روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیروی عشق» ثبت شده است

زمانی که باید مطلبی بنویسم آنقدر مطالب در ذهنم رژه می روند که تا آنها را ننویسم دست از سر مغزم برنمی دارند و برعکس زمانی که همین طور از ذهنم صدایی درنمی آید و اراده ای هست که بتوانم بنویسم اما کلمه ای روی صفحه درج نمی شود یا مطلبی به ذهنم نمی رسد تا آنها را از فکرم بیرون بریزم، نمی نویسم.

چندروزی است که مکانیسم های دفاعی روان با دیدن رفتارهایی در ذهنم رژه می روند که خواندن این مطلب برای شما خالی از لطف نیست. چرا که انسان میتواند به مراحلی در تعالی روح برسد که برای خودش هم عجیب خواهد بود زمانی که درکی از این مرحله ندارد یا نمیداند که این قابلیت در او به ودیعه گذاشته شده است. عده ای به این مراحل می رسند و از آن به نفع زندگی و تعالی روح خود بهره می برند و عده ای هم نه. درگیر عالم ماده و جسم خود هستند.

سازوکار دفاعی عبارت است از واکنش ناخودآگاه خود (من) به عنوان قسمتی از شخصیت به منظور کاهش اضطراب از طریق تغییر در ادراک واقعیت. مکانیسم‌های دفاعی شیوه‌هایی هستند که افراد به‌طور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطراب‌آور به کار می‌برند، تا از خود در برابر آسیب‌های روانی محافظت کنند. اندیشه ی به‌کار گرفتن این اعمال دفاعی در سال ۱۸۹۴ توسط زیگموند فروید مطرح شد. به نظر او، سازوکارهای دفاعی موجب کنار زدن افکار متعارض یا ناخوشایند از حیطه ی هوشیاری شده و به این ترتیب اضطراب را در فرد کاهش می‌دهند. پژوهشگران دریافته‌اند که سلامت روانی با چگونگی به‌کارگیری سازوکارهای دفاعی پذیرفته‌شده ارتباط دارد. افرادی که این سازوکارها را به کار می‌برند با اضطراب به‌خوبی مقابله می‌کنند و پاسخ سازگارانه به کشمکش‌ها می‌دهند. این پژوهشگران همچنین دریافته‌اند که آسیب‌شناسی روانی با به‌کارگیری سازوکارهای دفاعی ناپسند ارتباط دارد.

در واقع مکانیسم های دفاعی زمانی توسط فرد مورد استفاده قرار می گیرد که میخواهد از خودش در برابر ورود عوامل اضطراب آور به روان جلوگیری کند.(محافظت از خود)

استفاده از این مکانیسم ها در افراد بسته به نوع شخصیت و رفتار متفاوت است. چیزی که همیشه برای خود من در استفاده از این مکانیسم نمود دارد ناخودآگاه بودن آن است. یعنی زمانی که به خود فرد این موضوع را بیان کنید بی شک او انکار خواهد کرد. یعنی اینکه چنین چیزی در او وجود دارد را انکار میکند.

اگر شما به فردی که حسود است بگویید در چنین موقعیتی و چنین زمانی و نسبت به چنین چیزی نسبت به شما دچار حسادت بوده است بی شک انکار خواهد کرد بی آنکه بداند دارد از چنین مکانیسمی استفاده میکند.

آیا من افراد حسود دور و برم را می شناسم؟ بله! آیا در فضای مجازی هم آنها باز هم دارای چنین ویژگی و خصیصه ای هستند؟ بله! آیا نسبت به استفاده از این مکانیسم های دفاعی توسط آنها آگاهی دارم و متوجه میشم چطور در حال استفاده از این مکانیسم هستند؟ بله! آیا به روی شان می آورم؟ خیر! پس چکار میکنم؟ زمانی که ویژگی های روانی و شخصیتی را بشناسیم، حتی اگر خودش نسبت به این ویژگی دچار انکار یا محافظه کاری باشد اما قطعاً چنین افرادی فقط انرژی های پیرامون شما را اعم از ذهنی و جسمی ضعیف میکنند و با راه دادن این افراد به حوزه ی ارتباطی و انرژی خود، دچار افت سطح انرژی خواهید شد. از آن طرف حتماً شما باید خودتان را با انجام اعمال معنوی، مراقبت های روحی و تلقین های مثبت و البته انجام یک سری تمارین قوی کنید و سطح انرژی خود را بالا ببرید تا اثر این انرژی های منفی خنثی شود. به هرحال هر صفت و ویژگی منفی اثری منفی دارد. خشم، دروغ، غرور، نفرت، کینه، سوءظن، حسادت و.... همه دربردارنده ی انرژی منفی است و اگر شما بر روی معاشرت ها و مجاور بودن خود با افرادی دارای چنین خصیصه هایی دقت نداشته باشید به مرور این اُفت انرژی را در خود شاهد خواهید بود.

