روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۵۶ ب.ظ

شما چقدر انعطاف پذیرید؟

همه ی ما در شرایطی قرار می گیریم که برخلاف میل مان است، بر خلاف خواست و توقع مان رفتارهایی رخ می دهد که شاید آسیب زننده باشد و در این شرایط است که ممکن است کنترل خود را از دست بدهیم و نمی دانیم چطور بار منفی روان مان را کاهش دهیم و چطور کنترل خودمان را در بروز رویدادهای این چنینی حفظ کنیم تا به کسی آسیبی نرسانیم؟

همه ی ما روزمره ممکن است در ارتباطات مان دچار این چالش شویم؛ افرادی خلاف خواست و انتظار ما رفتار کنند، کسانی باشند که نه تنها رفتار درستی با ما نداشته اند و پشیمان هم نیستند بلکه ممکن است از روش جبران افراطی در رفتار خود استفاده کنند ( یعنی با رفتارهای دیگری به صورت زبانی یا عملی بیشتر ما را اذیت کنند) و البته طور دیگری به ما لطمه بزنند. اما این وسط آن چیزی که اهمیت دارد روان شماست و وظیفه ی شما حمایت و مراقبت از روان خودتان است. اینکه تا می توانیم از کسانی که به ما لطمه و صدمه زده یا می زنند دوری کنیم، روش و منش رفتارمان را تغییر دهیم، به روش های حل مسأله بیندیشیم و یا ارتباط مان را کوتاه و قطع کنیم. یکی از ویژگی های روان سالم این است که ما حد و مرزهایی برای محافظت از خودمان تعریف کرده باشیم و دیگران این را بدانند که با هر کلامی و با هر رفتاری نمی توانند با ما صحبت کنند و یا برای مهربانی کردن بیشتر از ظرفیت فرد تعریفی مشخص داشته باشیم. گاهی من در مشاوره می شنوم که می گویند آنقدر به آن فرد محبت کردیم اما شایستگی آن محبت را نداشت و یا اینکه من هر کاری برای آن فرد کردم، او با نامهربانی آنها را پاسخ داد یا حرفهایی این چنینی.

دوستان عزیز من در این صفحه، مهربانی بیشتر از حد تبدیل به مهرطلبی می شود و اسمش دیگر مهربانی نیست. اینکه فردی به شما صدمه و لطمه می زند و بابت رفتارها و کارهایی که داشته سنت جبران و پشیمانی در رفتارش دیده نمی شود و باز هم من از این رفتارها درس نگیریم و به مهربانی خود ادامه بدهم مهرطلبی من را می رساند.

توجه طلبی های افراطی از آشنا و ناآشنا، تایید گرفتن های مکرر از دیگران به هر طریقی، نداشتن حد و مرز برای خودم که دیگران متوجه شوند که من همیشه در دسترس نیستم و محبت های بیش از اندازه که من نتوانم نیازها و محدودیت های زندگیم را در نظر بگیریم اینها رفتارهایی است که به دیگران اجازه خواهد داد روزی خلاف توقع و انتظار من رفتار کنند.

در این بین من همیشه همپای صحبت زنانی نشسته ام که در روابط زندگی مشترک شان با چالش های فراوانی مواجه بوده اند و این فهم و درک نفر مقابل از شرایط آنها باعث ایجاد ناراحتی های مکرر و رفتارهای نادرست شده است. برای همین است که همیشه به دختران جوانی که در شُرف ازدواج هستند توصیه می کنم که با فردی ازدواج کنید که بتواند علائم غیرکلامی شما را متوجه شود. این که شرایط جسمی و روحی شما ممکن است گاهی روبراه نباشد و این در چهره ی شما نمایان شود، اینکه در شرایط کنونی جامعه و به خاطر مشکلاتی که وجود دارد و یا حرفه و کار شما ایجاب می کند گاهی موزون نباشید و نیاز به تفریح و فراغتی دارید تا به حال مناسب خود بازگردید و به قول استاد ما اگر همه ی ما این درک را از انسان داشتیم که بفهمیم همه ی ما انسانیم، یک روزی حال خوشی داریم و یک روزی ناخوشیم، یک روزی به خاطر مشکلات جسمی و هورمونی ممکن است بدخلق شویم و یا اتفاقاتی ناخواسته باعث شود روبراه نباشیم، یک روزی خودمان را در معرض تهدیدها و شرایطی احساس کنیم که تعادل زندگی ما را برهم می زند، هرچند که اینها نباید باعث ترک رفتار صحیح شود اما طبیعتاً اگر این درک و فهم در شما وجود داشته باشد طبیعتاً از موضع حق به جانب شدن پایین می آیید و می توانید پا به پای نفر مقابل و از دید و درک او به عالم واقعیت نگاهی بیندازید. هرچند که تمام اینها برمی گردد به میزان انعطاف پذیری ما در شخصیت مان که می توانیم در هر شرایطی از هوش هیجانی استفاده کرده و تشخیص دهیم که در این شرایط باید چه رفتاری متناسب با واقعیت داشته باشیم.

