشته باشیم را نمیتوانیم انکار کنیم و همواره نیاز داریم کسانی را به عنوان همنشین و همراه و هم سفر زندگی انتخاب کنیم که سد راه کمال و رشدیافتگی ما با رفتارهای چالش برانگیز، ناراحت کننده یا ناامیدکننده نباشند.

یک همنشین خوب که ذهن امیدوارکننده ای دارد و عامل انگیزه و تلاش در زندگی خود و دیگران است اثر خود را روی اطرافیان میگذارد.

در کلام معصومان بسیار به اثرات این همنشین اشاره شده است؛ کسانی که نقش بزرگی می توانند در زندگی ما از هر لحاظ بگذارند. چه خوب که کسانی را به این عنوان انتخاب کنیم که به ما درس ادب، معرفت، تواضع و اخلاص بدهند. کسانی که از راه دانش و تجربه به این معرفت می رسند و ما را از فیض های روحی، اخلاقی خود بهره مند می سازند.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در سخنی به ما فرمودند: «همنشین خوب ، نعمت است و همنشین بد ، مصیبت.»

داشتن یک همنشین و همراه خوب به شما انگیزه، اراده و شهامت میدهد تا بتوانید از پس سختی های زندگی با توکل به خدا و نیکوکاری بربیایید. اگر شما همنشینی با این ویژگی ها دارید که بودن شان باعث خیر و برکت و انگیزه و امیدواری در زندگی تان بوده از حضور آنها تشکر کنید چرا که این تشکر باعث جذب نعمت های بیشتر و عنایت خداوند خواهد بود.

کسی که خودش را تربیت کرده است، برای خودسازی و اصلاح رفتار، نگرش و افکار خود برنامه داشته، کسی که خیرخواهی و نیکوکاری جزء رفتارهای همیشگی اش است اینها جزء ملاک های انتخاب یک همنشین خوب میتواند باشد. باید در زندگی نقشه داشت. نقشه ای که راه چگونه زندگی کردن، انتخاب کردن و قدم برداشتن صحیح را به ما نشان بدهد.

هرچند حرف در این باب بسیار است اما به همین اندک سخن بسنده می کنم تا عمری دیگر و فرصتی دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۲
mina nikseresht
پنجشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ب.ظ

فرصت ها را دریابیم گاهی خیلی زود، دیر می شود...

                                                         

فیلم اشاره ی زیبایی به جریان زندگی و نگاه ما به روزمرگی و ندیدن خوشی های ساده دارد که با مرگ ناگهانی که برای شخصیت فیلم رخ میدهد، متوجه آن می شویم.

داستان از اینجا شروع می شود که جو گاردنر (جیمی فاکس)، آموزگار نوازندگی یک گروه موسیقی در دبیرستان است. جو که همیشه سودای اجرای موسیقی جاز بر صحنه را در سر می‌پرورانده، با تحت تأثیر قرار دادن دیگر موسیقی‌دانان جاز، در یک تمرین آزاد در Half Note club، این فرصت نصیبش می‌شود و خود را برای دست یافتن به آرزوهایش آماده می‌کند. اما در ادامه حادثه‌ای باعث می‌شود که روح گاردنر از بدنش جدا شود و به سمینار «You» منتقل شود. مرکزی که در آن روح‌ها رشد می‌کنند و پیش از انتقال به کالبد نوزادان تازه متولد شده، شور و اشتیاق برای زندگی پیدا می‌کنند! گاردنر برای بازگشت به زمین باید بر روی ۲۲ (نام یکی از روح‌های سمینار You) کار کند. غافل از اینکه ۲۲ (تینا فی)، پس از سال‌ها ماندن در آنجا، دیدش نسبت به زندگی عوض شده و درکی از مفاهیم زندگی ندارد! این در حالی است که جو تنها راه نجات خود را تحول ۲۲ می‌داند.

نقطه ی اوج داستان به نظرم زمانی است که شما در مقام بیننده خوشحالی جوگاردنر را برای پذیرفته شدن به عنوان یک موسیقی دان برای رفتن روی صحنه ی نمایش می بینید و بعد آن در حالیکه او با شنیدن این خبر خوش و بازگشت امید به زندگیش و درک احساس خوشبختی در آن لحظه مغرور شده و به خود می بالد، مرگ بین او و تمام آرزویش جدایی می اندازد.

