روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز عشق» ثبت شده است

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ق.ظ

خسیس عاطفی کیست؟

                                      

وقتی در ازدواج صحبت از خساست می شود قریب به اتفاق افراد تمرکزشان به سمت پول جلب می شود. به این صورت که دوست دارند با کسی ازدواج کنند که دست و دلباز است و در صورت نیاز داشتن به چیزی خساست نداشته باشد و در همان حدی که وسعت مالی دارد به همسر خود عطا کند. آن دسته هم که برای امر ازدواج و انتخاب همسر به مشاوره ها مراجعه می کنند غالباً تاکیدشان روی همین نکته است که ما دوست نداریم با کسی ازدواج کنیم که خسیس است. اما نکته ای که در این بین حائز اهمیت است و به همان اندازه در مورد خساست نداشتن در پول اهمیت دارد خسیس نبودن در بذل مهر و عاطفه است. شاید تا زمانی که این افراد وارد زندگی مشترک نشوند از اهمیت این موضوع مهم غافل باشند و یا حتی ندانند که همسرشان و یا شریک عاطفی شان در مهرورزی بخل می ورزد و یا اگر هم مهر و عاطفه ای داشته باشد از ترس اینکه طرفش پُررو نشود از آن مضایقه میکند. اما با دیدن مشکلات زوج ها در اتاق های مشاوره به این موضوع واقف خواهید شد که آنچه که در گرمی زندگی مشترک اهمیت و تاثیر به سزایی دارد و باعث می شود تاب آوری روانی شما در مشکلات زندگی بالا برود بذل مهر و محبت بی اندازه و غیرشمارش است. زندگی مشترک مثل الاکلنگ نیست که بخواهید شما بالا بروید و شریک زندگیتان را پایین قرار دهید بلکه همیشه باید احساس همسران در زندگی این باشد که در کنار هم و کمک هم هستید و سعی و تلاش تان این استکه اخلاق یا رفتاری باعث نشود روبروی هم قرار بگیرید.

بسیاری از مردان باورشان این است که برای حفظ اقتدار و جبروت شان باید خودشان را حفظ کنند و زیادی به همسرشان محبت نکنند و یا  اگر زیادی محبت کنند همسرشان پُررو می شود ولی متأسفانه این باور غلط تیشه به ریشه ی بنیان یک زندگی مشترک خواهد زد و این باور اشتباه نسل به نسل ادامه پیدا میکند.

چطور؟

همسری که درک این موضوع را ندارد که زنان نیاز به توجه و مراقبت دارند و طبق فرموده ی پیامبر مهربان مان زن ریحانه است و باید مثل گل از او مراقبت کرد و مطابق نفس خود و غروری که بر زندگی حاکم است رفتار میکند این یعنی من نمی دانم که این بی مهری و بی محبتی اساس زندگی را بهم می زند چرا که بنیان یک زندگی بر مبنای مهر و عاطفه بنا می شود و چه بسیار زنانی که به همسر خود مهر می ورزند و از بی مهری خسته می شوند و چه مردانی که خیال می کنند با بی مهری و بی محبتی می توانند برای خود شأن و اقتدار تدارک ببینند.

اگر ازدواج نکرده اید و یا در شرف ازدواج هستید به شما توصیه می کنم حتماً قبل از انتخاب همسر به مشاوره مراجعه کنید و دقت کنید که همسری که انتخاب می کنید در بیان احساسات و بذل محبت خود به خانواده و اطرافیانش در رفتار و گفتار خسیس نباشد. میتوانید از او سوال کنید که چگونه و چطور به دیگران محبت می کند و نحوه ی بیان کلامی و یا عملی او به چه صورتی می باشد. در این صورت است که میتوانید برای یک عمر زندگی مشترک خیال تان راحت باشد که همسری انتخاب می کنید که در مسیر ناملایمات زندگی پشتوانه ی محکم عاطفی است.

شاید به نظر برسد که گفتن دوستت دارم کلمه ی ساده و تکراری است اما در پس این کلمات هزاران مفهوم نهفته است که اگر کسی تامل در محتوا و معنای زندگی داشته باشد به این نتیجه می رسد که دوست داشتن دیگری یعنی پای تمام سختی ها خواهم ایستاد و هر وقت که احساس نیاز به من داشتی و یا نیاز به یک پشتوانه ی محکم عاطفی و احساسی بود من در کنارت خواهم بود.

اگر ازدواج کرده اید حتماً خودتان را متعهد به این رفتار بدانید که بیان احساسات به همسر و ابراز مهر و محبت به او نشانه ی داشتن هوش هیجانی و عاطفی شماست و برای تقویت و یا حتی ایجاد آن باید تلاش کرد و قدمی برداشت. ازدواج خوب ساختنی است و حتی اگر با بهترین فرد هم ازدواج کنید در صورت عدم توجه و نداشتن مراقبت و نیاموختن مهارت های ارتباطی زندگی شما با شکست مواجه خواهد شد. عده ای تصورشان این است که بیان احساسات یعنی ضعف نشان دادن و یا کوچک کردن خود برای دیگری. در حالیکه علم روز و درمانگران هیجان مدار که به درمان احساسات سرکوب شده می پردازند، به این موضوع باور دارند که بیان احساسات یک نوع قدرت است و کسی که میتواند از هر احساسی حرف بزند و آن را ابراز دارد دارای قدرت است که این قدرت در زندگی به شما بسیار کمک میکند. بیان احساسات به شما کمک میکند زندگی گرمتر و بهتری را تجربه کنید و زمانی این را متوجه می شوید که به دنبال کسب مهارت در این موضوع باشید. به مرور اثرات آن را در زندگی خود احساس خواهید کرد. در پایان اگر همسری دارید که در بذل مهر و عاطفه و محبت کلامی و رفتاری از شما مضایقه نمی ورزد و فردی دست و دلباز و دل گنده است قدردان و شکرگزار خداوند و همسرتان باشید که به واسطه ی این عشق و محبت هم پایه های ازدواج تان محکم خواهد بود و هم منبع عظیم برکت و فراوانی نعمت است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۵
mina nikseresht
جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ

هستی نیز به یاری انسان عاشق می شتابد...

عشق و نفرت با هم جمع نمی شود. نمی شود کسی درونش پر از خشم و نفرت باشد، سوءظن و یا تهدیدی برای دیگران حساب شود و از آن طرف هم احساس کنیم می توانیم نسبت به محبت و علاقه و انرژی های مثبت این فرد اطمینان حاصل کنیم. بسته به میزان محبت و عشقی که درون مان نسبت به آفرینش، انسان ها و طبیعت احساس می کنیم، به میزانی که مهر و لطافت روح مان را به آنها می فرستیم به همان میزان هم دریافت هایمان متفاوت خواهد بود.

عشق نیرویی الهی و برتر است. میزان ارتعاش این فرکانس 500مگاهرتز تعیین شده است.با عشق است که میتوان ناراحتی های روح را شفا داد. خانمی نوشته بود چندسال به سرطان مبتلا بوده است. به خاطر اتفاقاتی که زندگیش را دستخوش تغییر کرده بود تصمیم می گیرد هرچه میتواند به دیگران محبت کند. این خانم پزشک است و تمام آنچه را که می داند بی منت در اختیار دیگران به صورت رایگان قرار میدهد تا به امروز جان صدهاهزار نفر را نجات داده است و به صورت رایگان حاصل تحقیقات پژوهشی اش را در اختیار دیگران قرار میدهد. به نظرتان او با این رفتار چه فرکانسی از محبت و عشق را به عالم می فرستد؟ آیا این رفتار به درمان و بهبود هرچه سریعتر خودش کمک نکرده است؟ قطعاً بله.

