روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۴۲ ب.ظ

آرامش خریدنی نیست؟

آرامش خریدنی نیست؟

خالق هستی این فرصت را در اختیار هر یک از ما قرار داده است تا شادمانه زندگی کنیم و از زندگی خود نهایت لذت را ببریم.. بهتر است بدانید آرامش و آسایش فرد نقش تعیین کننده‌ای در نحوه زندگی او دارد.

آرامش چیزی نیست که بتوان آن را با پول و ثروت خرید. آرامش و آسایش همان لذت بردن از زیبایی‌های اطرافمان است. داشتن ارتباطی مؤثر و صمیمی با نزدیکان و ابراز عشق کردن به آن‌هاست.

یک محقق استرالیایی طی تحقیقات خود بدین نتیجه دست یافته است که عوامل مؤثر در شادی تنها به مسایل ارثی و شیمیایی بدن برنمی‌گردد، بلکه نوع نگاه ما به زندگی، اهداف و تصمیم‌گیری‌هایمان نیز در آن دخیل است. تحقیقات دیگر بیانگر این حقیقت است که نیمی از عوامل شادی در انسان به عوامل دیگری به غیر از مسایل بیولوژیکی برمی گردد. ده درصد آن به اوضاع و شرایط زندگی‌مان و چهل درصد باقی‌مانده به تصمیماتی که در زندگی‌مان می‌گیریم، بستگی دارد.

این که بخواهید شاد باشید یا نباشید به انتخاب شما بستگی دارد. بنابراین تصمیم بگیرید تا از هر روز خود لذت ببرید، تا سالی پر برکت و پیروزمند داشته باشید. ممکن است برخی عوامل بازدارنده سد راهتان شود، اما نگذارید چنین عواملی تصمیم شما را برای شاد زیستن تغییر دهد. همواره به سرور و شادمانی بیندیشید. مهم نیست چه اتفاقاتی برایتان می افتد، چه امکاناتی دارید یا چه امکاناتی ندارید، بلکه تنها طرز نگرش و تصمیماتی که در زندگی می‌گیرید از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. وقتی دخترم الکساندر بسیار کوچک بود، هر روز صبح به اتاقش می‌رفتم و و او را بغل می‌کردم. وقتی صدای پاهایم را می‌شنید شروع به بالا و پایین پریدن می‌کرد. دو دستش را باز و محکم بغلم می‌کرد و با تمام وجود مرا می‌بوسید.

دلیل این همه هیجان او چه بود؟ او فقط به خاطر این که روز دیگری را آغاز می‌کرد خوش‌حال بود. الکساندرا برای این که می‌توانست یک روز دیگر هم زنده باشد و از زندگی لذت ببرد خوش‌حال بود. این همان شوری است که خداوند در درون هر یک از ما قرار داده است. ما هیچ‌گاه نباید فراموش کنیم که هر روز می‌تواند بهانه‌ای برای شاد بودن و شادمانی ما باشد. اما همین‌طور که بزرگ‌تر می‌شویم، اجازه می‌دهیم تا موانع و مشکلات، زندگی ما را تحت‌الشعاع خود قرار دهند و روح ما را تیره و غمگین سازند.

ما باید این موضوع را درک کنیم که هر روز هدیه‌ای است از جانب خداوند. ما هرگز نمی‌توانیم لحظات و روزهای از دست رفته مان را دوباره به‌دست آوریم. اگر روزهایمان را با منفی‌نگری، ناامیدی، بدخویی و ترشرویی سپری کنیم، روزها و فرصت‌هایمان را یکی پس از دیگری از دست خواهیم داد. برخی افراد تنها به این خاطر که برخی از اطرافیانشان رفتار نامناسبی با آن‌ها داشته‌اند، زندگی بر وفق مرادشان نیست یا نقشه‌ها و برنامه‌هایشان آن طور که می‌خواهند پیش نمی‌رود، عمر خود را با غمگینی و ناراحتی تلف می‌کنند. من به‌شخصه تصمیم گرفته‌ام که دیگر هیچ یک از روزهای عمرم را بیهوده تلف نکنم و هر روزم را با سرور و شادمانی جشن بگیرم. زیرا می‌دانم که هر روز هدیه‌ای است از جانب خداوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۴۲
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ

یک کار ارزشمند، یک احساس عالی

یک کار ارزشمند، یک احساس عالی

من راندا برن هستم و در خانواده‌ی فقیر متولد شدم. درحالی‌که ما پولی بسیار نداشتیم، اما به داشتن یکدیگر دلخوش بودیم. من بسیار خوشبخت بودم که در محیطی امن و امان پرورش یافتم و از عشق و محبت اعضای خانواده‌ام بهره‌ی کافی بردم. والدینم در سراسر زندگی‌شان به معنای واقعی کار می‌کردند، اما هرگز ثروتی فراوان به دست نیاوردند. وقتی پدرم از دنیا رفت، مادرم علاوه بر از دست دادن عشق و محبت پدرم،‌ با مشکلات مالی نیز روبه‌رو بود زیرا درآمدی نداشت. پدرم قبل از موفق شدن من در زمینه‌ی فیلم «راز» از دنیا رفت. بنابراین، او هرگز واقعیت یافتن رؤیایم را در این دنیا مشاهده نکرد. اما مادرم توانست موفقیت مرا با چشمانش ببیند. او کل زندگی‌اش را در فقر گذرانده بود، اما، پس از موفق شدن من، اوضاع به کلی تغییر کرد.

روزی را به یاد می‌آورم که مادرم گریه‌کنان به من تلفن کرد. او به فروشگاه رفته و چند دست لباس برای خودش خریده بود. او گریه می‌کرد زیرا نخستین‌بار بود که لباس‌هایی را برای خودش می‌خرید، بی‌آن‌که بابت قیمت آن‌ها نگران باشد.

اگر از خوشبختی کافی در زندگی بهره برده‌اید و والدینی دارید که همه‌ی زندگی‌شان را برای پرورش یافتن شما صرف کرده‌اند، پس، بی‌تردید احساس مرا در آن روز درک خواهید کرد. من هر کاری هم برای مادرم انجام می‌دادم باز نمی‌توانستم ذره‌ای از کارهایی را جبران کنم که او در سراسر زندگی برایم انجام داده بود.

