روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رفتارشناسی» ثبت شده است

میگفت: توی اون چندسالی که خوابگاه زندگی کردم، سخت ترین سالهای زندگیم بود. مجبور بودم آدمایی رو تحمل کنم که هیچ نزدیکی ارزشی و اخلاقی بهم نداشتند و در عین حال با اون تحمل کردن ها سختی های درس خوندن و دوری از خانواده و غربت یه شهر کوچیک رو هم تحمل کنم.

قسمت بدِ ماجرا وقتی بود که یکی به جمع مون اضافه شد که خیلی آدم حسودی بود. اون موقع ها من هنوز مجرد بودم و ازدواج نکرده بودم ولی اگه یکی از بچه های خوابگاه ازدواج میکرد، دیگه واویلا بود. یه جوری طرف و اذیت میکرد که بهش اعصاب نمی موند چه برسه به اینکه خوشحال باشه که ازدواج کرده. هر کاری که از دستش می مومد برای اذیت کردن اون آدمی که تازه ازدواج کرده تا روزگار خوابگاه بودنش زهرمارش بشه و شیرینی تازه عروس بودنش توی دهنش تلخ بشه انجام میداد.

حالا من که مجرد بودم سعی می کردم بیشتر هوای اون بیچاره ای رو داشته باشم که طعمه ی اذیت و آزار این خانم واقع میشد. از صبح که میرفتم دانشگاه خسته و کوفته شب میرسیدم خوابگاه و وقتی میومدم با کوهی از ظرف های نشسته توی ظرفشویی و اتاق بهم ریخته مواجه بودم و اون فرد تازه وارد حسود حتی به خودش زحمت اینو نمیداد اگه کسی و اذیت میکنه لااقل به فکر نظافت سوئیت مون هم باشه و باری به دوش ما نذاره. خلاصه که این چهارسال مُردم تا از اون خوابگاه بارم و بستم و به شهر خودم برگشتم.

داشت دلداریم میداد که نگران نباش، این قانون دنیاست که هر چه کُنی به خود کُنی گرهمه نیک و بد کنی؛

بین صحبتش ادامه داد: این قصه رو گفتم که بگم حالا که من 15ساله ازدواج کردم و اون هم خوابگاهی هم که اونقدر بقیه رو به خاطر ازدواج شون اذیت میکرد بالاخره ازدواج کرد. اما اصلاً زندگی خوبی نداره و هم خوابگاهی هامون میگفتن هرچقدر ما رو اذیت کرد حالا داره توی زندگیش میکشه.

وقتی کسی ناکامی رو در جایی از زندگیش تجربه میکنه مثل خانواده، تحصیل، شغل، ازدواج و... ، اگر بلد نباشه اون ناکامی رو تبدیل به پیروزی کنه و به جاش از مکانیسم های دفاعی روانی بهره ببره و دست به دامن صفات زشت اخلاقی و رفتاری بشه آسیبش قبل از اینکه متوجه زندگی کسی بشه، دامن زندگی خودش رو می گیره.

واسه ی همینه می گیم با کسی یا کسانی رفاقت و همنشینی کنید یا حتی ازدواج کنید که ناکامی کمتری رو تجربه کردن و اگر ناکامی در زندگی داشتن اون رو تبدیل به موفقیت و از نو برخاستن کردن و به فکر آسیب زدن و لطمه به دیگران به هر طریق ممکن نبودن.

من در تمام این سالها افراد زیادی رو دیدم و می بینم که انتقام نداشتن ها و ناکامی های زندگیشون رو از کسانی گرفتن که در مسیر حرکت به سمت هدف ها و مقاصد زندگی شون بودن ولی هیچ وقت به این نکته توجه نداشتن که این رفتار بیشتر باعث تجربه ی ناکامی بیشتر و شکست های مجدد خواهد بود.

