روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ق.ظ

خودشناسی راه رهایی از بحران هویت است!

امروز با خانم جوانی 33 یا 34 ساله صحبت می کردم. به مدیریت یک مجموعه منصوب شده بود. ابتدای صحبت محکم صحبت می کرد. توقعات و انتظارات ایشان از کارکنان و کارمندان آن مجموعه و سیر تعالی که آنها برای خود تعریف کرده بودند. ملاک ها و ارزش هایی که در کار برایش اهمیت داشت اما در عین حال شخصیت منعطفی نسبت به کارمندان پیش گرفته بود.

آنچه که در بین تمام آن یک ساعت و نیم گفتگو سرنخ ماجرای زندگی آن خانم و احوالش می شد این بود: من در این سن هنوز خودم را پیدا نکرده ام. بسیار تلاش کرده ام، بسیار دنبال هدفم دویده ام اما هنوز نمی دانم چه میخواهم و یا کجای زندگیم ایستاده ام. من احساس می کنم خودم را پیدا نکرده ام. موضوعی که این روزها مکرر از چندنفر شنیده ام و یا در رفتار بعضی می بینم. افرادیکه دچار بحران هویت هستند معمولاً با دیدن موفقیتی در دیگران نیز دچار مشکلات اخلاقی و رفتاری می شوند. حسادت، طمع، غرور کاذب و رفتارهایی که به بحران هویت دامن می زند.

افرادی که در بزرگسالی دچار بحران هویت هستند، به نظر شما چه چیزهایی در شکل گیری بروز این مسأله نقش داشته است و چرا بعضی در سنین بالاتر هنوز نمی دانند چه می خواهند؟ هنوز در زندگی شان پیروی از هدف ها، نظرات و سلیقه ی دیگران دارند و آنها را زندگی می کنند؟ آنها چگونه زندگی کردند من هم همان راه را در پیش بگیرم و یا چه چیزهایی در جامعه ارزش و ملاک محسوب می شود و من هم دنباله رو همان عقیده، مسلک و منش باشم.

اریکسون روان شناس امریکایی یکی از نظریه پردازان شخصیت که به خاطر اصطلاح بحران هویت به شهرت رسید بحران هویت را اینطور تعریف می کند: « بحران هویت وضعیتی توأم با تردید نسبت به خود و پرس‌وجوی فعالانه درباره ی تعریف خود است که نوعاً در نوجوانی پیدا می‌شود. این اصطلاح توسط روانشناس آلمانی اریک اریکسون ابداع شده‌است. اریکسون معتقد است که عمده‌ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کم و بیش باثبات نوجوان باید نیازها و آرزوها و توانایی‌های خود را به شکل تازه ای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.

از نظر اریکسون داشتن هویت مستقل یکی از مهم‌ترین بخش‌های دوران نوجوانی است. ولی او اعتقاد دارد که به‌وجود آمدن و رشد هویت فقط به دوران نوجوانی محدود نمی‌شود.

هویت در تمام طول زندگی تغییر و رشد می‌کند. هر چالشی که با آن روبه‌رو می‌شوید، هر تجربه‌ی جدیدی که در زندگی خود دارید باعث می‌شود هویت شما کمی تغییر کند.

وضعیت‌های هویت

موفقیت در کسب هویت: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که شخص هویت‌های مختلف را بررسی می‌کند و به یکی از آن‌ها متعهد شده‌ است.

ضرب‌الاجل: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد به‌صورت فعال هویت‌های مختلف را بررسی کرده‌، ولی هنوز به یک هویت متعهد نشده است.

سلب حق: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد بدون بررسی هویت‌های مختلف به یکی متعهد شده‌ است.

سردرگمی هویت: این وضعیت وقتی اتفاق می‌افتد که نه بحران هویت و نه تعهد به هویت وجود دارد.

محققان به این نتیجه رسیده‌اند، آن‌هایی که کاملا به یک هویت متعهد شده‌اند، از بقیه‌ی افراد سالم‌تر و خوش‌بخت‌تر هستند.

