روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتماد به نفس» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۸ ق.ظ

رازی برای آنها که دوست دارند دوست داشتنی باشند!

                                               

صدای همهمۀ‌ میهمان‎ها نمی‎گذارد حرف مهرداد تمام شود. با صدایی بلند در حالی که دستهایش را به علامت بلندگو کنار دهانش گرفته است، می‎گوید: خانم‎ها و آقایان توجه داشته باشند: « من و همسرم شب جمعه شما را به صرف شام در منزلمان دعوت می‎کنیم» صدای هورای بچه‎ها و کف زدن باجناق‎ها و عروس‎های خانواده، سقف‎های خانه را تکان می‎دهد.

از کمر افتادم مهرداد!، بیا این سینی چای را برای میهمان‎ها ببر. این همه از صبح کار کرده‎ام که هیچ، یک کدامشان دست به این ظرف‎ها نزدند. همه را جمع کرده‎اند و آورده‎اند گذاشته‎اند اینجا تا من بشویم. همین سپیده عروس تازه‎ خانواده‎تان آن شب که ما را برای اولین بار به خانه‎شان دعوت کرده بود یادت است چند شب پیش که میهمان خانۀ آنها بودیم همۀ کارها را من کردم از آماده کردن سفرۀ شام تا شستن تمام ظرف‎ها! گفتم گناه دارد درست نیست تازه عروس اینقدر به زحمت بیافتد. حالا بیا و ببین که روی مبل لم داده و انگار نه انگار که او هم دستی از دست من بگیرد!!!

مهرداد با همان صبر و لبخند همیشگی اش در مقابل حرفها و شکایت هایم با مهربانی می گوید: «ببین مهدخت یا نباید میهمان دعوت کنیم یا اگر دعوت می‎کنیم نباید این قدر از آنها توقع داشته باشیم. اینطوری هم زحمت را کشیده‎ایم و هم خودمان را بی‎مزد گذاشته‎ایم.» اما من با این حرف‎ها دلم راضی نمی‎شد!

دور هم نشسته‎ایم و سحر در حالی که ظرفهای شام را به تنهایی شسته است در حالی که نگذاشت ذره‎ای کمکش کنند، ظرف میوه را جلوی مادر می‎گیرد و لبخند به لب می‎گوید: « حضور شما در خانۀ سعید عجب برکتی دارد. هر وقت شما به خانۀ ما می‎آیید بعد از رفتن‎تان خانه‎مان پُر و پیمان می‎شود، کار و کاسبی سعید بیشتر از همیشه می‎شود و ...» همین طور داشت ادامه می‎داد که من پریدم وسط حرفش و بی‎اختیار رو به مادرشوهرم گفتم: « سحر انگار مهرۀ مار دارد، بین همۀ ما دوست داشتنی است. حتی همین آقا بهروز داماد تازه وارد‎تان آنقدر از سحر تعریف می‎کند که بیا و ببین؛ سحر نکند بقیه را جادو می‎کنی تا برای همه عزیز باشی؟! سحر در حالی که هم چنان لبخند به لبش کز کرده می‎گوید: نه مهدخت جان؛ سعید همیشه می‎گوید: او که به انسان عزت می‎دهد خداست نه مردم!

اگرچه برای محبوب شدن رازهای فراوانی را برشمرده‎اند اما در این بین یکی از مهم‎ترین آنها را احسان بی‎توقع دانسته‎اند. در این بین کسانی هستند که گاهی گله می‎کنند از اینکه با تمام خوبی‎ها و احسان‎هایی که در حق دیگران می‎کنند و یا کرده‎اند هم چنان آنقدر که باید و شاید نزد آنها شخصیت دوست داشتنی نداشته و ندارند و شاید هم محبت‎هایشان به چشم دیگران نمی‎آید.

افراد محبوب کسانی هستند که وقتی برای دیگران کاری را از سر خیرخواهی و دوست داشتن انجام می‎دهند انتظار و توقع تشکر و جبران را ندارند و این کار را صرفاً برای شاد زیستن و تقویت روحیۀ خیرخواهی و تنها برای رضای محبوب خود (خداوند) انجام داده اند. این افراد حتی اگر در برابر احسان خود، پاسخ مثبتی دریافت نکنند و یا گاهی در نقطۀ مقابل مورد سرزنش و تحقیر قرار گیرند هیچ گاه از این روحیۀ ویژۀ خود دست بردار نخواهند بود. آنها محبت و احسان خود را به دیگران لطفی برای خود حساب می‎کنند و به این نکتۀ مهم واقفند که برای داشتن آرامش در زندگی باید نسبت به محبت‎های خود کوچکترین توقعی برای جبران نداشته باشند. گاهی افرادی نیز دیده می شوند که به اشتباه با استمرار این رفتار و انتخاب آن به عنوان یک هدف این است که، قصد دارند دیگران را اصلاح کنند و شاید حتی این خیرخواهی برای این است که فکر می‎کنند دیگران باید بفهمند که جواب خوبی را باید با خوبی بدهند. اما به خاطر داشته باشیم اگر می‎خواهیم هم چنان محبوب دیگران بمانیم باید با تداوم در این رفتار علاوه بر اینکه خودمان باید  پایبند بمانیم، نباید هرگز به فکر اصلاح دیگران و متوجه ساختن آنها باشیم.

کسانی که به دنبال تحول و دست یابی به نقطۀ اوج هستند باید همواره مراقب باشند نقطۀ شکست ما زمانی خواهد بود که گاهی ممکن است ما در جواب این خوبی ها پاسخ مثبتی دریافت نکنیم و یا ممکن است حتی برخورد بدی نیز در مقابل ما داشته باشند، آن وقت است که ما وسوسه می‎شویم تا از این حوزۀ پیش برنده عقب نشینی کنیم. باید به یاد داشته باشیم اگر می خواهیم سلطان قلب‎ها باقی بمانیم نباید یک قدم پایمان را عقب بگذاریم هرچند که گاهی در ابتدای راه ممکن است شکست بخوریم اما هم نشینی با افرادی که این گونه رفتار و زندگی می‎کنند کم کم می‎تواند ما را به این سمت سوق دهد که کلید دست یابی به محبوبیت پیروی از این رفتار و منش است. همانطور که برای سنجش و سبک و سنگین کردن وزن اشیاء معیاری را در نظر گرفته‎اند، برای سنجش هر یک از رفتارهای ما نیز معیارهایی وجود دارد که در این بین معیار احسان و خوبی نیز در کلام امیرالمؤمنین به ما یادآوری میشود که: معیار خوبى کردن ، منّت نگذاشتن براى آن است.

مراقب این دو پرتگاه باشیم: خوبی کنیم اما بدون توقع، خوبی کنیم اما بی منت که به قول شاعر:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن             که دوست خود روش بنده‎پروری داند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۰:۵۸
mina nikseresht

برنده متعهد می‎شود؛

همه‎ی ما از انسان‎های خوش‎قول و متعهد خوشمان می‎آید. همهی ما دوست داریم در نظر دیگران فرد معتبر و دوست داشتنی باشیم. اما شرط این دوست داشتن و اعتبار این است که ابتدا نسبت به خودمان تعهد داشته باشیم.

آیا شعارتان در زندگی و تحولات فردی‎ این است: من همیشه برنده‎ام! باید به دنبال ادامه‎ی این تعریف و کامل کردن آن باشیم. من برنده‎ام در حالی‎که متعهد خواهم شد....

شاید دادن تعهد به خود و امضا کردن آن در ابتدا برایتان کمی دلهره‎آور باشد، چرا که تعهد داشتن یعنی قبول کردن مسئولیت‎ها و محدود کردن خود با توجه به شرایط جدید؛ ممکن است من قبلاً فردی بودم که مدت‎های زیادی از وقتم را با دیدن برنامه‎های تلویزیونی پُر کرده‎ام. شاید از آن دسته افرادی بودم که تمام ساعات روزم را صرف وبگردی و گذراندن وقت در شبکه‎های اجتماعی تلف کرده‎ام اما به محض اینکه امروز در باشگاه برندگان ثبت نام می‎کنم باید برای برنده شدن خود تعهد داده باشم.

برای متعهد شدن، محتاط باشید؛

اگر امروز تعهد دادید و فردا به تعهد خود عمل نکردید و فرداها و روزهای بعد نیز دوباره به این روند ادامه دادید، بهتر است در مورد اصل این تعهد و برنامه‎ریزی در جهت اجرای آن بیندیشید. بهتر است برای مدتی به اجرای یک تعهد پای‎بند باشید. مثلاً من تعهد می‎دهم معدلم... باشد، یا من تعهد می‎دهم نسبت به کنترل خشم دقت بیشتری کنم و یا مواردی این چنینی.

بازنده وعده می‎دهد؛

بازنده بدون اینکه در مورد تعهد خود فکر کند، وعده می‎دهد. بازندگان بدون در نظر گرفتن شرایط خود، بدون توجه به توانایی‎ها و عدم دقت در فرآیند و روند کار به سرعت جواب میدهند در حالی‎که از این نکته غافل می‎مانند که با انجام این کار به زودی از چشم همه خواهند افتاد. یادمان باشد وعده‎ها همان قول و قرارهایی است که ما هم می‎توانیم با خودمان و در دفترچه‎ی روزانه‎مان نوشته باشیم. مثلاً امروز به خودم وعده دادم درس بخوانم و یا وعده دادم برای رسیدن به این هدفم این قدم مثبت را بردارم، اگر زیر وعده و تعهد خود زده‎اید جزء بازندگان بوده‎اید.

به یک برنده تبدیل می‎شوید؛

 موفقیت اصلا ساده نیست. افرادی می توانند طعم موفقیت و شیرینی پیروزی در تصمیمات شخصی و برنامه های زندگی خود را بچشند که نسبت به تصمیمات و تعهدات خود پایبند و وفادار باشند. ما برای موفقیت در تحصیل، کار، زندگی مشترک، زندگی اجتماعی و تمامی آنچه که به ما مربوط می شود باید خود را موظف به انجام یک سری رفتارها، عادات، باورها و نگرش ها کنیم که بدون ایجاد آنها نمیتوان موفقیت را تصور کرد. مثلاً کسی که هر روز برنامه ی مشخصی ندارد و طبق همین که هر کاری پا بدهد رفتار میکند طبیعی است که این شخص هدف و برنامه ای برای تغییر و موفقیت ندارد.

برای موفق شدن در برنامه های روزمره و رسیدن به هدفی مثبت میتوان دفترچه ای تهیه کرد و در آن لیست تمام برنامه ها و کارهای روزمره را یادداشت کرد. حتی رفتارهایی که پیرو آنها انجام می دهیم.

لیست آن وعده‎هایی را که برای خود تدارک دیده‎اید در دفترچه‎ی یادداشت خود لیست کنید: روزانه 20 دقیقه ورزش، خواندن کتاب‎های درسی، دنبال کردن کارهای عقب‎افتاده‎، رفتن برای خرید فلان وسیله، تعمیر کردن اتومبیل، سر زدن به فامیل و...

