روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۹۶ مطلب با موضوع «روان شناسی تغییر فردی» ثبت شده است

اینکه افراد بخشی از روزشون رو ممکنه درگیر نگرانی درباره‌ی آینده باشن رو عادت ذهنی محسوب می کنیم.ما برای نگه داشتن ذهن در زمان اکنون میتونیم از رویکرد درمانی ذهن آگاهی استفاده کنیم. توی این مقاله خانم Jennifer Gerlach LCSW روان درمانگر، پنج راهکار رو ارائه میدن درباره‌ی این که چطور از زمان حال لذت ببری درحالیکه نگران آینده ای. نگرانی درباره‌ی آینده اگر کنترل نشه، لذت امروز رو می گیره، می‌تونه اضطراب رو ایجاد کنه برای چیزی که وجود نداره و یا هنوز اتفاق نیفتاده و از این طرف،تلاش برای حذف کردن این افکار مضطرب کننده، اتفاقاً این افکار رو بزرگتر می کنه.می‌تونه مانع خودشکوفایی بشه و فرد رو از انجام کاری که باید انجام بده،منحرف کنه. اغلب ذهن ما تصاویر تلخی از آینده ترسیم می‌کنه و من بعنوان درمانگر هرروز این رو می بینم.«اگه کارمو از دست بدم چی؟ اگه همسرم بره چی؟ اگه سرطان بگیرم چی؟» این چی میشه، فرد رو در دام آینده نگه میداره برای چیزی که اکنون وجود نداره. اما با تمرین تعهد و پذیرش می تونیم تکرار این افکار رو کم و کمتر کنیم:

1-پیدا کردن یک لنگر: تمرینات لنگر به معنی ریشه کردن چیزیه که در لحظه‌ی حال رخ میده. مثل نوشیدن آب، تنفس.همانطور که لنگر کشتی رو روی آب نگه میداره تجربیات و احساسات هم میتونه تو رو در لحظه‌ی حال نگه داره

۲-تعیین یک هدف برای امروز: یک هدف یا قصد می‌تونه کمک کنه فقط به امروز نگاه کنی.مثلا من قصد دارم امروز برم پیاده‌روی و ازش لذت ببرم. این نیت، ذهنت رو در زمان حال محدود می‌کنه.

3-یک مانترا رو تمرین کن تا زمان حال رو بهت یادآوری کنه.«مانتراها در آیین بودا و هندو آوای خاص یا کلمه ای مثل ذکر که هدف مند کنار هم قرار می گیره جهت تلقین به ذهن.

 ۴-بخودت اجازه بده احساس اضطراب کنی. اضطراب ناخوشاینده اما تلاش برای اینکه کمتر اضطراب داشته باشی بیشتر مضطربت می‌کنه.آزادی درک این احساس رو به خودت بده.

5-زمانی رو برنامه‌ریزی کن و سعی کن نگرانی رو در اونجا حفظ کنی: هدف نگرانی، برنامه‌ریزی کردن ما برای آینده است.اختصاص زمان برای برنامه‌ریزی می‌تونه بهت کمک کنه تا برای نگرانی خودت حد و مرز تعیین کنی و بتونی در زمانیکه مشغول کاری هستی، کارت رو انجام بدی. درمان پذیرش و تعهد «به عنوان تماس با لحظه‌ی حال»، کمک ویژه‌ای می‌کنه تا در لحظه زندگی کنی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۲۱:۱۲
mina nikseresht

                          

خانم دکتر Carla Shuman روان شناس بالینی و استاد دانشگاه جرج واشنگتن در این مقاله به اهمیت تجربه‏ی احساسات اشاره کرده‏اند. ایشون موضوع رو با انیمیشن Inside out شروع می‏کنند و اینکه چطور رایلی کودک 11 ساله‏ی داستان طیف کاملی از احساسات رو تجربه می‏کند (اگه انیمیشن رو دیده باشین هر احساسی یه شخصیت رو با رنگ همون احساس به تصویر کشیده) هر احساس تلاش می‏کند بر احساس دیگر پیروز شود در حالیکه تجربه‏ی احساس غم در داستان ضروری به نظر می رسد و نباید سرکوب شود.

Inside Out داستان رایلی 11 ساله را به تصویر می کشد که والدینش خانواده را به حالت دیگری منتقل کردند و او را مجبور کردند که از نو شروع کند، دوستان جدیدی پیدا کند و به یک تیم جدید هاکی بپیوندد.

می بینیم که رایلی طیف کاملی از احساسات را تجربه می‌کند، با احساس خشم که رهبری بیشتر فیلم را بر عهده می‌گیرد و ترس و غم را سرکوب می‌کند. احساس شادی سعی می کند پیروز شود، اما تلاش های او خنثی می شود و حضور او اغلب سطحی است. به عنوان یک متخصص بهداشت روان، فکر می‌کردم این فیلم به طرز درخشانی اهمیت هر یک از احساسات و تلاش‌های نادرست خشم برای کنترل اوضاع را به تصویر می‌کشد.

غم و اندوه در نهایت در پایان فیلم متوجه منظور او می شود، زمانی که او بینشی در مورد اینکه چرا تأمل کردن مهم است، چرا غم باید احساس شود، و چرا شادی می تواند واقعاً زمانی آشکار شود که به احساسات دیگر اجازه وجود داشته باشد، می دهد. ما اغلب احساسات دیگر را ناخوشایند، غیر ضروری و ناخواسته می‌دانیم. اما همه آنها هدفی دارند.احساس ترس از ما در برابر موقعیت هایی که ممکن است به ما آسیب برساند یا ما را به دردسر بیاندازد محافظت می کند. اما وقتی این احساسات بیش از حد شدید یا مداوم می شوند، افراد از انجام کارهایی که باید انجام دهند اجتناب می کنند.شادی به ما اجازه می دهد جشن بگیریم و سپاسگزار باشیم. اما وقتی سعی می کنیم شادی را مجبور به حضور کنیم، این احساس می تواند کوتاه مدت باشد و احساس رضایت نمی کند.

خشم از ما دفاع می‌کند و می‌تواند به ما قدرت دهد تا به دنبال عدالت باشیم. این یک احساس بسیار مهم است، اما استفاده بیش از حد یا نادرست، ما غیرمنطقی، از نظر احساسی واکنش‌پذیر و تکانشی می‌شویم. عصبانیت کنترل نشده می تواند منجر به تصمیمات بدی شود که از آنها پشیمان شویم و اقداماتی که به روابط ما آسیب می زند.

به نظر می رسد افراد برای این سه احساس هدف پیدا می کنند، خواه همیشه از آنها به خوبی استفاده کنند یا نه. غم کمترین مورد علاقه همه است، اما غم احساس مهمی است که باید در ظاهر تجربه شود و سرکوب نشود. من پیشنهاد نمی کنم که غم و اندوه طولانی مدت، که می تواند منجر به افسردگی و ناامیدی شود، هدف است. در عوض، اجازه دادن به خودمان برای غمگین شدن زمانی که اتفاق بدی می‌افتد زمانی که عزیزی را از دست می‌دهیم، زمانی که طرد شدن را تجربه می‌کنیم، یا زمانی که احساس تنهایی می‌کنیم می‌تواند به ما بینشی نسبت به خواسته‌ها و نیازهایمان بدهد. باید بپذیریم که احساس ناراحتی می کنیم و حتی به خود اجازه می‏دهیم اشک بریزیم که بخشی از روند درمان است. اشک ریختن باعث رهایی می شود که به بهبود بدن و مغز ما از غم، ناامیدی و اندوه کمک می کند.

در اینجا چهار نکته وجود دارد که به خودتان اجازه می‌دهید به روش‌های سالم غمگین باشید:

   1- یک دفتر خاطرات داشته باشید و زمانی که احساس ناراحتی می کنید، مطالبی را بنویسید. در مورد چیزی که از آن ناراحت هستید فکر کنید و احساس خود را توصیف کنید. در مورد آنچه اتفاق افتاده که منجر به احساس شما شده است بنویسید. لازم نیست روایت طولانی باشد. اما نشان می دهد که شما به خود اجازه غمگینی داده اید و می توانید بعداً، زمانی که احساس متفاوتی دارید، در مورد آن فکر کنید.

2- اگر اهل ژورنال نیستید یا از نوشتن لذت نمی برید، یک لیست پخش موسیقی ایجاد کنید که غم و اندوه را برانگیزد. شاید این آهنگ هایی در مورد یک قلب شکسته باشد که می توانید پس از پایان یک رابطه به آنها گوش دهید. یا می‌توانید هنگام غمگینی به آهنگی در مورد دلتنگ شدن کسی گوش دهید که مرده یا دیگر در زندگی شما نیست. موسیقی می تواند یک ابزار درمانی قدرتمند باشد.

3- زمانی را برای تفکر در مورد تجربیاتی که ممکن است باعث غمگینی شوند، اختصاص دهید. اگر تمایل دارید فردی باشید که در هنگام غمگینی سعی می کند حواس خود را پرت کند، در مقابل وسوسه مقاومت کنید. چند دقیقه با این احساس بنشینید و به یاد داشته باشید که همه احساسات موقتی هستند، اما برای هر احساسی مهم است که به رسمیت شناخته شود. پذیرش آگاهانه همه احساسات، روند بهبودی سالم‌تری را تسهیل می‌کند.

4- اگر از غمگین بودن خسته شده اید و برای مدتی بدون تسکین این احساس را داشته اید، با یک درمانگر صحبت کنید. این به شما فضای امنی را برای به اشتراک گذاشتن احساسات خود و بررسی علت تداوم آنها می‏دهد.

فرهنگ مدرن ما اغلب پیام های نادرستی می فرستد مبنی بر اینکه قرار نیست ما غمگین باشیم و اگر غمگینی را تجربه کنیم، مشکلی برای ما وجود دارد. باید افسرده باشیم اما غم و اندوه افسردگی نیست. غم این است که بپذیریم چیزی را از دست داده ایم. بنابراین، به خود اجازه دهید که احساس غمگینی کنید و از قضا، در نهایت منجر به پذیرش، انعطاف پذیری و امید به آینده خواهد شد.

(امیدوارم از ترجمه ‏ی این مقاله راضی بوده باشید. اگر تمایل به مشاوره و رزو وقت تلفنی داشتید می توانید با ایمیل بنده اطلاع بدهید. mina.nikseresht@yahoo.com)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۲ ، ۲۲:۰۳
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۲ ب.ظ

کمال گراهای همه چیز تمام...

آدمای کمال گرا هم خودشون رو عذاب میدن هم بقیه ای رو که با اونا نشست و برخاست دارن.

آدمای کمال گرا ، با اعمال زور و فشار برای انجام کارها به بهترین شکل ممکن ممکنه باعث اذیت و آزار اطرافیان بشن.

پدر و مادرهای کمال گرا با دادن احساس شرم به فرزند یا فرزندان شون، عزت نفس اونا رو لگدمال می‏کنند.

کافیه اون فرزند بزرگ بشه و در شرایطی واقع بشه که کاری رو به هر دلیلی نتونه عالی و احسنت انجام بده اون وقته که اضطراب کافی نبودن، کامل نبودن میاد سراغش و تبدیل میشه به یه فرد همیشه مضطرب که اگر توسط اطرافیان تایید و یا تشویق نشه دچار افسردگی هم خواهد شد.

آدمای کمال گرا همه چیز رو دچار نقص می بینن در صورتی که موفق نشن کاری رو کامل و کافی انجام بدن. یه حس عذاب وجدان همیشه همراه شون هست تا وقتی کاری رو که دوست داشتن خیلی کافی و کامل انجام بدن از کیسه ی روانی شون بکشن بیرون و شروع کنن به احساس شرم.

آدمای کمال گرا، آدمای اطراف شون رو از خودشون فراری میدن. چون حتی اگر شما به بهترین شکل ممکن هم کاری رو به اندازه ی توان و مهارت تون انجام بدین، بازم بعدها که آدم بهتری بیاد سراغشون نسبت به کار شما ایرادگیر میشن و یه الگوی کامل و بی نقصی در ذهن شون وجود داره که باید اونها رو به اون کاملاً نزدیک کنه.

احساس غالبی که پدر یا مادر کمال گرا به فرزندشون میدن چیه؟ حس شرم.

به محض اینکه بچه در موقعیت این احساس قرار بگیره و این حس رو تجربه کنه، تمام تلاشش رو می‏کنه که مورد قبول شما واقع بشه و البته تبدیل میشه به یک فرد مهرطلب هم!

کمال گرایی بعضا باعث اهمال کاری هم میشه. یعنی به تعویق انداختن کارها به صورت مکرر. چون تا شرایط ایده آل نشه، تا تمام فرصت ها به طور کامل مهیا نباشه فرد دست به کاری نمیزنه و مدام امروز و فردا می‏کنه.

ازدواج کمال گراها هم با خطر مواجه میشه. یعنی تا صاحب خونه نشه، نه ماشین نداشته باشه، تا تحصیلاتش تموم نشه، تا مدرکش رو نگیره، تا... اینقدر این تاها ادامه پیدا می‏کنه که فرد نفر مقابل هم دست از ازدواج با فرد کمال‏گرا بکشه و البته سن فرد هم میره بالا و دیگه فرصت‏های بهتری ممکنه سراغش نیاد.

خلاصه اینکه شما هرقدر هم موفقیت های ظاهری داشته باشین، هیچ وقت به چشم یک فرد کمال گرا نمیاین چون اونا توی ذهن شون هم دنبال بهتر از شما می گردن و البته کمال گراها ویژگی های رفتاری دیگه ای هم دارن که من لو نمیدم :)

کمال گرایی نیاز به درمان داره. چون آدمهای مبتلا به وسواس حتماً کمال گرا هم هستن.

چه خوب که وقتی نشانه های هر اشکالی رو در روان مون می بینیم سراغ درمانگری بریم که بتونه به ما در موضوع کمک کنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۳۲
mina nikseresht
يكشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۱۵ ب.ظ

کمال گراهای بی نقص و عیب!

برای کمال گراها بی نقص بودن شما بسیار مهم است. تفکر همه یا هیچ که جز خطاهای شناختی معرفی می شود در فرد مبتلا به کمال گرایی بسیار پررنگ است. برای فرد کمال گرا، اگر کاری صددرصد کامل و بی عیب نباشد به کلی بد و خراب است و راه میانه ای نیز وجود ندارد. افرادی که اینگونه می اندیشند باور دارند یا کاری را عالی انجام داده اند و یا آنکه آن کار هیچ ارزشی ندارد. اگر شما با فرد کمال گرا در ارتباط باشید و یا خودتان مبتلا به کمال گرایی باشید خواهید دید از نظر خودتان یا آنها موفقیت در هر زمینه ای مفاهیم سخت و پیچیده ای دارد و برای همین آنها از دست زدن به هر کاری ممانعت دارند. افراد مبتلا به این طرز فکر مستعد ابتلا به اضطراب و افسردگی هستند. برای فرد کمال گرا تایید دیگران حکم برنده بودن را دارد. خصوصا از سمت افرادی که آنها را به شدت قبول دارند. در تفکر فرد کمال گرا خاکستری وجود ندارد. همه چیز مطلق تعریف شده است.

اینکه در رزومه ی اخلاقی و رفتاری شما خطایی نبوده باشد و اگر هست از نظر آنها شما محل اشکال و نقص هستید. مهم بودن از ابعاد معنوی، اقتصادی، روابط اجتماعی و... برای کمال گراها اهمیت دارد. اینکه اگر شما در جایگاه علمی، معنوی، اقتصادی، شغلی و ... خوبی قرار گرفته باشید از نظر آنها بی نقص محسوب خواهید شد و ممکن است اصلاً نقص های شما نیز دیده نشود. کمال گرایی نوعاً دچار افراط و تفریط است. زندگی کردن با افراد کمال گرا که در طیف اختلالات وسواس نیز گنجانده می شود بسیار سخت است. از نظر یک انسان کمال گرا هر چیزی که دارای نقص باشد خواستنی نیست. حتی اگر شما انسانی باشید با موفقیت های بسیار اما در برخی موارد نیز گاهاً در رفتار و گفتار ضعفی از شما دیده شده باشد از نظر فردی که مبتلا به کمال گرایی است همواره محل ایراد و اشکال خواهید بود. در ذهن آنها نقص بسیار پررنگ است. ذهن آنها به جای تمرکز روی ویژگی ها و صفات مثبت شما درگیر پیدا کردن نقص ها و ضعف های شما می باشد. البته که ما در مبحث شیرین طرحواره ها نیز به طرحواره ی نقص و شرم این افراد نیز اشاره می کنیم که فردی که طرحواره ی نقص و شرم فعال داشته باشید به احتمال زیاد مبتلا به کمال گرایی نیز خواهد بود. افراد کمال گرا، دائماً دنبال دیدن نقص ها و ضعف های شما هستند. آنها تمایل زیادی به این دارند تا از شما انتقاد کنند چرا که از نظر فرد کمال گرا شما باید خالی از نقص و ایراد باشید تا بتوانند با شما رابطه ی خوب و سازنده ای داشته باشند. برای همین اگر در ارتباط با فرد کمال گرا قرار بگیرید نظر آنها همواره مخالف نظر شما خواهد بود. به این دلیل که ممکن است در گذشته شما ضعف هایی داشته اید که از نظر آنها نقص حساب می شده است و در تاریخچه ی ذهنی آنها این نقص ها ثبت و ضبط خواهد شد تا در وقت مناسب به شکل انتقاد بروز پیدا کند.

اصلاً فرد کمال گرا را از کجا می توان شناخت؟ چرا زندگی کردن با کمال گراها بسیار سخت و دشوار است؟ از نظر فرد کمال گرا هیچ وقت شرایط مناسب نخواهد شد. کمال گراها ازدواج شان را نیز بسیار به تاخیر می اندازند. فردی را تصور کنید که طرز فکرش این است که تا زمانی که خانه و ماشین و امکانات تمام و کمال برای ازدواجش مهیا نباشد ازدواج نکند و ممکن است این امکانات هیچ وقت فراهم نشود با توجه به اینکه فرد را مبتلا به کمال گرایی بدانیم. در حالی که در شرایط عادی و برای فردی که کمال گرایی ندارد آمادگی های ابتدایی مالی و حداقل امکانات می تواند شروع خوبی برای یک زندگی مشترک باشد.آنها در ازدواج نیز به دنبال فرد تمام و کمال می گردند و اگر آن شرایطی که در ذهن برای زندگی ساخته اند فراهم نباشد هرگز ازدواج نخواهند کرد. پیوندهای عاطفی آنها نیز ممکن است بسیار طولانی باشد که باعث خستگی روحی و جسمی هردوطرف می شود و در نهایت به ازدواج ختم نشود. آنها خواهان داشتن یک جهان بی نقص برای انجام کارهای خود هستند. تا زمانی که آن شرایط فراهم نباشد شروع کردن به کاری حتماً توام با شکست خواهد بود یا اصولاً فایده ای نخواهد داشت. هرچند که در شرایط ظاهری آنها بسیار محتاج باشند.

در کمال گرایی منفی 8 خرده مقیاس عبارت است از:

تمرکز بر اشتباهات: به معنای پریشانی و نگرانی از اشتباه کردن است. اگر با فردی کمال گرا در ارتباط باشید آنها همواره بر اشتباهات خود و دیگران در گذشته و اکنون تمرکز دارند و به نوعی مبتلا به نشخوار ذهنی نیز خواهند شد.

معیارهای بالا برای دیگران: به معنای تمایل به انتظار عملکرد کامل و بدون نقص جهت تایید و توجه والدین است.

نیاز به تایید: کمال گراها در هر کاری نیاز به تایید دیگران دارند و به صورت افراطی به این تایید وابسته هستند. اگر از سمت افرادی که از نظر آنها کامل به نظر برسند تایید نشوند دچار اضطراب و البته وسواس های فکری نیز خواهند شد.

نظم و سازمان دهی: آنها تاکید فراوانی روی منظم بودن و سازمان داشتن خود و دیگران دارند و اگر با فردی خارج از استانداردهای گفته شده در ارتباط باشند ارتباط آنها دائماً با چالش همراه خواهد شد. درست مثل فردی که مبتلا به وسواس است و در نظر یک فرد وسواسی آنها بسیار تمیز و منظم و دیگران شلخته و فاقد نظم محسوب می شود. یک فرد وسواسی هیچ گاه قبول نخواهد کرد که مبتلا به وسواس است بنابراین تاکید شما برای نشان دادن این حالت بسیار اشتباه و توام با شکست خواهد بود. تا زمانی که فرد از وسواس خود خسته نشده و قبول نکرده باشد که مبتلا به وسواس و البته کمال گرایی است.

هدف مندی: به معنای تمایل به برنامه ریزی قبلی و تعمق در تصمیم گیری ها و پرهیز از عملکرد تکانشی است.

نشخوار فکری: به معنای تفکر وسواس گونه و مداوم درباره ی اشتباهات گذشته و اعمالی که کامل نبوده اند یا درباره ی اشتباهاتی که در آینده رخ خواهند داد.

تلاش برای عالی بودن: به معنای تمایل به کسب نتایج کامل و بدون نقص و دست یابی به معیارهای بالا و عالی است.

در افراد مبتلا به کمال گرایی عزت نفس پایین و عملکرد به خاطر انتظار داشتن در سطح بالا پایین است. تا زمانی که شرایط به طور کامل بی نقص نباشد آنها دست به کاری نمی زنند و برای همین در انجام کارها مبتلا به اهمال کاری نیز خواهند شد.

هرچند بحث در عنوان کمال گرایی و چگونگی درمان آن مفصل خواهد بود اما به مرور به بخشی از آنها اشاره خواهم نمود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۱۵
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸ ق.ظ

یک فرد با روان سالم، سلامت اخلاقی نیز دارد!

در نگاه اول وقتی از اخلاق صحبت می‏کنیم ممکن است این به نظر برسد که اخلاق جدا از روان نیاز به پرورش و تعلیم دارد در حالی‏که اخلاق سوای از روان فرد نیست. چنان چه جسم تماماً تحت تاثیر روان و ذهن انسان قرار می‏گیرد هر آنچه که مربوط به انسان می‏شود در راستای روان فرد تعریف می‏شود. یک فرد با روان سالم بالطبع پیرو اخلاق نیز خواهد بود و از آن طرف یک فرد با روان ناسالم نیز به همان میزان اخلاق ناسالمی خواهد داشت. همانطور که فروید روان انسان را به کوه یخ تعبیر کرده بود و معتقد بود که در دنیای واقعی ما، افکار و تمایلاتی وجود دارند که برای ما اضطراب آور و ناخوشایند  هستند؛ چراکه خلاف قانون، عرف، شرع و فرهنگ ما می باشند. در نتیجه، ما این افکار و تمایلات را سرکوب می کنیم و آن ها را به بخش ناهوشیار ذهن مان منتقل می کنیم. این افکار و تمایلات نیز در این بخش می مانند و به گفته ی فروید، در مواقع خاصی خود را بروز می دهند، بدون آن که متوجه باشیم. اما نکته‏ای مهم در این متن مورد اشاره ام بود که این چنین است:

«در نگاه فروید، پرخاش یکی از ویژگی‏های ذاتی انسان است اما آنچه از بروز آن جلوگیری می‏کند وجود ساختاری به اسم سوپرایگوست . سوپرایگو نماینده والدین نسبتاً خوب و نشان دهنده ی وجود عشق در رابطه با آنهاست و اصلی‏ترین وظیفه آن تعدیل خشم و هدایت آن برای مراقبت است یعنی همان کاری که مادر می‏کند. ایدئولوژی و رفتارهایی از این دست راهی برای رسیدن به یک قدرت (Omnipotence) است که ناامنی روانی را امن می‏کند. هرچه تهدید بیشتر باشد نیاز به ایدئولوژی و قواعد تحمیلی بیشتر است در نتیجه اخلاق یک فرآیند درون روانی و برخواسته از سوپرایگوست نه چیزی که با آموزش یا تحمیل بدست آید.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۱۸
mina nikseresht

روانشناسی علم بسیار گسترده و عمیقی است. اینطور نیست که شما با شنیدن کلمه ای مثل اضطراب، افسردگی، وسواس و... احساس کنید که می توانید به راحتی آنها را تشخیص بدهید که اگر اینطور بود لازم نبود روانشناسی دوره های سنگین روان درمانگری و روانکاوی را بگذراند، با انواع طرحواره ها آشنا باشد، علائم تشخیصی در DSM را بداند، تست ها و انواع آزمون های روانشناختی مثل تست اضطراب بِک را یکی از ابزارهای تشخیصی خود قرار بدهد و در نهایت با دانستن این مراحل بتواند تشخیص بدهد که فرد مبتلا به یکی از اختلالات اضطرابی ، نشخوار ذهنی، وسواس فکری عملی و یا اختلالات دیگری است و برای درمان اختلالات بتواند قدم موثری در این مسیر بردارد. آن هم نه با برچسب زدن و اینکه به فرد یا افراد برچسب اختلال به راحتی زده شود و یا حتی بشود به سادگی به مسأله نگاه کرد. حداقل جلسات درمان اختلالاتی در طیف اضطراب 12 جلسه یا حتی بیشتر است. درمان نیز با حرف زدن و نصیحت کردن صورت نمی گیرد. قطعا اگر به این راحتی بود که کسی با حرف زدن بتواند اختلالات اضطرابی نام برده شده در کتاب مرجع تشخیص اختلالات « DSM5» درمان کند کسی به درمانگر متخصص در این موضوع مراجعه نمی کرد.

البته که این ساده انگاری است که تصور فرد یا افراد این باشد که فکر کنند با درددل کردن با دیگری، خواندن جملات مثبت انگیزشی در شبکه های اجتماعی شان یا شنیدن چندجمله ی مثبت یا نشستن پای صحبتی می توانند اختلالاتی مثل وسواس یا PTSD و موارد دیگر را درمان کنند. برای همین است که اکثر افراد مبتلا، تصورشان این است که اینها خود به خود درست می شود و مراجعه به روان درمانگر را ضروری و یا حتی موردنیاز تصور نمی کنند. برای همین است که روانشناسی با دادن نسخه های کلی به جمع بدون درنظر گرفتن شرایط روانی افراد مخالف است و البته که گاهی نشستن و دانستن بعضی حرفها و صحبت ها مشکلات این افراد را بیشتر می کند.

