روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز ثروت» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۴:۵۹ ب.ظ

عینک بزرگ بینی

من به چشمم دیده بودم که چطور دوسال پیش گوشی آیفون 11 را دزیدند. آن موقع هنوز خبری از آیفون 12 پورو نبود. چندین بار در سایت ردیابی اعلام سرقت کردیم و بابتش هزینه پرداخت می کردیم اما،

یک ماه گذشت...

دوماه گذشت...

سه ماه و ماه ها گذشت و هیچ وقت دیگر پیدا نشد. حتی برای رضای خدا هم اعلام نکردند که آیا سارق را دستگیر کرده اند یا نه و ما هزینه های بیخودی در سایت پرداخت می کردیم که البته در مقابل قیمت گوشی ارزشی نداشت به این امید که بالاخره اثری و ردی از سارق پیدا شود اما امیدمان به آنها بیخود بود. همه ی آن پانزده میلیون دود هوا شد و رفت.

اما ما در مقابل وسایل مادی مان و ارزش های دلاری و ریالی که برایمان دارند، ارزش و اهمیت بیشتری در بزرگ شمردن آن به خرج می دهیم. هرچند که همین امر نیز برای هر کدام از ما می تواند متفاوت باشد و این مسأله از نگاه همه ی ما با سطوح مادی متفاوت یکسان به نظر نرسد اما با توجه به ارزشی که عوام برای آن به خرج می دهند می تواند یکسان باشد. مثل مُد.

ما نیاز داریم گاهی این عینک بزرگ بینی بر چشم بگذاریم و به جای بزرگ شمردن مشکلات و بدی ها، خوبی ها و نعمت ها را بزرگ ببینم تا در رفتار، گفتار و عمل بیشتر سپاسگزار و قدران باشیم.

پدر و مادر، سلامتی بدون احساس بیماری، فرصت استفاده از لحظات عمر برای کسب دانش و مهارت های موردعلاقه مان و یا رساندن خیر و خوبی و یا ظلم نکردن و بدی به دیگران و درک لذت های خوشبختی که به ما احساس امنیت، آرامش، شادمانی را القا می کند، اعتبار و آبرو، همسر و فرزند، خانواده ی خوب و حمایتگر، ثروت و همه ی آنچه که در این لحظه در زندگی مان جریان دارد و ما نسبت به درک بزرگی آنها اشراف و ادراک لازم را نداریم، تمام آن چیزی که باید چشم قلب مان را باز کنیم تا بتوانیم آنها را در زندگیمان جاری ببینیم، نیاز به داشتن یک عینک بزرگ بینی دارد تا نعمات را ببینیم، لمس کنیم و قدردان تک تک شان باشیم. وقتی قدردان نعمات زندگی مان باشیم، به همان میزان درک و دریافت مان هم بالاتر می رود و بیشتر می بینیم و چشم قلب مان بازتر خواهد بود. از آنچه داریم بیشتر لذت می بریم و کمتر بدی ها را می بینم و بزرگ می کنیم. اصلاً یکی از راه های تست کردن سلامت روان افراد همین است که ببینیم چقدر می توانند سپاسگزاری کنند، چقدر رفتار و عمل بهتری نسبت به نعمت ها و توانایی هایشان دارند و بازخورد و انعکاس دارایی، توانایی، علم، فرصت ها در زندگی هر کدام از ما چطور بوده و هست؟ همه ی ما در شرایطی که واقع می شویم نسبت به یکدیگر فرصت های برابر داشته ایم اما آیا به اندازه ی کافی از این فرصت ها استفاده کرده ایم و سپاسگزار بوده ایم و یا برعکس این بوده است؟

این تئوری ذهنی و برخواسته از نفس برخی است که بدی ها را بزرگ نمایی می کنند تا توجه به خوبی ها کمرنگ شود . اما درک این نعمت ها و دیدن شان برای برخی هر روز سرشار از داشتن احساس خوشبختی و سپاسگزاری است که فکر می کنم آنها هر روز بیشتر از دیگران به آنچه هست فکر می کنند که می شود نباشد، می شود گرفته شود، می شود طور دیگری باشد اما هست و قدردان خداوند در رفتار، گفتار و عمل خود هستند. پس به این میزان درک و شهود آنها در دیدن و بزرگ شمردن هم بالا خواهد رفت و این سنت خداست.

پس اینکه می بینیم برخی نمی توانند از نعمت هایشان استفاده کنند، آنها را ببینند و قدردان داشتن و بودن آن باشند بخاطر حجاب هایی است که از سر ناسپاسی خداوند بر روی قلب و چشم آنها می کشد تا بعدها با نداشتن و نبودنش احساس کنند آن نعمت چقدر بزرگ، عزیز و محترم بوده است و یا چطور می توانستند استفاده کنند اما نکردند چون متوجه حضور و درک آن نبوده اند.

چه خوب که همیشه این سخن زیبا از پیامبر مهربان مان را به خاطر بسپاریم که در حدیثى از حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً کُفْرانُ النِّعْمَةِ; گناهى که زودتر از همه گناهان عقوبتش دامان انسان را مى گیرد کفران نعمت است.» که بسته بودن چشم قلب، ندیدن و درک نکردن لذت داشتن و به دنبالش درک میزان خوشبخت بودنم و بهره بردن هرچه بیشتر از عمر و اتلاف وقت جز همین عقوبت هاست.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۵۹
mina nikseresht

ناکامی چیست و چرا نزدیک شدن به افرادی که ناکامی های زیادی را در زندگی تجربه کرده اند یا می کنند زندگی ما و روان ما را بیشتر در معرض آسیب قرار میدهد؟ مدل ناکامی ها هم با یکدیگر متفاوت است. بعضی ناکامی را در تحصیل تجربه کرده اند. به این مضمون که آنطور که باید و به آن صورت که جامعه و اجتماع برای آن ارزش قایل می شوند مورد تایید واقع نمی باشند. مثلاً جامعه به تحصیل در دانشگاه های بهتر که مدارج تحصیلی بالاتر در آن ارزش و اعتبار بیشتری دارد امتیاز میدهد و فردی اگر یکی از ارزش های خودش، خانواده و جوامعی که در آن واقع می شود ارزش و اعتبار قلمداد می شود نتواند مدارج عالی را در دانشگاه بهتری طی کند و یا از آن مدارج تحصیلی به شکلی که ارزشی را خلق کرده باشد و یا باعث کمک به دیگران شود ناکام بماند در این صورت احساس ناکامی به سراغش می آید.

