روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

در مدرسه ی دنیا ما شاگردیم!

کتابها دستم بود. تازه پله ها را بالا رفته بودم و نفس نفس می زدم که تعارف کردند بنشینم. هنوز ساعت تعویض شیفت مان نبود. قرار بود این بار من جای او باشم. اولین بار بود می دیدمش و شناختی ازشان نداشتم. نشستم و با گرمی سلام و علیکی کردیم و بعد پیرامون اینکه چه کسی هستیم و چرا تابحال یکدیگر را ندیده ایم از هم سوال می پرسیدیم. گفتم نمیدانم کلاً من هرکجا هستم کاری که انجام میدهم انفرادی است. یعنی معمولاً من را همیشه برای انجام کارهای اختصاصی شان که دور از بقیه است مامور و منظور می کنند. در عین حال که از تعامل بین بقیه ی دوستانم بهره می برم و ترجیحم همین بوده اما خودم هم هیچ وقت مفهوم این را ندانستم. گفتم من مامور ناظر به جلسه های کارشناسان  واساتید ناظر بر جلسات مشاوره بوده ام و هیچ کدام از بچه های حاضر را نمیشناسم. لبخند گرمی زد و ادامه ی صحبت هایم را با دقت و شوق گوش میداد. آنچه از او در پشت پیشخوان پذیرش می دیدم دختری ریزه اندام با چهره ای همراه با چندخط بر روی پیشانیش بود که نمکینش میکرد و نشان از سن و سالش می داد و مابقی خصوصیات رفتاری و اخلاقی بود که نمود بیشتری از چهره ی بی آرایش و تملق با همان خط خنده های عمیق و گرمش داشت.

جای نفر کناری که خالی شد رفتم نشستم کنارش. از زندگیش گفت. کتابم را که تقدیمش کردم انگار درد دل چاپ نشدن کتابش که بخاطر گرانی کاغذ و راه نیامدن انتشاراتی ها و درخواستش از تهران برای چاپ و جور نبودن شرایطش برای رفتن بود روی دلش سنگینی میکرد و اینها همگی حاصل تعامل 20دقیقه ای ما بود. انگار سالها من را میشناخت. دلیل نتوانستنش برای رفتن به تهران را پرسیدم. گفت: مادرم آلزایمر دارد و با اینکه خواهر و برادرهایم هم هستند اما فقط من را می شناسد که باید تمام روز برای 2ساعت تنها نماند وگرنه دچار اضطراب و دلتنگی می شود. هیچ تاسف و پشیمانی ازینکه تابحال نتوانسته بود کاری که دلش میخواهد را انجام بدهد در صورتش نبود هرچند در کلامش اظهار تاسفی داشت اما ازینکه توانسته بود کنار مادرش بماند راضی بود.

گفتگویمان ختم به این شد که اصلاً علاقه ای به درس خواندن نداشته و به اصرار خواهرش کنکور روانشناسی شرکت کرده بود و اینکه چطور هیچ نخوانده در دانشگاه پذیرفته شده بود و حالا منتظر نتایج مصاحبه ی دکترایش بود. دختری که از او و داستان زندگیش همین نکته ی کلیدی همیشه خاطرم ماند که آنها که خودشان را برای پدر و مادرشان زمین می زنند، هیچ تکبری در رفتار و گفتار ندارند. همان تکلف و سادگی و همان تواضعی که در مقابل زمین زدنش برای آنها را تمرین کرده و آموخته را با دیگران هم دارد.

خداحافظی کرد و رفت و هنوز داشتم از خوبیهایش در همین چنددقیقه که دیدم با همکارم صحبت میکردم. از دیدن این همه تواضع هنوز هم هر وقتی می بینمش به شوق می آیم. هرچند که این برداشت و درک من از هم صحبتی با او بود که شاید برای دیگران اتفاق نیافتد چون تجارب و دانسته های ما با یکدیگر فرق دارد. ضمن اینکه واقعاً عادت کرده ام همیشه نکات مثبت آدمها را ببینم و به خودم یادآوری کنم و ذهنم به این شرط عادت کرده است.

اما این نکته را همیشه در زندگی روزمره با شنیدن تجربیات و دیدن سرنوشت دیگران یادآوری میکنم که خیلی وقتها بی احترامی ها در گفتار و در رفتار، ناسپاسی نسبت به زحمات سالیان دراز پدر و مادر و بی تفاوتی نسبت به نیازها و خواسته های آنها خصوصاً در زمانی که رو به پیری هستند و دل شکسته تر نسبت به روزگار،  باعث و بانی گره هایی در زندگیمان می شوند که شاید تا مادامی که در این دنیا زنده ایم هیچ گاه باز نشود و ما تا پایان عمر دائماً گله کنیم چرا دعایمان مستجاب نشد و چرا عاقبت و سرنوشت ما چنین و چنان بود و مابقی نه و چرا بعضی عاقبت و روزگار و سرنوشت بهتری دارند هرچند که در ظاهر بسیاری چیزها از چشم ما پنهان می ماند و لذت ها و بهره ها را در ظواهر می بینیم بی آنکه از عاقبت کسی خبر داشته باشیم.

هروقت کسی را دیدید که در عین دانش، امکانات، آگاهی و اخلاق، تواضعی مثال زدنی دارد حتماً این نکته را بخاطر بیاورید که او خودش را پیش از همه برای پدر و مادرش زمین زده و هرگاه کسی را دیدید که غرور و خودخواهی زمینه ساز اخلاقیات دیگرش است و زیاد اهل بحث و مجادله با دیگران و بی احترامی به جایگاه انسانی و منزلت آنهاست، حتماً این نکته را یادآور باشید که او در خانه و با اهل خانه و خصوصاّ با پدر و مادرش نیز این چنین است. البته که ما این نکته را در روانشناسی یادآور می شویم که اگر تعامل در خانواده خوب و سازنده باشد و ارتباط عاطفی خوبی بین والد و فرزند و سایر اعضای خانواده برقرار باشد فرد زمانی که در اجتماع های گوناگون قرار می گیرد موفقتر و تنش های اخلاقی و رفتاری کمتری با دیگران دارد. شاید ما در سختی های زیادی دست و پا می زنیم اما این قول خداوند مهربان است که رسیدگی و نرمی و ملاطفت با پدر و مادر زمینه ساز بسیاری خوشبختی ها و بهره بردن لذت های درست و صحیح زندگیست.

اگر ازدواج نکردید و قصد ازدواج داشتید همیشه این نکته را یادتان باشد که با کسی ازدواج کنید که اهمیت و احترام خوبی برای پدر و مادرش قایل است و البته حق شما را هم در زندگی هیچ گاه زیرپا نخواهد گذاشت اما اگر دیدید شخصی در زندگیش پدر و مادر جزء اولویت های مهم زندگیش نیست و بی احترامی و غرورهای بیجایی در مقابل آنها دارد حتماً در نوع انتخاب و برای گفتگوهای بیشتر در این مسأله و بالابردن شناخت و آگاهی در آن  وقت بگذارید.

نظرات  (۱)

سلام و سپاس فروان بابت این مطالب آموزنده و خوبیتون واقعا وبلاگ خوبی دارین خسته نباشید براتون یه پیشنهاد خوب دارم برای خرید گوشی من خودم از سایت ماریاتل💕 تهیه کردم و واقعا راضی بودم پیشنهاد میکنم شماهم حتما بهش یه سر بزنید   https://mariatell.com/ 👈👈👈👈🛒🛒😍👈👈

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی