روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ

ازدواج مقصد نهایی زندگی است؟

                                          

ما گاهی در نوشتن زبان تند و صریح داریم. جایی که مخاطب ما نگرش سطحی دارد، قدرت تحلیل و درک درستی از واقعیت ندارد و نمیتواند ذهناً تناسبات را پیدا کند باید صریح حرف زد. بسته به هوش و توانایی مخاطب در درک و تحلیل محتوا آنجایی که منظورمان را باید صریح برسانیم، باید مستقیم صحبت کنیم. هرچند که باز هم در عین صریح نوشتن و رُک بودن بازهم عده ای هستند که درک درست از نوشته ندارند و ذهنیت خودشان و تجربیات اشتباه قبلی را با متن پیوند می زنند اما آنچه که در مقام یک نویسنده مسلم است اینکه بیان صریح و شفاف مطلب مخاطب را وادار به فهم و تفکر میکند.

چیزی که لازم است گاهی در لفافه بیان نشود و گاهی لازم است به خاطر تجربیات و شکست های غلط بعضی رُک حرف زد تا مخاطب را به خود آورد درست جایی است که او یک اشتباه را چندباره تکرار میکند، این اشتباه را به دیگران هم توصیه میکند، روش های غلط زندگی خودش را نسخه ی زندگی دیگران میکند و حق به جانب از آن تجربه ها دفاع میکند.

جایی که هرچند مخاطب ما تجربه های غلط، اشتباه، و تکرار مکرر آنها را دارد جایی نیست که بشود با دیده ی اغماض نگریست و یکی از جاهایی که من ترجیحم بر رُک حرف زدن است، بحث ازدواج است. ازدواج شوخی نیست. هرچند که در نگاه و نگرش بعضی صرفاً یک شوخی است چون نه معنای آن را فهمیده اند و نه برداشت درستی از زندگی و هدف آن دارند؛ بنابراین ازدواج برای این دسته یک شوخی ساده لوحانه است. اینها کدام دسته اند؟ کسانی که وقتی می بینند دختر و پسری در ابتدای زندگی مشکلات فراوان ارتباطی دارند به عنوان یک فرد همه چیزدان توصیه می کنند: بچه دار شوید، مشکلات تان حل می شود! همه ی مردها یا زن ها همینطورند و یا جایی که خانم یا آقا مشکلات اصلی شخصیت دارد و تشخیص آن به کمک روان شناسی است که آسیب شناسی روانی بداند اما بازهم طرف مقابل را دعوت به صبر می کنند بی آنکه بدانند برای بعضی راه درمان به روان درمانگری وابسته است. کسانی که اول ازدواج چشم شان را می بندند و بر آنچه که لازم است دقت و بررسی کنند، چشم می گذارند و بعد ازدواج تازه چشم شان به زندگی مشترک باز می شود؛ هرچند که حتی باز هم بعضی بعد ازدواج چشم شان بسته است و منشا مشکلات را نمیتوانند پیدا کنند.

برای بعضی تعریف ازدواج، تعریف ازدواج به سبک حیوانی است! حیوانات هم ازدواج میکنند. صرفاً به یک دلیل! در نگاه و نگرش بسیاری افراد بخصوص کسانی که از لحاظ سطح فرهنگ، تحصیلات آکادمیک، موقعیت شغلی و اجتماعی و سطح سواد علمی و آموزشی در مراتب پایین هستند و یا در مناطقی زندگی میکنند که نگرش تمام قوم و قبیله به ازدواج به این صورت معنا شده است که خلاف دانشِ متخصصین این حوزه است ازدواج اینگونه معنا شده است.