نکته ی دیگر و قابل اشاره تشخیص علائم غیرکلامی است که شما وقتی حالتان خوش نیست و یا در کلمات بدخلقی هایی دارید، نفر مقابل شما تشخیص دهد که حال شما مساعد نیست، در بیرون اتفاقی افتاده یا خاطراتی ناراحت کننده به شما یادآوری شده است که می خواهید در مورد آنها گفتگو کنید و این نامساعد بودن در چهره تان نمایان باشد اما فهم آن برای آن فرد قابل تشخیص نباشد و یا به اشتباه به مسائلی آن را ربط دهد که دخلی به زندگی شما در واقعیت ندارد. نکته ی مهم و قابل توجه اینکه کسانی که از هوش هیجانی خوبی برخوردارند، میزان درک و فهم قابل توجهی از شرایط نفر مقابل و مدارا کردن و همدلی با او دارند که اینها اهمیت بسزایی در روابط خصوصاً در روابط همسران دارد. داشتن مهارت و دانش بهترین ابزار برای کمک به دیگرانی است که نیاز به کمک و حمایت ما دارند. امید که خداوند مهربان یاری رسان و کمک حال ما در روزهای زندگی مان باشد.

با آرزوی دلی شاد و موفقیت در هر آنچه که آرزویتان است. محبت هایی که برای خداوند و خالصانه باشد هیچ گاه نادیده گرفته نمیشود و همواره این خداوند است که محبت و پیوند را بین قلوب ایجاد می کند و آنچه هم که برای رضایت خداوند نباشد از بین رفتنی است هم از خاطر دیگران و هم از صفحات دنیا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۵۶
mina nikseresht
پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۴:۵۹ ب.ظ

عینک بزرگ بینی

من به چشمم دیده بودم که چطور دوسال پیش گوشی آیفون 11 را دزیدند. آن موقع هنوز خبری از آیفون 12 پورو نبود. چندین بار در سایت ردیابی اعلام سرقت کردیم و بابتش هزینه پرداخت می کردیم اما،

یک ماه گذشت...

دوماه گذشت...

سه ماه و ماه ها گذشت و هیچ وقت دیگر پیدا نشد. حتی برای رضای خدا هم اعلام نکردند که آیا سارق را دستگیر کرده اند یا نه و ما هزینه های بیخودی در سایت پرداخت می کردیم که البته در مقابل قیمت گوشی ارزشی نداشت به این امید که بالاخره اثری و ردی از سارق پیدا شود اما امیدمان به آنها بیخود بود. همه ی آن پانزده میلیون دود هوا شد و رفت.

اما ما در مقابل وسایل مادی مان و ارزش های دلاری و ریالی که برایمان دارند، ارزش و اهمیت بیشتری در بزرگ شمردن آن به خرج می دهیم. هرچند که همین امر نیز برای هر کدام از ما می تواند متفاوت باشد و این مسأله از نگاه همه ی ما با سطوح مادی متفاوت یکسان به نظر نرسد اما با توجه به ارزشی که عوام برای آن به خرج می دهند می تواند یکسان باشد. مثل مُد.

ما نیاز داریم گاهی این عینک بزرگ بینی بر چشم بگذاریم و به جای بزرگ شمردن مشکلات و بدی ها، خوبی ها و نعمت ها را بزرگ ببینم تا در رفتار، گفتار و عمل بیشتر سپاسگزار و قدران باشیم.