افرادی که در وضعیت سردرگمی هویت هستند، معمولا احساس راحتی نمی‌کنند. آن‌ها نمی‌توانند یک هویت را برای خود نگه‌ دارند. امروزه دنیا به‌سرعت درحال تغییر است. برای همین هم بحران هویت نسبت به دوران اریکسون بیشتر اتفاق می‌افتد.

این مشکلات فقط مخصوص سنین نوجوانی نیستند. افراد در برهه‌های مختلفی از زندگی خود این مشکل را تجربه می‌کنند؛ مخصوصا زمان‌هایی که فرد تغییرات بزرگی را در زندگی خود تجربه کرده‌ است. مثلا وقتی کسی شغل خود را تغییر داده، رابطه‌ی جدیدی را شروع کرده‌، ازدواجش را پایان داده یا به‌تازگی بچه‌دار شده‌ است.

یکی از مسائلی که در بحث هویت مطرح می شود شناخت از خویشتن است. اینکه من کیستم؟ چه زندگی را طی کرده ام؟ هدف هایم چه بوده است؟ دنبال کردن دیگران و اهداف آنها برای من چه سودی خواهد داشت؟ آیا دیگران می توانند برای پیدا کردن هویت واقعی من به من کمک برسانند؟

چیزی که در این بین آسیب زننده است پیروی از دیگران بدون تأمل و تفکر عمقی نسبت به آنچه که آنها برگزیده اند و دنبال می کنند می باشد. معمولاً افرادی که تفکرات سطحی دارند و خودآگاهی کمتری را تجربه کرده اند و بیشتر زندگی خود را صرف نظرات دیگران، هدف های آنها و شبیه ساختن خود به آنها می کنند دچار بحران هویت می شوند.

تفکر سطحی یعنی من همه چیز را در ظاهر می بینم، قضاوت می کنم بی آنکه علل و سبب آن پدیده و یا ارزشی که بدان پایبند می شوم را بدانم.

که متأسفانه امروزه بسیاری افراد را می بینیم که بی آنکه تعمل کنند از سلیقه، سبک، روش و رفتاری پیروی می کنند که حاصلش بعضاً می شود مشکلاتی که در بزرگسالی این افراد اتفاق می افتد و هنگامی که در بحران های زندگی واقع شوند، ممکن است همان عقاید، سلیقه ها و منش را زیرسؤال ببرند و دنباله رو روش و منشی دیگر شوند. افرادی که در سنین بالا شغل مناسبی ندارند، از این شاخه به آن شاخه می پرند، زندگی مستقلی را تجربه نمی کنند و خودشان را میان دیگران جستجو کرده و باز هم در نهایت دنباله رو دیگرانند.

خودمان را زندگی کنیم. علاقه مندی هایمان را پیدا کنیم و ذهنمان را درگیر رفتار، منش، اهداف و زندگی دیگران نکنیم که خود این آسیب زننده بوده و خواهد بود. بنده همیشه در مشاوره ها به دیگران این توصیه را کرده و می کنم: « تمرکز ذهنیت را از روی رفتار دیگران بردار؛ مهم نیست دیگران چه می کنند و چه کسانی را دنبال می کنند؛ در نهایت اگر به فکر خودشناسی و ساختن راه خویشتن نباشم، متضرر خواهم بود.» چرا که اثرات افکار، باور و منش دیگران به من منتقل خواهد شد و نفس دیگران روی من اثرگذار خواهد بود. خصوصاً زمانی که فردی خودسازی نکرده و مبتلا به غرور، حسادت، تعصب روی روش و منشی مشخص نسبت به افرادی خاص، خشم های درونی، زخم های روان و مشکلاتی این چنین است و من هم به دنبال کردن این افراد، این اثرات را به زندگیم بازخواهم گرداند که نمود آن در رفتارم نمایان خواهد بود.

چه خوب که در این ماه پربرکت به این تفکر عمیق برسیم آنچه که قرار است ما را به سر منزل مقصود و حقیقت برساند تنها خداوند متعال است و پیروی از سبک و سیاق انسان ها نباید موجب جلوگیری از تحقیق، تفکر و تأمل عمیق من نسبت به خودم و خدای خویش شود. تعصبی که بسیاری افراد نسبت به آنچه انتخاب کرده و می کنند وجود دارد مانع همان رسیدن به تفکر عمیقی است که هدایت گری را تنها از خداوند و برگزیده گان پاک او می دانند.

ما در زمانه ای واقع شده ایم که همه ادعای پیامبری و خدایی و بنده پروری دارند. در سواد، مهارت و آنچه قرار است در زندگی ما نقش داشته باشد و این مدل شبکه های اجتماعی ماست بی آنکه ما واقف به این باشیم که این مدل بنده پروری نتیجه ای جز سرگشتگی و گم شدن از دامان خداوند را به همراه ندارند و به بحران هویت ما دامن خواهد زد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۱
mina nikseresht

داشتیم با هم در مورد افکار خودآیند صحبت می کردیم. اینکه افکار خودآیند چه اثری در ذهنیت ما و برداشت های روزانه ی ما از اتفاقات دارد.

افکار خودآیند، کوتاه و مجمل هستند.

معمولاً این افکار در قالب چندکلمه و در قالب عبارت های تلگرافی ظاهر می شوند: « تنها... بیمار... طاقت ندارم... سرطان.... فایده ای نداره...» یک کلمه با یک جمله ی کوتاه به عنوان برچسبی برای مجموعه ای از خاطرات دردناک، ترس ها یا خودنکوهی عمل می کنند.

یک فکر خودآیند لزوماً همیشه در قالب کلمات ظاهر نمی شود. بلکه می تواند به صورت یک تصویر ذهنی کوتاه و مختصر یا به صورت صدا، بویایی یا هر احساس جمعی خودش را نشان دهد. زنی که از بلندی می ترسید برای چند لحظه این تصویر به ذهنش خطور کرد: « زمین کج شده و او در حال لغزیدن به سمت پنجره است.» هر زمان این خانم به طبقه ی سوم می رسید این خیال پردازی گذرا باعث فراخوانی اضطراب شدیدی در او می شد.

گاهی افکار خودآیند ممکن است در قالب مرور وقایع گذشته ظاهر شوند. زن افسرده ای مدام تصویر در ورودی یکی از مراکز خرید به ذهنش خطور می کرد زیرا در همین مکان بود که همسرش به او گفت خیال جدا شدن از او را دارد. تجسم این مکان کافی بود تا تمام احساس های مربوط به این فقدان در او زنده شود.

گاهی اوقات نیز افکار خودآیند به صورت دانش شهودی ظاهر می شوند که هیچ کلمه، تصویر یا برداشتی همراه آنها نبوده است. مثل سرآشپزی که به شدت به توانایی خودش شک داشت و فقط می دانست که تلاش او برای ارتقاء شغلی، مشت بر سندان کوفتن است.

افکار خودآیند تقریباً همیشه قابل باورند

ما تقریباً به این افکار اعتقاد داریم و اصلاً به عقل ستیزی آنها نمی اندیشیم. به عنوان مثال مردی که پس از درخواست طلاق همسرش دچار غضب و خشم شدیدی می شود، درست در همان لحظه اعتقاد راسخ دارد که همسرش به خاطر بی عرضگی ایشان، درخواست طلاق داده است.

اعتقاد ما به افکار خودآیند مثل برداشت های حسی ماست. شما سخت به واقعیت افکار خودآیند می چسبید درست مثل اینکه صدا یا نوری را در جهان واقعی دیده اید. اگر شما مردی را ببنید که سوار ماشین گران قیمتی می شود بلافاصله این فکر به ذهن تان خطور می کند: « او مرد پولداری است و این قدر پُز و افاده دارد که انگار از دماغ فیل افتاده است.» شما قضاوت خودتان درباره ی این فرد را دقیقاً همان قدر واقعی می پندارید که بخواهید از درست بودن قضاوت خود درباره ی رنگ آن ماشین دفاع کنید.

افکار خودآیند به صورت خودانگیخته تجربه می شوند.

شما به این دلیل به افکار خودآیند اعتقاد دارید چون خود به خود وارد ذهن تان می شوند. به نظر می رسد که این افکار خود به خود در قبال وقایع پیرامون به وجود می آیند و ناگهان وارد ذهن شما می شوند. مچ گیری این افکار، کار دشواری است چه برسد به اینکه بخواهید آنها را در ترازوی عقل وخرد بگذارید.

افکار خودآیند اغلب در قالب «بایدگویی»، «اجبارگویی» و «حتماًگویی» ظاهر می شوند.

زنی که اخیرا همسرش فوت کرده است با خودش فکر کرد « تو باید گلیمت را از آب بیرون بکشی و نباید سربار زندگی دیگران شوی.» هر زمان که این افکار به ذهنش متبادر می شدند، احساس ناامیدی سرتاپای وجودش را فرا می گرفت. انسان ها با «بایدگویی» هایشان سخت در عذاب و گرفتاری می افتند مثل « من باید خوشبخت باشم»، « من باید شور و حال بیشتری داشته باشم« من باید خلاق، مسئولیت پذیر، سخاوتمند و مهربان باشم. تکرار «بایدگویی» احساس گناه یا کم ارزشی را در شما دامن می زند.

جنگ با «بایدگویی» دشوار است. به این دلیل که عملکرد آنها واقعاً در گذشته ارزش انطباقی داشته است و در حال حاضر نیز ارزش انطباقی دارد. این بایدها برای زندگی قواعد ساده ای فراهم کرده اند و در گذشته مؤثر بوده اند. آنها در شرایط استرس زا، ارزش بقایی دارند و به سادگی می توانید از آنها استفاده کنید. زمانی سر و کله ی مشکلات پیدا می شود که این بایدگویی ها، خودآیند می شوند. به گونه ای که فرصت تجزیه و تحلیل آنها را پیدا نمی کنید و چنان پایدار می شوند که نمی توانید برای کنار آمدن با موقعیت ها، این بایدگویی ها را تعدیل کنید.

افکار خودآیند تمایل دارند وقایع را افتضاح جلوه دهند.

این افکار معمولاً در هر حادثه ای به دنبال فاجعه یا خطر می گردند و همیشه انتظار دارند بدترین حالت ممکن اتفاق بیفتد. یک دردل معمولی را نشانه ای از سرطان در نظر می گیرند و کم توجهی معشوق را دلیل بر خیانت یا دوست نداشتن تلقی می کنند. جالب اینکه « افتضاح سازی، آبشخور اصلی اضطراب است.»

جنگ با تفکر افتضاح ساز، سخت است به این دلیل که عملکرد این توع تفکر انطباقی است. این افکار به شما کمک می کنند تا آینده را پیش بینی کنید و برای بدترین حالت ممکن آماده شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۴۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۵۰ ب.ظ

افکار خودآیند زمینه ساز احساسات و رفتار ماست

افکار خودآیند چیست؟

افکار به احساس ها دامن می زنند. این اصلِ زیربنایی در شناخت درمانی است. تمام تکنیک های شناختی که در نیمه ی دوم قرن بیستم تدوین و طراحی شده اند بر پایه ی یک اصل ساده شکل گرفته اند: شیوه ی تفکر باعث پدیدآیی و تداوم احساس ها می شود و هیجان ها ماحصل سبک و سیاق تفکر ما هستند. این افکار قبل از هیجان ها پدید می آیند، هرچند ممکن است این افکار، کوتاه، گذرا و نامحسوس باشند.

به عبارت دیگر، وقایع به خودی خود نمی توانند ما را دچار هیجان کنند. تفسیر شما از واقعه موجب احساس های شما خواهد شد. از این اصل به عنوان مدل ABC یاد می شود:

  1. واقعه-------» (B) تفکر--------»(C) احساس

تغییر در شیوه ی تفکر باعث تغییر در احساس های شما می شود. اگر همان لحظه این فکر به ذهن تان خطور کند(دوباره این پسره پادش رفته سوئیچ ماشین را دربیاورد و باطری ماشین خالی شد.) احتمالاً عصبانی می شوید. اما اگر فکر کنید «بهتره خونسردی خودم را حفظ نمایم و زنگ بزنم تا تعمیرکار بیاید.» احتمالاً در بدترین حالت تا اندازه ای ناراحت می شوید.

اثربخشی آشکارسازی افکار خودآیند در کاهش علائم:

صرفِ آشکارسازی افکار خودآیند منفی، درمان کامل تلقی نمی شود. این تکنیک، گام اول برای انجام بسیاری از تکنیک های شناختی-رفتاری است. با این حال، ممکن است احساس کنید . به صرف شناسایی چگونگی واکنش هایتان به موقعیت های آشفته ساز از شدت اضطراب، افسردگی یا خشم شما کاسته شده است. این نشانه را به فال نیک بگیرید زیرا نشانگر تاثیر سریع شناخت درمانی در کاهش مشکلات شماست.

دستورالعمل ها

بهتر است برای آشکارساز افکار خودآیند، ابتدا ماهیت و عملکرد آنها را درک کنید. این افکار باعث شکل گیری حلقه ی معیوب و پیچیده می شوند. ابتدا بهتر است به این حلقه ی معیوب توجه کنید. آنگاه افکار خودآیندتان را در دفترتان یادداشت کنید. با ثبت افکار، کار شما برای کاوش و تغییر الگوهای منفی فکر آسان تر خواهد شد.

1-حلقه های فیدبکی را درک کنید.

2-ماهیت افکار خودآیند را بشناسید.

3-به افکار خودآیند گوش بدهید.

4-افکار خودآیند را ثبت کنید.

گام 1 : حلقه های فیدبکی را درک کنید:

توالی واقعه-----» فکر------» احساس

سنگ بنای زندگی هیجانی شماست. اما این سنگ بنا می تواند به شدت به هم بریزد. زندگی هیجانی واقعی افراد، همیشه در اثر توالی واکنش های ABC نیست که با بروز حادثه ای به فکر بیفتیم و بعدش احساس خاصی را تجربه کنیم. در اغلب اوقات، مجموعه ای از واکنش های ABC در یک حلقه ی فیدبکی با یکدیگر ترکیب می شوند. احساسی که حلقه ی نهایی این توالی است خودش منجر به واقعه ای برای تفکر می شود.

وقتی که احساس های دردناکی را تجربه می کنیم یک حلقه ی فیدبکی منفی پدید می آید: به این صورت که خود این احساس ناخوشایند به عنوان یک واقعه، باعث فعال سازی افکار می شود و این افکار به احساس های دردناک تری دامن می زنند. این حلقه به کار خود ادامه می دهد تا شما را در دام اضطراب و افسردگی عمیق یا خشم کنترل ناپذیر گرفتار کند.

احساس ها، مؤلفه ی فیزیولوژیکی نیز دارند. وقتی که هیجان های خشم، ترس یا خوشحالی را تجربه می کنید، بدن شما واکنش نشان می دهد و این تغییرات پدید می آیند:

افزایش ضربان قلب، سطحی شدن نفس ها، تندتند نفس کشیدن، عرق کردن، افزایش فشار خون و حرکت قسمت های مختلف بدن.

هیجان های دیگری مثل افسردگی، غمگین یا سوگ باعث کندی سیستم فیزیولوژیکی شما می شوند. هم هیجان های شما و هم احساس های بدنی همراه با این هیجان ها، فرآیند ارزیابی را به راه می اندازند. به عبارتی شما تلاش می کنید احساس های خود را تفسیر و نامگذاری کنید.

