روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ب.ظ

فروشنده

مدتهاست برای نوشتن یک داستان فیلم می‎بینم.فیلم‎های اجتماعی به هر زبانی که شاید بیشترش انگلیسی باشد. به دنبال لایه‎های پنهانش می‎گردم و در نهایت سرهم بندی‎اش می‎شود یکی از هزاران نکاتی که در کتابهای روان‎شناسی مطرح می‎شود. خوبی دیدن فیلم لمس ملموس درد به همراه بازیگران آن است. دردهایی که گاهی از بطن روح فیلم و قلم نویسنده برمی‎خیزد و یا motion‎‎ ها و حرکات فیلم اینقدر تند است که وقتی چشم باز می‎کنی و فیلم تمام شده است تو می‎مانی و آسیب‎شناسی‎های آن فیلم و ساختن یک داستان که در ذهنت رژه می‎رود.

شاید وقتی می‎خواهی داستان بنویسی، مدام باید در ذهنت، به دنبال این باشی که خوب بعد از این چه می‎شود و بعدهای بعدی... تا مدتها ذهنت را درگیر می‎کند. می‎خوابی و بلند می‎شوی و هنوز به فکر این هستی که قسمت بعد قرار است چه اتفاقی بیفتد.

اولین روز اکران فیلم است. اصولا برای دیدن فیلم‎ها لحظه‎شماری می‎کنم و شاید یکی از اصول روان‎شناسی رفتن به سینما درک هیجان دسته‎جمعی است که در روان‎شناسی امروز به اصول درمانی آن بسیار اشاره می‎شود.

تماشاچی همراه فیلم به دنبال مقصر داستان می‎گردد. خشم پنهان عماد و حالتهای روانی رعنا، ترس‎های پنهان ماجرا و درک تنها ماندن رعنا در خانه، احساسات تو را تماما درگیر کرده است. شک عماد به کارگردان نمایش تئاترشان و سرانجام راننده‎ی وانت... مقصر پیدا می‎شود و انگار یک جایی از روحت از شنیدن تمام ماجرا درد می‎گیرد.

آخرین سکانس‎های فیلم در حال تمام شدن است. گریه‎ی رعنا، آزارت خواهد داد و رنجهای روانی که تا ابد در ذهنش نقش بسته‎اند.

و من...

باز هم روبرو شدن با یک حقیقت تلخ... فقط شکلش متفاوت است اما جنس همان است. حقیقت تلخی که هر روز و هر روز از زبان زنان جامعه‎ام می‎شنوم. در ذهنم کتابهای روان‎شناسی در این زمینه را مرور می‎کنم و سرانجام به یک جواب می‎رسم آن هنگام که مرد راننده وانت در حال اعتراف نزد عماد می‎گوید: من با این زن سی‎سال زندگی کردم و بعد همسر پا به سن گذشته‎ی مرد وارد می‎شود و مرد حرفش را تمام نمی‎کند.

زن به سختی راه می‎رود، سن و سالش حکایت از تمام ماجرا دارد. زن مرد، قربان صدقه‎اش می‎رود و تو در تناقض بین عمل و رفتار مرد که شاید او را در فیلم جنایتکار معرفی کرده است، می‎مانی. هم دلت برای مرد می‎سوزد و هم برای همسرش.

شاید با خودت بگویی: آخه تو چی کم داشتی! زن به این خوبی! با محبتی! و وقتی مرد می‎گوید: وسوسه شدم، آن وقت است که می‎فهمی زنان جامعه‎ات، در سال 2016 میلادی، هنوز جنس مرد را نشناخته‎اند و هنوز پی به زبان عشق متفاوت او نبرده‎اند.

دردهایم با دیدن این فیلم چندبرابر شد. کاش می‎توانستم به دختران جامعه‎ام بگویم وقتی در خیابان به قصد مقصدی راه می‎روم چقدر دلم برای روان مردان جامعه‎ام می‎سوزد. مردانی که شاید یکی از مهمترین نیازهایشان بنا به هر دلیل موجهی بی‎جواب می‎ماند و وقتی وارد جامعه می‎شوند با صحنه‎های ناهنجار رفتاری و ظاهری مواجه می‎شوند که برایشان هزاران برابر تنش‎های روانی را به همراه دارد. مردانی که شاید خیلی‎هایشان در خیانت مقصر نبوده و نیستند و دلم می‎خواهد به زنان همسردار جامعه‎ام بگویم باید خیلی بیشتر به وظایف‎تان آگاه شوید، مردان به دوستت دارم و فدایت شوم به اندازه‎ی تو احتیاج ندارند. شاید اگر هر کسی نقشش را درست ایفا کرده بود اکنون آسیب‎های اجتماعی‎مان اینقدر زیاد نبود...

فروشنده، بیانگر یک واقعیت تلخ اجتماعی است... حقیقت تلخی که این روزها گریبان بسیاری از همسران را گرفته است. خیانت...

مینا نیک سرشت

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی