روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رابط همسران» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ق.ظ

خُلق را چگونه اندازه می گیریم؟

مساله ی خُلق و بررسی آن موضوع مهمی است. فرض کنید وقتی شخصی برای ازدواج تحقیق میکند باید به این نکته توجه داشته باشد که خُلق نفر مقابلش چگونه است؟ چرا که وقتی خُلق ثابت کسی را ندانیم حتماً در زندگی دچار چالش خواهیم بود.

خُلق شامل میزان سازگاری فرد در مقابل سختی ها و شرایطی که مطابق میل و خواستش نیست و به دنبال آن میزان انعطاف پذیری او نسبت به مسایلی که پیش می آید و خود را با آن منطبق میکند، عصبانی نشدن در مقابل اتفاقاتی که رخ میدهد و کنترل بر خویشتن که یکی از فاکتورهای بسیار مهم است که معمولاً کسانی که دچار وسواس فکری و عملی و ایده آل گرا هستند و همه چیز باید بی نقص و عیب از نظرشان باشد(تفکر همه یا هیچ) در این موضوع ضعف دارند. داشتن دیدگاه مثبت نسبت به اطرافیان و جامعه و اتفاقاتی که رخ میدهد و یا اتفاق افتاده است و احساساتی که فرد بیشتر تجربه میکند و درگیری بیشتری با آن دارد میتواند پایه های تشکیل دهنده ی خُلق باشد. مثلاً فرض کنید فردی هر روز احساس خشم را تجربه میکند، هر موضوعی او را دچار خشم و ناراحتی میکند و حساسیت های بی مورد زیادی که ناشی از همان وسواس فکری و عملی است فرد را آزار میدهد. افرادی که نگرش منفی در مورد آینده دارند و مدام در ذهن خود اتفاقات بد، رفتاری بد را برای آینده پیش بینی و مرور میکنند نیز خُلق ضعیف و ناپایدار دارند.

این مهم است که شما در جامعه و اجتماعی که در آن واقع می شوید چه شخصیتی دارید و می گویند اگر از 5 نفر از اطرافیان در مورد خُلق شما سوال کنند میتوانیم به گفته ی آنها شما را دارای آن خلق بنامیم.

مثلاً شما فردی هستید که همیشه عصبی معرفی می شوید و یا فردی که همیشه نگران است و یا فردی که همیشه و در هر شرایطی شاد است و این شادی را به دیگران منتقل میکند. فردی که اخلاقیات غالبش را خشم و پرخاشگری لفظی و کلامی و رفتاری تشکیل میدهد هرکدام پایه های ثبات خُلق را شامل میشوند خواه مثبت باشد و خواه منفی. فردی که خُلق منفی دارد به زمین و زمان بدبین است. هر کسی با هر نیت خیری و یا هر رفتار مثبتی از نظر آنها خوب و سالم تعبیر نمی شود و همه دارای ضعف و عیب و ایراد هستند مگر اینکه فقط پیامبر باشد. بخواهند در مورد کسی صحبت کنند نکات منفی آنها را درشت میکنند و این افراد وقتی در زندگی مشترک واقع می شوند به جای درشت کردن نکات مثبت همسر خود و تمرکز بر روی آنها مدام دنبال نقاط ضعف و زدن برچسب به او هستند و حتماً زندگی با این افراد در معرض طلاق واقع می شود.

البته که با تست کتل نیز میتوان خُلق دائم و پایدار فرد را بررسی کرد اما نکته ای که مهم است در ازدواج و یا انتخاب کارمند و یا انتخاب شریک کاری و یا هر موضوعی که بحث انتخاب فرد پیش می آید باید به آن دقت کنیم بحث خُلق است.

افرادی که خُلق پایین دارند توانایی حل مسأله آنها ضعیف است، در مقابل مسائل سخت زود خسته و ناامید شده و توانایی عملی کمی دارند و در نهایت باید به این نتیجه برسید ما چطور میتوانیم خُلق خود را با تمرین اعتماد به نفس و عزت نفس تغییر بدهیم و به سمت مثبت اندیشی پایدار پیش برویم. فردی امروز با قرار گرفتن در جوی مثبت نگرش مثبتی پیدا میکند و کافی است دومرتبه در شرایط و جوی در اطراف واقع شود که دچار بدبینی به دیگران و شرایط شود و این تغییر خلق و ثابت نبودن آن میتواند در زندگی فرد و اطرافیان ایجاد اختلال کند که ما در تست کتل از آن به ناپایداری هیجانی یاد میکنیم. افرادی که به ناگهان مثل کوره ای از آتشفشان منفجر می شوند و با این انفجار اخلاقی و تغییرات مداوم خُلق به زندگی جمعی آسیب خواهند زد.

آنچه که مهم و قابل اشاره است اینکه فرد با مراجعه و شناخت کافی نسبت به خود و احساسات و بیان آنها به صورت سالم میتواند با تغییر خلق خود به ایجاد یک زندگی سالم و مثبت کمک کند و در نهایت تجربه ی زندگی بهتر و موفق تری داشته باشد. افراد زیادی هستند که مراجعه به روان شناس را لازم نمی بینند و اصلاً با وجود مشکلات اخلاقی و رفتاری نیز خود را فردی سالم معرفی میکنند و البته هستند کسانی که شما را مریض معرفی می کنند و به شما برچسب های مختلفی میزنند در حالیکه ما در روان شناسی کلیدهایی برای بررسی رفتار و خُلق افراد داریم که در صورت داشتن تجربه و دانش لازم می توانیم تشخیص آنها را به سادگی انجام بدهیم.

فرد سالم که شخصیتی سالم دارد انعطاف پذیر در مقابل نظر و خواست دیگران است. تامل و اندیشیدن در مورد اخلاق و رفتار خود و در نهایت اصلاح عملکرد و بهبود رابطه ی خود با دیگران جز تمرینات خودسازی آنها محسوب می شود و از آن طرف برچسب زدن به دیگران را بدون آگاهی و صرفاً برای تراوش احساسات نادرستی مثل خشم جایز و درست نمی شمارد.

چه خوب که افرادی هستند که بیش از دیگران و تذکرهای پیاپی به آنها سرگرم اصلاح خود و انتخاب هدف های درست در زندگی خود هستند، برای آنها تلاش میکنند و نگاهی به زندگی و عملکرد دیگران ندارند. اینها خود را با دیگران مقایسه نمی کنند و به فکر بهبود توسعه و عملکردهای شخصی و روزمره خود هستند. اگر دقت کنید افرادی که ارتباط قوی با خداوند دارند و در جهت خودشناسی حرکت میکنند، خودساخته تر و مثبت تر نسبت به زندگی و دیگران هستند.

به قول استاد عزیز اخلاق ما: کور خود و بینای دیگران نباشیم که افرادی که مدام در پی عیب جویی از دیگران و سرزنش آنها هستند زندگی گوارا و عاقبت خیری نخواهند داشت چرا که انرژی های منفی که ما در اطراف خود ایجاد می کنیم باعث بروز پیشامدهای منفی و اتفاقات نامطلوب می شوند. انجام کارهای خیر و اعمال مثبت را برای ما سخت و ناممکن جلوه میدهد و در نهایت باعث بی برکتی و ناخوشی در زندگی ما خواهد شد.

جهل و غرور و نفسانیات انسان را همچون زنجیری گردن کلفت در میخی بسیار نحیف و کوچک اسیر میکند و هر گاه انسان کوری و کری را انتخاب کند و چشم بر روی حقیقت ببندد و گوش بر آن نسپارد در خیال و توهم خویش همه چیز را نور می بیند. خداوند فرشتگانی را همراه ما قرار داده است که مسئول ضبط تک تک اعمال و رفتار ما هستند و حتی نیت های درونی ما را هم ثبت میکنند. واقعاً اگر به این آگاه بودیم که نیت های بد و شر ما نسبت به دیگران چه عواقبی برایمان دارد و یا نسبت به افرادی که قلب و دلی صاف دارند رفتار نامطلوب و خشونتهای رفتاری داریم چه عاقبتی را برایمان در زندگی به بار می آورد آیا با دیدن آن نهایت باز هم این چنین رفتار می کردیم؟ قطعاً خیر! امام علی علیه السلام می فرمایند: خداوند با هر کس مطابق با نیت هایش رفتار خواهد کرد.

پس این خیلی مهم است که ما چه نیت هایی در مورد خود و دیگران داریم. چرا که لحظه به لحظه خداوند به آنها آگاه است و نسبت به آن تدبیر خواهد کرد.