در تمام مدتی که بعد این لحظه شما مشغول تماشا هستید آرزو می کنید که او بتواند به زندگی بازگردد. جو گاردنر وقتی که روح از بدنش خارج می شود تمام تلاشش را برای بازگشت به زندگی میکند و از این تلاش خسته نمیشود. رویای او نیمه تمام مانده و دقیقاً از زمانی که احساس میکند استارت زندگیش خورده شده در همان لحظه از زندگی و تعلقات مادی جدا میشود و حالا باید برای او شروع یک زندگی دیگر باشد. اما در تمام طول این تلاش کردن برای بازگشت مجدد به زندگی دنیاییش، او متوجه جزئیات از زندگی و خوشی های ساده ای می شود که تا قبل از آن برایش بی معنا بود. چون تمام حواس و تمرکزش صرف داشتن و رسیدن به جایی بود که زندگی را با داشتن آن معنا میکرد.

درک این غم عمیق و احساس خوبی که با دیدن همین چیزهای ساده مثل برگ درختان، دیدن طلوع و غروب خورشید، داشتن خانواده و رضایت درونی از همه ی امکانات و آدمهایی که در زندگی به نوعی حضور دارند تمام آن چیزی است که فیلم میخواهد به ما تا قبل تمام شدن فرصت زندگی نشان بدهد.

ما نمیدانیم چقدر فرصت زندگی داریم و نمی دانیم آن لحظه که روح مان برای همیشه از زندگی در دنیا رخت برمی بندد چه توشه ای از عملکرد و رفتارهایمان را با خود می بریم اما این خاصیت ما آدمهاست که تا وقتی فرصت داریم و میتوانیم عملکرد، رفتار، گفتار و یا حتی پشیمانی از تمام اینها را در همین لحظات جبران کنیم و تا کاری از دستمان برمی آید برای دیگران انجام بدهیم از این فرصت استفاده نمی کنیم و این آیه ی قرآن است که می فرماید: در لحظه ی مرگ آرزو می کنیم که برگردیم تا جبران کنیم اما فرصت دیگر تمام شده است.

چندروز پیش در ویدیویی از عالم بزرگی دیدم که می فرمودند: کسب تحصیلات عالی در دنیا، درس خواندن و بالا رفتن دانش، کسب ثروت، کسب فیض های معنوی و کمالات و رشد کردن در هر عنوانی بسیار خوب است اما ضرر و آسیب زمانی است که ما با کسب اینها در پی برتری جویی، غرور، سرزنش و تخریب دیگران باشیم که به زعم و برداشت خودمان با کسب اینها میخواهیم از دیگران بالا برویم. آن وقت است که معنای زندگی در دنیا را نه درک کردیم و نه درک خواهیم کرد.

گاهی یک دل شکستن، گاهی حمل حسادت در دل و یا غرور و کبر با هر عنوانی، گاهی سرزنش و تحقیر، گاهی داشتن رفتارهای نادرست و البته از آن طرف هم گاهی دستگیری از کسی در زمان احتیاج، کمک و حمایت از نیازمندی به وقت احتیاج، دستگیری و حمایت از خانواده، زکات علم و دانش بی هیچ توقعی به دیگران و در نهایت کار را برای خدا انجام دادن و نه دیگران برای جلب توجه دیگران و کسب منفعت که همراهش تواضع و عمل مشفقانه همراه با خلوص نیت است، میتواند هم دنیای ما را تامین کند و هم زندگی پس از مرگ را.

امروز که سالگرد سقوط هواپیمای اوکراینی است و سالگرد از دست رفتن عزیزانی که امید خانواده هایشان بودند ولی در فرصتی کوتاه زندگی آنها تمام شد و مرگ آنها را در آغوش گرفت و فرصت آنها برای همیشه تمام شد، چه خوب که فکر کنیم شاید فرصت ما هم آنقدر کوتاه باشد که دیگر زمانی برای جبران عملکرد و رفتار خود نداشته باشیم. چه خوب که از هر آنچه که هست، داریم و در اختیارمان به عنوان فرصت قرار گرفته بهره ببریم، حقوق دیگران را ضایع نکنیم و با پرورش صفات و رفتارهای خوب دستگیر خودمان و دیگران باشیم.

خدا روح تمام رفتگان من و شما را شاد کند و در آرامش باشند و به فضل خداوند به ما هم فرصت تفکر و اندیشه در رفتار و در عمل عنایت شود که تا دیر نشده فکری به حال خود بکنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۱
mina nikseresht
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۱ ب.ظ

وفادار بودن یا نبودن مسأله این است!

                                                                                                           

یکی از مسائلی که در ازدواج و در بحث روابط زوجین به آن اشاره می کنیم امنیت عاطفی و روانی است. به این معنا که شما وقتی در کنار همسر یا شریک عاطفی تان قرار می گیرید امنیت روانی و عاطفی تان به خطر نیفتد و خیالتان از هر جهت از او راحت باشد. امنیت عاطفی و روانی یعنی اینکه حتی وقتی همسرتان در کنار شما نیست و یا حتی در فضای مجازیش حضور دارد شما نگران نمی شوید، نسبت به شما بی تفاوت نیست، زمانی که در محل کارش حضور دارد خیالتان از بابت او راحت است و پیگیری های مداوم و نبود او شما را اذیت نمی کند، زمانی که به سفر می رود باز هم خیالتان راحت است که نبود شما لطمه ای به رابطه نمی زند و او هم نسبت به حفظ رابطه و تامین امنیت روانی و عاطفی شما متعهد و وفادار است.

اما زمانی که این حالتها وجود نداشت و شما مدام نگران او بودید، به او مشکوک شدید، رفتارهای غیرعادی و غیرمعمول مثل سردشدن، بی اعتنایی و سرکار گذاشتن و یا توقع ایجاد و تداوم رابطه مدام از سمت شما و قبول نکردن اشتباهات و طفره رفتن از توضیح صریح و صحیح در رفتار مقابل شما دیده می شد باید بررسی کرد که علت این رفتارها چیست و ناشی از چه چیزی است.

عمده ی کسانی که دچار خیانت شده اند و از این موضوع آسیب دیده اند، زمانی که پای صحبت شان می نشینیم تا مسأله را بررسی کنیم دچار ناامنی عاطفی و روانی در رابطه بوده اند.

مثلا اینکه در حرفهایشان اشاره می کنند:

« من هر زمان که با همسرم بیرون می رفتم، او نگاهش پی دیگران بود و این من را آزار میداد اما اعتنا نمی کردم.»

« همسرم زمانی که در کنارم نبود مدام در شبکه های مجازیش آنلاین بود و گاهی که به او اعتراض می کردم یا از صحبت کردن و صمیمیت، طفره می رفت و یا به حرفهای من اعتنا نمی کرد.(نادیده گرفتن و بی اعتبار سازی در رابطه)» لازم به توضیح است یکی از علل ایجاد رابطه ی مخرب بی اعتبارسازی در رابطه است. پیام بی اعتبار سازی در روان فرد این است که تو برایم مهم نیستی، برایم اولویت نداری، من نسبت به تو تعهدی ندارم و... و این پیامها را باید جدی گرفت. چرا که این باعث ایجاد اختلال در رابطه خواهد شد و رابطه تبدیل به یک رابطه ی مخرب می شود.

« همسرم با من صمیمی نبود و هر وقت در مورد موضوعی با او گفتگو می کردم، بدون هیچ توضیحی موضوع را عوض میکرد.»

«همسرم در رابطه با همکارانش خط قرمزی نداشت و آنها در محیط کار با هم شوخی می کردند و یا در فضاهای اجتماعی با هم در ارتباط بودند.»

و....

خیانت و نداشتن چارچوب در رابطه موضوعی است که امروزه روابط بسیاری از زوج ها و یا پارتنرهای عاطفی را تحت شعاع قرار داده است و البته جزء بیشترین موضوع مراجعه به دفاتر مشاوره است که در صورت عدم مراجعه به موقع فرد را به سمت آسیب های روانی پیش میبرد.

شاید فردی که قربانی این موضوع می شود، متوجه آسیب روانی که به او وارد شده است نمی شود و به دنبال آن نیز به درمانگر و یا روانشناس مراجعه نکند اما ما به عنوان روان شناس و مشاور به کسانی که در معرض این آسیب روانی و عاطفی واقع می شوند توصیه می کنیم این مسأله را ساده و پیش پاافتاده درنظر نگیرند. چرا که اگر من با آسیب از این موضوع بار دیگر ازدواج کنم و یا وارد رابطه ای دیگر شوم آسیب های درمان نشده ی خود را وارد رابطه ی بعدی می کنم و چیزی که به مرور زمان در من رخ میدهد احساس شکست های پی در پی، احساس بی ارزشی، ناامیدی و یا حتی خودکشی می شود.

