روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ

هستی نیز به یاری انسان عاشق می شتابد...

عشق و نفرت با هم جمع نمی شود. نمی شود کسی درونش پر از خشم و نفرت باشد، سوءظن و یا تهدیدی برای دیگران حساب شود و از آن طرف هم احساس کنیم می توانیم نسبت به محبت و علاقه و انرژی های مثبت این فرد اطمینان حاصل کنیم. بسته به میزان محبت و عشقی که درون مان نسبت به آفرینش، انسان ها و طبیعت احساس می کنیم، به میزانی که مهر و لطافت روح مان را به آنها می فرستیم به همان میزان هم دریافت هایمان متفاوت خواهد بود.

عشق نیرویی الهی و برتر است. میزان ارتعاش این فرکانس 500مگاهرتز تعیین شده است.با عشق است که میتوان ناراحتی های روح را شفا داد. خانمی نوشته بود چندسال به سرطان مبتلا بوده است. به خاطر اتفاقاتی که زندگیش را دستخوش تغییر کرده بود تصمیم می گیرد هرچه میتواند به دیگران محبت کند. این خانم پزشک است و تمام آنچه را که می داند بی منت در اختیار دیگران به صورت رایگان قرار میدهد تا به امروز جان صدهاهزار نفر را نجات داده است و به صورت رایگان حاصل تحقیقات پژوهشی اش را در اختیار دیگران قرار میدهد. به نظرتان او با این رفتار چه فرکانسی از محبت و عشق را به عالم می فرستد؟ آیا این رفتار به درمان و بهبود هرچه سریعتر خودش کمک نکرده است؟ قطعاً بله.

حال چه بسیار افرادی که با بروز پیشامدهای این چنینی در زندگی، یه گوشه کز می کنند، غصه میخورند، دیگران را مسبب بدبختی ها و بلاهای زندگی شان می دانند و این غم و افسردگی آنقدر فرکانس های انرژی شان را پایین می آورد که به جای کمک به بهبود حال آنها روند بیماری روحی و جسمی شان را بالا می برد.

عشق راه کامیابی را به روی شما باز میکند. انسانی که محبت خودش را به عالم می فرستد حتی اگر مورد بی مهری و رفتاری نادرست قرار بگیرد میتواند از آن به سادگی عبور کند. چرا که هر یک از شعورهای هستی را دارای سطحی از آگاهی و معرفت درک میکند و بیخود نیست که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم در سخنی در مورد ویژگی های عقل به این مورد اشاره کرده اند که با مردم به قدر فهم آنها سخن بگو.

اینکه من می توانم با درجه ی محبتی که دارم به راحتی از رفتارهای نادرست دیگران عبور کنم نشانه ی عقل است که نه تنها چیزی از محبت و عشق من کم نمی کند بلکه باعث اثرگذاری نیز خواهد بود.

بسیار در زندگی مان پیش آمده که خواسته ایم با پیکار با زندگی یا دیگران راه خود را باز کنیم و به پیش برانیم و با این کار به هر عملی که دست زده ایم با درد و رنج و شگست مواجه شده ایم. حال آنکه می توانستیم راهمان را دوست بداریم و در هر گام شادمانی و کامیابی را تجربه کنیم.

امت فاکس نویسنده، معلم و عارف ایرلندی از پیشگامان نهضت تفکر نو و از رهبران معنوی اوایل قرن 20 میلاد است. او در بین راهبران نهضت تفکر نو بیش از هرشخص دیگری شناخته شده است. پیام او روشن و صریح بود: «دیر یا زود باید خداوند را در زندگی‌تان وارد کنید. خدا باید تنها چیز مهم زندگی‌تان باشد. لازم نیست تنها موضوع زندگی شما باشد، اما باید اولین باشد. آنگاه که این اتفاق بیفتد، زندگی بسیار ساده، غنی‌تر و بینهایت ارزشمندتر می‌گردد.» او معتقد بود: مشکلی نیست که عشق گره از کارش نگشاید.

عشق الهی است که اگر در زندگی جریان بیابد میتواند درست ترین مسیرها، سالم ترین افراد را از نظر روحی، معنوی و الهی در مسیر زندگی شما قرار بدهد تا زمینه ساز رشد و تعالی شما شود.

عشق الهی است که اگر در روح شما جریان یابد میتوانید حقیقت آنچه را که خلق شده است به وضوح درک کنید و آن را در زندگی خود به جریان دربیاورید. آن وقت مفهوم بودن آن چیزهایی که بی اختیار شما به دایره ی زندگی تان می آید و می رود مفهوم دیگری پیدا خواهد کرد.

کاترین پاندر در کتاب از دولت عشق بازگو میکند:

بانویی خانه دار بر آن شد که از عشق الهی به عنوان سلاحی مرموز و کارآمد، برای برطرف کردن یکی از گرفتاری هایش سود بجوید. همسرش را شوهر خوبی نمی دانست. او معدن کار بود و هر سال، اول بهار به منظور کار پیدا کردن در معادن طلا و نقره ایالات شمال غربی، خانه و کاشانه را ترک میکرد و تا آخر پاییز هم خبری از او نمی شد.

آخر پاییز هم برمی گشت تا تمام زمستان را عاطل و باطل بچرخد.

زن سه ماه تابستان، تنها و بی کس، می بایست با پیشخدمتی در رستوران ها و مستخدمی و هر کاری دیگری که گیر می آورد شکمش را سیر کند و اجاره خانه و قبض آب و برق و سایر صورتحسابها را بپردازد. حتی این فکر از سرش گذشت که طلاق بگیرد و خود را از شر این زندگی سخت، که آن هم صرفاً به قصد تنازع بقا صورت می گرفت خلاص کند.

در چنین اوضاع و احوالی، درباره ی قدرت مشکل گشای محبت شنید. پس به جای اینکه به عیوب شوهرش بیندیشد، شبانه روز تکرار میکرد که عشق الهی در زندگی زناشویی او، در امور مالی او، و همچنین در وضعیت شغلی شوهرش، به کاملترین کار خود سرگرم است.

ناگهان اوضاع برگشت و رویدادهایی دلپذیر باریدن گرفت.

همسرش برایش نامه نوشت که در معدن نقره کار پیدا کرده است و به محض دریافت دستمزد، از این به بعد، مرتب برایش پول خواهد فرستاد. چون پیش از این، نه نامه نوشته بود و نه پول فرستاده بود. این حادثه چون معجزه به نظر می رسید. بااین که سابقه ی نامه نگاری وجود نداشت، اکنون به طور منظم نامه های مفصل دوستانه می نوشت. حتی از عشق و علاقه اش سخن می گفت و از نیازش به اینکه در کنار یکدیگر زندگی کنند.

در پایان تابستان، نامه ی همسرش آمد که در زمستان نیز سرگرم کار خواهد بود این واقعاً غیرعادی به نظر می آمد. زیرا کار معدن همواره فصلی بود. چون زن به تکرار عبارتهای تاکیدی مبتنی بر ثمرات عالی و کامل عشق الهی ادامه داد، زندگی زناشویی اش هماهنگ و همه ی قرضهای دیرینه اش پرداخت شد. همسرش مستقلاً شرکت معدن خودش را تاسیس کرد و وارد کسب و کار و تجارت شد. به این ترتیب، مواقعی که شوهرش برای سرکشی به معادن می رفت، خودش در نقش مدیر، شرکت را اداره میکرد. اکنون میتوانستند با هم کار کنند و ساعات بیشتری را در کنار یکدیگر بگذرانند.

چه بسیار پیش آمده که با سرزنش و انتقاد و ایرادگیری، مواهب و امنیت یک ازدواج خوشبخت و زندگی شاد برباد رفته است. حال آنکه می شد همه ی رویدادهای پیش آمده را دوست داشت و از همه ی تلاش ها سود جست. آیا دوست داشتن راهی که برای حل مشکلات خویش انتخاب می کنیم، آسانتر از پیکار مدام در طول راه نیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۰
mina nikseresht

مدتی با هم کتاب از دولت عشق را میخواندیم. به راستی در تمام مدتی که بخش هایی از کتاب را برایتان بعد سالها تایپ می کردم، معجزه های مهر و محبت را در زندگیم جاری و هماهنگ دیدم و لمس کردم. هنوز هم معتقدم دلی که سالم باشد می تواند طعم و مزه ی عشق و محبت را درک و دریافت کند و آن را به دیگران هدیه بدهد وگرنه تا دلمان بخواهد نامهربانی و بی مهری را درک و دریافت کرده ایم. دلم خواست امروز نیز بخشی از کتاب را برایتان اینجا به اشتراک بگذارم. همانطور که امروز من را این انرژی نیرو بخشید و با معجزه ی عشق و محبت و دریافت هایم متفاوت تر شده است برای شما نیز این را آرزو میکنم:

باید اعتراف کنم نخستین بار که در کتاب توانگری چارلز فیلمور مطلب زیر را خواندم به دیده ی شک به آن نگریستم:

«به من بگویید درباره ی خودتان و همسایه هایتان چه نظری دارید تا دقیقاً به شما بگویم که تندرستی تان در چه حال است و وضع مالی و هماهنگی زندگی تان چگونه است، اگر به انسانها عشق نمی ورزید و اعتماد ندارید، به خدا نیز نمی توانید عشق بورزید یا اعتماد کنید، اندیشه ی عشق و نفرت به طور همزمان نمیتواند در ذهن تان وجود داشته باشد. پس هرگاه به یکی از آنها سرگرم باشید قطعاً دیگری غایب است. به دیگران اعتماد کنید و اقتدار ناشی از آن عمل را صرف توکل به خدا کنید. این کار سرشار از جادوست؛ معجزه ها و شگفتیها می آفریند. محبت و اعتماد، نیروهایی پویا و زنده اند.»

دل لبریز از محبت مقروض نمی شود. صاحب یک شرکت لوازم منزل در آلاباما برایم تعریف کرد:

یکی از مشتریها که از فروشگاهش ماشین لباس شویی خریده بود، پول ماشین را نمی پرداخت. اداره ی امور مالی شرکت ناچار از او شکایت کرد. او نیز سراسیمه به فروشگاه آمد و به صدای بلند بنای بددهنی را گذاشت. مردی غول پیکر و هیولایی سنگین وزن بود(البته صاحب فروشگاه مردی کوچک اندام بود.) در تمام مدتی که مشتری فحاشی می کرد صاحب فروشگاه با آرامش و ادب و خوشرویی، خاموش به او گوش می داد و هرگاه در میان این اتهامات بی وقفه مجالی پیش می آمد می گفت: « اما من شما را دوست دارم!» شاید بیش از 15 بار این جمله را تکرار کرد. سرانجام مشتری در نهایت انزجار از فروشگاه بیرون رفت.

نیم ساعت نشده بود که برگشت و از رفتار ناپسندش پوزش طلبید و از او تشکر کرد که با چنین آرامش و لطفی با او رفتار کرده است. آنگاه توضیح داد که به علت همین بدخلقی شغل خود را از دست داده است. در واقع به یکی از همکارانش حمله کرده و او اکنون در بیمارستان بستری است.

آنگاه گفت طرز رفتار صاحب فروشگاه به او نشان داد که چه زود از کوره در می رود. به محض اینکه کار تازه یی پیدا کند، پول ماشین لباس شویی را خواهد پرداخت و همین کار را هم کرد و مشتری دائمی و پر و پاقرص این فروشگاه شد اکنون می گوید ابداً آسان نیست به شخص غضبناکی که فریاد می کشد گفت: « دوستت دارم.» اگرچه ارزش دارد.

وکیلی که کتاب توانگری چارلز فیلمور را مطالعه کرده بود برایم تعریف کرد در پایان سال که به حسابرسی دفاترش پرداخت متوجه شد که هنوز دو چک قابل ملاحظه ی خود را دریافت نکرده است. گفته ی آقای فیلمور را به یاد آورد که: « اندیشه ی قرض، بدهکاری می آفریند.» دریافت تا لحظه یی که خودش یا دیگران را مقروض بداند، یا خودش بدهکار می شود یا دیگران به او مقروض خواهند بود. پس برای غلبه بر اندیشه های منفی و همچنین برای بیدار کردن قدرت محبت و اعتماد، در ذهنش برای آن دو مشتری نامه هایی جداگانه نوشت.

نام آنها را بر زبان آورد و برایشان برکت و ثروت طلبید و صمیمانه به آنها گفت که هیچ گونه بدهی به او ندارند.

مدتی زیادی از این نامه نگاری ذهنی نگذشته بود که هر دو آنها در یک روز با او تماس گرفتند. یکی از آنها در ایالتی دیگر زندگی می کرد با پست چک او را فرستاد. دیگری نیز حضوراً آن را برایش آورد.

من نیز دیگر در این گفته ی چارلز فیلمور که از دولت عشق میتوان هم خود ثروتمند شد و نیز دیگران را به توانگری رساند شک نمی کنم. به حقانیت آن پی برده ام. محبت و اعتماد پویا و زنده اند و سرشار از قدرتی جادویی که شگفتی های بسیار می آفریند. آنچه در زیر می خوانید نامه های اشخاصی است که یا در سخنرانیهایم شرکت کرده اند یا کتابم را خوانده اند و این حقیقت را آزموده اند:

بانویی از اوهایو برایم نوشت:

هشت سال می شد که در مدت مرخصی ام به سفر نرفته بودم. تا این که تکرار این عبارت را آغاز کردم که : « عشق الهی هم اکنون ثروت و شوکت می بخشد و به شیوه یی شکوهمند دولتمندم میکند.»

چندی نگذشت که دوستی که یک بلیط رفت و برگشت فلوریدا به من هدیه کرد. دوستی با من تماس گرفت و گفت برای ماموریتی اداری به فلوریدا می رود و از من دعوت می کرد که همراهش بروم و در این مدت در آن هتل با او هم اتاق باشم. تنها پولی که من پرداختم برای غذا بود و این سفر را معجزه ی عشق الهی می دانم.

