روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روان شناسی رشد» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۴۲ ب.ظ

معرفت چیست و انسان با معرفت کیست؟

همه مان در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی افرادی را در کنار خود داریم که آنها را با لفظ با معرفت صدا می زنیم. شاید برای هر کدام مان معرفت یک تعریف داشته باشد اما اغلب ما بر این باوریم که کسی با معرفت است که ما را با همان ویژگی ها و امتیازات مان دوست بدارد، نقاط ضعف و صفات منفی مان را به خاطر نقاط قوت و مثبت مان به خاطر نیاورد و رسم انسانیت آموخته باشد. در سختی ها برای کمک به ما پیش قدم شود و برای تمام اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میدهد حب و بغض و کینه و حسادت و تنگ نظری در رفتار نداشته باشد. یار و همراه و یاور ما باشد و خلاصه معرفت را در حق ما به معنای انسانیت خویش تمام کند. حتی گاهی معرفت به معنای ایثار هم معنا می شود. انسانی که با معرفت است غرور ندارد. انسان با معرفت حسد و کینه و بغض و حتی نفرت در نگاهش به چشم نمی خورد. انسان بامعرفت خالص خالص است. قلبش مثل آیینه شفاف و دلش روشن است. خلاصه معرفت واژه ی سنگینی است و به نظرم چقدر نعمت بزرگی است برای کسی که افرادی با معرفت در کنارش داشته باشد. انسان با معرفت اهل رقابت با شما نیست. او خودش را زندگی میکند، هویت و فردیت شکل یافته دارد. شاید اگر بخواهیم شخصیت یک انسان با معرفت را توصیف کنیم نیاز به شرح دقیق تر صفات و ویژگی های اخلاقی و رفتاری زیادی باشد اما شاخصه های رفتاری یک انسان با معرفت بی توقعی، احترام متقابل و بی چشمداشت انجام دادن هر کار و رفتاری که در لحظه نیاز شما باشد میتواند کلیدی ترین واژه ها برای بیان آنها حساب شود.معرفت ثمره ی عقل است. انسان عاقل حتماً انسان با معرفت نیز محسوب می شود.

حالا که ارزش معرفت آنقدر بالاست و انسان های بامعرفت در پیشگاه خداوند حتماً محبوب و مقرب حساب می شوند، معرفت در مقابل امامان معصوم به مراتب ارزش بالاتر، والاتر و گرامی تری نزد خداوند دارد. معرفتی که باعث عمل، رفتار صحیح و حضور مداوم قلب خود در نزد آنها می شود. معرفت موجب نور است و اگر در نقطه ی مقابل معرفت، جهل قرار گیرد منشأ جهل تاریکی و تیرگی است. شاید بی دلیل نیست که امیرالمومنین علیه السلام جهل را بزرگترین دشمن آدمی میدانند. چرا که جهل است که موجب غرور، خودبرتربینی و تکبر، و صفات رذیله ی اخلاقی دیگر می شود و از آن طرف تیرگی و تاریکی قلب را اضافه میکند. این جهل است که باعث قضاوت های نادرست می شود و بی شک انسان بامعرفت که ابتداعاً به شناخت خویشتن رسیده است تکبر و رقابت های ناسالم در رفتار او مشاهده نمیشود.

آنچه که ما در علم روان شناسی رفتار به آن اشاره می کنیم این است که یکی از مهترین شیوه های کشف بیماری های روانی کشف از طریق مشاهده ی بالینی و سنجش رفتار است که از طریق روش های علمی و پژوهشی انجام می گردد. ما با اندازه گیری رفتارهای فرد میتوانیم صفات شخصیت، نگرش ها و افکار او را اندازه گیری کنیم. چرا که هر رفتاری که جزء بیماری های روانی محسوب می شود منشا فکری و نگرشی به دنبال خود دارد که در نشانه های رفتاری یا کلامی فرد نمود پیدا میکند.

معرفت نیز نشانه های رفتاری و کلامی دارد که ما با شناسایی و بررسی آنها به فردی نسبت معرفت یا عدم معرفت را می دهیم. حتماً درک کرده اید که مثلاً ما وقتی در قبال شخصی خوبی های بسیاری کرده ایم، از خطاها و اشتباهاتش در حق خودمان یا دیگران گذشت کردیم و رفتاری انسانی و اخلاقی داریم زمانی که او بازهم به همان رفتارها و رویه های سابق ادامه میدهد ما او را بی معرفت خطاب میکنیم و حتماً همه مان حضور این آدمها را در زندگی درک کرده یا می کنیم. فردی که معرفت ندارد حتماً دچار غرور خواهد بود و نتیجه ی غرور بی احترامی، توهین، قضاوت و تحقیر دیگران است. شاید جای بحثش نیست که فردی که مغرور است چرا مغرور است و چه عواملی سبب ایجاد و شکل گیری غرور در او شده است که بعداً مفصل تر از لحاظ علم روان شناسی به این بحث خواهم پرداخت.

در بحث خداشناسی و امام شناسی نیز در متون و احادیث به این واژه اشاره ی زیادی شده است. کسی که نسبت به خدای خویش و امام معصوم معرفت و یا شناخت کسب کرده باشد پس حتماً به دنبالش رفتارها، باورها و نگرش هایی دارد که حاصل کسب همان معرفت نسبت به آنهاست.

ما در مباحث شیعی، به این مطلب اشاره می کنیم که شیعه بودن با گرایش های شیعی داشتن تفاوت دارد. به این معنا که ممکن است همه ی ما در لغت و الفاظ شیعه خطاب شویم اما گرایش ها که منجر به رفتارهایی می شود برگرفته از مکتب شیعه و دین اسلام نباشد. پس ما فردی منتسب به امیرالمومنین علی علیه السلام از لحاظ رفتار و گرایش به حساب نمی آییم هرچند که در ظاهر و لغت به این مفهوم مقدس منتسب شویم.

معرفت نسبت به ائمه ی اطهار است که فرد را به این شناخت و درک عمیق از لحاظ مفهوم و معنا می رساند که او آنها را حاضر و ناظر بر زندگی خویش می داند. لذا جهت رفتارها نیز متناسب با این باور تعریف می شود. از آن جهت وقتی فردی معرفت پیدا کرد شاخص های رفتاریش می شود تمام ویژگی هایی که در ابتدای متن تعریف شد. اینطور نیست که فردی تنها گرایش مذهبی داشته باشد و رفتارهایش خلاف معرفت و باور باشد. ضمن آنکه همانطور که در نقطه ی مقابل معرفت، جهل عنوان شد، زمانی که جهل ما بر معرفت ما غالب شود، حاصلش می شود رفتارهایی مصنوعی که خلاف باور و اعتقاد ماست. در نتیجه این حالت باعث ایجاد تعارض در روان و رفتار خواهد شد. فردی مذهبی که رفتارهایی خلاف مذهب دارد. مگر مذهب و دین ظلم کردن در حق دیگران را گناه کبیره اعلام نکرده است؟ مگر فردی که به دیگری ظلم میکند، کارمای رفتار و عمل خود را نخواهید دید؟ پس چطور است که فردی که ظاهراً مذهبی محسوب می شود، به دیگری ظلم میکند؟ اینجاست که می گوییم فرد در روان ورفتار دچار تعارض جدی است. لذا از سر همان معرفت نداشتن که ثمره ی شناخت و آگاهی است دست به رفتارهایی می زند که نشانه ی بارز ظلم محسوب می شود. هرچند که دین از آن نهی کرده است.

فرض کنید من امام رضا علیه السلام را بسیار دوست دارم. حداقل هفته ای یک بار به زیارت آن حضرت می روم. خواسته های مادی و امور زندگی خود را از آن حضرت طلب می کنم اما حتی نسبت به ساده ترین ویژگی های شخصیتی، رفتاری و کلام آن حضرت معرفت نداشته باشم. پس رفتارهای خوب من تنها معطوف به همان چندساعتی است که در محضر حضرت هستم و بعد آن که به زندگی عادی خود بازمیگردم رویه ی رفتارم مثل سابق است.

حال چه اتفاقی می افتد؟ من مصداق همان جمله ای می شوم که در بالا گفتم: شیعه بودن با گرایش شیعی داشتن متفاوت است.

فردی که امام رضا علیه السلام را حاضر و ناظر بر زندگی خود در هر لحظه میداند قطعاً معرفت آن حضرت آن چنان در قلبش زنده میشود که صفات اخلاقی مثل غرور و تکبر، خودخواهی نه دگر خواهی، حسادت، کینه و بغض و... در وجودش آنقدر ریشه نمی دواند که رفتارهایی از او سر بزند که خلاف محبت و معرفت باشد.

حتماً خوب است هرچند وقت یک بار با خودمان مرور کنیم این جمله ی زیبای امام رضا علیه اسلام را که حضرت در توصیف دهمین صفت از صفات عاقل با تاکید اینطور بیان می دارند که: «احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.» پس فردی که مبتلا به غرور است حتماً این رفتار حاصل تقویت این نگرش و باور بوده و هست که من از بقیه در اموری که مدنظر دارم یا به آن مشغولم بهتر و بالاترم. نمود غرور در بیرون رفتارهایی است که جای پرداختن به آنها در این گفتار نیست.

همان ویژگی بارز شیطان که موجب رانده شدن او پس از سالها عبادت خداوند بزرگ شد که حضور آن در قلب و روح انسان حاکی از جهل اوست. وگرنه هیچ انسان با معرفتی دچار تکبر و غرور نمی شود.

محبت باعث معرفت می شود. محبت اگر واقعی و خالص باشد حتماً زمینه ساز معرفت و گام برداشتن در جهت کسب آن است.

امام رضا علیه السلام را عالم آل محمد نامیده اند چرا که در زمان خود، نقش بارز و برجسته ای برای احیای علوم در بین تمام مردمان آن دوران داشتند. شخصیت علمی و جایگاه و رتبه ی علمی آن حضرت زبانزد خاص و عام است. کافیست نگاهی به مناظره های علمی آن حضرت با مامون عباسی و دیگر خلفا بیندازید. با بررسی رفتارهای آن حضرت با چنین جایگاه بالا و مرتبه ای عظیم نزد خداوند، حتماً معرفت و ارادت قلبی مان به آن حضرت بیشتر خواهد شد . گفتیم معرفت در نتیجه ی عقل حاصل شده است. مگر انسان عاقل چه ویژگی هایی دارد که او را بامعرفت نیز خطاب می کنیم؟ امام رضا علیه السلام عالم آل محمد(ص) در کلام ارزشمند خود به ده ویژگی انسان عاقل اینطور اشاره کرده اند که: عاقل کسی است که این ده ویژگی را داشته باشد:

عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:

1ـ از او امید خیر باشد

2ـ مردم از بدى او در امان باشند

3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد

4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد

5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود

6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود

7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد

8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد

9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد

سپس فرمود: دهمین و چیست دهمین؟ به او گفته شد: چیست؟

فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

اگر خواهان معرفت باشیم حتماً این ده ویژگی را هر روز باخود مرور میکنیم و حتماً مواظبت و مراقبت بیشتری بر باورها، افکار، نگرش ها و کلام خود داریم تا ما هم مصداق تعاریف زیبای معرفت شویم.

مراقب خودتان و قلب تان باشید که نور خداوند در دلهای بیدار و زنده می تابد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۴۲
mina nikseresht
جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۰۵ ب.ظ

رشد، توأمان با رنج و سختی است اما...

 

داستان رشد در مسیر زندگی داستان پیچیده و سختی است. درست مثل داستان رشد انسان از تولد تا جوانی است. اینکه فرد از زمانی که به دنیا می آید تا زمانی که مسیر و مراحل رشد را طی میکند باید به کدام مراحل تکامل جسمی و روانی برسد به همان میزان رشد در مسیر زندگی برایمان غیرقابل درک و تصور است.

انسانی که در مسیر صحیحی از تعلیم و تربیت واقع می شود کودکی سالم توأم با رشد صحیح، نوجوانی کم دردسر و جوانی پرفایده تری دارد تا فردی که در هر مرحله ای از دوران رشد با چالش هایی مواجه می شود که برای خودش و اطرافیان باعث ایجاد دردسر شده و زندگی پرچالش و خطری را تجربه میکند.هرچند که گاهی همین مواجه با چالش ها فرد را در دوران بعدی رشد مثل جوانی و میان سالی و پیری به فردی با تجربه تر و فهمیده تری تبدیل میکند و البته که این موضوع نیاز به پیش نیازهایی دارد.

فهم زندگی نیز به همان میزان درک مراحل رشد و نحوه ی پذیرش آن در هر مرحله سخت و دشوار است. خصوصا در مراحلی که ما با سختی هایی مواجه می شویم که احساس ناتوانی، ضعف و عدم کنترل بر روی خود داریم. بی شک انسانی که روی خودش کار نکرده باشد و واقف به عیبها و نقص های خود نباشد در طی کردن این مسیر هم با سختی و رنج بیشتری مواجه خواهد شد. ما در سختی ها و دشواری ها، در ارتباطات و برخوردها، در مواجهه با انسان هایی که رفتار و شخصیت سالم ندارند و در اتفاقات ناگواری که در زندگی برایمان می افتد نیاز به یک دستاویز محکم و قوی داریم و آن چیزی نیست جز شخصیت سالم.

شخصیت سالم فردی است که در مواجهه با سختی ها، اشتباهات رفتاری دیگران و یا ضعف ها و اشتباهات خود، این توانایی و مهارت را دارد که برخیزد، جبران کند و از نو بسازد. اگر لازم است در جایی عذرخواهی کند و پا بر روی حقیقتی نگذارد و نفس خود را پیش قدم در تصمیم گیری و بروز اشتباهات بیشتر نکند و البته نحوه ی گذر از مراحل سخت زندگی را هم بیاموزد.

فردی که شخصیت سالم دارد به درک و اهمیت این موضوع واقف است که اگر در مسیر زندگی و طی کردن مراحل رشدِ نفس و بهبود رابطه با خود و دیگران دچار چالش ها و سختی هایی شد چطور و چگونه بر خود مسلط باشد تا دچار اشتباهات بیشتر و تکرار آنها نشود.

بی شک داشتن شخصیت سالم و رسیدن به آن کاری سخت اما پرفایده است. انسانی که میداند هدف از زندگی رشد و رسیدن هرچه بیشتر به خداوند و نزدیک کردن تمام معانی و سختی ها به این مفاهیم است. زمانی که به این درک و آگاهی رسیدیم تمام آنچه که رخ میدهد را علامت رحمت و محبت خداوند درک خواهیم کرد.

اینکه تمام آنچه که برای من و شما رخ میدهد هرچند سخت و گاهی غیرقابل باور و تحمل است، حتماً ولو اینکه نتیجه ی اشتباهات ما و عدم داشتن رفتار صحیح در آن مسیر بوده باشد در همان نیز خداوند بنا به رحمت بی پایان خودش برایمان موهبتی درنظر می گیرد که به مرور زمان متوجه آنها خواهیم شد.

شخصیت سالم کسی است که تمام آنچه که هست و دارد را همه از سمت خداوند می بیند و لذا کسی که در منزل رحمت و برکت خداوند اجاره نشین و وام دار فضل و کرم او باشد خودش را طلبکار و مدعی حساب نمیکند، دچار غرور نسبت به خود و تمام آنچه که ظاهراً متعلق به اوست نمی شود و بی شک رفتار، گفتار و منش درست تری دارد. یادمان باشد رشد توأمان با تحمل سختی ها و رنج های بسیاری است اما همواره دست حمایت خدا در تک تک لحظات دستگیر ما خواهد بود و قطعا شیرینی صبر و تحمل در این مسیر عاید ما در زندگی به شکل های مختلف خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۸:۰۵
mina nikseresht
جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ب.ظ

فیلم پیشنهادی : 1BR

داستان فیلم ماجرای دختری است که به خاطر مشکلات خانوادگیش از آنها جدا می شود. در مسیر فیلم متوجه اختلاف اخلاقی دختر با پدرش می شوید و اینکه به خاطر خیانت پدرش به مادرش حاضر به ادامه ی زندگی با پدر نیست و برای مهاجرت و پیدا کردن کار به شهری از امریکا مهاجرت میکند و در این جدایی و مشکلات درگیر زندگی با همسایگانی می شود که اتفاقات بدی را برایش رقم می زند و در خلال این مشکلات متوجه وجود پدرش و ارزش خانواده و آزادی که داشت می شود.

توصیه نمی کنم فیلم را ببینید چون فیلم حاوی صحنه های دردناکی است که البته میتوانید از آنها رد شوید و شاید هم اثر روانی خوبی روی شما نداشته باشد، اما اگر تحمل و تاب آوری روانی خوبی دارید پیشنهادم دیدن این فیلم است البته که ادارکات و درک ما از فیلم ها به خاطر تجارب و دانش مان متفاوت است اما میخواستم چند نکته ای که برداشتم بعد از دیدن این فیلم بود با شما به اشتراک بگذارم و زمانی که این فیلم را دیدید برگردید و این نکات را دومرتبه بخوانید:

1-متاسفانه ما همیشه زمانی متوجه ارزش و وجود چیزی یا کسی یا کسانی در زندگی مان می شویم که یا آن را از دست داده ایم و یا بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی ها و از دست دادن فرصت ها دیگر فرصت جبرانی در اختیارمان نیست و یا باعث ایجاد آسیب و زخمی در روان دیگری می شویم که گاهی این آسیب ها جبران ناپذیرند. من افراد زیادی را می بینیم و یا دیده ام که هیچ گاه قدردان نعمت خانواده و گرمی و صداقتی که در آن وجود داشته نبوده و نیستند. من افرادی را می بینم و دیده ام که هیچ گاه تمرکزشان روی نکات مثبت اطرافیان شان نبوده و نیست و بیشترین تمرکزشان روی نبودها و کمبودها و نیست هایی بوده و هست که گرمی و شیرینی زندگی را بر خود و بر اطرافیان تبدیل به سردی و تلخی کرده اند. من همسران زیادی را دیده ام که در طول مسیر زندگی به جای آنکه کنار هم و با هم بر مشکلات پیروز باشند پشت هم را خالی کرده اند و البته که خیلی ها هم این وسط هستند که به دلیل بهانه های واهی و نه ذهنیت شان رو به خیانت آورده اند. من خانواده هایی را دیده ام که با مشکلات کوچک زندگی از پا در آمده اند و در معرض فروپاشی واقع شده اند. به نظرتان اگر روزی چندبار به اطرافیان مان محبت و عشق نثار کنیم و یا نکات مثبت و خوب شان را به جای نکات منفی در ذهن مان بزرگ کنیم بسیاری مشکلات و اختلافات ارتباطی حل نخواهد شد؟ شما چند زن و شوهر را می بینید و یا دیده اید که حتی راه ابراز محبت و گفتگو و بیان احساسات را نه تنها یاد نگرفته اند بلکه به دنبال یادگیری هم نبوده و نیستند و دایم مشکلات را تقصیر هم می اندازند به جای آنکه به فکر پیدا کردن راه حل و همکاری با هم باشند؟ شما چند خانواده را می شناسید که نه هر روز بلکه هفته ای یا حتی ماهی یک بار به هم ابراز محبت و احساسات کنند؟ شاید باورتان نشود اما اغلب ما حتی راه ابراز کلام و بیان مناسبی در احساسات نداریم. من همسران زیادی را می شناسم و دیده ام که غرور و بیان نکردن احساس شان را نشانه ی شان و عزت خود تلقی می کنند و مردان زیادی را هم می بینم و دیده ام که در مقابل احساسات مثبت و دلگرم کننده ی  همسرشان نه روی خوشی دارند و نه کلام دلنشین و گرمی که به این آگاهی رسیده باشند که اگر این احساسات نباشد زندگی رو به سردی و در نتیجه طلاق عاطفی پیش می رود. و البته به جایش تمام تمرکز ذهن آنها روی نداشتن آن ویژگی و سرکوفت زدن بر روی فلان عیب و ایراد است که البته اینها باید قبل ازدواج بررسی و اصلاح می شد و نه وقتی که چندسال از زندگی مشترک می گذرد و این زندگی نه آگاهی خوبی دارد و نه میل به دانستن برای یادگیری و من افراد زیادی را می بینم که حتی اصلاً برایشان حتی مهم هم نیست که یاد بگیرند بیان احساسات چقدر باعث گرمی و نشاط در زندگی مشترک و خانوادگی می شود و اگر مردی یا زنی همسری این چنین دارد شاید زمانی قدر این داشته ی خود را بداند که یا نداشته باشد و یا با دیدن ضعف های دیگران متوجه دارایی و داشته های زندگیش شود.

2-انسان توانایی فوق العاده ای دارد برای رسیدن به هدف ها و آرزوهایش اما خداوند همه ی این دارایی ها را برمبنای اراده و خواست ما قرار داده است. در این بین این ما هستیم که باید مراقب ورودی های جسمی و روحی خود باشیم. گوش دادن به حرفها و نصایح دیگران بدون تجربه کردن سختی ها، زمینه ی درک و دریافت ما را پایین می آورد و این ما هستیم که با تجربه کردن و بهره بردن از تجربه های دیگران، زمینه ساز رشد اخلاقی و روانی خود باشیم. انسان در سختی ها شکوفا می شود  و اگر به این درک مهم برسیم که سختی ها نه تنها مانع ما در زندگی نیستند بلکه شهود و استعدادهای پنهان ما را هویدا می کنند و از ما انسانی قوی می سازند. منتها چون به دایره ی امن روانی خود عادت می کنیم به محض مواجهه با اولین سختی ها غر زدن و ناله زدن به جان عالم و آدم می شود جز مکانیسم های دفاعی روانی ما.

3-افکار ما زندگی ما را می سازند. زمانی که شخصیت سارا در فیلم به مردی که نقش صاحبخانه را بازی میکند و حق آزادی زندگی و اراده ی انتخاب را از او سلب میکند و با حرفها و آموزش های اجباری او را به زندگی که برایش تدارک دیده است مانند یک برده ای که حق انتخاب و تصمیم و اراده را ندارد رفتار میکند، در نهایت با حرفهای دوستش که در معرض مرگ و تهدید جانی برای آماده شدن برای برده داری به خودش می آید و با شجاعت آن افکار را کنار می زند و برای آزادی و اراده ی زندگی مجدد و برگشتن به نعمتهای زندگی پیشینش مبارزه میکند، شما به وضوح نیروی این افکار را که در واقع زندگی ما را تسخیر میکند می بینید. این افکار ماست که از اطرافیان و نکات منفی آنها برای خودمان دیو می سازیم، انعطاف ناپذیری کمی در مقابل شان از خود نشان می دهیم و قدردان نعمت بودن و داشتن خانواده نیستیم. آن وقت زندگی را کسالت بار و تکراری می بینیم چون تمامی چیزهایی که داریم برایمان عادی و تکراری می شود. به همین دلیل خداوند مکرراً در قرآن انسان را آفریده ای ناسپاس می نامد و در بسیاری آیات قرآن به این اشاره میکند که انسان ناسپاس است و براستی که این چنین هستیم. تا زمانی که نعمت امنیت، آسایش، راحتی، کار، تفریح،همسر، خانواده، فرزند و ... داریم هیچ گاه آنطور که باید قدر تک تک اینها را نمی دانیم و سپاسگزار در رفتار، گفتار و افکارمان نیستیم.

4-من خانواده هایی را می شناسم که فرزندان را مجبور به پذیرش سنت ها، افکار و باورهایشان می کنند. من همسرانی را دیده ام که همسرشان را به زور محدود و یا حتی تهدید به پذیرش افکار و عقاید خود می کنند و از آن طرف هم جامعه ای هست که به این تفکر و باور دامن می زند. اما با دیدن این فیلم به شکلی ملموس خواهید دید که خداوند مهربان تا چه اندازه ما را آزاد و رها آفرید و قدرت اختیار و انتخاب با عقل و آگاهی را به ما ارزانی داشت تا خودمان انتخاب و رفتار کنیم. در نهایت خواهید دید که نتیجه ی اجبار، زور و بی احترامی و یا سرزنش برای پذیرش افکار و باورها چه اثرات روانی بر روی ما دارد. مطمئناً آن چیزی که ما با آزادی و اختیار در انتخاب به پذیرش و باور آن می رسیم در ما ماندگارتر است تا اینکه با سرکوب احساسات و یا تحت احساساتی راهی را انتخاب می کنیم که در آن دوام و جاودانگی وجود ندارد و یا براساس سنت و رفتار و باورهای خانواده و پدر و مادر است.

5-هیچ کس به اندازه ی خانواده ای که داریم مراقب امنیت روحی و روانی ما نیست. پدر و مادر در سالهایی که ما توانایی انجام کار و انتخاب مسیری را نداشتیم به ما این اراده و اختیار را داد تا خودمان رشد کنیم و در این مسیر به هر صورتی که توانست از ما و روان ما محافظت کرد تا رشد کنیم و ما چقدر میتوانیم قدردان این نعمت باشیم؟ به اندازه ای که در نبودن آن درک کنیم که بودن اینها چقدر در زندگی ما و در رشد روانی و عاطفی و اخلاقی ما مهم بوده و هست.

6-در نهایت در پایان فیلم این را شاید احساس کنید که خداوند چقدر مهربان، مراقب و حمایتگر وجودی ماست که بسیاری بلاها را از ما دور میکند، ما را بخاطر ناسپاسی ها و قدرناشناسی هایمان از نعمتهایش محروم نکرده و برای ما قدرت انتخاب، اختیار و تعقل قرار داده تا بتوانیم راه رشد و مسیر شکوفایی خود را پیدا کرده و در راه آن حرکت کنیم.

امیدوارم که روز به روز چشمان ما بر روی نعمتهایی که داریم بیشتر باز شود و قدردان تک تک لحظات پر از مهری باشیم که خانواده مان، همسایه هایمان، دوستان مان برایمان فراهم میکنند. شاید بسیاری از کسانی که امروز، امشب و در این لحظه نعمتی را ندارند و یا کسی را به هر دلیلی از دست داده اند آن نعمت بهشان بازمی گشت بیشتر و بهتر احساسات شان را بیان می کردند و به آنها یادآوری میکردند که حضورشان در زندگی شان چقدر باعث دلگرمی، قوت قلب، پیشرفت، و رشد بوده. شاید باید یاد بگیریم که این بهترین ویژگی یک فرد موفق است که به جای تمرکز بر روی بدی ها، کاستی ها و ضعف های زندگی و دیگران و اطرافیانش میتواند قلبی بزرگ داشته باشد که خطاهای آنها را نبیند، آنها را ببخشد و باز هم به آنها مهر بورزد و عاشقانه به آنها خدمت کند که به نظرم مهم نیست شما چه اندازه در مادیات غرق هستید و یا دارایی هایتان چیست، اگر شما میتوانید قلبی بزرگ داشته باشید که باعث خیر و برکت در زندگی دیگران و دادن امید و دلگرمی به آنها باشید و گرهی از کار و زندگی آنها باز کنید و یا خیرها و برکات زیادی به دست تان جاری شود این بزرگترین دارایی و ثروت آدمی است که بعد از ترک این دنیا به کارش خواهد آمد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۲۳:۱۱
mina nikseresht

چاکرا

همه مان دوست داریم انسان های اثرگذاری باشیم. کم نداریم کسانی که تحصیلات عالیه دارند و تلاش می کنند تا حرفها و کلمات و رفتارهایشان اثرگذار باشد. اما آیا همه ی ما میتوانیم اثرگذار باشیم؟ چرا بعضی ها اثرگذاری بالایی بین اطرافیان، دوستان، همکاران و عوام مردم دارند اما بعضی ها نه؟ با وجود همان تحصیلات عالیه، یا ثروت یا اسباب و لوازمی که موجب اثرگذاری می شود باعث اثرگذاری و ماندگاری بر روی دیگران نمی شوند؟

چرا با وجود اینکه آن شخص در سمت های مختلفی قرار می گیرد، مدارج عالی را در بهترین مکان های آموزشی طی میکند اما فقط برای قشر محدودی چون خود اثرگذار است آن هم در همان برهه هایی که در زندگی در آن واقع می شوند و بعدها درطول راه، یاد و اثر آن فرد یا افراد را فراموش میکنند و درگیر روزمرگی و زندگی خود می شوند.

در اینجا ما بحثی داریم به نام انرژی روحی و روانی و انتقال آنها. تصور کنید وقتی فردی فشارش پایین می آید دکترش تجویز سِرُم میکند. با زدن سِرم این ضعف او برطرف خواهد شد و به حالت نرمال باز خواهد گشت اما اگر در راه انتقال آن از لوله ای که به دست و به سرم متصل شده است انسدادی پیش بیاید این منبع تغذیه ی بازگرداندن انرژی و ضعف جسمی نمیتواند به فرد برای احیای او کمک کند. روح ما نیز مانند جسم است. اگر عواملی باعث انسداد انرژی روحی ما شود، نمیتواند از منابع تغذیه ای خود انرژی لازم را دریافت کند و این گرفتگی ها باعث عدم انتقال انرژی و اثرگذاری خواهد شد.

در بدن ما چاکراها منابع انتقال انرژی اند. این چاکراها منابع انرژیها به عبارتی شریان‌های حیات می‌باشند. چاکرا واژه‌ای سانسکریت به معنای دروازه است.

چاکراهای اصلی در بدن وجود دارند و هر چاکرا ارگانهایی را کنترل می‌کنند و طبعاً مسئول شکل‌گیری اخلاق و رفتارهای ما و همچنین مقاومتهای ما در برابر بیماریها یا موارد اخلاقی یا ضعف ما در قبایل سایر بیماریها و سایر خصوصیات اخلاقی می‌باشد. تمام هستی یعنی تمام رنگها (حس بینایی). اصوات (حس شنوایی). خوردنیها (حس چشایی). بوها (حس بویایی). اجسام (حس لامسه). مطالب (قدرت فکر و منطق) می‌توانند چاکراهای ما را پر یا تخلیه کنند.

به اثرگذاری اشاره کردم. به اینکه چرا کلام بعضی اثرگذار است و باوجود آنکه به زعم آن فردی که تحصیلات عالی در مراکز عالی دارد و یا سمت و عنوان خاصی اما آن فرد اثرگذارتر است؟

چیزی که دراین مبحث اشاره میکنم موضوع چاکرای گلوست که در صورت انتقال انرژی و باز بودن آن باعث اثرگذاری و داشتن نفوذ کلام و بیان ما می شود.

چاکرای گلو یا حلق -ویهودها (Throat chakra- Vishuddha - Vishuddhi) که روی حلق قرار گرفته‌است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است. این رنگ روی بیماری‌های گرفتگی گلو و ناراحتی‌های عصبی تأثیرگذار است.

منطقه: پائین و پشت مهره گردن، بین گودی گلو و حنجره

غدد اصلی: تیروئید

رنگ: آبی کمرنگ

عطر: گل سرخ

عضو وابسته: حلق. تارهای صوتی. دهان. فک. پاراتیرویید. زبان. گردن. لنف‌ها. غدد عروقی. چرخه ی قاعده گی. مثانه

شکل: نیلوفر شانزده پر

حالت طبیعت: نور شفاف آبی آسمان کمک می‌کند.

عملکرد: خرد. ارتباط. اعتماد. سخنور. بیان. خلاق. محتاط. طراح و برنامه‌ریز. نظم. سازماندهی صداقت

احساسات این مرکز: توسعه و شفا

حال در این بین عواملی وجود دارد که در صورتی که مراقبه بر روی خود نداشته باشیم و به مسیر خودسازی و باز بودن و فعال بودن انرژی های روانی قرار نگرفته باشیم با مشکلات زیر درگیر می شویم که اینها سبب انتقال انرژی منفی و عدم اثرگذاری کلام، رفتار ما خواهد شد و صرفاً اگر هم به دلایلی اثرگذار و مورد تایید باشیم اثر ماندگار که سبب تغییر و تحولات اخلاقی و روانی می شود نخواهیم داشت:

1-دروغگویی:

از بزرگترین مشکلاتی که چاکرای گلو را آلوده میکند، دروغ گفتن است. کسی که دروغ میگوید، بر علیه حقیقت اقدام میکند و حقیقت اصلی، عشق یا خداوند است. به همین خاطر، در بیشتر ادیان نیز تاکید شده است که دروغگو دشمن خداست. در سخنی از امام معصوم آمده است: دروغ نگویید حتی به شوخی.

وقتی در مسیر خودسازی و تغییر خود واقع می شویم مهم این است که نسبت به خود آگاه باشیم در صدد جبران گذشته بربیاییم و سعی هرچه بیشتر بر کلام و رفتار خود کنیم. آگاهی نسبت به خود داشتن و پشیمانی از آنچه بوده و هست سبب می شود منابع فیض الهی و قرار گرفتن شما در مسیر صحیح فراهم آید.ضمن اینکه شما فرد اثرگذاری خواهید بود چه به آن آگاه باشید و چه نباشید.

2-شایعه پراکنی:

یکی از مشکلاتی که مرتبط با چاکرای گلو و در ارتباط با کلمه است شایعه پراکنی است. شایعه سخنی است که فرد دانسته یا ندانسته در سطحی گسترده در محیط و در جامعه ی واقع شده در آن پخش میکند ولی تاثیر مخرب تری دارد، چون محدوده ی بزرگتری از انسانها را در برمی گیرد. وقتی دقت می کنیم می بینیم بسیاری از ما خواسته یا ناخواسته درگیر این مسأله می شویم و چه بسا این کار سبب تهمت زدن های ذهنی، کلامی و رفتاری به دیگران می شود که آثار و کارمای عمل زشت ما را به دنبال خواهد داشت و نکته ی قابل توجه در این موضوع این است که فردی که مورد تهمت واقع می شود در ظاهر است که خیال میکند قرار است به او آسیبی با آن تهمتها وارد شود در حالیکه خداوندی که نگهدار و نگهبان ماست، قرار است با این امتحان ما را در معرض رشد روحی و رسیدن به مراتب انسانی بالاتر قرار دهد ضمن اینکه به مرور زمان افرادی که مبتلا به این رفتار زشت می شوند، به خودشان در واقع آسیب زده اند و کارمای آن عمل و رفتار را درک خواهند کرد.

3-قسم خوردن:

یکی از کارهای بسیار زشتی که در بین افراد زیادی به صورت عادت درآمده و روزانه به صورت ناآگاهانه و ماشینی از آن استفاده می شود: قسم خوردن است. اگر کار درستی انجام شده، نیازی به قسم خوردن نیست. قسم خوردن، باعث می شود میدانی برای جولان ایگوها فراهم شود. با قسم خوردن، ما میخواهیم حقانیت خود را ثابت کنیم که این برحق بودن، در محدوده ی ایگوی غرور است.

4-تهمت زدن:

در برخی اوقات، تهمت و افترا، به صورت آگاهانه انجام می شود و ما برای اینکه شخصی را بدنام کنیم و او را در بین مردم خوار و ذلیل کنیم عملی را که او انجام نداده به او نسبت می دهیم. در واقع، تهمت بدترین نوع دروغ است.

این را هم میگویم که افرادی که با آگاهی این کار را انجام میدهند و به فرد درستکاری تهمتی می زنند حتماً در معرض کارمای عمل زشت خود واقع می شوند و کمترین اثرش محرومیت از درک حضور و وجود خداوند و البته پیش آمدن گرفتاری هایی در زندگی شان است که این افراد نمیتوانند محبت و عشق را در زندگی خود درک کنند.

5-طعنه و کنایه:

طعنه سخنی تلخ و تند، گاهی اوقات وقتی در جمعی حضور داریم و از کسی خوش مان نمی آید در کلام مان نسبت به آن شخص عباراتی وجود دارد که صرفاً متوجه اوست. ولی این عبارت ها با لحنی بسیار تند و تلخ بیان می شود و ممکن است موجب آزردگی طرف مقابل گردد. طعنه را زبان شر گفته اند.

6- فحش، کلمات رکیک:

یکی از عادتهای بدی که در اغلب جوامع وجود دارد استفاده از سخنان رکیک، فحش در گفتگوهای روزمره است. کلماتی که بار منفی انرژی بر عملکرد چاکرای گلو و تاثیر مخرب گذاشته و در موارد وخیم تر با جذب انگل های انرژی خوار به گلودرد و سرماخوردگی و غیره ختم می شود.