حال چه بسیار افرادی که با بروز پیشامدهای این چنینی در زندگی، یه گوشه کز می کنند، غصه میخورند، دیگران را مسبب بدبختی ها و بلاهای زندگی شان می دانند و این غم و افسردگی آنقدر فرکانس های انرژی شان را پایین می آورد که به جای کمک به بهبود حال آنها روند بیماری روحی و جسمی شان را بالا می برد.

عشق راه کامیابی را به روی شما باز میکند. انسانی که محبت خودش را به عالم می فرستد حتی اگر مورد بی مهری و رفتاری نادرست قرار بگیرد میتواند از آن به سادگی عبور کند. چرا که هر یک از شعورهای هستی را دارای سطحی از آگاهی و معرفت درک میکند و بیخود نیست که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم در سخنی در مورد ویژگی های عقل به این مورد اشاره کرده اند که با مردم به قدر فهم آنها سخن بگو.

اینکه من می توانم با درجه ی محبتی که دارم به راحتی از رفتارهای نادرست دیگران عبور کنم نشانه ی عقل است که نه تنها چیزی از محبت و عشق من کم نمی کند بلکه باعث اثرگذاری نیز خواهد بود.

بسیار در زندگی مان پیش آمده که خواسته ایم با پیکار با زندگی یا دیگران راه خود را باز کنیم و به پیش برانیم و با این کار به هر عملی که دست زده ایم با درد و رنج و شگست مواجه شده ایم. حال آنکه می توانستیم راهمان را دوست بداریم و در هر گام شادمانی و کامیابی را تجربه کنیم.

امت فاکس نویسنده، معلم و عارف ایرلندی از پیشگامان نهضت تفکر نو و از رهبران معنوی اوایل قرن 20 میلاد است. او در بین راهبران نهضت تفکر نو بیش از هرشخص دیگری شناخته شده است. پیام او روشن و صریح بود: «دیر یا زود باید خداوند را در زندگی‌تان وارد کنید. خدا باید تنها چیز مهم زندگی‌تان باشد. لازم نیست تنها موضوع زندگی شما باشد، اما باید اولین باشد. آنگاه که این اتفاق بیفتد، زندگی بسیار ساده، غنی‌تر و بینهایت ارزشمندتر می‌گردد.» او معتقد بود: مشکلی نیست که عشق گره از کارش نگشاید.

عشق الهی است که اگر در زندگی جریان بیابد میتواند درست ترین مسیرها، سالم ترین افراد را از نظر روحی، معنوی و الهی در مسیر زندگی شما قرار بدهد تا زمینه ساز رشد و تعالی شما شود.

عشق الهی است که اگر در روح شما جریان یابد میتوانید حقیقت آنچه را که خلق شده است به وضوح درک کنید و آن را در زندگی خود به جریان دربیاورید. آن وقت مفهوم بودن آن چیزهایی که بی اختیار شما به دایره ی زندگی تان می آید و می رود مفهوم دیگری پیدا خواهد کرد.

کاترین پاندر در کتاب از دولت عشق بازگو میکند:

بانویی خانه دار بر آن شد که از عشق الهی به عنوان سلاحی مرموز و کارآمد، برای برطرف کردن یکی از گرفتاری هایش سود بجوید. همسرش را شوهر خوبی نمی دانست. او معدن کار بود و هر سال، اول بهار به منظور کار پیدا کردن در معادن طلا و نقره ایالات شمال غربی، خانه و کاشانه را ترک میکرد و تا آخر پاییز هم خبری از او نمی شد.

آخر پاییز هم برمی گشت تا تمام زمستان را عاطل و باطل بچرخد.

زن سه ماه تابستان، تنها و بی کس، می بایست با پیشخدمتی در رستوران ها و مستخدمی و هر کاری دیگری که گیر می آورد شکمش را سیر کند و اجاره خانه و قبض آب و برق و سایر صورتحسابها را بپردازد. حتی این فکر از سرش گذشت که طلاق بگیرد و خود را از شر این زندگی سخت، که آن هم صرفاً به قصد تنازع بقا صورت می گرفت خلاص کند.

در چنین اوضاع و احوالی، درباره ی قدرت مشکل گشای محبت شنید. پس به جای اینکه به عیوب شوهرش بیندیشد، شبانه روز تکرار میکرد که عشق الهی در زندگی زناشویی او، در امور مالی او، و همچنین در وضعیت شغلی شوهرش، به کاملترین کار خود سرگرم است.

ناگهان اوضاع برگشت و رویدادهایی دلپذیر باریدن گرفت.

همسرش برایش نامه نوشت که در معدن نقره کار پیدا کرده است و به محض دریافت دستمزد، از این به بعد، مرتب برایش پول خواهد فرستاد. چون پیش از این، نه نامه نوشته بود و نه پول فرستاده بود. این حادثه چون معجزه به نظر می رسید. بااین که سابقه ی نامه نگاری وجود نداشت، اکنون به طور منظم نامه های مفصل دوستانه می نوشت. حتی از عشق و علاقه اش سخن می گفت و از نیازش به اینکه در کنار یکدیگر زندگی کنند.

در پایان تابستان، نامه ی همسرش آمد که در زمستان نیز سرگرم کار خواهد بود این واقعاً غیرعادی به نظر می آمد. زیرا کار معدن همواره فصلی بود. چون زن به تکرار عبارتهای تاکیدی مبتنی بر ثمرات عالی و کامل عشق الهی ادامه داد، زندگی زناشویی اش هماهنگ و همه ی قرضهای دیرینه اش پرداخت شد. همسرش مستقلاً شرکت معدن خودش را تاسیس کرد و وارد کسب و کار و تجارت شد. به این ترتیب، مواقعی که شوهرش برای سرکشی به معادن می رفت، خودش در نقش مدیر، شرکت را اداره میکرد. اکنون میتوانستند با هم کار کنند و ساعات بیشتری را در کنار یکدیگر بگذرانند.

چه بسیار پیش آمده که با سرزنش و انتقاد و ایرادگیری، مواهب و امنیت یک ازدواج خوشبخت و زندگی شاد برباد رفته است. حال آنکه می شد همه ی رویدادهای پیش آمده را دوست داشت و از همه ی تلاش ها سود جست. آیا دوست داشتن راهی که برای حل مشکلات خویش انتخاب می کنیم، آسانتر از پیکار مدام در طول راه نیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۰
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۰۴ ب.ظ

دروازه های روحت را باز کن، معجزه اتفاق می افتد

من هر روز معجزه های عشق را می بینم. هر روز میتوانم با قدرت عشق به آنچه از عالم طلبیده ام برسم. شاید باورش برای کسی که در فاز انرژی نباشد سخت باشد. شاید باورش برای کسی که درونش پر از التهاب است سخت باشد و درک نکند منظورم از عشق چیست؟ منظورم از درک و دریافت و شهود این عالم خیره کننده و مسحور از انرژی و فرکانس چیست. برایم پیش آمده در تمام این سالها با کسانی مواجه باشم که درکی از این سخن ندارند. کارم این بوده و تحصیلات و سالها مطالعاتم در همین زمینه بوده تا با آدمهای مختلفی مواجه باشم. غصه های دیگران را شنیده ام و همیشه سعی کرده ام راهی برای هر آنچه که در زندگی با آن مواجه شده اند پیش رویشان بگذارم. هرچند که من در این عالم پهناور ز نور، نخودی بیش نیستم اما معتقدم آدمها به اندازه ی عشق ورزیدن هایشان قدرتمندند. ای عشق است که آنها را قدرتمند نشان میدهد و به همان میزان نیز آنها قدرت اثرگذاری بر روی هر پدیده و شعوری را دارند. آدمی که تمام وجودش را عشق در برگرفته، فرکانس های ارسالی اش به عالم، چیزی جز خیرخواهی، طلب برکت، مهربانی، گذشت و کمک به دیگران به هر طریقی که در خور شأن و ارزش هایش باشد نیست. اینکه ذهن ما خالی از همه چیز بدی باشد، اینکه درون مان باتلاقی برای اندوختن خشم، کینه، نفرت، آلودگی های روحی نباشد این یعنی حرکت من به سمت نور. وقتی به سمت نور حرکت میکنید پهنای وسیع تری از عالم را نظاره گر خواهید بود.