استادی می گفت: کاشف عیب هایت، خودت هستی نه کسی دیگر. کسی که در پی کشف عیب های خودش هست کسی است که: « مورد لطف و عنایت خاص خداوند قرار خواهد گرفت.» منتی است که از سمت پروردگار باید آن را پذیرفت نه اینکه مغرور شد و سپس جاهل شد. مثل کسانی که با چندروز عبادت خود را بهتر و برتر از دیگران حساب میکنند و از سر کظم غیظ دیگران را بدتر معرفی میکنند.

یادم هست آن استاد در پایان سخنانش اشاره به این نکته فرمود که: « جهل هیچ گاه عشق را درک نخواهد کرد و کسی که درک نکند رفتنی است!»

آدمی که در پرتو عالم نمیتواند دیگران را ببیند و از سر مهر، عشق و دلسوزی با آنها معاشرت و همدلی کند با هر عاملی رخت بر این جهان خواهد بست تا جای او را عشقی سرشار از انوار الهی بگیرد. به امید روزی که با آمدن منجی جهان از خشم، نفرت، دشمنی و ناخالصی پاک شود.

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست                               وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

  حال متکلم از کلامش پیداست                                           از کوزه همان برون تراود که در اوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۵
mina nikseresht
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۵ ب.ظ

از دولت عشق: « عشق، در باطن شماست»

                                                          

 

«عشق در باطن شماست»

درست روزی که زندگیم دست خوش اتفاقات زیادی شده بود، درست در روزهایی که به دنبال ندایی از درونم می گشتم تا راهی تازه را جلوی پایم بگذارد که بتوانم میان زمختی های دروس روان شناسی که خواندن هر کتاب 500 یا 600 صفحه ای کلاس ها و درسها انرژی و توانی برایم نگذاشته بود و درست میان روزهاییی که غالبش باید با امیدواری باشد اما من باز هم دست و پا می زدم برای گشتن ذره ای امیدواری در لحظات زندگیم در حالیکه دعا کردن های شبانه تمام احساساتم را خشک و بی روح یافته بودم، ندایی از درون مرا دوباره به سمت این کتاب کشاند. من همیشه به دنبال نشانه ها می گردم. هر روز. هر لحظه نشانه ها را دنبال میکنم. نداهای درونی و شهود برایم همیشه راه گشا بوده. سعی کردم همیشه قلبم را شفاف نگه دارم بدور از بغض، کینه، حسادت، نفرت، غرور و تکبر تا راه برای این صداهای درونی بسته نباشد.

درست از آن روزی که اولین نوشته های این کتاب را برایتان تایپ کردم یعنی تاریخ 12 اردیبهشت ماه تا به امروز یعنی 29 اردیبهشت ماه هفده روز گذشته است. در این 17 روز من عشق را در قلبم زندگی کردم. محبتم را به جریان هستی بخشیده ام. محبتی نه از سر مهرطلبی بلکه از سر عشق به تمام خلقت این زمین. دلم خواست اولین کسی باشم که برایتان از تجربه ی این هفده روز بنویسم. باید بگویم حتماً راز این خلقت در عشق نهفته است. حتماً روزی به این حرف من خواهید رسید که آدمهایی که با عشق زندگی می کنند بهترین دستاوردها و بهترین ثمرات این زندگی نصیب شان خواهد شد. عشق قدرت است و رسیدن به این قدرت کار هر کسی نیست. هر کسی نمی تواند عاشقانه زندگی کند. عاشقانه به خلقت مهر و محبت نثار کند. نیاز به تمرین دارد. مراقبت از قلب و سیاه نکردن آن با نفس کار سختی است. قلب پاک و خالی از کینه و نفرت و بغض نیاز به مراقبت از فکر دارد. فکر است که جریان قلب را تازه نگه می دارد. آدمهای خوش نیت و خوش فکر بدور از فکرهای منفی و احساسات منفی خیلی سریعتر به هماهنگی با نظام این خلقت خواهند رسید. قطعاً این کتاب و جریان مثبتی که دوباره در من به جریان انداخت یکی از کارهایی بود که باید این مدت برای خودم انجام می دادم. شما چه می کنید؟ آیا دلتان نمیخواهد قدرت عشق را در زندگی تان امتحان کنید؟ برویم با هم ادامه ی کتاب را بخوانیم:

«شاید شما افرادی را نشناسید که علاقه مند به دعای دسته جمعی باشند. با این حال میتوانید از دولت عشق بهره مند شوید. زیرا همه ی محبت و عشقی را که برای شفا و سلامت و توانگری و ثروت و شادمانی و سعادت نیاز دارید در باطن شماست. عشق الهی یکی از قوای ذهنی و معنوی خودتان است.

عشقی را که نباید برون از خود بیابید. محبت را در درون خود کشف کنید و از طریق کلام و اندیشه و اعمال و دعاهای تاکیدی خویش به بیرون افکنید. چون به این کار ادامه دهید، به قدرت کامیابی بخش محبت پی می برید و از دولت عشق، را رابطه ی خود با همگان پیروز و بر همه ی اوضاع و شرایط مسلط می شوید.

یکی از جامعه شناسان مشهور جهان، در دانشگاه هاروارد قدرت محبت را مورد بررسی و پژوهش قرار داد و به این نتیجه رسید که: « عشق را نیز مانند فضیلت دیگر، انسان می تواند آگاهانه ایجاد کند و بپروراند.» پژوهندگان متفقاً به این نتیجه رسیدند که همانطور که سایر نیروهای طبیعی را ایجاد می کنیم، می توانیم عشق را نیز بیافرینیم.

پس اگر چنین به نظر می رسد که عشق شما را نادیده گرفته یا بی اعتنا از کنارتان رد شده است، لزومی ندارد که احساس نومیدی و دلسردی کنید. آنان که به تلخی ندا در می دهند که زندگیشان از عشق تهی است. به اشتباه، عشق را برون از خویشتن جستجو می کنند. اکنون این حقیقت، را دریابید که عشق، نخست از درون آغاز می شود. آنگاه به سیمای اندیشه و احساس و کلام و عمل بیرون فرستاده می شود. تنها زمانی که پرروش عشق درونی را آغاز کنید، می توانید به اثبات برسانید که شیوه ای معنوی و علمی و رضایت بخش را در پیش گرفته اید. زیرا تنها در این صورت است که دیگر دستخوش اوضاع و احوال و اسیر مردمان نیستید.

بر خودتان و جهانتان مسلط می شوید. رها از هر گونه ترس و آزار و نومیدی و دلسردی.

عشق مانند نیروی الکتریسیته، همین که روشن شود همه جا را نورانی میکند. به محض اینکه از محبت لبریز شوید، جهانتان درخشان و تابناک می شود. اشخاص و اوضاع و شرایط درست را به سوی خود می کشانید و به این ترتیب بر کامیابی و شادمانی خود می افزایید. چندی نمی گذرد که درمی بیابید به جای اینکه دستخوش حوادث دنیا باشید، دنیا به اندیشه ها و احساسهایتان پاسخ مثبت می دهد و هرگاه اندیشه و احساس هایتان محبت می آفریند، جهان پیرامونتان نیز به شگفت انگیزترین شیوه، و با شادمانی به شما پاسخ میدهد و اینها همه از دولت عشق است!

مردمانی بی شمار در حال اکتشاف ای قدرت همه ی زمینه های زندگی خود هستند. محبت در حیطه ی روابط انسانی، معجزه ها می کند. زنی برایم تعریف کرد که با همسرش اختلاف داشت. شوهرش در حال مشاجره در را به هم کوفت و خانه را ترک کرد. چون شنیده بود که میتوان در درون، عشق آفرید و آنگاه آن را برون فرستاد؛ تصمیم گرفت که برای رفع اختلاف زناشویی خود، از آن سود بجوید. پس آرام، شروع به تکرار این عبارت کرد که:

« من از عشق الهی میخواهم که هم اکنون پیوند زناشویی ما را شفا بخشد.»

چندی نگذشت که در آرامشی ژرف فرو رفت و چون از سکوت برخاست با این یقین که همسرش برای ناهار باز خواهد گشت، بی درنگ سرگرم تهیه غذا شد.(حال آنکه تجربه یی که از مشاجرات پیشین داشت، خلاف این امر را نشان میداد.) اما هنوز چیزی نگذشته بود که در باز شد و شوهرش جعبه ی شیرینی در دست، و با یک دنیا لطف و صفا به خانه آمد.

از آن پس مشاجراتشان کمتر و سبک تر شد و در مدتی کوتاهتر از آنچه تصور میکرد هماهنگی کامل به زندگی زناشویی اش بازگشت. زنی بازرگان نیز تجربه ی مشابه را برایم تعریف کرد و گفت که از دولت عشق زندگی زناشویی اش که مدتها بی رنگ و بو و آزاردهنده بود نجات یافته است. زن گفت که هر روز با هم دعوا داشتند، دیگر واقعاً از این زندگی به تنگ آمده و کاسه ی صبرش لبریز شده بود. با خود اندیشید: « این وضع قابل دوام نیست. تندرستی و موفقیت شغلی هر دوی ما در خطر است. اگر بخواهیم اینطور پیش برویم، زندگی زناشویی ما از هم میپاشد. حتماً باید راه چاره جویی وجود داشته باشد.»

در طلب یافتن مطلبی امیدوارکننده و آرامش بخش، لحظه یی از جستجو غافل نمی ماند. تا اینکه به این کلمات برخورد که: « عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

پیش ازاین هر گاه دچار اختلاف می شدند مدتی طول می کشید تا صلح و آشتی میان آنها برقرار شود اما این بار، چون مدام عبارت بالا را در دل تکرار میکرد، ناهماهنگی و سوءتفاهم تقریباً به ناگاه ناپدید شد و از دولت عشق ، آن آخرین مشاجره یی بود که بین آنها در گرفت. از آن وقت به بعد، هرگاه بوی ناامیدی به مشامش میخورد، بی درنگ تکرار می کرد:« عشق، موانع به ظاهر محال را ذوب میکند و از سر راه برمیدارد. محبت، غیرممکن را ممکن می سازد.»

تکرار این عبارت هموراه فضای زندگیش را روشن و شفاف ساخته است و برایش آرامش و هماهنگی به ارمغان آورده است.

آیا شک دارید که اندیشه ها و کلام سرشار از عشق الهی می تواند در زندگی و امور شما از همین اقتدار برخوردار باشد؟ من خود شاهد این تجربه بوده ام. به من ثابت شده است که اندیشه های مهرآمیز بسیار سریعتر و کاملتر از آنچه که باید بتواند به تصور درآید؛ به دیگران می رسد. یک روز دلپذیر بهاری، در اتاق کارم سرگرم تمام کردن مقاله یی درباره ی عشق و محبت بودم که پسر نوجوانم که تمام روز را به بازیهای ورزشی گذرانده بود، خسته و گرسنه به خانه آمد.

وقتی به او گفتم که در حال تمام کردن مقاله یی هستم و کارم پیش از چند دقیقه طول نمی کشد، آهسته اتاقم را ترک کرد. چند دقیقه یی نگذشته بود که احساس کردم در اتاق دوباره باز شد، اما چون ناگهان همه چیز آرام شد، دیگر برنگشتم تا ببینم چه پیش آمده است. چند دقیقه بعد که کارم تمام شده بود، دریافتم که پسرم دیگر بار بازگشته و دوشاخه گل سرخ را که از آن نزدیکی چیده بود، روی میزکارم گذاشته بود و بی آنکه حرفی بزند، از اتاق بیرون رفته و صبورانه منتظرم مانده بود. البته او نمیدانست که مقاله ام درباره ی عشق است. پیش از آن نیز هرگز برایم گل نیاورده بود. اما در آن لحظه، با آرمانها و اندیشه هایی که در سرم بود هماهنگ شده و به شیوه یی مهرآمیز پاسخ گفته بود.

ادامه دارد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۵
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۰۳ ب.ظ

ازدواج مسیری سرنوشت ساز

 اگر تغییر در چارچوب های شناختی و عقلانی رخ داده باشد ما به آن تغییر می توانیم اعتماد کنیم اما اگر تغییر در ابعاد هیجانی و احساسی اتفاق بیفتد آن تغییر ناپایدار و گذرا خواهد بود.

این مسأله و بررسی آن در موضوع ازدواج بسیار مهم است. چرا که گاهی می بینیم هریک از دوطرفین که برای مشاوره مراجعه می کنند بنا به خواست یکی از دو نفر، میخواهد آن دیگری را برمبنای تمایلات یا ارزش ها و سبک زندگی خودش تغییر بدهد. مثلاً فردی که دوست دارد همسرش حجاب بیشتری داشته باشد و بعضاً هم می گویند اگر من برایت مهم هستم و من را دوست داری باید این کار را انجام بدهی یا بعضی ها که تحت تأثیر جو و محیط هایی که قرار می گیرند تغییر می کنند و با یک تلنگر روانی یا قرار گرفتن در مشکلات زندگی خصوصاً مسایل عاطفی تغییر موضع و جهت داده و بعضاً تبدیل به فردی انتقام گیر و خشمگین می شوند و از همان قشر و گروه متنفر می شوند اینها از آن دسته افرادی هستند که اگر در هریک از ابعاد زندگی شان تغییری رخ بدهد برمبنای احساس و هیجانات شان بوده است.

دقت کنیم فردی که قرار است با او ازدواج کنیم آیا ثبات در هیجانات، رفتار و شخصیت دارد یا خیر. چرا که بررسی این موضوع و فراز و فرودهای هیجانات، احساسات و رفتار، ما را به سمت انتخاب صحیح و سالمتری سوق خواهد داد.

محیط تربیتی سالم، رفتارهای تربیتی صحیح و برخاسته از منطق و استدلال، دوران کودکی فرد و نحوه ی تعامل با والدین و اعضای خانواده، نحوه ی حل مشکلات و اندازه ی انعطاف پذیری در حل مسایل و مشکلات، مسایلی که فرد با آن روبرو می شود، بررسی بحران های زندگی و ابعاد شخصیتی فرد همه و همه می تواند در ازدواج بسیار مهم باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۳
mina nikseresht


ارتباط بحث بسیار مهمی است. قطعاً یکی از چالش های فرد زمانی آغاز می شود که در بحث ارتباط نمی تواند اثر مطلوبی از خود در روان نفر مقابلش به جای بگذارد و یا او را دچار بحران و چالش های رفتاری و اخلاقی خواهد کرد.

در نوشتار قبلی اشاره به این کردم که هوش تا چه اندازه در ازدواج و تحکیم یا تزلزل رابطه مؤثر است. داشتن هوش هیجانی یا عاطفی بالا، هوش اجتماعی، هوش درون فردی و یا میان فردی می تواند فرد را به سمت اثرگذاری در روابط خود سوق بدهد. فردی که هوش عاطفی پایینی دارد قابلیت درک و پیش بینی احساسی نفر مقابلش را ندارد. او تنها می تواند به سود احساسات و هیجانات خود رفتاری را پیش بگیرد .بی آنکه توانایی درک و احساسات نفر مقابلش را داشته باشد.

در ارتباط بین زوجین بارها شنیده و دیده ایم که خانمی به خستگی و ناتوانی خود از امورات روزمره و یا نگهداری از فرزند اشاره کرده است و تمایلات جنسی همسرش که او را مورد آزار قرار می دهد هنگامی که این خستگی مانع از داشتن ارتباط شده است. در این گفته ها به این اشاره می شود که همسرم تنها به خودش فکر می کند، خستگی و احوال من را ندیده و درک نمی کند و من نگرانم اگر به این نیازش پاسخ ندهم میل به دیگری و محیط خارج از رابطه مان پیدا خواهد کرد. در نقطه ی مقابل مردانی را هم دیده ام که نه تنها کمک حال همسر و درک خستگی های او هستند بلکه توانایی کنترل و اداره ی هیجانات خود را دارند و پا به پای همسرشان و درک او از شرایطش روابط بهتر و صمیمانه تری را رقم می زنند.

خانمی بارها و بارها به همسرش یادآوری می کند که ارتباطات او در خارج از چارچوبهای ارتباطی و یا خط قرمزها در محیط بیرون از رابطه شان تا چه اندازه می تواند باعث سست شدن رابطه شان و فروکش کردن احساس محبت و الفت و صمیمیت بین آنها می شود اما همسر او بی اعتنا به این موضوع و عدم درک موضوع مورد درخواست همسرش و عدم توانایی در پیش بینی کردن اثرات این رفتار در ارتباط او با همسرش می تواند به مرور زمان زندگی آنها را به سمت تنش، دعوا و در نهایت طلاق پیش ببرد. کم نبودند زوج هایی که به همین دلایل زندگی شان رو به طلاق رفته است که نمونه هایش را در نزدیکان و دوستان و مراجعین دیده ام. طبیعتاً یکی از دلایل این عدم توانایی برمی گردد به هوش. اینکه فرد نمی تواند خودش را جای فرد مقابلش بگذارد و احساسات و رفتارهایش را پیش بینی و شبیه سازی نماید به عملکرد ضعیف هوش او بازمی گردد.