از دیگر مواردی که میتوان به انسداد چاکرای گلو اشاره کرد شامل:

عیب جویی کردن، سخن چینی، تملق و چاپلوسی، لعن و نفرین کردن، با مکر و حیله سخن گفتن، حرفهای ناامید کننده زدن، دادن القاب بد به دیگران، غیبت کردن، افشای اسرار، تحقیر و اهانت، پرحرفی، سرزنش کردن.

امروز روز اجابت است. روز اینکه فکر کنیم به تمام روزهای گذشته و به هفته هایی که گذشت و ما میتوانستیم بهترین عملکرد خودمان را داشته باشیم. به رفتارهای خوب و بدی که در حق خود و دیگران مرتکب شده ایم. به حقوقی که نسبت به خود و یا به دیگران ادا کرده یا نکرده ایم و پشیمانی نسبت به آنچه رخ داده و اظهار جبران عملکردهای خودمان نسبت به آنچه از دست رفته است.روزهایی زیادی هست که گاهی در خلال روزمرگی ها به شخصیت حُرّ فکر میکنم. حری که در سپاه دشمن و روبروی امام حسین علیه السلام قرار گرفته بود اما به ناگهان و با گرفتن تصمیمی درست که حتما به اذن و اشاره ی خداوند مهربان بوده است تمام زندگیش تغییر کرد و عاقبت به خیر شد. پس ما میتوانیم در همین لحظه برای تغییر گفتار و رفتار خود و جبران آنچه رفت اقدام کنیم. خدارا شکر کنیم که هنوز فرصت زندگی و حیات داریم.

کسی یک شبه اثرگذار نشده است. اینطور نیست که کلام کسی به دلمان بنشیند درحالیکه آن افراد مراقبه بر روی حرفها، رفتارها و حتی ذهن خود نداشته باشد. اگر می بینیم امروز کسی اثر ماندگاری بر روی ما داشته است، سخن کسی در لحظه باعث تغییر رفتار و عمل ما می شود همه و همه نتیجه ی مراقبت های روحی و معنوی و اخلاقی اوست. پس اینها ربطی به تحصیلات و ظواهر دنیای ما ندارد بلکه این روح ماست که باید هرچه بیشتر پاکیزه شود.

قلب ما مرکز حضور و وجود خداوند است. کلام ما بیانگر اعتقاد به این حضور و ظهور است و کسی یا کسانی که متوجه این حضور نیستند بی شک در مسیر خودسازی و مراقبه های روحی و اخلاقی قرار ندارند و به اندکی از دنیا همیشه خشنود و راضی اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht
پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۲ ب.ظ

عالی ترین چیزها از درون شکفته می شوند

 

دانش و تجربه، دورابطه ی همسو با یکدیگر دارند. زمانی که دانشی را فرا می گیرید نیاز به تجربه کردن و آزمایش دانش خود دارید تا بتوانید نگرشی تازه و دریچه ای جدید به روی زندگی خود و آفرینش بگشایید. افرادی که از تجربه کردن هراس دارند از عزت نفس پایینی برخوردارند و برعکس آنان که اهل ریسک کردن و کسب تجربه در آموختن دانش هستند دریچه ای تازه به روی روح و روان خود می گشایند. آنها به درجه ای از خودآگاهی و کشف حقیقت نائل می آیند که دریافت ها و شهود آنها از هستی را بالا خواهد برد. حال عده ای که از تجارب دیگران بهره می برند تا راه درست زندگی را کشف یا پیدا کنند همان دسته افرادی هستند که دارای عزت نفس پایین و خوداگاهی ضعیفی نسبت به خود اند.

میخواهم مثالی از تجربه و خودآگاهی را به شما انتقال دهم. این بار به رفتارهای آن دسته که از تجارب دیگران در شبکه های اجتماعی بهره می برند دقت کنید. به عنوان مثال فردی که بسیار علاقه مند به آشپزی است و در شبکه و فضای اجتماعی خود افرادی را که مهارت در این موضوع دارند انتخاب و دنبال میکند. از تجارب او بهره می برد و مو به مو دستورات او را در غذا درست کردن انجام می دهد. حتی نوع تزئین و موادی که فرد برای آن دستور به کار می برد را هم به آن دستورات اضافه میکند. غذا مثال ساده ای است از نوع رفتار این افراد. در این بین چه اتفاقی افتاده است؟ فرد به سطح خودآگاهی خود نرسیده است در نتیجه راه تجربه را بر زندگی خود می بندد و مانند آن ماشین برنامه نویسی شده ای عمل میکند که یک برنامه نویس آن را ساخته و به آن کدهایی برای اجرا داده است. آیا آن ماشین امکان تجربه و کشف و شهود را در زندگی خود دارد؟ خیر. ( شما را به دیدن سریال westword دعوت میکنم. آدمهای برنامه ریزی شده و ساخته شده ی دست بشر.) این افراد دقیقاً با خود همین کار را میکنند.کم کم این دسته از سبک زندگی و تجارب افرادی قابل احترام و علاقه مند به خود پیروی میکنند. نام فرزندشان را برحسب زندگی آن فرد که مورد علاقه ی آنهاست انتخاب میکنند و مشغول به شبیه سازی تمام زندگی خود با افراد موردعلاقه و احترام خود می شوند. به این ترتیب وارد جریاناتی می شوند که نه تنها راه کشف و شهود را می بنند بلکه تبدیل به مترسک های سخن گویی می شوند که نوع زندگی و سبک زندگی خود را برای دیگران تبلیغ میکنند تا برای آن دیگران الگو شوند و آن دیگران هم از روی دست آنها زندگی خود را بچینند. کپی برداران الگوسازی که خود زندگی شان را از روی دست دیگران ساخته اند. البته که تقلید نشانه ی ضعف عزت نفس و خلاقیت فرد می باشد.

(دقت کنید الگوبرداری از سیره ی انسان های وارسته  که دارای عصمت اند مثل انبیا و پیامبران و امامان الهی با انسان ها متفاوت است و اتفاقاً آن الگوبرداری و عمل به دستورات و تعالیم آنها راه خلاقیت، خودآگاهی و کشف و شهود را به روی انسان باز خواهد کرد.)

در این بین شما افرادی را پیروی می کنید که نمی دانید در چه سطحی از انرژی و فرکانس واقع شده اند؟ البته که نمی دانید این انرژی ها و فرکانس ها به صورت ناخواسته به شما منتقل خواهد شد  و البته که شما با پیروی از دیگران و استفاده از تجارب آنها که مربوط به زندگی خود آنهاست باعث مسدود شدن کانال ها و چاکراهای خود شده اید. من با خواندن غم نامه ها و ترس ها و تهدیدها یا حتی لذت های زندگی آن فرد که در شبکه های مجازی مشغول ثبت گزارشات روزانه ی خود است، سطح انرژی خود را پایین خواهم آورد. چرا؟ چون به مرور مشغول مقایسه جای جای زندگی خود با آن فرد مورد علاقه ام خواهم شد. آیا مقایسه سطح انرژی پایینی ندارد؟! البته هستند افرادی هم که اهل مقایسه نیستند که البته تعدادشان کم است. غالب افراد از عزت نفس پایین رنج می برند.

برخلاف اکثر افراد امروزی که بسیار علاقه مند این هستند تا جمعیت بیشتری را جذب خود کنند تا بازی مراد و مریدپروری را راه بیاندازند تا افکار، تجربیات، باورها و دانش خود را که در مسیر زندگی خویش کسب کرده اند به دیگران انتقال دهند، این روزها بیشتر دنبال این هستم تا دور و برم را آنقدر شلوغ نکنم تا کسی را مرید خودم سازم یا از فرورفتن در خلاهای درونی که منجر به تجربه هایم از درک هستی می شود باز بمانم. دقت کنید حرف من چیز دیگری است. شنیدن تجربیات دیگران خوب است. استفاده از نظر متخصص امور در نقاط مختلفی که مورد نیاز است هم گاهی لازم است اما تقلید و قدم به قدم پیش رفتن زندگی من یا پیروی از اصولی که افراد عادی برایمان مشق میکنند مخالف نظر بنده است. به شخصه از اصول و روش ها و تجربیات دیگران برای رسیدن به هدفی یا خواسته ای یا حتی روزمره هایم مثل آشپزی استفاده نمی کنم. چرا؟ اولاً که راه خلاقیت و خودآگاهی را می بندد دوما ما هر کدام باید مسیر رشد و تعالی خودمان را برویم تا به شعور و درک و شهود برسیم.

حالا برویم سراغ اینکه بالا بردن سطح انرژی به شما چه کمکی میکند؟

ساده ترین شکل آن داشتن آرامش و نشاط هر روز است. بسیاری افراد هستند که از نداشتن انگیزه و توان حرکت برای انجام هدف هایشان شکایت می کنند. اگر در مصاحبه های بالینی آنها دقت کنیم و روند رفتار آنها را در زندگی مورد مطالعه دهیم قطعاً به نقاطی برخورد خواهیم کرد که فرد خودش را زندگی نکرده است. اصلا علاقه مندی ها و زمینه های مورد استعداد خویش را نمی شناسد و به دنبال این است تا هر کسی را در یک زمینه ای دنبال کنید تا به آن چیزی که خانواده، جامعه یا افراد از موفقیت برایش تعریف کرده اند برسد. روزی که چشم باز می کند تا خودش را پیدا کند یک فرد سردرگم و آشفته به نظر می رسد که قدرت انجام هیچ کاری را ندارد.

افرادی که به خودآگاهی می رسند دارای انگیزه ی لازم، اعتماد به نفس و هدفی برای دنبال کردن در زندگی شخصی خود هستند. در این مسیر است که فرد به رشد و تعالی و خودشکوفایی می رسد و البته که خودآگاهی به دنبالش خلاقیت را هم به دنبال دارد.

ما نیاز داریم خودمان را خالی کنیم. از شلوغی ها ی اضافه، از افرادی که بدون دقت در سطح انرژی آنها، آنها را وارد دایره ی زندگی مان می کنیم. افرادی که افکار، گفتار و رفتار منفی دارند. ما نیاز داریم برای بالا بردن سطح انرژی خود پاکسازی انجام دهیم. دقت کنید به رفتار عرفا و مرتاض ها که بسیاری از روزها به غارها و خلوت هایی پناه می برده اند تا به خلا درونی برسند یا قسمت هایی از شبانه روز را که سطح انرژی کیهانی بالاست مثل قبل طلوع آفتاب به مراقبه های روحی یا عبادت بپردازند.

آن وقت بسیاری از افراد امروز به محض آنکه خلا درونی خود را حس می کنند سراغ شبکه های اجتماعی یا افرادی می روند تا این خلا درونی را پر کنند. آنها از خالی بودن درون شان می ترسند و این یعنی سطح انرژی پایین. در حالی که این خلا درونی به پاکسازی روان و روح شما کمک می کند و البته راه اتصال به منبع عظیم انرژی یعنی خداوند مهربان مان است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ق.ظ

باید از درون هیچ شد تا در بیرون همه چیز شویم!!!

 

آدمیزاد آن گونه خلق شده تا به بالاترین نقاط کمال و توانایی برسد اما غرق شدن در دنیای مادی او را ازین کمال دور می سازد وتا آنجا فرد را پیش می برد که کم کم حتی به توانایی هایش برای داشتن یک زندگی آرام و مطمئن شک میکند. این نگریستن در دنیای مادی تمام حواس های او را درگیر خود میکند و به طرف مادی گرایی سوقش میدهند. عالم ماده او را به سمت خلق های ناهماهنگ با فطرتش پیش می برد. آن وقت است که فرد با غرق شدن در مادیات ممکن است حسود، بدبین، کنترل گر و دارای فازهای منفی از انرژی شود.

بعضی ها ازم می پرسند چطور می شود آدمهای مثبت را که سرشار از انرژی اند به زندگی خودمان وارد کنیم؟ در پاسخ اینجا میگویم زمانی که ابعاد مادی شما کمتر می شود و به طرف سرشت خود حرکت میکنید، زمانی که افکار خود را از هر آنچه که در ابعاد مادی است پاکسازی میکنید و به مراقبه های ذهنی مشغول می شوید. زمانی که قلب تان را از کینه، نفرت، دشمنی، خشم و تمامی اینها پاک می کنید و برای خودتان نگرش تازه ای از آفرینش و انسان ها و رفتارهای آنها می سازید تمامی آنها در شما انرژی با فرکانس و ارتعاش مثبتی تولید میکند تا افرادی را به زندگی تان بکشاند تا هم سطح انرژی ذهنی و فکری و رفتاری شما باشند.

سوال دوم که گاهی دوباره از می پرسند این است که ما خیلی سعی میکنیم مثبت باشیم و انرژی مثبت به بیرون بفرستیم اما اطرافیان مان اینطور نیستند و چطور میتوان مانع اثر آنها بر روی خودمان شد؟ تصور کنید بین شما و فردی که مقابل شما ایستاده است تا به طرف تان ظرف آب جوشی را پرت کند شیشه ای حائل شده است، زمانی که فرد این کار را انجام می دهد به جای آنکه آب روی شما بریزد تا شما را بسوزاند آب به سمت شیشه پرت می شود و به شما آسیبی نمی رسد. هر اندازه فرکانس های شما که دارای بسامد بالایی است از لحاظ فکر، نگرش، گفتار و رفتار دارای ارتعاش مثبت باشد میان شما و اطرافیان حائلی واقع می شود که در شما اثر نخواهد کرد و این تماماً به شما بستگی دارد تا سطح انرژی خود را بالا ببرید.

کم کم خواهید دید اگر فرد حسود یا بدبین یا بدخواه در اطراف شما باشد به جای آنکه او روی شما اثر بگذارد و انرژی های منفی اش را به شما با رفتاری انتقال بدهد شما منشا اثر خواهید شد و او را به سمت صحیحی هدایت خواهید کرد.

چطور می توان انرژی خود را بالا برد؟ آیا میتوان با این انرژی به سمت هدفها و خواسته های زندگی خود حرکت کرد؟ پاسخ بله است.

ما در هشت سطح از آگاهی تعریف شده ایم:

سطح اول آگاهی، شخصی که عملی اشتباه را انجام می دهد، اصرار دارد که عمل او درست بوده و دیگران را محکوم میکند. این شخص به خاطر اعتقاد عمیق برای انجام عمل اشتباه خود از انجام هیچ کاری پروا نداشته و دست به انجام هر کاری می زند تا عملش را به کرسی نشاند. ( این اشخاص به آگاهی و شعور هستی نمی رسند و در همان سطحی که هستند باقی می مانند.)

سطح دوم آگاهی شخص پس از انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و از درون احساس پشیمانی میکند ولی این پشیمانی را بروز نمیدهد.( منشا این رفتار غرور است و غرور مانع رسیدن به سطح انرژی بالا می باشد به خاطر منیت های درونی.)

سطح سوم آگاهی شخصی در حین انجام عمل اشتباه خود پی به اشتباه خود می برد و دیگر آن را ادامه نمیدهد. شخص قادر به کنترل احساسات و افکار خود می باشد.( فرد خودکنترلی خوبی روی خود دارد اما باز هم مطلوبیت سطح انرژی را ندارد.)

چهارمین سطح آگاهی شخص قبل از انجام عملی اشتباه متوجه آن عمل شده و آن را انجام نمیدهد.

پنجمین سطح آگاهی شخص خود عمل اشتباهی انجام نمیدهد ولی اعمال اشتباه دیگران موجب آزار و خشم او می شوند

ششمین سطح آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و با دیدن اعمال اشتباه دیگران احساس ترحم و دلسوزی نسبت به آنها میکند.

سطح هفتم آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و دیگران را نیز قضاوت نمیکند و در نهایت بهترین و مهمترین و اثرگذارترین سطح از آگاهی عشق است.

زمانی که فردی به مرحله ی هشتم از آگاهی می رسد بیشترین انرژی را خلق میکند و آن وقت تمامی رفتارها در راستای منبع عظیم عشق سازماندهی می شوند. در این مرحله است که فرد از ابعاد مادی خارج شده و نگرشی سراسر محبت آمیز به تمامی هستی دارد. فکر نمی کنم هیچ انرژی هم فرکانس با عشق و محبت در عالم ماده خلق شده باشد. در این مرحله است که شما میتوانید عوالم مادی خود را کنترل کرده و برای رشد و تعالی خود از آن بهره ببرید و منشا اثر بر روی تمام خلقت باشید که البته رسیدن به این مرحله و اوج گرفتن ها نیاز به مراقبه ها و موازنه های روحی، اخلاقی و معنوی دارد.

زمانی که عشق در زندگی تجلی می یابد دریچه ی جدیدی از زندگی به رویتان گشوده خواهد شد و آن وقت هیچ چیزی نمی تواند اثری منفی روی شما بگذارد. آن وقت محبت خود را بر روی گستره ی پهناور هستی پهن خواهید کرد و وارد دنیای تازه ای از زندگی خواهید شد.

در قدم های اولیه میتوان فاصله گرفت از آدمهایی که نمود مادی آنها منیت است. صفات منفی چون غرور، خودبزرگ بینی، حسادت و... غیره است. میتوان به جای خشم و کینه و نفرت نسبت به آنهایی که به زندگی تان خدشه ای وارد ساختند اینطور نگریست که آنها دریچه ی تاریکی از زندگی را به شما نشان داده اند و در عوض شما میتوانید با تغییر نگرش خود نسبت به اینکه با تواضع و خالی کردن دل و قلب از آنها در انتخاب های بعدی تان انسان های درستکارتر و پاکتری را از نظر روحی و روانی به زندگی تان وارد کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۸
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۴۳ ب.ظ

شما برای بخشیدن نیاز به زمان دارید. عجله نکنید!

بخشش و گذشت،  نیاز به طی کردن یک پروسه ی روانی دارد. به این معنا که مکانیزم مغز ما نیازمند گذار از یک سرای مراحل روانی، شناختی و رفتاری است تا بتواند فرد یا افرادی را که باعث پایمال شدن حقی از فرد شده است را ببخشاید. حال شما را برای عبور از این ساختار به طی کردن مراحل زیر آشنا می کنم:

«مرحله ی اول: تنظیم هیجانات»

زمانی که دیگران خطایی را در حق ما مرتکب می شوند که باعث آزرده شدن روح و روان ما می گردد و یا حقی از ما نادیده گرفته می شود ما از لحاظ روانی و هیجانی احساسات مختلفی را تجربه خواهیم کرد. احساساتی که شامل خشم، نفرت، غم، افسوس و در نهایت افسردگی که منجر به گوشه گیری و ناامیدی خواهد شد.

در این پروسه باید احساسات خود را بشناسیم و بتوانیم آنها را لمس کنیم تا در هر کدام از این احساسات قرار گرفتیم به دنبال فرافکنی و نسبت دادن آن به بیرون از خود و یا به دیگران نباشیم. هرگز نباید این احساسات را سرکوب کرد و به دنبال جایگزینی احساسات با احساسات دیگر گشت و تا از این حالات فرار کنیم. بلکه با درک اینکه بروز این هیجانات به خاطر وارد شدن آسیب به روان ما اتفاق افتاده باید قابل درک و تحمل باشد. وظیفه ی ما در قبال روان مان در این موقعیت مدارا کردن و سرپوش نگذاشتن روی آنهاست. شناخت از احساسات به ما کمک میکند بتوانیم هیجانات خود را تنظیم و تحت کنترل دربیاوریم در حالی که اگر آنها را سرکوب یا فراری بدهیم به شکل عقده های روانی و بروز رفتارهای نادرست که ناشی از همان خشم، نفرت، غم، افسوس و افسردگی است ما را غافلگیر خواهد کرد. در این هنگامی که به خاطر خطای دیگران شما در مسیر خشم قرار می گیرید باید به این موضوع آگاهی داشته باشید که زمانی ما نسبت به خطاهای دیگران احساس خشم پیدا می کنیم که دیدگاه مان، دیدگاه کمال گرایی و آرمان مدارانه نسبت به اشخاص باشد. نباید موقعیت های مادی، اجتماعی، خانوادگی، قومیتی، مذهبی افراد را دخیل در اشتباه شان قرار دهیم چرا که خود این باعث تشدید احساس خشم خواهد شد و آن وقت با استناد به این قراردادها نمیتوانیم با خشم خود کنار بیاییم. اگر دیگری اشتباهی به هر میزان کوچک یا بزرگ در حق شما مرتکب شد که باعث خشم شما گردیده است میتوانید با هدایت این خشم به سمت جهت مثبتی (انجام کاری در جهت تنظیم آن) آن را خنثی کرده و در جهت مثبتی آن را هدایت کنید. برای مثال اگر فردی پشت سر شما بدگویی کرده و آبروی شما را خدشه دار کرده است، در عوض شما میتوانید نسبت به حفظ آبروی دیگران و یادآوری نکات مثبت اخلاقی و رفتاری آنها، جهت روان خود را به سمت کنترل خشم تغییر بدهید. یادم هست خانمی که فرزندش را از دست داده بود و آنقدر نسبت به این موضوع خشم داشت به جای اینکه زمین و زمان و دیگران را مسبب آمدن بلا به زندگیش بداند و از آنها عصبانی و خشمگین باشد و شروع به نفرت پراکنی احساسی و روانی کند تصمیم گرفت برای کنترل این خشم به تمام کودکان بیماری در بیمارستان کمک مالی و یا عاطفی کند با سر زدن از آنها و نوازش شان. بدین ترتیب پروسه ی خشم را طی کرده بود و دیگر نسبت به اتفاقی که رخ داده بود عصبانی نبود.

«مرحله ی دوم: شناخت و تفکر»

زمانی که بتوانید احساسات و هیجانات ناشی از مسأله را تنظیم کنید و طی کردن مراحل هیجانی را جزء ساختارهای روانی خود بدانید و بپذیرید همه ی ما انسان ها برای گذار از مراحل این چنینی نیاز به شناخت خود و روان خود داریم تا بتوانیم با کمترین آسیبی خود را در آغوش بگیریم و نگذاریم لطمه ای به روان مان وارد شود آن وقت وارد مراحل شناختی می شویم که میتواند با روی کار آمدن منطق و تفکر ، ما را به سمت بهبود و سلامت روان پیش ببرد. آن وقت که فراتر از خود میتوان مساله را نگاه کرد و هرچند که هر از گاهی هم ممکن است هنوز خطای آن افراد در ذهن تان یادآوری شود اما این بار بدون بالا آمدن احساسات منفی.

در این مرحله شما میتوانید خوبی ها، قرابت داشتن یا نداشتن انسان بودن یا موقعیت ها و شرایط آن فرد یا افراد را به ذهن بیاورید و موقعیت رفتاری او را در آن وقتی که خطا رخ داده است مدنظر قرار بدهید و دلایل شخصی و غیرشخصی آنها را بسنجید و در مورد آن فکر کنید. آن وقت است که میتوانید خود را از بیرون تماشا کنید و فرصت یا قدرت انتقام داشتن یا نداشتن را بسنجید. در این مرحله شما قدرت انتخاب دارید. میتوانید سکوت کرده و با انجام رفتارهای صحیح تری بر منش خود بیافزایید و پاداش های الهی و دنیایی را به خاطر بسپارید.

ضمن اینکه در این مرحله شما میتوانید سهم خود را در آن موضوع یا اتفاق پیدا کرده و جلوی بروز آن را در آینده با اصلاح رفتار خود بگیرید.

«مرحله ی سوم: احساس عاطفی و پیامدهای آن»

در این مرحله که شما اندیشه و تفکر را پشت سر گذاشته اید از تنش های روانی تان کم شده است. احساسات، نگرش ها و رفتارهایی که در قبال فرد رنجاننده داشته تغییر میکند و از لحاظ روانی آماده شده است تا به سمت دیگری توجه کند. در گذار از این مرحله دیگر حس انتقام به سراغ فرد نمی آید و احساسات مثبت جایگزین احساسات منفی می شود. نگرش فرد نسبت به رنجاننده تغییر کرده است. قضاوت های قبلی فرد نسبت به رنجاننده عوض می شود و فرد در این مرحله به دنبال چاره جویی می رود.

«مرحله ی چهارم: تمایل و تصمیم به بخشش»

در این مرحله فرد با توجه به تغییراتی که در رفتار، شناخت و عواطفش پیش آمده است تمایل به گذشت پیدا میکند. هرچند که ممکن است هنوز هم احساسات غالب باشد. البته این بار احساساتی است که برخاسته از تفکر، تعقل فرد در مورد رنج و رنجاننده است. تمایل به گذشت و تمایل به اظهار آن، تصمیم و اراده بر گذشت، تصمیم به گذشت، و در نهایت اظهار گذشت در این مرحله رخ میدهد. در این مرحله احساسات مثبت و شدیدتر است و فرد خلاف و خلافکار را جدا می بیند و به دنبال چاره جویی و گذشت می گردد.

«مرحله ی پنجم: پیامدمهای بخشایشگری»

1-احساسات منفی از بین می رود و کینه جای خود را به بخشش میدهد. احساسات مثبت جایگزین آن می شود.

2-علاوه بر تغییر در احساسات، رفتار و شناخت فرد در موقعیت های بعدی نسبت به فرد خاطی تغییر کرده است.

3-رشد معنوی، کمال و ارزش انسان افزایش می یابد که باعث عزت نفس در او می گردد.

4-به دست آوردن آرامش درونی، رضا و خشنودی از رفتار خود.

5-احسان و نیکی نسبت به فرد خاطی؛ (در این مرحله، فرد ممکن است در ادامه ی معاشرت و رفتار با فرد تغییر جهت بدهد.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۴۳
mina nikseresht
يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ب.ظ

خلق عظیم با منیت جمع نمیشود....

« من» بخش بزرگی از ساختار روانی هر انسانی است. اینکه « من » بتواند تعادل بین واقعیت و نیازهای نهاد (نیازهای زیستی) انسان را برقرار کند نیاز به عوامل متعددی هست. ساختار شخصیت در بعضی بنوعی است که تمام زندگی صرف خواسته های نهاد میشود. نهادی که تمام اصلش برمبنای لذت و برآورده کردن نیازهاست. آنچه که مهم است و غالباً در موردش کم توجهی رخ داده قسمت «فرامَن» شخصیت است. جایی بین 3 تا 6 سالگی که تربیت باید به شکل صحیحی رخ بدهد. من میگویم خودخواهی، منّیت، خودبزرگ بینی، غرور و غالب صفاتی که به منیت ربط پیدا میکند درست در همین فاصله ی سنی رخ میدهد. جایی که باید کودک مورد ارزش و احترام قرار بگیرد و یاد بگیرد حقوق خودش و دیگران را مورد احترام قرار بدهد.

این « من» های بزرگ در بزرگسالی مانع رشد « فرامن» که بخش متعالی شخصیت است میشود. این « من » های بزرگ است که منیت را رشد میدهند و منیت که رشد کرد فرد برای خودش شخصیت قائل میشود تا آنجا که دست به تخریب، بی ارزش کردن میزند و البته ساختار روانی طوری است که برای هر رفتار نادرستی دلیلی موجه برای خودش پیدا خواهد کرد.

بالعکس در افرادی که منیت رشد نکرده باشد و به جای بزرگ شدن « من » ارزش و اعتبار در نقش « فرامن» ایفا شود، رفتارهای متواضعانه، احترام به خود و دیگران، تلاش برای رشد خود و دیگران به تمام دیده میشود.

آن جایی که پیامبر مهربانی ها با آن خلق عظیم به بچه ها سلام میفرمود بیانگر همین نکته است که منیتی در ایشان ابداً وجود نداشته است. چرا که آن نور واحد به این حقیقت مسلم آگاه بودند که اگر در شخصیتی منیت ( بخش من) رشد کند، همواره اخلاق دچار تزلزل و کاستی خواهد شد و اینگونه است که مسیر رسیدن به سلامت روانی و شخصیت مرز باریکی با رشد اخلاق و بخش « فرامن» دارد.

برای همین است که سال به سال میگذرد و رشد منیت همراه مدرک، جایگاه اجتماعی، فعالیت های مجازی و حقیقی و موفقیت ها بزرگتر میشود و از آن طرف اخلاق جایگاهی ضعیف تر و رشدنایافته تر دارد.

به امید تحول عظیم و رسیدن به احسن ترین حال....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۲
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ

یک نکته در باب عزت نفس

 

حدود یک ماه و نیم قبل شاید اوایل شهریورماه بود فایل صوتی از یکی از اساتید گوش می کردم در باب عزت نفس. مبحث بسیار مفیدی بود هرچند که نرسیدم تمامی فایل ها را بشنوم اما همان یک جلسه را که شنیدم برایم بسیار کاربردی بود. یکی از نکات جالب توجه و قابل تأمل که در بحث عزت نفس مطرح می شد اشاره به مقایسه شده بود.مقایسه از این باب که حتماً شما هم مثل من دیده اید بعضی ها که نه کار مرتبط و نه رشته ی مرتبط و نه سطح زندگی یکسانی از لحاظ نگرش، افکار و اطرافیان همچون شما دارند خودشان را با شما مقایسه می کنند. درست مثل این است که من که در روان شناسی تحصیل و مشغول به فعالیت هستم خودم را با کسی مقایسه کنم که نه کار مرتبط با رشته ی تحصیلی من دارد و نه علایق و توانمندی های همچون من را.

از این باب است که کسانی که دچار این مقایسه ها می شوند از عزت نفس پایین رنج می برند. حقیقتاً رنج می برند که دچار حسادت، عدم تعادل در رفتار و برخورد می شوند وگرنه من و او هیچ نقطه ی مشترکی در توانمندی، کار، تحصیل و... نداریم پس چه خوب که خودمان را در دام مقایسه با غیر نیندازیم تا اذیت شویم و به مرور دچار احساس ناکامی و ناتوانی و بی ارزشی شویم....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۳
mina nikseresht

حتماً شما هم این جمله را شنیده اید که مادر و ببین، دختر و بگیر. این جمله بسیار جمله ی درست و کاربردی است. مادر به عنوان اولین و مهمترین مراقب اصلی ( در حالت معمول که وجود پدر و مادر ضامن سلامت جسمی و روانی نوزاد است) انتقال دهنده ی صفات خلقی و روانی به جنین و بدو تولد هم به عنوان عامل مهم تربیت نقش بسیار مهمی در شکل دهی شخصیت کودک دارد.

تا آنجا که بسیاری از مشکلات روانی و رفتاری دوران بزرگسالی ما، محصول نحوه ی رفتار مادر و البته پدر در قبل و بدو تولد است. این موضوع تا بدان جا مهم است که بسیاری از روان شناسان از جمله فروید دوران کودکی را مهمترین دوران تربیتی و رشد عنوان کرده است.

میخواهم مدت ها در مورد تله های زندگی مان که در دوران کودکی شکل می گیرد صحبت کنم.

تله های زندگی سه ویژگی دارند که می توانیم با این سه ویژگی آنها را بشناسیم.

1-تله های زندگی، الگوها یا درون مایه های دیرپای زندگی هستند.

2-تله های زندگی، خود آسیب رسان هستند.

3-تله های زندگی، برای بقای خودشان می جنگند.

تله ی زندگی، الگو یا مضمونی است که دوران کودکی شکل گرفته است و خودش را در طول زندگی به فرد تحمیل می کند. منظور از الگوها یا مضمون ها، همان تله های زندگی است. اگر در دام تله ی زندگی افتاده باشید، ارمغان شما در دوران بزرگسالی، بازآفرینی شرایط دوران کودکی است، همان شرایطی که برای شما آسیب زا و مشکل آفرین بوده است.

تله های زندگی خود آسیب رسان هستند. مشاهده ویژگی خودآسیب رسانی تله های زندگی برای ما درمانگران که شاهد این ویژگی در بیماران هستیم، سخت دردناک و اندوه آفرین است. دایماً به سمت شرایطی جذب می شوند که به گذشته ی زندگی شان شباهت زیادی دارد. تله ی زندگی می تواند به هویت، سلامتی و ارتباط اجتماعی، شغل، حالت های خلقی صدمه بزند. تله ی زندگی تمام ابعاد زندگی را زیر سیطره ی نفوذ خود درمیآورد.

تله ی زندگی برای بقای خودش سخت تلاش می کند. کششی قوی در بیماران برای حفظ تله ی زندگی وجود دارد. این حالت بخشی از میل انسان به هماهنگی و ثبات است. می توانیم تله ی زندگی را بشناسیم. اگرچه تله ی زندگی دردناک و مشکل آفرین است اما برای افراد، عادی و معمولی شده است. بنابراین تغییر راه های انطباقی در خانواده ی ناسازگار در نظر گرفته می شوند.

اولین عامل در شکل گیری تله ی زندگی، خلق و خو است که ذاتی و سرشتی در نظر گرفته می شود. میراث عاطفی ما باعث می شود که در قبال رویدادها به سبک و سیاق خاصی، واکنش هیجانی نشان بدهیم. نظیر سایر ویژگی های فطری، در خلق و خو نیز اصل تفاوت های فردی به شدت حاکم است. خلق و خو دامنه ای از هیجان ها را در برمی گیرد. ما معتقدیم که خلق و خویی که به ارث می بریم در شکل گیری تله های زندگی نقش دارد.

ممکن است فکر کنید خلق و خوی شما ترکیبی از این ابعاد است. خلق و خو ابعاد دیگری دارد که ما هنوز آنها را نشناخته ایم. البته رفتار ما علاوه بر اینکه تحت تاثیر خلق و خو است محیط نیز بر آن اثر می گذارد. محیط امن و حمایت گر حتی می تواند کودک کاملاً خجالتی و کمرو را خونگرم و اجتماعی بار بیاورد. اگر کودک آسیب ناپذیر در محیطی بزرگ شود که دائم در معرض خطر باشد، ممکن است حساس و ترسو بار بیاید. وراثت و محیط بر ما اثر می گذارند و زندگی ما را شکل می دهند. این مسئله ( حتی به درجاتی کمتر) در زمینه ی صفاتی که کاملاً جسمی است مثل قد و وزن نیز حاکم است. همه ی ما با استعدادی برای داشتن قد مشخص متولد می شویم و بخشی از توانایی بالفعل شدن این استعداد به محیط زندگی وابسته است. تغذیه، ورزش، غذاهای سالم در افزایش قد موثر است.

نظریه پردازان، مهم ترین عامل موثر محیطی را خانواده در نظر گرفته اند. پویایی های خانواده اصلی ما، تشکیل دهنده ی پویایی های دنیای اولیه ی ما بوده اند. زمانی که در شرایط فعلی در دام تله ی زندگی می افتیم، تقریباً بازسازی صحنه ای از پویایی های خانواده مان در دوران کودکی است. در اکثر موارد، خانواده بیشترین تاثیر را در کودکی بر ما برجای می گذارد و به تدریج که بزرگ می شویم از اثر آن کم می شود.

مدرسه، همسالان و جامعه، سایر عوامل تاثیرگذار بر زندگی هستند. اما خانواده در این بین، جایگاه خاصی دارد. زمانی که محیط اولیه خانواده مخرب و ناخوشایند باشد به شکل گیری تله های زندگی کمک می کند.

«نمونه هایی از محیط های اولیه ی آسیب رسان»

1-یکی از والدین بدرفتار و سوءاستفاده گر است و دیگری منفعل و درمانده.

2-والدین تان بی عاطفه و سردمهر بوده اند و دایم از شما توقع پیشرفت و موفقیت داشته اند.

3-والدین تان دائم با هم دعوا می کردند و شما در معرکه ی این جنگ و دعوا گیر کرده بوده اید.

4-یکی از والدین شما مریض و افسرده بوده و دیگری غایب، شما مجبور بودید از والد مریض مراقبت کنید.

5-هویت مستقل نداشتید و از یکی از والدین کاملاً تقلید می کردید. از شما انتظار می رفت که به عنوان جانشین، همه ی نیازهای یکی از والدین تان را برآورده سازید.

6-یکی از والدین شما ترسو بود و به شدت از شما حمایت می کرد. همین والد از تنهایی به شدت می ترسید و هیچ گاه شما را تنها نمی گذاشت.

7-والدین تان دائم از شما عیب جویی می کردند. احساس می کردید هیچ گاه نمی توانید رضایت آنها را جلب کنید.

8-والدین تان شما را لوس و نازپرورده بار آورده بودند. هیچ محدودیتی برای شما قائل نبودند.

9-همسالان تان شما را تحویل نمی گرفته اند یا حس می کردید با آنها خیلی فرق دارید و وصله ی ناجور جمع آنها هستید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۵
mina nikseresht