بانویی از کالیفرنیا برایم نوشت:

« به محض اینکه هر روز کلام عشق الهی را تکرار کردم، در زندگیم معجزه هایی بسیار پدید آمد. دوستی به من پیشنهاد کرد که در خانه ی او که اتاق اضافی داشت زندگی کنم و اجازه منزل نپردازم. اثاثیه ام را ظرف چهار روز فروختم که خودش معجزه یی دیگر بود. چون در پرداخت هزینه ها شریک شده بودیم، خرج هر دو ما نصف شده بود. فروش اثاثیه سبب شد که دستم باز شود و زندگی آسوده تری پیدا کنم. درآمدی که در حال تعلیق مانده بود به دستم رسید و اکنون پس انداز قابل توجهی دارم. من که از دولت عشق به راستی خیر دیدم.»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۹
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ

دروازه های روحت را باز کن، معجزه اتفاق می افتد

من هر روز معجزه های عشق را می بینم. هر روز میتوانم با قدرت عشق به آنچه از عالم طلبیده ام برسم. شاید باورش برای کسی که در فاز انرژی نباشد سخت باشد. شاید باورش برای کسی که درونش پر از التهاب است سخت باشد و درک نکند منظورم از عشق چیست؟ منظورم از درک و دریافت و شهود این عالم خیره کننده و مسحور از انرژی و فرکانس چیست. برایم پیش آمده در تمام این سالها با کسانی مواجه باشم که درکی از این سخن ندارند. کارم این بوده و تحصیلات و سالها مطالعاتم در همین زمینه بوده تا با آدمهای مختلفی مواجه باشم. غصه های دیگران را شنیده ام و همیشه سعی کرده ام راهی برای هر آنچه که در زندگی با آن مواجه شده اند پیش رویشان بگذارم. هرچند که من در این عالم پهناور ز نور، نخودی بیش نیستم اما معتقدم آدمها به اندازه ی عشق ورزیدن هایشان قدرتمندند. ای عشق است که آنها را قدرتمند نشان میدهد و به همان میزان نیز آنها قدرت اثرگذاری بر روی هر پدیده و شعوری را دارند. آدمی که تمام وجودش را عشق در برگرفته، فرکانس های ارسالی اش به عالم، چیزی جز خیرخواهی، طلب برکت، مهربانی، گذشت و کمک به دیگران به هر طریقی که در خور شأن و ارزش هایش باشد نیست. اینکه ذهن ما خالی از همه چیز بدی باشد، اینکه درون مان باتلاقی برای اندوختن خشم، کینه، نفرت، آلودگی های روحی نباشد این یعنی حرکت من به سمت نور. وقتی به سمت نور حرکت میکنید پهنای وسیع تری از عالم را نظاره گر خواهید بود.

در این چند ماه که جدی تر تصمیم گرفتم درونم را از هر تاریکی تسویه کنم و روزه ی روح و روان گرفتم، اتفاقات خوب و جریانات مثبتی درونم اتفاق افتاد و به همان میزان عشقی که دریافت کردم هم بیشتر بود چه در بُعد مادی و چه در بُعد معنوی و الهی. وقتی تصمیم می گیریم خودآگاهی مان را بیشتر کنیم و نظارت بیشتری به جریانات درونی مان داشته باشیم یعنی ما در حال تسویه ی روح هستیم.  نقطه ی اوج مراقبه های روحی که برای تسویه انجام می دهیم خودشناسی است. آگاهی که ما از شعور عالم دریافت می کنیم وقتی خودمان را به جریانات مثبت انرژی وصل می کنیم انگار توسط نیروی عظیمی هدایت می شویم. زمانی که من به خودشناسی می رسم از عرصه ی رقابت در دنیای مادی خارج شده و به کشف جزییات روحی، روانی و معنوی و ابعاد دیگرم می پردازم و این یعنی من با مرکز وجودی خود ارتباط برقرار کرده ام. آن وقت زبان جسمم را به خوبی می فهمم. نسبت به بیداری و خوابم اشراف دارم، نسبت به فعالیت های روزمره و ارتباطاتم کنترل لازم را دارم و میتوانم آنها را در جهت صحیحی به سمتی که میخواهم هدایت کنم. زمانی که تمام جنگ های درونی، تضادها و تقسیمات در تو از بین برود و تو با خودت صلح کنی، آن وقت تو در خارج از بدن خود قرار می گیری. خارج از مادیات و عوامل بیرونی. آن وقت نمی توانی وجود یا عدم وجود هر پدیده و اتفاقی را به بیرون از خودت نسبت بدهی. همه چیز درون توست و نمادش در بیرون رخ میدهد. این روح تو و انرژی های روحی توست که اتفاقات را به زندگیت فرامیخواند.

بعد از این به حقیقت خواهی رسید که مهم نیست دیگران در مورد تو چه فکری می کنند، مهم این است که تو ندای قلب و اندیشه هایت را که زلال بودن روح از آن می آید دنبال میکنی تا خود حقیقی ات باشی و این خود حقیقی تو را به حقیقت خواهد رساند.

وقتی جریان عشق را در درونت به تلاطم می اندازی، جریانات بزرگی از انرژی را وارد جسمت می کنی که این جریانات قدرت خلق هر چیزی را در بیرون از تو دارند. خواه مادی باشد خواه معنوی. از امروز شروع کن. سعی کن بیشتر روی خودت تمرکز کنی. تو کیستی؟ قرار است به کجا برسی؟ چه خواسته هایی از زندگیت داشتی و داری؟ کدام نقاط کور زندگیت هست که دلت میخواهد آنها را باز کنی و از جریانات ذهنت برای رسیدن به آن استفاده کنی تا راه تعالی روحت هرچه بیشتر فراهم شود؟ دلت میخواهد کدام قسمت ارتباطاتت بهتر شود و روی دیگران اثرگذار باشی؟

همین امروز در مورد خودت بیشتر فکر کن...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۰۴
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ب.ظ

تو قدرت انجام همه کاری را خواهی داشت اگر...

 دقت کنید افرادی که درون شان آرام نیست نمی توانند در بیرون از خود دنیای برخوردار از صلح، آرامش، خوبی، محبت و شادی فراهم کنند. اگر درون آرام باشد میتواند دنیای بیرون از خود را هم تحت الشعاع قرار دهد و آن را تبدیل به دنیای پر از صلح و آرامش کند.

فرار از واقعیت و یا فرار از خود چیزی را درست نمی کند بلکه بیشتر باعث دور شدن شما از هدایت و دریافت خواسته ها و انرژی های ذهنی تان می شود. اگر دقت کرده باشید بعضی ها مدام در حال فرار از خود و واقعیت های زندگی شان هستند. چطور؟ خودشان را در قالب های دیگری به دیگران معرفی می کنند، نقش دیگران را بازی می کنند، واقعیت های زندگی شان را انکار یا فرافکنی می کنند و به نوعی نمایش درونی شان آن چیزی نیست که در بیرون به آن تظاهر کرده اند. به این خاطر که فکر میکنند با در آمدن به این حالت ها، احساس بهتری نسبت به خود و بیرون از خود پیدا خواهند کرد و البته دیگران هم احساس بهتری از ارتباط با انها خواهند داشت، در حالیکه اشتباه همین جاست.

این حالت، به نوعی یک مقاومت درونی است. مقاومت در برابر سایه های شخصیت. فردی که مدام در حال فرار کردن از خود است، نمیتواند اثری مثبت را به محیط خود انتقال دهد.سرعت درک و دریافت انرژیش پایین است. ما باید خودمان را به هر حالتی که هستیم بپذیریم و بعد از آن در جهت بهتر شدن و به مراتب بهتری رسیدن تلاش کنیم. برای رسیدن به این حالت است که بارها گفته ام از تنها شدن با خود فرار نکنید، کار اشتباهی که بعضی ها هر روز میکنند. دور و برشان را آنقدر شلوغ می کنند تا فرصت خلوت با خود و اندیشیدن درباره ی خویش و رفتارها را نداشته باشند و شب هنگام به خواب روند وفردا و فرداها دوباره همین روند تکرار میشود.آنها فضاهای اجتماعی و حقیقی شلوغی دارند آنقدر که اگر بخواهند با خودشان خلوت کنند و درون خود را بررسی کنند دیگر نه فضایی دارند و نه انرژی های لازم.