چندروز قبل زمانی که مطلب قبلی را در وبلاگم گذاشته بودم، دقیقاً در همان روز فردی که همیشه نسبت به من دچار حسادت بوده و هست مطلبی را گذاشته بود در ستایش از فردی و شروع به چاپلوسی کرده بود. از نظر من تاثیر فردی که در زندگی فردی واضح است آنقدر نیاز به بزرگنمایی و در چشم دیگران فرو کردن ندارد اگر هم باشد که همه بدان واقف باشند و من شروع به ستایش آن فرد کنم اسمش می شود چاپلوسی که البته بعضاً افرادی با این ویژگی انس گرفته اند و تا زمانی که دست به انکار ویژگی های منفی خودم می زنم شخصیتم تغییری نمیکند. آن وقت است که متوجه می شم فرد در اینجا از چه مکانیسمی استفاده میکند؟ مکانیسم جابه جایی یا انتقال: انتقال تکانه ( هیجانات) به فردی دیگر. زمانی که حسادت به فرد غالب می شود به فکر دور کردن این حس در آن لحظات به جای درمان آن است و البته راحت ترین ابزار برای فردی که دنبال خودسازی نیست و به ارزش آن هم در قبال این ویژگی ها و خصیصه های منفی آگاه نیست، استفاده از مکانیسم های دفاعی برای تخلیه ی هیجانات است.

تعریف مکانیسم جابجایی: انتقال احساسات، هیجانات و تکانه‌های اضطراب زا از یک شخص یا شیء تهدیدکننده و غیرقابل دسترس به فرد یا شیء امن تر و قابل پذیرش تر. تخلیه احساسات فروخورده بر سر اهدافی با خطر کمتر.

افراد به طور ناخودآگاه از مکانیسم های دفاعی استفاده میکنند و البته تشخیص این رفتار توسط روان شناس کار آسانی است. تنها شناخت، مصاحبه و تسلط به محتوا.

این سخن را از بنده همیشه به یادگار داشته باشید: زمانی که فردی به خودشناسی می رسد، ویژگی ها، توانمندی ها، قابلیت های انسان و جایگاه او در نظام آفرینش برایش ارزش حساب می شوند آن وقت در این مسیر قدم برمی دارد. هرچه بیشتر پیش برود به کمال خود نزدیک تر می شود. هرچند که در این راه سختی های بسیاری شامل حال فرد می شود اما همیشه تمام تمرکز و ذهنیت فرد حول خودشناسی و تعالی روحی و اخلاقی و معنوی خود است کما اینکه در این مسیر هم از ارتقای روحی خود برای رسیدن به قابلیت ها و توانمندی هایی برخوردار خواهد شد که حتماً در زندگیش راهنمای اوست. این توانایی ها به شما کمک میکند مسیر را تشخیص بدهید، انسان ها و افراد پیرامون تان را بهتر بشناسید و در واقع از خود در برابر آسیب ها حفاظت کنید. آن وقت بسیاری از ارزش ها و اموری که دیگران با آن سرگرمند و بدانها مشغول و تمام ذهنیت شان دنیایشان و امور مادی است برای شما بی ارزش می شود.

آیا زمانی که بدین قابلیت ها دست یابید میتوانید دیگران را بشناسید، دوست و دشمن خود را تشخیص بدهید، بدانید کدام راه و کدام مسیر و کدام همسفر را انتخاب کنید؟ بله.

