روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ

من ایستاده ام در امتداد چله ی سرما

من ایستاده ام در امتداد فصلی سرد.

سوز سرما انگشتان دستم را گس کرده است!

درست مثل طعم خرمالویی که روزها در یخچال کسی سراغش را نگرفته است!

درست مثل پرنده ای مهاجر که در آغاز راه کوچ از فصلی گرم به فصلی سرد دلش برای تمام دلخوشی های زندگی قبلیش تنگ می شود.

من ایستاده ام در امتداد راهی تاریک.

توان ایستادن ندارم. پاهایم رمق هایش را در روزهای گذشته ی عمرم جا گذاشته اند!

چشمانم راه به جایی نمی برد. کور شده ام. چراغی در دست ندارم. ایستاده ام در انتهای شاهراهی که انتهای خطوط بی انتهایش مقصدی را نشانم نمیدهد... .

منتظرم پیام آوری از آسمان از انتهای راه برسد و برایم نور بیاورد؛

امید به دستم بدهد!

مرا برساند به انتهای راه زندگی

و سرم را برگردانم و ببینم راهی را که رفته ام درست بوده است. انتهایش نور و خوشبختی منتظرم ایستاده بودند!

من ایستاده ام میان دیوارهای خرابه ی این شهر؛

و برای تسلای دلم اندکی آرزو از دخترِ موطلایی خانه ی همسایه قرض گرفته ام!

راستش صبح ها که به مقصد هیچ کجا خانه را ترک می گویم

دخترِ موطلایی همسایه، لبخندزنان کوله باری از امید را پشتش می اندازد و دست در دست کودکش نورهای سبز را به خط های سفید خیابان می پاشد....

پاهایش را استوار از پی هم می گذارد و شانه هایش ابرهای سفید آسمان را نشانه می رود.

امروز باران بارید...

از پنجره ی خانه به پایین خیره شده بودم.

دختر موطلایی همسایه، آن روبرو در خانه ای را می کوبید و کاسه ای را که بخار داغ آش از پی اش به هوا می دوید به پیرزن همسایه تعارف می کرد....

آرزوهایم مرده اند!

دلم می خواهد روزی دخترموطلایی همسایه در خانه ی ما را بکوبد. شاید با قدمهایش معجزه ای برایم بیاورد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۲۱
mina nikseresht
يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۰۸ ب.ظ

امید....

نوشته بود:

«اگر توی فروشگاه استارباکس کار می‌کردم، به جای نوشتن اسم مردم روی فنجان قهوه‌شان، جملات زیر را می‌نوشتم:

«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم، اهمیت خواهند داشت، آن هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانی بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطه‌ی‌ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.

پس از قهوه‌ی لعنتی‌تان لذت ببرید!»

شاید هدف از این جملات شعاری و کلیشه ای مثل این که شما بی نظیر خلق شده اید پس باید بی نظیر باشید یا تو بهترینی و می توانی بهترین ها را نصیب خودت کنی و چیزهایی همچون اینها که مخاطبینش تمامی ما بدون درنظر داشتن توانمندی، امکانات، زمان، سن و سال، شرایط و محل زندگی، شرایط خانوادگی، تحصیلات، معلومات، استعدادها و مهارت ها، توانمندی ها و گزینه های مهمی مثل اینهاست، پیامش به مخاطب تماماً غلط است. چرا که اساس و چارچوب های صحیح شناختی و بنیادین روان شناسی را ندارد و صرفاً منبع بازاریابی و تجارت است.

ما هیچ نیستیم به نوعی می تواند درست باشد. به این دیدگاه که ذهن مان را از این پارادوکس های معنایی و مفهومی ساخته شده نجات بدهیم که قرار است آثار خارق العاده ای از خود به جا بگذاریم و اگر این چنین نبود و یا نشد امید خودمان را از دست بدهیم و فکر کنیم آنها که جایگاهی را خلق کرده اند و یا به نوعی بنا بر تعاریف امروز ما صاحب مقام و موقعیت و رشته و حرفه و مهارتی خاص شده اند پس ما به درد نخور و بی مصرف خواهیم بود و یا خواهیم ماند.

ما هیچ نیستیم می تواند درست باشد چرا که باعث می شود همواره به این فکر کنم این ما هستیم که برای خودمان تعاریفی خاص نه برمبنای درستی جهان هستی بلکه برمبنای عصر حاضر و مردمانش مطرح کرده ایم که فکر می کنیم اینها عین موفقیت و رسیدن به همه ی آن چیزی است که وجود دارد و بقیه برایمان تعریف کرده اند.

تمامی اینها را در این مختصر کنار هم می گذارم تا بگویم امیدواری و اوضاع خراب یا اوضاع خوب هم طبق تعاریفی برایمان معنا می شود که چیده اند. تنها چیزی که وجود دارد این است که بیاندیشیم اکنون از چه چیزی باید لذت ببریم و ذهن مان را به سمت کدامین معنا هدایت کنیم که بالواقع وجود دارد و معنایی فراتر از موجودیت تمام آن چیزی دارد که ما امیدمان را وابسته به بودن و داشتن و یا نبودن و نداشتن آنها کرده ایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۰۸
mina nikseresht
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۳۳ ق.ظ

احساس اهمیت بخشیدن به دیگران

به نفع شماست که افراد «بزرگ» را وادار کنید که فکر کنند بزرگ‌تر هستند. متفکر بزرگ همواره با مجسم کردن افراد در بهترین وضعیت، بر ارزش آنان می‌افزاید. چون راجع به مردم، بزرگ فکر می‌کند، آن‌ها هم بیشترین تلاش خود را برای او می‌کنند.

وقتی که به دیگران کمک می‌کنید احساس اهمیت کنند، به خودتان هم کمک می‌کنید که احساس اهمیت کنید.

دوستی می‌گفت: یکی از متصدیان آسانسور که چند ماه مرا «بالا و پایین» برد، همیشه و در همه جا ظاهری بی‌اهمیت داشت. او حدود پنجاه سال داشت، غیرجذاب و در کارش بی‌روحیه بود. بدیهی بود که اشتیاق او برای مهم بودن به‌طور کامل محقق نشده بود. او یکی از میلیون‌ها نفری بود که ماه‌ها حتی دلیلی پیدا نمی‌کنند که باور کنند کسی آن‌ها را می‌شناسد چه برسد به این‌که به آنان اهمیت دهد.

یک روز صبح، اندکی پس از این‌که به یکی از «بالا و پایین‌روندگان» منظم او تبدیل شدم، متوجه شدم که مدل موهایش را عوض کرده است. هیچ تعجب‌آور نبود و به‌ظاهر کاری خانگی بود. در هر حال، با موهای کوتاه بهتر به نظر می‌رسید.

از آن رو گفتم: «... (اسمش را یاد گرفته بودم) از کاری که با موهایت کرده‌ای خوشم می‌آید. خیلی زیبا شده‌اید.» او گفت: «متشکرم، آقا!» او از تعریف من تشکر کرد.

روز بعد، پناه بر خدا، وقتی که وارد آسانسور شدم، جمله‌ی «صبح به خیر، آقای...» را شنیدم پیشتر حتی یک بار نشنیده بودم که این متصدی کسی را به نام صدا کند. و در ماه‌های باقیمانده‌ای که دفتری در آن ساختمان داشتم هرگز نشنیدم کسی را جز من با اسم صدا کند. من متصدی آسانسور را وادار کرده بودم احساس کند مهم است. من صادقانه از او تعریف و با اسم صدایش کرده بودم.

من باعث شده بودم او احساس کند که شخصی مهم است. حالا او با دادن احساس اهمیت به من تلافی می‌کرد.

بیایید خودمان را گول نزنیم. افرادی که در باطن احساس اهمیت نمی‌کنند، مستعد میان‌مایگی هستند. این نکته باید بارها و بارها تفهیم شود: آدم باید احساس کند مهم است تا موفق شود. یاری دادن دیگران به منظور احساس اهمیت به نفع شماست؛ چون باعث می‌شود شما احساس اهمیت بیشتر کنید. امتحان کنید و نتیجه‌اش را ببینید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۶ ، ۰۱:۳۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۵ ق.ظ

3 نکته ی مهم برای تغییر

 
1-به یاد داشته باشید که در معادله ، زندگی گذشته با آینده برابر نیست.

همواره در هر موقعیتی می‌توان به نتیجه رسید اصلا مهم نیست که در زندگی چه برسرتان آمده و یا حل مشکل شما چقدر دور از ذهن می‌رسد اگر باور کنید که هر مشکلی راه حلی دارد حتما راه حل آن را خواهید یافت.

2-ما برای تنبیه شدن به دنیا نیامده ایم. برای درس گرفتن آمده ایم. هر رویدادی در زندگی ما توان بالقوه آن را دارد که ما را متحول کند و از میان همه رویدادها سختی ها و مصیبتها بیشترین توان را برای تغییر فکر ما داراهستند. طوری رفتار کنید که گویی در ورای هر حادثه ای هدف و مقصودی نهفته است.

۳-اگر در جستجوی خوشبختی و معنای زندگی هستید تمام توجه خود را به لحظه اکنون معطوف کنید و به یاد داشته باشید که بهترین جا برای آغاز یک زندگی جدید همین جایی است که اکنون هستید. فقط کافی است که افکار مثبت و نگاه شاد به زندگی داشته باشید. در این صورت جهان هستی در قبال این نگرش پاداشهایی فراتر از انتظار به ما می‌دهد.

ما هر کاری را در جهت رسیدن به احساس لذت و خوشی انجام می‌دهیم. پس ما باید تغییر کنیم چرا که عادات، رفتارها و اندیشه ها و احساس هایی در ما وجود دارد که ممکن است مانع پیشرفت ما شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۵
mina nikseresht
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

مطالعه نمی کنیم! به چه قیمتی؟!

از خیابان رد می شوم جمعیت به صورت بسیار عجیبی در خیابان موج می زند. از کنار ویترین مغازه ی اول عبور می کنم. خانمی به همسرش مدل کفشی  را که پسندیده است نشان می دهد و بعد از اینکه طرح و رنگش را تأیید می کنند برای خرید به داخل مغازه می روند. کمی جلوتر مغازه ی مانتوفروشی است. عده ای داخل می روند و عده ای بیرون می آیند. سر نبش خیابان بعدی با انواع کیف های چرمی مواجه می شوی، احتمال می دهی جنس آنها از چرم اعلا تهیه شده است ... قدم هایم را تندتر می کنم تا سریعتر به مقصدم برسم. عده ای در خیابان مشغول قدم زدن و تنها تماشا کردن جمعیت هستند. نرسیده به چهارراه، مردمی را می بینم که پیاده رو را بند آورده اند و حواسم را معطوف مغازه ای می کنند که به دست مشتریانش لیوان های مخصوصی از آبمیوه داده است. از شیرموز گرفته تا هویج بستنی و .... . چیزی تا رسیدن به مقصد نمانده است. از ابتدای راه به این فکر می کنم کاش آنقدر که به چیزهای دیگر بها داده می شد کمی بیشتر به مطالعه و کتاب بها می دادیم. کاش وقتی دلمان می گرفت و دوست داشتیم وقت با ارزشمان را در پیاده روی ها و خیابان گردی ها صرف کنیم همان وقت را پای مطالعه ی کتابی می نشستیم که برای رفع دلتنگی هایمان نسخه ای شفابخش بود. کاش تمام آن لحظاتی را که در صفحات مجازی و نرم افزارهای چت صرف می کردیم برای خودمان در تهیه و تدارک یک کتابخانه بودیم تا تمام وقت مان را اختصاص به مطالعه کتاب های ارزشمند دهیم.

دوست ندارم حرف منفی زده باشم اما متأسف می شوم وقتی می شنوم کسی به مطالعه علاقه ای ندارد و از آن بدتر و ناراحت کننده تر وقتی است که به کسی مطالعه ی کتابی را پیشنهاد می کنی و صراحتاً اعلام می کند من وقت مطالعه ندارم، یعنی اصلاً فرصت نمی کنم که کتاب بخوانم! چطور یک پدر یا مادر می تواند فرزندی را به عنوان یک فرد تأثیرگذار و سالم تربیت کند که خودش حتی در روز یک ساعت را هم مطالعه نمی کند! به نظرم کمی در حرف زدن هایمان زیادی اغراق می کنیم. برترین آدم ها و شاخص ترین انسان ها را دیده ایم که در عین پرمشغله بودن و فرصت های محدودشان باز هم در اولین فرصت و فراغتی که برایشان پیش می آید به سراغ مطالعه می روند تا از این نعمت ارزشمند محروم نشوند و از آن طرف هم هستند افرادی که در اولین فرصتی که برایشان پیش می آید به سراغ موبایلشان می روند تا وقت شان را با شبکه های مجازی پر کنند که به نظرم نه تنها دستاوردی ندارد بلکه متأسفانه اکثر ما بخش اعظم عمرمان را در حال حاضر بدون اینکه از ضررهای آن آگاه شویم از دست می دهیم.

کاش همین روزها به خودمان بیاییم و از خودمان سوال کنیم آیا اینقدر که برای تهیه ی لباس و پوشاکمان هزینه می کنیم و یا آنقدر که هر ماه برای رفتن به رستوران های مختلف شهر برنامه ریزی و هزینه های هنگفت می کنیم آیا جا ندارد برای بالا بردن آگاهی خودمان کمی بیشتر وقت بگذاریم؟! فکر نمی کنم قیمت تهیه یک کتاب آنقدرها گران باشد که کسی نتواند هر ماه بخشی از هزینه هایش را به این امر مهم اختصاص دهد!

کاش یاد بگیریم کمی بیشتر مطالعه کنیم تا الگوی بهتری در جهت مطالعه برای فرزندان و اطرافیان مان باشیم. حواسمان باشد چه چیزی را از دست می دهیم!

بیایید به هم قول بدهیم تغییر کنیم!

دوستدارتان هستم. امید که اهل مطالعه شویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۲۳
mina nikseresht