اگر لیست تمام این وعده‎ها را برای خود تهیه کنید و هر روز سری به آنها بزنید به مرور خواهید دید که طی یک هفته به همه‎ی آنها عمل کرده‎اید و شاید بعضی از آنها نیز از ارزش و اهمیت کمتری برخوردار بودند و حذف شده‎اند. شاید نوشتن این لیست کار سخت و وقت‎گیری به نظر بیاید اما مزیت‎های فراوانی دارد: اولین مزیت آن خالی شدن بار ذهنی است، دومین آن شناخت خودتان و میزان توانایی شما در انجام آنهاست و در نهایت بهتر می‎توانید برای هرکدام از آنها اولویت مناسبی در نظر بگیرید.

برای اینکه انگیزه‎ی اجرا و عملی بهتری داشته باشد ابتدا با آسان‎ترین‎ها شروع کنید. دقت داشته باشید این تعهد را به صورت مکتوب و در جلوی چشم خود داشته باشید. به عنوان نمونه من متعهد می‎شوم 10 روز از ماه اسفند را در تایم زمانی 20 دقیقه ورزش کنم. با دیدن این متن به خود یادآوری می‎کنید که متعهد شده‎اید ورزش کنید. از نوشتن واژه‎ی هر روز اجتناب کنید. چرا که اگر نتوانستید این کار را هر روز انجام دهید، اعتماد به نفس‎تان کم می‎شود.

روی کاغذهای رنگی و در محل دید خود این تعهد خود را یادداشت کنید. حتی می‎توانید بر روی صفحه ی موبایل خود و یا به عنوان زنگ یادآور این تعهد را به خود یادآوری کرده باشید. تا زمانی که به این عهد وفادار نبوده‎اید به سراغ تعهد دیگری نروید. شرط انجام و عمل به تعهد بعدی انجام تعهد فعلی است.

بهتر است همین امروز با تعهدات خود آشتی کنید. تعهد و قول در زندگی یک اصل مهم برای مهم و مؤثر واقع شدن در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی است. چرا که افرادی که به این اصل مهم در زندگی وفادارند، زندگی شیرینتر و گرم‎تری را تجربه می‎کنند. اگر شما نسبت به تعهداتی که با خودتان بسته‎اید وفادار باشید و به آنها عمل کنید، دیگر می‎توان به شما اعتماد کرد که نسبت به تعهدتان به دیگران نیز وفادار خواهید بود. شما برنده‎اید، اگر عمل کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۹ ، ۲۱:۳۱
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ب.ظ

تو قدرت انجام همه کاری را خواهی داشت اگر...

 دقت کنید افرادی که درون شان آرام نیست نمی توانند در بیرون از خود دنیای برخوردار از صلح، آرامش، خوبی، محبت و شادی فراهم کنند. اگر درون آرام باشد میتواند دنیای بیرون از خود را هم تحت الشعاع قرار دهد و آن را تبدیل به دنیای پر از صلح و آرامش کند.

فرار از واقعیت و یا فرار از خود چیزی را درست نمی کند بلکه بیشتر باعث دور شدن شما از هدایت و دریافت خواسته ها و انرژی های ذهنی تان می شود. اگر دقت کرده باشید بعضی ها مدام در حال فرار از خود و واقعیت های زندگی شان هستند. چطور؟ خودشان را در قالب های دیگری به دیگران معرفی می کنند، نقش دیگران را بازی می کنند، واقعیت های زندگی شان را انکار یا فرافکنی می کنند و به نوعی نمایش درونی شان آن چیزی نیست که در بیرون به آن تظاهر کرده اند. به این خاطر که فکر میکنند با در آمدن به این حالت ها، احساس بهتری نسبت به خود و بیرون از خود پیدا خواهند کرد و البته دیگران هم احساس بهتری از ارتباط با انها خواهند داشت، در حالیکه اشتباه همین جاست.

این حالت، به نوعی یک مقاومت درونی است. مقاومت در برابر سایه های شخصیت. فردی که مدام در حال فرار کردن از خود است، نمیتواند اثری مثبت را به محیط خود انتقال دهد.سرعت درک و دریافت انرژیش پایین است. ما باید خودمان را به هر حالتی که هستیم بپذیریم و بعد از آن در جهت بهتر شدن و به مراتب بهتری رسیدن تلاش کنیم. برای رسیدن به این حالت است که بارها گفته ام از تنها شدن با خود فرار نکنید، کار اشتباهی که بعضی ها هر روز میکنند. دور و برشان را آنقدر شلوغ می کنند تا فرصت خلوت با خود و اندیشیدن درباره ی خویش و رفتارها را نداشته باشند و شب هنگام به خواب روند وفردا و فرداها دوباره همین روند تکرار میشود.آنها فضاهای اجتماعی و حقیقی شلوغی دارند آنقدر که اگر بخواهند با خودشان خلوت کنند و درون خود را بررسی کنند دیگر نه فضایی دارند و نه انرژی های لازم.

اگر دقت کنید افرادی که به این مدل رفتار گرفتارند، شناخت کمی از خود و قابلیت ها و مهارت ها و توانمندی هایشان دارند. آنها راه دیگران، هدف دیگران و زندگی دیگران را دنبال می کنند تا بتوانند خودشان را در قالب آنها پیدا کنند در حالیکه بیش از پیش خودشان را گم خواهند کرد.

وقتی میگوییم خودمان را همانطور که هستیم بپذیریم به این صورت میتوانیم قبول کنیم من در عین حال که خواهان موفقیت دیگران هستیم و در ظاهر آنان را تشویق می کنم در بعضی مواقع نقش  یک فرد حسود را هم بر عهده دارم که البته اگر این را قبول نکنیم یعنی از سیستم دفاعی روانی دیگری برای متقاعد کردن و گول زدن خودم استفاده میکنیم تا با خودم مواجه نشوم و این یعنی خودم را نپذیرفته ام.

در قالب این نپذیرفتن خود، ما گاهی دست به تلاش های بیخودی و وقت تلف کن می زنیم تا صدای ذهن مان را که غالباً با ما گفتگو میکند خفه کنیم.

وقتی گفته می شود هر آنچه را که هستی، هر آنچه را که تماماً هستی قبول کن یعنی با پذیرش خودت راه های وراجی ذهن را به صورت هوشمندانه ای قطع خواهی کرد.

ترس ها، اضطراب ها، نگرانی ها، آرزوها، مدل و سبک زندگی، رفتارها و ... همه و همه باید شکلی پذیرفته شده داشته باشد و البته زمانی که این اتفاق می افتد فرد وارد فاز خودآگاهی می شود و در این حالت مقاومت های روانی شکسته می شود، دست از تغییر دادن دیگران برمی دارم و خودم را وارد مراحل تازه ای از تغییر زندگی، تغییر شخصیت و رفتار می کنم.درست در همین نقطه است که من با خودم به صلح می رسم و میتوانم روی دیگران هم اثرگذار باشم.

آدمی که درونش صلح و صفا برقرار است، نرم خوتر، بی کینه تر، خالی از نفرت و عقده های روان و بدور از شخصیت نمایشی از خویش و زندگیش است.

و برعکس آنها که درون شان پر از التهاب است و مدام دنبال تایید گرفتن از نظر و عقاید و ارزش های دیگرانند، آنها که نگران از دست دادن و نرسیدن اند، رفتارهایی نشان میدهند که حاکی از این تفکر است.

شادی، شادی می آفریند و خوشبختی و احساس آن، خوشبختی به ارمغان می آورد. دور و برت پر می شود از معجزه هایی که شاید سالها برای رسیدن و ظهور آنها انتظار کشیده ای. پس چه خوب که قدر خودت را بدانی و برای داشتن یک خود ارزشمند تلاش کنی.

یادت باشد تا جمله ی خلیفه الله بودن خودت را درک نکرده باشی درگیر هر مساله ی زاید و بی فایده ای خواهی شد که التهاب های درونت را بیشتر خواهد کرد. تو جانشین خداوند در زمین هستی، پس باید خداگونه بزی....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۸
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۲ ق.ظ

شما قدرت خلق دارید....

لازم است در شبانه روز به حالت مراقبه بنشینیم و در سکوت ذهن خود، نفسی عمیق بکشیم. روی تنفس خود تمرکز کنیم. به دم و بازدم خود فکر کنیم. نباید هیچ کنترل بیرونی و درونی روی شما وجود داشته باشد. شاید بهترین حالتش قبل از طلوع خورشید باشد. زمانی که خورشید در حال طلوع کردن است انرژی فوق العاده ای در نظام آفرینش در حال اتفاق است. شاید برای همین است که در تعالیم دینی این وقت از روز را بهترین زمان برای تولد یک روز عالی و داشتن شروعی خوب یاد کرده اند. فتوسنتز گیاهان و درختان، نور، صدای پرندگان و تمامی اینها حاضر و گواه بر این است که این زمان، زمان مناسبی برای در خود فرورفتن و خلق کردن است. انسان از جانب خداوند دارای این قدرت و اراده در زندگیش هست تا هر آنچه را که میخواهد به زندگیش فرابخواند. آیا لازم است که باور کند این قدرت را دارد؟ لازم نیست شما باور کنید چرا که این نیرو، به وضوح در شما وجود دارد. فقط باید آن را فعال کنید و کارها و رفتارهایی را در زندگی داشته باشید که تا بحال نداشته اید. باید ترس ها و نگرانی ها را از خود خارج کنید. در کتابی خواندم که نوشته بود: شما زمانی میتوانید روح خود را به هر آنجا که دوست دارید پرواز دهید که آن را از انحصار مادیات خارج کنید. هیچ دغدغه و ترس و نگرانی و محدودیتی در دنیا نباشد که شما را درگیر خود کرده باشد. تنها در این حالت است که آزادانه میتوانید به درون خود سفر کنید. توانایی ها و مهارتهای خفته ی خود را بیدار کنید. حتماً دیده اید بعضی ها در میانسالی شان مهارت جدیدی را در خود کشف میکنند یا بعد سالها زندگی تازه می فهمند در آن موضوع استعداد داشته اند. چرا؟ چون ترسها، نگرانی ها از شدن یا نشدن، حسرت و اندوه مانع بیدار شدن روح و ضمیر ناخودآگاه ماست.

از محدودیت هایی که در این عالم برای شما وجود دارد خارج شوید. ذهن تان را آزاد کنید. فکر کنید برای رسیدن به آنچیزی که می خواهید هیچ دایره ی محدودی وجود ندارد و شما میتوانید به تمام آن چیزی که دوست داشته اید برسید. در ابتدا لازم نیست باور کنید. فقط به این آگاه باشید که باید ذهن شما از بین مفاهیم بی ارزش و استعاره هایی که دیگران برایتان ساخته اند خارج شود. ذهن تان را از محدودیت فکرهای بی فایده خارج کنید. فکرهایی که نشدن و نداشتن را به شما تلقین میکند. احساس کنید در این لحظه که نشسته اید و مراقبه میکنید خوشبخت ترین فردی هستید که در این لحظه حضور دارد. میلیون ها نفر در این لحظه قادر به درک قدرت و انرژی که در عالم خلقت وجود دارد نیستند.

مراقبه ی ذهن نیاز به نگهداری از ذهن دارد. در طول روز باید مراقب حرفهایی که در ذهن تان چرخ میزند باشید. نمی توانید، نمی شود، تلاش بیخود نکن و... مجادله های ذهنی تان را کنار بگذارید. ذهن بعضی ها محل حرف زدن و دعوا کردن با دیگران است. آنها در ذهن شان هر روز به عده ای دعوا میکنند، عده ای را به دادگاه ذهن شان فرا میخوانند و البته که ذهن آنها مزرعه ای برای کاشت افکار شرطی و ناامید کننده است. فکر می کنید این مزرعه چه بذری را به شما عرضه می کند؟

باید ذهن را به مرز سکوت برسانید و این مراقبه را آنقدر تکرار کنید تا ذهن شما عادت کند لازم است در طول روز مدتی ساکت شود و به آنچه شما به آن دستور میدهید متعهد باشد. ذهن شما آنقدر قدرتمند هست که بتواند هر طور که شما میخواهید برنامه ریزی شود.

مرحله ی بعدی این است که تمام آن چیزهایی که مدنظرتان است روی کاغذ یا دفترچه ای یادداشت کنید. قدرت شما چطور فعال می شود؟ فکر شما ارتعاش دارد. این بسته به افکار شما دارد که ارتعاش مثبت باشد یا منفی. افکاری مثل نتوانستن، نشدن، نداشتن به دنبالش احساساتی مثل غم، ترس، خشم، حسد و ... را دارد. اینها موجی منفی از شما به بیرون ارسال میکند که هم موجب انسداد انرژی در شما می شود و هم دست یابی شما را به هر آنچه که میخواهید محدود میکند.

اتفاقات خوشایند در شما چه زمانی می افتد؟ زمانی که به قدرت درونی خود آگاه شوید. زمانی که بدانید درون شما انرژی های بسیاری وجود دارد تا هر آنچه را که میخواهید خلق کنید. اما تمامی اینها لازم است در جریان تغییر سبک زندگی، تغییر افکار، رفتار و گفتار پیش بیاید.

این رفتارها باید برای 21 روز اجرا شود. بعد آن تبدیل به عادت می شود و این عادتها روال زندگی شما را تغییر خواهد داد.

آیا میتوانید قدرت های درونی خود را بیدار کنید؟ کدام محدودیت های ذهنی شما باعث نرسیدن و نشدن به خواسته هایتان می شود؟ آیا هنوز وقت آن نرسیده که ذهن خود را پاکسازی کنید و این پاکسازی را تا بالا آوردن ذهن از کثافاتش ادامه دهید؟ آیا وقت آن نرسیده همین امروز بلند شوید و به درون خود سفر کنید تا بدانید چه انرژی هایی درون شما مسدود شده و کدام حال خوب و کدام افکار خوب باعث باز شدن قدرت های درونی شما می شود؟

تمرکزتان را روی دستها، پاها، چشم ها، زبان،گوش ها و قلب خود بگذارید. چه کارهای مثبتی میتوان با آنها انجام داد تا انرژی های مسدود شده ی آنها را آزاد کرد. فردی که می نویسد و باعث تغییر و تحول دیگری می شود یعنی انرژی های دست او آزاد است و این انرژی است که موجب ایجاد ارتعاشی ذهنی در شما می شود و آن متن روی شما اثر میگذارد. حتماً شنیده اید بعضی دستها قدرت شفابخشی دارند. دقیقاً همین است. آن دست آنقدر انرژی هایش فعال شده و با مراقبه های ذهنی، کلامی تحت کنترل فرد بوده است که در مسیر درست خود باعث شفابخشی به دیگران است.

این نکته را دوباره یادآوری می کنم خودتان را فراتر از آن چیزی بدانید که وراثت و محیط به شما القا کرده است. شما قدرت خلق دارید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۲
mina nikseresht
شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ

اعتماد یا بی اعتمادی؟!

در تمام سالهای زندگیم فراز و نشیب هایی را طی کرده ام. در این مسیرها زمین خورده ام، بلند شده ام و گاهی از نو ساخته ام. معتقدم استفاده از تجربه نشانه ی تیزهوشی است. البته که نه من، روان شناسی معتقد است انسان های تیزهوش از تجربه های زندگی شان برای موفقیت های بعدی بهره می برند تا بار دیگر زمین نخورند.

تجربه هایم به من درسهای زندگی داده است. به من نشان داده است اگر از راهی که رفتم شکست خوردم تغییر رویه و تغییر مسیر بدهم. اگر از معاشرت هایم لطمه دیدم تجربه به من آموخت که بار دیگر چه فاکتورهایی را ملاک انتخاب قرار بدهم. زمانی که کتاب کمی عاشقانه تر را می نگاشتم، اعتقادم این بود که با آسیب شناسی طلاق و آسیب شناسی روابط زوجین میتوان از اشتباهات پیشگیری کرد و هنوز هم نگاهم همین است. آسیب شناسی یک راه موفقیت برای رسیدن به هر شرایط و امکان موفق در زندگیست. یکی از چیزهایی که برای ازدواج بسیار مهم و ضروری میدانم که حاصل تجربه ی سالهای اخیرم است که شاید کمتر به آن توجه کرده بودم اعتماد است. چیزی که در زندگی مشترک و زناشویی بسیار نمود و انعکاس پیدا خواهد کرد.