اگر دقت کنید افرادی که به این مدل رفتار گرفتارند، شناخت کمی از خود و قابلیت ها و مهارت ها و توانمندی هایشان دارند. آنها راه دیگران، هدف دیگران و زندگی دیگران را دنبال می کنند تا بتوانند خودشان را در قالب آنها پیدا کنند در حالیکه بیش از پیش خودشان را گم خواهند کرد.

وقتی میگوییم خودمان را همانطور که هستیم بپذیریم به این صورت میتوانیم قبول کنیم من در عین حال که خواهان موفقیت دیگران هستیم و در ظاهر آنان را تشویق می کنم در بعضی مواقع نقش  یک فرد حسود را هم بر عهده دارم که البته اگر این را قبول نکنیم یعنی از سیستم دفاعی روانی دیگری برای متقاعد کردن و گول زدن خودم استفاده میکنیم تا با خودم مواجه نشوم و این یعنی خودم را نپذیرفته ام.

در قالب این نپذیرفتن خود، ما گاهی دست به تلاش های بیخودی و وقت تلف کن می زنیم تا صدای ذهن مان را که غالباً با ما گفتگو میکند خفه کنیم.

وقتی گفته می شود هر آنچه را که هستی، هر آنچه را که تماماً هستی قبول کن یعنی با پذیرش خودت راه های وراجی ذهن را به صورت هوشمندانه ای قطع خواهی کرد.

ترس ها، اضطراب ها، نگرانی ها، آرزوها، مدل و سبک زندگی، رفتارها و ... همه و همه باید شکلی پذیرفته شده داشته باشد و البته زمانی که این اتفاق می افتد فرد وارد فاز خودآگاهی می شود و در این حالت مقاومت های روانی شکسته می شود، دست از تغییر دادن دیگران برمی دارم و خودم را وارد مراحل تازه ای از تغییر زندگی، تغییر شخصیت و رفتار می کنم.درست در همین نقطه است که من با خودم به صلح می رسم و میتوانم روی دیگران هم اثرگذار باشم.

آدمی که درونش صلح و صفا برقرار است، نرم خوتر، بی کینه تر، خالی از نفرت و عقده های روان و بدور از شخصیت نمایشی از خویش و زندگیش است.

و برعکس آنها که درون شان پر از التهاب است و مدام دنبال تایید گرفتن از نظر و عقاید و ارزش های دیگرانند، آنها که نگران از دست دادن و نرسیدن اند، رفتارهایی نشان میدهند که حاکی از این تفکر است.

شادی، شادی می آفریند و خوشبختی و احساس آن، خوشبختی به ارمغان می آورد. دور و برت پر می شود از معجزه هایی که شاید سالها برای رسیدن و ظهور آنها انتظار کشیده ای. پس چه خوب که قدر خودت را بدانی و برای داشتن یک خود ارزشمند تلاش کنی.

یادت باشد تا جمله ی خلیفه الله بودن خودت را درک نکرده باشی درگیر هر مساله ی زاید و بی فایده ای خواهی شد که التهاب های درونت را بیشتر خواهد کرد. تو جانشین خداوند در زمین هستی، پس باید خداگونه بزی....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۸
mina nikseresht
شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۵۷ ب.ظ

آنقدر مثبت بیاندیش تا معجزه خلق کنی

حکما و فلاسفه ی قرن همچون ابن سینا در دسته بندی های عقل از نظر فقه و فلسفه بر این باورند که بالاترین مرتبه ی عقل، عقل مستفاد است. به این معنا که انسان هایی که در این درجه واقع می شوند از عوامل مادی و مادیات فارغ می شوند و نمودی از انسان کامل را به مرحله ی ظهور می گذارند.

خیلی ابتدایی تر و ساده ترش کنم مثالش این می شود که فرض کنید در جمعی نشسته اید و در آن جمع افراد مختلفی حضور دارند که هم سن نیستند. در آن لحظات کودکی 12 ساله به سراغ شمای 30 ساله می آید. دیده اید بعضی بچه ها از شما می پرسند شما چندساله تان است و کلاس چندم هستید؟ اگر شما بخواهید سوالی مطابق سن و سال او از درس هایش بپرسید قطعاً برایتان بسیار بداهه و ابتدایی می آید و برای او نیز این چنین است. دروسی که شما خوانده اید قابل درک و فهم برای آن کودک نیست.

همین مثال ساده برای ما مشخص می کند هر یک از ما در کدام مرتبه از عقل قرار داریم. آن وقت انرژی هایی که از ذهن ما به دنیای بیرون از ذهن مان منتقل می شود درجه ی آگاهی و عقل ما را نشان میدهد.

هرچه نمودهای مادی در زندگی بیشتر باشد درجه ی عقل ضعیف تر و مراتب انسانی نیز به همان میزان تعیین کننده خواهد بود. به میزان و درجه ی عقل افراد است که میزان ارزش گذاری های آنها تعیین می شود، دایره ی ارتباط آنها، نوع علاقه مندی و فعالیت هایشان و مدل و سبک زندگی آنها همه تعیین کننده ی میزان عقل است.

عقل مستفاد عقلی است که مادیات در آن جایگاهی ندارد و فرد تمام حضور و افعال و رفتارش را نقطه ی وحدتی می داند برای رسیدن به معشوق حقیقی یعنی خداوند و البته که فردی که به مرتبه ی عقل مستفاد رسیده باشد هیچ تیرگی و تاریکی درونی نخواهد داشت. به همین دلیل قدرت های انسانی بیشتری برای خلق معجزه دارند. مثل انسان هایی که انرژی های فراوانی برای تغییر و تحول درونی در دیگر افراد به آن میزانی که می‌خواهند انتقال میدهند.

یادتان هست چند مقاله قبل تر از خودآگاهی نوشتم و گفتم راه شکوفایی استعدادهای بالقوه و در آوردن آنها به بالفعل خودآگاهی است. افرادی که به مرحله ی خودآگاهی می رسند سکوت کردن و به جا حرف زدن را بیشتر ترجیح میدهند تا زاید گفتن و نوشتن از هر باغ و دمی را.

افراد خودآگاه توانایی سکوت و سفر به درون خود را دارند و در پی این سفر درونی به کشفیات و معجزه هایی می رسند که اگر به این تمارین ادامه بدهند از دل آن معجزه ها خلق می شود. خودآگاهی درجه ای از عقل مستفاد است. نمود بیرونی عقل مستفاد عشق است. همه چیز را همانطور دیدن و پذیرفتن و درصدد تغییر برنیامدن. البته که کسی که به درجه ی عقل مستفاد رسیده باشد درصدد تغییر دیگری نیست.

خودآگاهی یعنی قدرت. قدرتی که توان روحی و معنوی و اداراک شما را بسیار بالا می برد.