نداشتن چارچوب در رفتار و حریم خصوصی و بی تعهدی در فرد که ناشی از نداشتن مسئولیت پذیری در زندگی خود و نسبت به دیگران می باشد، میتواند ما را نسبت به این موضوع هوشیار کند که چه فردی مناسب ازدواج و یا انتخاب به عنوان شریک عاطفی است که میتواند گزینه ی ازدواج برای ما باشد.

کسی که حد و مرزی برای روابط خود قائل نیست ( چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی) و صحبت های غیرمهم و غیرضروری صرفاً جهت سرگرمی و یا تنوع و زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی و رفتاری در رفتارش مشاهده می شود هیچ گاه نباید نسبت به آنها بی اعتنا بود و یا شد و از کنار آنها به سادگی عبور کرد. عمده ی زنانی که مورد خیانت قرار می گیرند حتماً در خلال صحبت به این اشاره میکنند که نشانه ها و علائمی ابتدا در رفتار همسرشان وجود داشته و آنها آن را ساده و پیش پاافتاده فرض کرده اند.

حتماً توصیه ی بنده به خانم هایی که در معرض این آسیب واقع می شوند گفتگوی صریح و صحیح برای حل مسأله است. ضمن اینکه تعهد و پایبندی جزء شروط اصلی یک رابطه ی سالم و عاطفی است که اگر نباشد ادامه دادن و یا ماندن در این رابطه برای شما تبعات و آسیب های روانی را به دنبال خواهد داشت.

زمانی که صمیمیت و صداقت در رابطه رخت برمیبندد و یا رابطه توسط یک طرف پیش برده می شود، حتماً باید در آن رابطه تجدیدنظر کرد و یا برای مشاوره و گفتگو از زوج درمانگر کمک گرفت.

انتخاب همسر بحث بسیار مهمی است که حتماً نیاز به بررسی دقیق و مشاوره و کمک از درمانگران پیش از ازدواج دارد. چرا که برای تشخیص این موضوعات شما حتما پیش از ازدواج می توانید با مراجعه به روان شناس یا مشاور متخصص، از انتخاب همسر خود اطمینان حاصل کنید تا بعدها در طول زندگی دچار مشکلات این چنینی نشوید.

ما در تست کتل میتوانیم وفادار بودن و میزان تعهد فرد را بررسی کنیم و بررسی این موضوع نیاز شما را به روان شناس و مشاور بیشتر میکند. پس علاج واقعه پیش از وقوع است. یک انتخاب درست توام با مشورت و تعقل بهتر از ازدواج شتاب زده و بدون مشورت است. باید در ابتدای ازدواج و انتخاب همسر به این موضوع اشاره کنید و بررسی کنید که رفتارهای او در رابطه با دیگران و با جنس ناهمجنس خود به چه صورتی است و ما به عنوان شریک عاطفی از او چه انتظاری داریم و حتماً باید خط قرمزها و نحوه ی معاشرت ها و تعاملات را به عنوان انتظارات از ازدواج بیان کرد. اینکه من اینها را قبل ازدواج نادیده بگیرم و یا مسئولیتی در مقابل طرف مقابل نداشته باشم، بعدها در طول سالهای زندگی ممکن است دچار بحران و آسیب شوم. باید تعاریف هم را از ارتباط و چارچوب ها بدانیم و آنها را برای هم تعیین کنیم. صریح و گفتگوی مستقیم نشان از صمیمت رابطه دارد و چه بهتر که زوجین بتوانند با صمیمیت پیرامون هر مشکلی که در رابطه رخ میدهد به صورت واضح گفتگو کنند، سهم خود را بپذیرند، در صورت اشتباه بیان عذرخواهی و جبران رفتار داشته باشند و به جای انکار و طفره رفتن به فکر بهبود رابطه ی خود باشند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۱
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۸ ق.ظ

رازی برای آنها که دوست دارند دوست داشتنی باشند!

                                               

صدای همهمۀ‌ میهمان‎ها نمی‎گذارد حرف مهرداد تمام شود. با صدایی بلند در حالی که دستهایش را به علامت بلندگو کنار دهانش گرفته است، می‎گوید: خانم‎ها و آقایان توجه داشته باشند: « من و همسرم شب جمعه شما را به صرف شام در منزلمان دعوت می‎کنیم» صدای هورای بچه‎ها و کف زدن باجناق‎ها و عروس‎های خانواده، سقف‎های خانه را تکان می‎دهد.

از کمر افتادم مهرداد!، بیا این سینی چای را برای میهمان‎ها ببر. این همه از صبح کار کرده‎ام که هیچ، یک کدامشان دست به این ظرف‎ها نزدند. همه را جمع کرده‎اند و آورده‎اند گذاشته‎اند اینجا تا من بشویم. همین سپیده عروس تازه‎ خانواده‎تان آن شب که ما را برای اولین بار به خانه‎شان دعوت کرده بود یادت است چند شب پیش که میهمان خانۀ آنها بودیم همۀ کارها را من کردم از آماده کردن سفرۀ شام تا شستن تمام ظرف‎ها! گفتم گناه دارد درست نیست تازه عروس اینقدر به زحمت بیافتد. حالا بیا و ببین که روی مبل لم داده و انگار نه انگار که او هم دستی از دست من بگیرد!!!

مهرداد با همان صبر و لبخند همیشگی اش در مقابل حرفها و شکایت هایم با مهربانی می گوید: «ببین مهدخت یا نباید میهمان دعوت کنیم یا اگر دعوت می‎کنیم نباید این قدر از آنها توقع داشته باشیم. اینطوری هم زحمت را کشیده‎ایم و هم خودمان را بی‎مزد گذاشته‎ایم.» اما من با این حرف‎ها دلم راضی نمی‎شد!

دور هم نشسته‎ایم و سحر در حالی که ظرفهای شام را به تنهایی شسته است در حالی که نگذاشت ذره‎ای کمکش کنند، ظرف میوه را جلوی مادر می‎گیرد و لبخند به لب می‎گوید: « حضور شما در خانۀ سعید عجب برکتی دارد. هر وقت شما به خانۀ ما می‎آیید بعد از رفتن‎تان خانه‎مان پُر و پیمان می‎شود، کار و کاسبی سعید بیشتر از همیشه می‎شود و ...» همین طور داشت ادامه می‎داد که من پریدم وسط حرفش و بی‎اختیار رو به مادرشوهرم گفتم: « سحر انگار مهرۀ مار دارد، بین همۀ ما دوست داشتنی است. حتی همین آقا بهروز داماد تازه وارد‎تان آنقدر از سحر تعریف می‎کند که بیا و ببین؛ سحر نکند بقیه را جادو می‎کنی تا برای همه عزیز باشی؟! سحر در حالی که هم چنان لبخند به لبش کز کرده می‎گوید: نه مهدخت جان؛ سعید همیشه می‎گوید: او که به انسان عزت می‎دهد خداست نه مردم!

اگرچه برای محبوب شدن رازهای فراوانی را برشمرده‎اند اما در این بین یکی از مهم‎ترین آنها را احسان بی‎توقع دانسته‎اند. در این بین کسانی هستند که گاهی گله می‎کنند از اینکه با تمام خوبی‎ها و احسان‎هایی که در حق دیگران می‎کنند و یا کرده‎اند هم چنان آنقدر که باید و شاید نزد آنها شخصیت دوست داشتنی نداشته و ندارند و شاید هم محبت‎هایشان به چشم دیگران نمی‎آید.

افراد محبوب کسانی هستند که وقتی برای دیگران کاری را از سر خیرخواهی و دوست داشتن انجام می‎دهند انتظار و توقع تشکر و جبران را ندارند و این کار را صرفاً برای شاد زیستن و تقویت روحیۀ خیرخواهی و تنها برای رضای محبوب خود (خداوند) انجام داده اند. این افراد حتی اگر در برابر احسان خود، پاسخ مثبتی دریافت نکنند و یا گاهی در نقطۀ مقابل مورد سرزنش و تحقیر قرار گیرند هیچ گاه از این روحیۀ ویژۀ خود دست بردار نخواهند بود. آنها محبت و احسان خود را به دیگران لطفی برای خود حساب می‎کنند و به این نکتۀ مهم واقفند که برای داشتن آرامش در زندگی باید نسبت به محبت‎های خود کوچکترین توقعی برای جبران نداشته باشند. گاهی افرادی نیز دیده می شوند که به اشتباه با استمرار این رفتار و انتخاب آن به عنوان یک هدف این است که، قصد دارند دیگران را اصلاح کنند و شاید حتی این خیرخواهی برای این است که فکر می‎کنند دیگران باید بفهمند که جواب خوبی را باید با خوبی بدهند. اما به خاطر داشته باشیم اگر می‎خواهیم هم چنان محبوب دیگران بمانیم باید با تداوم در این رفتار علاوه بر اینکه خودمان باید  پایبند بمانیم، نباید هرگز به فکر اصلاح دیگران و متوجه ساختن آنها باشیم.

کسانی که به دنبال تحول و دست یابی به نقطۀ اوج هستند باید همواره مراقب باشند نقطۀ شکست ما زمانی خواهد بود که گاهی ممکن است ما در جواب این خوبی ها پاسخ مثبتی دریافت نکنیم و یا ممکن است حتی برخورد بدی نیز در مقابل ما داشته باشند، آن وقت است که ما وسوسه می‎شویم تا از این حوزۀ پیش برنده عقب نشینی کنیم. باید به یاد داشته باشیم اگر می خواهیم سلطان قلب‎ها باقی بمانیم نباید یک قدم پایمان را عقب بگذاریم هرچند که گاهی در ابتدای راه ممکن است شکست بخوریم اما هم نشینی با افرادی که این گونه رفتار و زندگی می‎کنند کم کم می‎تواند ما را به این سمت سوق دهد که کلید دست یابی به محبوبیت پیروی از این رفتار و منش است. همانطور که برای سنجش و سبک و سنگین کردن وزن اشیاء معیاری را در نظر گرفته‎اند، برای سنجش هر یک از رفتارهای ما نیز معیارهایی وجود دارد که در این بین معیار احسان و خوبی نیز در کلام امیرالمؤمنین به ما یادآوری میشود که: معیار خوبى کردن ، منّت نگذاشتن براى آن است.

مراقب این دو پرتگاه باشیم: خوبی کنیم اما بدون توقع، خوبی کنیم اما بی منت که به قول شاعر:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن             که دوست خود روش بنده‎پروری داند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۰:۵۸
mina nikseresht
جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۰۵ ب.ظ

رشد، توأمان با رنج و سختی است اما...

 

داستان رشد در مسیر زندگی داستان پیچیده و سختی است. درست مثل داستان رشد انسان از تولد تا جوانی است. اینکه فرد از زمانی که به دنیا می آید تا زمانی که مسیر و مراحل رشد را طی میکند باید به کدام مراحل تکامل جسمی و روانی برسد به همان میزان رشد در مسیر زندگی برایمان غیرقابل درک و تصور است.

انسانی که در مسیر صحیحی از تعلیم و تربیت واقع می شود کودکی سالم توأم با رشد صحیح، نوجوانی کم دردسر و جوانی پرفایده تری دارد تا فردی که در هر مرحله ای از دوران رشد با چالش هایی مواجه می شود که برای خودش و اطرافیان باعث ایجاد دردسر شده و زندگی پرچالش و خطری را تجربه میکند.هرچند که گاهی همین مواجه با چالش ها فرد را در دوران بعدی رشد مثل جوانی و میان سالی و پیری به فردی با تجربه تر و فهمیده تری تبدیل میکند و البته که این موضوع نیاز به پیش نیازهایی دارد.

فهم زندگی نیز به همان میزان درک مراحل رشد و نحوه ی پذیرش آن در هر مرحله سخت و دشوار است. خصوصا در مراحلی که ما با سختی هایی مواجه می شویم که احساس ناتوانی، ضعف و عدم کنترل بر روی خود داریم. بی شک انسانی که روی خودش کار نکرده باشد و واقف به عیبها و نقص های خود نباشد در طی کردن این مسیر هم با سختی و رنج بیشتری مواجه خواهد شد. ما در سختی ها و دشواری ها، در ارتباطات و برخوردها، در مواجهه با انسان هایی که رفتار و شخصیت سالم ندارند و در اتفاقات ناگواری که در زندگی برایمان می افتد نیاز به یک دستاویز محکم و قوی داریم و آن چیزی نیست جز شخصیت سالم.

شخصیت سالم فردی است که در مواجهه با سختی ها، اشتباهات رفتاری دیگران و یا ضعف ها و اشتباهات خود، این توانایی و مهارت را دارد که برخیزد، جبران کند و از نو بسازد. اگر لازم است در جایی عذرخواهی کند و پا بر روی حقیقتی نگذارد و نفس خود را پیش قدم در تصمیم گیری و بروز اشتباهات بیشتر نکند و البته نحوه ی گذر از مراحل سخت زندگی را هم بیاموزد.

فردی که شخصیت سالم دارد به درک و اهمیت این موضوع واقف است که اگر در مسیر زندگی و طی کردن مراحل رشدِ نفس و بهبود رابطه با خود و دیگران دچار چالش ها و سختی هایی شد چطور و چگونه بر خود مسلط باشد تا دچار اشتباهات بیشتر و تکرار آنها نشود.

بی شک داشتن شخصیت سالم و رسیدن به آن کاری سخت اما پرفایده است. انسانی که میداند هدف از زندگی رشد و رسیدن هرچه بیشتر به خداوند و نزدیک کردن تمام معانی و سختی ها به این مفاهیم است. زمانی که به این درک و آگاهی رسیدیم تمام آنچه که رخ میدهد را علامت رحمت و محبت خداوند درک خواهیم کرد.

اینکه تمام آنچه که برای من و شما رخ میدهد هرچند سخت و گاهی غیرقابل باور و تحمل است، حتماً ولو اینکه نتیجه ی اشتباهات ما و عدم داشتن رفتار صحیح در آن مسیر بوده باشد در همان نیز خداوند بنا به رحمت بی پایان خودش برایمان موهبتی درنظر می گیرد که به مرور زمان متوجه آنها خواهیم شد.

شخصیت سالم کسی است که تمام آنچه که هست و دارد را همه از سمت خداوند می بیند و لذا کسی که در منزل رحمت و برکت خداوند اجاره نشین و وام دار فضل و کرم او باشد خودش را طلبکار و مدعی حساب نمیکند، دچار غرور نسبت به خود و تمام آنچه که ظاهراً متعلق به اوست نمی شود و بی شک رفتار، گفتار و منش درست تری دارد. یادمان باشد رشد توأمان با تحمل سختی ها و رنج های بسیاری است اما همواره دست حمایت خدا در تک تک لحظات دستگیر ما خواهد بود و قطعا شیرینی صبر و تحمل در این مسیر عاید ما در زندگی به شکل های مختلف خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۸:۰۵
mina nikseresht

                                           

سال‎هاست که از داشتن این صفت رنج می‎برم. به محض اینکه خبردار می‎شوم کسی از اطرافیانم صاحب موقعیت خاص و یا شرایط مطابق میل و خواسته‎اش شده است آتش حسادت در درونم شعله‎ور می‎شود و آرزو می‎کنم که ای کاش این نعمت به او نمی‎رسید. با خودم فکر می‎کنم این شرایط عالی چرا باید نصیب و روزی او می‎شد؟ مگر او چه فرقی با من دارد؟ از نظر من او نباید صلاحیت داشتن این نعمت و روزی را داشته باشد. ناخودآگاه با داشتن این حس و این نگاه، فرد صاحب نعمت را دشمن خود می‎دانم و هر جایی که می‎روم،‌ افرادی را که نسبت به او شناخت دارند، بهترین راه برای بدبین کردن آنها نسبت به او می‎دانم. بدگویی کردن، زیرآب زدن، خوار و خفیف نشان دادن او و هر کاری که به ذهنم می‌آید برای کوچک جلوه دادن او انجام می‎دهم. شرایطم به گونه‎ای شده که دیگر از نعمت‎هایی که دارم لذت نمی‎برم و مدام به این فکرم که چرا دیگران باید این نعمت‎ها را داشته باشند اما من نه؟! تازگی‎ها اطرافیانم من را فرد محبوب و دوست داشتنی نمی‎دانند. امروز در حال خواندن روزنامه بودم، ناگهان درسا دختر 13 ساله‎ام که برای بازی به محوطۀ آپارتمان رفته بود با چهره‎ای برافروخته از خشم به خانه آمده و بدون مقدمه گفت: «مامان، می‎دانی امروز پدر فریبا دوستم به مناسبت تولدش چه هدیه‎ای برای او خریده است؟ یک تبلت! فریبا هنوز بلد نیست با موبایل کار کند آن وقت پدرش برای او تبلت خریده؟! او ضعیفترین دانش‎آموز مدرسه است. همیشه نمره‎هایش از من کمتر می‎شود و هیچ کدام از معلم‎ها هم او را دوست ندارند چون خیلی تنبل است...». همین طور داشت ادامه می‎داد که حرفش را قطع کردم. فکر می‎کنم این اخلاق منفی من روی درسا هم تأثیر گذاشته است و او مدام داشته‎های خودش را با دیگران مقایسه کرده و دائماً‌ در حال رشک بردن به  داشته‎های دوستانش است.

مدتی است که با همه‎ی راهکارهایی که از مجله و از کتاب‎های دیگر برداشت می‎کنم به خواسته‎های حتی کوچکم هم نمی‎رسم و فکر می‎کنم آموخته‎هایم هیچ تأثیری روی قدرت جذب من ندارد و انگار یک انرژی منفی دائماً من را تعقیب می‎کند.

**********************

حسود از داشتن آرامش محروم است؛

خوشبختی و احساس رضایت داشتن در زندگی در گرو داشتن باورهای آرامش‎بخش و زندگی کردن آنهاست. تا زمانی که باور داریم این نگاه و عملکرد روزانه‎ی ماست که سهم داشتن این نعمت الهی را در زندگی برایمان فراهم می‎سازد هیچ گاه اجازه نخواهیم داد عوامل بیرونی سبب از بین بردن آرامش و محرومیتمان را فراهم سازند. آنجایی که شاید گمان می‎بریم با داشتن شرایط و امکانات مالی و یا موقعیت‎های اجتماعی است که می‎توانیم سهم بیشتری از این موهبت داشته باشیم سخت در اشتباهیم. چرا که در اطراف خود افراد فراوانی را سراغ داریم که شاید به حسب ظاهر جایگاه مالی و شرایط و موقعیت‎های عالی ندارند، اما وقتی برای مدتی کوتاه با آنها همراه می‎شویم، می‎بینیم داشته‎ها و نداشته‎های آنها، هیچ وقت نمی‎تواند ذره‎ای از آرامششان کم کند چرا که باور دارند نعمت‎ها و رسیدن به خواسته‎ها به دست خداوند فراهم می‎شود و تا زمانی که خود را موظف به انجام وظیفه می‎دانند، دیگر نگران رسیدن یا نرسیدن به آرزوهایشان نیستند و حتی گاهی داشته‎های دیگران زمینه‎ساز حسادت و بروز آنها نمی‎شود. از آنجایی که همه‎ی ما دوست داریم روز به روز نعمت‎ها و موهبت‎های بیشتری را در زندگی نصیب خود سازیم باید توجه داشته باشیم که حسادت مانعی جدی در جهت رسیدن به خواسته‎ها محسوب خواهد شد. شاید فرد حسود در ابتدا تصور کند با تصور سلب نعمت از دیگری بهره‎ی خود را بیشتر می‎سازد اما از این نکته غافل است که هر روز زمینه‎ی محرومیت هرچه بیشتر خود را از نعمات الهی فراهم می‎سازد. چرا که این صفت منفی نمونه‎ی بارز ناشکری و ناسپاسی نسبت به نعمت‎ها و سوء ظن و عدم توکل به پروردگار است.

حسود به آرزوهایش نمی‎رسد؛

حسادت، یکی از ابزارهای شیطان است. با این کار هم آرامش را از شخص حسود میگیرد و هم رنج و زحمت را برای دیگرانی که محسود واقع می شوند فراهم میکند. اگر از حسادت به عنوان یک بیماری مهلک و کشنده یاد کنیم، قطعاً‌ همین امروز لحظه‎ای درنگ نکرده و به فکر اصلاح و درمان آن در درون خود خواهیم بود. چرا که امام علی علیه السلام که می‎فرمایند: آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را مى کشد.

بیایید همین امروز و همین لحظه نحوه تفکر و نگرش خود را تغییر دهیم تا به این وسیله در خود ایجاد انگیزه کرده و اثرات منفی حسادت را دائماً به خود یادآوری کنیم. باید متوجه منافع حسادت نکردن باشیم. منافعی مانند داشتن یک زندگی توأم با آرامش و رسیدن به خواسته های خود. باید به خود متذکر شویم که آنکه نعمت می‎دهد و نعمت می‎ستاند فقط خداست. باور کنیم که خداوند حکیم است و آنچه که در اختیار دیگران قرار می‎دهد براساس مصلحت و تقدیر اوست و ما باید همواره سعی کنیم بهترین نعمت‎ها و دستاوردها را برای دیگران آرزو داشته باشیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۱
mina nikseresht