همیشه به دختر خانم هایی که در شُرف ازدواج هستن پیشنهاد و توصیه می کنم اگر در شرایطی واقع شدید که خواستید با کسی ازدواج کنید که قبلاً تجربه ی ازدواج ناموفقی رو داشته دقت کنید ببینید ناکامی های ازدواج قبلی شو تبدیل به موفقیت کرده یا نه؟ موفقیت به معنای اینکه از بحران و آسیب های اون ناکامی عبور کرده باشه و بتونه به روال زندگی عادیش برگرده، هدف ها و برنامه ای تازه ای رو برای احیای فردیت و شخصیت خودش ایجاد کرده باشه و به سمت اونها حرکت و اقدام مثبتی داشته باشه.

یعنی چی؟ یعنی من اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج قبلیم دارم، به هر دلیلی؛ باید نقاط ضعف خودم رو در اون مسأله و بحران تبدیل به نقاط مثبت کرده باشم. مثلاً اگر من به عنوان یه خانم بخاطر خیانت از همسرم جدا شدم و از این ازدواج لطمه های زیادی از لحاظ روحی و عاطفی دیدم، پس این مسأله نباید باعث به وجود آمدن تله ی بی اعتمادی، نفرت و خشم نسبت به تمام مردان باشه و یا این تله ی بی اعتمادی کم کم تبدیل به بدبینی های شدید و سوءظن به دیگرانی بشه که زندگی سالم و رفتار سالم تری داشته اند که اگر این طور رفتار نمی کنم حتماً ناکامی من در ازدواج قبلم، برطرف نشده تا تبدیل به حل مسأله و عبور از بحران برای من باشه. برعکس من از تمام آدمهایی که به هر صورتی من رو یاد اون فرد می ندازن متنفرم، یا خشمی رو در روانم با خودم جابه جا میکنم که باعث جذب انرژی های منفی بیشتر به زندگیم میشه.

نکته ی آخر اینکه، افراد موفق، اونایی اند که نه تنها به زندگی دیگران لطمه ای نمی زنند، بلکه اگر هم کسانی روزی زندگی اونها رو با خاک یکسان کردند، اونها به جای انتقام، خشم و نفرت و جبران بدی اونا دوباره بلند شدند و از نو ساختند و اون ناکامی ها تبدیل به موفقیت های بیشتر و رشد بهتر شد.

امیدوارم که اونقدر خدا بهمون عقل و معرفت بده که حواسمون به رفتارهامون و زندگی کسانی باشه که حقی به گردن ما گذاشتن چون که شیرینی و خوشمزگی زندگی در نهایت نصیب ما میشه نه دیگران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
mina nikseresht
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۳۹ ب.ظ

دیو درون شما مانع از داشتن عزت نفس می شود!

دردهای روان کم نیستند و بسته به شدت آسیب دیدگی فرد این دردها درجات مختلفی خواهند داشت. آموخته ایم در مصاحبه های بالینی تک تک کلماتی که فرد در گفتارش به کار می برد تماماً علامت های روان او هستند که با دانستن نشانگان آنها می توان به راحتی شدت درد و میزان آسیب های روحی او را تشخیص داد. جدا از این بحث که افرادی که آسیب دیدگی روان دارند انرژی روانی منفی نیز به بیرون از خود ساطع می کنند اما نمایش یک روان سالم در بیرون فرد رفتارهای مثبت تر و بهتری را از او نشان می دهد. فردی با روان سالم نقش بازی نمی کند و رفتارها حکایت از سالم بودن شخصیت و روان او دارد. او نمی تواند من واقعی خود را زیرسایه های شخصیتش پنهان کند و علامت های رفتار می تواند براحتی نشانه های سالم بودن روان و عدم رنج دیدگی او را به ما نشان بدهد.

اما قسمت اصلی مطلبم را به این سمت می برم که ما بی آنکه بدانیم و بفهمیم به خودمان آسیب می زنیم اما درجات این آسیب های روانی بسته به نوع شخصیت و روان و رفتار و تربیت در خانواده متفاوت است. شاید رو برو شدن با سایه های درونی مان آنقدر ترسناک باشد که هر روز و هر لحظه تصمیم گیری در مورد انکار آنها ظاهرا حالمان را بهتر کند غافل از آنکه این نوع فرار کردن و آسیب های روان را نادید گرفتن باعث شود روز به روز رنجورتر، پرتوقع تر، شکننده تر و شاید هم افسرده تر شویم.

افرادی که به زندگی مان آسیب می زنند، افرادی که مستقیم و غیرمستقیم ریشه هایی در زندگیمان دوانیده اند و ما خودآگاه یا ناخودآگاه تلاش کرده ایم از آنها فاصله بگیریم و یا نادید بگیریمشان. اما ناخودآگاه ما حاکی از تحمل همان رنج های درونی است که در رفتارمان به صورت آشکار بروز پیدا می کند.

روان آسیب دیده ویژگی ها و علایم خاص و روشنی دارد. اگر بتوانیم چندین ویژگی را برای یک روان آسیب دیده نام ببریم به راحتی می توانیم این کار را انجام بدهیم. یک روان آسیب دیده عزت نفس پایینی دارد. عزت نفس که پایین باشد ذهن به صورت اتومات و برنامه ریزی شده که از قبل روی آن صورت گرفته است شروع به مقایسه خود با سایرین می کند. این روان سعی دارد بتواند اثبات برتری خودش را داشته باشد تا آن حس برتری را نسبت به دیگری یا دیگران در خودش روشن نماید اما یک جایی این پُتک درونی برتری سایرین بر سر روانش کوبیده خواهد شد. می خواهد باور نکند و باز هم شروع به شمارش سایر ویژگی ها و صفاتش می کند اما این درماندگی و بازماندگی را درون خود احساس خواهد کرد. عزت نفس که پایین باشد براحتی می توانم دیگران را نادید بگیرم. این نادید گرفتن به هر طریقی رخ خواهد داد که به روشنی در رفتار بروز پیدا می کند. هرچقدر من تلاش می کنم در بیرون موفقیتهای بیشتری کسب کنم اما با داشتن عزت نفس پایین (غالباً دیگران را برتر و بهتر از خود می دانم اما در ظاهر آن را انکار می کنم و سعی در پایین کشیدن و یا بالا بردن خودم به هر روش و طریقی دارم) هنوز هم بار منفی انرژی روانم را با خودم حمل می کنم. حتماً خودم متوجه این روند نخواهم بود و متوجه هم نیستم این بار منفی که انرژی از خود به بیرون ساطع می کند براحتی به دیگران منتقل خواهد شد.

یکی از دلایلی که در مسیر زندگی منجر به بروز و تکرار عزت نفس پایین می شود بی احترامی به خود و دیگران است. فردی که عزت نفس خوب و بالایی دارد احترام به دیگران را احترام بر خود می داند حتی اگر در شرایطی بی احترامی از دیگری یا دیگران درک کرده باشد اگر عزت نفس خوبی داشته باشد براحتی قابلیت عبور و گذشتن از آن را دارد در حالی که فردی با عزت نفس پایین این بی احترامی را سنگین خطاب کرده و هنگام تعریف آن برای دیگران آن چنان آن را بزرگ شمرده و رفتار دیگری را کم ارزش و بی ارزش خطاب می کند تا خودش را زیر سایه های شخصیتی اش پنهان نگه دارد. او متوجه سیر و روند روان خود نیست و هرگز هم متوجه نخواهد شد عزت نفس پایین داشتن در کجاهای زندگیش به روانش حمله می کند هرچند که من ظاهراً فرد موفقی در بیرون از خودم باشم. من تلاش می کنم خودم را فردی موفق نشان بدهم. تلاش می کنم دیگران موفقیت هایم را ببینند، بشنوند، تعریف کنند، مورد توجه قرار بگیرم اما با پنهان شدن زیر سایه های روان روز به روز رنجورتر، پرتوقع تر و با انتظارات بیشتر از دیگران و زندگی به حیاتم ادامه خواهم داد.