در مرتبه ی عقل مستفاد، دیگر انسان ها و رفتارشان برای شما نمود خارجی ندارد. دقیقاً عین این است که وقتی سوار بر هواپیما در آسمان زمین را نظاره می کنید و همه چیز را آنقدر ریز می بینید که برایتان بی معنا می شود. افرادی که در مرحله ی عقل مستفاد واقع می شوند عین این است که سوار بر هواپیما زمین را نظاره می کنند. همه چیز همان قدر مادی و فاقد ارزش. در مرتبه ی عقل مستفاد، رفتارها ملاک نیست. دیگر رنج شما، رنج از رفتار دیگران و اسباب و علل مادی نیست. بلکه معنای رنج نیز برایتان متفاوت می شود. رنج هایتان جنس مادی ندارند. این دوری از معشوق است که شما را هر لحظه می سوزاند و رنج تان میدهد.

من به شما نشانه های فراوانی برای تشخیص می دهم. این شما هستید که به این وسیله می توانید هم خودآگاهی تان را بسنجید و به دنبال افزایش آن باشید تا قدرت های درونی تان را بیدار کنید و هم میتوانید اطرافیان و افراد را براساس این کلیدهای شناختی شناسایی کنید.

سالها تلاشم این بوده و هست تا به دختران جوانی که در شرف ازدواج هستند کمک کنم. کلاس و کارگاه و مطالعه هایم نیز در همین جهت بوده و خواهد بود اگر عمری برایم باشد. توصیه ام به شما این است که هرچه خودآگاهی تان را بالاتر ببرید بهتر می توانید زوج همجفت خود را پیدا و به دایره ی زندگی تان جذب کنید.

اگر شما مدار ذهنی تان بر مدار مادیات می چرخد، اگر تفکرات و انرژی های روانی تان به هر میزان باشد قطعاً و حتماً کسی را به زندگی خود فرا میخوانید که هم فرکانس با انرژی ذهن و مغز شما باشد. پس چه خوب که هرچه بیشتر به شناخت خویشتن و اصلاح ضعف ها و عملکردهای خود آگاه باشید تا ازدواج شما معنوی تر و روحانی تر و زمینه ساز رشد اخلاق، شخصیت و رفتارهایتان باشد.

این را یادتان باشد به هر میزان که یک ازدواج خوب زمینه ساز خودآگاهی و اشراف بر قدرت های درونی خویش و شکوفاسازی آنهاست، به همان میزان یک ازدواج بد، شما را ضعیف تر و انرژی ذهن و مغزتان را تضعیف میکند و نه تنها به خودآگاهی و معرفت نمی رسید بلکه ممکن است باعث بروز عقده های سرکوب شده، بیماری های روان و مشکلات جسمی و روانی دیگر باشد...

برای رسیدن به خودآگاهی مراتبی را بیان کردم و گفتم تخلیه ی درونی، مشخص کردن اهداف و هدف های زندگی تان و اینکه هرکدام را برای چه منظوری میخواهید، خالی کردن ذهن از سیاهی ها و تیرگی ها و نزدیکی هرچه بیشتر به منبع الهی و معنوی زمینه ساز رسیدن به خودآگاهی است. حال لازم است این را هم اضافه کنم که آنقدر که مثبت نگریستن به زندگی و انسان ها میتواند معجزه خلق کند، آنقدر که مهر و عشق ورزیدن میتواند راه های گشایش را برای شما فراهم کند، قدرتی مثل اینها را درک و تجربه نکرده ام.

با خودتان این روزها تکرار کنید: آنقدر مثبت فکر میکنم تا معجزه را خلق کنم. لازم است بعدا به مثبت اندیشی در عین واقع بینی اشاره کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۷
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

شما قدرت خلق دارید....

لازم است در شبانه روز به حالت مراقبه بنشینیم و در سکوت ذهن خود، نفسی عمیق بکشیم. روی تنفس خود تمرکز کنیم. به دم و بازدم خود فکر کنیم. نباید هیچ کنترل بیرونی و درونی روی شما وجود داشته باشد. شاید بهترین حالتش قبل از طلوع خورشید باشد. زمانی که خورشید در حال طلوع کردن است انرژی فوق العاده ای در نظام آفرینش در حال اتفاق است. شاید برای همین است که در تعالیم دینی این وقت از روز را بهترین زمان برای تولد یک روز عالی و داشتن شروعی خوب یاد کرده اند. فتوسنتز گیاهان و درختان، نور، صدای پرندگان و تمامی اینها حاضر و گواه بر این است که این زمان، زمان مناسبی برای در خود فرورفتن و خلق کردن است. انسان از جانب خداوند دارای این قدرت و اراده در زندگیش هست تا هر آنچه را که میخواهد به زندگیش فرابخواند. آیا لازم است که باور کند این قدرت را دارد؟ لازم نیست شما باور کنید چرا که این نیرو، به وضوح در شما وجود دارد. فقط باید آن را فعال کنید و کارها و رفتارهایی را در زندگی داشته باشید که تا بحال نداشته اید. باید ترس ها و نگرانی ها را از خود خارج کنید. در کتابی خواندم که نوشته بود: شما زمانی میتوانید روح خود را به هر آنجا که دوست دارید پرواز دهید که آن را از انحصار مادیات خارج کنید. هیچ دغدغه و ترس و نگرانی و محدودیتی در دنیا نباشد که شما را درگیر خود کرده باشد. تنها در این حالت است که آزادانه میتوانید به درون خود سفر کنید. توانایی ها و مهارتهای خفته ی خود را بیدار کنید. حتماً دیده اید بعضی ها در میانسالی شان مهارت جدیدی را در خود کشف میکنند یا بعد سالها زندگی تازه می فهمند در آن موضوع استعداد داشته اند. چرا؟ چون ترسها، نگرانی ها از شدن یا نشدن، حسرت و اندوه مانع بیدار شدن روح و ضمیر ناخودآگاه ماست.

از محدودیت هایی که در این عالم برای شما وجود دارد خارج شوید. ذهن تان را آزاد کنید. فکر کنید برای رسیدن به آنچیزی که می خواهید هیچ دایره ی محدودی وجود ندارد و شما میتوانید به تمام آن چیزی که دوست داشته اید برسید. در ابتدا لازم نیست باور کنید. فقط به این آگاه باشید که باید ذهن شما از بین مفاهیم بی ارزش و استعاره هایی که دیگران برایتان ساخته اند خارج شود. ذهن تان را از محدودیت فکرهای بی فایده خارج کنید. فکرهایی که نشدن و نداشتن را به شما تلقین میکند. احساس کنید در این لحظه که نشسته اید و مراقبه میکنید خوشبخت ترین فردی هستید که در این لحظه حضور دارد. میلیون ها نفر در این لحظه قادر به درک قدرت و انرژی که در عالم خلقت وجود دارد نیستند.

مراقبه ی ذهن نیاز به نگهداری از ذهن دارد. در طول روز باید مراقب حرفهایی که در ذهن تان چرخ میزند باشید. نمی توانید، نمی شود، تلاش بیخود نکن و... مجادله های ذهنی تان را کنار بگذارید. ذهن بعضی ها محل حرف زدن و دعوا کردن با دیگران است. آنها در ذهن شان هر روز به عده ای دعوا میکنند، عده ای را به دادگاه ذهن شان فرا میخوانند و البته که ذهن آنها مزرعه ای برای کاشت افکار شرطی و ناامید کننده است. فکر می کنید این مزرعه چه بذری را به شما عرضه می کند؟

باید ذهن را به مرز سکوت برسانید و این مراقبه را آنقدر تکرار کنید تا ذهن شما عادت کند لازم است در طول روز مدتی ساکت شود و به آنچه شما به آن دستور میدهید متعهد باشد. ذهن شما آنقدر قدرتمند هست که بتواند هر طور که شما میخواهید برنامه ریزی شود.