روان درمانی، درمان های هیجان مدار، درمان شناختی-رفتاری، روان درمانی پویشی،ISTDP و... همه ی اینها درمان هایی است که برای کار کردن بر روی مراجعین صورت می گیرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۰۴
mina nikseresht
شنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۱، ۱۲:۰۴ ب.ظ

حسادت

حسادت بیماری روحی و البته روانی است که دامنگیر بسیاری افراد در روابط شان می شود. گزینه ای که اگر فرد به فکر درمان آن نباشد حتماً باعث خسارت های مادی و معنوی فراوانی به او خواهد شد. در منابع روانشناسی و تست های شخصیت، حسادت به عنوان منبعی از عدم سلامت روان ذکر می شود. اینکه فردی منابع و امکاناتی را که در اختیار دارد وسیله ای برای رشد و تعالی فردی خود در نظر نگرفته و به دنبال منابع و امکانات افراد دیگر است که اصولاً حسادت با صفات دیگری همچون حرص، تهمت، غیبت و ... آمیخته می شود و مراتب نزول نفسانی دیگری را برای او رقم خواهد زد. اصولاً در تست های شخصیت شناسی مثل کتل نیز از عامل حسادت نام برده می شود اینکه فرد آیا فرد حسودی است یا اینکه نسبت به دیگران حسادت ندارد. اینکه افرادی که از احساس بی ارزشی بیشتری رنج می برند و یا عزت نفس کمی دارند بیشتر درگیر حسادت هم هستند. استفاده از فرصت ها را منبع بسیار مهمی برای شناسایی حسادت ذکر می کنیم. اگر به هر دلیلی فرد نتواند از فرصت هایی که در اختیار دارد استفاده ی حداکثری را ببرد بعدها خواهیم دید که فرد نسبت به کسانی که سن کمتر، منابع بیشتر و یا حتی دارایی و امکانات بهتری دارند دچار حسادت خواهد شد.

افکار باعث شکل دادن رفتار فرد می شود و رفتار نمودهای کلامی و غیرکلامی نیز دارد. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: حَسَدُ الصَّدِیقِ، مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ. وقتی که دوست حسادت می کند این نشان می دهد که مودت و دوستی و محبت بین اینها مشکل دارد و بیمار است. حسادت حاکی از عدم مودت و ناسالم بودن دوستی و رفاقت است. دوست واقعی اگر واقعا دوست باشد و علاقه مند باشد حسادت نخواهد کرد و حسادت حاکی از این است که این شخص نفاق دارد. به ظاهر ابراز دوستی می کند و در واقع دوستی ندارد و اگر به حسب ظاهر دوستی دارد منفعتی حتماً در این دوستی برای او نهفته است.حتماً شما هم دیده اید این افراد تا وقتی که کارشان لنگ شما باشد به شما ابراز علاقه و دوستی می کنند و به محض اینکه مشکلشان حل شد می شوند همان فرد سابق و این شما هستید که نباید آن ابراز علاقه و دوستی شان را جدی بگیرید و آن ابراز احترام و علاقه را حمل بر حل شدن مشکل حسادت آنها بدانید. البته که سو ظن داشتن به دیگران نیز نوعی بیماری است و رفتارها را باید حمل بر درستی کرد اما همانطور که گفته شد حسادت علاوه بر داشتن علائم و نشانه های رفتاری و کلامی نمود بیرونی هم دارد و وقتی که با این نشانه ها معلوم شد که فردی حسادت دارد پس این دوستی و اظهار آن نشانه ی دوستی، سلامت روان، سلامت اخلاقی و روحی فرد نیست.

همانطور که حسادت در بروز مشکلات اخلاقی و رفتاری بیشتری نقش دارد در سلامت جسمی فرد نیز اثرگذار است. چرا که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: « صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ: تندرستى از کمى رشک و حسد است.» چیزی که در روانشناسی از آن به بیماری های سایکوسوماتیک نام برده می شود. بیماری های سایکوسوماتیک علائم جسمی مثل مورمور شدن، گِزگِز کردن دارند و... اما علائم آنها روانی است. فردی که از اضطراب، وسواس و... رنج می برد و خودش به آنها آگاه نیست اما تظاهرات جسمانی مشهود دارد. سلامتی تن از کم بودن حسد است و آرامش فکری و روانی و طمانینه ی خاطر در انسان است.

پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم روزی به اصحابشان فرمودند: بیماری امت های قبلی به شما هم رسیده است: «حسادت». حسادت حالق مو نیست (حالق ابزاری است که با آن مو را می تراشند، تیغی که می تراشد) حسادت تیغ است نه تیغی که موی شما را بتراشد تیغی است که دین شما را می تراشد. از دین چیزی نمی گذارد. به فرموده ی حضرت حسادت اگر در وجود فرد ریشه بدواند هرچه که هست را می کند و می برد. هر اعتقاد، باور و علاقه ی پاکی که در وجود انسان باشد حسادت آنها را ریشه کن میکند بدون آنکه فرد متوجه آن باشد. برای همین است که خیلی ها حقیقت را انکار می کنند اما ریشه ی آنها را نمی دانند. جالب است بدانید ما در روانشناسی تخصصی حسادت را ژنتیک معرفی می کنیم. این همان نکته ای است که پیامبر به آن اشاره فرموده اند. بیماری های مردمان قبلی به شما هم رسیده است.

حسادت در وجود همه ی افراد است اما حسادت ها درجه و اندازه ی متفاوتی در هر کسی دارد. به هر اندازه که فرد برای خودش مهمتر و بزرگتر جلوه می کند درجه ی حسادت او نیز بالاتر می رود. به همین علت است که ما در روانشناسی در دسته بندی اختلالات شخصیت اختلال شخصیت خودشیفته را پیشرو در غرور، خودبرتربینی، کبر و... می بینیم. شاید بد نباشد اینجا علائم افراد خودشیفته را مرور کنیم:

1-آنها به دنبال شناختن خودشان نیستند؛ افکار و رفتار شما را تحلیل می کنند؛ اما افکار و رفتار خودشان را نه!

2-دائماً فرافکنی کرده و خودشان را محق می دانند که از احساسات دیگران سواستفاده کنند و همواره در حال دلیل تراشی و توجیه کردن هستند.

3-توانایی بخشیدن ندارند و اگر آنچه را می خواهند فراهم نکنید، از شما کینه به دل خواهند گرفت و چه بسا به فکر انتقام باشند.

4-ذهنیت جمع گرایانه ندارند و چه آشکارا و چه مخفیانه، به دنبال تسلط بر دیگران هستند.

5-آنها در یک ذهنیت قربانی زندگی می کنند و ترجیح می دهند دیگران را نیز در این خیال پردازیی خود گرفتار کنند.

و بسیاری علائم دیگر.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد وقتی در جمعی از کسی تعریفی می شود و فرد یا افرادی را مشاهده می کنید که به دنبال عوض کردن بحث، تخریب فرد و حمله به او هستند تا بار روانی آن تعریف را از روی روان خود کم کنند. یکی از ویژگی های بارز افراد حسود همین است که طاقت و تحمل توانایی تعریف از دیگری را که به او حسد می ورزند ندارند. پس یا بحث را عوض می کنند اگر نتوانستند فضا را ترک می کنند و ...

پس تا خودیت و منیت در افراد به صورت آشکار وجود دارد خودشیفتگی و حسادت نیز حتماً در فرد وجود دارد. علیه فردی توطئه های ذهنی می چینم، به دنبال دسیسه ای برای کوچکتر به نظر رسیدن او هستم، در کلام حرفی می زنم تا آن فرد در نظر دیگران کوچکتر به نظر برسد، نمی توانم پیش دیگران از مهارت و توانمندی او تعریف کنم چون خودم کوچک به نظر می رسم و بسیاری حقه های روانی که در روانشناسی فراوان از آن یاد می شود. حقه های روانی که در افراد خودشیفته برای به استثمار کشیدن دیگری استفاده می شود.