دوستان خوبم، هیچ احساسی در جهان از این احساس بهتر نیست که رؤیای ارزشمندتان را بیابید و بکوشید بر مبنای آن زندگی کنید. وقتی کاری را انجام می‌دهید که از انجام دادنش شادمان می‌شوید، وقتی نخستین روز کاری هفته با انگیزه و اشتیاق از خواب برمی‌خیزید، وقتی چنان به کارتان علاقه دارید که گذراندن تعطیلاتی طولانی‌مدت برای شما خسته‌کننده به نظر می‌رسد، پس، به معنای واقعی از زندگی‌تان بهره می‌برید.

وقتی به موفقیت می‌رسید، به احتمال بسیار زیاد خودتان را در موقعیتی می‌یابید که شاید برای نخستین‌بار در زندگی‌تان می‌توانید کالاهایی را بخرید که همیشه خواستار خریدشان بودید، به مکان‌هایی سفر کنید که همیشه می‌خواستید به آن‌جا بروید و کارهایی را به ثمر برسانید که همیشه می‌خواستید آن‌ها را به ثمر برسانید. به علاوه، شما از فرصتی بی‌نظیر و باورنکردنی بهره‌مند می‌شوید که می‌توانید موفقیت خودتان را با اعضای خانواده و دوستانتان تقسیم کنید. به این ترتیب، وضعیت زندگی آنان نیز بهبود می‌یابد.

هر روز صبح از خودتان بپرسید که در آن روز ویژه می‌خواهید چه کار ارزشمندی انجام  دهید و آن کار چه احساسی به شما خواهد داد. هر روز کار و تلاش کنید حتی اگر پول کافی برای گذراندن زندگی خود دارید. بسیاری از انسان‌ها می‌گویند، اگر من ثروت کافی داشتم، اگر در کسب و کارم موفق بوم، در سی سالگی بازنشسته می‌شدم. انسان‌های با انگیزه که رؤیایی ارزشمند را درباره‌ی به ثمر رسانیدن کاری شگفت‌انگیز در سر می‌پرورانند هرگز به بازنشستگی فکر نمی‌کنند.

پیشنهادی عالی برای من مطرح شد تا امتیاز فیلم «راز» را یکجا بفروشم. در آن زمان، بدهی من بسیار زیاد بود و هیچ راهی را برای پخش شدن فیلم در سراسر جهان نیافته بودم. اما حتی اندیشیدن درباره‌ی فروختن رؤیایم نیز برایم غیر ممکن بود. فروختن رؤیایم مانند این بود که بخواهم مهم‌ترین دلخوشی و هدف زندگی‌ام را بفروشم. من نمی‌توانستم بهایی را برای فروختن رؤیایم تعیین کنم و من به شغلم علاقه داشتم.

شما باید علاوه بر تلاش در جهت دستیابی به موفقیتتان، باید تا حد توانتان به موفقیت و شادکامی دیگران نیز کمک کنید. کمک کردن به دیگران، حمایت کردن از آنان و شادتر زیستنشان، به راستی احساسی خوب و خوشایند به انسان می‌بخشد.

بهبود بخشیدن به زندگی دیگران را در حد توانتان و به هر شیوه‌ی ممکن شروع کنید. هر روز به دیگران انگیزه، دلگرمی و امید ببخشید. این عوامل اغلب ممکن است بیش از کمک‌های مالی شما در زندگی انسان‌های دیگر تأثیرگذار باشد. هرگز جملات منفی را به کار نبرید و دیگران را دلسرد و ناامید نکنید. وقتی به دیگران انگیزه و امید می‌بخشید، این عملتان، ناخودآگاه بر روی خودتان نیز تأثیر مثبت می‌گذارد. ما فقط زمانی می‌توانیم زندگی‌مان را پربارتر کنیم که بیشتر به دیگران کمک کنیم.

فرقی نمی‌کند ما چقدر پول داریم زیرا همیشه کسی روی این کره‌ی خاکی حضور دارد که کمتر از ما پول دارد. همیشه سعی کنید کاری هر چند کوچک برای دیگران انجام دهید. همچنین فرقی نمی‌کند چقدر پول دارید، در هر صورت، بخشیدن را فراموش نکنید و این نکته‌ی طلایی را به خاطر بسپارید که: وقتی در بخشیدن و سخاوتمندی عملکردهای عالی دارید، فراوانی به معنای واقعی به سوی زندگی شما جریان می‌یابد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۵
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ

ازدواج با استفاده از قانون جذب

ازدواج با استفاده از قانون جذب

خوبان همه ازدواج کرده‌اند!



ندا می‌گفت نمی‌دانم چرا هر چه آدم خودخواه است، جذب من می‌شود، نمی‌دانم چه سرنوشتی دارم که هر چه آدم بی‌ارزش و به درد نخور است، نصیب من می‌شود و به خواستگاری‌ام می‌آیند. هنگامی که داستانش را تعریف کرد، این نکته مشخص شد که پسرهای خوب به خواستگاری‌اش می‌آمدند اما او به آن‌ها بی‌توجهی می‌کرد و آن‌ها را از خود می‌راند. به عبارتی آن‌ها در نگاه او هرگز جذاب به نظر نمی‌رسیدند. موضوع چیست؟ آیا ندا قربانی شرایط است یا این‌که او به طور ناخودآگاه چنین پسرهایی را به خود جذب می‌کرد؟ چرا ندا پسرهای نامناسب را برای ازدواج انتخاب می‌کرد و بعد هم در جلسه خواستگاری آن‌ها را رد می‌کرد. آیا فکر نمی‌کنید آن الگوی رفتاری در ناخودآگاه ذهنش شکل گرفته باشد؟ شاید در کودکی‌اش به او القا کرده‌اند او موجود بی‌ارزشی است، بنابراین وی پسرهایی را برای ازدواج جذب می‌کرد که با او با بی‌احترامی رفتار می‌کردند.

ضمیر ناخودآگاه، جایی است که افکار، احساسات و خاطراتی که از آن‌ها آگاه نیستیم، در آن جای می‌گیرد. به طور معمول این افکار، احساسات و خاطرات را خودمان در ضمیر ناخودآگاهمان جای می‌دهیم. چون بسیار دردناک بوده‌اند و تحمل رویارویی با آن‌ها را نداشته‌ایم و نمی‌دانیم که این افکار و احساسات،‌ زندگی روزمره‌ی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. کاری که باید بکنیم، این اطلاعات را از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه منتقل کنیم. قدم اول این است که الگوی ناخودآگاه خود را شناسایی کنید و ببینید این چه الگویی است که همواره تکرار می‌شود و آن را از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه منتقل می‌کند. اینکار موجب می‌شود، به جای این‌که قربانی شرایط گذشته شوید، بتوانید مسؤولیت زندگی خود را بر عهده بگیرید. قدم بعدی این است که اگر تابه‌حال چند خواستگار داشتید و آن را رد کرده‌اید، چه ویژگی مشترکی آن‌ها داشتند. به احتمال زیاد همه آن‌ها در یک ویژگی منفی، مشترک بودند.

وقتی زندگی ندا بررسی شد مشخص شد که پدرش در کودکی به او بی‌احترامی می‌کرد و برای مادرش نیز هیچ‌گونه ارزشی قایل نبود و این الگو در ذهن ندا شکل گرفته بود و او دنبال ارزش و احترام بود. ندا خواهان ارزش و احترام بود، چیزی که در عین حال از آن بسیار وحشت داشت، ترس از ناشناخته‌ها در ضمیر ناخودآگاهش شکل گرفته بود. او دنبال ارزش بود، اما در ناخودآگاهش بی‌ارزشی شکل گرفته بود. بنابراین، اولین کاری که می‌بایست انجام می‌داد، زدودن منفی‌ها از ناخودآگاهش بود. ضمیر ناخودآگاهتان، با ترس از ناشناخته، شما را دوباره به دام انتخاب‌های نادرست می‌اندازد.

خو گرفتن ناخودآگاه

نکته بسیاربسیار مهمی که همرازان عزیز چه در همسریابی، یافتن شغل مناسب و زندگی مناسب باید به آن توجه کنند «خو گرفتن ناخودآگاه» است. یعنی ناخودآگاه از ناشناخته‌ها می‌ترسد و سعی می‌کند چیزی را در زندگی (شغلی، مالی، ازدواج و...) برایتان جذب کند که قبلاً مشابه آن را تجربه کرده است. به عبارت دیگر ترجیح ناخودآگاه این است که دنبال ناشناخته‌ها و دردسر نگردد. او اگر رفتاری را قبلاً‌ تجربه کرده باشد، سعی می‌کند دوباره مشابه آن را جذب کند و این نکته بسیاربسیار مهم است. ممکن است شما چیز دیگری بخواهید، اما ناخودآگاهتان می‌گوید ولش کن، همان قبلی خوب بود و مشابه آن را جذب کن. پس اگر در هر زمینه‌ای تجربه‌ای منفی و شکست‌خورده دارید، اولین کار این است که آن را از ناخودآگاه خود بزدایید.

واسطه‌ی ازدواج ناخودآگاه شما دوست دارد که الگوهای قبلی خود را دوباره و دوباره تکرار کنید. اما شما چگونه می‌توانید فرد متفاوتی را به خود جذب کنید؟ این کار با تغییر الگوهای برنامه‌ریزی‌شده در مغز صورت می‌گیرد. که در شماره‌های بعد بیشتر در مورد آن توضیح خواهیم داد.

«قانون جذب» به ما می‌گوید، باید به چیزهایی که می‌خواهیم تمرکز کنیم، نه به چیزهایی که نمی‌خواهیم. بنابراین فهرست صفاتی را که در همسر آینده‌تان می‌پسندید، جایگزین ویژگی‌های نخواستنی او کنید: نکته‌ی مهمی که باید همیشه در خاطرتان باشد این است که با خودآگاهی و کنترل بیشتر،‌ می‌توانید سرنوشت خود را بهتر رقم بزنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

بازی پول

بازی پول


راندا برن

(مؤلف راز)

مردی بیکار برای شغلی درخواست داد که همیشه خواستار آن بود. او، پس از درخواست دادن برای آن شغل، به صورت وانمودی نامه‌ای پیشنهادی را از سوی آن شرکت نوشت و در آن نامه میزان حقوق خود و جزییات مربوط به کارش را تعیین کرد. او کارتی بازرگانی را برای خودش تهیه کرد، به گونه‌ای که نام خودش و لوگوی آن شرکت را روی این کارت نوشته و طراحی کرده بود. او هر بار با نگریستن به این کارت ساختگی از خداوند سپاس‌گزاری می‌کرد که برای این شرکت کار می‌کند. او هر چند روز یک بار چند نامه‌ی الکترونیکی را برای خودش می‌نوشت و از سوی دیگران به خودش تبریک می‌گفت که چنین شغلی را به دست آورده است.

این مرد در مصاحبه‌ی تلفنی قبول شد و سپس ده تن از کارشناسان شرکت با او مصاحبه‌ای حضوری انجام دادند. دو ساعت پس از این مصاحبه‌ها، نماینده‌ی شرکت به این مرد تلفن کرد و به او اطلاع داد که برای این شغل استخدام شده است. این مرد در حقیقت شغل دلخواهش را با حقوق عالی به دست آورد.

چه چیزی سبب شد این مرد شغل دلخواهش را جذب کند؟ بله، احساسات مثبت او نقشی مؤثر در این زمینه داشت. او آن شغل را در ذهنش دید، آن را دقیقاً تجسم کرد، به آن ایمان داشت و کاملاً باور داشت که آن را به دست آورده است. ولی این حالات روحی و درونی در او ایجاد شد، فرکانس ذهنی‌اش با آن شغل هماهنگ شد و آن را جذب کرد. بنابراین وقتی برای شغلی درخواست استخدام می‌دهید، هرگز نگویید، من شانس ندارم، خیلی‌ها فرم پر کرده‌اند، پارتی‌بازی می‌شود، درصد پذیرشم خیلی پایین است... با این کار انرژی منفی از خود ساطع کنید. بلکه با هیجان تمام آن شغل را از آن خود بدانید و همیشه احساسی خوشایند درباره‌ی آن شغل داشته باشید.