در این چند ماه که جدی تر تصمیم گرفتم درونم را از هر تاریکی تسویه کنم و روزه ی روح و روان گرفتم، اتفاقات خوب و جریانات مثبتی درونم اتفاق افتاد و به همان میزان عشقی که دریافت کردم هم بیشتر بود چه در بُعد مادی و چه در بُعد معنوی و الهی. وقتی تصمیم می گیریم خودآگاهی مان را بیشتر کنیم و نظارت بیشتری به جریانات درونی مان داشته باشیم یعنی ما در حال تسویه ی روح هستیم.  نقطه ی اوج مراقبه های روحی که برای تسویه انجام می دهیم خودشناسی است. آگاهی که ما از شعور عالم دریافت می کنیم وقتی خودمان را به جریانات مثبت انرژی وصل می کنیم انگار توسط نیروی عظیمی هدایت می شویم. زمانی که من به خودشناسی می رسم از عرصه ی رقابت در دنیای مادی خارج شده و به کشف جزییات روحی، روانی و معنوی و ابعاد دیگرم می پردازم و این یعنی من با مرکز وجودی خود ارتباط برقرار کرده ام. آن وقت زبان جسمم را به خوبی می فهمم. نسبت به بیداری و خوابم اشراف دارم، نسبت به فعالیت های روزمره و ارتباطاتم کنترل لازم را دارم و میتوانم آنها را در جهت صحیحی به سمتی که میخواهم هدایت کنم. زمانی که تمام جنگ های درونی، تضادها و تقسیمات در تو از بین برود و تو با خودت صلح کنی، آن وقت تو در خارج از بدن خود قرار می گیری. خارج از مادیات و عوامل بیرونی. آن وقت نمی توانی وجود یا عدم وجود هر پدیده و اتفاقی را به بیرون از خودت نسبت بدهی. همه چیز درون توست و نمادش در بیرون رخ میدهد. این روح تو و انرژی های روحی توست که اتفاقات را به زندگیت فرامیخواند.

بعد از این به حقیقت خواهی رسید که مهم نیست دیگران در مورد تو چه فکری می کنند، مهم این است که تو ندای قلب و اندیشه هایت را که زلال بودن روح از آن می آید دنبال میکنی تا خود حقیقی ات باشی و این خود حقیقی تو را به حقیقت خواهد رساند.

وقتی جریان عشق را در درونت به تلاطم می اندازی، جریانات بزرگی از انرژی را وارد جسمت می کنی که این جریانات قدرت خلق هر چیزی را در بیرون از تو دارند. خواه مادی باشد خواه معنوی. از امروز شروع کن. سعی کن بیشتر روی خودت تمرکز کنی. تو کیستی؟ قرار است به کجا برسی؟ چه خواسته هایی از زندگیت داشتی و داری؟ کدام نقاط کور زندگیت هست که دلت میخواهد آنها را باز کنی و از جریانات ذهنت برای رسیدن به آن استفاده کنی تا راه تعالی روحت هرچه بیشتر فراهم شود؟ دلت میخواهد کدام قسمت ارتباطاتت بهتر شود و روی دیگران اثرگذار باشی؟

همین امروز در مورد خودت بیشتر فکر کن...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۰۴
mina nikseresht
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ق.ظ

قدرت شفابخش عشق

 

در کتاب از دولت عشق نوشته ی کاترین پاندر در قدرت عشق این چنین نوشته شده است:

بخشی از بهار به رعایت روزه اختصاص داده شده که با گیاهخواری و دعا و عبادت همراه است و نماد دوران آمادگی برای رستاخیز زندگی و زیبایی تازه یی در دنیای شخصی خویش است. روزه ایی که باید بگیریم پرهیز از خاطرات منفی گذشته و کینه ها و بخل و رشک و نفرت و انزجار و انتقاد و احساس بی عدالتی و آزار و هرگونه ناهماهنگی دیگر است. راه های معین ساده یی برای فروباراندن قدرت شفابخش عشق بر خاطرات منفی وجود دارد که می توانید برای ابد از شر آنها خلاص شوید. از به اسارت کشیدن دیگران دست بردارید و آنگاه برای رستاخیز موهبتهای خود آماده شوید.

بانویی بازرگان از فرانسه برایم نوشت:

خاله ام سرانجام به امواج عشق الهی که برایش می فرستادم پاسخ مثبت داد. اکنون مرا «خواهرزاده ی محبوب» می خواند. باید اعتراف کنم که رابطه ی ما بسیار منفی بود که به یمن عشق الهی دگرگون شده و شفا یافته است!

برای روزه و پرهیز از گرایش های منفی دو راه ویژه وجود دارد که موجب می شود قدرت شفابخش عشق در ذهن و تن و امورتان به کار افتاد. این دوعمل بخشی از عشق است. هرگاه دیدید چنبه های عشق پاسخگو نبوده اند و اوضاع دشوار زندگی تان را شفا نبخشیده اند شاید هنوز به پالایش و بخشایش نپرداخته اید. چنین کنید تا ثمرات نیکوی آن به سراغتان خواهد آمد.

شاید این گفته ی جبران خلیل جبران اشاره به دوجنبه ی عشق باشد:

« یا با ما از عشق بگو... که عشق برای رشد تو و برای پیرایش توست...میندیش که میتوانی عشق را هدایت کنی، زیرا اگر عشق، ارزشمند بیابدت، هداییت خواهد کرد.»

حتما شنیده اید که میگویند عشق چیز باشکوهی است اما چه بسا زمانی که قدرت پیراستن و هرس کردن عشق، در زندگیتان در کار بوده، احساس کرده اید که عشق چیز در هم شکننده ایی است. اگر مشتاق پالایش و بخشایش باشید آنچه که در هم شکننده و چون خاری در پوست می نماید، به چیزی باشکوه تبدیل می شود. آنگاه می یابید که عشق می تواند به سوی موهبتی عظیم تر هدایت تان کند.

قانون معنویت حکم میکند که اگر میخواهید مشکلات تان خاتمه یابند و به راستی در زندگی پیشرفت کنید، ببخشایید. بسیاری از مردم، واژه ی بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی آزاد و رها کردن و چیزی مثبت را جایگزین چیزی منفی ساختن.

پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ی ما به آن نیاز داریم اگرچه فکر میکنیم که وابستگی عاطفی یکی از والاترین چهره های عشق است کاملاً خلاف آن صادق است. پالایش عاطفی، یکی از والاترین صور محبت است. دلبستگی به وابستگی و اسارت می انجامد. حال آنکه عشق راستین آزاد کردن آن چیز یا آن شخصی است که دوست می دارید. اگر پالایش را پیش گیرید، هرگز چیزی را از دست نمی دهید. به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید تا همه ی آنان که از این خوان نعمت برخوردارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

هرگز آنچه را که عالی ترین خیر و صلاح تان است از دست نمی دهید، هرگاه چنین بنظر برسد که چیزی را از کف داده اید تنها به این علت بوده که دیگر برایتان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است. البته شاید خودتان فکر کنید بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته اید و دیگر به آن نیاز ندارید. از این رو، قدرت پیرایشگر عشق، شما را از آن آزاد و رها کرده است. با این شناخت، خواهید توانست که دست از سرش بردارید و ذهن و دلتان را بر دریافت موهبت تازه بزرگتر خود بگشایید.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان نیست. هرگاه نسبت به دیگران به گرایش ها، رفتارها و شیوه ی زندگی آنها احساس دلبستگی می کنید شاید به این دلیل است که ناخودآگاه احساس وابستگی می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید خراشیده و ساییده می شوید. وقتی شخص یا مسأله یا اوضاع و شرایطی را که احساس می کنید شما را در فشار قرار داده است رها می کنید، کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیت ها هستید نه برده ی آنها.

وقتی در کمال جرات و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در می آورد رها می کنید به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید. اگر توانسته بودید خود را به اسارت درآورید پس می توانید خود را از اسارت برهانید و آزاد سازید.

خلیل جبران درباره ی عشق رهایی بخش گفته است:

«به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هریک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۶
mina nikseresht
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۴ ق.ظ

عشق نیرویی قدرتمند برای خلق

قدرت شفابخش عشق؛

در کتاب از دولت عشق نوشته ی کاترین پاندر در قدرت عشق این چنین نوشته شده است:

بخشی از بهار به رعایت روزه اختصاص داده شده که با گیاهخواری و دعا و عبادت همراه است و نماد دوران آمادگی برای رستاخیز زندگی و زیبایی تازه یی در دنیای شخصی خویش است. روزه ایی که باید بگیریم پرهیز از خاطرات منفی گذشته و کینه ها و بخل و رشک و نفرت و انزجار و انتقاد و احساس بی عدالتی و آزار و هرگونه ناهماهنگی دیگر است. راه های معین ساده یی برای فروباراندن قدرت شفابخش عشق بر خاطرات منفی وجود دارد که می توانید برای ابد از شر آنها خلاص شوید. از به اسارت کشیدن دیگران دست بردارید و آنگاه برای رستاخیز موهبتهای خود آماده شوید.

بانویی بازرگان از فرانسه برایم نوشت:

خاله ام سرانجام به امواج عشق الهی که برایش می فرستادم پاسخ مثبت داد. اکنون مرا «خواهرزاده ی محبوب» می خواند. باید اعتراف کنم که رابطه ی ما بسیار منفی بود که به یمن عشق الهی دگرگون شده و شفا یافته است!

برای روزه و پرهیز از گرایش های منفی دو راه ویژه وجود دارد که موجب می شود قدرت شفابخش عشق در ذهن و تن و امورتان به کار افتاد. این دوعمل بخشی از عشق است. هرگاه دیدید چنبه های عشق پاسخگو نبوده اند و اوضاع دشوار زندگی تان را شفا نبخشیده اند شاید هنوز به پالایش و بخشایش نپرداخته اید. چنین کنید تا ثمرات نیکوی آن به سراغتان خواهد آمد.

شاید این گفته ی جبران خلیل جبران اشاره به دوجنبه ی عشق باشد:

« یا با ما از عشق بگو... که عشق برای رشد تو و برای پیرایش توست...میندیش که میتوانی عشق را هدایت کنی، زیرا اگر عشق، ارزشمند بیابدت، هداییت خواهد کرد.»

حتما شنیده اید که میگویند عشق چیز باشکوهی است اما چه بسا زمانی که قدرت پیراستن و هرس کردن عشق، در زندگیتان در کار بوده، احساس کرده اید که عشق چیز در هم شکننده ایی است. اگر مشتاق پالایش و بخشایش باشید آنچه که در هم شکننده و چون خاری در پوست می نماید، به چیزی باشکوه تبدیل می شود. آنگاه می یابید که عشق می تواند به سوی موهبتی عظیم تر هدایت تان کند.

قانون معنویت حکم میکند که اگر میخواهید مشکلات تان خاتمه یابند و به راستی در زندگی پیشرفت کنید، ببخشایید. بسیاری از مردم، واژه ی بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی آزاد و رها کردن و چیزی مثبت را جایگزین چیزی منفی ساختن.

پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ی ما به آن نیاز داریم اگرچه فکر میکنیم که وابستگی عاطفی یکی از والاترین چهره های عشق است کاملاً خلاف آن صادق است. پالایش عاطفی، یکی از والاترین صور محبت است. دلبستگی به وابستگی و اسارت می انجامد. حال آنکه عشق راستین آزاد کردن آن چیز یا آن شخصی است که دوست می دارید. اگر پالایش را پیش گیرید، هرگز چیزی را از دست نمی دهید. به عکس، برای پرورش عشقی آزادانه تر و رضایت بخش تر راه می گشایید تا همه ی آنان که از این خوان نعمت برخوردارند بتوانند هماهنگ تر محبت کنند و محبت ببینند.

هرگز آنچه را که عالی ترین خیر و صلاح تان است از دست نمی دهید، هرگاه چنین بنظر برسد که چیزی را از کف داده اید تنها به این علت بوده که دیگر برایتان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است. البته شاید خودتان فکر کنید بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته اید و دیگر به آن نیاز ندارید. از این رو، قدرت پیرایشگر عشق، شما را از آن آزاد و رها کرده است. با این شناخت، خواهید توانست که دست از سرش بردارید و ذهن و دلتان را بر دریافت موهبت تازه بزرگتر خود بگشایید.

آزاد کردن دیگران به معنای آزاد کردن خودتان نیست. هرگاه نسبت به دیگران به گرایش ها، رفتارها و شیوه ی زندگی آنها احساس دلبستگی می کنید شاید به این دلیل است که ناخودآگاه احساس وابستگی می کنید و از اسارتی که خود آفریده اید خراشیده و ساییده می شوید. وقتی شخص یا مسأله یا اوضاع و شرایطی را که احساس می کنید شما را در فشار قرار داده است رها می کنید، کلید را به سوی آزادی می چرخانید. یادتان باشد که شما حاکم موقعیت ها هستید نه برده ی آنها.

وقتی در کمال جرات و شهامت شخص یا چیزی که شما را به اسارت در می آورد رها می کنید به جای اینکه قربانی باشید قادر می شوید. اگر توانسته بودید خود را به اسارت درآورید پس می توانید خود را از اسارت برهانید و آزاد سازید.

خلیل جبران درباره ی عشق رهایی بخش گفته است:

«به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هریک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht
شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۶ ب.ظ

خودآگاهی حرکت به سمت خودشکوفایی است

 

خلوت کردن با درون شما را به سمت خودآگاهی پیش می برد. هرچند که این کار، کار آسانی نیست. افرادی که مبتلا به ذهنیت منفی و افکار خودکار و خودآیند هستند نمی توانند به سراغ این مقوله بروند. چرا که به همین دلیل افکار افرادی هستند که مبتلا به اختلالات روانی می شوند. این دسته ابتدا باید به فکر درمان اختلالات باشند تا به مرور زمان و به کمک درمانگر به سمت خودآگاهی پیش بروند. تصور کنید کسی که مبتلا به اختلالات اضطرابی یا وسواس فکری-عملی است نمیتوان از این افراد انتظار داشت که با خواندن چند مطلب بتوانند افکار و رفتارهای خود را کنترل کنند چرا که اکثر اوقات نیاز به درمان های تخصصی روانی دارند.

حال ثمرات خودآگاهی چیست؟

افرادی که به خودآگاهی می رسند، در راه پرورش استعدادها و توانایی های خود قدم می گذارند. می توانند مسیر درست زندگی خود را برمبنای شهود و دقت در مهارت ها و قابلیت های خود کشف کنند و اصلاً زندگی آنها طوری برنامه ریزی و اجرا می شود تا به همان سمت حرکت کنند. خودآگاهی منجر به تسلط به رفتار و گفتار خواهد شد. افراد خودآگاه مسیر زندگی دیگران را نمی روند و هدف های آنها زندگی نمی کنند. اگر دقت کرده باشید افرادی که مبتلا به مقایسه می شوند افرادی هستند که به خودآگاهی نرسیده اند.

مثال دیگر از خودآگاهی، افرادی هستند که نمی توانند خشم خود را به موقع کنترل کنند یا دچار تکانه های خشم و یا پرخاشگری هستند (افرادی که براثر PTSD (اختلال استرس پس از ضربه ) اتفاق ناگوار و ناخوشایند که به طور ناگهانی رخ می دهد یا کسانی که دچار اختلال پنیک می شوند مدنظر نیست. چرا که وقوع حادثه باعث بروز این آسیب شده است.) افرادی که خلق و رفتار آن برمبنای خشم است کسانی هستند که به مرحله ی خودآگاهی نرسیده اند.

افراد خودآگاه کنترل دقیق رفتار، گفتار، احساسات، افکار و... برعهده دارند. سکوت آنها هم حتماً حکمت و دلیلی دارد و تمام آنچه که از آنها سر می زند حتماً دلایلی منطقی یا حتی برخواسته از احساسات درست و نگرش آنها به مسائل و زندگی میباشد.

خودآگاهی راه ورود به عشق ورزی است. افرادی که به خودآگاهی می رسند بهتر می توانند رفتارهای غیرمنطقی و برخواسته از احساسات نادرست را تحمل و مدیریت کنند. امیرالمومنین علی علیه السلام در سخنی می فرمایند: خطاکار را با رفتار خوبت اصلاح کن. قطعاً زمانی فرد می تواند به این مرحله برسد که خودآگاهی اتفاق افتاده باشد. چرا که اکثر افرادی که خودساخته نیستند توانایی تحمل و پذیرش رفتار اشتباه دیگران را ندارند و البته که رفتارهای مثل تلافی کردن، انتقام، عصبانیت و خشم از رفتار نفر مقابل و تبدیل آنها به کینه و کدورت که باعث انسداد انرژی های ما می شود برخواسته از این است که فرد به مرحله ی خودآگاهی نرسیده است. در حالیکه افراد خودساخته که به این مرحله رسیده اند گذشت، خیرخواهی، فرصت جبران و اثرگذاری روی نفر مقابل را روال عادی رفتار خود ساخته اند. حتماً در ذهن شما با خواندن این قسمت افرادی به عنوان نمونه از هر کدام تداعی خواهد شد.

خودآگاهی به تحصیلات و مدرک تحصیلی، موقعیت اجتماعی، ثروت، شهرت، تدین و تقیدهای دینی و... ارتباطی ندارد چرا که نمونه های بسیاری را سراغ داریم که اینگونه نیستند. بلکه خودآگاهی یک مهارت است که تنها با پیش رفتن به سمت اصلاح رفتار و شخصیت و خودسازی رخ خواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۶
mina nikseresht
جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

وقتی شروع به سکوت می کنی....

به نام او که زنده میکند و می میراند...

سفر به درون خود باعث می شود به کیستی خود برسیم. لازم است گاهی ساعتها بنشینیم و به این فکر کنیم و بیاندیشیم ما کیستیم؟ چه خصوصیات و صفاتی داریم؟ کدام ویژگی ها و خصلت های اخلاقی جزء ویژگی های مثبت ما به شمار می رود و کدام ویژگی ها و خصلت های ما موجب آزار خودمان می شود.

خلوت با درون و تحمل سکوت کار سختی است. خصوصاً اگر فردی برونگرا باشد تحمل این سکوت و خلوت گزینی با خود را کمتر دارد. اما برای آنکه به اعماق درون خود سفر کنیم و پی به ویژگی های خود ببریم تا از استعدادها و توانایی های خود آگاه شویم و آنها را تقویت کرده و به تعالی برسانیم لازم است هر روز لحظاتی از اوقات مان را به تفکر در مورد خود و جهانی که در آن قرار گرفته ایم فکر کنیم.

در این سفر درونی لازم است خودمان را تخلیه ی روحی و روانی کنیم. از تمام آنچه که مانع پیشرفت روحی و اخلاقی و روانی ما شده است. زمانی می توانیم اقدام به اصلاح و تربیت خود کنیم که تعداد این خلوت کردن های با خود زیاد شود.

چرا نیاز به خلوت کردن داریم؟

زمانی که خداوند مهربان انسان را خلق کرد و دستور سجده به شیطان را داد، شیطان از فرمان خداوند امتناع ورزید. آن هنگام فرشتگان از خداوند پرسیدند: چرا این چنین او را خلق کردی در حالیکه تو میدانی او موجب فتنه و فساد خواهد بود. آن وقت خداوند در پاسخ به ملائک فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

بی شک تنها انسان است که میتواند به قرب الهی برسد و ازین نور عظیم و منبع تمام و کمال انرژی های بی انتهای خداوند خودش و زندگیش را پر از نور کند. حرکت کردن به سمت نور، تنها با خالی کردن و تصویه ی روح امکان پذیر خواهد شد.

هرچه درون ما خالی از صفات منفی باشد، دریافت و جذب مان از اتفاقات خوب و جریانات مثبت اعم از خواسته ها و آرزوها در سطح نازل این موضوع بیشتر خواهد بود.

برای پاکسازی روح خود لازم است برای داشتن این سکوت های درونی تمرین کنیم. لازم است تنها ببینیم و بشنویم. بیشتر به صداها و دریافت هایمان دقت کنیم. لازم است به چرخه ی آفرینش سری بزنیم. به نیروهای درونی مان متمرکز شویم. دقت کنیم کجاها و چه قسمتی از روان مان تاریک است که مانع حرکت روح و جریان داشتن انرژی های مثبت در درون مان شده است؟ شاید گاهی لازم است اطرافیانی را که انرژی های منفی شان را به شما انتقال میدهند از دایره ی زندگی تان خارج کنید. تاثیر انرژی های منفی یک فرد حسود بر روی شما بسیار زیاد است. اگر شما با فرد حسودی ارتباط داشته باشید در حالیکه سطح انرژی بالایی هم ندارید قطعاً به مرور زمان حال وحوصله و انگیزه ی لازم برای انجام کارهای مفید و ارزشمند را از دست خواهید داد. فرد حسود عزت نفس و خودارزشمند پایینی دارد و این ناخواسته به شما منتقل می شود. تمامی صفات منفی حتماً اثر منفی روی شما خواهند داشت.

به تعالیم خداوند و صحبت های او دقت کنید: در سوره ی فلق به ما فرموده است: و من شر حاسد اذا حسد: از شر انسان حسود به خداوند پناه ببر.

می بینید خداوند نیز ما را از ارتباط با فرد حسود منع کرده است و اگر در شرایطی به ناچار در معرض ارتباط با این افراد قرار گرفته اید باید از حال بد و انرژی های منفی آنها به خداوند پناه ببرید.

یا در سوره ی ناس به ما فرموده است: من شر وسواس الخناس: از شر وسوسه های خناس ( یکی از صفت های شیطان) به خداوند پناه بیاور.

دقت کرده اید تمام صفاتی که ملقب به شیطان می شود چقدر تاریک است؟ چقدر انرژی های منفی به همراه دارد؟ دروغ، حسد، بدگویی، تهمت،سوءظن، سرزنش و... ؛ حال ببینید این صفات چطور مانع جذب انرژی های مثبت ما می شود و به جای آنکه انرژی های درونی ما صرف جذب اهداف و خواسته های زندگی مان شود باید به این طریق هرز شود.

همین است که آدمهایی که از منبع نور و حقیقت دور می شوند درون شانه تیره و تاریک می شود و اگر شما فردی باشید که حاوی اثرات مثبت و انرژی های مثبت در این خلقت باشید حتماً این تیرگی و تاریکی را درک خواهید کرد. دقیقاً مثل جریان الکتریسیته. زمانی که دست تان را روی سیم های روکش دار می گیرید عبور این جریان را حس خواهید کرد. انسانی که انرژی مثبت هم دارید همین گونه اثرگذار است و انرژی های منفی آدمها را ولو از راه دور خواهد گرفت. شک نکنید.

صفات مثبت آنها قدرت و توانایی جذب قشنگی های زندگی را ندارد چرا که این صفات منفی هر کدام یک اثر منفی بر روی چاکراها و انرژی های درونی انسان می گذارند.