ازدواج به روش اینها نه مشورت میخواهد و نه بررسی سطح تشابهات، فرهنگ و مواردی که برای انتخاب همسر باید به آنها توجه داشت. همین قدر که از دید آنها وصلتی رخ بدهد معنای زندگی بعد آن تعریف می شود. همین قدر که در شناسنامه ی فردی مجرد اسم دیگری به عنوان همسر (دقت کنید به عنوان در مفهوم تنها یک کلمه) ثبت بشود، مهری در شناسنامه بخورد و دفتری امضا شود، تعریف ازدواج است. دیگر اینکه در آن زندگی ممکن است در آینده چه فضایی برای رشد، تربیت و پرورش نسلی دیگر آماده و مهیا باشد و زندگی محلی برای تقویت باورها و ارزش ها و کسب هدفهای شخصی، خانوادگی و پیشرفت شود، اهمیتی ندارد. پیشرفتی که منجر به ساخت جامعه ای بهتر باشد اهمیتی ندارد. ماحصل این ازدواج ها، احساس بی ارزشی، زبوری، خواری، درجا زدن برای پیدا کردن هدف زندگی، یأس و ناامیدی و در نهایت افسردگی و بیزاری از جنسیت خود است نگاهی به آمار طلاق در کشورمان بیندازید. در کلان شهرها. چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ نگاهی به ازدواج اکثر متولدین دهه ی 70 و 80 بیندازید. به مهارت های زندگی آنها دقت کنید. به لزوم داشتن سواد عاطفی و پیگیری و علاقه ی آنها در 5 سال بعدی زندگی شان بیندازید چه خواهید دید؟

دوسال گذشته بنده پژوهشی داشتم پیرامون ازدواج جامعه ای از دختران متولد دهه ی 70 در دانشکده ای؛ آنقدر تعاریف دور از ذهن و عقل بود و آنقدر ارزشها عجیب و غریب تعریف شده بود که در پایان نتیجه گیری به این موضوع اشاره کردم در کشور ما بحث ازدواج و تشکیل خانواده رو به افول رفته است. نگاه ها سطحی و مادی شده و دختر و پسر هیچ درک صحیحی از چگونه ازدواج کردن و انتخاب صحیح همسر ندارند. همین طور خانواده ها و کسانی که به عنوان الگو در جمع مطرح می شوند. خودشان یک زندگی عاطفی شکست خورده را تجربه کرده اند در حالیکه هنوز مشغول موعظه ی دیگرانند.

بارها و بارها با کسانی برخورد داشته ام که نگاه و نگرش شان به ازدواج همین بوده و هست. نگاهی که به زندگی شان می اندازم باز هم شکست ها و تجربه های تلخ شان باعث این نشده تا نگاه دیگران و متخصصان امر را به مفهوم ازدواج بفهمند و آن را رواج بدهند. حداقل هم این نیست که اگر من یاد نگرفتم و نمیتوانم به شناخت صحیح برسم از مشاور متخصصی کمک بگیرم. باز هم همان تجربیات اشتباه را به دیگران پیشنهاد میدهند. نه فکری پشت حرفهایشان هست و نه اندیشه ای برای بهتر شدن زندگی و توصیه و راهنمای درست به دیگران برای اشتباه نکردن آنها. این افراد حاصل تکرار چرخه های تفکرات اشتباه نسل های قبلی و خودشان هستند که باز هم عدم تفکر باعث می شود نتوانند تحلیل و درک درستی از زندگی خود و دیگران پیدا کنند.

به راستی اگر قرار باشد ما هم به روش حیوانات جفت گیری کنیم، هدف مان خوردن و خوابیدن و گذران عمر و وقت باشد، پس فرق اندیشه و تعقل کجاست؟ فرق داشتن یک زندگی موفق هدفمند و پرورش یک نسل قدرتمند، با اراده، شجاع، پر از اندیشه های نوع و خلاق با یک زندگی ناموفقی که سردی روابط، عدم ارتباط موفق اعضای خانواده با یکدیگر، عدم مدیریت صحیح نقش ها(پدر و مادر و فرزندان) موج می زند در کجاست؟

چطور می شود که من در مقام یک روان شناس وقتی میخواهم به تشابهات فرهنگی، معنوی، اجتماعی، علمی، خانوادگی و... دو نفر نگاه کنم، نتوانم موانع ازدواج را پیدا کنم و بدون در نظر گرفتن اینها تنها هدفم این باشد که دو نفر باهم ازدواج کنند و بالاخره زندگی را تشکیل بدهند و آیا هدف تنها همین است که زندگی شکل بگیرد؟ هستند مشاورین و روان شناسانی که تخصصی در این زمینه ندارند و صرف گرفتن پول و یا پابرجا ماندن کسب و کارشان مشاوره ای به دیگران میدهند بی آنکه متوجه باشند مشاوره ی پیش از ازدواج یک دانش تخصصی است. صرف داشتن مدرک یا دفتری برای مشاوره نمی شود با زندگی دو نفر بازی کرد.

اگر ازدواج کرده اید به ازای هر تعداد روزی که از زندگی مشترک تان می گذرد و اگر ازدواج نکرده اید و در شرف ازدواج هستید و یا قرار است در آینده تشکیل خانواده بدهید و یا حتی اگر ازدواج کرده اید ( تجربه ی اشتباه یک زندگی ناموفق را دارید) به این چندسوال در خلوت ذهنی تان پاسخ بدهید؟

1-چرا میخواهید ازدواج کنید و یا چرا ازدواج کرده اید؟ هدف تان از ازدواج چه بوده و چه خواهد بود؟

2-آیا برای موفقیت در ازدواج، برنامه و نقشه ی راهی دارید تا بتوانید از روی آن انتخاب درست و منطقی داشته باشید یا اینکه به توصیه ها و روش های عمه تراپی دست به انتخاب و تعیین جهت ادامه ی زندگیتان می زنید؟

3-اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج داشته و یا دارید، آیا در انتخاب بعدی تحلیل شکست ها و عدم موفقیت در رابطه ی قبلی را در آورده اید و یا به همان روش قبل دست به انتخاب می زنید بی آنکه واقف باشید چه ملاک ها و فاکتورهایی برای یک انتخاب صحیح پیش رو دارید تا از اشتباهات بعدی پیشگیری کنید؟

4-به نظر شما چه عاملی باعث می شود نگاه و تفکر بعضی نسبت به ازدواج اینقدر سطحی، خلاف عقل و به منش و خوی زندگی حیوانی باشد؟

ازدواج بخشی از زندگیست و نه تمام زندگی. کسی که هدف زندگی را نفهمیده باشد، چه ازدواج بکند و چه نکند باز هم تمام مقصد، هدف، برنامه و نگرشش به ازدواج همین هاست که گفتم. این دسته بارها و بارها شکست میخورند اما نگرش شان هیچ گاه تغییر نمیکند و یا شاید هم خیلی دیر به درک درستی و صحت گفته ها برسند.

نگاهی دقیق تر به زندگی شان داشته باشید خواهید دید آنها نه در روابط موفق اند، حتی ازدواج هم کرده باشند مهارت درست و صحیح رفتار با خود و همسر را ندارند، بارها و بارها ازدواج شان به سمت جدایی پیش می رود و یا در یک زندگی با طلاق عاطفی قرار دارند که نه صمیمیتی در رابطه وجود دارد، نه درک متقابل و نه کارکردهایی که برای ازدواج خوب بیان می کنیم. اما بازهم جلوی آن اشتباهات را نمی گیرند و تغییری در منش و رفتار رخ نمیدهد، نه در زندگی شخصی و یا کسب هدف های ارزشمند و دقیق برای بهتر زیستن و داشتن یک روحیه ی سالم و شخصیت سالم تر.

ازدواج مقصد نهایی زندگی نیست هرچند اگر موفق به تدارک یک ازدواج موفق برای رشد و تحول شده باشید حتماً خیرات و برکات آن ازدواج خوب برای ادامه ی مسیر به شما کمک میکند اما شما خواننده ی گرامی یادت باشد ازدواج یک بخش از زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی شما میتواند باشد. زمانی که شما چرایی و مفهوم زندگی و رشد را درک نکرده اید و صرف اینکه دیگران به شما برچسب های مختلف نزنند و یا تایید بشوید تن به هر ازدواج و با هر سبکی میدهید شما هم مثل هزاران نفر دیگر که امروز روان خود را متوجه آسیب های یک زندگی اشتباه کرده اند می کنید.

کاش روزی در جایگاه مشاورین و روان شناسانی برای کسب تجربه و دیدن واقعیت ها می نشستید و دامان تان پر می شد از تجارب اشتباه دیگران، درس نگرفتن و ادامه ی همان مسیر اشتباه و تکرار مکرر این چرخه ی اشتباه. قسمت دردناک تر ماجرا هم جایی است که کسانی به افراد اشتباه (صرف نام، شهرت، مدرک تحصیلی و...) برای انتخاب همسر مراجعه می کنند و سرگذشت شان امروز دقیقاً چیزی جز طلاق و شکست های روحی و روانی نیست و اما این افراد باز هم متوجه انتخاب اشتباه خود و حتی مشاور خود که به اشتباه او را انتخاب کرده اند نمی شوند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی