روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ق.ظ

خودشناسی راه رهایی از بحران هویت است!

امروز با خانم جوانی 33 یا 34 ساله صحبت می کردم. به مدیریت یک مجموعه منصوب شده بود. ابتدای صحبت محکم صحبت می کرد. توقعات و انتظارات ایشان از کارکنان و کارمندان آن مجموعه و سیر تعالی که آنها برای خود تعریف کرده بودند. ملاک ها و ارزش هایی که در کار برایش اهمیت داشت اما در عین حال شخصیت منعطفی نسبت به کارمندان پیش گرفته بود.

آنچه که در بین تمام آن یک ساعت و نیم گفتگو سرنخ ماجرای زندگی آن خانم و احوالش می شد این بود: من در این سن هنوز خودم را پیدا نکرده ام. بسیار تلاش کرده ام، بسیار دنبال هدفم دویده ام اما هنوز نمی دانم چه میخواهم و یا کجای زندگیم ایستاده ام. من احساس می کنم خودم را پیدا نکرده ام. موضوعی که این روزها مکرر از چندنفر شنیده ام و یا در رفتار بعضی می بینم. افرادیکه دچار بحران هویت هستند معمولاً با دیدن موفقیتی در دیگران نیز دچار مشکلات اخلاقی و رفتاری می شوند. حسادت، طمع، غرور کاذب و رفتارهایی که به بحران هویت دامن می زند.

افرادی که در بزرگسالی دچار بحران هویت هستند، به نظر شما چه چیزهایی در شکل گیری بروز این مسأله نقش داشته است و چرا بعضی در سنین بالاتر هنوز نمی دانند چه می خواهند؟ هنوز در زندگی شان پیروی از هدف ها، نظرات و سلیقه ی دیگران دارند و آنها را زندگی می کنند؟ آنها چگونه زندگی کردند من هم همان راه را در پیش بگیرم و یا چه چیزهایی در جامعه ارزش و ملاک محسوب می شود و من هم دنباله رو همان عقیده، مسلک و منش باشم.

اریکسون روان شناس امریکایی یکی از نظریه پردازان شخصیت که به خاطر اصطلاح بحران هویت به شهرت رسید بحران هویت را اینطور تعریف می کند: « بحران هویت وضعیتی توأم با تردید نسبت به خود و پرس‌وجوی فعالانه درباره ی تعریف خود است که نوعاً در نوجوانی پیدا می‌شود. این اصطلاح توسط روانشناس آلمانی اریک اریکسون ابداع شده‌است. اریکسون معتقد است که عمده‌ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کم و بیش باثبات نوجوان باید نیازها و آرزوها و توانایی‌های خود را به شکل تازه ای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.

از نظر اریکسون داشتن هویت مستقل یکی از مهم‌ترین بخش‌های دوران نوجوانی است. ولی او اعتقاد دارد که به‌وجود آمدن و رشد هویت فقط به دوران نوجوانی محدود نمی‌شود.

هویت در تمام طول زندگی تغییر و رشد می‌کند. هر چالشی که با آن روبه‌رو می‌شوید، هر تجربه‌ی جدیدی که در زندگی خود دارید باعث می‌شود هویت شما کمی تغییر کند.

وضعیت‌های هویت

موفقیت در کسب هویت: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که شخص هویت‌های مختلف را بررسی می‌کند و به یکی از آن‌ها متعهد شده‌ است.

ضرب‌الاجل: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد به‌صورت فعال هویت‌های مختلف را بررسی کرده‌، ولی هنوز به یک هویت متعهد نشده است.

سلب حق: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد بدون بررسی هویت‌های مختلف به یکی متعهد شده‌ است.

سردرگمی هویت: این وضعیت وقتی اتفاق می‌افتد که نه بحران هویت و نه تعهد به هویت وجود دارد.

محققان به این نتیجه رسیده‌اند، آن‌هایی که کاملا به یک هویت متعهد شده‌اند، از بقیه‌ی افراد سالم‌تر و خوش‌بخت‌تر هستند.

افرادی که در وضعیت سردرگمی هویت هستند، معمولا احساس راحتی نمی‌کنند. آن‌ها نمی‌توانند یک هویت را برای خود نگه‌ دارند. امروزه دنیا به‌سرعت درحال تغییر است. برای همین هم بحران هویت نسبت به دوران اریکسون بیشتر اتفاق می‌افتد.

این مشکلات فقط مخصوص سنین نوجوانی نیستند. افراد در برهه‌های مختلفی از زندگی خود این مشکل را تجربه می‌کنند؛ مخصوصا زمان‌هایی که فرد تغییرات بزرگی را در زندگی خود تجربه کرده‌ است. مثلا وقتی کسی شغل خود را تغییر داده، رابطه‌ی جدیدی را شروع کرده‌، ازدواجش را پایان داده یا به‌تازگی بچه‌دار شده‌ است.

یکی از مسائلی که در بحث هویت مطرح می شود شناخت از خویشتن است. اینکه من کیستم؟ چه زندگی را طی کرده ام؟ هدف هایم چه بوده است؟ دنبال کردن دیگران و اهداف آنها برای من چه سودی خواهد داشت؟ آیا دیگران می توانند برای پیدا کردن هویت واقعی من به من کمک برسانند؟

چیزی که در این بین آسیب زننده است پیروی از دیگران بدون تأمل و تفکر عمقی نسبت به آنچه که آنها برگزیده اند و دنبال می کنند می باشد. معمولاً افرادی که تفکرات سطحی دارند و خودآگاهی کمتری را تجربه کرده اند و بیشتر زندگی خود را صرف نظرات دیگران، هدف های آنها و شبیه ساختن خود به آنها می کنند دچار بحران هویت می شوند.

تفکر سطحی یعنی من همه چیز را در ظاهر می بینم، قضاوت می کنم بی آنکه علل و سبب آن پدیده و یا ارزشی که بدان پایبند می شوم را بدانم.

که متأسفانه امروزه بسیاری افراد را می بینیم که بی آنکه تعمل کنند از سلیقه، سبک، روش و رفتاری پیروی می کنند که حاصلش بعضاً می شود مشکلاتی که در بزرگسالی این افراد اتفاق می افتد و هنگامی که در بحران های زندگی واقع شوند، ممکن است همان عقاید، سلیقه ها و منش را زیرسؤال ببرند و دنباله رو روش و منشی دیگر شوند. افرادی که در سنین بالا شغل مناسبی ندارند، از این شاخه به آن شاخه می پرند، زندگی مستقلی را تجربه نمی کنند و خودشان را میان دیگران جستجو کرده و باز هم در نهایت دنباله رو دیگرانند.

خودمان را زندگی کنیم. علاقه مندی هایمان را پیدا کنیم و ذهنمان را درگیر رفتار، منش، اهداف و زندگی دیگران نکنیم که خود این آسیب زننده بوده و خواهد بود. بنده همیشه در مشاوره ها به دیگران این توصیه را کرده و می کنم: « تمرکز ذهنیت را از روی رفتار دیگران بردار؛ مهم نیست دیگران چه می کنند و چه کسانی را دنبال می کنند؛ در نهایت اگر به فکر خودشناسی و ساختن راه خویشتن نباشم، متضرر خواهم بود.» چرا که اثرات افکار، باور و منش دیگران به من منتقل خواهد شد و نفس دیگران روی من اثرگذار خواهد بود. خصوصاً زمانی که فردی خودسازی نکرده و مبتلا به غرور، حسادت، تعصب روی روش و منشی مشخص نسبت به افرادی خاص، خشم های درونی، زخم های روان و مشکلاتی این چنین است و من هم به دنبال کردن این افراد، این اثرات را به زندگیم بازخواهم گرداند که نمود آن در رفتارم نمایان خواهد بود.

چه خوب که در این ماه پربرکت به این تفکر عمیق برسیم آنچه که قرار است ما را به سر منزل مقصود و حقیقت برساند تنها خداوند متعال است و پیروی از سبک و سیاق انسان ها نباید موجب جلوگیری از تحقیق، تفکر و تأمل عمیق من نسبت به خودم و خدای خویش شود. تعصبی که بسیاری افراد نسبت به آنچه انتخاب کرده و می کنند وجود دارد مانع همان رسیدن به تفکر عمیقی است که هدایت گری را تنها از خداوند و برگزیده گان پاک او می دانند.

ما در زمانه ای واقع شده ایم که همه ادعای پیامبری و خدایی و بنده پروری دارند. در سواد، مهارت و آنچه قرار است در زندگی ما نقش داشته باشد و این مدل شبکه های اجتماعی ماست بی آنکه ما واقف به این باشیم که این مدل بنده پروری نتیجه ای جز سرگشتگی و گم شدن از دامان خداوند را به همراه ندارند و به بحران هویت ما دامن خواهد زد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۱
mina nikseresht

                                           

سال‎هاست که از داشتن این صفت رنج می‎برم. به محض اینکه خبردار می‎شوم کسی از اطرافیانم صاحب موقعیت خاص و یا شرایط مطابق میل و خواسته‎اش شده است آتش حسادت در درونم شعله‎ور می‎شود و آرزو می‎کنم که ای کاش این نعمت به او نمی‎رسید. با خودم فکر می‎کنم این شرایط عالی چرا باید نصیب و روزی او می‎شد؟ مگر او چه فرقی با من دارد؟ از نظر من او نباید صلاحیت داشتن این نعمت و روزی را داشته باشد. ناخودآگاه با داشتن این حس و این نگاه، فرد صاحب نعمت را دشمن خود می‎دانم و هر جایی که می‎روم،‌ افرادی را که نسبت به او شناخت دارند، بهترین راه برای بدبین کردن آنها نسبت به او می‎دانم. بدگویی کردن، زیرآب زدن، خوار و خفیف نشان دادن او و هر کاری که به ذهنم می‌آید برای کوچک جلوه دادن او انجام می‎دهم. شرایطم به گونه‎ای شده که دیگر از نعمت‎هایی که دارم لذت نمی‎برم و مدام به این فکرم که چرا دیگران باید این نعمت‎ها را داشته باشند اما من نه؟! تازگی‎ها اطرافیانم من را فرد محبوب و دوست داشتنی نمی‎دانند. امروز در حال خواندن روزنامه بودم، ناگهان درسا دختر 13 ساله‎ام که برای بازی به محوطۀ آپارتمان رفته بود با چهره‎ای برافروخته از خشم به خانه آمده و بدون مقدمه گفت: «مامان، می‎دانی امروز پدر فریبا دوستم به مناسبت تولدش چه هدیه‎ای برای او خریده است؟ یک تبلت! فریبا هنوز بلد نیست با موبایل کار کند آن وقت پدرش برای او تبلت خریده؟! او ضعیفترین دانش‎آموز مدرسه است. همیشه نمره‎هایش از من کمتر می‎شود و هیچ کدام از معلم‎ها هم او را دوست ندارند چون خیلی تنبل است...». همین طور داشت ادامه می‎داد که حرفش را قطع کردم. فکر می‎کنم این اخلاق منفی من روی درسا هم تأثیر گذاشته است و او مدام داشته‎های خودش را با دیگران مقایسه کرده و دائماً‌ در حال رشک بردن به  داشته‎های دوستانش است.

مدتی است که با همه‎ی راهکارهایی که از مجله و از کتاب‎های دیگر برداشت می‎کنم به خواسته‎های حتی کوچکم هم نمی‎رسم و فکر می‎کنم آموخته‎هایم هیچ تأثیری روی قدرت جذب من ندارد و انگار یک انرژی منفی دائماً من را تعقیب می‎کند.

**********************

حسود از داشتن آرامش محروم است؛

خوشبختی و احساس رضایت داشتن در زندگی در گرو داشتن باورهای آرامش‎بخش و زندگی کردن آنهاست. تا زمانی که باور داریم این نگاه و عملکرد روزانه‎ی ماست که سهم داشتن این نعمت الهی را در زندگی برایمان فراهم می‎سازد هیچ گاه اجازه نخواهیم داد عوامل بیرونی سبب از بین بردن آرامش و محرومیتمان را فراهم سازند. آنجایی که شاید گمان می‎بریم با داشتن شرایط و امکانات مالی و یا موقعیت‎های اجتماعی است که می‎توانیم سهم بیشتری از این موهبت داشته باشیم سخت در اشتباهیم. چرا که در اطراف خود افراد فراوانی را سراغ داریم که شاید به حسب ظاهر جایگاه مالی و شرایط و موقعیت‎های عالی ندارند، اما وقتی برای مدتی کوتاه با آنها همراه می‎شویم، می‎بینیم داشته‎ها و نداشته‎های آنها، هیچ وقت نمی‎تواند ذره‎ای از آرامششان کم کند چرا که باور دارند نعمت‎ها و رسیدن به خواسته‎ها به دست خداوند فراهم می‎شود و تا زمانی که خود را موظف به انجام وظیفه می‎دانند، دیگر نگران رسیدن یا نرسیدن به آرزوهایشان نیستند و حتی گاهی داشته‎های دیگران زمینه‎ساز حسادت و بروز آنها نمی‎شود. از آنجایی که همه‎ی ما دوست داریم روز به روز نعمت‎ها و موهبت‎های بیشتری را در زندگی نصیب خود سازیم باید توجه داشته باشیم که حسادت مانعی جدی در جهت رسیدن به خواسته‎ها محسوب خواهد شد. شاید فرد حسود در ابتدا تصور کند با تصور سلب نعمت از دیگری بهره‎ی خود را بیشتر می‎سازد اما از این نکته غافل است که هر روز زمینه‎ی محرومیت هرچه بیشتر خود را از نعمات الهی فراهم می‎سازد. چرا که این صفت منفی نمونه‎ی بارز ناشکری و ناسپاسی نسبت به نعمت‎ها و سوء ظن و عدم توکل به پروردگار است.

حسود به آرزوهایش نمی‎رسد؛

حسادت، یکی از ابزارهای شیطان است. با این کار هم آرامش را از شخص حسود میگیرد و هم رنج و زحمت را برای دیگرانی که محسود واقع می شوند فراهم میکند. اگر از حسادت به عنوان یک بیماری مهلک و کشنده یاد کنیم، قطعاً‌ همین امروز لحظه‎ای درنگ نکرده و به فکر اصلاح و درمان آن در درون خود خواهیم بود. چرا که امام علی علیه السلام که می‎فرمایند: آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را مى کشد.

بیایید همین امروز و همین لحظه نحوه تفکر و نگرش خود را تغییر دهیم تا به این وسیله در خود ایجاد انگیزه کرده و اثرات منفی حسادت را دائماً به خود یادآوری کنیم. باید متوجه منافع حسادت نکردن باشیم. منافعی مانند داشتن یک زندگی توأم با آرامش و رسیدن به خواسته های خود. باید به خود متذکر شویم که آنکه نعمت می‎دهد و نعمت می‎ستاند فقط خداست. باور کنیم که خداوند حکیم است و آنچه که در اختیار دیگران قرار می‎دهد براساس مصلحت و تقدیر اوست و ما باید همواره سعی کنیم بهترین نعمت‎ها و دستاوردها را برای دیگران آرزو داشته باشیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۱
mina nikseresht

می گوییم چرا قبل ازدواج ضرورت دارد شما تست کتل (یکی از تست های مهم شخصیت که غالب روان شناسان آن را از مراجعین خود در مواقعی که برطبق صلاحدید آنهاست می گیرند.) بدهید و از نفر مقابل تان هم به عنوان یکی از شرایط ازدواج بخواهید تا با هم به مشاوره ی پیش از ازدواج بروید؟

به این دلیل که تست کتل مشخص کننده ی بسیاری از نکات مهم شخصیتی فرد است. اگر ما از لحاظ اخلاقی برای فرد عصبانی و فردی که روال خلقی دائم او خشم و عصبانیت است یا فردی که توانایی و سازگاری پایینی در شرایط مختلف دارد و یا موارد دیگر نکاتی را ذکر می کنیم، با دادن تست کتل تمامی این ویژگی ها به سادگی قابل تشخیص توسط روان شناس است. تست کتل تعیین کننده ی 16 عامل شخصیت است که این عوامل تعیین کننده ی نکات کلیدی و مهم روان و شخصیت فرد می باشد. ما در ازدواج بنا به بالا و پایین بودن عوامل میزان ریسک پذیری و یا موفقیت آن را پیش بینی می کنیم.

مثلاً می گوییم دوران تحصیلی فرد مهم است. اینکه فرد در محیط مدرسه سازگاری اجتماعی بالایی داشته باشد و یا نمرات درس دیکته و ریاضی فرد را عاملی برای تعیین اینکه فرد هوش مناسبی برای تشخیص علائم غیرکلامی دارد یا خیر می دانیم. این تشخیص ها قطعاً کار روان شناس و مشاورین پیش از ازدواج است و زمانی که فرد تنها به گفتگوی جلسات خواستگاری و پرسیدن ظواهر مادی نفر مقابل اکتفا می کند قطعاً با تشکیل آن زندگی وارد چالش ها و عوامل متعددی خواهد شد که خود متوجه آن نبوده است. برای همین مشاوره های پیش از ازدواج را لازم می دانیم.

یادم هست در شرایطی و برای ورود به شرایط شغلی ازم تست کتل گرفته شد. نتیجه ی تست و نکات مهمی که در تشخیص وجود داشت و خصوصاً فردی که خودش این تست را گرفته بود روان شناس بود این نکات را قابل استخراج دانست: اول اینکه شما مناسب کار و تحصیل در رشته ی روان شناسی هستید.(ویژگی های شخصیتی) دوم اینکه ازدواج شما و فردیت شما خوب و مثبت خواهد بود.(نکات کلیدی برای ازدواج در این تست وجود دارد) سوم اینکه هیجانات و کنترل فردی بالاست و توانایی سازگاری و انعطاف پذیری در شرایط دشوار قابل تشخیص از طریق این تست می باشد و بسیاری موارد دیگر. حال آنکه اگر فردی در طول مسیر زندگی دائما به من برچسب منفی بزند تاثیری در تشخیص برای موفقیت دارد؟ خیر. ما تشخیص را بر عهده ی روان شناس و متخصص در مباحث شخصیت و رفتار می دانیم نه عوام.

بعد آن تشخیص و البته سخن استاد اخلاقم که همیشه موفقیت ها و ویژگی های مثبت شخصیتم را یادآور شده اند و در رفع و اصلاح نکات اخلاقی کمکی موثر داشته و دارند تصورم از سخن دیگران همیشه همین بوده و هست که اگر آنها آگاهی و درک و دریافت داشتند طبیعتاً رفتار و شخصیت آنها به گونه ای نبود که امروز هست و همیشه این را به دیگران هم یادآور می شویم وقتی مشاوره یا درددلی از کسانی دارند که به آنها آسیب زده اند: وقتی کسی به شما برچسبی براساس نفس خودش می زند و نه درستی کلام و سخن متخصصین و اساتید علم و اخلاق آن فرد در واقع خودش را معرفی میکند و طبیعتاً وقتی 5 نفر از اطرافیان شما، شما را فردی با ویژگی های مثبت و درست به دیگران معرفی میکنند پس آن سخن و برچسب اساسی نادرست و خلاف ادب و اخلاق دارد و این شما هستید که نباید بها به این بهانه های واهی بدهید و هر سخنی را از هر فردی با هر بینش و شخصیت نادرستی برداشت کنید.

بعد آن که تست کتل را داده ام تا به امروز از 300 نفر این تست را گرفته ام و حالا به این درجه از آگاهی و تسلط رسیده ام که با مصاحبه های بالینی و اگر تشخیص اختلال نباشد بتوان نکاتی را استخراج کرد که لازمه ی داشتن یک زندگی موفق و ازدواج خوب است.

زمانی که فرد علائم بالینی خود را به صورتی بیان میکند، ما در بسیاری اختلالات، علائم بالینی و تشخیصی لازم برای آگاهی از شرایط و وضعیت روانی فرد را داریم. اما در صورتی که نتوانیم به طور دقیق این علائم را شناسایی و یا گفته های فرد پنهان از وضعیت روانی او باشد،  تست کتل راهنمای بسیار خوب و موفقی در این زمینه است.

ما در بحث ازدواج به عوامل پیش کننده ی مثبت برای موفقیت در ازدواج و عوامل پیش کننده ی منفی و عواملی که زمینه ساز طلاق و ناکارآمدی ازدواج است می پردازیم.

برای موفقیت در ازدواج هر کدام از طرفین باید ویژگی ها و خصوصیت های تشکیل یک زندگی موفق را داشته باشند. به عنوان نمونه یکی از نشانه های مهم ازدواج موفق را «مهربانی و خوشایند» بودن لحظات تعامل آنها نسبت به تعامل های منفی و برخلاف آن زوج های مستعد طلاق که تعامل مثبت و منفی آنها را برابر و کمتر اعلام میکنند.

حال عوامل خطر یا پیش بینی کننده ی منفی را افزون بر عیب جویی(حمله به شخصیت و اخلاق همسر)، تحقیر(تحقیر و سوءاستفاده ی روانی از همسر) واکنش دفاعی ( سلب مسئولیت، بهانه جویی) و انعطاف ناپذیری (اغماض و سکوت در برابر گفتگو) می دانند.

تا به امروز  دخترخانم هایی از طرق مختلفی به بنده برای این موضوع مراجعه کرده اند که برای انتخاب سردرگم بوده اند و ما با دانستن یک سری نکات کلیدی و شرح جلسات خواستگاری به موانعی در ازدواج برخورد می کنیم که میتوانیم تشخیص دهیم آیا زوجیت این افراد با یکدیگر مناسب است یا خیر و این نکات تعیین کننده ی کارآیی آن ازدواج خواهد بود.

حال یک ازدواج مثبت و موفق ازدواجی است که دارای دو کارکرد اصلی یعنی آرامش دهی و پرورش دهی باشد. افزون بر این موضوع ازدواج موفق سه ویژگی اساسی دارند: آرامش افراد خانواده در کنار هم، عیب پوشی و برجسته دیدن نقاط مثبت.

بنابراین مشاوره ی پیش از ازدواج به دنبال یافتن عواملی است که به ثبات و پویایی یک ازدواج مربوط می شود.

آیا خود فرد میتواند عوامل تشکیل دهنده ی ازدواج موفق را تشخیص بدهد؟ خیر. چرا؟ چون شناخت این موضوع نیاز به شناخت دانش شخصیت و روان و دانش تخصصی دارد که فرد به این آگاه نیست.

مثلاً سوالی که بسیاری وقت ها افراد از مشاور می پرسند این است که از کجا بفهمیم آیا فردی که با او ازدواج کرده ایم به ما تا پایان عمر وفادار خواهد ماند یا نه؟

نکته ی کلیدی این است که می گوییم اگر فردی در سابقه ی زندگی خود مورد سوءرفتارهایی از اطراف قرار گرفته است؛ مثلاً به زندگی فردی و خانوادگی و یا شغلی او فردی لطمه زده است و یا خطایی کرده و آسیبی رسانده که قابل بخشش و گذشت نبوده است اگر از آن خطا و آن اشتباه گذشت کرده باشد خصوصاً در مقابل افرادی که به عمد و از روی نفس به او آسیب زده اند، این فرد، فردی وفادار در ازدواج است. اما اگر سابقه ی گذشتی در رفتار فرد نبوده و از جمله اینکه کینه و دشمنی، زخم زبان و سوءرفتار و آسیب زدن و تلافی به هر صورت و قیمتی در فرد وجود داشته باشد این فرد، فرد وفاداری نخواهد بود.

می گوییم زمانی که کسی امکان عبور از مسأله ای را داشته باشد این فرد می تواند قابل اتکاء و اعتماد در زندگی باشد.

نکته ی کلیدی دوم:

فرض کنید فردی در سابقه ی زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی تاریخچه ی مثبتی ندارد. یعنی دستاوردی مطابق با سن و سال خود ندارد، رفتارهای پرخاشگرانه و عدم انعطاف پذیری در رفتار او در شرایط زندگی بارز است و شما با دانستن این نکات باز هم توانایی انتخاب و تصمیم گیری ندارید. در این صورت است که شما با مراجعه به مشاوران پیش از ازدواج میتوانید نسبت به تصمیم دقیق و شناخت صحیح از ازدواج برسید.

نکته ی کلیدی سوم:

داشتن ثبات هیجانی است. یعنی فرد نسبت به هیجانات و احساسات خود شناخت داشته باشد و بتواند این هیجانات و احساسات خود را به شکل صحیح ابراز کند. فردی که نمیتواند خشم خود را به شکلی صحیح هدایت و با جایگزین کردن افکار مثبت و هدایت آن احساس به سمت تعامل مثبت با دیگران هدایت کند، در واقع این فرد ثبات هیجانی عاطفی ندارد. پس آیا زندگی کردن با فردی این چنین میتواند پیش کننده ی ازدواجی مثبت باشد؟ خیر.

مطمئناً اگر پای صحبت زنان و دخترانی بوده باشید و یا داستان سرگذشت افرادی را خوانده باشید که خلق دائمی آنها خشم، کینه و دشمنی با دیگران و به خصوص اعضای خانواده شان است خواهید دید زندگی کردن با این افراد دائماً فرد را در معرض بحران ها و حوادثی قرار داده که یا باعث آسیب روانی بوده و یا ختم به طلاق و اتفاقات دیگر شده است.

ما می گوییم اگر فردی برنامه های اخلاقی و دینی مثبتی برای رفع عیبها و ضعف های شخصیتی دارد میتوانیم با ایجاد فرصت و امتیازدهی های رفتار او را به سمت ایجاد یک زندگی مثبت و کسب موفقیت هدایت کنیم در غیر این صورت وقتی فرد آگاه به عیب ها و ضعف های شخصیتی نیست و محیط و دیگران را مقصر رفتارهای خود میداند این فرد قابل تغییر در زندگی مشترک نیز نیست.

عوامل پیش بینی کننده ی موفقیت یا ثبات ازدواج را در چهار حوزه مشخص می کنیم:

1-زمینه ی خانوادگی

2-ویژگی های فردی

3-فرآیندهای مبتنی بر تعامل زوجین

4-شبکه های اجتماعی یا بافت اجتماعی فعلی که فرد در آنها حضور دارد.

عوامل خانوادگی شامل فرزند چندم بودن خانواده، فرهنگ و تربیت و مدل ارتباطی فرد در خانواده، نوع تعاملات و رفتارها در خانواده و ... می باشد. ویژگی های فردی یعنی اینکه فرد سابقه ی مشکلات عصبی و روانی در حد اختلالات روانی نداشته باشد. اختلالات روانی جدا از اختلالات شخصیت است. اختلالات روانی قابل درمان است اما اختلالات شخصیت مثل دوقطبی یا مانیا قابل کنترل با دارو و کارآزمایی های بالینی است.

ازدواج مسآله ای مهم و حیاتی در تعیین مسیر فرد و ادامه ی زندگی او دارد. همیشه این را متذکر می شویم که بعضی این قابلیت و آمادگی روانی را حتی در سنین بالا ندارند و اگر هم ازدواج کنند قطعاً و حتماً به خاطر ویژگی های روانی و اخلاقی حتماً درگیر تنش و در نهایت طلاق خواهند شد اما داشتن ویژگی هایی مانند کنترل هیجانات و احساسات، داشتن دید مثبت و اندیشه های مثبت در زندگی، مسئولیت پذیری، آگاهی به وظایف خود و رعایت حقوق دیگران و بسیاری ویژگی های دیگر زمینه ساز یک ازدواج موفق است.

از مشاوره های پیش از ازدواج حرف بسیار است. باقی باشد در فرصتی دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۹:۱۶
mina nikseresht

میگفت: توی اون چندسالی که خوابگاه زندگی کردم، سخت ترین سالهای زندگیم بود. مجبور بودم آدمایی رو تحمل کنم که هیچ نزدیکی ارزشی و اخلاقی بهم نداشتند و در عین حال با اون تحمل کردن ها سختی های درس خوندن و دوری از خانواده و غربت یه شهر کوچیک رو هم تحمل کنم.

قسمت بدِ ماجرا وقتی بود که یکی به جمع مون اضافه شد که خیلی آدم حسودی بود. اون موقع ها من هنوز مجرد بودم و ازدواج نکرده بودم ولی اگه یکی از بچه های خوابگاه ازدواج میکرد، دیگه واویلا بود. یه جوری طرف و اذیت میکرد که بهش اعصاب نمی موند چه برسه به اینکه خوشحال باشه که ازدواج کرده. هر کاری که از دستش می مومد برای اذیت کردن اون آدمی که تازه ازدواج کرده تا روزگار خوابگاه بودنش زهرمارش بشه و شیرینی تازه عروس بودنش توی دهنش تلخ بشه انجام میداد.

حالا من که مجرد بودم سعی می کردم بیشتر هوای اون بیچاره ای رو داشته باشم که طعمه ی اذیت و آزار این خانم واقع میشد. از صبح که میرفتم دانشگاه خسته و کوفته شب میرسیدم خوابگاه و وقتی میومدم با کوهی از ظرف های نشسته توی ظرفشویی و اتاق بهم ریخته مواجه بودم و اون فرد تازه وارد حسود حتی به خودش زحمت اینو نمیداد اگه کسی و اذیت میکنه لااقل به فکر نظافت سوئیت مون هم باشه و باری به دوش ما نذاره. خلاصه که این چهارسال مُردم تا از اون خوابگاه بارم و بستم و به شهر خودم برگشتم.

داشت دلداریم میداد که نگران نباش، این قانون دنیاست که هر چه کُنی به خود کُنی گرهمه نیک و بد کنی؛

بین صحبتش ادامه داد: این قصه رو گفتم که بگم حالا که من 15ساله ازدواج کردم و اون هم خوابگاهی هم که اونقدر بقیه رو به خاطر ازدواج شون اذیت میکرد بالاخره ازدواج کرد. اما اصلاً زندگی خوبی نداره و هم خوابگاهی هامون میگفتن هرچقدر ما رو اذیت کرد حالا داره توی زندگیش میکشه.

وقتی کسی ناکامی رو در جایی از زندگیش تجربه میکنه مثل خانواده، تحصیل، شغل، ازدواج و... ، اگر بلد نباشه اون ناکامی رو تبدیل به پیروزی کنه و به جاش از مکانیسم های دفاعی روانی بهره ببره و دست به دامن صفات زشت اخلاقی و رفتاری بشه آسیبش قبل از اینکه متوجه زندگی کسی بشه، دامن زندگی خودش رو می گیره.

واسه ی همینه می گیم با کسی یا کسانی رفاقت و همنشینی کنید یا حتی ازدواج کنید که ناکامی کمتری رو تجربه کردن و اگر ناکامی در زندگی داشتن اون رو تبدیل به موفقیت و از نو برخاستن کردن و به فکر آسیب زدن و لطمه به دیگران به هر طریق ممکن نبودن.

من در تمام این سالها افراد زیادی رو دیدم و می بینم که انتقام نداشتن ها و ناکامی های زندگیشون رو از کسانی گرفتن که در مسیر حرکت به سمت هدف ها و مقاصد زندگی شون بودن ولی هیچ وقت به این نکته توجه نداشتن که این رفتار بیشتر باعث تجربه ی ناکامی بیشتر و شکست های مجدد خواهد بود.

همیشه به دختر خانم هایی که در شُرف ازدواج هستن پیشنهاد و توصیه می کنم اگر در شرایطی واقع شدید که خواستید با کسی ازدواج کنید که قبلاً تجربه ی ازدواج ناموفقی رو داشته دقت کنید ببینید ناکامی های ازدواج قبلی شو تبدیل به موفقیت کرده یا نه؟ موفقیت به معنای اینکه از بحران و آسیب های اون ناکامی عبور کرده باشه و بتونه به روال زندگی عادیش برگرده، هدف ها و برنامه ای تازه ای رو برای احیای فردیت و شخصیت خودش ایجاد کرده باشه و به سمت اونها حرکت و اقدام مثبتی داشته باشه.

یعنی چی؟ یعنی من اگر تجربه ی ناموفقی از ازدواج قبلیم دارم، به هر دلیلی؛ باید نقاط ضعف خودم رو در اون مسأله و بحران تبدیل به نقاط مثبت کرده باشم. مثلاً اگر من به عنوان یه خانم بخاطر خیانت از همسرم جدا شدم و از این ازدواج لطمه های زیادی از لحاظ روحی و عاطفی دیدم، پس این مسأله نباید باعث به وجود آمدن تله ی بی اعتمادی، نفرت و خشم نسبت به تمام مردان باشه و یا این تله ی بی اعتمادی کم کم تبدیل به بدبینی های شدید و سوءظن به دیگرانی بشه که زندگی سالم و رفتار سالم تری داشته اند که اگر این طور رفتار نمی کنم حتماً ناکامی من در ازدواج قبلم، برطرف نشده تا تبدیل به حل مسأله و عبور از بحران برای من باشه. برعکس من از تمام آدمهایی که به هر صورتی من رو یاد اون فرد می ندازن متنفرم، یا خشمی رو در روانم با خودم جابه جا میکنم که باعث جذب انرژی های منفی بیشتر به زندگیم میشه.

نکته ی آخر اینکه، افراد موفق، اونایی اند که نه تنها به زندگی دیگران لطمه ای نمی زنند، بلکه اگر هم کسانی روزی زندگی اونها رو با خاک یکسان کردند، اونها به جای انتقام، خشم و نفرت و جبران بدی اونا دوباره بلند شدند و از نو ساختند و اون ناکامی ها تبدیل به موفقیت های بیشتر و رشد بهتر شد.

امیدوارم که اونقدر خدا بهمون عقل و معرفت بده که حواسمون به رفتارهامون و زندگی کسانی باشه که حقی به گردن ما گذاشتن چون که شیرینی و خوشمزگی زندگی در نهایت نصیب ما میشه نه دیگران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۲:۱۸
mina nikseresht

ناکامی چیست و چرا نزدیک شدن به افرادی که ناکامی های زیادی را در زندگی تجربه کرده اند یا می کنند زندگی ما و روان ما را بیشتر در معرض آسیب قرار میدهد؟ مدل ناکامی ها هم با یکدیگر متفاوت است. بعضی ناکامی را در تحصیل تجربه کرده اند. به این مضمون که آنطور که باید و به آن صورت که جامعه و اجتماع برای آن ارزش قایل می شوند مورد تایید واقع نمی باشند. مثلاً جامعه به تحصیل در دانشگاه های بهتر که مدارج تحصیلی بالاتر در آن ارزش و اعتبار بیشتری دارد امتیاز میدهد و فردی اگر یکی از ارزش های خودش، خانواده و جوامعی که در آن واقع می شود ارزش و اعتبار قلمداد می شود نتواند مدارج عالی را در دانشگاه بهتری طی کند و یا از آن مدارج تحصیلی به شکلی که ارزشی را خلق کرده باشد و یا باعث کمک به دیگران شود ناکام بماند در این صورت احساس ناکامی به سراغش می آید.

احساس ناکامی و درک آن بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جامعه دارد و بر این اساس نیز تعریف می شود. عده ای ناکامی را در ازدواج و درک ازدواج خوب و موفق تعریف می کنند. وقتی فردی به هر دلیلی در شرایطی که امکان ازدواج داشته و این امر رخ نداده و یا از فرصت هایی که پیش پایش واقع شد استفاده نکرد و به فکر اصلاح اخلاق و رفتار خود نبود تا با کاستی های رفتاری و اخلاقی که باعث بروز عدم ازدواج و یا طلاق شد ازدواج بهتر و موقعیت های مناسبتری را برای خودش رقم بزند در نتیجه در این موضوع احساس ناکامی و شکست می کند و البته اگر در کنار افرادی واقع شود که آنها موقعیت بهتر و مناسبتری برای ازدواج داشته یا دارند حس حسادت، خشم و نفرت نسبت به آنها در او برانگیخته خواهد شد. در این بین و در ازدواج افرادی هم بوده اند که به خاطر فرار از قبول مسئولیت و تلاش برای فراهم ساختن یک زندگی و تشکیل خانواده سر باز زده اند و در آینده دچار پشیمانی و حسرت نسبت به دیگران شده است و از طرفی رفتارهایی از فرد بروز می کند که نشانه ی ناکامی در این زمینه است آن وقت نیز فرد در جامعه، خانواده و میان دوستان تبدیل به یک فرد سرخورده خواهد شد. دقت کنید افرادی زیادی هستند که دچار انکار هستند و با استفاده از مکانیزم های دفاعی روان دست به انکار در احساس ناکامی خود می زنند که با متوسل شدن به این سیستم روانی بر روی ناکامی خود سرپوش می گذارد. البته که این احساس ناکامی همانطور که بالا هم اشاره کردم بستگی به ارزش های فرد، خانواده و جوامعی دارد که در آن ها حضور می یابد و هرچه فشارهای وارده از طرف این جوامع بیشتر باشد احساس ناکامی فرد هم بیشتر خواهد شد.

در برخی احساس ناکامی در کسب ثروت و شغل است. به هر دری می زند شغلی متناسب با نیازها و خواسته هایش پیدا نمی کند و یا در شرایط شغلی واقع می شود که متناسب با استعداد، مهارت، مدرک و جایگاه تحصیلی و البته که نکته ی قابل اهمیت تر براساس ارزشهایش نیست. حال اگر آن شغل بتواند نیازهای مالی فرد را تامین کند ولی باز هم متناسب با ارزش هایش مثل مدرک تحصیلی، جایگاه خانوادگی و اجتماعی اش نباشد باز هم دچار احساس ناکامی خواهد شد.

احساس ناکامی اگر به شکل درمان فردی و گروهی درمان نشود تا احساس ارزشمندی فرد و عزت نفس او بهبود و ترمیم شود تبدیل به عقده های روانی خواهد شد که حتماً و قطعاً نه تنها به فرد آسیب می زند بلکه به مرور زمان این آسیب روانی او متوجه خانواده، اطرافیان، دوستان و جامعه ای خواهد شد که فرد در آن حضور دارد.

افرادی که احساس ناکامی دارند در روابط بین فردی ناموفقند. دامنه ی خشم و نفرت و حسادت آنها روز به روز نسبت به دیگران بیشتر می شود اگر به این فکر نباشند تا فکری به حال خود و تغییر و توسعه ی فردیت داشته باشند. هر امکان و موقعیتی که از جانب شما به گوش آنها برسد حتماً به شکلی درصدد جبران این احساس ناکامی خود می باشند. حال ممکن است این احساس ناکامی در زبان و کلام به شکل سرزنش و تحقیر دیگران، توهین و رفتارهای پرخاشگرانه ی کلامی و رفتاری باشد. احساس اعتماد به نفس کاذب داشتن که به شکل غرور بروز می کند.

افرادی را می شناسیم که وقتی کنارشان می نشینیم دائم حرفهای منفی و ناامیدکننده می زنند، به راحتی پشت سر دیگران صحبت کردن و خود را بهتر و بالاتر فرض کردن بدون درنظر گرفتن نکات مثبت و صفات و استعدادهای خوب دیگران همه نشانه ی ناکامی من در موضوعی از زندگیم بوده و هست که برایم ارزش حساب می شده. افرادی که احساس ناکامی می کنند معمولاً خشم بیشتر و عصبانیت هر روزه نمود رفتاری ثابت آنهاست. آنها به هر دلیلی ممکن است عصبانی شوند و هر عامل خارجی موجب خشم زودهنگام آنها را فراهم آورد. هرچند که ما از دلایل روانی و پنهان روان آنها به شکل فرد عام بی خبر باشیم که تشخیص آنها به عهده ی روانشناس است.

همیشه دقت داشته باشید چه کسانی پشت سر دیگران حرف می زنند و این مجوز را همیشه به خود میدهند تا با قانع کردن و بالا بردن خود در موضوع یا زمینه ای دیگری را تحقیر و یا پشت سر او بدگویی کنند؟ کسانی که احساس ناکامی بیشتری داشتند، تجربه ی درک عشق و محبت را نداشته اند و به اموری ارزش داده اند که فانی بوده و اگر هم داشته اند با سرافکندگی و شکست از آن بیرون آمده اند. افرادی که در روابط بین فردی ناموفق بوده اند و به جای کسب ارزش و بالا بردن مهارت های خود و تمرین خودسازی و داشتن برنامه ی اخلاقی برای تغییر و بودن و قرار گرفتن در بین کسانی که ارزشمند هستند و تلاش برای کسب موفقیت های تازه تر و بهتر به دیگران به ناکامی های خود ضربه و لطمه می زنند اینها تماماً نشانه ی این است که این افراد بجای ترمیم شکست ها و بلند شدن و از نو ساختن، بالا بردن اعتماد به نفس و کسب مهارت هایی در این زمینه، با بدگویی از دیگران و لطمه زدن به روان آنها روز به روز احساس ناکامی بیشتری می کنند.

گاهی این احساس ناکامی به شکل نادیده گرفتن دیگری و اینکه تو آدم مهمی نیستی یا تو هیچ ویژگی و ارزش مثبتی نداری بروز میکند. اینکه باز هم من ناکام به خودم این اجازه را می دهم که کسی که دارای ارزش های اخلاقی، معنوی، تحصیلات و موقعیت مطلوبی در اجتماع است و یا حتی ارزش ها و موفقیت هایی هم کسب کرده و داشته اما توان تعریف و دیدن این موفقیت ها را نه تنها ندارم بلکه اگر جایی هم بتوانم آنها را نادیده می گیرم و خودم را بهتر و موفقتر جلوه میدهم اینها تماماً نشانه ی ناکامی من در موضوعاتی از زندگی بوده و هست که برای جبران و درمان آن کاری نکرده و نمی کنم.

بالاخره زندگی به این شکل طراحی شده که ما در زمینه هایی یا به دلیل کوتاهی های خودمان و یا به دلیل شرایط محیطی، خانوادگی و اجتماعی در موضوعاتی احساس ناکامی داشته باشیم اما چه خوب که اگر ناکامی را در زندگی تجربه کردیم درصدد درمان آسیب آن و کسب موفقیت ها و توسعه ی اخلاق و رفتارمان باشیم و هرچه می‌توانیم از فرصت‌های زندگی مان استفاده کنیم، کمتر به بطالت و امور غیرارزشمند بپردازیم تا نه تنها بخاطر این احساس ناکامی دچار حسادت، خشم، بغض، کینه و نفرت از دیگران شویم بلکه کمک حال آنها و حمایتگر و پشتیبان روانی خود و دیگران شویم.

احساس ناکامی و درک هر روز آن به عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی ما لطمه می زند و برای درمان آن باید به فکر اصلاح رفتار، ارزش ها و توسعه ی مهارت های فردی، بین فردی مثل روابط با دیگران باشیم.

برای همین است که اینقدر تاکید می کنیم که افرادی که هدف های مطلوب و ارزش های والایی در زندگی ندارند  و در هر شرایط و موقعیتی دست به مقایسه ی خود با دیگران می زنند و اگر در زمینه ای به هر دلیلی نتوانسته اند مطابق شرایط خانوادگی، اجتماعی و یا شغلی موفقیت هایی را کسب کنند، به فکر اصلاح شرایط و بهبود اعتماد به نفس و عزت نفس خود باشند تا به محبوبیت خود اضافه کنند نه آنکه باعث دور شدن دیگران و کم شدن محبت آنها و باز هم شکست های بیشتر خود شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۵:۳۸
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۷ ب.ظ

رموز اثرگذاری چیست؟

منابع انرژی کدامند؟ چرا بعضی انسان ها به محض ورودشان به هر جا کوهی از انرژی مثبت را با خود به همراه می آورند؟ باعث اثرگذاری روی دیگر افراد می شوند و یا حضورشان گرمی و محبت را درون ما زنده میکند و برعکس بعضی انسان ها هم هستند که تاریکی و تیرگی را با خود جابه جا می کنند، کلام شان اثرگذار نیست و یا باعث تغییر یا تحولی در زندگی من یا شما نمی شود یا اگر هم باشد برای مدتی محدود است و بعدها فراموش می کنیم. مگر درون ما چه خبر است که این چنین باعث اثرگذاری یا جذب انرژی با سرعت بالا و فرکانس زیاد و یا برعکس باعث سلب انرژی از دیگران و رساندن انرژی منفی به آنها می شویم؟در مباحث قبلی خلوص ذهن و قلب را یادآوری کردم. گفتم ذهن هرچه پاکتر و اندیشه ها هرچه سالمتر پرواز به سمت رشد و تعالی بهتر و بزرگتر. قلب ما هرچه شفاف تر باشد و خالی از تیرگی و تاریکی های نفس، دریافت و درک ما از عالم هستی و معنا بیشتر. مراقبه ها دقیقاً برای همین است. وقتی که باید خودمان را از تمام آنچه که درون مان را تیره و تار میکند خالی کنیم.شفاف شویم. درست مثل آبی زلال.

یکی از نکاتی که در این مطلب قصد اشاره به آن را دارم مطلب ثروت است. باز بودن چاکرای دست چه اثری در روند زندگی و چرخش انرژی های ما به سمت مثبت دارد؟ اصلاً چطور می شود بعضی ها هر روز ثروت و درآمد بیشتری دارند و آیا انسداد چاکراها باعث این رخداد نیست؟ این سوالاتی است که گاهی باید از خود بپرسیم.

می گوییم ثروت تولید ثروت میکند. دفن ثروت و راکد نگاه داشتن آن موجب انسداد و بسته شدن برکات مادی دیگر بر ما می شود. وقتی پولی را داریم نباید آن را پس انداز کنیم بلکه باید با آن پول به دیگران و به زندگی آنها نیز این پول را جاری سازیم. اگر میتوانیم دست کسی را بگیریم، اگر میتوانیم اشتغالی برای دیگری ایجاد کنیم تا چرخه های زندگی دیگرانی بچرخد، اگر میتوانیم با این پول جریان مثبتی ایجاد کنیم و بهرحال این پول در اختیار ما قرار می گیرد تا باعث گشایش های مادی و برطرف کردن خواست ها و نیازها باشد و البته درست در زمانی این پول انرژی بیشتری برایمان به همراه می آورد که با دست خود باعث ایجاد خیر و برکت برای دیگری شویم و از همه ی آنچه که داریم ببخشیم و بذل محبت کنیم.

این انرژی باعث اثرگذاری می شود. انتقال انرژی به دیگران در ما جریان مثبتی ایجاد میکند که آن انرژی ها را به سمت خود جذب می کنیم و چون بخشش و هدیه به دیگران عملی قلبی و باطنی است، پس این چاکراهای قلب و دستان شماست که گشوده می شود تا مهر بیشتری را دریافت کنید. اینها باعث اثرگذاری شما می شود. خصوصا هنگامی که بی هیچ توقعی می بخشید و انتظار و توقعی پشت آن نیست. همین که به این نکته آگاه باشیم که قرار نیست ما ثروتی را با خود ببریم و باید این ثروت را در مسیر و راهی صحیح هدایت کنیم تا شکل و انرژی مثبت آن به زندگیمان بازگردد این به ما کمک میکند. راکد نگاه داشتن پول باعث انسداد انرژی می شود. اینکه به این آگاه نباشیم که تمام ثروتی که داریم همه متعلق به ما نیست و باید بخشی از آن را به دیگران اهدا کنیم.

در این بخشیدن است که شما در مسیر حرفه ای و شغلی واقع می شوید که به آن عشق می ورزید و آن وقت به آن اندازه ای پول دریافت خواهید کرد که بیش از نیازهایتان است و لازم است مقداری از آن را ببخشید. در این صورت است که این پول به افزایش خود ادامه خواهد داد و این اضافه شدن ربطی به خرج کردن شما هم ندارد. در واقع این کار یک تقویت کننده ی اضافی است که برای تولید بیشتر درآمد در جریانات مالی به کمک شما خواهد آمد و البته قانون کارما!

از هر دستی بدهی، از همان دست دریافت خواهی کرد. بسیار مهم است که وقتی میخواهیم به کسی هدیه ای بدهیم آن را با دستانمان هدیه بدهیم. چرا؟ چون انتقال انرژی های مثبت صورت می گیرد و در این داد و ستد دستان شما جریان بیشتری از انرژی را برای جذب و دریافت فراهم میکند.

اگر از آنچه که داریم مثل علم و دانش، ثروت و ... اهدا نکنیم دیر یا زود تبدیل به فساد خواهد شد که این فساد شکل های مختلفی دارد. اگر زکات علم خود را ندهیم این علم تبدیل به فساد می شود. راه و مقصد اصلی را گم خواهیم کرد و درهر صورت اثرگذار نخواهیم بود. اگر ثروت خود را جاری نکنیم، نسبت به آن بخل بورزیم، دست و پایمان بلرزد در هنگام دیدن احتیاجی از دیگری آن پول بعدها به شکل فساد به زندگی ما باز می گردد. درخت سیب هرگز نمی گوید: من تنها به انسان های باارزش که حق خوردن دارند، سیب می دهم، یا گاو مهربان و بی آزار در مورد شیر خود چنین چیزی نمی گوید زیرا چنانچه در کمال بخشندگی و آزادی چیزی داده نشود، درخت سیب می میرد، شیرگاو خشک می شود و موجب مریضی گاو می گردد. حتی خورشید نیز گرما و حرارت و نورش را به همه میدهد و بر سر تمام موجودات الهی یا غیرالهی می بارد و باعث حیات است. این قانون بقا است. مهر و محبت ما در این جهان ماندگار خواهد شد تا زمانی که نامی نیک و مهری پایدار و رسمی از جوانمردی و اخلاق و رفتار مثبت از ما برجای بماند.

راز عرفانی پول این است که: انرژی ناشی از پول در دایره ی مغناطیسی حرکت میکند، پولی را که به دیگران می دهید و متوجه خواهید شد که این پول به حرکت در می آید و به گونه ای اجتناب ناپذیر چندبرابر بیشتر به نزد خودتان برمی گردد در حالی که از جانب شما به جریان خود ادامه میدهد. بنابراین پس از مدتی شما این مرکز انرژی به شمار می آیید و عامل به حرکت در آمدن خواهید شد.

البته که در دورانی که خودمان بیشتر نیاز داریم و بیشتر می بخشیم این گشایش و انرژی مثبت بیشتر به سمت ما باز میگردد.

بحث انتقال انرژی ها و چاکراها مباحث جذابی است که هر کسی که در مسیر خودشناسی قرار می گیرد بی شک متوجه حضور و دریافت و فعال کردن آنها واقع خواهد شد.

کما اینکه اخلاق و عرفان و مسیر روشنایی که در جهت شناخت خداوند است از مسیری می گذرد که در جهت خودشناسی است.

چندروزی پیش تر خواندم نوشته بود: در عصر جدید، انسان هایی جان سالم از حوادث روزگار به در خواهند بُرد و آنهایی می مانند که در مسیر خودشناسی و اصلاح اخلاق و رفتار خود باشند. مابقی تا پیش از ظهور منجی به هر دلیلی حذف خواهند شد. چطور و چگونه؟ الله اعلم.

چندروز دیگر در مورد چاکرای دست خواهم نوشت و می گویم که باز بودن و یا بسته بودن آن باعث ایجاد چه انرژی هایی در ما می شود. البته که آنها که چاکراهای دست شان باز است در مبحث بخشیدن و بذل محبت کردن با دستان خود توانمندند و افرادی خلاق به شمار می روند.

خداوندا ما را به راه مستقیم و صحیحی هدایت کن که آنهایی را هدایت کردی و مورد نعمتهایت قرار دادی.

صراط الذین انعمت علیهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۴۷
mina nikseresht
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ب.ظ

حفره های خالی که هیچ گاه پُر نمی شود!

درس میخوانیم، مدرسه می رویم، دانشگاه تعلیم می بینیم،وارد اجتماع و محیط پیرامون مان می شویم تا مهارتهای خود را توسعه بدهیم. آموزگاران، استادان و مربیان آموزشی مان را قدر می نهیم که به ما درس و تعلیم داده اند و می گذریم از آنها که نه تنها چیزی یادمان ندادند بلکه مجبور بودیم معلم خصوصی و آموزشی خارج از مدرسه، دانشگاه اختیار نهیم تا بتوانیم هرطور شده خود را به مقاطع بالا برسانیم.

اما در این بین وقتی وارد زندگی واقعی مان می شویم، هرقدر مهارت و تجربه کسب می کنیم، دکتر، مهندس، معلم، استاد و تمام آنچه که برای آن سالها درس خواندیم، تعلیم دیدیم، روزی به جایی خواهیم رسید که بفهمیم آنقدرها هم که فکر می کردیم، به کارمان نیامد. درست و دقیقاً جایی که زندگی حفره های خالی را برایمان باز میکند و ما باید آن را با مهارت های زندگی پر کنیم نه با درس هایی که آموختیم. این حفره ها گاهی آنقدر عمیق می شوند که ما را به سمت ناامیدی، سیاهی، تباهی و ذلت پیش می برد. با از دست دادن، با زندگی های اجباری، با لبخندهای نمایشی، با غصه های پنهان در دل و باتمام سایه های شخصیتی مان. تظاهر می کنیم زندگی خوبی داریم، تظاهر می کنیم پول تمام مشکلات مان را حل کرده است، تظاهر می کنیم موقعیت های شغلی و اجتماعی مان شهوت شهرت و نام و مقام و جایگاه مان را فروکش کرد اما از درون خالیِ خالی هستیم و از ما جز مشتی غرور کاذب و خودارزشمند کاذب تر چیزی باقی نمی ماند.

از همه بدتر حال بد را کمال گرایانی دارند که تا آخرین نفس دویده اند. آنقدر دویده اند که وقتی می رسند باز هم حالشان خوب نیست. باز هم نمی توانند این حفره های خالی زندگی شان را پر کنند.

میدانید چرا این حفره های درونی بعضی هیچ گاه پر نمی شود؟ بیشتر می دود، بیشتر درس میخواند، تا مادامی که عمر هست، تا وقتی نفس می کشد، هنوز هم کار میکند صبح تا شب، هنوز هم همان آدم مغرور 4 سال پیش است. تازه آنجا که هنوز کسی نبود، چیزی نبود، صدایی نداشت و ... اینها برکات تحصیلات دنیاست! هنوز هم همان آدم تنگ نظر و دل تنگ 5سال قبل است. از موفقیت دیگری در هر موضوع و زمینه ای درونش آتش به پا می شود یا در دل طرفش را خورد می کند یا بر زبان. بالاخره جایی را پیدا میکند که به او بفهماند تو کسی نیستی، من بهتر و بالاترم(حرفهای شیطان).

چرا با وجود پول، با وجود تحصیلات، با وجود ظاهر و اندامی ایده آل، با وجود خانواده و فامیل، با وجود پُز افتخارات و مقامات و کرامات، با وجود تمامی اینها باز هم این حفره های خالی بعضی پُر نمی شود؟

خداااااااااا.

این تمام آن چیزی است که میخواستم از اول بنویسم. ما در تمام زندگی مان فراموش می کنیم چرا خلق شدیم، هدف خلقت ما چه بود؟ تمام زندگی را باید به دنبال چه چیزی باشیم و چرا تمام چیزهایی که در زندگی بدست می آوریم، را باید بدست بیاوریم؟

می دانی چرا آن حفره های خالی هیچ وقت پُر نمی شود؟ تفریح می روند، مسافرت های آن چنانی، تفریحات لاکچری، عکس های یادگاری با لبخندهای لحظه ای و اندوه های همیشگی، تولد، سالگرد، ماهگرد، ماه عسل، سینما، تحصیلات عالیه، خانه و ماشین و زندگی عالی ولی حفره ای درونش خالی است. آنقدر که باز هم دنبال چیزی می گردد که بتواند با آن، آنها را پر کند ولی نمی فهمد! چون هدف زندگی را نفهمیده است. انگار من می روم تحصیل می کنم، مدرک در فلان دانشگاه بگیرم یا افتخارات دیگری که جامعه به آن پاداش و تحسین میدهد در هر موضوع و گرایشی دیگری و من آنها را هرجا که بتوانم قید کنم تا دیگران بفهمند من چقدر مهمم، من چقدر آدم با شخصیت و قابل احترام و فلان و بیثارم. (ده بار بعضی حرفها را می نویسم و پاک میکنم از دست بعضی که هنوز هم همان قدر نفهمند که اصلاً دلشان را به همین ظواهر خوش میکنند و درگیر به به و چه چه دیگرانند، آفرین گفتن های توخالی دیگران و از آن طرف غَره رفتن به خود که انگار اصلاً باور نکرده اند قرار است بمیرند. همین قدر مغرور و از خودراضی!!! خدا!!!!!)

من و تو خلق شدیم برای خودشناسی نه دیگر شناسی. نه بررسی عیبها و ضعفهای دیگران. برای خودم، برای خودت. منتها به جای خودشناسی و تعالی روح که تمام سیر و تعالی ما در این است که آنوقت لازم نیست دنبال خیلی چیزها بدوی، آنها خود به سمت تو می آیند. لازم نیست صبح تا شب جان بکنی تا پول داشته باشی، پول خودش به تو داده می شود. منتها تمام تلاش ما برای خودشناسی و رفتن به سمت تعالی روح نیست. چون نمی دانیم رفتن به این سمت یعنی کمال و قدرت روح. فعال شدن انرژی های معنوی درونی. توجه به خالق و خواست او.

خالی کردن قلب از تیرگی، تاریکی. خیرخواهی، گذشت، هیچ شدن، هیچ شدن، هیچ شدن.

بارها و بارها به این فکر میکنم که چرا دعاها اجابت نمی شود؟ چهارچیز هست در این زمینه که تا زمانی که به نقطه ی صفر نرسی آرزوهایت اجابت نمی شود. البته که اگر شما خودت و قدرت ذهنت را همه کاری میدانی حرفم با شما نیست. چرا؟ چون زندگی دقیقاً شما را به جایی خواهد رساند که بفهمی تو باز هم هیچ کاره ای. چطور؟ با از دست دادن همان چیزهایی که فکر می کنی میتوانی با داشتن و بدست گرفتن قدرت آنها به آرزوهایت برسی. آنقدر از دست می دهی که به زمین بیافتی.

1-غرور: غرور از کجا می آید؟ از نفس. من کسی هستم برای خودم، هر کسی در هر موضوعی و در هر سمت و جایگاهی میتواند این حالت را داشته باشد. یکی با معنویت، دین و مذهب، یکی با تحصیلات و جایگاه علمی، یکی با موقعیت های مالی و اقتصادی، یکی با موقعیت های اجتماعی و یا خانوادگی و... ؛ حضرت یعقوب علیه السلام و خاندانش بالاترین افتخارات زمان خودشان را داشتند. زیبا، ثروتمند و گل درشت آن زمان. پیامبر خدا هم که بود ته و اوج جایگاه ها و افتخارات دنیا. زندگی با غرورش کاری کرد تا ایشان را متوجه این کند این حفره ی خالی با غرور پر نمی شود با خدا باید پر شود. اینکه اگر او نباشد و خواست و اذن او نباشد هیچ کدام اینها ذره ای ارزش ندارد. دعاهایش اجابت نمیشد تا زمانی که صفر صفر شدند. خانواده به گِل نشست. تمام اسم و رسم و مال و ثروت از بین رفت و یوسف که داستانش را میتوانید بخوانید. لازم نیست راه دوری برویم. خودتان بگردید و ببینید تمام آنهایی که با غرور ظلمی کردند، با غرور قدرتی بدست آوردند، با غرور به خود و تمام آنچه که بود و هست بالیدند چه سرانجامی داشتند، دارند یا خواهند داشت؟

تا زمانی که غرور همراه شما باشد دعایی اجابت نمی شود! چه بسا که به مرور چیزهایی هم از دست شما بیرون برود تا درس زندگی را بیاموزید که تا هیچ نشوید، تا خودتان را زمین نزنید به تعالی روح و خودسازی نخواهید رسید و اجابت دعا هم در راستای خودسازی است که رُخ خواهد داد. ناامیدی مطلق از تمام دنیا و اهلی که اهل دنیایند نه صاحب آن.

2-حرص: آدمهای حریص همیشه در حال رفتن و دویدند. تمامی ندارد. هیچ کارشان. به هرطرفی که می روند، باز هم حالشان خوب نیست. باز هم حرص می زنند. باز هم از دست این و آن نگاه میکنند تا برسند، بخرند، داشته باشند. تمام غم و غصه شان همین است. حرص می زنند. حرص دل را سیاه میکند. آدم را خودخواه میکند، به فکر دیگران نمی توانم باشم. حرص خوب زندگی کردن، حرص همیشه شاد بودن و بی غصه زندگی کردن، حرص داشتن خوشی، حرص تفریح، حرص خانه و ماشین و هرچه بالاتر و بیشتر بهتر ولی حرص آدم را فرو می برد. به باتلاقی به نام ناتمامی زندگی. اگر جدول فرکانس های انسان را داشته باشید حرص انرژی انسان را پایین می آورد. برای همین آنها که همش حرص می زنند و سیر نمی شوند حالشان خوب نیست. همیشه هم همین است.

3-شهوت: آدمی با نفس خلق شده است و در قرآن است که خداوند امر فرمود آنهایی اهل نجاتند که بر نفس خود فائق آیند و تقوا پیشه کنند. شهوت منجر به حرص می شود و آدمی هرچه حریص تر، طماع تر و قطعاً در جاهایی هم حتماً به سمت ظلم به دیگران خواهد رفت. شهوت از کجاست؟ خودخواهی؛ فقط خودم در بین باشم. پیروان شهوت در تاریکی و ظلمت فرو می روند. شهوت در همه چیز است. شهوت شهرت، شهوت پول، شهوت شکم، شهوت تحصیل و ....

شهوت نیز همچون غرور دل و قلب را تیره و تاریک خواهد کرد و چه جایی است برای اجابت و سبک بالی روح.

4-وابستگی: آدمها به همه چیز وابسته می شوند. اول از همه به خودشان و توانایی هایشان، به امکانات و دارایی هایشان در همه جا وابستگی ظهور و بروز دارد.پدر و مادر و حمایت آنها، فرزند، همسر، خانواده و ... تمام آن چیزی که شما را به غیر خداوند وابسته می کند محل ظهور وابستگی است. زندگی دقیقاً طوری برای شما پیش می رود که به سمت از دست دادن پیش بروید. اشتباه نکنید، انس گرفتن و مورد محبت قرار دادن و محبت گرفتن همه و همه خوب است اما نباید آنقدر وابسته شویم که خداوند را فراموش کنیم. اینکه همه کاره اوست و اراده ی او در پس تمام هستی و متعلقات ما قرار گرفته است. وقتی بیش از حد به چیزی وابسته می شوید و با آن افتخار می کنید و میخواهید حفره های خالی درون تان را با اینها پُر کنید دقیقاً به سمتی پیش خواهید رفت که بفهمید تنها و تنها باید به خداوند متکی باشید. اوست قدرت و مهر بی پایانی که حرکت به سمت او شما را قوی تر و محکم تر خواهد کرد. تصور کنید روزی تنها شمایید که در حضور او حاضر خواهید شد و هیچ چیز و هیچ کسی را نمی توانید همراه خودتان داشته باشید.

دقیقاً زمانی که درون تان خالی خالی می شود و تمام توجه و تمرکزتان به هستی ترین هستی عالم خداوند معطوف می شود، زمانی که قلب تان را از تیرگی ها و تاریکی های روحی صاف می کنید، مهر می ورزید، عشق می دهید بی هیچ توقعی و انتظار پاداشی از طرف مقابل، زمانی که به این حقیقت آگاه می شوید که از درون هرچه خالی تر انرژی و مغناطیس هستی به سمت شما سرازیر خواهد شد تا به شما آنچه را که طلب کرده اید برساند و البته در آن زمان است که شما دنبال خداوند هستید نه نیازمندی هایتان.

باید بُرید تا رسید. آن هم نه برای آنکه برسید بلکه برای آنکه آن حفره های خالی که درون تان شعله می کشد و با هیچ چیزی پُر نمی شود، با وجود خداوند و حضور او در قلب تان و توجه تمام به او، آن عشق و برکت و فراوانی که میخواهید را دریافت کنید.

یا علی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۱۶
mina nikseresht
جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ ق.ظ

چرا سحرخیزی؟

قوانین موفقیت شما را تشویق به سحرخیزی می کند. شما را به خواندن این مطالب عادت می دهد تا باور کنید سحرخیزی یکی از عادت های مردمان موفق است. ساختن الگوها برای قبول و باور این موضوع، کم کم شما را متقاعد میکند که برای پیشرفت در زندگی و رسیدن به هدفها و موفقیت هایی که خواهان آنید، باید این رفتار را در پیش بگیرید تا شما هم جزء آن دسته از مردمان خوش شانس روزگار خود محسوب شوید که با پیروی از چنین عادتهایی توانست به آنچه که شایسته ی رسیدن به آن است، برسد. اما تا به حال به این فکر کرده اید که چرا این چنین مسأله ای را که برای برخی ارزش فردی محسوب می شود بزرگ میکنند و شما را به این مسأله تشویق می کنند تا سحرخیزی را تمرین کرده و به آن عادت کنید؟ مگر نیستند افرادی که سحرخیز هم نیستند اما به ظاهر زندگی موفقی دارند؟ پس چه تناقضی باید در این بین باشد که باور کنیم سحرخیزی عادت مردمان موفق و خوش اقبال روزگار است؟

نقش سحرخیزی در موفقیت چیست و چرا افرادی که شادمانی بیشتری دارند معمولاً افرادی هستند که سحرخیزند؟

ابتدا لازم است در اینجا به مکانیسم خواب اشاره کنیم.  4 مرحله ی خواب داریم که شامل مرحله ی NREM  و REM می باشد. خواب آرام یا NREM خواب آرام و عمیق ماست که در ابتدای خواب رخ میدهد و خواب REM که بخش اعظم خواب را تشکیل میدهد و در مرحله ی 3 و 4 خواب رخ میدهد. در این مرحله حرکات چشم سریع است و فرد در این مرحله خواب می بیند. در بررسی افرادی که مبتلا به افسردگی می شوند بررسی مرحله ی خواب REM اتفاق می افتد. به این صورت که فردی که مبتلا به افسردگی است نباید طول مدت خوابش در مرحله ی REM زیاد باشد. یعنی فرد باید دامنه ی خواب را کوتاه تر و مرحله ی عمیق خواب را بیشتر کند و از آن طرف مرحله ی خواب REM را کوتاه کند. چرا که ترشح هورمون های شادی آور همچون اندروفین از گروه مورفین و انکفالین ها نیز در این مرحله از خواب کم می باشد.

برای همین در پزشکی و طب سنتی توصیه می شود در ساعات ابتدایی شب بخوابید و در ساعات ابتدایی سحر و روز از خواب بیدار شوید.

اما نکته ی مهم در این مطلب نیز نهفته است که هیچ چیزی در جهان آفرینش بی دلیل نیست. یعنی اگر شما نسبت به عوامل و علل زندگی و چگونگی آن، نحوه ی قرار گرفتن هر موضوع و مسأله ای در زندگی از کوچکترین علت ها تا بزرگترین شان دقت کنید و در مسیر خودشناسی و چرایی و تفکر در مورد آن باشید درک می کنید که اینها بنا به تصادف و اتفاق نیست و هر پدیده علتی با خود به همراه دارد. شما در روزی معین و در ساعتی معین و در دقیقه ای معین متولد می شوید بی آنکه بدانید هر کدام از آنها تعیین کننده ی سرنوشت، میزان و دریافت های شما از دنیا و موضوعات دیگری است. در حالیکه تمامی اینها معین و ثابت شده و براساس علومی است که دسترسی به آن نیز برای افراد عادی نخواهد بود. پیرامون این موضوع ما برای انجام هر کاری و هر عملی برطبق ساعاتی که در این دنیا تعریف شده است، وقتی معین می کنیم. مثلاً در علم نجوم و ستارگان برای امر ازدواج ایامی در هفته و ساعاتی در هفته معرفی می شود که پرسیدن آن از اهل میتواند به ما کمک کند تا چرخه ی بهتری را در زیستن تجربه کنیم.

پس اینکه اشاره می شود پیروی از دستورات اهل موفقیت به هر زبان و رشته ای (روان شناسی، دینی، نجوم، فیزیک، شیمیایی، پزشکی) به چه دلایلی است که میتواند به سیستم سلامتی و روحی و معنوی شما کمک کند پشتوانه های علمی و اعتقادی دارد که بنا بر درک هر فرد به او ثابت می شود.

لذا در کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی در انتهای کتاب ادعیه ای برای ساعات شبانه روز ذکر شده است که هر ساعت منسوب به یکی از امامان معصوم می باشد و نکته ی مهم اینکه اولین ساعت از روز در سحر تعریف می شود. زمانی که خواب شما وارد مرحله ی REM می شود و استمرار خواب REM شما را در معرض افسردگی قرار خواهد داد. دقت کنید اکثر افرادی که ناامید هستند و حرفهای ناامیدکننده ی زیادی را به روح و روان خود و دیگران تزریق میکنند در این ساعات غالباً خوابند.

دقت به چرخه ی زیست محیطی و بیداری طبیعت در این ساعات نیز میتواند برای افرادی که اهل فکر و تفکر هستند یادآور همین مطلب باشد.

نکته ی آخر من این باشد که وقتی شما در حال حرکت به سمت خودشناسی هستید، وقتی قلب و روح خود را از تاریکی ها و تیرگی ها پاک میکنید، وقتی تمام دقت و توجه تان به آفرینش، چرایی زیستن و دقت در عملکرد و رفتار خود است، در طول مسیر حقایقی بر شما گشوده خواهد شد که از بودن در این مسیر لذت خواهید بُرد. حقایقی که با خواندن کتاب، تحصیلات محدود این دنیا به دست نمی آید و آن وقت است که تنها و تنها مرجع شما در زندگی تان خداوند مهربان و میل هرچه بیشتر به وصل و رسیدن به عشق بی پایانش خواهد بود. افرادی شایسته ی درک و دریافت از انرژی های این هستی بی کران می شوند که زلال تر، شفاف تر، صادق تر و قلب گشاده تری دارند. خیرخواه، خیراندیش و نیک اندیش، خوش گفتار و خوش کردار و در نهایت تمام اعمال و رفتار خود را خداگونه و در مسیر حرکت به او قرار داده اند.

یاعلی....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۸
mina nikseresht
شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۵۷ ب.ظ

آنقدر مثبت بیاندیش تا معجزه خلق کنی

حکما و فلاسفه ی قرن همچون ابن سینا در دسته بندی های عقل از نظر فقه و فلسفه بر این باورند که بالاترین مرتبه ی عقل، عقل مستفاد است. به این معنا که انسان هایی که در این درجه واقع می شوند از عوامل مادی و مادیات فارغ می شوند و نمودی از انسان کامل را به مرحله ی ظهور می گذارند.

خیلی ابتدایی تر و ساده ترش کنم مثالش این می شود که فرض کنید در جمعی نشسته اید و در آن جمع افراد مختلفی حضور دارند که هم سن نیستند. در آن لحظات کودکی 12 ساله به سراغ شمای 30 ساله می آید. دیده اید بعضی بچه ها از شما می پرسند شما چندساله تان است و کلاس چندم هستید؟ اگر شما بخواهید سوالی مطابق سن و سال او از درس هایش بپرسید قطعاً برایتان بسیار بداهه و ابتدایی می آید و برای او نیز این چنین است. دروسی که شما خوانده اید قابل درک و فهم برای آن کودک نیست.