پدر و مادر، سلامتی بدون احساس بیماری، فرصت استفاده از لحظات عمر برای کسب دانش و مهارت های موردعلاقه مان و یا رساندن خیر و خوبی و یا ظلم نکردن و بدی به دیگران و درک لذت های خوشبختی که به ما احساس امنیت، آرامش، شادمانی را القا می کند، اعتبار و آبرو، همسر و فرزند، خانواده ی خوب و حمایتگر، ثروت و همه ی آنچه که در این لحظه در زندگی مان جریان دارد و ما نسبت به درک بزرگی آنها اشراف و ادراک لازم را نداریم، تمام آن چیزی که باید چشم قلب مان را باز کنیم تا بتوانیم آنها را در زندگیمان جاری ببینیم، نیاز به داشتن یک عینک بزرگ بینی دارد تا نعمات را ببینیم، لمس کنیم و قدردان تک تک شان باشیم. وقتی قدردان نعمات زندگی مان باشیم، به همان میزان درک و دریافت مان هم بالاتر می رود و بیشتر می بینیم و چشم قلب مان بازتر خواهد بود. از آنچه داریم بیشتر لذت می بریم و کمتر بدی ها را می بینم و بزرگ می کنیم. اصلاً یکی از راه های تست کردن سلامت روان افراد همین است که ببینیم چقدر می توانند سپاسگزاری کنند، چقدر رفتار و عمل بهتری نسبت به نعمت ها و توانایی هایشان دارند و بازخورد و انعکاس دارایی، توانایی، علم، فرصت ها در زندگی هر کدام از ما چطور بوده و هست؟ همه ی ما در شرایطی که واقع می شویم نسبت به یکدیگر فرصت های برابر داشته ایم اما آیا به اندازه ی کافی از این فرصت ها استفاده کرده ایم و سپاسگزار بوده ایم و یا برعکس این بوده است؟

این تئوری ذهنی و برخواسته از نفس برخی است که بدی ها را بزرگ نمایی می کنند تا توجه به خوبی ها کمرنگ شود . اما درک این نعمت ها و دیدن شان برای برخی هر روز سرشار از داشتن احساس خوشبختی و سپاسگزاری است که فکر می کنم آنها هر روز بیشتر از دیگران به آنچه هست فکر می کنند که می شود نباشد، می شود گرفته شود، می شود طور دیگری باشد اما هست و قدردان خداوند در رفتار، گفتار و عمل خود هستند. پس به این میزان درک و شهود آنها در دیدن و بزرگ شمردن هم بالا خواهد رفت و این سنت خداست.

پس اینکه می بینیم برخی نمی توانند از نعمت هایشان استفاده کنند، آنها را ببینند و قدردان داشتن و بودن آن باشند بخاطر حجاب هایی است که از سر ناسپاسی خداوند بر روی قلب و چشم آنها می کشد تا بعدها با نداشتن و نبودنش احساس کنند آن نعمت چقدر بزرگ، عزیز و محترم بوده است و یا چطور می توانستند استفاده کنند اما نکردند چون متوجه حضور و درک آن نبوده اند.

چه خوب که همیشه این سخن زیبا از پیامبر مهربان مان را به خاطر بسپاریم که در حدیثى از حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً کُفْرانُ النِّعْمَةِ; گناهى که زودتر از همه گناهان عقوبتش دامان انسان را مى گیرد کفران نعمت است.» که بسته بودن چشم قلب، ندیدن و درک نکردن لذت داشتن و به دنبالش درک میزان خوشبخت بودنم و بهره بردن هرچه بیشتر از عمر و اتلاف وقت جز همین عقوبت هاست.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۵۹
mina nikseresht

                                                                          

یک نظریه ی بنیادین در روان شناسی و پزشکی وجود دارد که معتقد است مسیر زندگی شما تنها بر پایه ی این سه آرمان پیش خواهد رفت: اینکه چگونه چالش های خود را مدیریت می کنید، چگونه از نقاط آسیب پذیر خود حراست می کنید و چگونه منابع موجود خود را تقویت می کنید. جایگاه استقرار این اهداف، دنیای شما، بدن شما و ذهن شماست. هرگاه این آرمان ها را با این جایگاه درآمیزید، نُه روش برای بهینه سازی زندگی شما به وجود خواهد آمد.

همه ی این اهداف دارای اهمیت اند اما تقویت منابع موجود در ذهن، قدرتی منحصر به فرد دارد. این مورد بزرگ ترین فرصت را فراهم می آورد، چرا که شما معمولاً بر ذهن خود نفوذ بیشتری نسبت به بدن و یا دنیای خود دارید؛ و نیز بزرگ ترین تاثیر را خواهد داشت چرا که ذهن شما همیشه و در هر جا همراه شماست. شما نمی توانید همیشه روی دنیا، افراد دیگر و حتی بدن خود حساب کنید، اما می توانید روی نقاط قوت درونی خود که به سیستم عصبی شما متصل است حساب کنید و این کتاب از تقویت آنها سخن می گوید. منابع ذهنی ای همچون اراده، عزت نفس و مهربانی، مواردی هستند که ما را تاب آور، بار می آورند. یعنی در سازگاری با ناملایمات و مقابله با چالش های به وجود آمده در موقعیت های پیش رو، به ما قدرت می بخشند.

گرچه تاب آوری، در بازستاندن چیزهایی که از دست داده ایم و آسیب های روانی، به ما کمک می کند اما در حقیقت چیزی بیش از آن است. تاب آوری حقیقی، پرورش دهنده ی سلامت روان و حسی اصولی از شادی، عشق و آرامش است. آنچه قابل ملاحظه است این است که شما با نهادینه کردن تجربیات سلامت روان، قدرتی درونی به وجود می آورید که به نوبه خود تاب آوری را افزایش می دهد. سلامت روان و تاب آوری، در مسیری پرپیچ و خم یکدیگر را بالا می کشند و ترقی می دهند.

راه حل این است که بفهمیم چگونه تجربیات گذرا را به اندوخته های درونی پایدار شده در ذهنمان، تبدیل کنیم. نام این کار نوروپلاستیسیتی مثبت است و من به شما نشان خواهم داد که چگونه از آن برای تقویت تاب آوری سلامت روان استفاده کنید.

گام نهادن در مسیر

این سخن تکراری است اما همچنان مصداق دارد: زندگی یک سفر است. برای طی کردن این جاده ی طولانی، ما به تجهیزات و ابزار احتیاج داریم. ما نحوه ی تقویت و استفاده از این نیروهای درونی را تا جایی که نیازهای شخصی شما را برآورده سازد، بررسی خواهیم کرد. سپس شما آنقدر راه حل خواهید داشت که حتی به دیگران هم برای برطرف کردن نیازهایشان عرضه خواهید کرد.

همه ی ما نیازهایی داریم که اگر تأمین نشوند، طبیعی است که احساس تنش، نگرانی، تشویش و درد داشته باشیم و اختلال سلامت را تجربه کنیم. هرچه تاب آوری شما افزایش یابد، توانایی شما در برخورد با خواسته هایتان در چالش های زندگی بیشتر می شود و حاصل آن بهبود سلامت روان خواهد بود.

همدلی:

مسیر سلامت روان، از همدلی آغاز می شود همدلی با خود یک اصل است چرا که اگر برای شما مهم نباشد که چه احساسی دارید و چه کاری می خواهید برای بهبود آن حس انجام بدهید، تلاش برای خوشحال تر و تاب آورتر شدن، سخت خواهد شد. همدلی شامل دو نوع نرم افزاری و سخت افزاری است. به عنوان نمونه مطالعات نشان می دهد زمانی که افراد احساس همدلی می کنند مناطق برنامه ریز خودکار مغز برای انجام یک حرکت آماده می شوند. همدلی یک منبع روان شناختی یا یک نیروی درونی است.

ادامه دارد....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۲۲
mina nikseresht
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۳۳ ق.ظ

سلامت روان چه نقشی می تواند در سرنوشت ما داشته باشد؟

سلامت روان به معنی وجود بهزیستی روانشناختی یا عدم وجود بیماری روانی است. وضعیت سلامت روان به کسی اطلاق می‌شود که عملکردش «در سطح قابل قبولی از تنظیم عاطفی و رفتاری» باشد. از دیدگاه روانشناسی مثبت گرا یا کل نگر، سلامت روان شامل توانایی فرد در لذت بردن از زندگی و ایجاد تعادل بین فعالیتهای زندگی و تلاش برای دستیابی به تاب آوری روانشناختی است. طبق نظر سازمان بهداشت جهانی (WHO)، سلامت روان شامل «بهزیستی ذهنی، خودکارآمدی ادراک شده، خودمختاری، توانمندی، وابستگی بین نسلی و خود شکوفایی توانایی‌های فکری و عاطفی فرد و همچنین موارد دیگر است». WHO به علاوه اظهار می‌دارد که بهزیستی فرد در تحقق بخشیدن به توانایی‌های خود، مقابله با فشارهای عادی زندگی، کار مولد و ایفای نقش در اجتماع است. تفاوت‌های فرهنگی، ارزیابی‌های ذهنی و نظریه‌های تخصصی مختلف، همه بر چگونگی تعریف «سلامت روان» تأثیر می‌گذارد.

سلامت روانی خوب می‌تواند کیفیت زندگی را بهبود بخشد در حالی که سلامت روانی ضعیف می‌تواند آن را بدتر کند. به گفته ریچاردز، کامپانیا، و موز بورک، «شواهد در حال افزایشی وجود دارد که نشان می‌دهد توانایی‌های عاطفی با رفتارهای جامعه پسند مانند مدیریت استرس و سلامت جسمی در ارتباط است.» تحقیقات آنها همچنین نتیجه گرفت افرادی که فاقد ابراز عاطفی هستند، مستعد رفتارهای ضداجتماعی هستند (به عنوان مثال، سوء مصرف مواد مخدر و الکل، درگیری‌های جسمی، خرابکاری) که نشان دهنده وضعیت سلامت روان و احساسات سرکوب شده آنها است. بزرگسالان و کودکانی که با بیماری روانی روبرو هستند ممکن است انگ اجتماعی را تجربه کنند که این امر می‌تواند مشکلات را تشدید کند.

سلامت روانی نقش بسیار مهم و سرنوشت سازی در زندگی ما ایفا می کند. در عین حال که بسیاری افراد به این نقش مهم واقف نیستند و منشأ بسیاری از بیماری های روانی و اخلاقی خود را جدا از بحث سلامت روان می شمارند، اما بنا به شواهد و استدلال های علمی و تعاریفی که برای سلامت روان تعریف می شود، بخش اعظم سرنوشت ما را سلامت روان مان تشکیل میدهد.

فردی که سلامت روانی داشته باشد ارتباطات مثبت و سازنده ای را تجربه می کند. توانایی این را دارد که در مقابل عوامل مزاحم نه بگوید. مثل اینکه از دوستی و همنشینی با کسانی که بیماری های اخلاقی و روانی دارند ممانعت کند چرا که این اثرگذاری در دراز مدت در زندگی ما خودش را نشان خواهد داد. فردی که سلامت روانی خوبی دارد در اجتماع خود اثرگذار است و البته اثرگذاری به معنای این نیست که ما نجات دهنده ی دیگران باشیم. به این صورت که بتوانیم مواضع صحیح و محکمی را برای خود تعیین کنیم و برمبنای ارزش ها، باورها و بدون آسیب زدن به دیگران حرکت کنیم.

گاهی ما به کرار در طی روز با افرادی برخورد داریم که از نداشتن سلامت روانی رنج می برند و علائم اضطرابی، وسواسی، افسردگی، مهرطلبی، تله های شخصیتی و مواردی این چنینی رنج می برند و به جای درمان این ها از مکانیسم های دفاعی روانی خود استفاده می کنند. مثل انتقال تکانه های خود به موضوعی دیگر که مانع داشتن حال خوب شان می شود . دریغ از اینکه به این آگاهی رسیده باشند که آنچه که در تعیین سرنوشت ما به طور حتم اثرگذار خواهد بود و نقش برجسته ای در تصمیمات، اتفاقات، تجربیات ما از پیرامون مان و ارتباطات مان خواهد داشت بحث اصیل و مهم سلامت روانی است که در رفتار، گفتار، عمل و طرز تفکر ما قابل تشخیص خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۳۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۵ ق.ظ

مکانیزم جبران چیست و فرد کجا از آن استفاده می کند؟

یک خانواده را در نظر بگیرید. پدر این خانواده سال‌ها از بیماری رنج می برد و فرزندان این خانواده وظیفه‌ی خود می دانند حالا که مادر خانواده نیست از پدر مراقبت های لازم را داشته باشند.

این خانواده ی شش نفره چهار فرزند دارد و هرکدام مشغله ها و دغدغه های زندگی مربوط به خود.