احساس ناکامی و درک آن بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جامعه دارد و بر این اساس نیز تعریف می شود. عده ای ناکامی را در ازدواج و درک ازدواج خوب و موفق تعریف می کنند. وقتی فردی به هر دلیلی در شرایطی که امکان ازدواج داشته و این امر رخ نداده و یا از فرصت هایی که پیش پایش واقع شد استفاده نکرد و به فکر اصلاح اخلاق و رفتار خود نبود تا با کاستی های رفتاری و اخلاقی که باعث بروز عدم ازدواج و یا طلاق شد ازدواج بهتر و موقعیت های مناسبتری را برای خودش رقم بزند در نتیجه در این موضوع احساس ناکامی و شکست می کند و البته اگر در کنار افرادی واقع شود که آنها موقعیت بهتر و مناسبتری برای ازدواج داشته یا دارند حس حسادت، خشم و نفرت نسبت به آنها در او برانگیخته خواهد شد. در این بین و در ازدواج افرادی هم بوده اند که به خاطر فرار از قبول مسئولیت و تلاش برای فراهم ساختن یک زندگی و تشکیل خانواده سر باز زده اند و در آینده دچار پشیمانی و حسرت نسبت به دیگران شده است و از طرفی رفتارهایی از فرد بروز می کند که نشانه ی ناکامی در این زمینه است آن وقت نیز فرد در جامعه، خانواده و میان دوستان تبدیل به یک فرد سرخورده خواهد شد. دقت کنید افرادی زیادی هستند که دچار انکار هستند و با استفاده از مکانیزم های دفاعی روان دست به انکار در احساس ناکامی خود می زنند که با متوسل شدن به این سیستم روانی بر روی ناکامی خود سرپوش می گذارد. البته که این احساس ناکامی همانطور که بالا هم اشاره کردم بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جوامعی دارد که در آن ها حضور می یابد و هرچه فشارهای وارده از طرف این جوامع بیشتر باشد احساس ناکامی فرد هم بیشتر خواهد شد.

در برخی احساس ناکامی در کسب ثروت و شغل است. به هر دری می زند شغلی متناسب با نیازها و خواسته هایش پیدا نمی کند و یا در شرایط شغلی واقع می شود که متناسب با استعداد، مهارت، مدرک و جایگاه تحصیلی و البته که نکته ی قابل اهمیت تر براساس ارزشهایش نیست. حال اگر آن شغل بتواند نیازهای مالی فرد را تامین کند ولی باز هم متناسب با ارزش هایش مثل مدرک تحصیلی، جایگاه خانوادگی و اجتماعی اش نباشد باز هم دچار احساس ناکامی خواهد شد.

احساس ناکامی اگر به شکل درمان فردی و گروهی درمان نشود تا احساس ارزشمندی فرد و عزت نفس او بهبود و ترمیم شود تبدیل به عقده های روانی خواهد شد که حتماً و قطعاً نه تنها به فرد آسیب می زند بلکه به مرور زمان این آسیب روانی او متوجه خانواده، اطرافیان، دوستان و جامعه ای خواهد شد که فرد در آن حضور دارد.

افرادی که احساس ناکامی دارند در روابط بین فردی ناموفقند. دامنه ی خشم و نفرت و حسادت آنها روز به روز نسبت به دیگران بیشتر می شود اگر به این فکر نباشند تا فکری به حال خود و تغییر و توسعه ی فردیت داشته باشند. هر امکان و موقعیتی که از جانب شما به گوش آنها برسد حتماً به شکلی درصدد جبران این احساس ناکامی خود می باشند. حال ممکن است این احساس ناکامی در زبان و کلام به شکل سرزنش و تحقیر دیگران، توهین و رفتارهای پرخاشگرانه ی کلامی و رفتاری باشد. احساس اعتماد به نفس کاذب داشتن که به شکل غرور بروز می کند.

افرادی را می شناسیم که وقتی کنارشان می نشینیم دائم حرفهای منفی و ناامیدکننده می زنند، به راحتی پشت سر دیگران صحبت کردن و خود را بهتر و بالاتر فرض کردن بدون درنظر گرفتن نکات مثبت و صفات و استعدادهای خوب دیگران همه نشانه ی ناکامی من در موضوعی از زندگیم بوده و هست که برایم ارزش حساب می شده. افرادی که احساس ناکامی می کنند معمولاً خشم بیشتر و عصبانیت هر روزه نمود رفتاری ثابت آنهاست. آنها به هر دلیلی ممکن است عصبانی شوند و هر عامل خارجی موجب خشم زودهنگام آنها را فراهم آورد. هرچند که ما از دلایل روانی و پنهان روان آنها به شکل فرد عام بی خبر باشیم که تشخیص آنها به عهده ی روانشناس است.

همیشه دقت داشته باشید چه کسانی پشت سر دیگران حرف می زنند و این مجوز را همیشه به خود میدهند تا با قانع کردن و بالا بردن خود در موضوع یا زمینه ای دیگری را تحقیر و یا پشت سر او بدگویی کنند؟ کسانی که احساس ناکامی بیشتری داشتند، تجربه ی درک عشق و محبت را نداشته اند و به اموری ارزش داده اند که فانی بوده و اگر هم داشته اند با سرافکندگی و شکست از آن بیرون آمده اند. افرادی که در روابط بین فردی ناموفق بوده اند و به جای کسب ارزش و بالا بردن مهارت های خود و تمرین خودسازی و داشتن برنامه ی اخلاقی برای تغییر و بودن و قرار گرفتن در بین کسانی که ارزشمند هستند و تلاش برای کسب موفقیت های تازه تر و بهتر به دیگران به ناکامی های خود ضربه و لطمه می زنند اینها تماماً نشانه ی این است که این افراد بجای ترمیم شکست ها و بلند شدن و از نو ساختن، بالا بردن اعتماد به نفس و کسب مهارت هایی در این زمینه، با بدگویی از دیگران و لطمه زدن به روان آنها روز به روز احساس ناکامی بیشتری می کنند.

گاهی این احساس ناکامی به شکل نادیده گرفتن دیگری و اینکه تو آدم مهمی نیستی یا تو هیچ ویژگی و ارزش مثبتی نداری بروز میکند. اینکه باز هم من ناکام به خودم این اجازه را می دهم که کسی که دارای ارزش های اخلاقی، معنوی، تحصیلات و موقعیت مطلوبی در اجتماع است و یا حتی ارزش ها و موفقیت هایی هم کسب کرده و داشته اما توان تعریف و دیدن این موفقیت ها را نه تنها ندارم بلکه اگر جایی هم بتوانم آنها را نادیده می گیرم و خودم را بهتر و موفقتر جلوه میدهم اینها تماماً نشانه ی ناکامی من در موضوعاتی از زندگی بوده و هست که برای جبران و درمان آن کاری نکرده و نمی کنم.

بالاخره زندگی به این شکل طراحی شده که ما در زمینه هایی یا به دلیل کوتاهی های خودمان و یا به دلیل شرایط محیطی، خانوادگی و اجتماعی در موضوعاتی احساس ناکامی داشته باشیم اما چه خوب که اگر ناکامی را در زندگی تجربه کردیم درصدد درمان آسیب آن و کسب موفقیت ها و توسعه ی اخلاق و رفتارمان باشیم و هرچه می‌توانیم از فرصت‌های زندگی مان استفاده کنیم، کمتر به بطالت و امور غیرارزشمند بپردازیم تا نه تنها بخاطر این احساس ناکامی دچار حسادت، خشم، بغض، کینه و نفرت از دیگران شویم بلکه کمک حال آنها و حمایتگر و پشتیبان روانی خود و دیگران شویم.

احساس ناکامی و درک هر روز آن به عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی ما لطمه می زند و برای درمان آن باید به فکر اصلاح رفتار، ارزش ها و توسعه ی مهارت های فردی، بین فردی مثل روابط با دیگران باشیم.

برای همین است که اینقدر تاکید می کنیم که افرادی که هدف های مطلوب و ارزش های والایی در زندگی ندارند  و در هر شرایط و موقعیتی دست به مقایسه ی خود با دیگران می زنند و اگر در زمینه ای به هر دلیلی نتوانسته اند مطابق شرایط خانوادگی، اجتماعی و یا شغلی موفقیت هایی را کسب کنند، به فکر اصلاح شرایط و بهبود اعتماد به نفس و عزت نفس خود باشند تا به محبوبیت خود اضافه کنند نه آنکه باعث دور شدن دیگران و کم شدن محبت آنها و باز هم شکست های بیشتر خود شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۷ ب.ظ

رموز اثرگذاری چیست؟

منابع انرژی کدامند؟ چرا بعضی انسان ها به محض ورودشان به هر جا کوهی از انرژی مثبت را با خود به همراه می آورند؟ باعث اثرگذاری روی دیگر افراد می شوند و یا حضورشان گرمی و محبت را درون ما زنده میکند و برعکس بعضی انسان ها هم هستند که تاریکی و تیرگی را با خود جابه جا می کنند، کلام شان اثرگذار نیست و یا باعث تغییر یا تحولی در زندگی من یا شما نمی شود یا اگر هم باشد برای مدتی محدود است و بعدها فراموش می کنیم. مگر درون ما چه خبر است که این چنین باعث اثرگذاری یا جذب انرژی با سرعت بالا و فرکانس زیاد و یا برعکس باعث سلب انرژی از دیگران و رساندن انرژی منفی به آنها می شویم؟در مباحث قبلی خلوص ذهن و قلب را یادآوری کردم. گفتم ذهن هرچه پاکتر و اندیشه ها هرچه سالمتر پرواز به سمت رشد و تعالی بهتر و بزرگتر. قلب ما هرچه شفاف تر باشد و خالی از تیرگی و تاریکی های نفس، دریافت و درک ما از عالم هستی و معنا بیشتر. مراقبه ها دقیقاً برای همین است. وقتی که باید خودمان را از تمام آنچه که درون مان را تیره و تار میکند خالی کنیم.شفاف شویم. درست مثل آبی زلال.

یکی از نکاتی که در این مطلب قصد اشاره به آن را دارم مطلب ثروت است. باز بودن چاکرای دست چه اثری در روند زندگی و چرخش انرژی های ما به سمت مثبت دارد؟ اصلاً چطور می شود بعضی ها هر روز ثروت و درآمد بیشتری دارند و آیا انسداد چاکراها باعث این رخداد نیست؟ این سوالاتی است که گاهی باید از خود بپرسیم.

می گوییم ثروت تولید ثروت میکند. دفن ثروت و راکد نگاه داشتن آن موجب انسداد و بسته شدن برکات مادی دیگر بر ما می شود. وقتی پولی را داریم نباید آن را پس انداز کنیم بلکه باید با آن پول به دیگران و به زندگی آنها نیز این پول را جاری سازیم. اگر میتوانیم دست کسی را بگیریم، اگر میتوانیم اشتغالی برای دیگری ایجاد کنیم تا چرخه های زندگی دیگرانی بچرخد، اگر میتوانیم با این پول جریان مثبتی ایجاد کنیم و بهرحال این پول در اختیار ما قرار می گیرد تا باعث گشایش های مادی و برطرف کردن خواست ها و نیازها باشد و البته درست در زمانی این پول انرژی بیشتری برایمان به همراه می آورد که با دست خود باعث ایجاد خیر و برکت برای دیگری شویم و از همه ی آنچه که داریم ببخشیم و بذل محبت کنیم.

این انرژی باعث اثرگذاری می شود. انتقال انرژی به دیگران در ما جریان مثبتی ایجاد میکند که آن انرژی ها را به سمت خود جذب می کنیم و چون بخشش و هدیه به دیگران عملی قلبی و باطنی است، پس این چاکراهای قلب و دستان شماست که گشوده می شود تا مهر بیشتری را دریافت کنید. اینها باعث اثرگذاری شما می شود. خصوصا هنگامی که بی هیچ توقعی می بخشید و انتظار و توقعی پشت آن نیست. همین که به این نکته آگاه باشیم که قرار نیست ما ثروتی را با خود ببریم و باید این ثروت را در مسیر و راهی صحیح هدایت کنیم تا شکل و انرژی مثبت آن به زندگیمان بازگردد این به ما کمک میکند. راکد نگاه داشتن پول باعث انسداد انرژی می شود. اینکه به این آگاه نباشیم که تمام ثروتی که داریم همه متعلق به ما نیست و باید بخشی از آن را به دیگران اهدا کنیم.