برای همه مان پیش آمده که گاهی از اعتماد کردن های نابجا لطمه دیده باشیم. برایمان حتماً پیش آمده به خاطر اعتماد کردن در معرض تهمت و بی اعتمادی قرار گرفته باشیم اما هرچه جلوتر رفته باشیم خواهیم دید اگر شما روان سالم و رفتار سالمی داشته باشید هرگز نمی توانید به فردی که شخصیت سالم و رفتارهای سالمی را در زندگیش پیش گرفته است تهمت نابه جا بزنید و نسبت به او بی اعتماد باشید. در نقطه ی مقابل اگر شما دائماً نگران این هستید که این چنین فرد یا افرادی در محیط کار، یا خانواده یا بستگان به شما آسیب برسانند یا در فکر خود افکاری را پرورانده اید که نسبت به آنها سوءظن همیشگی دارید این شما هستید که جایی از روان تان آسیب دیده و نتیجه اش چنین شده است که نسبت به افراد بی اعتماد شوید که در این زمینه حتماً باید از کمک های تخصصی روان شناس بهره برد.

در نتیجه می توان حاصل اعتماد کردن، چه در زندگی خانوادگی و چه در اجتماع و محیط کار را خودشکوفایی و پرورش استعدادها و مهارت ها دانست در حالیکه در بی اعتمادی نتیجه برعکس است: از بین رفتن صمیمیت، سوءظن همیشگی، رفتارهای ناشایستی که به اصل رابطه حتماً آسیب خواهد زد. فردی که به شما اعتماد ندارد نقش یک کنترل گر را ایفا می کند و فردی که کنترل گر باشد توانایی و مهارت ساختن یک رابطه ی موفق و سازنده را کمتر می تواند در خود شکل دهد.

حتماً خواهید دید زندگی کردن با فرد یا افرادی که نسبت به شما دچار سوءظن وبی اعتمادی هستند دشوار و البته آسیب زننده خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۹
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ

یک نکته در باب عزت نفس

 

حدود یک ماه و نیم قبل شاید اوایل شهریورماه بود فایل صوتی از یکی از اساتید گوش می کردم در باب عزت نفس. مبحث بسیار مفیدی بود هرچند که نرسیدم تمامی فایل ها را بشنوم اما همان یک جلسه را که شنیدم برایم بسیار کاربردی بود. یکی از نکات جالب توجه و قابل تأمل که در بحث عزت نفس مطرح می شد اشاره به مقایسه شده بود.مقایسه از این باب که حتماً شما هم مثل من دیده اید بعضی ها که نه کار مرتبط و نه رشته ی مرتبط و نه سطح زندگی یکسانی از لحاظ نگرش، افکار و اطرافیان همچون شما دارند خودشان را با شما مقایسه می کنند. درست مثل این است که من که در روان شناسی تحصیل و مشغول به فعالیت هستم خودم را با کسی مقایسه کنم که نه کار مرتبط با رشته ی تحصیلی من دارد و نه علایق و توانمندی های همچون من را.

از این باب است که کسانی که دچار این مقایسه ها می شوند از عزت نفس پایین رنج می برند. حقیقتاً رنج می برند که دچار حسادت، عدم تعادل در رفتار و برخورد می شوند وگرنه من و او هیچ نقطه ی مشترکی در توانمندی، کار، تحصیل و... نداریم پس چه خوب که خودمان را در دام مقایسه با غیر نیندازیم تا اذیت شویم و به مرور دچار احساس ناکامی و ناتوانی و بی ارزشی شویم....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۴۵ ب.ظ

اثرات کمبود عزت نفس در زندگی چیست؟

کمبود عزت نفس و فشار مقایسه خود با دیگران

کمبود عزت نفس باعث می‌شود به جای مقایسه‌ی وضعیت امروز خودمان با گذشته‌ی خودمان، به صورت دائمی مشغول مقایسه‌ی خودمان با اطرافیان باشیم. اگر چه به عنوان شعار، همه بلدند از این حرف‌ها بزنند، اما برای پیدا کردن کسانی که جرات و توانمندی دارند که خود را با دیگران مقایسه نکنند، باید چراغ در دست بگیرید و دور شهر بگردید و آخر کار هم، احتمالاً ناامید به خانه بازگردید.

کمبود عزت نفس و نقش آن در تصمیم گیری

کمبود عزت نفس، موجب می‌شود در تصمیم گیری‌ها، برای دانش، نگرش، تجربه و الگوهای ارزشی خودمان،‌ به اندازه‌ی دیگران، اعتبار قائل نباشیم و به همین دلیل، برای اطرافیان سهمی بیش از آنچه باید، در تصمیم‌گیری‌های شخصی خود قائل شویم.

عزت نفس پایین فشار جامعه را بر ما افزایش می‌دهد

کمبود عزت نفس باعث می‌شود که برای استعدادها و توانمندی‌های خودمان ارزش کمتری قائل باشیم و بیشتر ببینیم جامعه به چه استعدادها و توانمندی‌هایی، تمایل دارد. همه‌ی ما این جمله‌ی درست را شنیده‌ایم که  در جامعه‌ای که هیچ کس بر اساس استعدادهایش کار و زندگی نمی‌کند، همه بیکار و مرده‌اند.

تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس

آنچه به عنوان اعتماد به نفس پایین ما را نگران می‌کند، عموماً (و البته نه همیشه) می‌تواند حاصل عزت نفس پایین باشد.

عموماً آنچه به عنوان کمبود اعتماد به نفس می‌شنویم، و می‌بینیم که اکثر مردم برای بهبود اعتماد به نفس تلاش می‌کنند، بیش از آنکه واقعاً از جنس اعتماد به نفس باشد، میوه‌ی نامطلوبی است که از ریشه‌ی عزت نفس پایین روییده است و ما به جای درمان ریشه، در تلاش برای بهبود میوه هستیم.

کمبود عزت نفس مانع توسعه مهارتهای ما می‌شود

بسیاری از مهارت‌هایی که ما در آنها قوی نیستیم، یا برای بهبودشان تلاش کرده‌ایم اما موفق نبوده‌ایم، در کنار علت‌های مختلف، عموماً با عزت نفس پایین هم گره خورده‌اند.

کسی که عزت نفس پایین دارد، هنگام سخنرانی، ارزش و اعتبار وجود خودش را در گرو قضاوت مخاطب می‌بیند.

پس هر شکستی که اجتناب ناپذیر هم هست نه تنها او را به تمرین بیشتر ترغیب نمی‌کند، بلکه انگیزه‌ی او را از تلاش برای بهبود در سایر حوزه‌های زندگی نیز می‌گیرد.

کمبود عزت نفس موجب افراط و تفریط در انتقادپذیری می‌شود

بسیاری از ما به دلیل عزت نفس پایین، نقد‌های عالمانه‌ی دیگران را نمی‌پذیریم و بسیاری دیگر، به دلیل عزت نفس پایین، جرات رد کردن نقد منتقدان را نداریم.

انتقادناپذیر بودن به صورت مطلق، و احترام به نقد همه‌ی افراد، شاخصی قطعی از ناهنجاری در حوزه‌ی عزت نفس است.

کافی است به تعاملات انسانها در شبکه های اجتماعی سر بزنید تا این ناهنجاری‌ها را که گاه خود را در لباس فرهنگ و شعور و گاه در لباس خشونت پنهان می‌کنند، ببینید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۵
mina nikseresht
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ

شکست، شخص نیست!

شکست، شخص نیست!


یکی از مریدان استادی فرزانه، تاجری ورشکسته بود. روزی استاد برای تصمیم‌گیری درباره‌ی موضوعی تجاری به مشورت نیاز داشت. به‌همین‌سبب از شاگردان خواست تا وی را نزدش آورند. یکی از شاگردان اعتراض کرد: «اما او تاجری ورشکسته است و نمی‌توان به مشورتش اعتماد کرد.»

استاد پاسخ داد: «شکست، یک اتفاق است، یک شخص نیست! کسی‌که شکست خورده، درمقایسه با کسی‌که چنین تجربه‌ای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به‌روشنی لمس کرده است، تارهای متصل به شکست را می‌شناسد و بهتر از هرکس دیگری می‌تواند سیاه‌چاله‌های شکست را به ما نشان دهد. آگاه باشید وقتی کسی شکست می‌خورد، هزاران چیز آموخته که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد، می‌تواند به دیگران نیز منتقل کند. پس هرگز نگویید او تا ابد شکست خورده است، بلکه بگویید او هنوز موفق نشده است!»

نکته: شکست، رویدادی ساده است و به تحولاتی عظیم وابسته نیست. ما یک‌شبه شکست نمی‌خوریم، بلکه این رویداد، نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر انباشتِ تفکر یا گزینش‌های نادرست است و به‌بیانی‌دیگر چیزی جز تکرار اشتباه در قضاوت‌های روزمره‌ی ما نیست. اینک باید پرسید چرا برخی افراد در قضاوت‌هایشان به اشتباه دچار می‌شوند و چرا این‌قدر حماقت به‌خرج می‌دهند و هر روز آن خطاها را تکرار می‌کنند؟

باید پاسخ داد آن‌ها فکر نمی‌کنند که این موضوع آن‌قدرها هم مهم باشد. به‌نظر این‌گونه افراد، اقدام‌های روزمره‌ی ما انسان‌ها چندان مهم نیست. کوته‌بینی، تصمیمات نادرست یا هدر دادن زمان‌های ارزشمند عمر، اغلب به تأثیری قابل توجه منجر نمی‌شود. بیشتر مواقع، ما از نتیجه‌ی بی‌واسطه و فوری کردار خویش فرار می‌کنیم. برای مثال اگر طی سه ماه گذشته زحمت خواندن حتی یک کتاب را هم به خود نداده‌ایم فکر می‌کنیم این کار هیچ‌گونه تأثیر آنی بر زندگی ما ندارد زیرا پس از سه ماه هیچ اتفاقی برای ما نمی‌افتد؛ لذا این اشتباه در ماه‌های بعد همچنان تکرار می‌شود، بدون آن‌که مهم به نظر برسد؛ اما باید توجه داشت در آن خطری بزرگ نهفته است؛ زیرا بدتر از کتاب نخواندن، نفهمیدن اهمیت کتابخوانی است. کسانی که غذای ناسالم می‌خورند، به سلامتشان در آینده آسیب می‌رسانند، افرادی که زیاد سیگار می‌کشند، سال‌ها این اشتباه خود را تکرار می‌کنند، چون به‌ظاهر برای آن‌ها مشکلی پیش نمی‌آورد؛ اما درد و رنج ناشی از لذت امروز، در آینده به‌سراغ فرد می‌رود و او را از اعمال خود پشیمان می‌سازد. به‌ندرت پیش می‌آید که پیامد کشیدن سیگار آنی باشد. با وجود این روزی فرا می‌رسد که فرد را از پا در می‌آورد و در آن زمان او باید بهای این اشتباه را یک‌جا پرداخت کند؛ اشتباهی که پیش از این، چندان مهم به‌نظر نمی‌آمد.