مرحله ی بعدی این است که تمام آن چیزهایی که مدنظرتان است روی کاغذ یا دفترچه ای یادداشت کنید. قدرت شما چطور فعال می شود؟ فکر شما ارتعاش دارد. این بسته به افکار شما دارد که ارتعاش مثبت باشد یا منفی. افکاری مثل نتوانستن، نشدن، نداشتن به دنبالش احساساتی مثل غم، ترس، خشم، حسد و ... را دارد. اینها موجی منفی از شما به بیرون ارسال میکند که هم موجب انسداد انرژی در شما می شود و هم دست یابی شما را به هر آنچه که میخواهید محدود میکند.

اتفاقات خوشایند در شما چه زمانی می افتد؟ زمانی که به قدرت درونی خود آگاه شوید. زمانی که بدانید درون شما انرژی های بسیاری وجود دارد تا هر آنچه را که میخواهید خلق کنید. اما تمامی اینها لازم است در جریان تغییر سبک زندگی، تغییر افکار، رفتار و گفتار پیش بیاید.

این رفتارها باید برای 21 روز اجرا شود. بعد آن تبدیل به عادت می شود و این عادتها روال زندگی شما را تغییر خواهد داد.

آیا میتوانید قدرت های درونی خود را بیدار کنید؟ کدام محدودیت های ذهنی شما باعث نرسیدن و نشدن به خواسته هایتان می شود؟ آیا هنوز وقت آن نرسیده که ذهن خود را پاکسازی کنید و این پاکسازی را تا بالا آوردن ذهن از کثافاتش ادامه دهید؟ آیا وقت آن نرسیده همین امروز بلند شوید و به درون خود سفر کنید تا بدانید چه انرژی هایی درون شما مسدود شده و کدام حال خوب و کدام افکار خوب باعث باز شدن قدرت های درونی شما می شود؟

تمرکزتان را روی دستها، پاها، چشم ها، زبان،گوش ها و قلب خود بگذارید. چه کارهای مثبتی میتوان با آنها انجام داد تا انرژی های مسدود شده ی آنها را آزاد کرد. فردی که می نویسد و باعث تغییر و تحول دیگری می شود یعنی انرژی های دست او آزاد است و این انرژی است که موجب ایجاد ارتعاشی ذهنی در شما می شود و آن متن روی شما اثر میگذارد. حتماً شنیده اید بعضی دستها قدرت شفابخشی دارند. دقیقاً همین است. آن دست آنقدر انرژی هایش فعال شده و با مراقبه های ذهنی، کلامی تحت کنترل فرد بوده است که در مسیر درست خود باعث شفابخشی به دیگران است.

این نکته را دوباره یادآوری می کنم خودتان را فراتر از آن چیزی بدانید که وراثت و محیط به شما القا کرده است. شما قدرت خلق دارید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۲
mina nikseresht
سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۱۲ ب.ظ

هوشیاری چه زمانی اتفاق می افتد؟

بزرگترین روح ها از دل بزرگترین رنج ها برمی خیزند. زمانی که دچار رنج می شوید در حقیقت روح شما در حال بیدار شدن است. چشم گیرترین شخصیت ها زخم های زیادی را تحمل کرده و می کنند. به افرادی که دارای شخصیت های بزرگ و روح های متعالی هستند نگاه کنید. داستان زندگی شان را بخوانید. رنج هایشان را مطالعه کنید. در کدام قسمت های زندگی شان رنج بیشتری برده اند؟ جایی که آدم اشتباهی را درک کرده اند، جایی که با حضور در مراحلی از زندگی یا اتفاقات ناخوشایند و نابه هنگام متحمل درد فراوانی در روح یا جسم خود شده اند. دقیقاً در این نقاط است که روح شما تمایل به بیدار شدن داشته است. در این قسمت ها افراد دو دسته می شوند: رنج را نمی پذیرند و به جایش احساس خشم، غم، انتقام، نفرت، و بد و بیراه گفتن به عالم و آدم را انتخاب می کنند. دسته ی دوم، رنج را نشانه و علامت زندگی می دانند. شاید یک زنگ خطر یا هشدار برای روح است تا سبک و مدل زندگی را عوض کنیم، شاید لازم باشد کارهایی را انجام دهیم که تا بحال انجام دادن آنها را جزء رفتارهای خود قرار نمی دادیم مثل نیکی و خوبی به دیگران یا توجه به آفرینش و نظم در هستی و نزدیک شدن به منبع نور و انرژی عظیمی که برای طی کردن مسیر زندگی مان به آن احتیاج داشته ایم.

رنج ها باعث هوشیاری متعالی می شوند اگر نسبت به حضور آنها در زندگی مان درک و شعور هستی را زیرسوال نبریم یا عملکرد و رفتار خود را زیرنظر داشته باشیم تا مسیر درست و صحیحی را تا دریافت رنج طی کرده ایم.

هنگامی که هوشیاری متعالی جزء زندگی روزانه ی شما شود کیفیات والایی را تجربه خواهید کرد:

1-شما اتفاقات با معنایی را تجربه کرده و بر تعداد آنها می افزایید: یقین می کنید که هر اتفاقی که در این سیستم باشعور اتفاق می افتد اتفاقی نیست. متوجه می شوید که هر چیزی که در زندگی شما پیش می آید به شما درسی می آموزد. شما هر کس یا هر چیزی را که اکنون در زندگی تان وجود دارد پاس می دارید و نسبت به رنج ها و حضور افرادی که در زندگی تان رنجی را به شما تحمیل کرده یا می کنند پیامی را دریافت خواهید کرد. به شرطی که نقاط شهودی قلب تان روشن باشد.

2- سعی می کنید با منبع انرژی عالم و حضورش در زندگی تان ارتباط برقرار کنید و این ارتباط را جزئی از زندگی روزانه تان قرار می دهید. به مرور زمان با این ارتباط آگاهی و درک بیشتری از حضور و توکل به او در زندگی خود دریافت خواهید کرد.

3-عشق را احساس می کنید. اگر اجازه بدهید که رنج ها در ذهن تان تبدیل به آگاهی شوند و به دنبال این باشید تا درسها و نکته ی آنها را در زندگی خود دریافت کنید به عشق اجازه می دهید وارد قلب تان شود. این تازگی معنوی و حیاتی را در تجارب درونی و بیرونی خود احساس خواهید کرد. آن وقت ترس از بین می رود و راه دریافت انرژی به زندگی تان باز خواهد شد.

4-احساس سپاسگزاری و دریافت رحمت را تقویت می کنید. زیبایی ها را می بینید و احساس ستایش، رضایت و مهرورزیدن می کنید.

خواهید دید که هیچ آگاهی بدون رنج نیست. اگر شکست می خورید، اگر غمی را تجربه می کنید که برایتان درد فراوان روحی را به دنبال دارد، اگر چیزی یا کسی را از دست می دهید تمامی اینها روح شما را آگاه تر می کند. رنج ها گنج هایی در دل خود دارند و دردها آسودگی به همراه می آورند. برای دیدن باید چشم دل تان را باز کنید و از شکست ها درس بگیرید. اگر هوشیاری قلب تان را بالا ببرید کم کم حقیقت برایتان تجلی خواهد یافت.

به مرور زمان یاد می گیرید به رنج هایتان از بیرون نگاه کنید. بودن در لحظه ی حال را درک خواهید کرد و می فهمید هیچ چیزی آنقدر واقعی نیست اگر از درون و قلب پاکیزه به آن نگریسته شود. ذهن آگاهی حاصل رنج ها و درک مفهوم زندگی است. بودن در زمان حال، درک هدفمند بودن اتفاقات زندگی و نگریستن بدون قضاوت به آنها.

اینها موجب افزایش آگاهی، شفافیت، خلوص خواهد شد و راه رهایی روح شما از رنج هایی است که آن را محصور کرده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۲
mina nikseresht
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۵۴ ق.ظ

تمرکز شرط لازم و کافی!

حتماً شما هم دیده اید فردی کتاب به دست را که میان همهمه و شلوغی آن چنان تمرکزی روی مطالعه اش دارد که شاید برای شما باورپذیر نباشد. چه اتفاقی می افتد؟ چطور این فرد میان آن سر و صدا میتواند این طور روی خواندن تمرکز کند؟ یکی از شکایت های دانش آموزان، معلمان و والدین یا داوطلبان کنکور یا هر آزمونی تقریباً غالب اوقات این است که ما هنگام مطالعه تمرکز لازم را نداریم. ذهن مان پراکنده و شلوغ است و اصلاً نمی توانیم یک جا بند شویم و مطالعه کنیم. یکی از دلایل مهم موفقیت در توسعه ی فردی دقیقاً همین است: تمرکز. اصلاً چرا بعضی اینقدر به قانون جذب معتقدند؟ چون تمام تمرکز و حواس خود را معطوف به آن می کنند و چون تمام نظام آفرینش قانون انرژی ها و فرکانس هاست پس با فرکانس ها بنا به تمرکز هماهنگ می شوند و اثر آن را در زندگی خود لمس میکنند.

تمرکز، نشان هماهنگی ذهن است. یک ذهن شلوغ هیچ گاه نمیتواند تمرکز داشته باشد. ذهنی که مدام درگیر شبکه های اجتماعی خودش است و از این اپ به آن اپ جابه جا می شود، آیا به نظر شما این ذهن کارآیی که باید داشته باشد را دارد؟ خیر. چرا؟ چون خاصیت شبکه های اجتماعی همین است. تصور کنید شما در اینستاگرام تان چندصدها نفر را دنبال میکنید. اگر سیر بالینی رفتار این فرد را آزمایش کنید خواهید دید هر روزی روی یک ساز می چرخد. چرا؟ چون اثرگذاری هر نفر روی آن فرد تمرکز او روی زندگی خودش را به هم خواهد زد و کم کم توجه به زندگی و رفتار آن فردی که تا دیروز در مساله ای پافشاری و اصرار داشت امروز به شکل دیگری عوض می شود و می شود دم دمی مزاج! اثرگذاری روی ضمیر ناخودآگاه است. شاید اگر شما امروز به فردی این را بگویید آن را انکار کند اما او بی آنکه متوجه اثر آن باشد تاثیر می پذیرد.

پس تمرکز شرط لازم و حتمی برای داشتن یک برنامه ی منسجم و دقیق است.

چند مطلبی را در مورد خودآگاهی نوشتم و گفتم داشتن خودآگاهی چه کمکی به زندگی افراد میکند. حال تمرکز چه کمکی به خودآگاهی میکند؟

افرادی که به خودآگاهی می رسند، یکی از دلایل رسیدنش به خودآگاهی دقیقاً همین داشتن تمرکز است. تمرکز روی خود، هدفها، برنامه ها و رشد و توسعه ی فردی موجب می شود که به خودآگاهی برسند. وقتی فردی توجه و حواسش پی موضوعاتی بی اهمیت و یا حتی با اهمیت در زندگی دیگران است نمیتواند تمرکز لازم را بر روی زندگی خود داشته باشد در نتیجه رسیدن به خودآگاهی تقریباً ناممکن به نظر می رسد.

تمرکز شرط لازم و حتمی برای رسیدن به هر نوع موفقیت یا امکانی در زندگی است. با تمرکز است که میتوانید انرژی های مثبت این عالم را به سمت خود جذب کنید و به همان تناسب درک و دریافت های شما هم متفاوت خواهد بود.

وقتی روی خود تمرکز میکنید میتوانید احساسات، رفتارها و منبع بسیاری از اتفاقات زندگی خود را شناسایی کنید و راه رسیدن به هدفهای زندگی خود را پیدا کنید.

به زندگی تان تمرکز کنید. تمرکز روی تمام نعمتهایی که در اختیارتان قرار گرفته، تمرکز روی ضعف ها و کمی های زندگی یا خود که آنها را مسبب ناراحتی ها و گرفتاری های امروزتان می دانید.

باید چیزی تغییر کند. هیچ چیزی در بیرون نیست که منشا اثر روی زندگی شما باشد بلکه این شما هستید که میتوانید با آگاهی قدم در راه تغییر شرایط، امکانات و تغییر خود و زندگیتان بگذارید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۴
mina nikseresht
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ق.ظ

قدرت شفابخش عشق

 

در کتاب از دولت عشق نوشته ی کاترین پاندر در قدرت عشق این چنین نوشته شده است:

بخشی از بهار به رعایت روزه اختصاص داده شده که با گیاهخواری و دعا و عبادت همراه است و نماد دوران آمادگی برای رستاخیز زندگی و زیبایی تازه یی در دنیای شخصی خویش است. روزه ایی که باید بگیریم پرهیز از خاطرات منفی گذشته و کینه ها و بخل و رشک و نفرت و انزجار و انتقاد و احساس بی عدالتی و آزار و هرگونه ناهماهنگی دیگر است. راه های معین ساده یی برای فروباراندن قدرت شفابخش عشق بر خاطرات منفی وجود دارد که می توانید برای ابد از شر آنها خلاص شوید. از به اسارت کشیدن دیگران دست بردارید و آنگاه برای رستاخیز موهبتهای خود آماده شوید.

بانویی بازرگان از فرانسه برایم نوشت:

خاله ام سرانجام به امواج عشق الهی که برایش می فرستادم پاسخ مثبت داد. اکنون مرا «خواهرزاده ی محبوب» می خواند. باید اعتراف کنم که رابطه ی ما بسیار منفی بود که به یمن عشق الهی دگرگون شده و شفا یافته است!

برای روزه و پرهیز از گرایش های منفی دو راه ویژه وجود دارد که موجب می شود قدرت شفابخش عشق در ذهن و تن و امورتان به کار افتاد. این دوعمل بخشی از عشق است. هرگاه دیدید چنبه های عشق پاسخگو نبوده اند و اوضاع دشوار زندگی تان را شفا نبخشیده اند شاید هنوز به پالایش و بخشایش نپرداخته اید. چنین کنید تا ثمرات نیکوی آن به سراغتان خواهد آمد.

شاید این گفته ی جبران خلیل جبران اشاره به دوجنبه ی عشق باشد:

« یا با ما از عشق بگو... که عشق برای رشد تو و برای پیرایش توست...میندیش که میتوانی عشق را هدایت کنی، زیرا اگر عشق، ارزشمند بیابدت، هداییت خواهد کرد.»