شاید نمی دانید یکی از دلایل اصلی پرتوقعی برمی گردد به همین داشتن عزت نفس پایین. اما به شما می گویم افراد پرتوقع که افراد آسیب پذیر روانی هم از نظر من خطاب می شوند افرادی هستند که عزت نفس پایینی دارند و این خود برتر دیگران مانع از آن می شود تا دروناً به ارزشمندی من خود برسند. فرد می گوید: چرا من باید سلام کنم؟ مگر او کیست؟ یا اینکه مگر او مرا ندید پس چرا خودش را به آن طرف زد؟ چرا فکر کرد من او را ندیدم و یا او وجود من را در زندگیش انکار کرد؟ ریشه ی تمامی این ها برمی گردد به عزت نفس. همانطور که گفتم فردی که عزت نفس بالایی دارد و من ارزشمندش را زندگی کرده است و نه تنها خود را نادید نگرفته بلکه دیگران را هم نمی تواند نادید بگیرد. این فرد با داشتن انرژی روانی مثبت روی دیگران اثر خواهد گذاشت بی آنکه بفهمد و بداند ریشه ی آنها در کجا بوده و هست.

نمونه ای از احترام به خودمان را با این مثال توضیح می دهم:

«ما تصمیمی می گیریم، سعی می کنیم به آن عمل کنیم، مقرراتی را برای خودمان وضع می کنیم اما به هر دلیلی به تصمیم خود عمل نمی کنیم، بهانه می آوریم، خودمان را قانع می کنیم به هزار و یک دلیل تا درد روان مان را کمتر کنیم و فکر کنیم حالمان خوب است اما در نهایت تبدیل به یک فرد ناامید و سرخورده می شویم که در خود فرو می رود. گاهی توجه بیش از اندازه به دیگران و بها دادن به درخواست های آنها از ما و نادید گرفتن نیازهای روانی و روحی خودمان  منجر به بی احترامی به خویشتن ما می شود و اگر این تعادل را برقرار کنیم و مدام در پی توجه و احترام گذاشتن به آنها باشیم هرچند که بی احترامی هم دیده باشیم و فردی با یک روان آسیب دیده به راحتی توانایی ضربه زدن با رفتار، کلام و یا هر برخورد مستقیم و غیرمستقیمی را به ما داشته باشد سبب می شود ما به مرور عزت نفس خود را پایین بیاوریم.»

شکستن تک تک تصمیم ها و قول هایی که به خود می دهیم و به آن عمل نمی کنیم آسیب زدن به عزت نفس مان است. در حالیکه متوجه این آسیب نخواهیم شد اما به مرور زمان اثر خودش را در ما بروز خواهد داد.

آسیب هایی که به خود وارد می آورید غالباً شکل نامحسوس دارد و شما بی آنکه بدانید و آگاه به درون خود باشید به زندگی تان و به خود ارزشمندتان آسیب وارد می کنید. دردهای گذشته ی شما اگر درمان نشده باشد، اگر هر روز بارهای منفی خطاهای دیگران در حق خودتان را به هر دلیلی موجه یا غیرموجه در روان تان حمل می کنید باید بگویم داشتن عزت نفس پایین در شما منجر به چنین اتفاقی شده است.

اگر سعی می کنید با داشتن موفقیت های بیشتر و نشان دادن مداوم آن به دیگران رنج های روان تان را التیام ببخشید اما از درون احساس اضطراب و رنجودگی دارید، حس ترس و خشم اغلب شما را احاطه می کند، تمامی اینها به عزت نفس پایین شما بازمی گردد.

و افرادی که عزت نفس بالایی دارند کم توقع تر، با محبت تر، با گذشت تر، روراست تر و انرژی روانی مثبت بیشتری دارند.

اگر در پی تخریب دیگران با هر رفتاری هستیم، اگر آن چنان رفتار می کنیم که می توانیم به راحتی دیگران را نادیده بیانگاریم، اگر با غرور و برتری سعی در بهتر جلوه دادن خود و تعیین موقعیت برای این من درونی مان هستیم این یعنی ما عزت نفس پایینی داریم و داشتن عزت نفس پایین نه تنها نشانه ی عدم تعادل روانی من است بلکه چه سود و فایده که من در بیرون بتوانم موفقیت کسب کنم اما از درون جز یک فرد ملتهب که خودش را زیر سایه های روانش پنهان کند چیزی در نهایت عمرم عایدم نشود.

روان شناسی علاوه بر داشتن فایده گاهی ترسناک هم می شود چون نه تنها قابلیت تشخیص ویژگی های خودت و دلایل رفتار و گفتار خودت را پیدا می کنی بلکه علامت های رفتار و روان دیگران نیز به راحتی قابل تشخیص خواهد بود.

دبی فورد در کتاب اثر سایه اش می گوید:

« رویارویی با سایه های درون، کاری دشوار اما سفری مطمئن برای بازگشت به دنیای عشق است. عشق نه فقط به معنای دوست داشتن دیگری، بلکه به معنای عشق با هر ویژگی خاص در شخصیت من و شما؛ عشقی که به ما فرصت پذیرش غنای انسانیت و تقدس وجودمان را می دهد. رویارویی با دیو درون سبب می شود با کاستی های دیگران نیز در نهایت آرامش و همدردی کنار بیاییم، روحی بخشنده یابیم، از داوری درباره ی دیگران بپرهیزیم و از این راه به کمال برسیم.»

هیچ چیزی در زمان زیست و حیات ما مهمتر از ساختن شخصیت و رفتار نیست. یک فرد موفق بدحال که پر از رنج های روان است نمی تواند اثرات پایدار و موثری در دیگران ایجاد کند.

تک تک رفتارها و گفتار ما تماماً علامت است چه بدانیم و فهمیده باشیم و چه ندانیم و نادانسته هم از این دنیا برویم. حالات بد درون مان را دست کنم نگیریم و از متخصصان امر برای برطرف کردن آن کمک بگیریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۳۹
mina nikseresht
يكشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۵ ب.ظ

الگوهای تکرار شونده ی شکست

بیش از آنکه موظف باشیم زندگی کنیم، موظف شده ایم درست رفتار و عمل کنیم. شکست، موفقیت، شادی، غم، رنج، از دست دادن و بدست آوردن و خیلی چیزهای دیگر همه بخشی از زندگیست. اما مفهوم کل زندگی ما چیست؟ نقاط برجسته و تصاویر اصلی زندگی ما کدام هاست؟ هر کدام از موارد بالا تنها یک تصویر است و اینها تمام زندگی ما نیست. مشکلات مالی، مشکلات خانوادگی، مشکلات اجتماعی می تواند تنها یکی از صدها مشکلی باشد که ما در زندگی با آنها مواجه می شویم. اما واکنش ها چیست؟ واکنش هایی که گاهی ممکن است  در صورت رفتار ناصحیح ما که حاکی از هیجان و احساسات برخواسته از عوامل بیرونی است، اثرات زیان باری را در زندگی برایمان به جا بگذارد. هر کدام از ما انتخاب می کنیم، چگونه زندگی و رفتار کنیم. ما انتخاب می کنیم در مواقع خشم، غم، ترس، شادی رفتاری انتخاب شده داشته باشیم. حال فرق مان کجاست؟

هنگامی که در قسمتی از زندگی با مشکلات مواجه می شویم باید حواسمان باشد که این فقط بخشی از زندگی ماست و نه همه‎ی آن و زمانی که به مشکلاتمان واکنش نشان می دهیم باید طوری باشیم که از همه ی قسمت های دیگر زندگی مان که ارزش بالاتری دارد محافظت و مراقبت داشته باشیم. فرض کنیم در یک جریان تصادفی بین دو ماشین یکی از دو نفر همیشه مقصر است. حال اگر این بین حل شدن جریان را به دست پلیس نسپاریم و خودمان به خاطر اشتباه نفر مقابل واکنش شدید و زد و خورد نشان دهیم، این وسط بی آنکه به همه ی زندگی مان فکر کنیم دست به اقدام و رفتار زده ایم. این وسط اگر کسی آسیب ببیند بر جرم ما نیز اضافه خواهد شد. افرادی که تفکر عینی دارند تنها می توانند به کلماتی که از زبان شما بیرون می آید فکر کنند. در دعوای زن و شوهر یک نفر هست که همیشه شما را بابت کلماتی که بر زبان آورده اید سرزنش و مواخذه خواهد کرد؟ ( چرا آن را گفتی؟ تو منظورت این بود؟ چرا این رفتار را داشتی، حتماً منظورت آن بود؟) می بینید! تنها همانی را می بینند که در شکل مادی وجود دارد. قدرت تمیز دادن و حل و فصل ابعاد درونی ماجرا را ندارند. بعضی ها زندگی شان را هلاک می کنند، بعضی ها بخش های مهم زندگی شان را هلاک می کنند بخاطر اینکه در لحظه نمی توانند ابعاد آسیب زننده ی رفتارشان را بفهمند و روی آن کنترل داشته باشند. برای همین مدام الگوهای شکست را تکرار می کنند. بنشینم با خودم فکر کنم تا بدین جا کدام رفتار آسیب زننده را با خودم یا دیگران داشته ام که کارهای امروزم نمی تواند اثرات زیان بار آنها را جبران کند. اگر تکرار نکنم، الگوهای شکست قبلی ام مدام تکرار نمی شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۵
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

رمز تغییر عادت ها چیست؟


عادت که می‎کنیم کارمان سخت تر می‎شود. عادت‎ها گاهی آنچنان زندگی‎مان را ویران می‎کنند که خیال نمی‎کنیم روزی ممکن است بابت آن ضررها، تاوان‎های سنگینی را پرداخت کنیم.ماکسول مالتز براساس تجربیات درمانی‎اش بر روی بیماران می‎گوید: برای تغییر عادت و یا عادت کردن به وضعیتی که تغییر یافته است نیاز به 21 روز زمان داریم.

فیلیپا لالی(Lally Phillippa) پژوهشگر سلامت روان در کالج لندن با بررسی و آزمایشات مطالعاتی بر روی افراد به این نتیجه رسید که به طور میانگین بیش از دو ماه طول می کشد تا یک رفتار به انجام خود به خودی آن برسد، اگر بخواهیم دقیق بگوییم می شود ۶۶ روز.

پس می‎بینیم که برای تغییر عادت‎ها و رفتارهایمان، نیاز به این مدت زمان داریم تا تغییر کنیم. حال اگر کسی برنامه‎ریزی جدی و دقیقی بر روی این روند داشته باشد موفق می‎شود و اگر کسی در پی تغییر رفتارهای اخلاقی و عادت‎هایی نباشد که به زندگیش لطمه می‎زند، آسیب‎های ناشی از آن رفتار به مرور در زندگیش رخنه خواهد کرد.

من نمی‎دانم هر کدام از شما تا به الان چه عادت‎ها و چه رفتارهایی داشته‎اید که باعث عدم پیشرفت و یا حتی پسرفت‎های زندگیتان شده است اما همین‎قدر می‎دانم که اگر فکری به حال تغییر این‎ها نداشته باشید، هم به خودتان و هم به اطرافیان‎تان لطمه خواهید زد.

گاهی غرور و تعصب‎های نابه‎جا، گاهی تنبلی و سستی، گاهی ترس‎ها و قضاوت‎ها دست به دست هم میدهند تا ما را دچار رکورد و عدم تغییر کنند.

اگر کسی تمایل جدی به تغییر داشته باشد قطعاً دفتری برای ثبت موفقیت‎ها و یا عدم موفقیت‎های رفتاریش دارد. اگر شما تاکنون این دفتر را نداشته‎اید و یا تصمیم به تغییر آنچنان که باید و شاید در درون‎تان نبوده است، بهتر است همین لحظه یکی از عادت‎های منفی‎تان را گزینش کنید و تصمیم محکم و جدی داشته باشید تا خودتان آن را درمان کنید. برای خود نقش یک درمانگر و پرستاری را بازی کنید که برای بهبود حال بیمارش از او مراقبت می‎کند، او را مورد نوازش‎های رفتاری خود قرار می‎دهد تا حال بیمار بهبود پیدا کند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۰
mina nikseresht