در این بخشیدن است که شما در مسیر حرفه ای و شغلی واقع می شوید که به آن عشق می ورزید و آن وقت به آن اندازه ای پول دریافت خواهید کرد که بیش از نیازهایتان است و لازم است مقداری از آن را ببخشید. در این صورت است که این پول به افزایش خود ادامه خواهد داد و این اضافه شدن ربطی به خرج کردن شما هم ندارد. در واقع این کار یک تقویت کننده ی اضافی است که برای تولید بیشتر درآمد در جریانات مالی به کمک شما خواهد آمد و البته قانون کارما!

از هر دستی بدهی، از همان دست دریافت خواهی کرد. بسیار مهم است که وقتی میخواهیم به کسی هدیه ای بدهیم آن را با دستانمان هدیه بدهیم. چرا؟ چون انتقال انرژی های مثبت صورت می گیرد و در این داد و ستد دستان شما جریان بیشتری از انرژی را برای جذب و دریافت فراهم میکند.

اگر از آنچه که داریم مثل علم و دانش، ثروت و ... اهدا نکنیم دیر یا زود تبدیل به فساد خواهد شد که این فساد شکل های مختلفی دارد. اگر زکات علم خود را ندهیم این علم تبدیل به فساد می شود. راه و مقصد اصلی را گم خواهیم کرد و درهر صورت اثرگذار نخواهیم بود. اگر ثروت خود را جاری نکنیم، نسبت به آن بخل بورزیم، دست و پایمان بلرزد در هنگام دیدن احتیاجی از دیگری آن پول بعدها به شکل فساد به زندگی ما باز می گردد. درخت سیب هرگز نمی گوید: من تنها به انسان های باارزش که حق خوردن دارند، سیب می دهم، یا گاو مهربان و بی آزار در مورد شیر خود چنین چیزی نمی گوید زیرا چنانچه در کمال بخشندگی و آزادی چیزی داده نشود، درخت سیب می میرد، شیرگاو خشک می شود و موجب مریضی گاو می گردد. حتی خورشید نیز گرما و حرارت و نورش را به همه میدهد و بر سر تمام موجودات الهی یا غیرالهی می بارد و باعث حیات است. این قانون بقا است. مهر و محبت ما در این جهان ماندگار خواهد شد تا زمانی که نامی نیک و مهری پایدار و رسمی از جوانمردی و اخلاق و رفتار مثبت از ما برجای بماند.

راز عرفانی پول این است که: انرژی ناشی از پول در دایره ی مغناطیسی حرکت میکند، پولی را که به دیگران می دهید و متوجه خواهید شد که این پول به حرکت در می آید و به گونه ای اجتناب ناپذیر چندبرابر بیشتر به نزد خودتان برمی گردد در حالی که از جانب شما به جریان خود ادامه میدهد. بنابراین پس از مدتی شما این مرکز انرژی به شمار می آیید و عامل به حرکت در آمدن خواهید شد.

البته که در دورانی که خودمان بیشتر نیاز داریم و بیشتر می بخشیم این گشایش و انرژی مثبت بیشتر به سمت ما باز میگردد.

بحث انتقال انرژی ها و چاکراها مباحث جذابی است که هر کسی که در مسیر خودشناسی قرار می گیرد بی شک متوجه حضور و دریافت و فعال کردن آنها واقع خواهد شد.

کما اینکه اخلاق و عرفان و مسیر روشنایی که در جهت شناخت خداوند است از مسیری می گذرد که در جهت خودشناسی است.

چندروزی پیش تر خواندم نوشته بود: در عصر جدید، انسان هایی جان سالم از حوادث روزگار به در خواهند بُرد و آنهایی می مانند که در مسیر خودشناسی و اصلاح اخلاق و رفتار خود باشند. مابقی تا پیش از ظهور منجی به هر دلیلی حذف خواهند شد. چطور و چگونه؟ الله اعلم.

چندروز دیگر در مورد چاکرای دست خواهم نوشت و می گویم که باز بودن و یا بسته بودن آن باعث ایجاد چه انرژی هایی در ما می شود. البته که آنها که چاکراهای دست شان باز است در مبحث بخشیدن و بذل محبت کردن با دستان خود توانمندند و افرادی خلاق به شمار می روند.

خداوندا ما را به راه مستقیم و صحیحی هدایت کن که آنهایی را هدایت کردی و مورد نعمتهایت قرار دادی.

صراط الذین انعمت علیهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۴۷
mina nikseresht
شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۱ ب.ظ

از دولت عشق- با قدرت عشق اول خودمان را شفا بخشیم!

قدرت عشق یعنی هر کاری از من برمی آید برای تاباندن مهر به زندگی دیگری یا دیگران انجام بدهم بی هیچ توقع و منتی. انتظار جبران نداشته باشم. فقط محبتم را به جریان بندازم.من با عشق آموخته هایم را در این سالها در اختیار شما میگذارم. من با عشق در تمام این سالها بسیاری را راهنمایی کرده ام و مشاوره داده ام. من با عشق برای همه می نویسم بی هیچ توقعی در دیده شدن و به امید آنکه تمام این علمی که در اختیار من به لطف الهی قرار گرفت بتواند اثری در شما و در زندگی تان بگذارد و بشود نور، امید و جریان عشق در زندگی شما.

قدرت عشق یعنی حساب و کتابی برای تاباندن مهرم در کار نیست. سالها بعد چیزی را به کسی یادآوری نمی کنم. عشق و محبتم را نثار میکنم بی آنکه آن را در ذهن کسی بکارم تا به تلاطم جبران آن بیافتد. حتی بالاترین و زیباترین تعریفش هم میتواند این باشد که از خداوند نیز توقع دیدن و رسیدن به خواسته هایم را ندارم. من همراستا با صفات الهی پیش میروم. عشق، معجزه میکند. عشق جریان زندگی شما را وارد مسیرهای تازه ای میکند که حتماً خودتان به مرور از آن شگفت زده خواهید شد. اما یک انسان عاشق، صفات ویژه و برجسته ای دارد که باید مسیری را برای رسیدن به آن طی کند. باید بتواند از مسیر تاریک و سرد بخشش عبور کند. باید بتواند از کنار خطاهای انسان ها به راحتی عبور کند و آن را فراموش کند و انتظار و توقع حتی عذرخواهی هم نداشته باشد. باید بتواند ذهن مثبت و سرشار از انرژی داشته باشد انرژی که ناشی از تفکر سالم و خالی از بدبینی و نگاه شر به دیگران است، باید بتواند مهر و عشق را به جریان بفرستد به جای دفن کینه و دشمنی و تمام اینها جزء طلب مهر خداوند و بخشیدن قلب به خداوند معنایی ندارد.

عاشق شدن سخت است. خیلی سخت. باید دلت خیلی بزرگ باشد و براحتی از کنار تمام این سختی ها عبور کنی.

با هم ادامه ی کتاب از دولت عشق را میخوانیم و آرزو می کنم بتوانیم باهم این جریان بزرگ و شفابخش عشق را به جریان درآوریم تا لایق انسانیت و طی کردن مسیر تعالی خویش باشیم.

«از انگلستان نامه یی دریافت کردم که میگفت: به محض مطالعه ی کتاب از دولت عشق ناگهان مردی 72 ساله ( هم سن خودم) که همسرش را از دست داده است و از زندگی مرفهی نیز بهره مند است عاشقم شد و با هم ازدواج کردیم. مصاحبت او را بسیار شگفت و دلنشین یافته ام. من همواره برای این کتاب برکت می طلبم، زیرا سعادتم اکنونم را مدیون آنم.»

اما چگونه آرمانهای این کتاب « از دولت عشق» به نویسنده اش کمک کرد:

من نیز از کتاب « از دولت عشق» که بر میزان فهم و ادراکم از زندگی افزوده است سپاسگزارم. بسیاری از مطالب این کتاب در نخستین سالهای دهه ی 1960 نوشته شده بود. آن موقع، من در آپارتمانی مشرف به دانشگاه تگزاس در شهر آستین زندگی میکردم. چون همسرم در آن دانشگاه تدریس میکرد. ما تازه عروسی کرده بودیم و بسیار خوشبخت بودیم. هنوز این مقالات به صورت کتاب انتشار نیافته بود که به ناگاه شوهرم درگذشت. دیگر نه تنها عشق چیز باشکوهی به نظر نمی رسید خیلی هم شکسته و شکاف برداشته به چشم می آمد.

عارفان باستان گفته اند: « نخست تنویر میآید، آنگاه تشرف و از پس اینها خرمن موهبت نو.»

من پیشاپیش قدرت عشق الهی را آموخته و درباره اش نوشته بودم. این دوران تنویرم محسوب میشد. اما واقعه ی درگذشت ناگهانی همسرم شاید تشرف ژرفتر من به ساحت عشق بود.

در مابقی سالهای آن دهه، این مجال را یافتم تا با اندیشه های این کتاب زندگی کنم. این اندیشه ها یار و یاور و تسلای خاطرم بودند. در این دوران که درباره ی عشق الهی بسیار اندیشیدم و بسیار نوشتم.

همچنین این دوران بود که سخنرانیهای بیشمارم را در ایالات مختلف آمریکا آغاز کردم. همواره در طول سفر، در گرما و سرما و پروازهای طولانی و شهرهای ناشناس و غریبه و کار با مردمان و محیط های ناآشنا یک نسخته از کتاب « از دولت عشق» همراهم بود. اما همواره کار کردن در درون به نمایش بیرونی می انجامد. در سال 1970 دگرگونیهای دلپذیری در زندگیم پیش آمد که سبب شد به شهر سان آنتونیو، در ایالت تگزاس نقل مکان کنم. در این شهر بود که با دومین همسرم آشنا شدم و با او ازدواج کردم. شوهرم برایم خانه خرید و من برای نخستین بار در زندگیم صاحب خانه شدم. چند سال بعد، به شهر پالم دزرت در ایالت کالیفرنیا نقل مکان کردیم که سالها در اندیشه اش بودم. در اینجا توانستم در محیطی که سرشار از زیبایی مناطق گرمسیری است، کارم را به شکل دلخواهم آغاز کنم و ادامه دهم.

از آن لحظه تاکنون همواره شاهد پیشرفت و کامیابی در کار و شیوه ی زندگیم بوده ام و ایمان دارم که آینده، پیشرفتها و کامیابی هایی عظیمتر برایم در آستین دارد. در هر حال، دریافته ام که زندگی من خواه تلخ باشد و خواه شیرین، و خواه آسوده و خواه ناآسوده، از تاثیر آرمانهای این کتاب نمی کاهد.

در طول این سالها به تجربه دریافته ام هرگاه مردم مشکلات گوناگون خود را با من در میان می نهند به آنها توصیه میکنم که کتاب از دولت عشق را مطالعه کنند.

شاید بپرسید: چرا؟

پاسخم این گفته ی گاندی است که : « در طول تاریخ، پیروزی همواره با طریقت عشق و حقیقت بوده است.»

بازرگانی اهل میسوری اخیراً برایم نوشت:

« سالها پیش، به وسیله ی کتاب شما « از دولت عشق» به نهضت حقیقت پیوستم. بارها این کتاب را خوانده ام و آنقدر هدیه اش داده ام که شمارش در توانم نیست. زمانی که به کار بستن آرمانهای آن را آغاز کردم نخست خودم عوض شدم و آنگاه زندگیم عوض شد. از اینکه به اطلاع شما می رسانم که پس از مطالعه ی کتابتان، شاهد پیشرفتی عظیم در زندگیم بوده ام، شادمان و خرسندم.

بازرگانی از کالیفرنیایی برایم نوشت:

« جمله یی که تکانم داد این بود که: «عشق از آن رو در دل شما به ودیعه گذشته نشده تا همانجا بماند. مادامی که عشق را به دیگران نبخشایید عشق نیست.»

از آنجا که عشق الهی، ثروت و توانگری و نور و روشن بینی و هماهنگی و قدرت و شفا میآورد، ایمان دارم که مطالعه ی این کتاب زندگیتان را از بسیاری از جهات متبرک میسازد. از شما میخواهم برکتها و موهبتهایی را که از طریق مطالعه ی این کتاب می ستانید با دیگران در میان بگذارید و تقسیم کنید.

دوستدار شما: کاترین پاندر

نگذارید عشق در قلبتان یخ بزند. به جریان بیندازیدش. همین امروز. هر کاری از دست تان برمی آید برای نظم بخشیدن به جریان های زندگی تان انجام بدهید. از محبت، از دستگیری از دیگران، از ارتباط تان با خداوندی که با عشق ما را آفرید.

چه حیف که این هدیه دست نخورده با ما دفن شود و روح ما را شفا نبخشد.

در روزهای آینده ی فصل های کتاب را برایتان خواهم نوشت به امید خدا.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

بازی پول

بازی پول


راندا برن

(مؤلف راز)

مردی بیکار برای شغلی درخواست داد که همیشه خواستار آن بود. او، پس از درخواست دادن برای آن شغل، به صورت وانمودی نامه‌ای پیشنهادی را از سوی آن شرکت نوشت و در آن نامه میزان حقوق خود و جزییات مربوط به کارش را تعیین کرد. او کارتی بازرگانی را برای خودش تهیه کرد، به گونه‌ای که نام خودش و لوگوی آن شرکت را روی این کارت نوشته و طراحی کرده بود. او هر بار با نگریستن به این کارت ساختگی از خداوند سپاس‌گزاری می‌کرد که برای این شرکت کار می‌کند. او هر چند روز یک بار چند نامه‌ی الکترونیکی را برای خودش می‌نوشت و از سوی دیگران به خودش تبریک می‌گفت که چنین شغلی را به دست آورده است.

این مرد در مصاحبه‌ی تلفنی قبول شد و سپس ده تن از کارشناسان شرکت با او مصاحبه‌ای حضوری انجام دادند. دو ساعت پس از این مصاحبه‌ها، نماینده‌ی شرکت به این مرد تلفن کرد و به او اطلاع داد که برای این شغل استخدام شده است. این مرد در حقیقت شغل دلخواهش را با حقوق عالی به دست آورد.

چه چیزی سبب شد این مرد شغل دلخواهش را جذب کند؟ بله، احساسات مثبت او نقشی مؤثر در این زمینه داشت. او آن شغل را در ذهنش دید، آن را دقیقاً تجسم کرد، به آن ایمان داشت و کاملاً باور داشت که آن را به دست آورده است. ولی این حالات روحی و درونی در او ایجاد شد، فرکانس ذهنی‌اش با آن شغل هماهنگ شد و آن را جذب کرد. بنابراین وقتی برای شغلی درخواست استخدام می‌دهید، هرگز نگویید، من شانس ندارم، خیلی‌ها فرم پر کرده‌اند، پارتی‌بازی می‌شود، درصد پذیرشم خیلی پایین است... با این کار انرژی منفی از خود ساطع کنید. بلکه با هیجان تمام آن شغل را از آن خود بدانید و همیشه احساسی خوشایند درباره‌ی آن شغل داشته باشید.

بازی پول

اکنون می‌خواهم گونه‌ای بازی به شما معرفی کنم که با به‌کارگیری آن همیشه به یاد می‌آورید هنگام سروکار داشتن با پول درباره‌ی آن احساسی خوب و خوشایند داشته باشید. اسکناسی را تصور کنید. روی این اسکناس را به منزله‌ی طرف مثبت آن در نظر بگیرید که پولی بسیار را نشان می‌دهد. پشت این اسکناس را به منزله‌ی طرف منفی آن در نظر بگیرید که کمبود پول را نشان می‌دهد. هر بار که با پول سروکار دارید به شیوه‌ای آگاهانه اسکناس‌ها را به گونه‌ای برگردانید که طرف مثبت یا روی آن‌ها را ببینید. این اسکناس‌ها را به گونه‌ای در کیف پولتان قرار دهید که همیشه روی آن‌ها را مشاهده کنید. وقتی پولی را به کسی تحویل می‌دهید، اطمینان یابید که همیشه روی این اسکنس‌ها به سمت بالا باشد. با انجام دادن این کار در حقیقت از پول به منزله‌ی نشانه‌ای استفاده می‌کنید تا به یاد آورید درباره‌ی بهره‌مند بودن از پول بسیار احساسی خوب و خوشایند داشته باشید.

اگر از کارت اعتباری استفاده می‌کنید، پس این کارت را به سمتی برگردانید که نامتان روی آن نوشته شده است زیرا روی کارت اعتباری شما در حقیقت نشان می‌دهد پول بسیار وجود دارد و این پول‌ها همه به نام شما هستند.

وقتی مبلغی را بابت کالا یا خدماتی می‌پردازید، درحالی‌که پول یا کارت اعتباری خودتان را تحویل می‌دهید، فراوانی ثروت را برای کسی تصور کندی که این پول یا کارت اعتباری را به او تحویل می‌دهید و به معنای واقعی نیز چنین نیتی داشته باشد و دعا کنید که به خوبی از آن پول استفاده کنید. بدانید هرچه را به کائنات می‌فرستید، همان را دریافت می‌کنید.

* ما نیز در تحریریه مجله راز به شما توصیه می‌کنیم اصطلاح رایج ایرانی‌ها یعنی «پول، چرک کف دست است» را هرگز به کار نبرید. زیرا اگر واقعاً این دیدگاه در ذهنتان حک شود، آن‌وقت پول نیز از شما فرار می‌کند. هرگاه پولی به دست می‌آورید، با عشق و احساس مثبت به آن نگاه کنید و از خداوند بخواهید که آن را در راه خیر و خوبی استفاده کنید. جیبتان همیشه پُر پول باد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۹
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ

سه گام به سوی ثروت


 سه گام  به سوی ثروت


تلقین به خود

اجرای واقعی تبدیل اشتیاق به ثروت، مستلزم به‌کارگیری اصل تلقین به خود به عنوان عاملی است که به‌وسیله‌ی آن، فرد بتواند به ذهن ناخودآگاه دسترسی پیدا کند و آن را تحت نفوذ خود دربیاورد.
تلقین به خود نوعی القا از خود، به خود است. در حالت ایمان کامل موضوع موردعلاقه‌ی خود را به طور مستقیم به ذهن ناخودآگاهتان منتقل ‌کنید. با تکرار این عمل، شما داوطلبانه به تعدادی عادت فکری دست می‌یابید که با تلاش‌های شما درجهت تبدیل اشتیاق، به معادل پولی آن هماهنگ است.

باغ غنی ذهن شما

ذهن ناخودآگاه، شبیه باغ حاصلخیزی است که اگر بذرهای محصولات مرغوب‌تر در آن کاشته نشود، به سرعت علف‌های هرز در آن خواهند روئید.

تلقین به خود، عامل کنترلی است که به‌وسیله‌ی آن، فرد هم می‌تواند داوطلبانه ذهن ناخودآگاه خود را با افکار دارای ماهیت سازنده تغذیه کند و هم می‌تواند از روی غفلت، به افکاری با ماهیت مخرب اجازه دهد که به درون باغ غنی ذهن او، راه پیدا کنند.

 

وجین کردن باغ ذهن: سه تفکر مخرب درون باغ ذهنتان، که مایلید آن‌ها را ریشه‌کن کنید کدامند؟ مثال: خسته‌ شده‌ام اما قبلاً شکست خورده‌ام. خیلی سخت است. پول کافی ندارم. به اندازه‌ی کافی باهوش نیستم. کار خیلی زیادی است.

1.....................................................................................................................................

2.....................................................................................................................................

3.....................................................................................................................................

تغذیه‌ی باغ ذهن: دوست دارید برای جایگزین کردن اعتقاداتی که آن‌ها را ریشه‌کن کرده‌اید، چه نوع بذر تفکری در باغ غنی و حاصلخیز ذهنتان بکارید؟ مثال: هرجا که می‌روم کامیابی را تجربه می‌کنم. درهای جدیدی در زندگیم باز می‌کنم. من سزاوار بهترین‌ها هستم و اکنون بهترین‌ها را می‌پذیرم.

1.................................................................................................................................

2................................................................................................................................

3...............................................................................................................................

احساساتی کردن خواسته‌ها

هنگامی که شرح خواسته‌های خود را با صدای بلند می‌خوانید، روخوانی کلمات هیچ اثری ندارد؛ مگر این‌که کلماتِ خود را با هیجان یا احساسات همراه کنید. اگر فرمول معروف امیل کوئه را حتی یک میلیون بار تکرار کنید، «روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر می‌شوم.») ولی کلمات شما با هیجان و ایمان همراه نباشد، هیچ گونه نتیجه‌ی دلخواهی را تجربه نخواهید کرد. ذهن ناخودآگاه شما فقط افکاری را می‌شناسد و طبق آن‌ها عمل می‌کند که با احساس یا هیجان، به‌خوبی مخلوط شده باشد.

کلمات ساده و غیراحساسی، بر ذهن ناخودآگاه اثر نمی‌کنند. شما به هیچ نتیجه‌ی چشمگیری نخواهید رسید مگر این‌که یاد بگیرید با افکار یا گفتاری به ذهن ناخودآگاه خود دسترسی پیدا کنید که کاملاً احساسی شده باشد.

به بیانیه‌های مثبت زیر نگاه کنید. بیانیه‌ای را که بیش از همه شما را تحریک می‌کند، پیدا کنید. از امروز تا موعد مشخص خود، روزی چندین و چند بار این بیانیه را تکرار کنید. ممکن است درآغاز این طور به نظر بیاید که الفاظ را به طور خودکار تکرار می‌کنید، اما اگر ایستادگی کنید، درمی‌یابید که احساساتتان درگیر می‌شود و اینها دیگر فقط یک مشت کلمه روی یک کاغذ نیستند، بلکه به واژه‌های متعلق به شما تبدیل می‌شوند که از وجود واقعی‌تان تراوش می‌کنند.

به یاد داشته باشید در هنگامی که بیانیه را تکرار می‌کنید، نفس عمیق بکشید. احساس کنید که الفاظ از عمق وجودتان بیرون می‌آیند.

جملات را در این حالت بگویید: پاهایتان را روی زمین قرار دهید. از حالت و وضع اندام خود آگاه باشید، و با تمام قدرت، این الفاظ را با صدای بلند بگویید تا زمانی که به تدریج، قدرت باور کردن آن‌ها را حس کنید.

من آماده‌ی دریافت تمامی ثروت‌های زندگی هستم.

هر روز از هر لحاظ، درهای جدیدی در زندگیم باز می‌کنم.

روز به روز، از هر لحاظ، بهتر و بهتر می‌شوم.

من کامیاب هستم.

من به زندگی «بله» می‌گویم و زندگی هم به من «بله» می‌گوید.

به هرچیزی که دست می‌زنم، طلا می‌شود.

بیانیه‌ی مخصوص به خود را درست کنید:

.......................................................................................................................

.......................................................................................................................

......................................................................................................................

تمرکز و تجسم

ذهن ناخودآگاه، هر دستوری را که به او داده شود در حالتی از ایمانِ قاطع، دریافت می‌کند و بر اساس آن دستور، عمل می‌کند؛ اگرچه اغلب اوقات عرضه‌ی این دستورات باید بارها و بارها تکرار شود، تا آن‌که ذهن ناخودآگاه آن‌ها را تعبیر کند.

مقدارِ دقیق پولی را که می‌خواهید، در ذهن خود تعیین کنید. با چشمان بسته افکار خود را بر آن مقدار پول، متمرکز و ثابت نگه دارید، تا زمانی که بتوانید واقعاً معادل فیزیکی آن پول را ببینید. دست‌کم روزی یک بار این عمل را انجام دهید تا وقتی که خود را به‌راستی صاحب آن پول ببینید.

شیوه‌هایی برای تجسم

به یک مکان ساکت بروید (ترجیحاً هنگام شب در رختخواب) که کسی مزاحم‌تان نشود. چشمان خود را ببندید و از روی بیانیه‌ا‌ی که نوشته‌اید، مقدار ثروتی را که قصد دارید بیندوزید، محدوده‌ی زمانی اندوختن آن و فهرستی از خدمات یا کالاهایی را که قصد دارید در عوض آن پول بدهید، با صدای بلند (طوری که بتوانید گفته‌های خود را بشنوید) تکرار کنید. وقتی که این شیوه را اجرا می‌کنید، خودتان را ازپیش صاحب آن پول بدانید. مثلاً، اگر می‌خواهید تا اول اسفند سال دیگر، بیست میلیون تومان بیندوزید و قصد دارید در عوض این پول خدماتی را که در توان یک فروشنده باشد، ارائه دهید، بیانیه‌ی کتبی هدف شما، باید چیزی شبیه به این باشد:

«در اولین روز اسفند سال 1393، من صاحب بیست میلیون تومان خواهم بود که گهگاه در طول این مدت، به مقادیر گوناگون به دستم خواهد رسید.»

«من در عوضِ این پول، مؤثرترین خدماتی را که در توانم باشد، ارائه خواهم داد. کامل‌ترین کمیت ممکن و بهترین کیفیت خدماتی را که در توان یک فروشنده‌ی ....... باشد، (خدمات یا کالایی را که قصد دارید بفروشید توصیف کنید) تحویل می‌دهم.»
«من معتقدم که صاحب این پول خواهم شد. ایمانم به‌قدری قوی است که می‌توانم همین الان این پول را جلوی چشمانم ببینم. می‌توانم آن را با دستانم لمس کنم. این پول  همین الان منتظر است که در وقت معین و به نسبت خدماتی که قصد دارم در عوض آن تحویل دهم، به من واگذار شود. من منتظر برنامه‌ای هستم که به‌وسیله‌ی آن، این پول را بیندوزم و به محض این‌که به دستم برسد، آن برنامه را دنبال خواهم کرد.»

(این برنامه را صبح و شب تکرار کنید، تا زمانی که بتوانید در خیال خود مقدار پولی را که قصد دارید بیندوزید، ببینید. یک نسخه‌ی کتبی از بیانیه‌ی خود را در جایی قرار بدهید که بتوانید صبح و شب آن را ببینید و درست قبل از رفتن به رختخواب و به محض بیدارشدن آن را بخوانید، تا وقتی که آن را حفظ‌ کنید.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ

ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است

ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است

ناپلئون هیل

نویسنده‌ی مشهور بین‌المللی

سال‌ها پیش خانم سالخورده‌ای در فروشگاهی بزرگ قدم می‌زد. معلوم بود وقت‌کُشی می‌کند. وی از پیشخانی به پیشخان دیگر می‌رفت بدون این‌که کسی به او توجه کند. تمامی فروشنده‌ها او را به عنوان خانمی شناخته بودند که به‌هیچ‌وجه قصد خرید نداشت. وقتی پیرزن نزدیک پیشخانشان می‌شد، آن‌ها سمتی دیگر را نگاه می‌کردند.

سرانجام این خانم به پیشخانی نزدیک شد، متصدی آن فروشنده‌ی جوانی بود که مؤدبانه پرسید آیا می‌تواند به او کمک کند؟ ولی جواب داد: «نه، فقط دارم وقت‌کُشی می‌کنم تا باران بند بیاد و به خانه بروم.»

مرد جوان با لبخندی گفت:‌ »بسیار خوب، خانم. اجازه هست صندلی برایتان بیاورم؟» و بدون این‌که منتظر جواب او بماند،‌ صندلی آورد. پس از این‌که باران بند آمد،‌ مرد جوان پیرزن را تا خیابان بدرقه و با او خداحافظی کرد. آن خانم هنگام رفتن از مرد جوان کارشت را خواست.

چند ماه بعد، صاحب فروشگاه نامه‌ای دریافت کرد که در آن خواسته شده بود که این مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شود تا سفارشی برای لوازم منزلی بگیرد. صاحب فروشگاه در جواب نامه نوشت: «متأسفم، مرد جوان در بخش لوازم منزل کار نمی‌کند.» و توضیح داد که خوشحال می‌شود «مرید با تجربه» را برای انجام این کار بفرستد.

جواب آمد که هیچ‌کس جز این مرد جوان نباید بیاید. امضای اندرو کارنگی (میلیاردر بسیار معروف) پای نامه بود و «خانه‌»ای که می‌خواست مبله شود قصر اسکیبو در اسکاتلند بود و بانوی سالخورده کسی نبود جز مادر آقای کارنگی. مرد جوان به اسکاتلند فرستاده شد. وی سفارشی به قیمت چند صد هزار دلار لوازم منزل و همراه آن شراکتی در فروشگاه دریافت کرد. بعدها او صاحب نیم سهم در فروشگاه شد.

دوستاِ من، شما فقط با کمی کار و خدمت بیشتر، تأثیر عجیبی بر روی افراد می‌گذارد. فایده‌ی آن نصیب کسانی نمی‌شود که از این خدمات بهره می‌گیرند، بلکه نصیب کسانی می‌شود که این خدمات را ارائه می‌دهند. دوباره تکرار می‌کنم فایده بیشتر نصیب کسانی می‌شود که این خدمات را ارائه می‌دهند چراکه به آن‌ها اعتبار بیشتر نزد افراد دیگر می‌دهد.

شمایی که تجارت می‌کنید و یا در جایی کارمند و شاغل هستید، باید درباره‌ی موضوع کاشت و برداشت بیشتر یاد بگیرید. آن‌گاه درک می‌کنید چرا هیچ‌کس نمی‌تواند تا ابد دانه‌ی خدمات‌رسانی ناکافی بکارد ولی خرمنی از دستمزد کامل درو کند. باید به عادت تقاضای حقوق یک روز کامل در ازای یک روز ناقصِ کار خاتمه دهید. اگر حقوق خوب می‌خواهید، باید کار خوب هم انجام دهید. اگر حقوق بیشتر می‌خواهید، باید خدمات بیشتری ارائه دهید.

در یک اداره تفاوت کارمندی که نسبت به کارمندان دیگر و هم رده‌ی خود ارتقای شغل پیدا می‌کند، فقط کمی خدمات بیشتر است. آن صندلی برای پیرزن آوردن، زندگی فروشنده جوان را دگرگون کرد.  آری، ثروت بیشتر فقط یک قدم آن طرف‌تر است. از جایت بلند شو و کمی بیشتر خدمت کن. آن‌گاه درخواهی یافت که چه تغییری در زندگیت ایجاد می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۸
mina nikseresht