در همین زمینه، شاید شنیده یا دیده باشیم افرادی را که روابط اجتماعی ضعیفی دارند، نمی توانند در جامعه ی فردی، برون فردی، خانوادگی و اجتماعی خود موفق عمل کنند. حتماً این گلایه ها به گوش تان رسیده که گاهاً خانم یا آقایی شکایتش این است که همسر من با خانواده و بستگان من رفت و آمد نمی کند، اگر هم رفت و آمد کند بیشتر باعث اختلاف و مشاجره بین مان خواهد شد و یا حتی وقتی فرد بین دعوای خانوادگی و همسرش نمی تواند مسأله را به درستی حل کند و یک طرفه به قاضی رفته و قضاوت می کند و احساسات هر کدام از طرفین را در نظر نمی گیرد اینها نیز به موضوع هوش باز می گردد. شاید بسیاری از علت های مشاجره ها و اختلاف ها دقیقاً به همین علت باشد که فرد در ضریب هوشی پایین با داشتن تفکر عینی و نه انتزاعی زمینه ساز انواع اختلافات در زندگی مشترک خود خواهد بود. وقتی خانمی شکایت می کند که همسرم در دعواها منظور من را نمی فهمد، احساسات من را نادیده می گیرد و تمام حواسش جمع این می شود که در فلان مشاجره مان من هنگام عصبانیت حرفی زدم که نباید می زدم و یا توانایی تمیز دادن اشتباهات گذشته و جبران آنها را ندارد و من را هنوز هم همان آدم قبلی می داند که فلان خطا یا اشتباه را در رابطه مان مرتکب شدم. بارها هم به او اعلام کرده ام که من آدم سابق نیستم اما او هربار باز هم اشتباهات من را یادآوری می کند و آنها را با ملاک ها و عقیده و سلیقه ی شخصی اش می سنجد.

دوستان و همراهان ارجمند.

امروز اگر از بنده سوال کنند یکی از عوامل مهم و اثرگذار در ازدواج کدام عامل خواهد بود بی شک و بدون مکث خواهم گفت: هوش. فردی که ضریب هوشی هر کدام از انواع هوش بالایی داشته باشد براحتی آسیب شناسی می کند، تحت تأثیر احساسات و قلیان آنها تصمیم نمی گیرد و اقدام به رفتار ناشایست نمی کند، توانایی مدیریت زمان و چالش های زندگی را دارد، می فهمد انسان ها هر روز و هر لحظه قابلیت تغییر را دارند و آدم دیروز، ممکن است آدم امروز نباشد، در گفتار و رفتار نفر مقابلشان ایست نمی کنند تا مانع رشد و پیشرفت شخصی و مشترک خود شوند و قابلیت فهم منطقی و دقیق از افراد و برداشت صحیح از علت ها و چرایی های رفتار خواهند داشت. افرادی که هوش عاطفی یا هیجانی بالایی دارند بیشتر از آنکه به فکر تغییر نفر مقابل خود باشند و مانع یا سد راه همسرشان در رشد فردی و پیشرفت های شخصی اش شوند، توانایی همدلی، درک و کمک به او در بالا و پایین رفتن های زندگی را دارند ضمن آنکه اشتباهات و رفتارهای خود را دقیق شناسایی کرده و در صدد جبران و اصلاح آن برمی آیند در حالیکه افراد با ضریب هوشی پایین مدام دنبال مقصر و متهم  کردن همسر و شریک زندگی خود می باشند.

سنجش هوش به وسیله ی تست کتل صورت می پذیرد و در مصاحبه های بالینی نیز یک فرد متبحر توانایی تشخیص هوش نفر مقابل را خواهد داشت.حتماً مشاوره های پیش از ازدواج به مدل PMC می تواند شما را به سمت تشکیل یک زندگی محکم تر و موفق تر پیش ببرد.

افراد با ضریب هوش بالا دنبال مقصر و متهم دانستن نفر مقابل در ارتباط نیستند بلکه دنبال آسیب شناسی رفتار خود، پیدا کردن نقاط قوت یا ضعف رابطه و پیش بردن هر دو نفر به اصلاح و رفع آن به شکل منطقی و درست است در حالیکه هیچ کدام از طرفین احساس ضرر یا بازنده بودن در رابطه را نداشته باشند. رابطه بازی بُرد و باخت نیست و کسانی که دنبال حریف در رابطه می گردند و یا می خواهند اهمال زور و یا قدرت در رابطه و یا روابط داشته باشند نشان از همان پایین بودن هوش و عدم مهارت در رابطه و عدم سواد لازم در این موضوع را دارد.

شاید در چالش های رابطه مان لازم باشد کمی درنگ کنیم و فکر بالا بردن دانش خود و مهارت لازم در این زمینه را بکنیم که بی دانش زیستن و ارتباط داشتن یک ضعف جدی و اساسی است که لطمه ها و آسیب های آن به خود و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی مان باز خواهد گشت.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۷
mina nikseresht
شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ب.ظ

آیا خیانت بن بست عاطفی و روانی است؟

در پست اینستاگرامم گفتم آسیب پذیری و اختلال زمانی رخ می دهد که من از خودم فردی ایده آل تصور کنم و به نمایش بگذارم. همه چیز را اوکی ببینم و به دیگران هم آن را اظهار کنم و بالواقع نقاط ضعف خودم را انکار و یا قبول نکنم. درست در همین قسمت است که من دچار اختلال خواهم شد.

نه جانم! من در عین حال که فردی با برنامه ریزی دقیق هستم، اهل نظم و با پشتکار هستم اما یک جاهایی هم هست که برنامه ریزی نداشتم، گاهاً تنبلی هم کرده ام، گاهی بوده خلاف آنچه می دانستم درست بوده عمل کرده ام و در فشارهای روحی و روانی رفتاری داشته ام که بعداً متوجه آثار روحی اش در خودم بوده ام. البته که اینها مربوط به سالها قبل است و من در 4 و 5سال اخیر خودم را درمان کرده ام و هنوز هم این درمان ادامه دارد.

بپذیریم پنهان و آشکارمان باید یکی باشد. من نباید پشت سر کسی از او بدگویی کنم و در مقابلش با احترام، خوبی و درستی رفتار کنم. این تناقض من را دچار اختلال روان خواهد کرد. این شامل ذهن هم می شود.

من این را به کسانی می گویم که با فردی در رابطه ای عاطفی قرار گرفته اند و گاهاً ابراز می کنند که او خیلی پنهان کار است و یا بسیار دروغ می گوید و گاهی هم خلاف آن چیزی که هست را به من می گوید و من این را متوجه می شوم ولی نمی دانم این رابطه را ادامه بدهم یا نه؟

روی صحبتم با شماست که اگر شما با فردی رابطه دارید که این فرد اهل پنهان کاری، دروغ و خلاف واقع نشان دادن به شماست باید گفت حتماً یا اختلال دارد و یا در معرض اختلال است و ادامه دادن این رابطه ولو به قصد ازدواج به هیچ عنوان عواقب خوبی از لحاظ روانی و عاطفی برای شما ندارد. صادق بودن در رابطه جزء ارکان اصلی است که نباید آن را به دیده ی اغماض نگاه کرد.

در مسأله ی خیانت (تعریف لغت از باب روانشناسی) گاهی من مسأله را اینطور تعریف می کنم که بیایید برگردیم از ابتدا شروع کنیم. یعنی اینطور فکر کنیم که اگر ما در جامعه ای بودیم که این کار از ابتدا قانون بود و مسأله ی تک همسری در جامعه مطرح نمی شد و هر مرد اجازه ی این را داشت که همسر دیگری اختیار کند و شما از کودکی شاهد این جریان می بودید و اصلاً فرهنگ جامعه این بود آیا اگر می فهمیدید همسرتان با زن دیگری رابطه دارد باز هم می شد واکنش نشان داد و کار او را محکوم به خیانت کرد؟ باید پذیرفت که جامعه ی ما مبتنی بر دین و شرع اداره می شود. خانمی می گفت وقتی به دادگاه مراجعه کردم تا درخواست طلاق بدهم، قاضی رو به من پرسید: علت درخواست طلاق چیست؟ گفتم همسرم با خانم دیگری ارتباط دارد؟ گفت: شرعی است؟ گفتم بله! گفت: این جزء حقوق مرد تعریف شده است و صرف این نمی توانیم به درخواست شما رسیدگی کنیم!

می گفت: دست از پا درازتر از دادگاه بیرون آمدم تا دنبال دلیلی مبنی بر کوتاهی او نسبت به خودم باشم.

این صورت مسأله ی اول است. اینکه گاهی برای آرام نگاه داشتن جنبه های احساسی مسأله و برخوردهای هیجانی و غیرمنطقی باید همه ی جوانب مسأله را در نظر بگیریم تا رفتار صحیح تری داشته باشیم.

حال آیا می شود در مسأله ی خیانت نگاه تک محوری داشت؟ یعنی باید مدت رابطه و طول آن، کم و کیف رابطه، شناخت شخصیت هر دو نفر ( زن و مرد) و تعادل فیزیکی و روانی آنها را در رابطه دانست و بعد نسخه پیچید؟ آیا می توان حتی با دانستن فهمیدن رابطه ی جنسی دو نفر ( ولو در حد شرع) باز هم دو نفر را محاکمه کرد و دستور طلاق صادر کرد؟ (اینکه فرد از لحاظ روانی و عاطفی آسیب پذیر بوده و هست و نمی تواند به هیچ عنوانی با صورت مسأله کنار بیاید و توان و تحمل دیدن همسرش را با نفری دیگر ندارد و آنقدر تکانش های روانی دارد و کارهای خطرناکی بروز می دهد که در این شرایط شکی به جدایی نیست آن هم باز نیاز به بررسی دارد و نمی شود اینجا به کلی گویی بسنده کرد.) ولی بدون روانکاوی مسأله بنده اعتقادم این است که شاید بتوان برای برخی مسائل یک بحث کلی تدارک دید اما مبحث خیانت، حتماً نیاز به بررسی موردی دارد و یک نسخه شامل حال همه ی افراد نمی شود. چون ما ساختار روانی متفاوت، رفتارهای عاطفی و تحمل و آسیب پذیر بودن یا نبودن هایمان جای بحث و بررسی دارد.

زمانی که خانمی در معرض خیانت همسر قرار می گیرد، حتماً بخش های احساسی و عاطفی مغز فعال می شود. در این حالت هر رفتار و یا گفتاری که از او سر می زند حکایت از ابعاد احساسی مسأله و آسیب پذیر بودن یا نبودنش دارد. یک مشاور باید با تعادل برقرار کردن بین منطق و عاطفه ی فرد آسیب دیده و گاهاً درمان های مبتنی بر هیجان مداری فرد را به حالت تعادل برگرداند تا ابتدا با پذیرش مسأله بتواند نگاه منطقی تر و عاقلانه تری داشته باشد و از راه درست آن را حل کند و به عقیده ی بنده هرگونه تصمیم فوری و برخاسته از هیجان و عاطفه و احساس مبتنی بر شکست است. چه بسا زوجینی زیادی را دیده ام که در این شرایط که قلیان احساسات به اوج رسیده است از هم جدا شده اند و بعد از شش ماه و یا یکسال از تصمیم خود منصرف شده اند.

پس اگر شما در معرض خیانت قرار گرفته اید و یا فردی خیانت دیده اید باید تنها با مراجعه به روان درمانگر و یا مشاور متخصص و زوج درمانگر مسأله را بررسی و حل کنید و اکتفا به مباحث اینترنتی و مشاوره های مجازی نداشته باشید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۶
mina nikseresht
شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ب.ظ

قسمت بندی وظیفه نداریم!

1)زهره: چندبار بهت باید بگم این آشغال‎ها رو هر شب ببر بیرون دم در بزار؟!

سروش: مگه وظیفه‎ی منه هر شب ببرم؟! خوب یک شب هم تو ببر؟! چی میشه مگه؟! شاید من مُردم تو نباید این کار رو انجام بدی؟! آیه اومده و تعیین شده که این کار همیشه وظیفه‎ی مردِ خانواده است؟!

زهره: بله وظیفهی من نیست که این کار رو بکنم، این وظیفه‎‎ی مرد خانواده است!

2)فرانک: چرا صبح آرمیتا رو نبردی مهد؟! امروز کلاس نقاشی داشت؟! بچه‎ام کلی دیشب ذوق داشت و دفتر نقاشی‎ و مدادرنگی‎هاش رو مرتب توی کیفش گذاشته بود که فردا قراره کلاس نقاشی بره. هنوز نمی‎دونی که دوشنبه‎ها کلاس نقاشی داره؟!

ارشاد: ای بابا! امروز صبح زود توی شرکت جلسه داشتیم. خوب چرا خودت نبردیش؟! حتماً من باید همیشه ببرمش؟! خوب من یه روزایی کار دارم، یه روزایی جلسه دارم، یه روزایی تا آخرشب به خاطر پروژه‎های اداره مجبور شدم بیشتر بمونم و صبح رو مرخصی گرفتم دیر برم. اگه من نبرم تو نمی‎تونی ببریش؟

فرانک: نه، این که وظیفه‎ی من نیست، وظیفه‎ی پدرشه!

3)ارسلان: چرا ظرف‎ها از دیروز توی ظرفشویی مونده؟! چرا امشب شام درست نکرده بودی؟! من امروز صبحونه نخورده بودم، امشب باید گرسنه بخوابم!

نغمه: حالا یک‎بار اینطوری شده! چرا درک نمی‎کنی که امروز مریض بودم و نمی‎تونستم از رختخواب بلند شم و بیام شام درست کنم! حالا یه شب، تو شام درست کن! مگه همیشه وظیفه‎ی منه که غذا درست کنم؟!

ارسلان: وظیفه‎ی مرد اینکه بیرون کار کنه و وظیفه‎ی خانم هم اینه که خانه‎داری کنه، من وظیفه‎ی غذا درست کردن ندارم!

******

آیا شما هم مثل من با زندگی مشترک افرادی برخورد کرده‎اید که وقتی یک کدام از طرفین خارج از معمولِ عادت یا خلاف واقع رفتار می‎کند! زوج یا زوجه شکایت‎شان این است که چرا او به وظیفه‎اش عمل نمی‎کند؟! و یا اینکه او آدم مسئولیت پذیری نیست! پیرو این موضوع، زندگی مشترک خود و رفتار فرد مقابل را زیرسؤال می‎برد و گاهی هم برای تأدیب طرف مقابل رفتارهای ناهنجاری مثل قهر کردن را از خود نشان می‎دهد! وقتی قرارداد و تعهد زندگی زناشویی بسته می‎شود و هریک از طرفین، متعهد می‎شوند تا مسئولیت انجام کارهایی را برعهده بگیرند، تلاش بر این است که تا مادامی که با یکدیگر زندگی می‎کنند مسئولیت خود را به خوبی انجام دهند. اما گاهی در بسیاری از زوج‎ها دیده می‎شود که انجام برخی مسئولیت‎ها را وظیفه‎ی آن دیگری محسوب کرده و اگر خلاف واقع رفتار شود او را محکوم و سرزنش می‎کنند و آن‎وقت است که دلخوری‎ها و شکایت‎های بسیاری را به دفاتر مشاوره ارائه می‎کنند که همسر من به وظیفه‎ی زناشویی‎اش عمل نمی‎کند!

یادم هست یک‎بار به یک مهمانی دعوت شده بودم و خانم صاحبخانه تدارکات زیادی را برای شام دیده بود. موقع سرو دسر، همسرش فراموش کرده بود سُس مخصوص سالاد به همراه نوشیدنی را بخرد. اما خیلی هم ضرورت نداشت و می‎شد با سس مایونز هم سالاد را سرو کرد. خانم بلافاصله از همسرش خواست تا آن موقع شب بیرون برود و آنها را تهیه کند. هرچه مهمانان اصرار کردند که لزومی ندارد اما گوشش بدهکار نبود و گفت: وظیفه‎اش بوده، اما یادش رفته بخره!!! شما به خوبی خودتون ببخشید! وقتی این رفتار را دیدم واقعاً دیگر میلی به خوردن غذا نداشتم؛ قسمت تلخ ماجرا اینجاست که تصور فرد به اشتباه این است برای اینکه دیگری را متوجه وظیفه‎اش سازد شخصیت او را جلوی دیگران سرزنش کند. درست است که در آغاز پیمان زندگی زناشویی، هریک از طرفین قبول می‎کنند تا مسئولیت انجام کارهایی را که خارج از روحیاتِ فردیِ دیگری است برعهده بگیرند، اما نباید انجام این مسئولیت‎ها را الزام و تکلیف قلمداد کرد. گاهی تصور می‎شود که زندگی مشترک تبدیل به یک پادگان نظامی می‎شود و هرکس مسئولیت انجام کارهایی را برعهده گرفته که اگر انجام نشود از سوی مافوق خود جریمه و توبیخ می‎شود! داشتن یک زندگی مشترک خوب و شیرین در گرو ایجاد روحیه‎ی درک و تفاهم است. داشتن توقعهای نابه‎جا و عدم درک در هریک از طرفین، هرچه بیشتر می‎تواند به تشدید این موضوع دامن بزند. تا زمانی که من به عنوان یک خانم و یا آقا این توقع و انتظارها را در زندگی مشترک داشته باشم هیچ‎گاه نمی‎توان تصور کرد که زندگی خوب و آرامی را تجربه کنم. چرا که همیشه اتفاقاتی خلاف انتظار ما در زندگی رخ می‎دهد و ما را به سمت شرایطی سوق می‎دهد تا هرچه بیشتر بر این باور نادرست، پافشاری کنیم که دیگری موظف به انجام تکلیفی بوده است که از ابتدا آن را برعهده گرفته است. امیدوارم زندگی مشترک شما روز به روز به تفاهم و درک متقابل نزدیک و نزدیک‎تر شود و تلاش‎تان بر این باشد تا هر روز توقعها و انتظارهای خود را از زندگی مشترک خود پایین بیاورید تا سهم آرامش‎تان از زندگی بیشتر و بیشتر باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۳۷
mina nikseresht
جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۵۸ ب.ظ

حق با من است نه با تو!


حق با من است نه تو!

با یک دنیا عشق ازدواج کردم. در ذهنم مردی را ساخته بودم که همه‎ی زندگیش در من خلاصه می‎شد. اما خیلی طول نکشید که فهمیدم همه چیز تنها یک خیال است .از کودکی، عاشق رشته‎ی حقوق بودم، اما حتی فکرش را هم نمی‎کردم روزی در مقام وکالت ، برای زندگی خودم در محضر قاضی بنشینم.

روزی که برای تکمیل پایان‎نامه‎ام به دادگاه انقلاب رفته بودم، مهرداد را پشت در اتاق قاضی دیدم.  برای تقسیط مهریه‎ی برادرزاده‎اش به دادگاه آمده بود و من را پشت در نگاه داشت تا سوالش را بپرسد. همه‎چیز از همان‎جا شروع شد. روز آخری که قرار بود پایان‎نامه‎ام را تحویل بدهم همین که آمدم پایم را از دادگاه بیرون بگذارم، مهرداد جلویم را گرفت. آن روز مثل همیشه نبود. چهره‎اش مضطرب به نظر می‎رسید.

بعد از کلی مِن مِن کردن وقتیحرفش را زد، اولش جا خوردم. هیچوقت فکرش را هم نمی‎کردم روزی کسی توی دادگاه از من خواستگاری کند.

مهرداد تحصیلات آکادمی داشت اما شغلش آزاد بود. فروشگاه لوازم خانگی در جمهوری. اوضاع اقتصادی پدرش توپ بود و به واسطه‎ی این شغل موروثی‎شان، دستش به کار بند شده بود. به نظر می‎رسید عقیده و سلایق مشترکی با هم داشتیم. پدر موافقت کرده بود تا یک شب همراه خانواده‎اش برای صحبت به خانه‎مان بیایند.

در اولین جلسه، سعی کردم سکوت کنم و بیشتر شنونده باشم. به نظر پسر معقولی می‎آمد. اما باز هم نیاز به صحبت‎های بیشتر و مفصل‎تر بود. در جلسات بعدی هدف‎های زندگی‎مان را برای هم گفتیم. پرسید که آیا تمایل به ادامه‎ی تحصیل و کار کردن در بیرون از خانه را دارم یا نه. من هم تمام هم و غم زندگیم این بود که روزی بتوانم در لباس وکالت بهآنهایی که در راهروهای دادگاه برای حل مشکلات شان صف کشیدند، خدمت کنم. از آرزوهای زندگیم برایش گفتم. گفتم که می‎خواهم خودم دفتر وکالت بزنم و البته که در دانشگاه هم تدریس کنم.

بعد از عروسی مهرداد تصمیم گرفت به عنوان ماه عسل یک ماه کل ایران را بگردیم. مهرداد شغلش آزاد بود و می‎توانست هر زمان که دلش می‎خواهد سرکار برود.

اما من...

 بعد از عروسی، چندماهی بود که درگیر افتتاح دفتر وکالت با چندنفر از همکلاسی‎هایم بودم. به خاطر عروسی من، بچه‎ها تصمیم گرفته بودند که ادامه‎ی کار را به بعد از مراسم موکول کنند و من هم قول داده بودم که بلافاصله بعد از آن، برای شروع کار دست به کار شویم. برنامهی مهرداد، تمام برنامه‎هایم را بهم می‎ریخت. نمی‎دانستم چطور باید مخالفت می‎کردم. نبودن یک ماهه‎ی من در کار، قولی که به بچه‎ها داده بودم، باعث بی‎اعتباریم می‎شد.

دو سه روز بعد از مراسم،مهرداد برای هماهنگی بلیت‎هایمان ، تماس گرفت. وقتی برنامه‎های کاریم را برایش توضیح دادم، شروع به جبهه‎گیری و مخالفت کرد. اولش سعی کردم خودم را کنترل کنم و حرفی نزنم و وقتی فهمیدم بلیت‎ها را رزرو کرده و بدون آنکه تاریخ برنامه‎ی کاریم من را بداند، تصمیم گرفته که یک‎ماه تهران نباشیم، ناخودآگاه از کوره در رفتم و گفتم:

-همین‎طور از جلوی خودت تصمیم گرفتی؟! نباید یه کلمه به من می‎گفتی؟ همیشه همینطوری هستی! بدون اینکه از من نظری بپرسی، سر خود عمل می‎کنی! اصلا من نمیام، خودت هرجا دوست داری، تنها برو!!!

تلفن را که قطع کردم ناخودآگاه گریه‎ام گرفت. برایم پذیرش این قضیه خیلی سخت بود. مهرداد از اول همین بود. حتی همان زمان که دوران عقد بودیم، خیلی از تصمیمات را بدون آنکه به من بگوید خودش می‎گرفت.

خلاصه‎ی داستان این شد که رفتن به ماه عسل بنا به خواست هر دونفرمان کنسل شد. از آن شب هم مهرداد با من تا یک هفته قهر بود. نظرش این بود که من کارم را به زندگی‎ام ترجیح داده‎ام. تنها چیزی که در خانواده‎ی مهرداد اهمیت نداشت، تحصیل بود. از نظر آنها، زندگی تنها پول بود.

******

ارزش‎های مشترک:

کم نیستند همسرانی که به دلیل نداشتن ارزش‎ها و علایق مشترک تصمیم به طلاق می‎گیرند. گاهی اشتباهات ما در انتخاب، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی آگاه نبودن ما از زندگی مشترک و ناآگاه بودن از مسأله‎ی زوجیت سبب آسیب‎های جبران‎ناپذیری در ارتباط و زندگی می‎شود. باید هر کدام از دو طرف با واژه‎ی زوجیت آشنایی داشته باشند. کلمه‎ای که دانستن آن کمک زیادی به بهبود رابطه‎ی زن و شوهر می‎کند.

مفهوم زوجیت:

زوجیت به این معنا که وقتی دونفر با علایق و سلایق و تربیت‎های متفاوت تصمیم گرفتند در کنار یکدیگر قدم بردارند و زندگی را تشکیل بدهند، باید قوانین زوجیت را بدانند و سعی کنند تا خودشان را با آن وفق بدهند. زوجیت یعنی درک علایق و احترام به آنها و اما آنچه که بیش از داشتن عشق بسیار مهم‎تر است داشتن سواد عاطفی در رابطه است.

سواد عاطفی چیست؟

سواد عاطفی یعنی بهره‎گیری از احساسات و عواطف در مسیری که کیفیت زندگی خود فرد و اطرافیانش بهبود یابد تا به حس همکاری، صمیمیت، عشق و تعاون در خانواده و محیط کار و جامعه گسترش یابد. برخورداری از سواد و هوش عاطفی به شما کمک می‎کند تا بدانید عواطف و هیجانات شما و دیگران چه قدرتی دارند.


برنامه یادگیری سواد عاطفی شامل پنج اصل مهم است:

اصل اول: عواطف و احساسات خود را بشناس

بسیاری از افراد نمی‌توانند احساساتی از قبیل غرور، حسرت، عشق یا شرم را تعریف کنند و همین‌طور قادر نیستند علت به‌وجود آمدن این احساسات را در درون خود توضیح دهند. لازم است هر فرد به‌طور دقیق عواطف و احساسات خود را بشناسد زیرا اگر نتوانیم قدرت احساساتمان را ارزیابی کنیم قادر نخواهیم بود میزان تأثیر آن را بر خود و دیگران مشخص کنیم.

اصل دوم: از صمیم قلب با دیگران همدلی کن

حس همدلی با دیگران یعنی توانایی خود را به جای دیگری گذاشتن و درک کردن عواطف و احساسات او.

وقتی که با دیگران همدلی می‌کنیم عواطف و احساسات آن‌ها توجیه‌پذیرند و منطقی به نظر می‌رسد در این حالت ما به طور شهودی درمی‌یابیم که دیگران چه احساسی دارند، احساس آن‌ها چه قدرتی دارد و چه عاملی باعث بروز آن شده است؟!

ادامه ی مطلب را در کتاب بخوانید....

برای تهیه ی کتاب می توانید با شماره ی 09105006563 تماس حاصل بفرمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۸
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ردپا

رد پا

سایههای ترس و نگرانی هرشب توی ذهنم رژه می‎روند.

با هر صدایی که از موبایلت شنیده می‎شود، انگار کسی قلبم را فشار می‎دهد! همیشه ازین دلشوره‎های ذهنی در زندگی مشترکم فرار کرده‎ام. اما نمی‎دانم چرا این‎بار با همه‎ی توجیهاتی که برای خودم می‎سازم و ادله‎های منطقی که می‎چینم، نمی‎توانم کنار بیایم. به اینکه اشتباه می‎کنم شک دارم.

به اینکه اینها یک مشت، توهم و خیال‎بافی‎های هر از گاه من است. به اینکه همه‎ی رابطه‎های زناشویی گاهی دچار تنش می‎شوند و فاصله گرفتن‎های تو از من مثل همیشه باید عادی باشد. شبها آنقدر اینها را مرور می‎کنم، احساس می‎کنم مغزم به حالت انفجار می‎رسد. به صورتت نگاه می‎کنم، گاهی آنقدر خسته‎ای که از راه نرسیده، به رختخواب می‎روی و من می‎مانم و یک دنیا حرفهای نگفته که از صبح توی دلم تلمبار کرده‎ام تا شب که تو بیایی و برایت همه‎شان را تعریف کنم و تو بشوی تنها گوش شنوای من و لبخندت بشود تنها قرص مسکنی که تمام این سالها دلخوش کرده‎ام به آن! انگار همه‎ی دردهای جسم و روحم با همین یک لبخند درمان می‎شود.

صدای ساعت موبایلت هفت صبح را اعلام کرده است. چشمانم را نمی‎توانم از شدت خستگی باز کنم. سرم را بالا می‎گیرم. توی تخت نیستی! زودتر از همیشه از خواب بیدار شده‎ای! بلند می‎شوم تا بساط میز صبحانه را بچینم. صدای صحبت می‎آید. گوشم تیزتر می‎شود. پرده را کنار می‎زنم و تو را می‎بینم در حالی‎که روی تراز مشغول صحبت با تلفن هستی. صبح به این زودی؟ چه کسی می‎تواند باشد که کار مهمی این وقت صبح دارد؟!

شاید همین وقتهاست که نمی‎توانم فکر مثبت بکنم! دیگر حالم دست خودم نیست. ناخودآگاه روی زمین می‎نشینم. به خودم فکر می‎کنم. به اینکه من چیزی برایت کم گذاشتم یا نه! به اینکه  چه کسی دلت را به غیر از من برده است؟! یعنی او از من زیباتر و دلرباتر است؟

دقیق‎تر می‎شوم تا بتوانم حرفهایتان را بشنوم!

-باشه امروز میریم با هم واسش می‎خریم!

-ساعت 6 عصر جلسه دارم بعد از جلسه بهت زنگ می‎زنم!

-فقط باید مواظب باشیم نغمه نفهمه!

دستانم یخ کرده است. از روی زمین بلند می‎شوم تا نفهمی من گوش ایستاده بودم!

بدترین لحظات زندگی هر زنی، تردید است. هیچ چیز به اندازه‎ی تردید نمی‎تواند او را آزار دهد.

تردید در اینکه آیا بازهم دوستم دارد؟ تردید به اینکه نکند پای کسی دیگری در میان باشد؟ تردید در اینکه آینده‎ی زندگی مشترک‎مان چه می‎شود؟ و ... .

شب می‎شود. شام نخورده‎ام. بدون تو هیچ وقت از گلویم پایین نرفته. میروم بخوابم، هنوز نیامده‎ای! توی تاریکی اشک می‎ریزم.

صدای در می‎آید. برق‎ها روشن می‎شود و تو با صدای بلند فریاد می‎زنی: نغمه جانم، تولدت مبارک!!!

صورتم غرق در اشک است. باورم نمی‎شود! یک لحظه مثل کسی می‎شوم که از گور بیرون آمده و از عذاب نجات پیدا کرده است! تمام فکرهایم را از اول دوره می‎کنم! یعنی من تمام این مدت اشتباه کرده بودم! تلفن امروز صبح! چشمم به ترنم (خواهرت دوقلویت) می‎افتد که یک کیک بزرگ دستش گرفته و لبخندی که روی لبانش نقش بسته است. من را در آغوشت می‎گیری و من روی شانه‎هایت اشک می‎ریزم مثل کودکی که میان انبوهی از جمعیت، دستش از دست مادرش رها شده و بین راه گم می‎شود و وقتی مادر را پیدا کرده است برای نداشتن چند لحظه امنیت، ساعتها اشک می‎ریزد.

آغوشت، به من اضطراب و ترس این چند روز را برمی‎گرداند. بلند می‎شوم تا میز را آماده کنم. خدایا، چرا باید به تو و به عشقت شک می‎کردم! حرفهای زن همسایه یادم می‎آید که می‎گفت همه‎ی مردان مثل همند و روزی به همسرشان خیانت می‎کنند! یادت باشد همیشه پای یک زن دیگر در میان است!

امشب، بعد از چند هفته، آرامش به زندگیمان بازگشت.

 

چرا زنان، مشکوک می‎شوند؟

وقتی به انتهای ماجراهای این چنینی می‎رسیم شاید ما هم نفس راحتی می‎کشیم که عشقی تبدیل به خیانت نشد و پای کسی دیگر در میان نبود! با خودمان فکر می‎کنیم چرا باید این طور قضاوت می‎شد و چرا ذهن ما عادت کرده است تا با دیدن کمترین بی‎توجهی و بی‎محبتی، به سمت و سویی کشیده شود که ممکن است حتی یک زندگی را با این بدبینی‎ها و سوءظن‎های نابه‎جا نابود کند و تا مرز طلاق پیش برود! به هدر دادن انرژی‎های عاطفی، سوءظن، کمرنگ شدن حسن اعتمادی که جزء یکی از مهم‎ترین نیازهای مردان است و حتی در شرایطی بدتر و بدون داشتن یقین در این گونه موارد، زن دست به اقداماتی همچون قهر و دعوا می‎زند که این نیز ممکن است باعث ایجاد اختلافات سنگین و لطمه‎های جبران‎ناپذیری به زندگی مشترک باشد.

متاسفانه در شرایط حاضر به دلیل توسعه‎ی شبکه‎های مجازی اوضاع بدتر شده است و گاهی زنان با چک کردن گوشی تلفن همراه شوهرشان و یقین پیدا کردن به اینکه آیا رابطه‎ای در بین هست یا نه، دست به کارهای خطرناکتری می‎زنند. گاهی اگر حتی رابطه‎ای هم در میان باشد، در این شرایط زن به اشتباه، آن رابطه را به روی همسرش می‎آورد تا او را متوجه اشتباهش و زرنگ بودن خودش کند و البته که قطعا و حتماً این کار اشتباه بوده و باعث بدتر شدن شرایط می‎شود و ممکن است مرد، در ادامه دادن این رابطه، جرأت و جسارت بیشتری پیدا کند. در حالی‎که متخصصان امر تاکید می‎کنند که حتی اگر رابطه‎ای هم در میان بود، زن باید ابتدا با مراجعه به خود و دقت در عملکردش، دنبال حل کردن مساله با کمک مشاوری امین و آگاه  به روشی صحیح باشد. در امر تربیت آنچه که توصیه و تاکید می‎شود تغافل است. تغافل به این معنا که اگر شما در رابطه‎ای متوجه خطای دیگری شدید به هیچ عنوان آن را به روی طرف مقابل نمی‎آورید و درصدد هستید تا از روش معقول و تدبیرهای درست و غیرمستقیم آن فرد را آگاه به اشتباهش سازید.

گاهی اشتباهات به ظاهر پیش پاافتاده‎ی ما در زندگی مشترک، سبب یک عمر پشیمانی و تحمل است و گاهی ثمره‎ی زودباوری ما اتفاقات ناگواری می‎شود که باید تا سالها دردش را تحمل کنیم.

در این شرایط چه کنیم؟

1-احساس و عمل:

یکی از مهم‎ترین رهنمودهای سواد عاطفی آن است که یاد بگیریم زمانی که نحوه‎ی عملکرد دیگران سبب ایجاد احساس ناخوشایند در وجود ما می‎شود، آن را بدون هیچ‎گونه قضاوت و تعبیر و تغییری، برای طرف مقابل‎مان بازگو کنیم. حرف نزدن و قهر کردن، هیچ‎گاه باعث نمی‎شود مردی بداند که در درون شما چه می‎گذرد. بیان جمله‎ی « وقتی تو به من کم‎توجهی یا بی‎محبتی، من چنین احساسی پیدا می‎کنم» یک روش عاری از هر گونه قضاوت برای کشف ارتباطی که ممکن است هیچ‎گاه در میان نباشد. این شیوه به شما کمک می‎کند که ماجرا بدون هیچ‎گونه تنش و خودخوری پایان یابد. در این حال این بیان باید عاری از هر گونه سرزنش طرف مقابل باشد تا مانع موضع‎گیری دفاعی او شویم.

ممکن است فکر کنید که این رهنمود، کار ساده و پیش‎پا افتاده‎ای است و به حل شدن اینگونه مسایل کمکی نمی‎کند اما واقعیت این است که همین عملکرد ساده و جزئی، گامی مهم و حیاتی در یادگیری مهارت‎های زندگی مشترک است. رد و بدل کردن احساس و عمل می‎تواند به گونه‎ای بسیار مؤثر و چشمگیر از میزان اختلافات زناشویی‎تان بکاهد. زیرا بیان احساس و عمل در واقع مهم‎ترین راه‎حل برای تجزیه و تحلیل هرگونه اختلاف و درگیری‎هاست. زیرا این اختلاف به دو بخش تجزیه می‎شود: بخش اول، آن چیزی است که اتفاق افتاده و بخش دوم، احساس ما نسبت به آن اتفاق است.

2-پرهیز از قضاوت کردن؛

قضاوت کردن رفتار و اعمال دیگران بدون درک شرایط و دانستن ابعاد صحیح مسأله، همیشه آسیب‎زننده بوده است. چه بسیار مواردی که در ذهن‎مان داریم که ما ندانسته و از روی عدم آگاهی دیگرانی را قضاوت کرده‎ایم و البته علاوه بر آنکه ذهنیت خود را برای لحظات یا ساعاتی مسموم کردیم بلکه ممکن است برطبق آن قضاوت نیز دست به رفتارهای نادرستی همچون تهمت، سوءظن و بدبینی و غیبت او در نزد دیگران شده باشیم. یادمان باشد همیشه قبل از اینکه در شرایط قضاوت قرار بگیریم ابتدا به کامل نبودن خودمان واقف باشیم. باید آگاه باشیم که پیش‎داوری و قضاوت، ریشه در بدبینی دارد و اگر به فکر درمان بدبینی خود نباشیم و اعمال و رفتار دیگران را به بدترین شکل ممکن قضاوت کنیم و همواره به آنها سوءظن داشته باشیم علاوه بر آنکه به خودمان و روحمان صدمه می‎زنیم، همواره درگیر کشمکش‎های ذهنی‎مان خواهیم بود و به روابط‎مان نیز آسیب می‎زنیم.

باید بدانیم که ثمره‎ی مثبت‎اندیشی قبل از همه متوجه خود ماست. این مثبت‎اندیشی است که سبب جذب رحمت‎های خداوندی به زندگی‎مان می‎شود، آرامش فکری و معنوی را به دنبال دارد، باعث محبوبیت هر چه بیشتر ما می‎شود و صدالبته روز به روز به گرم شدن روابط ما در زندگی مشترک کمک می‎کند. یادمان باشد انسان‎های مثبت‎اندیش جذابیت اخلاقی و رفتاری بیشتری نزد دیگران و بخصوص همسرشان دارند.

3- درد دل ممنوع؛

امروزه، بسیاری از مشاوران، روان‎شناسان و روان‎پزشکان زبده، به افراد توصیه می‎کنند هنگام بروز اختلاف و تعارض در زندگی زناشویی از درد دلهای نابه‎جا و مشاوره با دوستان، همسایه و فامیل و افراد ناآگاه و غیرمطمئن به شدت پرهیز کنند و مشکل و موارد اختلاف خود را با افراد آگاه، دلسوز، متدین و باتجربه در میان بگذارید.

یکی از اشتباهات رایج زنان در اینگونه شرایط، درددل با افراد ناآگاه است. افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت مشاوره دادن را ندارند اما از سر عدم آگاهی، برای دیگران نسخه تجویز می‎کنند. اشتباه بدتر زمانی است که ما خیال می‎کنیم همین که با کسی درددل کنیم، سبک می‎شویم، غافل از اینکه در بین این درددل‎ها، این افراد هرچند به نیت کمک به حل مسأله‎ی ما ممکن است حرفی بزنند که بیشتر مسبب اختلافات و سوءظن‎های بی‎مورد می‎شوند. در واقع درددل‎های بی‎جا با افراد نامناسب و گاه کسانی که به رغم خویشاوندی نزدیک با فرد، گزینه‎ی مناسبی برای شنیدن بسیاری از مشکلات و مسائل زناشویی محسوب نمی‎شوند و عمل به راهکارهای کم‎خردانه‎ی آنها، همگی عللی هستند که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب، بدون هیاهو و در خفا، ارکان زندگی زناشویی را از هم می‎پاشند و چه‎بسا زوجی را روانه‎ی راهروهای دادگاه کنند.

دقت کنید که رازهای زندگی زناشویی و یا حدس و گمان‎هایتان را از همسرتان، به هیچ‎عنوان حتی به نزدیکترین فرد در خانواده‎تان نگویید زیرا باعث اختلافات بیشتر و دخالت خانواده‎ها می‎شود. لذا توصیه می‎شود، در صورت بروز موارد این چنینی، مشاوری امین و دلسوز برای خود داشته باشید تا حتی اگر شما هم دچار اشتباه شدید، او بتواند راه درست را به شما نشان دهد.


ادامه دارد... شاید روزی در کتابم مطالعه اش کنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۶
mina nikseresht
پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ب.ظ

بذرهای عاطفی ات را در جای درست بکار


دیدی بعضی‎ها چقدر در محبت کردن و گفتن کلمات محبت آمیز بخل دارند؟

دیدی بعضی ها در مقابل ابراز محبت آدم‎های اطرافشان، مثل یک مجسمه و بهت زده رفتار می‎کنند؟

از هر ده کلمه‎ی محبت آمیزی که برایشان بفرستی، یک جمله که احساس کنی او هم از داشتن این رابطه خوشحال و راضی است شنیده و خوانده نمی‎شود. به شدت مراقبند که اقتدار و غرورشان به خاطر گفتن یک جمله ی محبت آمیز و یا مهربانی شکسته نشود و دیگران فکر نکنند به این خاطر ضعیفند!

این آدم‎ها بلد نیستند زندگی کنند. اصلاً زندگی‎شان همیشه همین‎قدر راکد و نفرت‎انگیز است. چه این رابطه بخواهد زن و شوهری باشد، چه این رابطه دوستانه باشد و چه ارتباطات فامیلی و اجتماعی. نگاه این آدمها همیشه یخ زده است و حضورشان دلی را گرم نمی‎کند.

برعکس این ها کسانی اند که در محبت کردن و عشق ورزیدن مضایقه ندارند. برایشان هم فرقی ندارد که رابطه چه رابطه‎ای باشد. آنها محبت و مهربانی را یک بده و بستان با خالق‎شان می‎دانند و به ازای هر اندازه مهربانی و دستگیری از دیگران انگار پاداشی از عالم آفرینش دریافت می‎کنند.

بعضی‎ها هم هستند که مهربانی و محبت کردنشان مثل وام گرفتن و وام دادن است. اگر یک بار محبتی کردند و یا کلمه‎ای گفتند که حاکی از مهربانی بود باید تو هم به ازایش جبران کنی و جواب محبت و مهربانی‎شان را بدهی که اگر نکردی از ادامه‎ی این رفتار منصرف شده و جور دیگری رفتار می‎کنند.

یادمان باشد کسانی همواره مورد حمایت‎های خاص خداوند و مهربانی و لطف بی‎انتهایش قرار می‎گیرند که بدون مضایقه می‎بخشند، بدون مضایقه محبت می‎کنند، بدون مضایقه مهرورزی می‎کنند.

بذرهای عاطفیات را در دنیای واقعی و برای آدم‎های واقعی در زمین زندگیت بکار. آدم‎های مجازی و غیرواقعی قدرت درک محبت و مهربانی را ندارند و اندازه‎ و محاسبات‎شان برای مهربانی کردن، مسیر زندگیت را تغییر می‎ده. مراقب باش بیش از درک و ظرفیت آدمها مهربانی نکنی و همیشه در مهربانی کردن هم اعتدال را رعایت کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۴۱
mina nikseresht