گام 2: ماهیت افکار خودآیند را بشناسید

شما دائم برای توصیف دنیا و هریک از تجارب یا واقع پیرامون، از برچسب های خاصی استفاده می کنید. شما به طور خودآیند هر واقعه ای را تفسیر می کنید. شما به قضاوت درباره ی وقایع (خوبی یا بدی، دردناکی یا لذت بخشی، ناامنی یا امنیت) عادت کرده اید.

این فرآیند، تجارب شما را رنگ و لعاب خاصی می دهد. با برچسب هایی که می زنید، به این تجارب معنای خصوصی می دهید. سرمنشأ این قضاوت ها و برچسب ها را می توانید از گفتگوهای درونی خودتان پیدا کنید. در واقع، ذهن شما آبشاری از این برچسب ها و قضاوت هاست. این افکار دائم در ذهن شما سیلان دارند و کمتر مورد توجه قرار می گیرند، اما چندان قدرتی دارند که باعث دامن زدن به هیجان های شدید، در شما می شوند. آلبرت الیس این گفتگوی درونی را «خودگویی» می نامند و آرون بک به آنها « افکار خودآیند» می گوید. آرون بک به این دلیل از اصطلاح خودآیند استفاده می کند که این افکار بدون هیچگونه علت دقیق و استدلال منطقی به ذهن متبلور می شوند و خودشان را موجه و قابل قبول جلوه می دهند.(بک،1976)

افکار خودآیند معمولاً چنین ویژگی هایی دارند:

افکار خودآیند اغلب کوتاه و مجمل هستند.

افکار خودآیند تقریباً همیشه قابل باورند.

افکار خودآیند به صورت خودانگیخته تجربه می شوند.

افکار خودآیند اغلب در قالب «بایدگویی»، «اجبارگویی»، و «حتماً گویی» ظاهر می شوند.

افکار خودآیند تمایل دارند وقایع را افتضاح جلوه دهند.

افکار خودآیند نسبتاً فرد ویژه اند.

افکار خودآیند، ثابت و خود تداوم بخش اند.

افکار خودآیند اغلب با صحبت هایی که در جمع می کنید، متفاوت اند.

افکار خودآیند در قالب مضمون های عادت گونه تکرار می شوند.

افکار خودآیند، آموختنی هستند.

ادامه دارد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۰
mina nikseresht

                                             

غیر از این بودن؛ غیر از این شدن؛ غیر از این ماندن علاقه ذاتی ما انسانهاست؛

ما ذاتاً تمایل به تغییر داریم؛ به صیرورت؛ به دیگر شدن؛ به دگرگون شدن؛ به بهتر شدن؛البته هرچند شاید تلاشی برای آن نداشته باشیم.

تغییر روانی اصلی ترین مسأله ی روان‌درمانی در روان‌شناسی است؛ اینکه تغییر روانی چگونه رخ می‌دهد؟ وقتی ما تغییر می‌کنیم دقیقاً چه امور روانی تغییر می‌کند؟ آیا تغییرات همواره به سوی امور مثبت است؟ چه چیزی عامل تغییر است؟ مکانیزم‌های تغییر چیست؟ فرآیندهای آن کدام است؟ و سوال‌های دیگر.

از منظر جریان روان‌درمانی موجود؛ کسی یا چیزی جز خود فرد این تغییرات روانی را ایجاد نمی‌کند؛ خواه هشیارانه و خواه ناهشیارانه؛ و از نگاه رویکردهایِ درمانی مسلط امروزی؛ مثل خانواده بزرگ درمان‌های شناختی، تغییر از افکار آغاز می‌شود.

 فکرهای ما تغییر می‌کند که جان‌ها تغییر می‌یابند؛

اگر فرد در زندگی نوع برداشت‌های خود را تغییر دهد؛ حال روانی او هم تغییر خواهد کرد؛ اگر عینک‌های بدبینی را از چشم خود بردارد؛ خواهد دید که زندگی آن قدر هم که او تصور می‌کرد، دشوار نیست و خودش می‌تواند شرایط را از حال بد به حال خوب تغییر دهد.

در نظام فکری اسلام امّا قبل از آنکه با ذهن کار داشته باشیم با دل و قلب سروکار داریم؛ تغییر فکر هرچند مهم؛ اما تغییر میل از آن مهم‌تر است. ذهن جایگاه افکار و شناخت‌ها است و دل پایگاه امیال و عواطف؛ از منظر اسلام امیال و شناخت‌ها همواره در مصاف هم‌اند تا کدام پیروز میدان درآید!

تغییر با سه تغییر دهنده:

از قرآن کریم درمی‌یابیم که خاستگاه تغییرات روانی انسان‌ها از سه ناحیه است:

خدای متعال (إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى...

خود (حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ)؛

و شیطان (وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ...فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ) .

تغییرات می‌تواند هم مثبت باشد و هم منفی؛ اگر تغییرات به سمت تعالی باشد مثبت است و اگر به سمت تنزل باشد منفی است.

اگر احساس کنیم با انسان‌ها مهربان‌تر شده‌ایم؛ خیر و خوبی آن‌ها را می‌خواهیم؛ نقش‌ها و وظایف خود را به‌خوبی انجام می‌دهیم؛ می‌دانیم برای چه زندگی می‌کنیم و حس خوش معنوی داریم؛ احتمالاً به سمت تعالی گام برداشته‌ایم؛ و اگر فقط خودمان و خواسته‌های خودمان مهم شده؛ حوصله اطرافیان را نداریم؛ دیگران هم حوصله ما را ندارند؛ وظایف و نقشهایمان را به درستی ایفا نمی‌کنیم؛ نمی‌دانیم برای چه زندگی می‌کنیم و احساسات معنوی را هم مدتهاست فراموش کرده‌ایم؛ شاید از تغییرات مثبت باز ایستاده یا روند مقابل آن‌را آغاز کرده‌ایم.

در نگاه اسلام؛ تغییرات تعالی بخش به‌دست خداوند است و ما پردازشگر این تغییرات هستیم؛ و شیطان زمینه‌ساز تغییرات منفی.

اما چگونه؟

اصلی‌ترین کاری که از دست شیطان بر می‌آید؛ ایجاد خودگویی‌های منفی است! بله همان وسوسه!

کی دچار وسوسه‌ایم؟

زمانی که داریم با خودمان آهسته سخن می‌گوییم امّا به‌صورت منفی، وقتی طوری با خودمان حرف می‌زنیم که امید را از خودمان می‌گیریم؛ انگیزه حرکت را از خود می‌ستانیم؛ انگیزه‌ آسیب به دیگران در جانمان می‌افتد؛ انجام کاری که قبلاً می‌دانستیم ناسالم است در ذهنمان زیبا و جذاب می نمایاند و ... .

وقتی این خودگویی‌ها فعال می‌شوند با چیزی به نام هوای نفس یا امیالِ معارض با هدف متعالی ترکیب می‌شوند و جریان تغییرات منفی آغاز می‌شود.

تغییرات منفی گام به گام است همان‌طور که تغییرات مثبت نیز درجه به درجه است. همچنین تغییرات مثبت و منفی از تغییرات سطحی (مثل  ایجاد غیظ و غضب) به تغییرات عمیق (مثل هدایت یا ضلالت) حرکت می‌کند.

و اصلی‌ترین مکانیزم تغییر  در اندیشه اسلامی کفّ نفس (مهار خود) است.

اگر دوستدار تغییرات مثبت هستید؛ بسم الله! خودگویی‌های منفی را بشناسید و امیال معارض با هدف متعالی را دریابید؛

با تغییرات منفی مبارزه کنید؛ زمینه تغییرات مثبت همراه شما هست!

تغییر سال به تغییر حال است! و «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ:

خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند»  (رعد، 11)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۲۳
mina nikseresht