همین مثال ساده برای ما مشخص می کند هر یک از ما در کدام مرتبه از عقل قرار داریم. آن وقت انرژی هایی که از ذهن ما به دنیای بیرون از ذهن مان منتقل می شود درجه ی آگاهی و عقل ما را نشان میدهد.

هرچه نمودهای مادی در زندگی بیشتر باشد درجه ی عقل ضعیف تر و مراتب انسانی نیز به همان میزان تعیین کننده خواهد بود. به میزان و درجه ی عقل افراد است که میزان ارزش گذاری های آنها تعیین می شود، دایره ی ارتباط آنها، نوع علاقه مندی و فعالیت هایشان و مدل و سبک زندگی آنها همه تعیین کننده ی میزان عقل است.

عقل مستفاد عقلی است که مادیات در آن جایگاهی ندارد و فرد تمام حضور و افعال و رفتارش را نقطه ی وحدتی می داند برای رسیدن به معشوق حقیقی یعنی خداوند و البته که فردی که به مرتبه ی عقل مستفاد رسیده باشد هیچ تیرگی و تاریکی درونی نخواهد داشت. به همین دلیل قدرت های انسانی بیشتری برای خلق معجزه دارند. مثل انسان هایی که انرژی های فراوانی برای تغییر و تحول درونی در دیگر افراد به آن میزانی که می‌خواهند انتقال میدهند.

یادتان هست چند مقاله قبل تر از خودآگاهی نوشتم و گفتم راه شکوفایی استعدادهای بالقوه و در آوردن آنها به بالفعل خودآگاهی است. افرادی که به مرحله ی خودآگاهی می رسند سکوت کردن و به جا حرف زدن را بیشتر ترجیح میدهند تا زاید گفتن و نوشتن از هر باغ و دمی را.

افراد خودآگاه توانایی سکوت و سفر به درون خود را دارند و در پی این سفر درونی به کشفیات و معجزه هایی می رسند که اگر به این تمارین ادامه بدهند از دل آن معجزه ها خلق می شود. خودآگاهی درجه ای از عقل مستفاد است. نمود بیرونی عقل مستفاد عشق است. همه چیز را همانطور دیدن و پذیرفتن و درصدد تغییر برنیامدن. البته که کسی که به درجه ی عقل مستفاد رسیده باشد درصدد تغییر دیگری نیست.

خودآگاهی یعنی قدرت. قدرتی که توان روحی و معنوی و اداراک شما را بسیار بالا می برد.

در مرتبه ی عقل مستفاد، دیگر انسان ها و رفتارشان برای شما نمود خارجی ندارد. دقیقاً عین این است که وقتی سوار بر هواپیما در آسمان زمین را نظاره می کنید و همه چیز را آنقدر ریز می بینید که برایتان بی معنا می شود. افرادی که در مرحله ی عقل مستفاد واقع می شوند عین این است که سوار بر هواپیما زمین را نظاره می کنند. همه چیز همان قدر مادی و فاقد ارزش. در مرتبه ی عقل مستفاد، رفتارها ملاک نیست. دیگر رنج شما، رنج از رفتار دیگران و اسباب و علل مادی نیست. بلکه معنای رنج نیز برایتان متفاوت می شود. رنج هایتان جنس مادی ندارند. این دوری از معشوق است که شما را هر لحظه می سوزاند و رنج تان میدهد.

من به شما نشانه های فراوانی برای تشخیص می دهم. این شما هستید که به این وسیله می توانید هم خودآگاهی تان را بسنجید و به دنبال افزایش آن باشید تا قدرت های درونی تان را بیدار کنید و هم میتوانید اطرافیان و افراد را براساس این کلیدهای شناختی شناسایی کنید.

سالها تلاشم این بوده و هست تا به دختران جوانی که در شرف ازدواج هستند کمک کنم. کلاس و کارگاه و مطالعه هایم نیز در همین جهت بوده و خواهد بود اگر عمری برایم باشد. توصیه ام به شما این است که هرچه خودآگاهی تان را بالاتر ببرید بهتر می توانید زوج همجفت خود را پیدا و به دایره ی زندگی تان جذب کنید.

اگر شما مدار ذهنی تان بر مدار مادیات می چرخد، اگر تفکرات و انرژی های روانی تان به هر میزان باشد قطعاً و حتماً کسی را به زندگی خود فرا میخوانید که هم فرکانس با انرژی ذهن و مغز شما باشد. پس چه خوب که هرچه بیشتر به شناخت خویشتن و اصلاح ضعف ها و عملکردهای خود آگاه باشید تا ازدواج شما معنوی تر و روحانی تر و زمینه ساز رشد اخلاق، شخصیت و رفتارهایتان باشد.

این را یادتان باشد به هر میزان که یک ازدواج خوب زمینه ساز خودآگاهی و اشراف بر قدرت های درونی خویش و شکوفاسازی آنهاست، به همان میزان یک ازدواج بد، شما را ضعیف تر و انرژی ذهن و مغزتان را تضعیف میکند و نه تنها به خودآگاهی و معرفت نمی رسید بلکه ممکن است باعث بروز عقده های سرکوب شده، بیماری های روان و مشکلات جسمی و روانی دیگر باشد...

برای رسیدن به خودآگاهی مراتبی را بیان کردم و گفتم تخلیه ی درونی، مشخص کردن اهداف و هدف های زندگی تان و اینکه هرکدام را برای چه منظوری میخواهید، خالی کردن ذهن از سیاهی ها و تیرگی ها و نزدیکی هرچه بیشتر به منبع الهی و معنوی زمینه ساز رسیدن به خودآگاهی است. حال لازم است این را هم اضافه کنم که آنقدر که مثبت نگریستن به زندگی و انسان ها میتواند معجزه خلق کند، آنقدر که مهر و عشق ورزیدن میتواند راه های گشایش را برای شما فراهم کند، قدرتی مثل اینها را درک و تجربه نکرده ام.

با خودتان این روزها تکرار کنید: آنقدر مثبت فکر میکنم تا معجزه را خلق کنم. لازم است بعدا به مثبت اندیشی در عین واقع بینی اشاره کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۷
mina nikseresht
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۵۴ ق.ظ

تمرکز شرط لازم و کافی!

حتماً شما هم دیده اید فردی کتاب به دست را که میان همهمه و شلوغی آن چنان تمرکزی روی مطالعه اش دارد که شاید برای شما باورپذیر نباشد. چه اتفاقی می افتد؟ چطور این فرد میان آن سر و صدا میتواند این طور روی خواندن تمرکز کند؟ یکی از شکایت های دانش آموزان، معلمان و والدین یا داوطلبان کنکور یا هر آزمونی تقریباً غالب اوقات این است که ما هنگام مطالعه تمرکز لازم را نداریم. ذهن مان پراکنده و شلوغ است و اصلاً نمی توانیم یک جا بند شویم و مطالعه کنیم. یکی از دلایل مهم موفقیت در توسعه ی فردی دقیقاً همین است: تمرکز. اصلاً چرا بعضی اینقدر به قانون جذب معتقدند؟ چون تمام تمرکز و حواس خود را معطوف به آن می کنند و چون تمام نظام آفرینش قانون انرژی ها و فرکانس هاست پس با فرکانس ها بنا به تمرکز هماهنگ می شوند و اثر آن را در زندگی خود لمس میکنند.

تمرکز، نشان هماهنگی ذهن است. یک ذهن شلوغ هیچ گاه نمیتواند تمرکز داشته باشد. ذهنی که مدام درگیر شبکه های اجتماعی خودش است و از این اپ به آن اپ جابه جا می شود، آیا به نظر شما این ذهن کارآیی که باید داشته باشد را دارد؟ خیر. چرا؟ چون خاصیت شبکه های اجتماعی همین است. تصور کنید شما در اینستاگرام تان چندصدها نفر را دنبال میکنید. اگر سیر بالینی رفتار این فرد را آزمایش کنید خواهید دید هر روزی روی یک ساز می چرخد. چرا؟ چون اثرگذاری هر نفر روی آن فرد تمرکز او روی زندگی خودش را به هم خواهد زد و کم کم توجه به زندگی و رفتار آن فردی که تا دیروز در مساله ای پافشاری و اصرار داشت امروز به شکل دیگری عوض می شود و می شود دم دمی مزاج! اثرگذاری روی ضمیر ناخودآگاه است. شاید اگر شما امروز به فردی این را بگویید آن را انکار کند اما او بی آنکه متوجه اثر آن باشد تاثیر می پذیرد.

پس تمرکز شرط لازم و حتمی برای داشتن یک برنامه ی منسجم و دقیق است.

چند مطلبی را در مورد خودآگاهی نوشتم و گفتم داشتن خودآگاهی چه کمکی به زندگی افراد میکند. حال تمرکز چه کمکی به خودآگاهی میکند؟

افرادی که به خودآگاهی می رسند، یکی از دلایل رسیدنش به خودآگاهی دقیقاً همین داشتن تمرکز است. تمرکز روی خود، هدفها، برنامه ها و رشد و توسعه ی فردی موجب می شود که به خودآگاهی برسند. وقتی فردی توجه و حواسش پی موضوعاتی بی اهمیت و یا حتی با اهمیت در زندگی دیگران است نمیتواند تمرکز لازم را بر روی زندگی خود داشته باشد در نتیجه رسیدن به خودآگاهی تقریباً ناممکن به نظر می رسد.

تمرکز شرط لازم و حتمی برای رسیدن به هر نوع موفقیت یا امکانی در زندگی است. با تمرکز است که میتوانید انرژی های مثبت این عالم را به سمت خود جذب کنید و به همان تناسب درک و دریافت های شما هم متفاوت خواهد بود.

وقتی روی خود تمرکز میکنید میتوانید احساسات، رفتارها و منبع بسیاری از اتفاقات زندگی خود را شناسایی کنید و راه رسیدن به هدفهای زندگی خود را پیدا کنید.

به زندگی تان تمرکز کنید. تمرکز روی تمام نعمتهایی که در اختیارتان قرار گرفته، تمرکز روی ضعف ها و کمی های زندگی یا خود که آنها را مسبب ناراحتی ها و گرفتاری های امروزتان می دانید.

باید چیزی تغییر کند. هیچ چیزی در بیرون نیست که منشا اثر روی زندگی شما باشد بلکه این شما هستید که میتوانید با آگاهی قدم در راه تغییر شرایط، امکانات و تغییر خود و زندگیتان بگذارید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۴
mina nikseresht