روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز خوشبختی» ثبت شده است

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

وقتی شروع به سکوت می کنی....

به نام او که زنده میکند و می میراند...

سفر به درون خود باعث می شود به کیستی خود برسیم. لازم است گاهی ساعتها بنشینیم و به این فکر کنیم و بیاندیشیم ما کیستیم؟ چه خصوصیات و صفاتی داریم؟ کدام ویژگی ها و خصلت های اخلاقی جزء ویژگی های مثبت ما به شمار می رود و کدام ویژگی ها و خصلت های ما موجب آزار خودمان می شود.

خلوت با درون و تحمل سکوت کار سختی است. خصوصاً اگر فردی برونگرا باشد تحمل این سکوت و خلوت گزینی با خود را کمتر دارد. اما برای آنکه به اعماق درون خود سفر کنیم و پی به ویژگی های خود ببریم تا از استعدادها و توانایی های خود آگاه شویم و آنها را تقویت کرده و به تعالی برسانیم لازم است هر روز لحظاتی از اوقات مان را به تفکر در مورد خود و جهانی که در آن قرار گرفته ایم فکر کنیم.

در این سفر درونی لازم است خودمان را تخلیه ی روحی و روانی کنیم. از تمام آنچه که مانع پیشرفت روحی و اخلاقی و روانی ما شده است. زمانی می توانیم اقدام به اصلاح و تربیت خود کنیم که تعداد این خلوت کردن های با خود زیاد شود.

چرا نیاز به خلوت کردن داریم؟

زمانی که خداوند مهربان انسان را خلق کرد و دستور سجده به شیطان را داد، شیطان از فرمان خداوند امتناع ورزید. آن هنگام فرشتگان از خداوند پرسیدند: چرا این چنین او را خلق کردی در حالیکه تو میدانی او موجب فتنه و فساد خواهد بود. آن وقت خداوند در پاسخ به ملائک فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

بی شک تنها انسان است که میتواند به قرب الهی برسد و ازین نور عظیم و منبع تمام و کمال انرژی های بی انتهای خداوند خودش و زندگیش را پر از نور کند. حرکت کردن به سمت نور، تنها با خالی کردن و تصویه ی روح امکان پذیر خواهد شد.

هرچه درون ما خالی از صفات منفی باشد، دریافت و جذب مان از اتفاقات خوب و جریانات مثبت اعم از خواسته ها و آرزوها در سطح نازل این موضوع بیشتر خواهد بود.

برای پاکسازی روح خود لازم است برای داشتن این سکوت های درونی تمرین کنیم. لازم است تنها ببینیم و بشنویم. بیشتر به صداها و دریافت هایمان دقت کنیم. لازم است به چرخه ی آفرینش سری بزنیم. به نیروهای درونی مان متمرکز شویم. دقت کنیم کجاها و چه قسمتی از روان مان تاریک است که مانع حرکت روح و جریان داشتن انرژی های مثبت در درون مان شده است؟ شاید گاهی لازم است اطرافیانی را که انرژی های منفی شان را به شما انتقال میدهند از دایره ی زندگی تان خارج کنید. تاثیر انرژی های منفی یک فرد حسود بر روی شما بسیار زیاد است. اگر شما با فرد حسودی ارتباط داشته باشید در حالیکه سطح انرژی بالایی هم ندارید قطعاً به مرور زمان حال وحوصله و انگیزه ی لازم برای انجام کارهای مفید و ارزشمند را از دست خواهید داد. فرد حسود عزت نفس و خودارزشمند پایینی دارد و این ناخواسته به شما منتقل می شود. تمامی صفات منفی حتماً اثر منفی روی شما خواهند داشت.

به تعالیم خداوند و صحبت های او دقت کنید: در سوره ی فلق به ما فرموده است: و من شر حاسد اذا حسد: از شر انسان حسود به خداوند پناه ببر.

می بینید خداوند نیز ما را از ارتباط با فرد حسود منع کرده است و اگر در شرایطی به ناچار در معرض ارتباط با این افراد قرار گرفته اید باید از حال بد و انرژی های منفی آنها به خداوند پناه ببرید.

یا در سوره ی ناس به ما فرموده است: من شر وسواس الخناس: از شر وسوسه های خناس ( یکی از صفت های شیطان) به خداوند پناه بیاور.

دقت کرده اید تمام صفاتی که ملقب به شیطان می شود چقدر تاریک است؟ چقدر انرژی های منفی به همراه دارد؟ دروغ، حسد، بدگویی، تهمت،سوءظن، سرزنش و... ؛ حال ببینید این صفات چطور مانع جذب انرژی های مثبت ما می شود و به جای آنکه انرژی های درونی ما صرف جذب اهداف و خواسته های زندگی مان شود باید به این طریق هرز شود.

همین است که آدمهایی که از منبع نور و حقیقت دور می شوند درون شانه تیره و تاریک می شود و اگر شما فردی باشید که حاوی اثرات مثبت و انرژی های مثبت در این خلقت باشید حتماً این تیرگی و تاریکی را درک خواهید کرد. دقیقاً مثل جریان الکتریسیته. زمانی که دست تان را روی سیم های روکش دار می گیرید عبور این جریان را حس خواهید کرد. انسانی که انرژی مثبت هم دارید همین گونه اثرگذار است و انرژی های منفی آدمها را ولو از راه دور خواهد گرفت. شک نکنید.

صفات مثبت آنها قدرت و توانایی جذب قشنگی های زندگی را ندارد چرا که این صفات منفی هر کدام یک اثر منفی بر روی چاکراها و انرژی های درونی انسان می گذارند.

شاید هنوز زود باشد که بگویم خالی کردن و تسویه ی روح از هر آنچه که تاریک و سیاه است و جایگزین کردنش با انرژی های مثبتی مثل محبت، مهربانی، حسن نیت، خوش گمانی، تواضع، نرم خویی و... چطور سطح انرژی روانی و روحی و معنوی شما را بالا خواهد برد تا اتفاقات شیرین و خوشی برایتان بیفتد.

هر چیزی که تا به امروز احساس کرده اید چقدر حیف که آن را ندارید یا آرزویی که امروز در دل دارید اما احساس می کنید رسیدن به آن برایتان مقدور نیست....

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست..... از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۲
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ب.ظ

قهرمان زندگی خودت باش نه دیگران!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چند نفری از دوستانم که رتبه های برتر کنکور هستند مشاوره ی تحصیلی میدهند، برای داوطلبان برنامه ریزی تحصیلی انجام می دهند. کمک شان می کنند مسیر درستی را انتخاب کنند، مشاوره های پا به پا میدهند، منابع معتبری را که اکثراً جزء سوالات کنکور باشد معرفی می کنند و اساتیدی را که خودشان پای درس آنها تجربه ی موفقی را کسب کرده اند به آنها معرفی می کنند.

مسیر را اگر پا به پای راهنمایی شان درست طی کنی و مطابق برنامه پیش بروی موفق خواهی شد. منتها تمرین و پشتکار لازمه ی رسیدن به مسیر موفقیتی است که آنها نیز طی کرده اند.

بارها به این اندیشیده ام که چطور یک نفر میتواند قهرمان زندگی خودش شود و بتواند تضمینی هم برای موفق شدن دیگران باشد؟

چند نکته را در شخصیت و رفتار اینها دقت کرده و به آن رسیده ام:

1-آنها خودشان را رقیب خودشان می دانند: شاید وقتی پای حرف هاشان می نشینم این ویژگی بارز را در آنها می بینم که اصلاً خودشان را درگیر موفقیت کسی نمی کنند. بسیار مصمم هستند برتری و بهتر بودن را به خودشان اثبات کنند. میل بسیار شدید به موفقیت و اثبات آن به خودشان به فراوانی در آنها دیده می شود.

2-تله ی بی ارزشی ندارند: بسیار دیده ام آنهایی که موفق می شوند تا آن موفقیت را بر فرق سر دیگری یا دیگران بکوبند. درس میخوانند، مدرک می گیرند، به افتخارات قابل توجهی می رسند و انگار آن جایگاه حالا می شود وسیله ی انتقام برای جبران آن بی ارزشی ها. تبدیل می شوند به اژدهایی که مدام در حال تخریب دیگران به هر نحو و صورتی است. اگر کسی رقیب آنها باشد هر طوری که بتوانند در بی ارزش کردن و پایین آوردن زحمات و دستاوردهایش کمر همت می بندند. ویژگی بارزی که من در چندین نفر از این عزیزان مشاهده کردم همین ویژگی ارزشمند بود که آنها در پی تخریب دیگران نیستند و تلاش و همت هر کسی در هر جایگاهی که هست متعلق به خودش و نه دیگران می باشد. آنها موفقیت را وسیله ای برای رشد و پیشرفت خودشان می دانند نه تخریب و بی ارزش کردن جایگاه و مقام دیگری.

3- به مسایل بی ارزش و کم اهمیت بها نمی دهند:

حتماً شما هم مثل من در دورهمی بعضی ها بوده اید. به حرفهایشان دقت کرده اید؟ تمام گیر و گور و هم و غم شان امورات روزمره و اون چی گفت و این چی گفت و پیگیر بی اهمیت ترین و پیش پا افتاده ترین مسایل زندگی خود و دیگرانند. خبرها را جا به جا کنند و پیرامون آن با دیگران به گفتگو بنشینند تا وقت شان به نوعی سپری شود! من بارها دیده ام و خودم نیز تجربه اش را داشته ام زمانی که برای رسیدن به هدفی برنامه ریزی می کنیم باید بسیاری فضاها، صحبت ها، ارزش هایی که برای دیگران قابل توجه است کنار بگذاریم تا بتوانیم بیشتر تلاش کرده و سهم بیشتری از ارزش های زندگی داشته باشیم.

4-همواره خودشان را شاگرد و متواضع در برابرت می بینند. یکی از دوستان عزیزم هست که ایشان سال 96 رتبه ی 9 کنکور ارشد روان شناسی بالینی بود. یک بار ندیدم برای خودش جایگاه و برتری ویژه ای قایل شود و یا احساس خودشیفتگی داشته باشد هرچند کسی که خودش روان شناس بالینی است و روی خودش کار کرده خودشیفتگی در او راه ندارد ولی همیشه با روی باز و بدور از غرور و برتری با دیگران برخورد می کند. به نظرم این فرد شایسته ی تمام موقعیت های خوب تحصیلی و شغلی و درمانگری است. منم منم و ادعاهای بعضی ها را ندارند و قطعاً داشتن این ویژگی سکوی پرش برای آنهاست که میخواهند اثرگذار باشند.

تجربه به من ثابت کرده است که اگر شما از درون احساس ارزشمندی داشته باشید و عزت نفس آسیب دیده نداشته باشید و به همت و تلاش خودتان و کمک های خداوند اعتماد داشته باشید به این باور خواهید رسید که آدم موفق در دنیای رقابت با دیگران نیست و برای اثبات خودش، ارزش ها ، توانایی هایش نیروی اضافه ای خرج نمی کند تا به کسانی بفهماند که بهتر و برتر و موفق تر است.

قطعاً زندگی ما و مسیر و هدف هایی که پیش رویمان قرار می گیرند بیانگر تلاش، همت و پشتکار و در نهایت بهای عمرمان خواهد بود.

ای کاش بحث احساس ارزشمندی و وجود تله ی بی ارزشی را جدی بگیریم. بسیارند آدمهای این عصر که از بی ارزشی و اختلال خودشیفتگی رنج می برند و البته که فضای مجازی سهم عمده ای در این دو مورد داشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۵۲
mina nikseresht
شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۰۴ ب.ظ

طعم شیرین خوشبختی

داریم به آخر 98 نزدیک می شویم. وقتش رسیده تقویم مان را ورق بزنیم. خاطرات بد و خوب امسال مان را مرور کنیم. خودمان را به چالش دستاوردها یا شکست هایمان دعوت کنیم. به روی تلاش هایمان لبخند بزنیم. وقتش رسیده گرد و خاک دلمان را بتکانیم، اگر فرصت کردیم سال جدیدمان را ورق بزنیم و برنامه ها و تصمیمات مهمش را بنویسیم.