بازی پول

اکنون می‌خواهم گونه‌ای بازی به شما معرفی کنم که با به‌کارگیری آن همیشه به یاد می‌آورید هنگام سروکار داشتن با پول درباره‌ی آن احساسی خوب و خوشایند داشته باشید. اسکناسی را تصور کنید. روی این اسکناس را به منزله‌ی طرف مثبت آن در نظر بگیرید که پولی بسیار را نشان می‌دهد. پشت این اسکناس را به منزله‌ی طرف منفی آن در نظر بگیرید که کمبود پول را نشان می‌دهد. هر بار که با پول سروکار دارید به شیوه‌ای آگاهانه اسکناس‌ها را به گونه‌ای برگردانید که طرف مثبت یا روی آن‌ها را ببینید. این اسکناس‌ها را به گونه‌ای در کیف پولتان قرار دهید که همیشه روی آن‌ها را مشاهده کنید. وقتی پولی را به کسی تحویل می‌دهید، اطمینان یابید که همیشه روی این اسکنس‌ها به سمت بالا باشد. با انجام دادن این کار در حقیقت از پول به منزله‌ی نشانه‌ای استفاده می‌کنید تا به یاد آورید درباره‌ی بهره‌مند بودن از پول بسیار احساسی خوب و خوشایند داشته باشید.

اگر از کارت اعتباری استفاده می‌کنید، پس این کارت را به سمتی برگردانید که نامتان روی آن نوشته شده است زیرا روی کارت اعتباری شما در حقیقت نشان می‌دهد پول بسیار وجود دارد و این پول‌ها همه به نام شما هستند.

وقتی مبلغی را بابت کالا یا خدماتی می‌پردازید، درحالی‌که پول یا کارت اعتباری خودتان را تحویل می‌دهید، فراوانی ثروت را برای کسی تصور کندی که این پول یا کارت اعتباری را به او تحویل می‌دهید و به معنای واقعی نیز چنین نیتی داشته باشد و دعا کنید که به خوبی از آن پول استفاده کنید. بدانید هرچه را به کائنات می‌فرستید، همان را دریافت می‌کنید.

* ما نیز در تحریریه مجله راز به شما توصیه می‌کنیم اصطلاح رایج ایرانی‌ها یعنی «پول، چرک کف دست است» را هرگز به کار نبرید. زیرا اگر واقعاً این دیدگاه در ذهنتان حک شود، آن‌وقت پول نیز از شما فرار می‌کند. هرگاه پولی به دست می‌آورید، با عشق و احساس مثبت به آن نگاه کنید و از خداوند بخواهید که آن را در راه خیر و خوبی استفاده کنید. جیبتان همیشه پُر پول باد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۹
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ

سه گام به سوی ثروت


 سه گام  به سوی ثروت


تلقین به خود

اجرای واقعی تبدیل اشتیاق به ثروت، مستلزم به‌کارگیری اصل تلقین به خود به عنوان عاملی است که به‌وسیله‌ی آن، فرد بتواند به ذهن ناخودآگاه دسترسی پیدا کند و آن را تحت نفوذ خود دربیاورد.
تلقین به خود نوعی القا از خود، به خود است. در حالت ایمان کامل موضوع موردعلاقه‌ی خود را به طور مستقیم به ذهن ناخودآگاهتان منتقل ‌کنید. با تکرار این عمل، شما داوطلبانه به تعدادی عادت فکری دست می‌یابید که با تلاش‌های شما درجهت تبدیل اشتیاق، به معادل پولی آن هماهنگ است.

باغ غنی ذهن شما

ذهن ناخودآگاه، شبیه باغ حاصلخیزی است که اگر بذرهای محصولات مرغوب‌تر در آن کاشته نشود، به سرعت علف‌های هرز در آن خواهند روئید.

تلقین به خود، عامل کنترلی است که به‌وسیله‌ی آن، فرد هم می‌تواند داوطلبانه ذهن ناخودآگاه خود را با افکار دارای ماهیت سازنده تغذیه کند و هم می‌تواند از روی غفلت، به افکاری با ماهیت مخرب اجازه دهد که به درون باغ غنی ذهن او، راه پیدا کنند.

 

وجین کردن باغ ذهن: سه تفکر مخرب درون باغ ذهنتان، که مایلید آن‌ها را ریشه‌کن کنید کدامند؟ مثال: خسته‌ شده‌ام اما قبلاً شکست خورده‌ام. خیلی سخت است. پول کافی ندارم. به اندازه‌ی کافی باهوش نیستم. کار خیلی زیادی است.

1.....................................................................................................................................

2.....................................................................................................................................

3.....................................................................................................................................

تغذیه‌ی باغ ذهن: دوست دارید برای جایگزین کردن اعتقاداتی که آن‌ها را ریشه‌کن کرده‌اید، چه نوع بذر تفکری در باغ غنی و حاصلخیز ذهنتان بکارید؟ مثال: هرجا که می‌روم کامیابی را تجربه می‌کنم. درهای جدیدی در زندگیم باز می‌کنم. من سزاوار بهترین‌ها هستم و اکنون بهترین‌ها را می‌پذیرم.

1.................................................................................................................................

2................................................................................................................................

3...............................................................................................................................

احساساتی کردن خواسته‌ها

هنگامی که شرح خواسته‌های خود را با صدای بلند می‌خوانید، روخوانی کلمات هیچ اثری ندارد؛ مگر این‌که کلماتِ خود را با هیجان یا احساسات همراه کنید. اگر فرمول معروف امیل کوئه را حتی یک میلیون بار تکرار کنید، «روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر می‌شوم.») ولی کلمات شما با هیجان و ایمان همراه نباشد، هیچ گونه نتیجه‌ی دلخواهی را تجربه نخواهید کرد. ذهن ناخودآگاه شما فقط افکاری را می‌شناسد و طبق آن‌ها عمل می‌کند که با احساس یا هیجان، به‌خوبی مخلوط شده باشد.

کلمات ساده و غیراحساسی، بر ذهن ناخودآگاه اثر نمی‌کنند. شما به هیچ نتیجه‌ی چشمگیری نخواهید رسید مگر این‌که یاد بگیرید با افکار یا گفتاری به ذهن ناخودآگاه خود دسترسی پیدا کنید که کاملاً احساسی شده باشد.

به بیانیه‌های مثبت زیر نگاه کنید. بیانیه‌ای را که بیش از همه شما را تحریک می‌کند، پیدا کنید. از امروز تا موعد مشخص خود، روزی چندین و چند بار این بیانیه را تکرار کنید. ممکن است درآغاز این طور به نظر بیاید که الفاظ را به طور خودکار تکرار می‌کنید، اما اگر ایستادگی کنید، درمی‌یابید که احساساتتان درگیر می‌شود و اینها دیگر فقط یک مشت کلمه روی یک کاغذ نیستند، بلکه به واژه‌های متعلق به شما تبدیل می‌شوند که از وجود واقعی‌تان تراوش می‌کنند.

به یاد داشته باشید در هنگامی که بیانیه را تکرار می‌کنید، نفس عمیق بکشید. احساس کنید که الفاظ از عمق وجودتان بیرون می‌آیند.

جملات را در این حالت بگویید: پاهایتان را روی زمین قرار دهید. از حالت و وضع اندام خود آگاه باشید، و با تمام قدرت، این الفاظ را با صدای بلند بگویید تا زمانی که به تدریج، قدرت باور کردن آن‌ها را حس کنید.

من آماده‌ی دریافت تمامی ثروت‌های زندگی هستم.

هر روز از هر لحاظ، درهای جدیدی در زندگیم باز می‌کنم.

روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر می‌شوم.

من کامیاب هستم.

من به زندگی «بله» می‌گویم و زندگی هم به من «بله» می‌گوید.

به هرچیزی که دست می‌زنم، طلا می‌شود.

بیانیه‌ی مخصوص به خود را درست کنید:

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

......................................................................................................................

تمرکز و تجسم

ذهن ناخودآگاه، هر دستوری را که به او داده شود در حالتی از ایمانِ قاطع، دریافت می‌کند و بر اساس آن دستور، عمل می‌کند؛ اگرچه اغلب اوقات عرضه‌ی این دستورات باید بارها و بارها تکرار شود، تا آن‌که ذهن ناخودآگاه آن‌ها را تعبیر کند.

مقدارِ دقیق پولی را که می‌خواهید، در ذهن خود تعیین کنید. با چشمان بسته افکار خود را بر آن مقدار پول، متمرکز و ثابت نگه دارید، تا زمانی که بتوانید واقعاً معادل فیزیکی آن پول را ببینید. دست‌کم روزی یک بار این عمل را انجام دهید تا وقتی که خود را به‌راستی صاحب آن پول ببینید.

شیوه‌هایی برای تجسم

به یک مکان ساکت بروید (ترجیحاً هنگام شب در رختخواب) که کسی مزاحم‌تان نشود. چشمان خود را ببندید و از روی بیانیه‌ا‌ی که نوشته‌اید، مقدار ثروتی را که قصد دارید بیندوزید، محدوده‌ی زمانی اندوختن آن و فهرستی از خدمات یا کالاهایی را که قصد دارید در عوض آن پول بدهید، با صدای بلند (طوری که بتوانید گفته‌های خود را بشنوید) تکرار کنید. وقتی که این شیوه را اجرا می‌کنید، خودتان را ازپیش صاحب آن پول بدانید. مثلاً، اگر می‌خواهید تا اول اسفند سال دیگر، بیست میلیون تومان بیندوزید و قصد دارید در عوض این پول خدماتی را که در توان یک فروشنده باشد، ارائه دهید، بیانیه‌ی کتبی هدف شما، باید چیزی شبیه به این باشد:

«در اولین روز اسفند سال 1393، من صاحب بیست میلیون تومان خواهم بود که گهگاه در طول این مدت، به مقادیر گوناگون به دستم خواهد رسید.»

«من در عوضِ این پول، مؤثرترین خدماتی را که در توانم باشد، ارائه خواهم داد. کامل‌ترین کمیت ممکن و بهترین کیفیت خدماتی را که در توان یک فروشنده‌ی ....... باشد، (خدمات یا کالایی را که قصد دارید بفروشید توصیف کنید) تحویل می‌دهم.»
«من معتقدم که صاحب این پول خواهم شد. ایمانم به‌قدری قوی است که می‌توانم همین الان این پول را جلوی چشمانم ببینم. می‌توانم آن را با دستانم لمس کنم. این پول  همین الان منتظر است که در وقت معین و به نسبت خدماتی که قصد دارم در عوض آن تحویل دهم، به من واگذار شود. من منتظر برنامه‌ای هستم که به‌وسیله‌ی آن، این پول را بیندوزم و به محض این‌که به دستم برسد، آن برنامه را دنبال خواهم کرد.»

(این برنامه را صبح و شب تکرار کنید، تا زمانی که بتوانید در خیال خود مقدار پولی را که قصد دارید بیندوزید، ببینید. یک نسخه‌ی کتبی از بیانیه‌ی خود را در جایی قرار بدهید که بتوانید صبح و شب آن را ببینید و درست قبل از رفتن به رختخواب و به محض بیدارشدن آن را بخوانید، تا وقتی که آن را حفظ‌ کنید.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۳ ب.ظ

عبور از موانع تغییر



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۰۳
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۴ ب.ظ

سیب زمینی‌هایی که می‌کاشتیم

سیب زمینی‌هایی که می‌کاشتیم

در سال های دورودراز قبل ، هنگامی که من هنوز نوجوانی بیش نبودم ، به همراه خانواده ام در روستایی خوش آب و هوا  زندگی می کردم . ما در آن جا چند قطعه زمین داشتیم و در هریک از آن ها ، انواع میوه و سبزیجات می کاشتیم . اما بزرگ ترین قطعه را به کاشتن سیب زمینی اختصاص داده بودیم . 

یادش به خیر ! هنوز هم از یادآوری خاطراتش لذت می برم . تمامی اعضاء خانواده ، دست به دست هم می دادیم تا کار را به انجام برسانیم . پدر بزرگوارم زمین را شیاربندی می کرد تا آماده ی کشت شود . بعد نوبت من بود تا بذر سیب زمینی را در آن شیارها به طور منظم بپاشم . سپس مادرم کود را در کنار بذرها پخش می کرد ، و در پایان هم نوبت برادرانم بود تا خاک را بر روی آن ها بریزند و زمین را به شکل اول درآورند .

روند رشد سیب زمینی ها ، برای من که در آن زمان کم سن بودم جذابیت خاصی داشت . هر روز به زمین ها سرکشی می کردم تا ببینم اوضاع و احوال بذرهایی که در دل خاک کاشتم چطور است و کارشان به کجا کشیده است . وای که چقدر جالب بود وقتی که می دیدم پدرم در فصل برداشت ، خروارها سیب زمینی درشت را از دل زمین درمی آورد و کنار هم می چیند . باورکردنی نبود ! آیا این ها ، همان دانه های کوچکی بودند که من روزی در دل خاک کاشته بودم ؟ حالا قرار بود همان بذرهای کوچک ، به مدت یک سال ، بخش عمده ی خوراک خانوادگی ما را تشکیل دهد ؟ ما آن ها را به صورت آب پز ، سرخ کرده ، پوره ، و هرشکل دیگر مصرف می کردیم ؛ اما من از همه بیشتر عاشق سیب زمینی هایی بودم که در سس اسپاگتی ، به آرامی پخته بودند . چقدر خوشمزه و خوش رنگ و آب می شد . برای من ، تبدیل شدن بذر به سیب زمینی و در مرحله ی بعدی غذا ، به واقع یک معجزه بود .

یادآوری آن روزها ، مرا مجبور می کند برای دقیقه ای با خود خلوت کنم و از خود بپرسم به جز بذر این سیب زمینی ها ، چه بذرهای دیگری در زندگی کاشته ام که به آن ها دقت نکرده ام ؟ تاثیر گفتار و اعمالم در قلب انسان های دوروبر ، دوست و آشنا و حتی غریبه هایی که چندصباحی با آن ها ارتباط داشتم چه بوده است ؟ آیا توانسته ام به کسی انگیزه بدهم که به دنبال انجام کاری خوب و مثبت برود تا مسیر زندگی اش روشن تر و بهتر شود ؟ آیا هیچ گاه دست کسی را که در حال سقوط به ته پرتگاه بوده را گرفته ام ؟ حرف های من بذر دلگرمی و امید در دل دیگران کاشته ، یا ناامیدی و تباهی ؟ دل چند نفر را شکسته ام ؟ چرا ؟ برای زندگی خودم چه کار کرده ام ؟ کدام دانه ها را در کرت های زندگی ام پاشیده ام ؟ کدام استعدادها و نبوغ ها را از کنه وجودم به درآورده ام و شکوفا کرده ام ، تا هم برای خودم مفید باشم و هم برای سایر هم نوعانم ؟ ما هر روزه به مزرعه ی بزرگ عالم هستی قدم می گذاریم و با انجام هر عملی ، بذرهایی را می کاریم ، و بعد پی کار خود می رویم ، بی آن که حواسمان باشد چه ها کرده ایم و چه عاقبتی در انتظارمان است . اما پروردگار دانا و مهربانمان به یکی یکی اعمال ما توجه دارد ، و آن چه کاشته ایم را تحت نظارت خویش می پروراند . او دوست دارد ما شیرین ترین و گواراترین دانه ها و معطرترین نهال ها را به زمین زندگی مان هدیه کرده باشیم تا به لطف و محبت وی ، هرروز بزرگ تر و بالنده تر شوند و شاخ و برگ پربارتری پیداکنند . اما اگر خودمان به خویشتن جفا کنیم و بدی ها را در زمین زندگی مدفون نماییم ، طبق قانون هستی قرار نیست میوه هایی شیرین برداشت کنیم . حواست باشد که چه ها می کاری و چگونه مراقبت می کنی ، چون فصل برداشت نزدیک است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۴
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ

ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است

ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است

ناپلئون هیل

نویسنده‌ی مشهور بین‌المللی

سال‌ها پیش خانم سالخورده‌ای در فروشگاهی بزرگ قدم می‌زد. معلوم بود وقت‌کُشی می‌کند. وی از پیشخانی به پیشخان دیگر می‌رفت بدون این‌که کسی به او توجه کند. تمامی فروشنده‌ها او را به عنوان خانمی شناخته بودند که به‌هیچ‌وجه قصد خرید نداشت. وقتی پیرزن نزدیک پیشخانشان می‌شد، آن‌ها سمتی دیگر را نگاه می‌کردند.

سرانجام این خانم به پیشخانی نزدیک شد، متصدی آن فروشنده‌ی جوانی بود که مؤدبانه پرسید آیا می‌تواند به او کمک کند؟ ولی جواب داد: «نه، فقط دارم وقت‌کُشی می‌کنم تا باران بند بیاد و به خانه بروم.»

مرد جوان با لبخندی گفت:‌ »بسیار خوب، خانم. اجازه هست صندلی برایتان بیاورم؟» و بدون این‌که منتظر جواب او بماند،‌ صندلی آورد. پس از این‌که باران بند آمد،‌ مرد جوان پیرزن را تا خیابان بدرقه و با او خداحافظی کرد. آن خانم هنگام رفتن از مرد جوان کارشت را خواست.

چند ماه بعد، صاحب فروشگاه نامه‌ای دریافت کرد که در آن خواسته شده بود که این مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شود تا سفارشی برای لوازم منزلی بگیرد. صاحب فروشگاه در جواب نامه نوشت: «متأسفم، مرد جوان در بخش لوازم منزل کار نمی‌کند.» و توضیح داد که خوشحال می‌شود «مرید با تجربه» را برای انجام این کار بفرستد.

جواب آمد که هیچ‌کس جز این مرد جوان نباید بیاید. امضای اندرو کارنگی (میلیاردر بسیار معروف) پای نامه بود و «خانه‌»ای که می‌خواست مبله شود قصر اسکیبو در اسکاتلند بود و بانوی سالخورده کسی نبود جز مادر آقای کارنگی. مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شد. وی سفارشی به قیمت چند صد هزار دلار لوازم منزل و همراه آن شراکتی در فروشگاه دریافت کرد. بعدها او صاحب نیم سهم در فروشگاه شد.

دوستاِ من، شما فقط با کمی کار و خدمت بیشتر، تأثیر عجیبی بر روی افراد می‌گذارد. فایده‌ی آن نصیب کسانی نمی‌شود که از این خدمات بهره می‌گیرند، بلکه نصیب کسانی می‌شود که این خدمات را ارائه می‌دهند. دوباره تکرار می‌کنم فایده بیشتر نصیب کسانی می‌شود که این خدمات را ارائه می‌دهند چراکه به آن‌ها اعتبار بیشتر نزد افراد دیگر می‌دهد.

شمایی که تجارت می‌کنید و یا در جایی کارمند و شاغل هستید، باید درباره‌ی موضوع کاشت و برداشت بیشتر یاد بگیرید. آن‌گاه درک می‌کنید چرا هیچ‌کس نمی‌تواند تا ابد دانه‌ی خدمات‌رسانی ناکافی بکارد ولی خرمنی از دستمزد کامل درو کند. باید به عادت تقاضای حقوق یک روز کامل در ازای یک روز ناقصِ کار خاتمه دهید. اگر حقوق خوب می‌خواهید، باید کار خوب هم انجام دهید. اگر حقوق بیشتر می‌خواهید، باید خدمات بیشتری ارائه دهید.

در یک اداره تفاوت کارمندی که نسبت به کارمندان دیگر و هم رده‌ی خود ارتقای شغل پیدا می‌کند، فقط کمی خدمات بیشتر است. آن صندلی برای پیرزن آوردن، زندگی فروشنده جوان را دگرگون کرد.  آری، ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است. از جایت بلند شو و کمی بیشتر خدمت کن. آن‌گاه درخواهی یافت که چه تغییری در زندگیت ایجاد می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۸
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ب.ظ

سپاس‌گزاری، پادزهر احساسات منفی

سپاس‌گزاری، پادزهر احساسات منفی

پدر و مادرم به معنای واقعی عاشق یکدیگر بودند و رابطه‌ی زناشویی آن‌ها به‌راستی زیباترین رابطه‌ای بود که من تاکنون دیده‌ام. وقتی پدرم از دنیا رفت، مادرم از اندوهی شدید رنج می‌برد زیرا به‌شدت برای پدرم دلتنگ شده بود. اما مادرم، در میان غم و اندوه شدیدش، به دلیل بهره‌مند بودن از نعمت‌های فراوان، از خداوند سپاسگزار بود.

او به دو دلیل اصلی از خداوند سپاسگزاری می‌کرد. دلیل اول سپاسگزاری او از خداوند، به‌خاطر ده‌ها سال زندگی کردن با شادی و عشق در کنار پدرم بود و دلیل دوم، نعمت‌هایی بود که او در زندگی از آن‌ها بهره‌مند بود. مادرم با شکرگزاری توانست از این اندوه شدید رهایی یابد و زندگی جدیدی را آغاز کند.

***

دوست خوبم، سپاسگزاری کردن از خداوند، علاوه بر این‌که سبب می‌شود نعمت‌های زندگی‌تان افزایش یابد، رویدادهای منفی و ناخوشایند زندگی‌تان را نیز از بین می‌برد. مهم نیست که اکنون شادمان هستید یا در یک موقعیت منفی گرفتار هستید، به هر حال، همیشه می‌توانید نکته‌ای را برای سپاسگزاری از خداوند بیابید. وقتی چنین کاری را انجام دهید، نیروی عشق را به یاری خود فرامی‌خوانید و این نیرو همه‌ی منفی‌ها را پاک می‌کند.

وقتی سپاسگزار هستید، غیرممکن است که اندوه یا هرگونه احساس منفی دیگر در وجودتان پدیدار شود. اگر در موقعیتی دشوار قرار دارید، نعمتی را جست‌وجو کنید که به‌دلیل بهره‌مند بودن از آن از خداوند سپاسگزار هستید. وقتی نعمتی را یافتید، سپس، نعمتی دیگر را برای سپاسگزار بیابید و همچنان به این کارتان ادامه دهید. زیرا این کار سبب می‌شود موقعیتتان به شیوه‌ای مثبت و سازنده تغییر کند.

وقتی در طی روز رویدادی خوب و خوشایند برای شما اتفاق می‌افتد، بی‌درنگ از خداوند سپاسگزاری کنید. مهم نیست که این رویداد تا چه اندازه برای شما کوچک و کم‌اهمیت به نظر می‌رسد، در هر صورت از خداوند سپاسگزاری کنید.

به دلیل داشتن خانه، اعضای خانواده، دوستان، شغل، سلامتی، درآمد و... از خداوند سپاسگزاری کنید. به دلیل بهره‌مند شدن از نور و گرمای خورشید، آبی که می‌نوشید، غذایی که می‌خورید و هوایی که تنفس می‌کنید، از خداوند سپاسگزاری کنید. اگر هر یک از این نعمت‌ها وجود نداشتند، شما زنده نمی‌ماندید.

اگر به دلیل نعمت‌هایی که تاکنون از آن‌ها بهره‌مند شده‌اید یا هنوز هم از آن‌ها بهره‌مند می‌شوید، از خداوند سپاسگزاری کنید، این نعمت‌ها را در زندگی‌تان چند برابر خواهید کرد.

سپاسگزاری با بر زبان آوردن این دو واژه شروع می‌شود: «خدایا سپاسگزارم»، اما باید سپاسگزاری از خداوند را با تمام وجودتان احساس کنید. هر چه بیشتر سپاسگزار؟؟؟؟؟؟ را بر زبان آورید، سپاسگزار از خداوند را بیشتر احساس می‌کنید و عشق و محبتی بیشتر را نیز به کائنات می‌فرستید و هر آنچه رابه کائنات بفرستید، همان را دریافت می‌کنید.

هزاران انسان را می‌شناسم که در بدترین موقعیت‌های ممکن قرار گرفته بودند و با سپاسگزاری از خداوند توانسته‌اند زندگی‌شان را به‌کلی تغییر دهند. گاهی معجزه‌هایی در زندگی این افراد اتفاق افتاد که واقعاً شگفت‌انگیز بودند و این معجزه‌ها درست در زمانی رخ دادند که در ظاهر به نظر می‌رسید هیچ امیدی وجود ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۵۲
mina nikseresht

چگونه می‌توانم در طول یک روز ، کارهای بیشتری انجام دهم ؟

اثر زیگ زاگلر

امروزه کارمندان شرکت های مختلف یا کارگران و افرادی که در طبقات مختلف مشغولند ،  از امنیت شغلی چندانی برخوردار نیستند . پس شما چطور می‌توانید در یکچنین دنیایی تامین باشید ؟ حال به این سوال من پاسخ دهید : اگر شما توقع امنیت شغلی دارید ، آیا در کارتان به اندازه ی کافی صداقت و مدیریت دارید ؟ آیا آن روزهایی که فردایش را می‌خواهید مرخصی بگیرید ، سعی می‌کنید که دوبرابر روزهای معمول فعالیت کنید ؟

     حال من یک سوال طولانی از شما دارم ، و برای همین خواهش می‌کنم تا آخرش را بخوانید : آیا ممکن است که ما بدون آن که حجم کارمان را سنگین تر کنیم ، یا ساعت های بیشتری را به کار بپردازیم ، بتوانیم به فردی ارزشمندتر برای خودمان ، خانواده مان ، شرکت مان و جامعه مان تبدیل شویم ؟ شاید باور نکنید ، ولی پاسخ مثبت است . اگر واقعاً فردی باهوش و صادق باشید ، می‌توانید !

    فرض کنید پس فردا قرار است به مرخصی بروید . اگر فردی مسوولیت پذیر و خوش قلب هستید  و نمی خواهید که این مرخصی شما به کسی آسیب برساند ، همین امشب برگه ای درآورید و تمامی کارهایی که باید فردا و روز بعد انجام دهید را بر روی آن بنویسید . سپس آن هایی که به نظرتان سخت تر و سنگین ترند را علامت گذاری کنید تا پیش از همه ، آن ها را انجام دهید و خیال خود را از بابت شان راحت کنید . بقیه ی کارها را هم دسته بندی کنید تا درست و شفاف بدانید که کارهای این دو روز را باید به چه ترتیبی ، تنها در یک روز که همان فرداست انجام دهید .

      فردا صبح ، زودتر از همیشه از خواب بلند شوید . آماده شوید و به سر کارتان بروید . اگر هر روز عادت تان این بوده که ساعت اول صبح را در سردرگمی به سر برید تا کمی حالتان جا بیاید و تازه متوجه شوید که باید روزتان را چگونه سپری کنید ، امروز نیازی به انجام این کار نیست . چون از پیش برنامه ریزی دقیقی دارید و به خوبی می‌دانید که اول از همه باید به سراغ انجام کدام فعالیت بروید . پس بدون فوت وقت شروع کنید . وقت زیادی برای احوالپرسی با همکاران و گزارش کارهایی که دیروز با خانواده تان انجام داده اید صرف نکنید ، چون الان اول صبح است و مناسب ترین زمان برای ذهن و جسم شماست که صرف کارهای مفید کنید . اشتباه ترین عمل ، آن است که انرژی حاضر و آماده ی صبح تان را برای غیبت کردن پشت سر کارمندان آن یکی گروه هدر بدهید، یا برای حال گیری از یکی از همکاران که دیروز به شما بالای چشمت ابروست گفته نقشه بکشید . الان فقط و فقط ، وقت انجام مهم ترین کارهاست و دیگر هیچ . سریع انجام دهید و سعی کنید تا هنگام ظهر ، نیمه ی بیشتر وظایفی که برای خود تعیین کرده بودید را کامل کنید . برنامه هایی که برای خود تعیین کرده بودید را یکی پس از دیگری انجام دهید ، بی آن که میان شان وقت هدر دهید و سردرگم شوید که الان نوبت انجام کدام یکی است . به شما قول می‌دهم که اگر همین وقت هدردادن های دو سه دقیقه ای را حذف کنید ، حداقل در روز چیزی حدود یک ساعت زمان پس انداز می‌کنید . روزی یک ساعت یعنی هفته ای شش ساعت ، و سالی 250 ساعت . وای ! می‌دانید در این مدت زمان چه کارها که نمی توان کرد ! این همه کار ، فقط و فقط از طریق حذف تنبلی ها و وقت هدردادن های دوسه دقیقه ای ! حال ببینید اگر سایر کارهای اشتباه را با اعمال صحیح جایگزین کنید ، چقدر زمان صرفه جویی می‌شود . به جای غیبت کردن و وقت را با افکار اشتباه هدردادن ، سعی کنید خود را به زور هم که شده بر سر شوق بیاورید و حتی به اجبار  ، مدام برنامه ریزی های عالی برای خود طرح ریزی کنید و به لحظه ای بیندیشید که با انجام این روش های صحیح به اهداف والایتان رسیده اید .

      پس بدین ترتیب ، فشرده کردن کارهای دو روز در یک روز امکان پذیر است . سعی کنید هر روز ارزشمند زندگی تان را به همین روش بگذرانید تا پس از گذشت یک سال ، هنگامی که به عقب بازمی گردید و کارنامه ی اعمالی که در این مدت انجام داده اید را بررسی می‌کنید ، از کرده ی خود راضی باشید . در این میان ، نکته ی بسیار حائز اهمیت برای صرفه جویی وقت ، خوش بینی و مثبت اندیشی است . بدبینی ، انسان را ناامید و بی انرژی می‌کند و با دزدیدن هرگونه انگیزه ، جلوی پیشرفت و گام برداشتن به سمت جلو را می‌گیرد . آن وقت است که خاطرات تلخ خودنمایی می‌کنند و روح و جسم شما را آزار می‌دهند . در حالی که خوش بینی و امید به آینده ، کمک می‌کند که شما با نهایت سرعت به پیش بروید ، هر مانعی را پشت سر بگذارید و در مقابل هر سختی راه ، انعطاف پذیری نشان دهید تا بالاخره دروازه های رسیدن به مقصود برایتان گشوده شوند . پس برای مثبت اندیشی و خوش بینی نیز ، اهمیت زیادی قائل شوید .

     همچنین خود را متعهد کنید که ابتدا کاری که در دست دارید را به اتمام برسانید و بعد ، به سراغ کار بعدی بروید . فعالیت های نیمه تمام ، تمام برنامه ریزی های شما را بر هم می‌زنند ؛ در حالی که خیال تان از بابت کارهای تکمیل شده راحت است و نسبت به آن ها ، حس خوبی دارید .

    در هر کاری که هستید ، اعم از این که یک خانم خانه دارید ، یا یک دانشجو ، فروشنده ، بازاریاب ، پزشک ، کارمند ، و یا حتی اگر در حال حاضر جویای کارید ، بدانید که زمان یکی از ارزشمندترین گنجینه ها برای شماست . مدیریت زمان ، تکنیکی است که صددرصد باید آن را به بهترین نحو یادبگیرید و به تدریج ، همچون یک عادت ترک نشدنی در وجود خود نهادینه کنید . روزانه 24ساعت به شما ارزانی می‌شود تا به بهترین نحو ممکن ، از آن استفاده کنید و توشه ی راه زندگی تان را انباشته نمایید . این دقیقه ها متعلق به شما هستند ؛ پس اجازه ندهید افکار بد و منفی و اعمال اشتباه ، آن ها را به تاراج ببرند . هر روزتان را سرشار از فعالیت های صحیح و سریع ، و عاری از اقدامات ناصحیح کنید تا در پایان هر دوره از زندگی ، از عملکرد کلی خود لبخند رضایت بزنید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۴۱
mina nikseresht