خطرناک‌ترین چیز درباره‌ی شکست، ظرافت آن است

اشتباهات در کوتاه‌مدت، کوچک به‌نظر نمی‌آید و هیچ اختلالی ایجاد نمی‌کند، زیرا این اشتباهات تلنبار شده و ناگهان در زندگی‌مان خود را آشکار می‌سازد. از آن‌جا که هیچ مشکلی برای ما پیش نمی‌آید و هیچ پیامدِ آنی توجه ما را به خودش معطوف نمی‌کند، ما به‌راحتی امروز را سپری می‌کنیم، به فردا می‌رسیم و خطاهایمان را تکرار می‌کنیم. در این میان افکار پلید را از سر بیرون نمی‌کنیم، به آواهای نادرست گوش می‌سپاریم، به گزینش‌های اشتباه روی می‌آوریم و با خود می‌گوییم چون دیروز آسمان آفتابی نبود، پس کارهای نادرست دیروز، احتمالاً اشکالی ندارد و...

اما شرایط این‌گونه نیست! اگر در پایان روزی که نخستین اشتباه خود را مرتکب می‌شویم، آسمان بر زمین می‌آمد، دیگر هیچ‌گاه آن اشتباه را تکرار نمی‌کردیم. درست مثل کودکی که به‌رغم هشدارهای والدینش، دست خود را در تنوری داغ فرو می‌کند، در نهایت ما نیز به پیامدهای اشتباهات خود دچار می‌شویم. متأسفانه شکست هیچ‌گاه فریاد نمی‌کشد و همانند والدین هشدار نمی‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۲
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ب.ظ

رمز موفقیت: از تجربه ها درس بگیریم

تجربه چیست ؟ بهترین تعریف تجربه را من در جمله ای از اسکار وایلد یافتم،
" تجربه نامی است که هر کس بر خطاهای خود می گذارد."
به نظر من این خطاها ، خطاهایی هستند که شما وقتی از آنها درس گرفتید و دیگر تکرارشان نکردید تجربه نامیده می شوند. و انسانیت و حس نوعدوستی باعث می شود که شما این تجربیات را به عنوان دانش در اختیار دیگران و حتی نسل های آینده قرار دهید تا آنان از این دانش برای قدم های بعدی استفاده کنند. شکل ابتدایی در انتقال این تجربه ها به صورت ضرب المثل های ساده است که همانطور که دیل کارنگی گفته است،
" ضرب المثل های ساده نتیجه تجربیات ملت هاست که از طریق نسل ها سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده است."
پس هر چه می توانید از اشتباهات دیگران چیزهای جدید بیاموزید ، چون شما وقت کافی برای همه این تجربیات نخواهید داشت(آلفرد شین ولد). پس چرا ما وارد دور باطل " تجربه را دوباره تجربه کردن" می شویم . مثلا والدین، معلمین و بزرگان در مورد مسائلی به ما پند و اندرز می دهند ، از اشتباهات خود می گویند ، توصیه ها و مشاوره های رایگانی در اختیار ما می گذارند که برخی از آنها را به قیمت گرانی به دست آورده اند و ما  حتی در کتاب ها از تجربیات گذشتگان می خوانیم و در مهمانی ها و محفل های خانوادگی از پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایمان ضرب المثل های آموزنده و گاه طنزآمیز می شنویم اما به سادگی از آنها رد می شویم و بی اهمیت می پنداریمشان و به این صورت است که تجربه ی گذشتگان را دوباره تجربه می کنیم . و گاه یک تجربه را مجددا و مجددا تکرار می کنیم. این دور باطل من را یاد جمله ی معروف آندره ژید می اندازد ،
" همه چیز گفته شده است ولی تا زمانی که کسی نمی شنود ما ادامه می دهیم و دوباره از ابتدا شروع می کنیم ."
و بدتر از آن این است که می خواهیم خودمان همه چیز را تجربه کنیم . به قول لقمان حکیم،
" پسرم بزرگترین نفرین آن است که همه چیز را تجربه کنی."
آزموده را دوباره آزمودن و همه چیز را تجربه کردن دیگر وقتی برای ما نمی گذارد تا به جلو حرکت کنیم و موضوعات جدید دیگر را بیازماییم و تجربه های نو کسب کنیم .زندگی افراد موفق سراسر عمل به پند گذشتگان و درس گرفتن از اشتباهاتشان بوده است . آنها با این کار نیمی از راه را در رسیدن به هدف هایشان پیموده اند .آنها باور دارند که یک راه را چندین بار پیمودن به امید گرفتن نتایج متفاوت ، حماقت و کاری بس بیهوده است .آنها اشتباهات خود را توجیه نمی کنند و آنها را می پذیرند به همین دلیل اشتباه خود را مجددا تکرارنمی کنند و به آن به عنوان یک شکست نگاه نمی کنند بلکه آن را تبدیل به فرصتی با ارزش برای یادگیری می کنند. در آخر این که فرق آدم های موفق و ناموفق در آنچه که دارند نیست، بلکه در این است که با توجه به امکانات و تجربه های خود، چه می بینند و چه می کنند ( آنتونی رابینز ).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۳۲
mina nikseresht