شاید هنوز زود باشد که بگویم خالی کردن و تسویه ی روح از هر آنچه که تاریک و سیاه است و جایگزین کردنش با انرژی های مثبتی مثل محبت، مهربانی، حسن نیت، خوش گمانی، تواضع، نرم خویی و... چطور سطح انرژی روانی و روحی و معنوی شما را بالا خواهد برد تا اتفاقات شیرین و خوشی برایتان بیفتد.

هر چیزی که تا به امروز احساس کرده اید چقدر حیف که آن را ندارید یا آرزویی که امروز در دل دارید اما احساس می کنید رسیدن به آن برایتان مقدور نیست....

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست..... از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ق.ظ

باید از درون هیچ شد تا در بیرون همه چیز شویم!!!

 

آدمیزاد آن گونه خلق شده تا به بالاترین نقاط کمال و توانایی برسد اما غرق شدن در دنیای مادی او را ازین کمال دور می سازد وتا آنجا فرد را پیش می برد که کم کم حتی به توانایی هایش برای داشتن یک زندگی آرام و مطمئن شک میکند. این نگریستن در دنیای مادی تمام حواس های او را درگیر خود میکند و به طرف مادی گرایی سوقش میدهند. عالم ماده او را به سمت خلق های ناهماهنگ با فطرتش پیش می برد. آن وقت است که فرد با غرق شدن در مادیات ممکن است حسود، بدبین، کنترل گر و دارای فازهای منفی از انرژی شود.

بعضی ها ازم می پرسند چطور می شود آدمهای مثبت را که سرشار از انرژی اند به زندگی خودمان وارد کنیم؟ در پاسخ اینجا میگویم زمانی که ابعاد مادی شما کمتر می شود و به طرف سرشت خود حرکت میکنید، زمانی که افکار خود را از هر آنچه که در ابعاد مادی است پاکسازی میکنید و به مراقبه های ذهنی مشغول می شوید. زمانی که قلب تان را از کینه، نفرت، دشمنی، خشم و تمامی اینها پاک می کنید و برای خودتان نگرش تازه ای از آفرینش و انسان ها و رفتارهای آنها می سازید تمامی آنها در شما انرژی با فرکانس و ارتعاش مثبتی تولید میکند تا افرادی را به زندگی تان بکشاند تا هم سطح انرژی ذهنی و فکری و رفتاری شما باشند.

سوال دوم که گاهی دوباره از می پرسند این است که ما خیلی سعی میکنیم مثبت باشیم و انرژی مثبت به بیرون بفرستیم اما اطرافیان مان اینطور نیستند و چطور میتوان مانع اثر آنها بر روی خودمان شد؟ تصور کنید بین شما و فردی که مقابل شما ایستاده است تا به طرف تان ظرف آب جوشی را پرت کند شیشه ای حائل شده است، زمانی که فرد این کار را انجام می دهد به جای آنکه آب روی شما بریزد تا شما را بسوزاند آب به سمت شیشه پرت می شود و به شما آسیبی نمی رسد. هر اندازه فرکانس های شما که دارای بسامد بالایی است از لحاظ فکر، نگرش، گفتار و رفتار دارای ارتعاش مثبت باشد میان شما و اطرافیان حائلی واقع می شود که در شما اثر نخواهد کرد و این تماماً به شما بستگی دارد تا سطح انرژی خود را بالا ببرید.

کم کم خواهید دید اگر فرد حسود یا بدبین یا بدخواه در اطراف شما باشد به جای آنکه او روی شما اثر بگذارد و انرژی های منفی اش را به شما با رفتاری انتقال بدهد شما منشا اثر خواهید شد و او را به سمت صحیحی هدایت خواهید کرد.

چطور می توان انرژی خود را بالا برد؟ آیا میتوان با این انرژی به سمت هدفها و خواسته های زندگی خود حرکت کرد؟ پاسخ بله است.

ما در هشت سطح از آگاهی تعریف شده ایم:

سطح اول آگاهی، شخصی که عملی اشتباه را انجام می دهد، اصرار دارد که عمل او درست بوده و دیگران را محکوم میکند. این شخص به خاطر اعتقاد عمیق برای انجام عمل اشتباه خود از انجام هیچ کاری پروا نداشته و دست به انجام هر کاری می زند تا عملش را به کرسی نشاند. ( این اشخاص به آگاهی و شعور هستی نمی رسند و در همان سطحی که هستند باقی می مانند.)

سطح دوم آگاهی شخص پس از انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و از درون احساس پشیمانی میکند ولی این پشیمانی را بروز نمیدهد.( منشا این رفتار غرور است و غرور مانع رسیدن به سطح انرژی بالا می باشد به خاطر منیت های درونی.)

سطح سوم آگاهی شخصی در حین انجام عمل اشتباه خود پی به اشتباه خود می برد و دیگر آن را ادامه نمیدهد. شخص قادر به کنترل احساسات و افکار خود می باشد.( فرد خودکنترلی خوبی روی خود دارد اما باز هم مطلوبیت سطح انرژی را ندارد.)

چهارمین سطح آگاهی شخص قبل از انجام عملی اشتباه متوجه آن عمل شده و آن را انجام نمیدهد.

پنجمین سطح آگاهی شخص خود عمل اشتباهی انجام نمیدهد ولی اعمال اشتباه دیگران موجب آزار و خشم او می شوند

ششمین سطح آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و با دیدن اعمال اشتباه دیگران احساس ترحم و دلسوزی نسبت به آنها میکند.

سطح هفتم آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و دیگران را نیز قضاوت نمیکند و در نهایت بهترین و مهمترین و اثرگذارترین سطح از آگاهی عشق است.

زمانی که فردی به مرحله ی هشتم از آگاهی می رسد بیشترین انرژی را خلق میکند و آن وقت تمامی رفتارها در راستای منبع عظیم عشق سازماندهی می شوند. در این مرحله است که فرد از ابعاد مادی خارج شده و نگرشی سراسر محبت آمیز به تمامی هستی دارد. فکر نمی کنم هیچ انرژی هم فرکانس با عشق و محبت در عالم ماده خلق شده باشد. در این مرحله است که شما میتوانید عوالم مادی خود را کنترل کرده و برای رشد و تعالی خود از آن بهره ببرید و منشا اثر بر روی تمام خلقت باشید که البته رسیدن به این مرحله و اوج گرفتن ها نیاز به مراقبه ها و موازنه های روحی، اخلاقی و معنوی دارد.

زمانی که عشق در زندگی تجلی می یابد دریچه ی جدیدی از زندگی به رویتان گشوده خواهد شد و آن وقت هیچ چیزی نمی تواند اثری منفی روی شما بگذارد. آن وقت محبت خود را بر روی گستره ی پهناور هستی پهن خواهید کرد و وارد دنیای تازه ای از زندگی خواهید شد.

در قدم های اولیه میتوان فاصله گرفت از آدمهایی که نمود مادی آنها منیت است. صفات منفی چون غرور، خودبزرگ بینی، حسادت و... غیره است. میتوان به جای خشم و کینه و نفرت نسبت به آنهایی که به زندگی تان خدشه ای وارد ساختند اینطور نگریست که آنها دریچه ی تاریکی از زندگی را به شما نشان داده اند و در عوض شما میتوانید با تغییر نگرش خود نسبت به اینکه با تواضع و خالی کردن دل و قلب از آنها در انتخاب های بعدی تان انسان های درستکارتر و پاکتری را از نظر روحی و روانی به زندگی تان وارد کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۸
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۵ ب.ظ

از دولت عشق: « عشق، در باطن شماست»

                                                          

 

«عشق در باطن شماست»

درست روزی که زندگیم دست خوش اتفاقات زیادی شده بود، درست در روزهایی که به دنبال ندایی از درونم می گشتم تا راهی تازه را جلوی پایم بگذارد که بتوانم میان زمختی های دروس روان شناسی که خواندن هر کتاب 500 یا 600 صفحه ای کلاس ها و درسها انرژی و توانی برایم نگذاشته بود و درست میان روزهاییی که غالبش باید با امیدواری باشد اما من باز هم دست و پا می زدم برای گشتن ذره ای امیدواری در لحظات زندگیم در حالیکه دعا کردن های شبانه تمام احساساتم را خشک و بی روح یافته بودم، ندایی از درون مرا دوباره به سمت این کتاب کشاند. من همیشه به دنبال نشانه ها می گردم. هر روز. هر لحظه نشانه ها را دنبال میکنم. نداهای درونی و شهود برایم همیشه راه گشا بوده. سعی کردم همیشه قلبم را شفاف نگه دارم بدور از بغض، کینه، حسادت، نفرت، غرور و تکبر تا راه برای این صداهای درونی بسته نباشد.

درست از آن روزی که اولین نوشته های این کتاب را برایتان تایپ کردم یعنی تاریخ 12 اردیبهشت ماه تا به امروز یعنی 29 اردیبهشت ماه هفده روز گذشته است. در این 17 روز من عشق را در قلبم زندگی کردم. محبتم را به جریان هستی بخشیده ام. محبتی نه از سر مهرطلبی بلکه از سر عشق به تمام خلقت این زمین. دلم خواست اولین کسی باشم که برایتان از تجربه ی این هفده روز بنویسم. باید بگویم حتماً راز این خلقت در عشق نهفته است. حتماً روزی به این حرف من خواهید رسید که آدمهایی که با عشق زندگی می کنند بهترین دستاوردها و بهترین ثمرات این زندگی نصیب شان خواهد شد. عشق قدرت است و رسیدن به این قدرت کار هر کسی نیست. هر کسی نمی تواند عاشقانه زندگی کند. عاشقانه به خلقت مهر و محبت نثار کند. نیاز به تمرین دارد. مراقبت از قلب و سیاه نکردن آن با نفس کار سختی است. قلب پاک و خالی از کینه و نفرت و بغض نیاز به مراقبت از فکر دارد. فکر است که جریان قلب را تازه نگه می دارد. آدمهای خوش نیت و خوش فکر بدور از فکرهای منفی و احساسات منفی خیلی سریعتر به هماهنگی با نظام این خلقت خواهند رسید. قطعاً این کتاب و جریان مثبتی که دوباره در من به جریان انداخت یکی از کارهایی بود که باید این مدت برای خودم انجام می دادم. شما چه می کنید؟ آیا دلتان نمیخواهد قدرت عشق را در زندگی تان امتحان کنید؟ برویم با هم ادامه ی کتاب را بخوانیم:

«شاید شما افرادی را نشناسید که علاقه مند به دعای دسته جمعی باشند. با این حال میتوانید از دولت عشق بهره مند شوید. زیرا همه ی محبت و عشقی را که برای شفا و سلامت و توانگری و ثروت و شادمانی و سعادت نیاز دارید در باطن شماست. عشق الهی یکی از قوای ذهنی و معنوی خودتان است.

عشقی را که نباید برون از خود بیابید. محبت را در درون خود کشف کنید و از طریق کلام و اندیشه و اعمال و دعاهای تاکیدی خویش به بیرون افکنید. چون به این کار ادامه دهید، به قدرت کامیابی بخش محبت پی می برید و از دولت عشق، را رابطه ی خود با همگان پیروز و بر همه ی اوضاع و شرایط مسلط می شوید.

یکی از جامعه شناسان مشهور جهان، در دانشگاه هاروارد قدرت محبت را مورد بررسی و پژوهش قرار داد و به این نتیجه رسید که: « عشق را نیز مانند فضیلت دیگر، انسان می تواند آگاهانه ایجاد کند و بپروراند.» پژوهندگان متفقاً به این نتیجه رسیدند که همانطور که سایر نیروهای طبیعی را ایجاد می کنیم، می توانیم عشق را نیز بیافرینیم.

پس اگر چنین به نظر می رسد که عشق شما را نادیده گرفته یا بی اعتنا از کنارتان رد شده است، لزومی ندارد که احساس نومیدی و دلسردی کنید. آنان که به تلخی ندا در می دهند که زندگیشان از عشق تهی است. به اشتباه، عشق را برون از خویشتن جستجو می کنند. اکنون این حقیقت، را دریابید که عشق، نخست از درون آغاز می شود. آنگاه به سیمای اندیشه و احساس و کلام و عمل بیرون فرستاده می شود. تنها زمانی که پرروش عشق درونی را آغاز کنید، می توانید به اثبات برسانید که شیوه ای معنوی و علمی و رضایت بخش را در پیش گرفته اید. زیرا تنها در این صورت است که دیگر دستخوش اوضاع و احوال و اسیر مردمان نیستید.

بر خودتان و جهانتان مسلط می شوید. رها از هر گونه ترس و آزار و نومیدی و دلسردی.

عشق مانند نیروی الکتریسیته، همین که روشن شود همه جا را نورانی میکند. به محض اینکه از محبت لبریز شوید، جهانتان درخشان و تابناک می شود. اشخاص و اوضاع و شرایط درست را به سوی خود می کشانید و به این ترتیب بر کامیابی و شادمانی خود می افزایید. چندی نمی گذرد که درمی بیابید به جای اینکه دستخوش حوادث دنیا باشید، دنیا به اندیشه ها و احساسهایتان پاسخ مثبت می دهد و هرگاه اندیشه و احساس هایتان محبت می آفریند، جهان پیرامونتان نیز به شگفت انگیزترین شیوه، و با شادمانی به شما پاسخ میدهد و اینها همه از دولت عشق است!

مردمانی بی شمار در حال اکتشاف ای قدرت همه ی زمینه های زندگی خود هستند. محبت در حیطه ی روابط انسانی، معجزه ها می کند. زنی برایم تعریف کرد که با همسرش اختلاف داشت. شوهرش در حال مشاجره در را به هم کوفت و خانه را ترک کرد. چون شنیده بود که میتوان در درون، عشق آفرید و آنگاه آن را برون فرستاد؛ تصمیم گرفت که برای رفع اختلاف زناشویی خود، از آن سود بجوید. پس آرام، شروع به تکرار این عبارت کرد که:

« من از عشق الهی میخواهم که هم اکنون پیوند زناشویی ما را شفا بخشد.»

چندی نگذشت که در آرامشی ژرف فرو رفت و چون از سکوت برخاست با این یقین که همسرش برای ناهار باز خواهد گشت، بی درنگ سرگرم تهیه غذا شد.(حال آنکه تجربه یی که از مشاجرات پیشین داشت، خلاف این امر را نشان میداد.) اما هنوز چیزی نگذشته بود که در باز شد و شوهرش جعبه ی شیرینی در دست، و با یک دنیا لطف و صفا به خانه آمد.

از آن پس مشاجراتشان کمتر و سبک تر شد و در مدتی کوتاهتر از آنچه تصور میکرد هماهنگی کامل به زندگی زناشویی اش بازگشت. زنی بازرگان نیز تجربه ی مشابه را برایم تعریف کرد و گفت که از دولت عشق زندگی زناشویی اش که مدتها بی رنگ و بو و آزاردهنده بود نجات یافته است. زن گفت که هر روز با هم دعوا داشتند، دیگر واقعاً از این زندگی به تنگ آمده و کاسه ی صبرش لبریز شده بود. با خود اندیشید: « این وضع قابل دوام نیست. تندرستی و موفقیت شغلی هر دوی ما در خطر است. اگر بخواهیم اینطور پیش برویم، زندگی زناشویی ما از هم میپاشد. حتماً باید راه چاره جویی وجود داشته باشد.»

در طلب یافتن مطلبی امیدوارکننده و آرامش بخش، لحظه یی از جستجو غافل نمی ماند. تا اینکه به این کلمات برخورد که: « عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

پیش ازاین هر گاه دچار اختلاف می شدند مدتی طول می کشید تا صلح و آشتی میان آنها برقرار شود اما این بار، چون مدام عبارت بالا را در دل تکرار میکرد، ناهماهنگی و سوءتفاهم تقریباً به ناگاه ناپدید شد و از دولت عشق ، آن آخرین مشاجره یی بود که بین آنها در گرفت. از آن وقت به بعد، هرگاه بوی ناامیدی به مشامش میخورد، بی درنگ تکرار می کرد:« عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

تکرار این عبارت هموراه فضای زندگیش را روشن و شفاف ساخته است و برایش آرامش و هماهنگی به ارمغان آورده است.

آیا شک دارید که اندیشه ها و کلام سرشار از عشق الهی می تواند در زندگی و امور شما از همین اقتدار برخوردار باشد؟ من خود شاهد این تجربه بوده ام. به من ثابت شده است که اندیشه های مهرآمیز بسیار سریعتر و کاملتر از آنچه که باید بتواند به تصور درآید؛ به دیگران می رسد. یک روز دلپذیر بهاری، در اتاق کارم سرگرم تمام کردن مقاله یی درباره ی عشق و محبت بودم که پسر نوجوانم که تمام روز را به بازیهای ورزشی گذرانده بود، خسته و گرسنه به خانه آمد.

وقتی به او گفتم که در حال تمام کردن مقاله یی هستم و کارم پیش از چند دقیقه طول نمی کشد، آهسته اتاقم را ترک کرد. چند دقیقه یی نگذشته بود که احساس کردم در اتاق دوباره باز شد، اما چون ناگهان همه چیز آرام شد، دیگر برنگشتم تا ببینم چه پیش آمده است. چند دقیقه بعد که کارم تمام شده بود، دریافتم که پسرم دیگر بار بازگشته و دوشاخه گل سرخ را که از آن نزدیکی چیده بود، روی میزکارم گذاشته بود و بی آنکه حرفی بزند، از اتاق بیرون رفته و صبورانه منتظرم مانده بود. البته او نمیدانست که مقاله ام درباره ی عشق است. پیش از آن نیز هرگز برایم گل نیاورده بود. اما در آن لحظه، با آرمانها و اندیشه هایی که در سرم بود هماهنگ شده و به شیوه یی مهرآمیز پاسخ گفته بود.

ادامه دارد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۵
mina nikseresht
جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ب.ظ

از دولت عشق - محبت شخصی و غیرشخصی

محبت شخصی و غیرشخصی

شاید تصور من و شما از عشق، همان چیزی باشد که پولس رسول توصیف کرده است. می توانیم در محبت شخصی و غیرشخصی، این خصایص را از خود نشان می دهیم. در عشق و محبت شخصی میتوان نسبت به افراد خانواده و خویشاوندان مهربانی و نرمش و ادب و عاطفه و تایید و تحسین و ملاحظه و ایثار نشان داد. عشق و محبت غیرشخصی، در اصل یعنی توانایی کنار آمدن با مردم، بدون دلبستگی شخصی و وابستگی عاطفی. برای آفرینش آگاهی و پرورش محبت غیرشخصی و نیکخواهی نسبت به همکاران و آشنایان و همه ی کسانی که با آنها سر و کار داریم، تکرار عبارت زیر بسیار مؤثر و سودمند است: « من بدون هیچ گونه وابستگی، همه ی مردم را دوست دارم و همه ی مردم نیز بدون هیچ گونه وابستگی مرا دوست دارند.»

گروهی را می شناسم که به تجربه به قدرت عشق و دعاهایی که کلمه ی « عشق الهی» در آن باشد پی برده اند و اینگونه دعا را بزرگترین راه حل برای برطرف کردن مشکلات شخصی و شغلی میدانند. افراد این گروه هفته یی یک بار گرد هم میآیند و عبارتهای تاکیدی متضمن عشق الهی را تکرار میکنند. آنها فهرست افراد و موقعیتهایی را که میخواهند از دولت عشق، دگرگونی یا برکت بیابند. با خود به این جلسات می آورند ( بدون اینکه درباره ی مشکلات این افراد یا اینکه چنین فهرستی را به همراه دارند، با کسی گفتگو کنند) اما هنگامی که دسته جمعی به تکرار عبارتهای گوناگون حاوی عشق الهی سرگرمند، آرام دست خود را روی این فهرست می گذارند و می گویند: « عشق الهی هم اکنون برای من و از طریق من سلامت کامل و ثروت فراوان و سعادت بیکران می آورد.» آنگاه در دل خود برای افرادی که نامشان در فهرست است میگویند : « عشق الهی هم اکنون در من و از طریق من سلامت کامل و ثروت فراوان و سعادت بیکران می آورد.»

آنگاه در دل خود برای افرادی که نامشان در فهرست است میگویند: « عشق الهی هم اکنون در تو و از طریق تو به عالی ترین کار خود سرگرم است. عشق الهی هم اکنون برای تو و از طریق تو سلامت کامل و ثروت فراوان و سعادت بیکران می آورد.»

آنها چندین هفته گرد هم آمدند و عبارتهای تاکیدی را بارها و بارها تکرار کردند. آنگاه پی بردند که بسیار آرام و بی سر و صدا برای هر یک از اعضاء گروه و همچنین افرادی که برایشان دعا می کردند رویدادهایی حیرت انگیز پیش می آید. یکی از خانمهای بازرگان که در رابطه با چند تن از دوستانش دچار سوءتفاهم و ناهماهنگی شده بود به محض تکرار عبارتهای تاکیدی حاوی عشق و محبت، دید که دوستانش نیز به طرزی غیرمنتظره در این جلسات شرکت جستند و خیلی زود با هم آشتی کردند و صلح و صفا برقرار شد.

یکی دیگر از خانمهای بازرگان این گروه نیز چند ماهی بود که به علت سوءتفاهمی با چند تن از دوستانش دچار مشکل شده بود. برای دلجویی و ایجاد هماهنگی و رفع سوءتفاهم به هر کاری که به عقلش می رسید دست زده بود اما به همه ی نامه ها و پوزشها و تلفنها و تماسهایش به سردی پاسخ داده شده و جملگی بی نتیجه مانده بود. یک شب در حین دعای دسته جمعی و طلب عشق الهی برای افرادی که در فهرست خود داشتند. این خانم و خانمی دیگر در هوا صدایی شبیه به ترکیدن چیزی را شنیدند. خانم دیگر، آن صدا را نشنیده گرفت و زائیده ی تخیل خود پنداشت. اما پس از خاتمه ی جلسه، خانم بازرگان، نزد او آمد و آهسته و محرمانه پرسید: « صدای ترکیدن را در هوا شنیدی؟»مبادا تصور کنی که زائیده ی خیالت بوده.  واقعاً اتفاق افتاد. صدای شکستن اندیشه های سختی بود که میان من و دوستانم وجود داشت. اما یقین دارم که امشب به یمن کلامی که بر زبان آوردیم، عشق الهی، هرچه ناهماهنگی و ناملایمت را از میان برداشت. از دولت عشق بود که اندیشه های سخت شکست.»

از آن شب به بعد، احساس او نسبت به آن وضع عوض شد. غرقه در آرامش و هماهنگی، از این که تفاهم الهی برقرار شده بود و عشق الهی سوءتفاهم و خصومت پیشین را از بین برده بود، مدام در دل خود شکر بجا می آورد.

چندهفته بعد، با اینکه در اوضاع بیرونی تغییری مشاهده نمی شد. احساس کرد که باید دیگر بار با دوستانش تماس بگیرد. این بار، به جای پاسخهای سرد، آنها به گونه یی عمل کردند که انگار هیچ رویداد ناخوشایندی میان آنها پیش نیامده بود. تفاهم و دوستی و صمیمیت پیشین، دیگر بار برقرار شد و همچنان نیز ادامه دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۵۲
mina nikseresht