یکی از فرزندان که بیشتر از باقی به پدر سر می زند و به ظاهر می تواند خدمات بیشتری به پدر برساند، برای نشان دادن عدم توانایی دیگران برای رسیدگی به پدر، فارغ از ضرورت و توانمندی پدر در انجام کارهای شخصی خود، در گوش پدر از دیگر فرزندان شکایت کند.

» اونا لیاقت ندارن، اونا اگر شعور و درک داشتن و میفهمیدن پدر چقدر زحمت کشیده عقل شون می رسید بیان یه دستی بهت برسونن. اینقدر اینا بی معرفتن، شمر ازینا بهتره، خدا خودش گفته اینا میرن جهنم و ما که همش رسیدگی می کنیم جای خوب تری پیش خدا داریم و«...

یا اگر کاری در منزل پدر انجام بدهند باز هم در هنگام انجام حرفهای این چنینی خواهند زد:

» سری قبلی، من جارو کرده بودم خونه رو یه دونه آشغال رو زمین نبود، این سری نوید جارو کرده، روی زمین پر آشغاله. اون سری من اومدم تمام کارها رو کردم رفتم، ولی این گلناز اومد دست به سیاه و سفید نزده، ماهی یک بارم میاد زورشه کار کنه. حالا وایستا نتیجه ی این کاراها رو توی زندگی شون می بینن«

این جملات چیست و علت این رفتار و گفتار کجاست؟

آیا برای شما هم در طول زندگی، زندگی خانوادگی، کاری و حرفه ای و ... پیش آمده که با افرادی مواجه شوید که سعی در نشان دادن خوبی های خود و بد بودن دیگران و عملکرد آنها بنا به هر دلیل موجود در شرایطی باشند؟

اگر پاسخ تان بله است ادامه ی مطلب را بخوانید.

مکانیسم دفاعی جبران چیست؟

مکانیسم دفاعی جبران یا compensation یکی از استراتژی‌های ناخودآگاه است که افراد به کمک آن تلاش می‌کنند از ضعف‌ها و ناتوانی‌های خود فرار کنند. در این شرایط فرد دقیقا در حوزه‌ای که احساس ناتوانی می‌کند تلاش‌های زیادی به خرج می‌دهد. این مفهوم بیش از همه در نظریه روانشناسی آلفرد آدلر مطرح شد. طبق نظریه آدلر، جبران مکانیسمی است که به کمک آن فرد تلاش می‌کند عقده‌های حقارت خود را به دست فراموشی بسپارد و در برابر دیگران به برتری دست یابد.

فرد در مواجهه با موفقیتی در دیگری هم آویزان این مکانیسم خواهد شد خصوصا اگر تله ی شکست داشته باشد. چطور؟

یا دستاویز روانیش پیدا کردن موفقیت های دیگران و زدن آن بر سر شخصی است که صاحب موفقیتی شده یا متلک پراندن های مستقیم و غیر مستقیم در جاهایی است که به فرد نشان دهد اگر این شرایط نبود، تو نمی توانستی و البته احساس او بعد این رفتار رهایی از تنش روانی خود و ندیدن ضعف ها و مشکلات روانی اوست که باعث این رفتارها می شود.

مکانیسم‌های دفاعی به طور طبیعی از انسان در برابر تنش‌ها و اضطراب‌های روزمره محافظت می‌کنند. با این حال استفاده ی آن بصورت منفی و برای جبران نقص ها، کوتاهی‌ها و مشکلات روانی فرد، زمینه بروز انواع مشکلات روان رنجوری را فراهم می‌کند. در همین راستا متخصصان معتقدند جبران افراطی یکی از مشکلات بارزی است که در رفتار مبتلایان به اختلالات روان شناختی مختلف دیده می‌شود. برای مثال خودشیفتگی نوعی جبران بیمارگون در برابر عزت نفس تخریب شده است. در حقیقت افراد با ساختن یک هویت آرمانی از خود سعی می‌کنند از اعتماد به نفس تضعیف شده‌شان محافظت کنند یا به نوعی از آن فرار کنند.

استفاده بیش از حد و ناآگاهانه از این مکانیسم دفاعی باعث می‌شود که افراد نتوانند شخصیت پخته‌ای را پرورش دهند و به جای رفع مشکلات خود بر چالش‌های زندگی روزمره بیافزایند. برای مثال فردی که برای فرار از نقص‌های خود اعتماد به نفس کاذبی را جلوه می‌دهد، بیشتر ممکن است در معرض طرد و مشکلات بین فردی قرار بگیرد و همین موضوع مشکلات بنیادی او را تشدید خواهد کرد.