جناب آقای حجه السلام امینی خواه صاحب مدرسه ی تعالی در یکی از سخنان شان نشانه های کلامی حسادت را اینگونه بیان می کنند که این افراد از واژه های خوش به حال آنها، خوش به حال تو، خوش به حال آنهایی که بسیاری مواقع استفاده می کنند. حال ممکن است این واژه ها گاهی به زبان نیایند و ذهنی هم باشند.

در بسیاری از کلام بزرگان نیز غبطه خوردن مساوی با حسادت ذکر شده است که متاسفانه به اشتباه برای کم جلوه دادن حسادت از آن نام برده شده است و می بینیم بعضی به ما توصیه هم کرده اند غبطه خوردن به دیگری اشکالی ندارد آن حسادت است که اشکال دارد در حالی که غبطه خوردن فقط به قصد آسیب زدن به دیگری نیست درحالیکه حسادت به قصد و نیت آسیب زدن به دیگری است. همین که نیتم این است از فرد تعریف نکنم، او را کوچک بشمارم، به دنبال عیب ها و ضعف های او باشم و... اینها آسیب زدن به نفر مقابل است.

در نهایت در کلام امام باقر علیه السلام اینطور آمده است که : امام باقر علیه السّلام فرمودند:

ان الحسد لتأکل الایمان کما تاکل النار الحطب؛ همان گونه که آتش هیزم را می خورد، حسد ایمان را می خورد.«اصول کافی، ج2، ص 306.»

فردی که حسادت پنهان و آشکار دارد ایمان ندارد و فردی که ایمان ندارد صداقت، دوستی و مروت و مهربانی نیز در آن رابطه متصور نیست.

اما حسادت درمان هم دارد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۰۴
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۷:۵۱ ب.ظ

دانش را فرا بگیر حتی اگر در چین باشد؟!

ما در راه آموختن اذیت می شویم، سختی می کشیم، رنج می بریم، چه شبها و روزهایی که از لذتها و خواسته ها و بهره ‏های مادی مان مثل استراحت، تفریح و وقت گذرانی با دوستان و آشنایان می گذریم تا دانشی را کسب کنیم که اسباب خیر و برکت برای خودمان در داشتن زندگی بهتر و خدمت به دیگران باشد. دانش آموختن به راحتی به دست نمی آید. روی سخنم با کسانی است که دانش آموختن را ارزش می دانند و به گفته ‏ی معصومین ما آن را اسباب خیر و برکت زندگی دانسته و برای آنها که در این راه سختی و ممارست می برند، ارزش و احترام قائل هستند. اینکه می توانیم به کسب هر دانشی اسم ارزش بگذاریم هم جای تأمل دارد. چرا که هر دانشی آموختنش فایده و نفع برای خودم و دیگران را فراهم نمی کند. هر کسی بنا به علاقه مندی و مهارتی که دارد می تواند دانشی را بیاموزد اما دانشی ارزش و اعتبار بیشتری را برای ما فراهم می کند که اسباب خیر و برکت برای خودم و دیگران باشد. دانشی که باعث رشد شخصی، معنوی و روحی من باشد می تواند گشایش های دیگری را در زندگی شامل شود.

دانش آموختن یک فرآیند مستمر و بدون توقف است. شما هیچ دانش آموخته ‏ای را نمی بینید که تا یک جایی تعیین کند که بیاموزد و بعد آن آموزشش را متوقف کند بلکه دانش آنقدر وسیع و گسترده تعریف شده است که یک فرآیند مادام العمر نیز محسوب می‏شود.

اما در این بین بعد سالها دانش آموختن به این نتیجه می رسیم که دانش مان را به دیگران انتقال دهیم. حس نوع دوستی و انسان‏ دوستی‏مان ایجاب می‏کند آنچه را آموختیم به دیگران انتقال دهیم. اما آیا این که این دانش را باید در دسترس همه قرار بدهیم یا نه پرسشی است که باید از خودمان بپرسیم.

نکته‏ ی جالبی که بارها به صورت تجربه دریافت کرده ام این است که خیلی وقتها برایم اتفاق افتاده که بعد این همه سال رنج حاصل از آموختن و سختی‏های بسیار فراوانی که در راه کسب علم از تحصیل بدست آمده وقتی مطالب تخصصی را به رایگان در اختیار دیگران و در معرض عموم قرار داده ام، بعدها بازخوردهایی از محیط اطرافم دریافت کرده ام تا به این نتیجه برسم که حتماً بدون دریافت هزینه با در اختیار دادن رایگان علمی که خودم بابتش زحمات بسیار کشیده ام و یا مبالغی زیادی را پرداخت کرده ام، نادیده و یا کم ارزش تلقی شده است و البته در اختیار افرادی قرار گرفته است که شایستگی دانستن را نداشته اند. (در ادامه به خصوصیات این افراد اشاره خواهم کرد) این سؤال را هم بارها از خودم پرسیده ‏ام که آیا شایسته این است که دانشی را که بابت آموختنش لحظات سخت بیدار و خوابی، ساعت های طولانی و آن ممارست‏ های مداومی را که داشته ام باید با راحتی و به آسانی، بدون زحمت و دریافت مبلغی به دیگران انتقال بدهم؟ هرچند به ما تأکید به صدقه دادن و زکات علم هم داده ‏اند اما امروز با دیدن این روایت از پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم و به خاطر آوردن رفتار یکی از اساتید اخلاقم دریافتم که اینکه ما دانشی را بدون اشتیاق و انگیزه و البته بی زحمت در اختیار همه گان قرار بدهیم کاری بسیار اشتباه است. خصوصا در رشته ی ما یعنی روانشناسی. چرا که روانشناسی تخصصی پر از مباحثی است که افراد با دانستن یک تکه از آن حال بدتری را تجربه خواهند کرد. مثل اینکه ما علائم برخی اختلالات را در اختیار همه قرار بدهیم. چرا که این امر تخصصی است و نیاز به مراجعه به اتاق درمان دارد نه ورود به فضای مجازی. در این بین مکرر با افرادی مواجه شده ام که عزت نفس ندارند و از احساس بی ارزشی رنج می برند و به جای درمان آن به فکر تخریب و حقیر شمردن علم و زحمات و رنج های من نوعی می افتند و این بسیار خطرناک است. چرا که به جای آنکه آن دانش باعث رشد  و پیشرفت و توسعه ی فردی او شود به دنبالش رفتارهایی رخ داده که ما را به این نتیجه رسانده است که انتقال این دانش اشتباه بوده است و در نهایت و مخلص کلام اینکه از نظر این افراد تحقیر کردن و ضایع کردن دستاوردهایی که شما با سختی کسب کرده اید حلال و البته واجب است. پس آموختن علم به دیگری معنایی ندارد، نه تنها صدقه محسوب نمی‏شود بلکه باعث ضرر به دین و دنیای شما هم می شود.

و اما این روایت شیرین و قشنگ:

رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم می فرمایند:

آموزش علم به دیگران برای رضای خدا حسنه است و یادگیری آن عبادت و گفتگوی علمی تسبیح و کاربرد دانش جهاد و آموزش دادن آن به کسی که نمی داند صدقه و بخشیدن آن به کسی که صلاحیت دارد سبب قرب الهی است. زیرا دانش آموزنده حلال و حرام و روشنگر راه بهشت و همدم تنهایی است. (امالی، ص 569)

نکته ‏ی قابل تأمل و توجه این قسمت سخن ایشان است که فرموده‏ اند: بخشیدن آن به کسی که صلاحیت دارد سبب قرب الهی است.

حالا صفات شخصیتی کسی که صلاحیت آموختن و البته انتقال دانش را دارد چیست؟

1-اگر فردی طالب دانش آموختن باشد شنونده ی خوبی نیز است. وقتی قرار است دانشی را از زبان دیگری دریافت کند، برایش جالب توجه است. با دقت به سخنانش گوش می‏دهد، خرده گیر و بهانه جو نیست و لجاجت هم با کسی که قرار است دانشی را به او انتقال بدهد ندارد و اگر سوالی هم داشته باشد بدون گزند، آسیب و یا از قصد تحقیر کردن، تخریب و نه زیرسؤال بردن مخاطبش می پرسد.

2- افرادی که شنونده‏ ی خوبی هستند هم، آموزش دهندگان خوبی نیز می باشند و البته که می‏توانند از کلام دیگران به نفع خود استفاده کنند. برعکس افرادی که عیب جو و در جستجوی عیوب دیگران هستند، زبان به سرزنش کردن و استفاده از فرصت‏هایی برای پیدا کردن نقاط ضعف فردی هستند که صاحب دانشی است. این ویژگی افراد لجوج و مغرور است. کسی که آسیب ذهنی و روان ناسالمی دارد می تواند به جای تمرکز کردن و دیدن خوبی‏ها ، به پیدا کردن نقاط ضعف دیگران همت داشته باشد و از هر فرصتی برای ضایع کردن زحمات آنها استفاده کند.

3- افرادی که غرور ندارند و در طلب علم انسان‏های متواضعی هستند.

بارها و بارها با اساتید هم رشته ‏ی خودم برخورد داشته و دارم که در جایگاه دانش و تجربه ی درمانی آنها مراتب عالی تعریف می‏شود اما در شنیدن نکات جدید، تازه و پیگیری و دنبال کردن دانش آموخته شان متواضعانه و شنوا رفتار می‏کنند و این همیشه برایم جای تحسین و تقدیر داشته است. از آن طرف هم داریم افرادی که بخاطر احساس بی ارزشی که از درون خود دارند صاحب علمی را ضایع می‏کنند و زحماتش را ناچیز و کوچک نشان می‏دهند. گاهی در عبارات کلامی بی آنکه آگاه باشند و گاهی در رفتار که نمود دارد.

4- غرور دروازه ‏ی جهل است. درست مثل اینکه کسی دعایی می‏کند اما مانع اجابت دعا خودش و رفتارهای خودش بوده است. غرور مانع دانش آموختن و دانستن است. نشانه‏ های غرور و یا حسادت چیست؟

 وقتی فردی حسادت دارد و یا به دنبال کوچک دانستن شما عمل و رفتار می کند چه نمود بیرونی می‏تواند در رفتارش داشته باشد؟

وقتی شما صحبت می‏کنید به دنبال عوض کردن موضوع صحبت است چون بار روانی تحمل آن لحظات برایش سخت است و برای اینکه کمتر احساس بی ارزشی داشته باشد. دوم این طور است که وقتی موضوعی برای شما قابل تامل و بررسی است برای آنها بی اهمیت و غیرمهم جلوه داده می شود و البته سیر رفتاری این افراد هم قابل تأمل است. معمولاً اگر بخواهند کار شما را بی ارزش و غیرمهم جلوه بدهند حتماً در گفتگوها این طور هم بیان می کنند:« حالا این همه درس خوندی چی شد؟»« اینکه علم مدام در حال نقض کردن خودشه؟ اصلاً افرادی که خیلی علمی صحبت می‏کنند از خدا بدورند و...» و این چنین حرفهایی. تمامی این رفتارها به طور ناخودآگاه رخ می‏دهد حتی اگر شما به نفر مقابل بگویید او از مکانیسم‏های دفاعی روانی مثل انکار یا جبران افراطی هم استفاده کند اما خودش به این موضوع آگاهی و اشراف غالباً ندارد.

5- و در آخر اینکه ما در روانشناسی از یک فرآیند و مکانیزم روانی به نام جابه جایی نام می بریم به این مضمون که  افرادی که به شما حسادت می ورزند می‏توانند آن حسادت را با جایگزین کردن فرد دیگری انجام بدهند.(پیام پنهان روانی فرد این است که من شما را قبول ندارم، من از تو خوشم نمی آید، اما روانشناسان دیگر را قبول دارم و ...)  در حالی که ته نشین‏های روانی فرد حکایت از وجود آسیب ها و موارد دیگری دارد.

در نهایت اینکه در اختیار گذاشتن علم به راحتی و به آسانی و بدون متحمل شدن هزینه و رنج، برای فردی که مشتاق، علاقه مند و قدردان علم شما نیست نه تنها لطف، صدقه، محبت و خلوص شما نیست بلکه از قول پیامبر عزیز، به کسی باید دانش را آموخت که صلاحیت دانستن را دارد و آن دانستن زمینه ساز آسیب زدن به شما را فراهم نمی‏کند بلکه باعث رشد فردی و توسعه ی او خواهد شد و زمینه ساز فراهم آمدن شرایط دیگری. مواردی داریم که بعضی ها از شما می‏آموزند اما بعدها از آن دانستن به ضرر شما استفاده خواهند کرد. اما در اختیار گذاردن علم به کسی که مشتاق، علاقه مند و قدردان تلاش و پشتکار شماست حتماً صدقه، خیرخواهی و خدمت به دیگران محسوب می شود.

میلاد معدن علم و دانش و سراسر حکمت امیرمؤمنان علی علیه السلام را به مشتاقان علم و متواضعان این عرصه تبریک و تهنیت عرض می‏کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۵۱
mina nikseresht

مقاله ی Academic education can positively affect aging of the brain در دانشگاه زوریخ در 22 دسامبر 2021 منتشر شده و اطلاعات جالب توجهی رو در مورد آموزش و یادگیری تا سالمندی به دست آورده است:

«تاثیرات آموزش خوب و یادگیری تا سالمندی میتواند گسترش پیدا کند. یافته های اولیه یک مطالعه بلندمدت نشان میدهد که برخی از فرآیندهای تخریبی در مغز دانشگاهیان کاهش می یابد. مغز آنها بهتر می تواند محدودیت های شناختی و عصبی مرتبط با سن را جبران کند. تحصیل خوب راهی عالی برای شروع یک شغل موفق و رشد شخصیت شماست. اما آیا تحصیلات می تواند تاثیر مثبتی بر مغز ما با افزایش سن داشته باشد؟ تیمی از محققان تحت برنامه اولویت پژوهشی دانشگاه "دینامیک پیری سالم" به رهبری لوتز یانکه، استاد عصب روانشناسی در دانشگاه زوریخ، اکنون این سوال را در یک مطالعه طولانی مدت بررسی کرده اند.

محققان بیش از 200 شهروند سالخورده را به مدت بیش از هفت سال تحت نظر گرفتند. شرکت کنندگان در مطالعه تحت تأثیر زوال عقل قرار نگرفته اند، هوش متوسط ​​تا بالاتر از حد متوسط ​​دارند و زندگی اجتماعی بسیار فعالی دارند. آنها از نظر عصب آناتومیک و همچنین عصب روانشناختی با استفاده از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی در فواصل زمانی معین مورد بررسی قرار گرفتند. بر اساس تجزیه و تحلیل های آماری پیچیده، محققان توانستند نشان دهند که تحصیلات آکادمیک تأثیر مثبتی بر انحطاط مغز مرتبط با سن دارد.

یافته‌ها نشان داد که در طول هفت سال، شهروندان سالخورده با پیشینه تحصیلی، افزایش قابل‌توجه کمتری در این علائم معمولی انحطاط مغزی نشان دادند. هاتز خلاصه می‌کند: «علاوه بر این، دانشگاهیان نیز اطلاعات را سریع‌تر و دقیق‌تر پردازش می‌کنند - به عنوان مثال، هنگام تطبیق حروف، تعداد الگوها. کاهش عملکرد پردازش ذهنی آنها در کل کمتر بود.

این یافته‌ها به یافته‌های اولیه سایر گروه‌های تحقیقاتی اضافه می‌شود که دریافته‌اند آموزش تأثیر مثبتی بر پیری مغز دارد. مطالعات قبلی همچنین نشان می دهد که سرعت پردازش ذهنی به یکپارچگی شبکه های عصبی در مغز بستگی دارد. اگر این شبکه ها تحت تأثیر قرار گیرند، سرعت پردازش ذهنی کاهش می یابد.

حتی با وجود اینکه هیچ رابطه علّی بین تحصیلات و کاهش انحطاط طبیعی مغز تاکنون یافت نشده است، حداقل موارد زیر محتمل به نظر می رسد: "ما گمان می کنیم که سطح بالای تحصیلات منجر به افزایش شبکه های عصبی و شناختی در طول زندگی افراد می شود. لوتز یانکه، عصب‌روان‌شناس، می‌گوید: «در سنین بالا، مغز آنها بهتر می‌تواند هر گونه نقصی را که رخ می‌دهد، جبران کند. این عصب روانشناس اضافه می کند که ممکن است مغزهایی که در سنین بالا فعال هستند کمتر در معرض فرآیندهای انحطاط قرار گیرند، اگرچه این امر باید در دوره بعدی مطالعه طولانی مدت در حال انجام تأیید شود.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۰ ، ۰۹:۴۶
mina nikseresht
سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۳۸ ب.ظ

ایجاد این عادتها باعث جذب اتفاقات مثبت میشه!

                                                     A photo of blocks that say: "Build good habits"     

 

یه قانون طلایی و مهم وجود داره برای رسیدن به هر اون چیزی که آرزوی اون رو در دلت داری. همه ی ما یه سری اسباب و لوازم برای داشتن خوشحالی، شادمانی، آرامش، ثروت و حال خوب نیاز داریم اما اینکه کدوم کارها اولویت دارتر و ستاره داره مهمه.

چند تا صفت و ویژگی مهمی که باعث خلق انرژی مثبت میشه هرچند ظاهرش ساده است اما عمل کردن به اون و ایجاد این روحیات در خودمون اهمیت بیشتری داره که خوب گاهی سخته.

اولین چیزی که اثر مهم و قابل دیدنی در خودمون و زندگی مون ایجاد می کنه بخشیدنه. بخشیدن به این معنا که از هر چیزی که در زندگیم وجود داره به دیگران ببخشم. مثلاً من از علمم میتونم به دیگران ببخشم و بدون داشتن چشم داشتی به داشتن زندگی بهتر و حال خوب اونا کمک کنم. شما آدم مهربون و خوش قلبی هستین و می تونین وقتایی که یکی از دوستان یا نزدیکان تون حال روحی خوبی نداره دل داریش بدین و کمکش کنین تا آرامش بهش برگرده. یه نفری کلی کتاب خوب داره که میتونه به دیگران امانت بده یا حتی هدیه بده که اونها هم بتونن از کتابها استفاده کنن. خلاصه هر کدوم ما منابعی داریم چه روحی، چه معنوی، چه عاطفی و چه علمی که می تونیم باهاش نسبت به دیگران بخشنده باشیم.

دومین چیزی که باعث حال خوب در شما و دیگران میشه رد نکردن دست نیاز دیگرانه.

تا حالا شده یه نفری ازتون کمکی بخواد یا چیزی بخواد که مجبور بشه عزت نفسش رو زیرپاش بذاره و درخواست کنه؟

حتماً شما هم توی زندگی تون پیش اومده که کسی ازتون تقاضایی داشته باشه و شما هم میتونین در حد توان تون کاری برای اون نفر انجام بدین و بنا به دلایلی یا ندونستن اثر معنوی این عمل و رفتار اون کمک رو نکرده باشین. اما یکی از چیزهای مهمی که خیلی توی پیشرفت فردی و اجتماعی ما نقش مهم و مؤثری داره و احساس خوبی رو به ما منتقل خواهد کرد، همینه که وقتی کاری ازمون برای دیگران برمیاد به هر صورتی که اونها موردنیازشونه، دستشون رو رد نکنیم.

سومین نکته ی مهمی که به اندازه ی دوتای قبلی جزء عادت های مهم و کلیدی در موفقیتِ ماست، ایجاد حال خوب و احساس خوب در دیگرانه. شما می تونین هر روز لبخند روی لب هاتون داشته باشین، می تونین با زدن حرفهای خوب و امیدوارکننده احساس خوبی رو به دیگران منتقل کنین، می تونین شنونده ی خوبی برای دیگرانی باشین که گاهی وقتا حال خوب و احساس خوبی ندارن، شما می تونین وقتی که کسی از چیزی یا رفتاری ناراحته حرفهایی بزنین که اون رو آرومش کنین، شما می تونین ... ،  اینقدر بازگشت این عمل شیرین و قابل درکه که مطمئنم اگر این سه تا نکته رو به صورت عادت در خودتون ایجاد کنین تغییرات مهمی در زندگی تون پیش خواهد اومد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۳۸
mina nikseresht