این به تپش افتادن ضربان قلب 98 برای اتمام روزهایش مرا به یاد تمام آنهایی می اندازد که در این روزها تصمیم گرفته بودند برای فردا و سال نویشان رخت نو بر تن کنند؛ بازی های جدید را با فرزندان یا نوه هایشان تجربه کنند. مسافرت های دورتر بروند؛ وسایل خانه شان را اندکی نونوار کنند و چه حیف که نیستند. نمی دانم در آن لحظات آخری که جانشان درگیر جنگ با کرونا بود به چه می اندیشیدند و چقدر سخت است که لحظه ای بخواهی خودت را جای آنها تصور کنی. اینقدر سخت و اینقدر غم انگیز بار سفر آخرت را ببندی و بروی. حتی عزیزترین هایت نتوانند بوسه ی آخر را بر گونه هایت بزنند. بی خداحافظی رفته ای و آنها را برای همیشه با درد خالی نبودن و نداشتنت تنها گذاشته ای.

داشتم به خاطرات سال 98 فکر می کردم. روزهایی که تندتند گذشتند. باورم نمیشود هنوز تازه بار سفر علم و دانش را روی شانه های مهر کاشتیم و چه کارها که در این روزهای آخر ناتمام باقی مانده است. به همین تندی و به همین تیزی. چه روزهایش که اشک روی گونه هایمان غلتید. چه روزهایی که خندیدیم و چه ساده از دستشان دادیم. این روزها که قرنطینه به مزاج بعضی خوش نمی آید و خانه نشین شان کرده است و نمی دانند چطور این ملال ها و سختی های نگشتن در خیابان های شهر و خرید و دورهمی ها را تحمل کنند و برای خاطر جان خودشان و عزیزان شان دست به کارهای نو و عادت های تازه بزنند مشخص می شود شخصیت ما و منش و رفتارمان چطور زندگی مان را تا بدین جا رسانیده است.

خیلی دوست دارم این روزهای پایانی سال از خیلی ها بپرسم آیا احساس خوشبختی دارید یا خیر؟

راستش امروز این سؤال را از خودم پرسیدم. امروز یکی از بهترین روزهایی است که خداوند در این لحظات از عمرم روزیم کرده است تا از خودم این سوال کلیدی و مهم را بپرسم. راستش این سؤال نشانگر میزان شکرگزاری یا سنجش میزان درک ما از زندگی و حیات مان است. میخواهم این سوال را به جای شما و از زندگی خودم پاسخ بدهم.

امسال سال بسیار سختی برایم بود. همیشه فکر می کردم سالهای قبل برایم سخت بوده اما امسال عجیب سخت بود. آنقدر سخت که بسیاری از روزهایش امیدم را به زندگی و بازگشت مجدد به کارها و فعالیت های هر روزم را از دست داده ام. شرح و توضیح دادنش در خور شخصیت و روحیاتم نیست. آدم توضیح دادن و درددل نیستم. اما همین قدر خواستم بدانید که تنها چیزی که در تمام این یک سال نمی توانستم درکش کنم احساس خوشبختی بود. بوده شاید لحظاتی که به صورت موقت این حس را داشته ام اما گذرا بود.

شاکر خداوند مهربانم بودم اما لحظات بسیاری بود که در برابر مشکلاتم احساس ضعف کردم و کسی غیر از خدا نبود که بتواند دست حمایتش را از سرم برندارد و تا به امروزم برساندم.

اما این روزها بیشتر از هر لحظه از زندگیم احساس خوشبختی می کنم. حس خوب خوشبختی. به هیچ کدام از هدف هایی که امسال برای خودم گذاشته بودم نرسیدم. به نظرم نسبت به سال های گذشته دستاورد قابل قبولی برای خودم نداشته ام اما امروز اگر روز آخر حیاتم در این دنیای پر هرج و مرج بود حتماً روزی بود که با حس خوب و لطیف خوشبختی با دنیا وداع می کردم.

راستش مهم نیست چه داریم، کجاییم، به کجا رسیدیم، به کجا خواهیم رسید و یا چه خواستن های دیگر که پایانی ندارد مهم این است که روزی در زندگی تان بتوانید صوت زیبای خوشبختی را در گوش تان بشنوید که صورت تان را با نسیم ملایم و دلنشینش نوازش می کند و آن وقت احساس کنید چقدر خوشبختید و چقدر داشتن این حس شیرین می تواند میزان شکرگزاری و سپاسگزار بودن تان را از هستی و خدایش بالا ببرد.

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است...

امشب شبی است که عاشقانه می پرستمش یگانه مولود کعبه ای را که دور تا دورش را روزی چرخیدم و اشک ریختم برای آن خدایی که روزها از او دور بودم و دور مانده ام....

با آرزوی سلامتی برای تک تک شمایی که پیگیر مطالب اینجا هستید و منت بر سر من می گذارید. آرزوهایتان مستجاب در این فرخنده ایام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۰۴
mina nikseresht
پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ

من ایستاده ام در امتداد چله ی سرما

من ایستاده ام در امتداد فصلی سرد.

سوز سرما انگشتان دستم را گس کرده است!

درست مثل طعم خرمالویی که روزها در یخچال کسی سراغش را نگرفته است!

درست مثل پرنده ای مهاجر که در آغاز راه کوچ از فصلی گرم به فصلی سرد دلش برای تمام دلخوشی های زندگی قبلیش تنگ می شود.

من ایستاده ام در امتداد راهی تاریک.

توان ایستادن ندارم. پاهایم رمق هایش را در روزهای گذشته ی عمرم جا گذاشته اند!

چشمانم راه به جایی نمی برد. کور شده ام. چراغی در دست ندارم. ایستاده ام در انتهای شاهراهی که انتهای خطوط بی انتهایش مقصدی را نشانم نمیدهد... .

منتظرم پیام آوری از آسمان از انتهای راه برسد و برایم نور بیاورد؛

امید به دستم بدهد!

مرا برساند به انتهای راه زندگی

و سرم را برگردانم و ببینم راهی را که رفته ام درست بوده است. انتهایش نور و خوشبختی منتظرم ایستاده بودند!

من ایستاده ام میان دیوارهای خرابه ی این شهر؛

و برای تسلای دلم اندکی آرزو از دخترِ موطلایی خانه ی همسایه قرض گرفته ام!

راستش صبح ها که به مقصد هیچ کجا خانه را ترک می گویم

دخترِ موطلایی همسایه، لبخندزنان کوله باری از امید را پشتش می اندازد و دست در دست کودکش نورهای سبز را به خط های سفید خیابان می پاشد....

پاهایش را استوار از پی هم می گذارد و شانه هایش ابرهای سفید آسمان را نشانه می رود.

امروز باران بارید...

از پنجره ی خانه به پایین خیره شده بودم.

دختر موطلایی همسایه، آن روبرو در خانه ای را می کوبید و کاسه ای را که بخار داغ آش از پی اش به هوا می دوید به پیرزن همسایه تعارف می کرد....

آرزوهایم مرده اند!

دلم می خواهد روزی دخترموطلایی همسایه در خانه ی ما را بکوبد. شاید با قدمهایش معجزه ای برایم بیاورد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۲۱
mina nikseresht
شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۱۲ ب.ظ

اثرگذاری از درون است نه از بیرون!

 

-چقدر دماغوئه!

-آره! بیشتر به نظرم بی جنبه است!

-خب نه انگار اصلاً تحمل شنیدن صدای مخالفشو نداره!

- یا نه اصلاً اگه بهش صدای مخالفش رو برسونی، داغ می کنه. خصوصاً که یک آدم متعصبه!

-معنی متعصب رو میدونی؟ خب آره یعنی اینکه روی افکارش، طرز فکرش، مدل رفتارش، عقایدش و کلاً همه چیزش عصا قورت داده. یعنی اونه که خوبه، ما بدیم!

-به نظرم آدم کم تحملیه! یعنی کافیه بهش نقد کنی یا اینکه ازش تعریف نکنی و یا خودش رو به خودش انعکاس بدی، عصبی میشه، جواب میده، محل نمیده و یه جوری رفتار میکنه که کاملاً مشخصه تحمل نداره.

بازخورد، انعکاس یا الفاظی همچون این به ما یاد می دهد فرد مقابل مان کیست. یعنی کافیست شما دست بگذارید روی نقطه ی ضعف فرد یا مدل رفتارش را با دیگران ،ادبیاتش و یا نگاهش را به تمام چیزهایی که ملاک سنجش ما برای شخصیت و تعیین شاخص های سالم بودن روان و رفتار است مشاهده نمایید. آن وقت اگر فاکتورهای سنجش روان را تحلیل کرده و آموخته باشید  و یا شاخص های آزمون NEO  یا MMPI و یا کتل را بدانید ی توانید برمبنای آنها شاخص های مورد مشاهده را قیاس نمایید.

مقیاس های سنجش ما برای شناخت کدامها باشد تا بدانیم آیا می توانیم ملاک ها و معیارهای یک روان سالم را به این فرد نسبت بدهیم یا خیر.

نقدهای دیگران را در مورد فرد شنیده ایم؟ مثلاً او فرد بسیار مغروری است! یا اینکه سعی می کند رفتارها را به نوعی (که البته به هر طوری که مدل رفتارش باشد) تلافی کند و اینها تماماً بستگی دارد. دور و بری های فرد را هم می توانیم بسنجیم. یک سری ویژگی ها ملاک های رفتاری فرد در خانواده است. یعنی اگر به رفتار آن خانواده هم دقت بکنیم این ویژگی ها و خصیصه های رفتار را در آنها نیز می بینیم. برای همین است که برای انتخاب فرد مناسب در ازدواج رفتارهای شاخص آنها شناسایی می شود. یا اینکه این فرد با افرادی شبیه خود دوست است. اگر دقتی به رفتار آنها نیز داشته باشیم ویژگی هایی که به نظر ما نادرست و ناسالم است در دوست او هم مشابه وجود دارد. مثلاً همان که فردی انتقادناپذیر، حساس، رنجور است دوست او هم ملاک هایی مشابه را دارد.

روش جبران، رفتارهای انعکاسی و بلافاصله و با شدت همراه با خشونت و تعرض، عدم تحمل در شنیدن نظر و حرف دیگران و احترام به آن و برتر دانستن خود و اصرار و تحکم روی آن همه ی اینها نشانه ی ناسالم بودن روان است.

ما نمی توانیم خودمان را پشت سایه های شخصیتی مان پنهان کنیم و یا از روش های جبران برای پوشاندن نقصه های رفتار و اخلاق بهره ببریم چرا که اگر عزت نفس پایینی داشته باشیم و یا تله ی بی ارزشی، دستاویزمان می شود همین رفتارها.

چقدر بحث عزت نفس مهم، جدی و زیباست و فردی که عزت نفس بالایی دارد فردی آرام، قابل احترام، اثرگذار و باارزش است که البته در پی بی ارزش کردن دیگران و انتقام با هر رفتار نازیبایی نیست.

من این یک جمله را با یقین صد در صد می نویسم و البته بگوییم 99% تا آن یک درصد خطا را هم برایش باقی بگذارم.

اثرگذاری از روان سالم برمی خیزد و قطعاً یک روان ناسالم که رفتارهای ناسالم تری هم دارد اثرگذار نمی شود چرا که انرژی منفی روان بی آنکه شما بدانید و متوجهش باشید به دیگران منتقل خواهد شد و اثرش را خواهد گذاشت. چه بسا انسان هایی که روان سالم دارند و بسیار اثرگذار می شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۲
mina nikseresht
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ

خوشبختی با تو برایم کافیست

عاشق می‎شویم

و بعد می بازیم

ادامه می‎دهیم

به امید آنکه روزی دستانمان میان یکدیگر آرام بگیرد

و یادمان بیاید روزی برای عشق مان گریستم

برای باهم بودن‎مان اشک ریختیم

و تا مرز خوشبختی ادامه دادیم

امروز یادم آمد روزهای زیادی است

عاشقی نکرده‎ام

برای بودنت و ادامه دادنت نگریسته‎ام

امروز اما خاطرم ماند که عاشق شدن هنر نیست

عاشق ماندن حرفه‎ی تمام عشاق عالم است

خاطره‎هایت میان قلبم جا مانده است

تا بیایی و کز کنی میان همین دیوارهای زنگ گرفته

برای خوشبختی نجنگ

ما با هم خوشبختیم

و همین مرا کافیست.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۹
mina nikseresht
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

خودآگاهی شرط پیش بردن شما به سوی تغییر مثبت



دکتر کامران حمیده کردار می‎گوید: هیچ‎کس با نشستن سرجایش کسی نمی‎شود. اینکه به چیزی برسید و آن را به دست بیاورید مستلزم این است که تلاش کنید و باور کنید که شما هم می‎توانید به موفقیت برسید. شما هم می‎توانید باور کنید که توانستن مخصوص آدم‎هایی است که باور کرده‎اند می‎توانند. این حرکت باید با امید شروع شود. امیدی که همراه با ایمان و خودباوری باشد.

کامران با اینکه چشم بینایی مانند سایر آدمها ندارد اما باور کرده است که او هم میتواند مثل سایرین که از نعمت‎ سلامتی بهره‎مند هستند و در کمال صحت به سر می‎برند، از نیروهای درونی‎اش استفاده کند.

وی می‎گوید: در یک خانواده‌ی معمولی به دنیا آمدم، مثل خیلی‌های دیگر. سن و سالم کم بود. وقتی به همراه خانواده‌ام به انگلستان رفتیم. آن‌جا زبان یاد گرفتم و شروع به دویدن دنبال علم و هنر کردم. از بچگی عاشقش بودم و همیشه دوست داشتم تحقیق کنم و یک دستاورد جدید از خودم به‌جا بگذارم. خلاصه بدون این‌که نیاز به تشویق و کمک کسی داشته باشم، به‌دنبال علم‌اندوزی رفتم و در نهایت هم مدرک دکترا ثمره‌ی تلاش‌های زیاد و سختی‌هایی بود که به‌جان خریدم.

زمانی که به ایران بازگشتم، یک آموزشگاه تأسیس کردم و موفق به دریافت مجوز درجه‌ی یک از وزارت ارشاد شدم و مدرک درجه‌ی یک هنری را از دست رئیس‌جمهور گرفتم. در ضمنِ تمام این دستاوردها، پژوهش‌هایم را ادامه دادم و در نهایت هم به ثبت سه اختراع منجر شد.

 او همه‎ی خدماتش را به حوزه‎ی معلولین اختصاص داده است. از این قرار که اولین اختراعش عصای تاشوی ویژه‌ی نابینایان است که نورهای مخصوصی دارد که در هنگام تاریکی،‌ دیگران و از جمله رانندگان را متوجه حضور شخص نابینا کند. در قسمت انتهایی این عصا چرخ ویژه‌ای قرار دارد که حرکت نابینا را آسان‌تر و روان‌تر می‌کند، زیرا نیازی ندارد که هنگام راه رفتن، مدام عصا را به چپ و راست تکان دهد.

دومین اختراعش یک پیجر است که برای ناشنوایان ساخته و صداها را به ارتعاش تبدیل می‌کند. برای مثال وقتی زنگ در به‌صدا درمی‌آید، شخص ناشنوا از طریق ارتعاش این پیجر، باخبر می‌شود و یا مادری ناشنوا، به‌محض این‌که نوزادش چیزی بخواهد یا شروع به گریه کند،‌ متوجه خواهد شد. البته هر ارتعاشی، معنی خاص خود را دارد.

اختراع سوم هم ساخت وسیله‌ای است که ناشنوا توسط آن، می‌تواند بشنود! وی با سختی‌های فراوان، موفق شده دستگاهی اختراع کند که با اتصال به برخی از نقاط بدن فرد ناشنوا، بتواند صداها را به او منتقل کند.

در حین بیان این داستان با خودم فکر می‎کنم من و امثال من زمانی که اولین مشکل و یا مانع برای رسیدن به موفقیت برایمان پیش می‎آید سریع عقب‎نشینی می‎کنیم و یا با تمام استعدادهایی که خداوند در اختیارمان قرار داده است باز هم باور نمی‎کنیم که ما هم میتوانیم کارهایی انجام دهیم که دیگران از انجام آن ناتوانند. کامران باور کرد که می‎تواند با معلولیتی که دارد کارهای بزرگ انجام دهد. او استعدادها و قابلیت‎هایش را شناخته است و ‎توانسته با استفاده از این خودآگاهی خود را به بهترین جای ممکن برساند.

د.کامران در ادامه می‎گوید: برایتان جالب خواهد بود اگر بدانید که من حتی پشت فرمان اتومبیل نشسته‌ام و با سرعت 160 کیلومتر بر ساعت در اتوبان رانندگی کرده‌ام! [این آزمون در شرایط خاص و طبق نظارت قانون انجام شده است.] به‌ظاهر غیرممکن‌تر از این چه می‌خواهید؟! اما من این کار را کردم، چون خواستم. اصولاً من هر کاری را که خواسته‌ام، انجام داده‌ام و به هر چیزی که خواسته‌ام، رسیده‌ام؛ حتی اگر مسیر پیش رو بسیار ناهموار بود. فقط نگذاشتم کسی امیدم را از من بگیرد. هر وقت هم با مسأله‌ای روبه‌رو شدم، فقط دنبال راه‌حل گشتم.

باید باور کنیم که می‎توانیم. باور کنیم که خداوند ما را خلق کرد تا از خلقتش شاهکاری بسازیم. دکتر کامران حمیده کردار می‎گوید: من به هرچه خواستم رسیدم؛ اما نمی‌توان راکد ماند. دوست دارم باز هم پیشرفت کنم. اُفقم روشن است، چون با تلاش به همه‌چیز می‌رسم. آخرِ آخرش هم که مرگ است و می‌خواهم وقت رفتن، حقِ کسی به گردنم نباشد. به‌هرحال آدم اگر می‌خواهد موفق شود، باید اوضاع آن سویش هم روبه‌راه باشد!

هر روز متفاوت‎تر از دیروز زندگی کردن مخصوص افرادی است که دوست دارند هر روز تغییر کنند. برای آنها دو روز مساوی، برابر است با بیهوده زیستن.


امروزه نیاز به تغییر، لازمه‎ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه‎روزه تصمیم می‎گیرند امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه‎ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می‎دانند. حال این تغییر بسته به نوع زندگی و شرایط افراد، متفاوت است. در مراحل رسیدن به تغییر، موارد بسیاری در این امر مهم تأثیرگذار خواهد بود. مواردی که باید در حرکت قدم به قدم به سمت تحول مثبت، آنها را به کار گرفته و اجرا کنید. در این کتاب سعی شده است به تک‎تک مواردی که باعث تغییرات مثبت زندگی شما می‎شود اشاره گردد.

برای ورود به حوزه‎ی تغییر باید مهارت خودآگاهی داشته باشید. خودآگاهی به این معنا که من به استعدادها و توانایی‎های خودم کاملاً آگاه باشم و با شناختی که از خودم کسب می‎کنم قدم در مسیر تغییر بگذارم. ویندایر نیز معتقد است:«اگر عینکی را که پدر و مادر و اجداد و نیاکان، اطرافیان و گروه‎های مختلف بر چشمان شما زده‎اند، بردارید و به طور مستقیم با چشمان خود به جهان نگاه کنید قدرت درون خود را آشکار کرده و خواسته‎هایتان را از جهان درون به دنیای برون منتقل می‎کنید.»

خودآگاهی به این معناست که شما کاملاً صادقانه با خودتان رفتار کنید. اگر به این واقف باشید که جهان بیرونی شما پنجره‎ای است که دنیای درون شما را نشان می‎دهد روشن است که از همین امروز تصمیم خواهید گرفت، کمی بیشتر روی رفتار و منش خود دقت و تمرکز داشته باشید. افراد پیرامون شما، انعکاس افکار درونی و رفتار بیرونی شما هستند. گاهی لازم است دقت کنید، چه کسانی با شما صمیمیت و ارتباط بیشتری دارند. این افراد مانند یک برگ برنده در دستان شما هستند. چرا که آنها انعکاس درونی شما در مقیاس بیشتر و یا کمتر هستند.

 اگر شما فرد تنبل و یا بی‎حوصله‎ای باشید بی‎شک افرادی که دور و بر شما هستند نیز دارای این خصوصیت اخلاقی خواهند بود و در نقطه‎ی مقابل اگر شما فردی راستگو و باصداقت باشید افراد پیرامون شما نیز به همان صورت رفتار خواهند کرد. پس بسیار لازم است ضمن اینکه خود را به طور دقیق بررسی و مرور می‎کنید به افرادی که دور و بر شما نیز هستند دقت کنید. به این علت که آنها به شما کمک می‎کنند تا بیشتر به خود واقف‎تر شوید.

در مرحله‎ی بعدیِ کسب مهارت خودآگاهی، افراد به خاطر اینکه نمی‎توانند به درستی عمل نمایند ادامهی مسیر را متوقف می‎کنند و تغییر و تحول مثبت را به زمان و مکان دیگری موکول مینمایند. یکی از مواردی که باعث توقف در مرحله‎ی خودآگاهی می‎شود تصاویر ذهنیای است که از ابتدای تولد تاکنون از خود ساخته‎ایم. اگر کمی به این سوالات دقت نمایید متوجه می‎شوید که شما چه تصویر ذهنیای از خود دارید؟

1- توانایی و استعداد شما در چه رشته و چه مهارتی است؟

2- نقاط قوت و ضعف خود را نام ببرید.

3- چه چیزهایی شما را ناراحت و افسرده و چه چیزهایی شما را شاد و خوشحال می‎سازد؟

4- نقاط قوت و ضعف شما نسبت به دیگران چیست؟

5- چه چیزهایی در زندگی برای شما اولویت دارد؟

6- موانع ذهنی و موانع درونی خود را نام ببرید؟ (اموری که باعث شده شما تا به امروز به موفقیت‎هایی که باید نرسید و یا به تأخیر بیفتد.)

اگر شما بتوانید به تک‎تک این سوالات به درستی و باصداقت پاسخ دهید آنگاه می‎شود گفت که شما قدم بعدی را به درستی برداشته‎اید.

هرچه انسان به نفس و وجود خود، آگاهی بیشتری داشته باشد بهتر می‎تواند راه درست زندگی کردن را که منجر به تغییرات مثبت می‎گردد انتخاب نماید. بهتر است برگردید و فیلم‎های ذهنی خود را مرور کنید. فیلم‎هایی که موجب شده است شما تصویر واضح و روشنی از خود نداشته باشید. سعی نمایید این تصویر را برای خود روشن و شفاف سازید.

ممکن است در ابتدای کار وقتی در حال پیش رفتن به سمت مهارت خودآگاهی هستید به این نتیجه برسید که شما لیاقت و شایستگی تغییر مثبت را ندارید و یا با خود بگویید: «من به اندازه‎ی کافی خوب نیستم و قدرت تغییر ندارم»؛ در حالی‎که این کاملاً خلاف قانون تغییر است. ابتدا شما باید باور کنید که توانایی تغییر را دارید. باید به راحتی بپذیرید همه چیز از نقطه‎ی«من» شروع می‎شود.

 اگر تا به امروز به عادت‎های خود، آگاهی و دقت لازم را نداشته‎اید شاید امروز به نظر سخت بیاید که بخواهید تمام این عادات مثبت و منفی را فهرست کنید و از طرفی ممکن است این عادات و روزمرگی‎های شما نیروی لازم جهت تغییر را به شما ندهند. اما به محض اینکه باور کنید که شما هم شایستگی لازم جهت تغییر و تحول را دارید موتور انرژی شما روشن می‎شود.

هرچه بیشتر به نیازها، احساسات، نقاط قوت و ضعف، استعدادها و توانایی‎ها، موفقیت‎ها و شکست‎های خود آگاهی داشته باشید زندگی خوبتر و موفق‎تری خواهید داشت. به خود و دیگران بیشتر احترام می‎گذارید و در تصمیم‎گیری‎های خود موفق‎تر عمل خواهید کرد. کسانی که مهارت خودآگاهی را کسب می‎کنند اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی خواهند داشت. افرادی که مسلط به مهارت خودآگاهی میشوند به راحتی آنچه را که می‎خواهند به دست خواهند آورد. اعتمادبهنفس افراد خودآگاه باعث رشد و تحولات زیادی در زندگی آنها خواهد شد. این افراد تسلط بیشتری بر امور روزمره‎ی خود دارند چرا که همین مهارت باعث بهبود شرایط و اوضاع زندگی آنها می‎شود. مهارت خودآگاهی باعث می‎شود تا باور کنیم هر آنکس که توانسته است طعم شیرین تغییر را بچشد به راحتی به خواسته‎های مادی و غیرمادی‎اش دست ‎می‎یابد. همه‎ی افرادی که به موفقیت‎های چشم‎گیری دست یافته‎اند باور کرده‎اند که آنها هم خواهند توانست قله‎های تغییر را فتح کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۰
mina nikseresht
شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ب.ظ

زندگی برمدار خوشبختی

من خیلی‎ها را در طول روز می‎بینم که بلد نیستند از زندگی‎شان لذت ببرند. بلد نیستند با داشته‎هایشان احساس خوشبختی کنند و بلد نیستند با روش‎های شکرگزاری به داشته‎هایشان اضافه کنند.

خیلی وقتها برایم پیش آمده که اول صبحی که ماشین نداشتم و مجبور شدم مسیری را سوار تاکسی شوم به محض سوار شدن با لبخند  و با صدای بلندی سلام گرمی کردم اما متاسفانه راننده نه جواب سلام داده و نه از حال خوش من، حالش خوب شده! نمی‎دانم چرا اما بعضی‎ها هر روزشان را با رنج و غصه و غم شروع می‎کنند. بعضی‎ها هم اصلاً نمی‎دانند این حال بدشان چقدر در جذب انرژی‎های روزانه‎شان تاثیرگذار است و بی‎خبر از این اتفاق هستی، باز هم به همین روند حال بد ادامه می‎دهند و هر روز هم شاکی‎تر از روز قبل.

دوست خوبم، برای جذب خوشبختی باید احساس خوشبختی کرد و برای احساس خوشبختی باید بر روی مدار خوشبختی قرار گرفت.

مدار خوشبختی بر روی چه فازی می‎چرخد؟

مدار خوشبختی بر روی فکرهای مثبت و امیدوارکننده، کلمات مثبت و امیدوارکننده و نشست و برخاست با آدم‎های مثبت و امیدوار می‎چرخد.

اگر می‎خواهیم خوشبختی به سراغمان بیاید باید مراقب اینها باشیم. باید آدم‎های منفی را از زندگی‎مان حذف کنیم. آدمهایی که حالشان بد است و این حال بد روحی‎شان را به شما هم سرایت می‎دهند.

منظور از فکر مثبت تلقین توهمات خارج از واقعیت نیست. چون این دوره خیلی‎های الکی خوش هستند که در فضا زندگی می‎کنند و فقط بلدند فرمول‎هایی بدهند که به کار من در این شرایط نمی‎آید. منظورم از فکر مثبت دیدن واقعیت بد و تلخ و در عین حال حفظ روحیه ی مثبت مان است.

مراقب ادبیات گفتگوهایمان باشیم. گاهی یک کلمه‎ی منفی و ناامیدکننده درهای خوشبختی را به رویمان می‎بندد.

مراقب حالت چهره‎مان باشیم. سعی کنیم هر روز هرچند که گاهی ممکن است حالمان خوب و خوش نباشد و کسانی حال خوبمان را بد کنند، اما باز هم لبخند بزنیم و رفتار بد آدمها را ملاک حال خوب و بدمان قرار ندهیم.

مطمینا کسانی خوشبخت واقعی اند که روز به روز در خودسازی و رشد خویشتن بیشتر و بهتر قدم برمی دارند.

امیدوارم زندگی‎تان بر مدار خوشبختی بچرخد و یادمان باشد زندگی کردن همین حرفهای ظاهرا ساده برای خیلی ها مشکل است.

آدمها به فرمول مهربانی نیاز ندارند، آدمها به عمل مهربانی نیاز دارند.

آدمها به فرمولهای حرف خوب من نیازی ندارند، آدمها به رفتار و عمل خوب من نیاز دارند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۱
mina nikseresht
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ب.ظ

رقیب خوشبختی

نگرش من نسبت به آدمها سال به سال عوض می‎شود. بازی های روانی که هر کدام از آدم ها با من راه می اندازند نگرشم را نسبت به بازی عوض نمی کند بلکه تنها باعث می شود روش ها و متدهای خودم را از نو بازسازی و اصلاح کنم و اتفاقا سال به سال تجربه ام در بازی بُرد - بُرد بیشتر و بیشتر می شود و پایبندی های اخلاقی و اصولی ام را به بازی محکمتر می کند.

آدمها برای من حکم یک رقیب در بازی مارپله را دارند. رقیبهای من ممکن است چند مهره باشند یا خانه هایی باشد که درون آن پر از مارهای کشنده است. برای برنده شدن باید متدها و تکنیک‎های بازی بُرد-بُرد را بلد باشم وگرنه در همان لحظات ابتدایی از دور بازی خارج خواهم شد. بازی مارپله مثال خوبی بود برای تلفیق ذهن بر روی نقش من و نقش دیگران در بازی‎های زندگی.

برندگان چگونه به بازی می‎نگرند:

برنده کسی است که در تمام طول بازی ، حواسش به نتیجه و رفتارهای بُرد-بُرد خودش باشد. برنده در تمام طول بازی به فکر نیافتادن در خانه‎هایی است که ممکن است در آن مارهایی باعث عقبگرد او شوند.  برنده ها ضمن آنکه در طول بازی به هدف خود فکر می‎کنند به فکر جلو افتادن از رقیب خود نیز هستند و نه برکنار کردن او و اگر هم از رقیب عقب بمانند باز هم در حال رویاپردازی در مورد هدف و مقصد نهایی خودشان هستند.

حالا دیده‎اید مدل بازی بعضی‎ها را:

از همان اول بازی منتظرند تا شماره‎ای را بیندازند که متعلق به خانه‎ای باشد که شما در آن ایستاده‎اید. همین که بتوانند شما را از دور بازی خارج کنند قند توی دلشان آب می‎شود و خوشحال می‎شوند که شما نتوانسته‎اید به هدف و مقصد برسید.

این دسته از آدمها بازنده‎ی بازی زندگی‎اند. فقط احساس‎ و دیدگاه‎شان نسبت به بازی، سهم خودشان، مال خودشان، هدف خودشان و همه‎ی آن چیزهایی است که حس خودخواهی و خودشیفتگی‎شان را پر و بال بدهد.

اینها در بازی زندگی، اعتقادی به بازی بُرد-بُرد ندارند و باید همواره در زمین‎هایی وارد عمل شوند که بتوانند نقش‎ یک بَرنده‎ی غالب بر بازنده را ایفا کنند تا بدین وسیله خود را به دیگران اثبات کنند تا حس خودشیفتگی‎شان ارضا شود.

و برنده‎های بازی زندگی تنها و تنها به فکر رسیدن به مقصد و مطلوب واقعی بدون کنار زدن و برکنار کردن حریف‎شان هستند. انها کسی را بازنده نمی دانند و بلکه کمک هم می کنند تا آنها هم سهم برنده شدن را درک کنند.

اینها برنده‎ی واقعی میدان مسابقه‎اند. برنده ها رقیب خوشبختی دیگران هستند.

شما جزء کدام دسته‎اید؟

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۵۰
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ

یک کار ارزشمند، یک احساس عالی

یک کار ارزشمند، یک احساس عالی

من راندا برن هستم و در خانواده‌ی فقیر متولد شدم. درحالی‌که ما پولی بسیار نداشتیم، اما به داشتن یکدیگر دلخوش بودیم. من بسیار خوشبخت بودم که در محیطی امن و امان پرورش یافتم و از عشق و محبت اعضای خانواده‌ام بهره‌ی کافی بردم. والدینم در سراسر زندگی‌شان به معنای واقعی کار می‌کردند، اما هرگز ثروتی فراوان به دست نیاوردند. وقتی پدرم از دنیا رفت، مادرم علاوه بر از دست دادن عشق و محبت پدرم،‌ با مشکلات مالی نیز روبه‌رو بود زیرا درآمدی نداشت. پدرم قبل از موفق شدن من در زمینه‌ی فیلم «راز» از دنیا رفت. بنابراین، او هرگز واقعیت یافتن رؤیایم را در این دنیا مشاهده نکرد. اما مادرم توانست موفقیت مرا با چشمانش ببیند. او کل زندگی‌اش را در فقر گذرانده بود، اما، پس از موفق شدن من، اوضاع به کلی تغییر کرد.

روزی را به یاد می‌آورم که مادرم گریه‌کنان به من تلفن کرد. او به فروشگاه رفته و چند دست لباس برای خودش خریده بود. او گریه می‌کرد زیرا نخستین‌بار بود که لباس‌هایی را برای خودش می‌خرید، بی‌آن‌که بابت قیمت آن‌ها نگران باشد.

اگر از خوشبختی کافی در زندگی بهره برده‌اید و والدینی دارید که همه‌ی زندگی‌شان را برای پرورش یافتن شما صرف کرده‌اند، پس، بی‌تردید احساس مرا در آن روز درک خواهید کرد. من هر کاری هم برای مادرم انجام می‌دادم باز نمی‌توانستم ذره‌ای از کارهایی را جبران کنم که او در سراسر زندگی برایم انجام داده بود.

دوستان خوبم، هیچ احساسی در جهان از این احساس بهتر نیست که رؤیای ارزشمندتان را بیابید و بکوشید بر مبنای آن زندگی کنید. وقتی کاری را انجام می‌دهید که از انجام دادنش شادمان می‌شوید، وقتی نخستین روز کاری هفته با انگیزه و اشتیاق از خواب برمی‌خیزید، وقتی چنان به کارتان علاقه دارید که گذراندن تعطیلاتی طولانی‌مدت برای شما خسته‌کننده به نظر می‌رسد، پس، به معنای واقعی از زندگی‌تان بهره می‌برید.

وقتی به موفقیت می‌رسید، به احتمال بسیار زیاد خودتان را در موقعیتی می‌یابید که شاید برای نخستین‌بار در زندگی‌تان می‌توانید کالاهایی را بخرید که همیشه خواستار خریدشان بودید، به مکان‌هایی سفر کنید که همیشه می‌خواستید به آن‌جا بروید و کارهایی را به ثمر برسانید که همیشه می‌خواستید آن‌ها را به ثمر برسانید. به علاوه، شما از فرصتی بی‌نظیر و باورنکردنی بهره‌مند می‌شوید که می‌توانید موفقیت خودتان را با اعضای خانواده و دوستانتان تقسیم کنید. به این ترتیب، وضعیت زندگی آنان نیز بهبود می‌یابد.

هر روز صبح از خودتان بپرسید که در آن روز ویژه می‌خواهید چه کار ارزشمندی انجام  دهید و آن کار چه احساسی به شما خواهد داد. هر روز کار و تلاش کنید حتی اگر پول کافی برای گذراندن زندگی خود دارید. بسیاری از انسان‌ها می‌گویند، اگر من ثروت کافی داشتم، اگر در کسب و کارم موفق بوم، در سی سالگی بازنشسته می‌شدم. انسان‌های با انگیزه که رؤیایی ارزشمند را درباره‌ی به ثمر رسانیدن کاری شگفت‌انگیز در سر می‌پرورانند هرگز به بازنشستگی فکر نمی‌کنند.

پیشنهادی عالی برای من مطرح شد تا امتیاز فیلم «راز» را یکجا بفروشم. در آن زمان، بدهی من بسیار زیاد بود و هیچ راهی را برای پخش شدن فیلم در سراسر جهان نیافته بودم. اما حتی اندیشیدن درباره‌ی فروختن رؤیایم نیز برایم غیر ممکن بود. فروختن رؤیایم مانند این بود که بخواهم مهم‌ترین دلخوشی و هدف زندگی‌ام را بفروشم. من نمی‌توانستم بهایی را برای فروختن رؤیایم تعیین کنم و من به شغلم علاقه داشتم.

شما باید علاوه بر تلاش در جهت دستیابی به موفقیتتان، باید تا حد توانتان به موفقیت و شادکامی دیگران نیز کمک کنید. کمک کردن به دیگران، حمایت کردن از آنان و شادتر زیستنشان، به راستی احساسی خوب و خوشایند به انسان می‌بخشد.

بهبود بخشیدن به زندگی دیگران را در حد توانتان و به هر شیوه‌ی ممکن شروع کنید. هر روز به دیگران انگیزه، دلگرمی و امید ببخشید. این عوامل اغلب ممکن است بیش از کمک‌های مالی شما در زندگی انسان‌های دیگر تأثیرگذار باشد. هرگز جملات منفی را به کار نبرید و دیگران را دلسرد و ناامید نکنید. وقتی به دیگران انگیزه و امید می‌بخشید، این عملتان، ناخودآگاه بر روی خودتان نیز تأثیر مثبت می‌گذارد. ما فقط زمانی می‌توانیم زندگی‌مان را پربارتر کنیم که بیشتر به دیگران کمک کنیم.

فرقی نمی‌کند ما چقدر پول داریم زیرا همیشه کسی روی این کره‌ی خاکی حضور دارد که کمتر از ما پول دارد. همیشه سعی کنید کاری هر چند کوچک برای دیگران انجام دهید. همچنین فرقی نمی‌کند چقدر پول دارید، در هر صورت، بخشیدن را فراموش نکنید و این نکته‌ی طلایی را به خاطر بسپارید که: وقتی در بخشیدن و سخاوتمندی عملکردهای عالی دارید، فراوانی به معنای واقعی به سوی زندگی شما جریان می‌یابد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۵
mina nikseresht