ما نشانه‌های فراوانی از رفتارهای شخصیت بزرگسال سالم داریم که در مطالب بعدی به آن اشاره خواهم کرد.

استفاده ی مکرر فرد ازین مکانیسم نشانه ی افراد روان رنجور است و حتما لازم است از فرد متخصص روانشناسی کمک گرفته شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۳۵
mina nikseresht

                                                                                                                                                               

می گفت:

« زمانی که به خدمت سربازی رفتم، اوایل خدمت به شستشوی دستشویی ها گماشته شده بودم. احساس می کردم حالا که لیسانس دارم پس لابد جای بهتری قرار داده میشم اما اشتباه فکر می کردم. پس کاری بود که باید انجام می دادم و بابتش هم شکایتی نمی کردم یا غری بزنم یا اخمی به ابرو بیارم. وظیفه بود و باید انجام می شد. از وقتی مشغول به این کار شدم با خودم فکر می کردم یک عمر مادرم سرویس بهداشتی خونه مون رو تمیز می کرد ولی من حتی یک بار هم احساس نمی کردم این کار چه کار تأمل برانگیزیه. از این بابت که ما هم در کثیف شدن توالت خونه سهم داریم ولی چرا هیچ وقت به خودمون این زحمت رو نمی دادیم که یک بار هم ما این کار و انجام بدیم؟!» خیلی طولی نکشید که به جای بهتری منتقل شدم و اصلاً شاید حکمتش این بود که من متوجه بشم و بعد اون هر وقت خونه می رفتم و یا خدمتم تموم شده بود، سرویس بهداشتی خونه رو تمیز می کردم و به مادرم می گفتم که ممنون که یک عمر مسئولیت تمیز کردن کثیف کاری های ما رو برعهده داشتی.»

می گفت:

« از وقتی بچه دار شدم، شبا خوب نمیتونم بخوابم یا در طول روز استراحتم کم شده و تا میام بخوابم بچه بیدار میشه و باید یا بهش شیر بدم یا نیازهای دیگه اش رو رسیدگی کنم. از وقتی بچه دار شدم هر روز به این فکر می کنم که مادرم 5 تا بچه رو همینطور بزرگ کرد و ما چقدر ساده به زحمات شبانه روزی مادر و پدرمون نگاه می کنیم. چقدر ساده از کنار مسائل زندگی و زحمات دیگران رد می شیم بدون اینکه لحظه ای فکر می کنیم اونا هم می تونستن دنبال راحتی و آسایش خودشون باشن ولی ما حتی چشم دیدن همین زحمات ساده ی سخت رو هم نداشتیم وگرنه حتماً رفتار بهتری داشتیم یا مسئولیت پذیری بیشتری در مقابل بی احترامی ها و سختی هایی که بهشون تحمیل می کردیم داشتیم.»

چی میشه که بعضی با وجود یه سختی و یا مشکلی و یا تغییری در زندگی شون، می تونن تفکر عمیقی نسبت به اتفاقاتی که پیرامون شون افتاده یا میفته داشته باشند؟ چی میشه که بعضی ها اینقدر نسبت به اطرافیان شون سپاسگزار میشن و متوجه رنج و زحمت اونا هستن؟ چی میشه که بعضی نسبت به سرمایه ی عمر خودشون و دیگران احساس مسئولیت می کنن و چی میشه که بعضی اینقدر متوجه رفتار، گفتار و عمل شون در زندگی خودشون و دیگران میشن که به طبع رفتار و عمل بهتر و اثرگذارتری هم دارند؟

ما از اونها به عنوان آدمهای قدرشناس یاد می کنیم. اونها توانایی دیدن دیگران و موفقیت های اونها یا شکست های اونها رو دارند. اصلاً یکی از مولفه های هوش عاطفی همینه. همدردی و همدلی.

مسائل زیادی رو حول این محور شرح میدیم از جمله هوش هیجانی یا عاطفی. هوش هیجانی یعنی قدرتِ درکِ احساسات خودم و دیگران. اینکه من میتونم رنجی رو که بابت رفتارهای نادرستم روی دوش دیگری میذارم درک کنم و به فکر جبران و تغییری در رفتار خودم باشم. من می تونم نسبت به نیازها و احساسات دیگران بی تفاوت نباشم و ساده از کنارشون عبور نکنم. هوش عاطفی یعنی اینکه من می تونم نسبت به زحمات پدر و مادرم آگاهی و اشراف داشته باشم و باری رو از روی دوش اونها بردارم یا باری رو به رنج های اونها اضافه نکنم. هوش هیجانی یعنی اینکه قدرت ادراک من از محیط و اطرافم و احساسات خودم و دیگران باعث این میشه ارتباطات بهتر، اثرگذارتری داشته باشم و البته به همون میزان فرد مسئولیت پذیرتری هم هستم.

هوش عاطفی یعنی اینکه من میتونم روی احساساتم شناخت کافی داشته باشم، اونها رو به مخاطبم ابراز کنم و رفتار مناسبی در جهت هر کدام از احساساتم داشته باشم. رفتاری که یا باعث تقویت حس خوبی در دیگری میشه یا باعث ایجاد رنج در مخاطبم نمیشه.

تفکر عمیق و نه سطحی برای افرادی که هوش هیجانی خوبی دارند باعث میشه عملکرد بهتر، زندگی موفق تر و روابط خوبی رو تجربه کنند، ازدواج موفق و پایداری داشته باشند و شخصیت های مؤثر و اثرگذاری برای جامعه ی اطراف شون باشن. مثلاً من میتونم احساسات دیگران رو از هم تشخیص بدم و البته درگیر و گرفتار احساسات منفی اونها هم نشم.

در موفقیت ها حامی دیگران و مشوق اونها میشن. در شکست ها لب به سرزنش و تحقیر باز نمی کنند. آدمایی که هوش عاطفی بالایی دارند نقش یک حمایتگر عاطفی رو برای اطرافیان شون بازی می کنند. می تونن نقاط قوت و ضعف اونها رو از هم تفکیک کنند و مشوق نقاط قوت و حمایتگر اصلاح نقاط ضعف باشند به هر روشی که بتونن.

حالا راه های زیادی برای تقویت هوش عاطفی ذکر شده که یکی از اونها میتونه همین باشه که ما بشینیم و فکر کنیم.

خوبی ها و امکاناتی که من توی زندگیم دارم و دیگران از اون بی بهره اند. استفاده هایی که می تونستم از فرصت ها و امکانات رفاهیم داشته باشم یا کوتاهی کردم و یا از اون امکانات در جهت خلق فرصت و ارزشی برای خودم و دیگران استفاده کردم بدون اینکه به کسی آسیبی بزنم. می تونم به این فکر کنم که هر حرفی که در طول روز می زنم، هر رفتاری که با خودم و دیگران دارم، هر خط فکری که دنبال می کنم آیا اینها در جهت ایجاد امنیت و رشد برای خودم و دیگرانه یا زمینه ی آسیب بیشتر و رشد کمتری رو فراهم میکنه؟

میتونم فکر کنم در سن و سالی که قرار دارم آیا هدفی رو برای خودم ایجاد کردم که در سال آینده موقعیت های بهتری رو برای من فراهم می کنه یا اینکه من هنوز هدفی ندارم و منتظرم تا فرصتی ایجاد بشه یا امکانی فراهم بشه تا تغییری در منش و رفتار من رخ بده؟

به همین دلیله که در دین اسلام هیچ عملی پسندیده تر و بهتر از اندیشیدن و تفکر نیست. چرا که تفکر منجر به تغییر و حرکت میشه و یکی از دلایل اینکه خیلی ها تغییری نمی کنند و یا رفتاری رو که سالها آسیب زننده بوده و هست باز هم تکرار می کنند و به این دلیل است که شخص تفکر عمیقی نسبت به عملکرد و آینده و اثر اون در زندگی نداره.

پس چه خوب که همین روزا تصمیم بگیریم دفتری داشته باشیم و عمیق فکر کنیم من کجای جاده ی زندگیم ایستادم و چه مسئولیتی در قبال زندگیم، رفتارم، عملم داشتم و خواهم داشت؟

همینه که فکر باعث ایجاد برکت و تغییر در زندگی من خواهد شد. انشالله.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۳۷
mina nikseresht