زمانی بود که من توانایی تشخیص هیچ چیزی را جز همان اطلاعات کتبی و شفاهی که دریافت می کردم نداشتم اما امروز بدین واقفم چه کسانی پشت سرم حرف می زنند، چه کسانی باعث و بانی فتنه بودند و هستند، چه کسانی دوست و چه کسانی دشمنم بوده و هستند، چه کسانی خیرخواه من و چه کسانی در ظاهر دوست و در باطن دشمن منند، چه کسانی نسبت به چه چیزهایی احساس حسادت دارند و یا خواهان موفقیت های بیشتر و روزافزونم هستند؟

مطمئناً زمانی که قابلیت ها را دریافت کنید و با تمرین و خودشناسی به این مرحله برسید، قلب تان آنقدر شفاف خواهد شد که همه چیز در آن منعکس شود. بعد زمان و مسافت در این دریافت ها اثری ندارد. شما میتوانید از هزاران هزاران کیلومتر دورتر انرژی منفی یا مثبت افراد رادریافت کنید، میتوانید صدای درونی آنها و حال آنها را نسبت به خودتان درک کنید و زمانی این اتفاق می افتد که قلب و ذهن شما آنقدر شفاف باشد که منبع درک و دریافت شود. هرچند که ممکن است اذیت کننده باشد اما به مرور یاد خواهید گرفت کی و چطور و چگونه به کمک شما می آید...

مطمئناً اگر فردی به دنبال خودسازی باشد، صرفاً زدن حرفهای قشنگ و دیدن و تحسین آن توسط دیگران به درد نمیخورد بلکه این اثر در رفتار مشاهده خواهد شد. به عنوان مثال فردی که حسود باشد اگر به دنبال اصلاح خود باشد به جای استفاده از مکانیسم های روانی و نمودهای بیرونی آن، حتماً درصدد اصلاح خود خواهد بود. یا فردی که پشت سر دیگران فتنه انگیزی و بدخواهی میکند و یا اگر فردی موفقیتی از نظر او داشته باشد به هر عنوانی در هر شرایطی بدنبال تحقیر فرد می گردد با دانستن اینکه انسان چه توانایی هایی دارد خود را اصلاح میکند تا به آن مراحل برسد اما برعکس تکرار این رفتارها چشم و قلب را کورتر و کورتر خواهد کرد.

خودشناسی راه سخت اما شیرین،پرقدرت و پردستاوردی است...

گاهی لازم نیست ما واضح اعلام کنیم اثرات مراقبت ها و خودسازی ها یا حتی سختی ها و تحمل آزار و اذیت هایی که به انسان های سالم تحمیل می شود در زندگی شما به تدریج چه اثراتی دارد اما اگر کسی شفافیت و خلوص باطن داشته باشد قطعاً متوجه خواهد بود منظور و مقصود چیست و راه کدام است. توجه در انتخاب ها یا عدم آن، دقت در رفتار و منش فرد، نگرش و برداشت از سختی ها و اندازه ی رافت و خلوص باطن و خیرخواهی او برای دیگران به شما نشان میدهد که افراد دارای چه مهارت ها و قابلیت هایی هستند و البته که من بیشتر حواسم را جمع میکنم پشت سر یا حتی در ذهن (جالب که آنها میتوانند به ذهن شما هم مسلط شوند! به همین قشنگی و طبق این تسلط بر روی شما اثر میگذارند) چطور و یا چگونه در مورد آنهایی که مسلط به این امور هستند فکر کنم!

در این صورت است که چیزی پنهان از شما نمی ماند هرچند که پوشش هایی بر آنها به ظاهر وجود داشته باشد اعم از کالبد جسم، نفس ماده و ...

خیرخواهی، کمک به دیگران به هر نوعی که میتوانم، خلوص و شفافیت باطن و قلب، یکسان بودن درون و برون، خالی کردن قلب از کینه و نفرت و دوری از دوبهم زنی و فتنه انداختن میان زندگی دیگران و در واقع نزدیک تر شدن هرچه بیشتر به خداوند و کمک خواستن از او میتواند به شما برای رسیدن به این مراحل دستاوردهای خوبی به همراه داشته باشد.

یاعلی....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۱۴
mina nikseresht
جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ

هستی نیز به یاری انسان عاشق می شتابد...

عشق و نفرت با هم جمع نمی شود. نمی شود کسی درونش پر از خشم و نفرت باشد، سوءظن و یا تهدیدی برای دیگران حساب شود و از آن طرف هم احساس کنیم می توانیم نسبت به محبت و علاقه و انرژی های مثبت این فرد اطمینان حاصل کنیم. بسته به میزان محبت و عشقی که درون مان نسبت به آفرینش، انسان ها و طبیعت احساس می کنیم، به میزانی که مهر و لطافت روح مان را به آنها می فرستیم به همان میزان هم دریافت هایمان متفاوت خواهد بود.

عشق نیرویی الهی و برتر است. میزان ارتعاش این فرکانس 500مگاهرتز تعیین شده است.با عشق است که میتوان ناراحتی های روح را شفا داد. خانمی نوشته بود چندسال به سرطان مبتلا بوده است. به خاطر اتفاقاتی که زندگیش را دستخوش تغییر کرده بود تصمیم می گیرد هرچه میتواند به دیگران محبت کند. این خانم پزشک است و تمام آنچه را که می داند بی منت در اختیار دیگران به صورت رایگان قرار میدهد تا به امروز جان صدهاهزار نفر را نجات داده است و به صورت رایگان حاصل تحقیقات پژوهشی اش را در اختیار دیگران قرار میدهد. به نظرتان او با این رفتار چه فرکانسی از محبت و عشق را به عالم می فرستد؟ آیا این رفتار به درمان و بهبود هرچه سریعتر خودش کمک نکرده است؟ قطعاً بله.

حال چه بسیار افرادی که با بروز پیشامدهای این چنینی در زندگی، یه گوشه کز می کنند، غصه میخورند، دیگران را مسبب بدبختی ها و بلاهای زندگی شان می دانند و این غم و افسردگی آنقدر فرکانس های انرژی شان را پایین می آورد که به جای کمک به بهبود حال آنها روند بیماری روحی و جسمی شان را بالا می برد.

عشق راه کامیابی را به روی شما باز میکند. انسانی که محبت خودش را به عالم می فرستد حتی اگر مورد بی مهری و رفتاری نادرست قرار بگیرد میتواند از آن به سادگی عبور کند. چرا که هر یک از شعورهای هستی را دارای سطحی از آگاهی و معرفت درک میکند و بیخود نیست که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم در سخنی در مورد ویژگی های عقل به این مورد اشاره کرده اند که با مردم به قدر فهم آنها سخن بگو.

اینکه من می توانم با درجه ی محبتی که دارم به راحتی از رفتارهای نادرست دیگران عبور کنم نشانه ی عقل است که نه تنها چیزی از محبت و عشق من کم نمی کند بلکه باعث اثرگذاری نیز خواهد بود.

بسیار در زندگی مان پیش آمده که خواسته ایم با پیکار با زندگی یا دیگران راه خود را باز کنیم و به پیش برانیم و با این کار به هر عملی که دست زده ایم با درد و رنج و شگست مواجه شده ایم. حال آنکه می توانستیم راهمان را دوست بداریم و در هر گام شادمانی و کامیابی را تجربه کنیم.

امت فاکس نویسنده، معلم و عارف ایرلندی از پیشگامان نهضت تفکر نو و از رهبران معنوی اوایل قرن 20 میلاد است. او در بین راهبران نهضت تفکر نو بیش از هرشخص دیگری شناخته شده است. پیام او روشن و صریح بود: «دیر یا زود باید خداوند را در زندگی‌تان وارد کنید. خدا باید تنها چیز مهم زندگی‌تان باشد. لازم نیست تنها موضوع زندگی شما باشد، اما باید اولین باشد. آنگاه که این اتفاق بیفتد، زندگی بسیار ساده، غنی‌تر و بینهایت ارزشمندتر می‌گردد.» او معتقد بود: مشکلی نیست که عشق گره از کارش نگشاید.

عشق الهی است که اگر در زندگی جریان بیابد میتواند درست ترین مسیرها، سالم ترین افراد را از نظر روحی، معنوی و الهی در مسیر زندگی شما قرار بدهد تا زمینه ساز رشد و تعالی شما شود.

عشق الهی است که اگر در روح شما جریان یابد میتوانید حقیقت آنچه را که خلق شده است به وضوح درک کنید و آن را در زندگی خود به جریان دربیاورید. آن وقت مفهوم بودن آن چیزهایی که بی اختیار شما به دایره ی زندگی تان می آید و می رود مفهوم دیگری پیدا خواهد کرد.

کاترین پاندر در کتاب از دولت عشق بازگو میکند:

بانویی خانه دار بر آن شد که از عشق الهی به عنوان سلاحی مرموز و کارآمد، برای برطرف کردن یکی از گرفتاری هایش سود بجوید. همسرش را شوهر خوبی نمی دانست. او معدن کار بود و هر سال، اول بهار به منظور کار پیدا کردن در معادن طلا و نقره ایالات شمال غربی، خانه و کاشانه را ترک میکرد و تا آخر پاییز هم خبری از او نمی شد.

آخر پاییز هم برمی گشت تا تمام زمستان را عاطل و باطل بچرخد.

زن سه ماه تابستان، تنها و بی کس، می بایست با پیشخدمتی در رستوران ها و مستخدمی و هر کاری دیگری که گیر می آورد شکمش را سیر کند و اجاره خانه و قبض آب و برق و سایر صورتحسابها را بپردازد. حتی این فکر از سرش گذشت که طلاق بگیرد و خود را از شر این زندگی سخت، که آن هم صرفاً به قصد تنازع بقا صورت می گرفت خلاص کند.

در چنین اوضاع و احوالی، درباره ی قدرت مشکل گشای محبت شنید. پس به جای اینکه به عیوب شوهرش بیندیشد، شبانه روز تکرار میکرد که عشق الهی در زندگی زناشویی او، در امور مالی او، و همچنین در وضعیت شغلی شوهرش، به کاملترین کار خود سرگرم است.

ناگهان اوضاع برگشت و رویدادهایی دلپذیر باریدن گرفت.

همسرش برایش نامه نوشت که در معدن نقره کار پیدا کرده است و به محض دریافت دستمزد، از این به بعد، مرتب برایش پول خواهد فرستاد. چون پیش از این، نه نامه نوشته بود و نه پول فرستاده بود. این حادثه چون معجزه به نظر می رسید. بااین که سابقه ی نامه نگاری وجود نداشت، اکنون به طور منظم نامه های مفصل دوستانه می نوشت. حتی از عشق و علاقه اش سخن می گفت و از نیازش به اینکه در کنار یکدیگر زندگی کنند.

در پایان تابستان، نامه ی همسرش آمد که در زمستان نیز سرگرم کار خواهد بود این واقعاً غیرعادی به نظر می آمد. زیرا کار معدن همواره فصلی بود. چون زن به تکرار عبارتهای تاکیدی مبتنی بر ثمرات عالی و کامل عشق الهی ادامه داد، زندگی زناشویی اش هماهنگ و همه ی قرضهای دیرینه اش پرداخت شد. همسرش مستقلاً شرکت معدن خودش را تاسیس کرد و وارد کسب و کار و تجارت شد. به این ترتیب، مواقعی که شوهرش برای سرکشی به معادن می رفت، خودش در نقش مدیر، شرکت را اداره میکرد. اکنون میتوانستند با هم کار کنند و ساعات بیشتری را در کنار یکدیگر بگذرانند.

چه بسیار پیش آمده که با سرزنش و انتقاد و ایرادگیری، مواهب و امنیت یک ازدواج خوشبخت و زندگی شاد برباد رفته است. حال آنکه می شد همه ی رویدادهای پیش آمده را دوست داشت و از همه ی تلاش ها سود جست. آیا دوست داشتن راهی که برای حل مشکلات خویش انتخاب می کنیم، آسانتر از پیکار مدام در طول راه نیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۰
mina nikseresht

مدتی با هم کتاب از دولت عشق را میخواندیم. به راستی در تمام مدتی که بخش هایی از کتاب را برایتان بعد سالها تایپ می کردم، معجزه های مهر و محبت را در زندگیم جاری و هماهنگ دیدم و لمس کردم. هنوز هم معتقدم دلی که سالم باشد می تواند طعم و مزه ی عشق و محبت را درک و دریافت کند و آن را به دیگران هدیه بدهد وگرنه تا دلمان بخواهد نامهربانی و بی مهری را درک و دریافت کرده ایم. دلم خواست امروز نیز بخشی از کتاب را برایتان اینجا به اشتراک بگذارم. همانطور که امروز من را این انرژی نیرو بخشید و با معجزه ی عشق و محبت و دریافت هایم متفاوت تر شده است برای شما نیز این را آرزو میکنم:

باید اعتراف کنم نخستین بار که در کتاب توانگری چارلز فیلمور مطلب زیر را خواندم به دیده ی شک به آن نگریستم:

«به من بگویید درباره ی خودتان و همسایه هایتان چه نظری دارید تا دقیقاً به شما بگویم که تندرستی تان در چه حال است و وضع مالی و هماهنگی زندگی تان چگونه است، اگر به انسانها عشق نمی ورزید و اعتماد ندارید، به خدا نیز نمی توانید عشق بورزید یا اعتماد کنید، اندیشه ی عشق و نفرت به طور همزمان نمیتواند در ذهن تان وجود داشته باشد. پس هرگاه به یکی از آنها سرگرم باشید قطعاً دیگری غایب است. به دیگران اعتماد کنید و اقتدار ناشی از آن عمل را صرف توکل به خدا کنید. این کار سرشار از جادوست؛ معجزه ها و شگفتیها می آفریند. محبت و اعتماد، نیروهایی پویا و زنده اند.»

دل لبریز از محبت مقروض نمی شود. صاحب یک شرکت لوازم منزل در آلاباما برایم تعریف کرد:

یکی از مشتریها که از فروشگاهش ماشین لباس شویی خریده بود، پول ماشین را نمی پرداخت. اداره ی امور مالی شرکت ناچار از او شکایت کرد. او نیز سراسیمه به فروشگاه آمد و به صدای بلند بنای بددهنی را گذاشت. مردی غول پیکر و هیولایی سنگین وزن بود(البته صاحب فروشگاه مردی کوچک اندام بود.) در تمام مدتی که مشتری فحاشی می کرد صاحب فروشگاه با آرامش و ادب و خوشرویی، خاموش به او گوش می داد و هرگاه در میان این اتهامات بی وقفه مجالی پیش می آمد می گفت: « اما من شما را دوست دارم!» شاید بیش از 15 بار این جمله را تکرار کرد. سرانجام مشتری در نهایت انزجار از فروشگاه بیرون رفت.

نیم ساعت نشده بود که برگشت و از رفتار ناپسندش پوزش طلبید و از او تشکر کرد که با چنین آرامش و لطفی با او رفتار کرده است. آنگاه توضیح داد که به علت همین بدخلقی شغل خود را از دست داده است. در واقع به یکی از همکارانش حمله کرده و او اکنون در بیمارستان بستری است.

آنگاه گفت طرز رفتار صاحب فروشگاه به او نشان داد که چه زود از کوره در می رود. به محض اینکه کار تازه یی پیدا کند، پول ماشین لباس شویی را خواهد پرداخت و همین کار را هم کرد و مشتری دائمی و پر و پاقرص این فروشگاه شد اکنون می گوید ابداً آسان نیست به شخص غضبناکی که فریاد می کشد گفت: « دوستت دارم.» اگرچه ارزش دارد.

وکیلی که کتاب توانگری چارلز فیلمور را مطالعه کرده بود برایم تعریف کرد در پایان سال که به حسابرسی دفاترش پرداخت متوجه شد که هنوز دو چک قابل ملاحظه ی خود را دریافت نکرده است. گفته ی آقای فیلمور را به یاد آورد که: « اندیشه ی قرض، بدهکاری می آفریند.» دریافت تا لحظه یی که خودش یا دیگران را مقروض بداند، یا خودش بدهکار می شود یا دیگران به او مقروض خواهند بود. پس برای غلبه بر اندیشه های منفی و همچنین برای بیدار کردن قدرت محبت و اعتماد، در ذهنش برای آن دو مشتری نامه هایی جداگانه نوشت.

نام آنها را بر زبان آورد و برایشان برکت و ثروت طلبید و صمیمانه به آنها گفت که هیچ گونه بدهی به او ندارند.

مدتی زیادی از این نامه نگاری ذهنی نگذشته بود که هر دو آنها در یک روز با او تماس گرفتند. یکی از آنها در ایالتی دیگر زندگی می کرد با پست چک او را فرستاد. دیگری نیز حضوراً آن را برایش آورد.

من نیز دیگر در این گفته ی چارلز فیلمور که از دولت عشق میتوان هم خود ثروتمند شد و نیز دیگران را به توانگری رساند شک نمی کنم. به حقانیت آن پی برده ام. محبت و اعتماد پویا و زنده اند و سرشار از قدرتی جادویی که شگفتی های بسیار می آفریند. آنچه در زیر می خوانید نامه های اشخاصی است که یا در سخنرانیهایم شرکت کرده اند یا کتابم را خوانده اند و این حقیقت را آزموده اند:

بانویی از اوهایو برایم نوشت:

هشت سال می شد که در مدت مرخصی ام به سفر نرفته بودم. تا این که تکرار این عبارت را آغاز کردم که : « عشق الهی هم اکنون ثروت و شوکت می بخشد و به شیوه یی شکوهمند دولتمندم میکند.»

چندی نگذشت که دوستی که یک بلیط رفت و برگشت فلوریدا به من هدیه کرد. دوستی با من تماس گرفت و گفت برای ماموریتی اداری به فلوریدا می رود و از من دعوت می کرد که همراهش بروم و در این مدت در آن هتل با او هم اتاق باشم. تنها پولی که من پرداختم برای غذا بود و این سفر را معجزه ی عشق الهی می دانم.

بانویی از کالیفرنیا برایم نوشت:

« به محض اینکه هر روز کلام عشق الهی را تکرار کردم، در زندگیم معجزه هایی بسیار پدید آمد. دوستی به من پیشنهاد کرد که در خانه ی او که اتاق اضافی داشت زندگی کنم و اجازه منزل نپردازم. اثاثیه ام را ظرف چهار روز فروختم که خودش معجزه یی دیگر بود. چون در پرداخت هزینه ها شریک شده بودیم، خرج هر دو ما نصف شده بود. فروش اثاثیه سبب شد که دستم باز شود و زندگی آسوده تری پیدا کنم. درآمدی که در حال تعلیق مانده بود به دستم رسید و اکنون پس انداز قابل توجهی دارم. من که از دولت عشق به راستی خیر دیدم.»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۹
mina nikseresht
جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

از دولت عشق

شما به شهود اعتقاد دارید؟ قدرتش را تا به حال درک کرده اید؟

من دارم و قدرتش را درک کرده ام. دیروز مشغول مطالعه ی کتابم بودم و انگار ندایی در درونم مرا به سمت کتابخانه ام کشاند. ندایی به سمت کتابی به نام از دولت عشق. ده سال پیش کتاب را خواندم و نمیدانم چرا آن زمان از آن خوشم نیامد. نوشته هایش برایم لوث و بی مزه بود. یعنی چه؟ شاید چون آن زمان درک امروز را از جهان هستی و اتفاقات زندگیم نداشتم نظرم این بود. شاید آن وقتها اصلاً نمی دانستم عشق چه قدرتی در آفرینش و جذب و جلب اتفاقات مثبت دارد. شاید نمی دانستم جریانات انرژی ما در این عالم و بسامد بالا یا پایین آن مسئول جذب و دفع بسیاری اتفاقات است.

دیروز سراغ کتاب رفتم. انگار زندگیم دوباره جریان پیدا کرده بود. کتابی که من از آن خوشم نمیاد حالا شده است وردستم تا بارها کلماتش را تکرار کنم. شاید چون این روزها هم نیاز به یک بسامد انرژی زیادی دارم برای جذب انرژی های مثبت و خوب. بودن دوستان و افرادی که ذهنیت مثبت و انرژی مثبتی دارند. چیزی که خودم سالها برای داشتنش تلاش کردم. داشتن یک ذهن سالم و مثبت.

خواستم هروقتی که فرصتی پیش آمد بخش هایی از کتاب را برایتان اینجا بنویسم و به اشتراک بگذارم. شاید این جریان مثبت و خواندن این متنها زندگی دوباره ای به شما هدیه داد.

قدرت چند جانبه ی عشق

پیام ویژه ی مولف به خوانندگان

این کتاب یکی از محبوب ترین کتابهای من است. نخستین گزارشی که درباره اش شنیدم از جانب بانویی بازرگان از شهر کانزاس در ایالت میسوری بود که پس از مطالعه ی « از دولت عشق» پشت دردش شفا یافت.

پس از آن، گزارشی از گروهی از زنان بازرگان در میشیگان دریافت کردم که تصمیم گرفته بودند در آغاز جلسات گروهی خود، عبارتهای تأکیدی « از دولت عشق» را تکرار کنند و برای کار و اعضای گروه خود، عشق و حمایت الهی بطلبند.

چندی نگذشت که عده ای از بانوان میانسال ازدواج کردند. یکی از آنها بیست و پنج سال بود که بیوه مانده بود. هرچند مجبور شد کارش را رها کند تا بتواند در کالیفرنیای جنوبی در خانه یی بسیار زیبا و نزدیک ساحل اقیانوس، با شوهر جدیدش زندگی کند. از قرار معلوم، تعداد بانوانی که به خانه ی بخت رفتند آنقدر زیاد بود که گروه مجبور شد با اعضای جدید تشکیل سازمان بدهد.

در اینجا بعضی از نخستین گزارش هایی که دریافت کرده بودم برایتان مینویسم.

« من پس از مطالعه ی کتاب از دولت عشق به شادمانی و خوشبختی وصف ناپذیری رسیدم. در میان کتابهای خودیاری که در ده سال اخیر خوانده ام، این یکی از آن کتابهایی است که بیش از همه خواندنش را به دیگران توصیه می کنم. نخست به جویندگان حقیقت، دوم به اشخاصی که در روابط خود دچار مشکلات و سوءتفاهمند و سوم به کسانی که جویای کتابی ساده و الهام بخشند.

گزارش هایی که در طول سالیان درباره ی از دولت عشق از خوانندگانم دریافت کردم چند جانبه بوده است و نشان میدهد که معجزه ی عشق و محبت چگونه ثروت و توانگری و کامیابی و شفا و سلامت می آورد.

از آلاباما گزارشی دریافت کردم که مردی پس از مطالعه ی از دولت عشق و به کار بستن تعالیم آن توانست همه ی مطالبات عقب افتاده اش را یکجا وصول کند. از همه جانب توجه تر اینکه به محض اتمام مطالعه ی کتاب مرد جوانی که به او بدهی داشت همان شب برایش پنج اسکناس صد دلاری آورد!

زنی برایم نوشت: در بیمارستان روانی بودم که مادرم کتاب شما را برایم آورد. بلاهای بسیار بر سرم آورده بود که اگر بخواهم چندتای آنها را نام ببرم  باید بگویم: طلاق، دسترسی نداشتن به بچه ام، فلج شدن بدنم و ... کشیشی به من گفت میزان تجربه ام در سی سالگی بیش از آن چیزی است که معمولاً مردم در نود سالگی تجربه میکنند.

اکنون از بیمارستان بیرون آمده ام و مشغول کار هستم. بچه ام نزد خودم است و دیگر بار میتوانم راه بروم. اکنون زندگی بسیار خوشی داریم و میخواهیم خانه بخریم. پزشکها به من میگویند یکی از قوی ترین آدمهایی هستم که به عمرشان دیده اند. من درباره ی آینده ام خوش بینم و همچنان به مطالعه ی کتابم از دولت عشق که دیگر از شدت استفاده کهنه و فرسوده شده است.

نامه ی دیگری دریافت کردم که نوشته بود: من کتاب شما را به مستاجری که اجاره اش عقب افتاده بود هدیه دادم. چون وضع مالی اش خراب بود. به این امید که راه حلی بیابد، مشتاقانه آن را پذیرفت. البته از اینکه همه به فکرش بودند و صمیمانه میخواستند که مشکل او حل شود، به راستی سپاسگزار بود. پس تکرار این جمله را آغاز کرد: « عشق الهی در جزءجزء زندگیم سرگرم کار است.»

او که مدام در حال درد و خونریزی بود و تنها علاجش را جراحی دانسته بودند به محض فراخواندن عشق الهی و طلب کمک از جانب آن خونریزی و دردش متوقف شد. احساس کرد افسردگیش پایان یافته است. دیگر بار توانست به کسب و کار بیندیشد و حتی توانست برای کاهش وزن رژیم لاغری بگیرد.

و ....

نیروی عشق چیزی جز همراه شدن به نیروی عشق الهی نیست. عشقی که بی هیچ مضایقه و توقعی می بخشد. حمایتگر و انگیزه بخش است. اسارتگری و در بند خود درآوردن نیست و هدایتگر و شفابخش است. بی شک هرکه گمان کند رسیدن به عشق کار راحتی است سخت در اشتباه است. چرا که عشق قدرت محبت است. محبتی به کل عالم خلقت که همراهش تواضع، بخشش و هستی خلق میکند و شما میتوانید با این نیرو به آنچه میخواهید برسید حتی خلق کنید.

ادامه ی کتاب را در روزهای آینده با شما به اشتراک میگذارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۰۳
mina nikseresht