حتما شنیده اید که میگویند عشق چیز باشکوهی است اما چه بسا زمانی که قدرت پیراستن و هرس کردن عشق، در زندگیتان در کار بوده، احساس کرده اید که عشق چیز در هم شکننده ایی است. اگر مشتاق پالایش و بخشایش باشید آنچه که در هم شکننده و چون خاری در پوست می نماید، به چیزی باشکوه تبدیل می شود. آنگاه می یابید که عشق می تواند به سوی موهبتی عظیم تر هدایت تان کند.

قانون معنویت حکم میکند که اگر میخواهید مشکلات تان خاتمه یابند و به راستی در زندگی پیشرفت کنید، ببخشایید. بسیاری از مردم، واژه ی بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی آزاد و رها کردن و چیزی مثبت را جایگزین چیزی منفی ساختن.

پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ی ما به آن نیاز داریم اگرچه فکر میکنیم که وابستگی عاطفی یکی از والاترین چهره های عشق است کاملاً خلاف آن صادق است. پالایش عاطفی، یکی از والاترین صور محبت است. دلبستگی به وابستگی و اسارت می انجامد. حال آنکه عشق راستین آزاد کردن آن چیز یا آن شخصی است که دوست می دارید. اگر پالایش را پیش گیرید، هرگز چیزی را از دست نمی دهید. به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید تا همه ی آنان که از این خوان نعمت برخوردارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

هرگز آنچه را که عالی ترین خیر و صلاح تان است از دست نمی دهید، هرگاه چنین بنظر برسد که چیزی را از کف داده اید تنها به این علت بوده که دیگر برایتان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است. البته شاید خودتان فکر کنید بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته اید و دیگر به آن نیاز ندارید. از این رو، قدرت پیرایشگر عشق، شما را از آن آزاد و رها کرده است. با این شناخت، خواهید توانست که دست از سرش بردارید و ذهن و دلتان را بر دریافت موهبت تازه بزرگتر خود بگشایید.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان نیست. هرگاه نسبت به دیگران به گرایش ها، رفتارها و شیوه ی زندگی آنها احساس دلبستگی می کنید شاید به این دلیل است که ناخودآگاه احساس وابستگی می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید خراشیده و ساییده می شوید. وقتی شخص یا مسأله یا اوضاع و شرایطی را که احساس می کنید شما را در فشار قرار داده است رها می کنید، کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیت ها هستید نه برده ی آنها.

وقتی در کمال جرات و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در می آورد رها می کنید به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید. اگر توانسته بودید خود را به اسارت درآورید پس می توانید خود را از اسارت برهانید و آزاد سازید.

خلیل جبران درباره ی عشق رهایی بخش گفته است:

«به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هریک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۶
mina nikseresht
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۴ ق.ظ

عشق نیرویی قدرتمند برای خلق

قدرت شفابخش عشق؛

در کتاب از دولت عشق نوشته ی کاترین پاندر در قدرت عشق این چنین نوشته شده است:

بخشی از بهار به رعایت روزه اختصاص داده شده که با گیاهخواری و دعا و عبادت همراه است و نماد دوران آمادگی برای رستاخیز زندگی و زیبایی تازه یی در دنیای شخصی خویش است. روزه ایی که باید بگیریم پرهیز از خاطرات منفی گذشته و کینه ها و بخل و رشک و نفرت و انزجار و انتقاد و احساس بی عدالتی و آزار و هرگونه ناهماهنگی دیگر است. راه های معین ساده یی برای فروباراندن قدرت شفابخش عشق بر خاطرات منفی وجود دارد که می توانید برای ابد از شر آنها خلاص شوید. از به اسارت کشیدن دیگران دست بردارید و آنگاه برای رستاخیز موهبتهای خود آماده شوید.

بانویی بازرگان از فرانسه برایم نوشت:

خاله ام سرانجام به امواج عشق الهی که برایش می فرستادم پاسخ مثبت داد. اکنون مرا «خواهرزاده ی محبوب» می خواند. باید اعتراف کنم که رابطه ی ما بسیار منفی بود که به یمن عشق الهی دگرگون شده و شفا یافته است!

برای روزه و پرهیز از گرایش های منفی دو راه ویژه وجود دارد که موجب می شود قدرت شفابخش عشق در ذهن و تن و امورتان به کار افتاد. این دوعمل بخشی از عشق است. هرگاه دیدید چنبه های عشق پاسخگو نبوده اند و اوضاع دشوار زندگی تان را شفا نبخشیده اند شاید هنوز به پالایش و بخشایش نپرداخته اید. چنین کنید تا ثمرات نیکوی آن به سراغتان خواهد آمد.

شاید این گفته ی جبران خلیل جبران اشاره به دوجنبه ی عشق باشد:

« یا با ما از عشق بگو... که عشق برای رشد تو و برای پیرایش توست...میندیش که میتوانی عشق را هدایت کنی، زیرا اگر عشق، ارزشمند بیابدت، هداییت خواهد کرد.»

حتما شنیده اید که میگویند عشق چیز باشکوهی است اما چه بسا زمانی که قدرت پیراستن و هرس کردن عشق، در زندگیتان در کار بوده، احساس کرده اید که عشق چیز در هم شکننده ایی است. اگر مشتاق پالایش و بخشایش باشید آنچه که در هم شکننده و چون خاری در پوست می نماید، به چیزی باشکوه تبدیل می شود. آنگاه می یابید که عشق می تواند به سوی موهبتی عظیم تر هدایت تان کند.

قانون معنویت حکم میکند که اگر میخواهید مشکلات تان خاتمه یابند و به راستی در زندگی پیشرفت کنید، ببخشایید. بسیاری از مردم، واژه ی بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی آزاد و رها کردن و چیزی مثبت را جایگزین چیزی منفی ساختن.

پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ی ما به آن نیاز داریم اگرچه فکر میکنیم که وابستگی عاطفی یکی از والاترین چهره های عشق است کاملاً خلاف آن صادق است. پالایش عاطفی، یکی از والاترین صور محبت است. دلبستگی به وابستگی و اسارت می انجامد. حال آنکه عشق راستین آزاد کردن آن چیز یا آن شخصی است که دوست می دارید. اگر پالایش را پیش گیرید، هرگز چیزی را از دست نمی دهید. به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید تا همه ی آنان که از این خوان نعمت برخوردارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

هرگز آنچه را که عالی ترین خیر و صلاح تان است از دست نمی دهید، هرگاه چنین بنظر برسد که چیزی را از کف داده اید تنها به این علت بوده که دیگر برایتان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است. البته شاید خودتان فکر کنید بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته اید و دیگر به آن نیاز ندارید. از این رو، قدرت پیرایشگر عشق، شما را از آن آزاد و رها کرده است. با این شناخت، خواهید توانست که دست از سرش بردارید و ذهن و دلتان را بر دریافت موهبت تازه بزرگتر خود بگشایید.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان نیست. هرگاه نسبت به دیگران به گرایش ها، رفتارها و شیوه ی زندگی آنها احساس دلبستگی می کنید شاید به این دلیل است که ناخودآگاه احساس وابستگی می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید خراشیده و ساییده می شوید. وقتی شخص یا مسأله یا اوضاع و شرایطی را که احساس می کنید شما را در فشار قرار داده است رها می کنید، کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیت ها هستید نه برده ی آنها.

وقتی در کمال جرات و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در می آورد رها می کنید به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید. اگر توانسته بودید خود را به اسارت درآورید پس می توانید خود را از اسارت برهانید و آزاد سازید.

خلیل جبران درباره ی عشق رهایی بخش گفته است:

«به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هریک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht