روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مینا نیک سرشت» ثبت شده است

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

وقتی شروع به سکوت می کنی....

به نام او که زنده میکند و می میراند...

سفر به درون خود باعث می شود به کیستی خود برسیم. لازم است گاهی ساعتها بنشینیم و به این فکر کنیم و بیاندیشیم ما کیستیم؟ چه خصوصیات و صفاتی داریم؟ کدام ویژگی ها و خصلت های اخلاقی جزء ویژگی های مثبت ما به شمار می رود و کدام ویژگی ها و خصلت های ما موجب آزار خودمان می شود.

خلوت با درون و تحمل سکوت کار سختی است. خصوصاً اگر فردی برونگرا باشد تحمل این سکوت و خلوت گزینی با خود را کمتر دارد. اما برای آنکه به اعماق درون خود سفر کنیم و پی به ویژگی های خود ببریم تا از استعدادها و توانایی های خود آگاه شویم و آنها را تقویت کرده و به تعالی برسانیم لازم است هر روز لحظاتی از اوقات مان را به تفکر در مورد خود و جهانی که در آن قرار گرفته ایم فکر کنیم.

در این سفر درونی لازم است خودمان را تخلیه ی روحی و روانی کنیم. از تمام آنچه که مانع پیشرفت روحی و اخلاقی و روانی ما شده است. زمانی می توانیم اقدام به اصلاح و تربیت خود کنیم که تعداد این خلوت کردن های با خود زیاد شود.

چرا نیاز به خلوت کردن داریم؟

زمانی که خداوند مهربان انسان را خلق کرد و دستور سجده به شیطان را داد، شیطان از فرمان خداوند امتناع ورزید. آن هنگام فرشتگان از خداوند پرسیدند: چرا این چنین او را خلق کردی در حالیکه تو میدانی او موجب فتنه و فساد خواهد بود. آن وقت خداوند در پاسخ به ملائک فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

بی شک تنها انسان است که میتواند به قرب الهی برسد و ازین نور عظیم و منبع تمام و کمال انرژی های بی انتهای خداوند خودش و زندگیش را پر از نور کند. حرکت کردن به سمت نور، تنها با خالی کردن و تصویه ی روح امکان پذیر خواهد شد.

هرچه درون ما خالی از صفات منفی باشد، دریافت و جذب مان از اتفاقات خوب و جریانات مثبت اعم از خواسته ها و آرزوها در سطح نازل این موضوع بیشتر خواهد بود.

برای پاکسازی روح خود لازم است برای داشتن این سکوت های درونی تمرین کنیم. لازم است تنها ببینیم و بشنویم. بیشتر به صداها و دریافت هایمان دقت کنیم. لازم است به چرخه ی آفرینش سری بزنیم. به نیروهای درونی مان متمرکز شویم. دقت کنیم کجاها و چه قسمتی از روان مان تاریک است که مانع حرکت روح و جریان داشتن انرژی های مثبت در درون مان شده است؟ شاید گاهی لازم است اطرافیانی را که انرژی های منفی شان را به شما انتقال میدهند از دایره ی زندگی تان خارج کنید. تاثیر انرژی های منفی یک فرد حسود بر روی شما بسیار زیاد است. اگر شما با فرد حسودی ارتباط داشته باشید در حالیکه سطح انرژی بالایی هم ندارید قطعاً به مرور زمان حال وحوصله و انگیزه ی لازم برای انجام کارهای مفید و ارزشمند را از دست خواهید داد. فرد حسود عزت نفس و خودارزشمند پایینی دارد و این ناخواسته به شما منتقل می شود. تمامی صفات منفی حتماً اثر منفی روی شما خواهند داشت.

به تعالیم خداوند و صحبت های او دقت کنید: در سوره ی فلق به ما فرموده است: و من شر حاسد اذا حسد: از شر انسان حسود به خداوند پناه ببر.

می بینید خداوند نیز ما را از ارتباط با فرد حسود منع کرده است و اگر در شرایطی به ناچار در معرض ارتباط با این افراد قرار گرفته اید باید از حال بد و انرژی های منفی آنها به خداوند پناه ببرید.

یا در سوره ی ناس به ما فرموده است: من شر وسواس الخناس: از شر وسوسه های خناس ( یکی از صفت های شیطان) به خداوند پناه بیاور.

دقت کرده اید تمام صفاتی که ملقب به شیطان می شود چقدر تاریک است؟ چقدر انرژی های منفی به همراه دارد؟ دروغ، حسد، بدگویی، تهمت،سوءظن، سرزنش و... ؛ حال ببینید این صفات چطور مانع جذب انرژی های مثبت ما می شود و به جای آنکه انرژی های درونی ما صرف جذب اهداف و خواسته های زندگی مان شود باید به این طریق هرز شود.

همین است که آدمهایی که از منبع نور و حقیقت دور می شوند درون شانه تیره و تاریک می شود و اگر شما فردی باشید که حاوی اثرات مثبت و انرژی های مثبت در این خلقت باشید حتماً این تیرگی و تاریکی را درک خواهید کرد. دقیقاً مثل جریان الکتریسیته. زمانی که دست تان را روی سیم های روکش دار می گیرید عبور این جریان را حس خواهید کرد. انسانی که انرژی مثبت هم دارید همین گونه اثرگذار است و انرژی های منفی آدمها را ولو از راه دور خواهد گرفت. شک نکنید.

صفات مثبت آنها قدرت و توانایی جذب قشنگی های زندگی را ندارد چرا که این صفات منفی هر کدام یک اثر منفی بر روی چاکراها و انرژی های درونی انسان می گذارند.

شاید هنوز زود باشد که بگویم خالی کردن و تسویه ی روح از هر آنچه که تاریک و سیاه است و جایگزین کردنش با انرژی های مثبتی مثل محبت، مهربانی، حسن نیت، خوش گمانی، تواضع، نرم خویی و... چطور سطح انرژی روانی و روحی و معنوی شما را بالا خواهد برد تا اتفاقات شیرین و خوشی برایتان بیفتد.

هر چیزی که تا به امروز احساس کرده اید چقدر حیف که آن را ندارید یا آرزویی که امروز در دل دارید اما احساس می کنید رسیدن به آن برایتان مقدور نیست....

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست..... از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ق.ظ

باید از درون هیچ شد تا در بیرون همه چیز شویم!!!

 

آدمیزاد آن گونه خلق شده تا به بالاترین نقاط کمال و توانایی برسد اما غرق شدن در دنیای مادی او را ازین کمال دور می سازد وتا آنجا فرد را پیش می برد که کم کم حتی به توانایی هایش برای داشتن یک زندگی آرام و مطمئن شک میکند. این نگریستن در دنیای مادی تمام حواس های او را درگیر خود میکند و به طرف مادی گرایی سوقش میدهند. عالم ماده او را به سمت خلق های ناهماهنگ با فطرتش پیش می برد. آن وقت است که فرد با غرق شدن در مادیات ممکن است حسود، بدبین، کنترل گر و دارای فازهای منفی از انرژی شود.

بعضی ها ازم می پرسند چطور می شود آدمهای مثبت را که سرشار از انرژی اند به زندگی خودمان وارد کنیم؟ در پاسخ اینجا میگویم زمانی که ابعاد مادی شما کمتر می شود و به طرف سرشت خود حرکت میکنید، زمانی که افکار خود را از هر آنچه که در ابعاد مادی است پاکسازی میکنید و به مراقبه های ذهنی مشغول می شوید. زمانی که قلب تان را از کینه، نفرت، دشمنی، خشم و تمامی اینها پاک می کنید و برای خودتان نگرش تازه ای از آفرینش و انسان ها و رفتارهای آنها می سازید تمامی آنها در شما انرژی با فرکانس و ارتعاش مثبتی تولید میکند تا افرادی را به زندگی تان بکشاند تا هم سطح انرژی ذهنی و فکری و رفتاری شما باشند.

سوال دوم که گاهی دوباره از می پرسند این است که ما خیلی سعی میکنیم مثبت باشیم و انرژی مثبت به بیرون بفرستیم اما اطرافیان مان اینطور نیستند و چطور میتوان مانع اثر آنها بر روی خودمان شد؟ تصور کنید بین شما و فردی که مقابل شما ایستاده است تا به طرف تان ظرف آب جوشی را پرت کند شیشه ای حائل شده است، زمانی که فرد این کار را انجام می دهد به جای آنکه آب روی شما بریزد تا شما را بسوزاند آب به سمت شیشه پرت می شود و به شما آسیبی نمی رسد. هر اندازه فرکانس های شما که دارای بسامد بالایی است از لحاظ فکر، نگرش، گفتار و رفتار دارای ارتعاش مثبت باشد میان شما و اطرافیان حائلی واقع می شود که در شما اثر نخواهد کرد و این تماماً به شما بستگی دارد تا سطح انرژی خود را بالا ببرید.

کم کم خواهید دید اگر فرد حسود یا بدبین یا بدخواه در اطراف شما باشد به جای آنکه او روی شما اثر بگذارد و انرژی های منفی اش را به شما با رفتاری انتقال بدهد شما منشا اثر خواهید شد و او را به سمت صحیحی هدایت خواهید کرد.

چطور می توان انرژی خود را بالا برد؟ آیا میتوان با این انرژی به سمت هدفها و خواسته های زندگی خود حرکت کرد؟ پاسخ بله است.

ما در هشت سطح از آگاهی تعریف شده ایم:

سطح اول آگاهی، شخصی که عملی اشتباه را انجام می دهد، اصرار دارد که عمل او درست بوده و دیگران را محکوم میکند. این شخص به خاطر اعتقاد عمیق برای انجام عمل اشتباه خود از انجام هیچ کاری پروا نداشته و دست به انجام هر کاری می زند تا عملش را به کرسی نشاند. ( این اشخاص به آگاهی و شعور هستی نمی رسند و در همان سطحی که هستند باقی می مانند.)

سطح دوم آگاهی شخص پس از انجام عمل اشتباه خود، پی به اشتباه خود برده و از درون احساس پشیمانی میکند ولی این پشیمانی را بروز نمیدهد.( منشا این رفتار غرور است و غرور مانع رسیدن به سطح انرژی بالا می باشد به خاطر منیت های درونی.)

سطح سوم آگاهی شخصی در حین انجام عمل اشتباه خود پی به اشتباه خود می برد و دیگر آن را ادامه نمیدهد. شخص قادر به کنترل احساسات و افکار خود می باشد.( فرد خودکنترلی خوبی روی خود دارد اما باز هم مطلوبیت سطح انرژی را ندارد.)

چهارمین سطح آگاهی شخص قبل از انجام عملی اشتباه متوجه آن عمل شده و آن را انجام نمیدهد.

پنجمین سطح آگاهی شخص خود عمل اشتباهی انجام نمیدهد ولی اعمال اشتباه دیگران موجب آزار و خشم او می شوند

ششمین سطح آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و با دیدن اعمال اشتباه دیگران احساس ترحم و دلسوزی نسبت به آنها میکند.

سطح هفتم آگاهی شخص عمل اشتباهی انجام نمیدهد و دیگران را نیز قضاوت نمیکند و در نهایت بهترین و مهمترین و اثرگذارترین سطح از آگاهی عشق است.

زمانی که فردی به مرحله ی هشتم از آگاهی می رسد بیشترین انرژی را خلق میکند و آن وقت تمامی رفتارها در راستای منبع عظیم عشق سازماندهی می شوند. در این مرحله است که فرد از ابعاد مادی خارج شده و نگرشی سراسر محبت آمیز به تمامی هستی دارد. فکر نمی کنم هیچ انرژی هم فرکانس با عشق و محبت در عالم ماده خلق شده باشد. در این مرحله است که شما میتوانید عوالم مادی خود را کنترل کرده و برای رشد و تعالی خود از آن بهره ببرید و منشا اثر بر روی تمام خلقت باشید که البته رسیدن به این مرحله و اوج گرفتن ها نیاز به مراقبه ها و موازنه های روحی، اخلاقی و معنوی دارد.

زمانی که عشق در زندگی تجلی می یابد دریچه ی جدیدی از زندگی به رویتان گشوده خواهد شد و آن وقت هیچ چیزی نمی تواند اثری منفی روی شما بگذارد. آن وقت محبت خود را بر روی گستره ی پهناور هستی پهن خواهید کرد و وارد دنیای تازه ای از زندگی خواهید شد.

در قدم های اولیه میتوان فاصله گرفت از آدمهایی که نمود مادی آنها منیت است. صفات منفی چون غرور، خودبزرگ بینی، حسادت و... غیره است. میتوان به جای خشم و کینه و نفرت نسبت به آنهایی که به زندگی تان خدشه ای وارد ساختند اینطور نگریست که آنها دریچه ی تاریکی از زندگی را به شما نشان داده اند و در عوض شما میتوانید با تغییر نگرش خود نسبت به اینکه با تواضع و خالی کردن دل و قلب از آنها در انتخاب های بعدی تان انسان های درستکارتر و پاکتری را از نظر روحی و روانی به زندگی تان وارد کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۰۸
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۴۳ ب.ظ

شما برای بخشیدن نیاز به زمان دارید. عجله نکنید!

بخشش و گذشت،  نیاز به طی کردن یک پروسه ی روانی دارد. به این معنا که مکانیزم مغز ما نیازمند گذار از یک سرای مراحل روانی، شناختی و رفتاری است تا بتواند فرد یا افرادی را که باعث پایمال شدن حقی از فرد شده است را ببخشاید. حال شما را برای عبور از این ساختار به طی کردن مراحل زیر آشنا می کنم:

«مرحله ی اول: تنظیم هیجانات»

زمانی که دیگران خطایی را در حق ما مرتکب می شوند که باعث آزرده شدن روح و روان ما می گردد و یا حقی از ما نادیده گرفته می شود ما از لحاظ روانی و هیجانی احساسات مختلفی را تجربه خواهیم کرد. احساساتی که شامل خشم، نفرت، غم، افسوس و در نهایت افسردگی که منجر به گوشه گیری و ناامیدی خواهد شد.

در این پروسه باید احساسات خود را بشناسیم و بتوانیم آنها را لمس کنیم تا در هر کدام از این احساسات قرار گرفتیم به دنبال فرافکنی و نسبت دادن آن به بیرون از خود و یا به دیگران نباشیم. هرگز نباید این احساسات را سرکوب کرد و به دنبال جایگزینی احساسات با احساسات دیگر گشت و تا از این حالات فرار کنیم. بلکه با درک اینکه بروز این هیجانات به خاطر وارد شدن آسیب به روان ما اتفاق افتاده باید قابل درک و تحمل باشد. وظیفه ی ما در قبال روان مان در این موقعیت مدارا کردن و سرپوش نگذاشتن روی آنهاست. شناخت از احساسات به ما کمک میکند بتوانیم هیجانات خود را تنظیم و تحت کنترل دربیاوریم در حالی که اگر آنها را سرکوب یا فراری بدهیم به شکل عقده های روانی و بروز رفتارهای نادرست که ناشی از همان خشم، نفرت، غم، افسوس و افسردگی است ما را غافلگیر خواهد کرد. در این هنگامی که به خاطر خطای دیگران شما در مسیر خشم قرار می گیرید باید به این موضوع آگاهی داشته باشید که زمانی ما نسبت به خطاهای دیگران احساس خشم پیدا می کنیم که دیدگاه مان، دیدگاه کمال گرایی و آرمان مدارانه نسبت به اشخاص باشد. نباید موقعیت های مادی، اجتماعی، خانوادگی، قومیتی، مذهبی افراد را دخیل در اشتباه شان قرار دهیم چرا که خود این باعث تشدید احساس خشم خواهد شد و آن وقت با استناد به این قراردادها نمیتوانیم با خشم خود کنار بیاییم. اگر دیگری اشتباهی به هر میزان کوچک یا بزرگ در حق شما مرتکب شد که باعث خشم شما گردیده است میتوانید با هدایت این خشم به سمت جهت مثبتی (انجام کاری در جهت تنظیم آن) آن را خنثی کرده و در جهت مثبتی آن را هدایت کنید. برای مثال اگر فردی پشت سر شما بدگویی کرده و آبروی شما را خدشه دار کرده است، در عوض شما میتوانید نسبت به حفظ آبروی دیگران و یادآوری نکات مثبت اخلاقی و رفتاری آنها، جهت روان خود را به سمت کنترل خشم تغییر بدهید. یادم هست خانمی که فرزندش را از دست داده بود و آنقدر نسبت به این موضوع خشم داشت به جای اینکه زمین و زمان و دیگران را مسبب آمدن بلا به زندگیش بداند و از آنها عصبانی و خشمگین باشد و شروع به نفرت پراکنی احساسی و روانی کند تصمیم گرفت برای کنترل این خشم به تمام کودکان بیماری در بیمارستان کمک مالی و یا عاطفی کند با سر زدن از آنها و نوازش شان. بدین ترتیب پروسه ی خشم را طی کرده بود و دیگر نسبت به اتفاقی که رخ داده بود عصبانی نبود.

«مرحله ی دوم: شناخت و تفکر»

زمانی که بتوانید احساسات و هیجانات ناشی از مسأله را تنظیم کنید و طی کردن مراحل هیجانی را جزء ساختارهای روانی خود بدانید و بپذیرید همه ی ما انسان ها برای گذار از مراحل این چنینی نیاز به شناخت خود و روان خود داریم تا بتوانیم با کمترین آسیبی خود را در آغوش بگیریم و نگذاریم لطمه ای به روان مان وارد شود آن وقت وارد مراحل شناختی می شویم که میتواند با روی کار آمدن منطق و تفکر ، ما را به سمت بهبود و سلامت روان پیش ببرد. آن وقت که فراتر از خود میتوان مساله را نگاه کرد و هرچند که هر از گاهی هم ممکن است هنوز خطای آن افراد در ذهن تان یادآوری شود اما این بار بدون بالا آمدن احساسات منفی.

در این مرحله شما میتوانید خوبی ها، قرابت داشتن یا نداشتن انسان بودن یا موقعیت ها و شرایط آن فرد یا افراد را به ذهن بیاورید و موقعیت رفتاری او را در آن وقتی که خطا رخ داده است مدنظر قرار بدهید و دلایل شخصی و غیرشخصی آنها را بسنجید و در مورد آن فکر کنید. آن وقت است که میتوانید خود را از بیرون تماشا کنید و فرصت یا قدرت انتقام داشتن یا نداشتن را بسنجید. در این مرحله شما قدرت انتخاب دارید. میتوانید سکوت کرده و با انجام رفتارهای صحیح تری بر منش خود بیافزایید و پاداش های الهی و دنیایی را به خاطر بسپارید.

ضمن اینکه در این مرحله شما میتوانید سهم خود را در آن موضوع یا اتفاق پیدا کرده و جلوی بروز آن را در آینده با اصلاح رفتار خود بگیرید.

«مرحله ی سوم: احساس عاطفی و پیامدهای آن»

در این مرحله که شما اندیشه و تفکر را پشت سر گذاشته اید از تنش های روانی تان کم شده است. احساسات، نگرش ها و رفتارهایی که در قبال فرد رنجاننده داشته تغییر میکند و از لحاظ روانی آماده شده است تا به سمت دیگری توجه کند. در گذار از این مرحله دیگر حس انتقام به سراغ فرد نمی آید و احساسات مثبت جایگزین احساسات منفی می شود. نگرش فرد نسبت به رنجاننده تغییر کرده است. قضاوت های قبلی فرد نسبت به رنجاننده عوض می شود و فرد در این مرحله به دنبال چاره جویی می رود.

«مرحله ی چهارم: تمایل و تصمیم به بخشش»

در این مرحله فرد با توجه به تغییراتی که در رفتار، شناخت و عواطفش پیش آمده است تمایل به گذشت پیدا میکند. هرچند که ممکن است هنوز هم احساسات غالب باشد. البته این بار احساساتی است که برخاسته از تفکر، تعقل فرد در مورد رنج و رنجاننده است. تمایل به گذشت و تمایل به اظهار آن، تصمیم و اراده بر گذشت، تصمیم به گذشت، و در نهایت اظهار گذشت در این مرحله رخ میدهد. در این مرحله احساسات مثبت و شدیدتر است و فرد خلاف و خلافکار را جدا می بیند و به دنبال چاره جویی و گذشت می گردد.

«مرحله ی پنجم: پیامدمهای بخشایشگری»

1-احساسات منفی از بین می رود و کینه جای خود را به بخشش میدهد. احساسات مثبت جایگزین آن می شود.

2-علاوه بر تغییر در احساسات، رفتار و شناخت فرد در موقعیت های بعدی نسبت به فرد خاطی تغییر کرده است.

3-رشد معنوی، کمال و ارزش انسان افزایش می یابد که باعث عزت نفس در او می گردد.

4-به دست آوردن آرامش درونی، رضا و خشنودی از رفتار خود.

5-احسان و نیکی نسبت به فرد خاطی؛ (در این مرحله، فرد ممکن است در ادامه ی معاشرت و رفتار با فرد تغییر جهت بدهد.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۴۳
mina nikseresht
يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۴ ب.ظ

معجزه ی عشق

چندسال پیش، بازرگانی قدرت عشق را به من خاطر نشان ساخت. در آن وقت، سرگرم نوشتن یک رشته مقاله درباره ی ثروت و توانگری بودم. وقتی او درباره ی مقالاتم شنید، از من پرسید: « درباره ی عشق چه نوشته ای؟» حیرت زده پاسخ گفتم: « درباره ی عشق؟ اما مقالات من که درباره ی ثروت و توانگری است.» بازرگان که مردی سهامدار بود گفت: « می دانم. اما تا مقاله یی درباره ی قدرت عشق و قانون محبت و نیکخواهی ننویسی که مقاله هایت کامل نمیشوند. محبت بزرگترین راز کامیابی است.»

آنگاه درباره ی قانونی که خودش برای گشودن گره ها یافته بود، چنین گفت: « هرگاه فردی را می بینم که گرفتار مشکلات است، آرام می نشینم و برایش موهبت محبت را می طلبم. پس از چندبار تکرار عبارتهای تاکیدی گویی جریان برق روشن می شود و آن فرد با این جریان هماهنگ میگردد. معمولاً افراد با گرایشها و رفتاری هماهنگ، به سرعت پاسخ مثبت میدهند. اگر نه، باید به تکرار عبارتهای تاکیدی بیشتری ادامه داد. اما دولت عشق، بی تردید ثمراتی نیکو و هماهنگ به بار میآورد.

در سالهای اخیر، چه بسیار درباره ی قدرت کامیابی بخش عشق شنیده ام. روانپزشکی برجسته گفته است که بزرگترین نیاز بشر، نیاز به عشق و محبت است و هیچ انسانی بدون آن نمیتواند سر کند. اگر آدمی به زندگانی خالی از عشق ادامه دهد می پوسد و  تباه میشود. محبت عظیمترین قدرت روی زمین است.

شنیدن درباره ی قدرت عشق تازگی ندارد.« روانشناس اعظم» سده ها پیش ندا در داد و گفت: « در پی محبت بکوشید، که از میان سه فضیلت بزرگ ایمان و امید و محبت، محبت بزرگتر است.»

در باب سیزدهم رساله اول پولس رسول به قرنتیان میخوانیم:

« اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن گویم و محبت نداشته باشم مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان کننده شده ام. و اگر نبوت داشته باشم و جمیع اسرار و همه ی علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدی که کوه ها را نقل کنم و محبت نداشته باشم هیچ هستم. و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن  خود را بسپارم تا سوخته شود و محبت نداشته باشم هیچ سود نمی برد. محبت حلیم و مهربان است. محبت حسد نمیبرد، محبت کبر و غرور ندارد. اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود. خشم نمی گیرد و سوءظن ندارد. از ناراستی خوشوقت نمیگردد ولی با راستی شادی میکند. در همه چیز صبر میکند و همه را باور می نماید. در همه حال امیدوار می باشد و هر چیز را متحمل می باشد. محبت هرگز ساقط نمی شود و ... »

چه بسا با مقاله ی مشهور هنری دراموند درباره ی رساله ی پولس آشنایی داشته باشید. دراموند در مقاله اش محبت را «عطیه» و «موهبت متعالی» میخواند و می نویسد:

« امتحان نهایی دین، دینداری نیست؛ محبت است. در زندگی به پس که می نگرید می بینید لحظه های خطیر، لحظه هایی که به راستی زندگی کرده اید، لحظه هایی هستند که با عشق و محبت دست به کاری زده اید.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۴
mina nikseresht
شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۱ ب.ظ

از دولت عشق- با قدرت عشق اول خودمان را شفا بخشیم!

قدرت عشق یعنی هر کاری از من برمی آید برای تاباندن مهر به زندگی دیگری یا دیگران انجام بدهم بی هیچ توقع و منتی. انتظار جبران نداشته باشم. فقط محبتم را به جریان بندازم.من با عشق آموخته هایم را در این سالها در اختیار شما میگذارم. من با عشق در تمام این سالها بسیاری را راهنمایی کرده ام و مشاوره داده ام. من با عشق برای همه می نویسم بی هیچ توقعی در دیده شدن و به امید آنکه تمام این علمی که در اختیار من به لطف الهی قرار گرفت بتواند اثری در شما و در زندگی تان بگذارد و بشود نور، امید و جریان عشق در زندگی شما.

قدرت عشق یعنی حساب و کتابی برای تاباندن مهرم در کار نیست. سالها بعد چیزی را به کسی یادآوری نمی کنم. عشق و محبتم را نثار میکنم بی آنکه آن را در ذهن کسی بکارم تا به تلاطم جبران آن بیافتد. حتی بالاترین و زیباترین تعریفش هم میتواند این باشد که از خداوند نیز توقع دیدن و رسیدن به خواسته هایم را ندارم. من همراستا با صفات الهی پیش میروم. عشق، معجزه میکند. عشق جریان زندگی شما را وارد مسیرهای تازه ای میکند که حتماً خودتان به مرور از آن شگفت زده خواهید شد. اما یک انسان عاشق، صفات ویژه و برجسته ای دارد که باید مسیری را برای رسیدن به آن طی کند. باید بتواند از مسیر تاریک و سرد بخشش عبور کند. باید بتواند از کنار خطاهای انسان ها به راحتی عبور کند و آن را فراموش کند و انتظار و توقع حتی عذرخواهی هم نداشته باشد. باید بتواند ذهن مثبت و سرشار از انرژی داشته باشد انرژی که ناشی از تفکر سالم و خالی از بدبینی و نگاه شر به دیگران است، باید بتواند مهر و عشق را به جریان بفرستد به جای دفن کینه و دشمنی و تمام اینها جزء طلب مهر خداوند و بخشیدن قلب به خداوند معنایی ندارد.

عاشق شدن سخت است. خیلی سخت. باید دلت خیلی بزرگ باشد و براحتی از کنار تمام این سختی ها عبور کنی.

با هم ادامه ی کتاب از دولت عشق را میخوانیم و آرزو می کنم بتوانیم باهم این جریان بزرگ و شفابخش عشق را به جریان درآوریم تا لایق انسانیت و طی کردن مسیر تعالی خویش باشیم.

«از انگلستان نامه یی دریافت کردم که میگفت: به محض مطالعه ی کتاب از دولت عشق ناگهان مردی 72 ساله ( هم سن خودم) که همسرش را از دست داده است و از زندگی مرفهی نیز بهره مند است عاشقم شد و با هم ازدواج کردیم. مصاحبت او را بسیار شگفت و دلنشین یافته ام. من همواره برای این کتاب برکت می طلبم، زیرا سعادتم اکنونم را مدیون آنم.»

اما چگونه آرمانهای این کتاب « از دولت عشق» به نویسنده اش کمک کرد:

من نیز از کتاب « از دولت عشق» که بر میزان فهم و ادراکم از زندگی افزوده است سپاسگزارم. بسیاری از مطالب این کتاب در نخستین سالهای دهه ی 1960 نوشته شده بود. آن موقع، من در آپارتمانی مشرف به دانشگاه تگزاس در شهر آستین زندگی میکردم. چون همسرم در آن دانشگاه تدریس میکرد. ما تازه عروسی کرده بودیم و بسیار خوشبخت بودیم. هنوز این مقالات به صورت کتاب انتشار نیافته بود که به ناگاه شوهرم درگذشت. دیگر نه تنها عشق چیز باشکوهی به نظر نمی رسید خیلی هم شکسته و شکاف برداشته به چشم می آمد.

عارفان باستان گفته اند: « نخست تنویر میآید، آنگاه تشرف و از پس اینها خرمن موهبت نو.»

من پیشاپیش قدرت عشق الهی را آموخته و درباره اش نوشته بودم. این دوران تنویرم محسوب میشد. اما واقعه ی درگذشت ناگهانی همسرم شاید تشرف ژرفتر من به ساحت عشق بود.

در مابقی سالهای آن دهه، این مجال را یافتم تا با اندیشه های این کتاب زندگی کنم. این اندیشه ها یار و یاور و تسلای خاطرم بودند. در این دوران که درباره ی عشق الهی بسیار اندیشیدم و بسیار نوشتم.

همچنین این دوران بود که سخنرانیهای بیشمارم را در ایالات مختلف آمریکا آغاز کردم. همواره در طول سفر، در گرما و سرما و پروازهای طولانی و شهرهای ناشناس و غریبه و کار با مردمان و محیط های ناآشنا یک نسخته از کتاب « از دولت عشق» همراهم بود. اما همواره کار کردن در درون به نمایش بیرونی می انجامد. در سال 1970 دگرگونیهای دلپذیری در زندگیم پیش آمد که سبب شد به شهر سان آنتونیو، در ایالت تگزاس نقل مکان کنم. در این شهر بود که با دومین همسرم آشنا شدم و با او ازدواج کردم. شوهرم برایم خانه خرید و من برای نخستین بار در زندگیم صاحب خانه شدم. چند سال بعد، به شهر پالم دزرت در ایالت کالیفرنیا نقل مکان کردیم که سالها در اندیشه اش بودم. در اینجا توانستم در محیطی که سرشار از زیبایی مناطق گرمسیری است، کارم را به شکل دلخواهم آغاز کنم و ادامه دهم.

از آن لحظه تاکنون همواره شاهد پیشرفت و کامیابی در کار و شیوه ی زندگیم بوده ام و ایمان دارم که آینده، پیشرفتها و کامیابی هایی عظیمتر برایم در آستین دارد. در هر حال، دریافته ام که زندگی من خواه تلخ باشد و خواه شیرین، و خواه آسوده و خواه ناآسوده، از تاثیر آرمانهای این کتاب نمی کاهد.

در طول این سالها به تجربه دریافته ام هرگاه مردم مشکلات گوناگون خود را با من در میان می نهند به آنها توصیه میکنم که کتاب از دولت عشق را مطالعه کنند.

شاید بپرسید: چرا؟

پاسخم این گفته ی گاندی است که : « در طول تاریخ، پیروزی همواره با طریقت عشق و حقیقت بوده است.»

بازرگانی اهل میسوری اخیراً برایم نوشت:

« سالها پیش، به وسیله ی کتاب شما « از دولت عشق» به نهضت حقیقت پیوستم. بارها این کتاب را خوانده ام و آنقدر هدیه اش داده ام که شمارش در توانم نیست. زمانی که به کار بستن آرمانهای آن را آغاز کردم نخست خودم عوض شدم و آنگاه زندگیم عوض شد. از اینکه به اطلاع شما می رسانم که پس از مطالعه ی کتابتان، شاهد پیشرفتی عظیم در زندگیم بوده ام، شادمان و خرسندم.

بازرگانی از کالیفرنیایی برایم نوشت:

« جمله یی که تکانم داد این بود که: «عشق از آن رو در دل شما به ودیعه گذشته نشده تا همانجا بماند. مادامی که عشق را به دیگران نبخشایید عشق نیست.»

از آنجا که عشق الهی، ثروت و توانگری و نور و روشن بینی و هماهنگی و قدرت و شفا میآورد، ایمان دارم که مطالعه ی این کتاب زندگیتان را از بسیاری از جهات متبرک میسازد. از شما میخواهم برکتها و موهبتهایی را که از طریق مطالعه ی این کتاب می ستانید با دیگران در میان بگذارید و تقسیم کنید.

دوستدار شما: کاترین پاندر

نگذارید عشق در قلبتان یخ بزند. به جریان بیندازیدش. همین امروز. هر کاری از دست تان برمی آید برای نظم بخشیدن به جریان های زندگی تان انجام بدهید. از محبت، از دستگیری از دیگران، از ارتباط تان با خداوندی که با عشق ما را آفرید.

چه حیف که این هدیه دست نخورده با ما دفن شود و روح ما را شفا نبخشد.

در روزهای آینده ی فصل های کتاب را برایتان خواهم نوشت به امید خدا.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۱
mina nikseresht


ارتباط بحث بسیار مهمی است. قطعاً یکی از چالش های فرد زمانی آغاز می شود که در بحث ارتباط نمی تواند اثر مطلوبی از خود در روان نفر مقابلش به جای بگذارد و یا او را دچار بحران و چالش های رفتاری و اخلاقی خواهد کرد.

در نوشتار قبلی اشاره به این کردم که هوش تا چه اندازه در ازدواج و تحکیم یا تزلزل رابطه مؤثر است. داشتن هوش هیجانی یا عاطفی بالا، هوش اجتماعی، هوش درون فردی و یا میان فردی می تواند فرد را به سمت اثرگذاری در روابط خود سوق بدهد. فردی که هوش عاطفی پایینی دارد قابلیت درک و پیش بینی احساسی نفر مقابلش را ندارد. او تنها می تواند به سود احساسات و هیجانات خود رفتاری را پیش بگیرد .بی آنکه توانایی درک و احساسات نفر مقابلش را داشته باشد.

در ارتباط بین زوجین بارها شنیده و دیده ایم که خانمی به خستگی و ناتوانی خود از امورات روزمره و یا نگهداری از فرزند اشاره کرده است و تمایلات جنسی همسرش که او را مورد آزار قرار می دهد هنگامی که این خستگی مانع از داشتن ارتباط شده است. در این گفته ها به این اشاره می شود که همسرم تنها به خودش فکر می کند، خستگی و احوال من را ندیده و درک نمی کند و من نگرانم اگر به این نیازش پاسخ ندهم میل به دیگری و محیط خارج از رابطه مان پیدا خواهد کرد. در نقطه ی مقابل مردانی را هم دیده ام که نه تنها کمک حال همسر و درک خستگی های او هستند بلکه توانایی کنترل و اداره ی هیجانات خود را دارند و پا به پای همسرشان و درک او از شرایطش روابط بهتر و صمیمانه تری را رقم می زنند.

خانمی بارها و بارها به همسرش یادآوری می کند که ارتباطات او در خارج از چارچوبهای ارتباطی و یا خط قرمزها در محیط بیرون از رابطه شان تا چه اندازه می تواند باعث سست شدن رابطه شان و فروکش کردن احساس محبت و الفت و صمیمیت بین آنها می شود اما همسر او بی اعتنا به این موضوع و عدم درک موضوع مورد درخواست همسرش و عدم توانایی در پیش بینی کردن اثرات این رفتار در ارتباط او با همسرش می تواند به مرور زمان زندگی آنها را به سمت تنش، دعوا و در نهایت طلاق پیش ببرد. کم نبودند زوج هایی که به همین دلایل زندگی شان رو به طلاق رفته است که نمونه هایش را در نزدیکان و دوستان و مراجعین دیده ام. طبیعتاً یکی از دلایل این عدم توانایی برمی گردد به هوش. اینکه فرد نمی تواند خودش را جای فرد مقابلش بگذارد و احساسات و رفتارهایش را پیش بینی و شبیه سازی نماید به عملکرد ضعیف هوش او بازمی گردد.

در همین زمینه، شاید شنیده یا دیده باشیم افرادی را که روابط اجتماعی ضعیفی دارند، نمی توانند در جامعه ی فردی، برون فردی، خانوادگی و اجتماعی خود موفق عمل کنند. حتماً این گلایه ها به گوش تان رسیده که گاهاً خانم یا آقایی شکایتش این است که همسر من با خانواده و بستگان من رفت و آمد نمی کند، اگر هم رفت و آمد کند بیشتر باعث اختلاف و مشاجره بین مان خواهد شد و یا حتی وقتی فرد بین دعوای خانوادگی و همسرش نمی تواند مسأله را به درستی حل کند و یک طرفه به قاضی رفته و قضاوت می کند و احساسات هر کدام از طرفین را در نظر نمی گیرد اینها نیز به موضوع هوش باز می گردد. شاید بسیاری از علت های مشاجره ها و اختلاف ها دقیقاً به همین علت باشد که فرد در ضریب هوشی پایین با داشتن تفکر عینی و نه انتزاعی زمینه ساز انواع اختلافات در زندگی مشترک خود خواهد بود. وقتی خانمی شکایت می کند که همسرم در دعواها منظور من را نمی فهمد، احساسات من را نادیده می گیرد و تمام حواسش جمع این می شود که در فلان مشاجره مان من هنگام عصبانیت حرفی زدم که نباید می زدم و یا توانایی تمیز دادن اشتباهات گذشته و جبران آنها را ندارد و من را هنوز هم همان آدم قبلی می داند که فلان خطا یا اشتباه را در رابطه مان مرتکب شدم. بارها هم به او اعلام کرده ام که من آدم سابق نیستم اما او هربار باز هم اشتباهات من را یادآوری می کند و آنها را با ملاک ها و عقیده و سلیقه ی شخصی اش می سنجد.

دوستان و همراهان ارجمند.

امروز اگر از بنده سوال کنند یکی از عوامل مهم و اثرگذار در ازدواج کدام عامل خواهد بود بی شک و بدون مکث خواهم گفت: هوش. فردی که ضریب هوشی هر کدام از انواع هوش بالایی داشته باشد براحتی آسیب شناسی می کند، تحت تأثیر احساسات و قلیان آنها تصمیم نمی گیرد و اقدام به رفتار ناشایست نمی کند، توانایی مدیریت زمان و چالش های زندگی را دارد، می فهمد انسان ها هر روز و هر لحظه قابلیت تغییر را دارند و آدم دیروز، ممکن است آدم امروز نباشد، در گفتار و رفتار نفر مقابلشان ایست نمی کنند تا مانع رشد و پیشرفت شخصی و مشترک خود شوند و قابلیت فهم منطقی و دقیق از افراد و برداشت صحیح از علت ها و چرایی های رفتار خواهند داشت. افرادی که هوش عاطفی یا هیجانی بالایی دارند بیشتر از آنکه به فکر تغییر نفر مقابل خود باشند و مانع یا سد راه همسرشان در رشد فردی و پیشرفت های شخصی اش شوند، توانایی همدلی، درک و کمک به او در بالا و پایین رفتن های زندگی را دارند ضمن آنکه اشتباهات و رفتارهای خود را دقیق شناسایی کرده و در صدد جبران و اصلاح آن برمی آیند در حالیکه افراد با ضریب هوشی پایین مدام دنبال مقصر و متهم  کردن همسر و شریک زندگی خود می باشند.

سنجش هوش به وسیله ی تست کتل صورت می پذیرد و در مصاحبه های بالینی نیز یک فرد متبحر توانایی تشخیص هوش نفر مقابل را خواهد داشت.حتماً مشاوره های پیش از ازدواج به مدل PMC می تواند شما را به سمت تشکیل یک زندگی محکم تر و موفق تر پیش ببرد.

افراد با ضریب هوش بالا دنبال مقصر و متهم دانستن نفر مقابل در ارتباط نیستند بلکه دنبال آسیب شناسی رفتار خود، پیدا کردن نقاط قوت یا ضعف رابطه و پیش بردن هر دو نفر به اصلاح و رفع آن به شکل منطقی و درست است در حالیکه هیچ کدام از طرفین احساس ضرر یا بازنده بودن در رابطه را نداشته باشند. رابطه بازی بُرد و باخت نیست و کسانی که دنبال حریف در رابطه می گردند و یا می خواهند اهمال زور و یا قدرت در رابطه و یا روابط داشته باشند نشان از همان پایین بودن هوش و عدم مهارت در رابطه و عدم سواد لازم در این موضوع را دارد.

شاید در چالش های رابطه مان لازم باشد کمی درنگ کنیم و فکر بالا بردن دانش خود و مهارت لازم در این زمینه را بکنیم که بی دانش زیستن و ارتباط داشتن یک ضعف جدی و اساسی است که لطمه ها و آسیب های آن به خود و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی مان باز خواهد گشت.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۷
mina nikseresht
پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۵۱ ب.ظ

هوش یک فاکتور مهم در ازدواج




آنچه که در مشاوره ها و مراجعات زوج ها به مراکز و کلینیک های تخصصی مشاوره به گوش رسیده و به چشم دیده شده است حکایت از آن دارد که یکی از مهم ترین عوامل اختلاف بین زوج ها به مبحث هوش برمی گردد.

هوش به این معنا که یک فرد باید در ابعاد مختلف زندگی اش برخوردار از انواع هوش باشد.

هُوارد گاردنر در تقسیم بندی هوش به بررسی مفاهیم پایه ای آنها پرداخت و با تقسیم بندی آن به نه جزء انواع هوش را به طور مستقل تعریف و بررسی کرد.

گاردنر معتقد بود یک هوش وجود ندارد و بلکه چندین هوش وجود دارد و در حقیقت هوش عبارت بود از توانایی حل مسائل یا تولید محصولات که در فرهنگ و جامعه ی فرد ارزشمند است. به این ترتیب او معتقد بود که هوش در فرهنگ و جامعه ی خاص فرد تعریف می شود.

اما آنچه که من در این مختصر قصد اشاره به آنها را دارد شامل این هوش هاست:

هوش میان فردی، هوش درون فردی، هوش عاطفی(هیجانی)، هوش اجتماعی.

*هوش میان فردی به این معناست که فرد به اعمال، رفتار، گفتار و انگیزه های درونی خود آگاهی داشته باشد. حالات روانی خود را در موقعیت های مختلف بررسی کند مثلا بداند چه چیزهایی باعث خوشحالی و ناراحتی و یا اضطراب و عصبانیت او می شود، در چه شرایط و موقعیت هایی حال بهتر و یا بدتری دارد و مواردی این چنینی. بتواند احساسات دیگران را به راحتی ارزیابی کند. مثلاً من بتوانم احساسات اطرافیانم اعم از همسر، فرزند، پدر، مادر و خواهر یا برادر را تشخیص بدهم و در شرایط رفتار مناسبی از خود نشان بدهم و ارزیابی درستی از احساسات و رفتارها بکنم تا درک درست تری از این شرایط داشته باشم. هوش میان فردی من جمله شامل عمل به دانسته ها و اطلاعات فرد نیز می شود. افرادی که هوش میان فردی بالایی دارند توانایی الهام بخشی، رهبری دیگران و پاسخ دادن به رفتارها، هیجان ها، انگیزه ها و عقاید و موقعیت های آنها را دارند.

*هوش درون فردی به این معناست که فرد توانایی انگیزه بخشیدن به خود، حل مسائل شخصی، اجتماعی را دارد. براساس انگیزه های درونی خود جلو می رود. از تنهایی خود لذت می برد و شاید در مواقعی نیز میل به تنهایی را بیشتر از بودن در گروه و مشارکت در آن را دارد. فرد دارای هوش درون فردی به تنهایی می تواند حال خودش را خوب کند و احساس شادی داشته باشد و نیازی به داشتن محرک خارجی ندارد و نسبت به حالات و احساسات خود توانایی درک عمیق و شناخت از آن را دارا می باشد. فرد توانایی درک و شناسایی نقاط قوت و ضعف خودش را داراست. هیجان ها، انگیزه ها و روش ها را می داند و به عبارتی به خودآگاهی اشراف دارد.

*هوش عاطفی:

افرادی که در محیط خود سازش پذیر و قابلیت انعطاف در رفتار خود را دارا هستند دارای هوش عاطفی بالایی اند. این افراد قادر خواهند بود به راحتی روابط عاطفی خود را مدیریت و هدایت کنند. مشکلات بین فردی را از راه درست و منطقی حل نمایند در حالی که افرادی که هوش عاطفی پایینی دارند زمینه ساز اختلاف، تنش و بهم ریختگی روابط عاطفی خواهند بود. افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند می توانند در صورت بروز مشکلات عاطفی بین فردی آنها را مدیریت کرده و عمکرد موثر و بهتر داشته باشند. از مقالاتِ پژوهشی برخی دانشمندان این‌گونه بر می‌آید که، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند می‌توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بینِ پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعاتِ عاطفی برای راهنمایی فرایندِ تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند.

 هوش عاطفی ، شیوه برخورد فرد با مسائل و فراز نشیب‌های زندگی را نشان می‌دهد. به عبارتی هوش عاطفی مجموعه‌ای ازخصوصیات شخصیتی است که در سرنوشت و سبک زندگی فرد موثر است. این خصوصیات شخصیتی موجب می‌شود که فرد از شیوه‌های مناسب برای گذران زندگی و مراحل آن استفاده می‌کند. این افراد رضایت از زندگی بیشتری دارند، شاداب‌تر هستند.

ارتباط بهتری با اطرافیان برقرار می‌کنند و قدرت سازش بیشتری با مشکلات عاطفی و هیجانی دارند. از زندگی عاطفی غنی و سرشاری برخوردار هستند. دلسوز و پرملاحظه هستند. مسئولیت پذیری بیشتری دارند. در مورد خود برداشت و نگرش مثبتی دارند. با خود راحت هستند و بیشتر از افراد دیگر پذیرای تجارب احساسی و هیجانی هستند.

*هوش اجتماعی:

دانیل گلمن مولف کتاب هوش هیجانی چهار مولفه برای EQ مطرح می‌کند:

       آگاه بودن بر خود

        مدیریت بر خود

        توجه به محیط

        مدیریت رابطه‌ها

گلمن اصطلاحات عصب‌شناسی (Neuroscience) و عصب‌شناسی اجتماعی (Social Neuroscience) را بارها به‌کار می‌برد و تأکید می‌کند که زتدگی اجتماعی در کنار دیگران و تعامل با سایر انسان‌ها، صرفاً یک انتخاب کاملاً آگاهانه‌ و تحلیلی نیست؛ بلکه ریشه در ساختار مغز ما انسان‌ها دارد.

اینکه فردی می تواند تحت تاثیر احساسات ما قرار بگیرد و غم و اندوه و شادی ما را درک کرده و رفتار درست و خیرخواهانه ای بروز بدهد نشان از هوش اجتماعی بالای او دارد.

گلمن معتقد است که حتی تا پایان قرن بیستم، بسیاری از دانشمندان و نویسندگان، معتقد بوده‌اند که این ویژگی‌ها و رفتارها، ناشی از نوعی تحلیل آگاهانه است. یعنی مسیر بالادستی در مغز از تعامل اجتماعی و رابطه با دیگران حمایت می‌کند:

    ما باید با دیگران خوب برخورد کنیم، تا آ‌نها هم با ما خوب برخورد کنند.

    شکنجه نباید رواج پیدا کند، چون ممکن است روزی نوبت خود ما هم بشود.

    ما باید با دیگران همکاری کنیم، تا به هدف‌های بزرگ‌تری دست یابیم.

گلمن اشاره به این دارد که تنها غریزه ی انسان نیست که می تواند هوش اجتماعی را رشد بدهد بلکه تعامل فرد با محیط و اجتماعش ضامن بقای او خواهد بود.

گلمن هوش اجتماعی را اینگونه تعریف کرد:

      همدلی اولیه (Primal Empathy): درک حس دیگران از طریق پیام‌های غیرکلامی و علائم چهره‌ی آن‌ها

     کوک شدن و هم‌آهنگ شدن با دیگری(Attunement): گوش دادن فعالانه و پذیرا و همراه شدن با دیگری

     دقت همدلانه (Empathic Accuracy): این‌که حس‌ها، نیت‌ها و افکار طرف مقابل را درک کنیم

     شناخت اجتماعی (Social Cognition): توانایی درک روابط اجتماعی در محیط اطراف‌مان

گلمن در کتاب خود بارها تأکید می‌کند که شیوه‌ای که والدین برای تربیت و پرورش فرزندان خود به کار می‌گیرند، نقش مهمی در تقویت هوش اجتماعی کودکان دارد.

به بیان دیگر، نمی‌توانیم پایین‌بودن هوش اجتماعی و توانایی‌های ارتباطی فرزندمان را یکسره به عوامل ژنتیکی ربط بدهیم و باید بپذیریم که خودمان هم با روش‌های تربیتی ناکارآمد، در ضعف‌ها و ناتوانی‌های او، موثر بوده‌ایم.

روابط اجتماعی و روابط عاطفی

بخش مهمی از کتاب گلمن، به روابط اجتماعی و روابط عاطفی اختصاص پیدا کرده است.

او در بحث رابطه عاطفی، توضیح می‌دهد که عاشقی و رابطه‌ی عاشقانه، سه وجه دارد که هر یک، مکانیزم متفاوتی را در مغز ما فعال می‌کنند:

     دلبسته شدن به دیگری (در این‌جا سبک‌های دلبستگی را مطرح می‌کند)

       میل به مراقبت از دیگری

         میل غریزی به رابطه ی جنسی

    با توضیح هریک از انواع هوش براحتی می توانیم دریابیم چرا در بررسی این مسأله در انتخاب همسر به آن باید دقت و توجه داشت و اگر هریک از این هوش ها عملکرد ضعیفی داشته باشد منشا اختلافات بسیار و دعواها و مشاجره های بین دونفر خواهد بود.

در مقاله ی بعدی به این مهم خواهم پرداخت.

یاحق...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۵۱
mina nikseresht
چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۵۸ ب.ظ

آن روزی که تصمیمی منجر به تغییر گردد، نو روز است....

میخواستم بنویسم در همین آخرین ساعت های سال 97. دلم خواست اینجا بنویسم. همین جای خلوت. دور از دروغ، تزویر و ریا. مثل قدیمها که از دنیای اینترنت تنها همین صفحات و وبلاگ و فیس بوک بود. همان روزهای آرام و بی دغدغه ای که خیلی ها سرشان به زندگی خودشان بود و کسی در زندگی دیگری کنجکاوی و تجسس نمی کرد.

مدتهاست صفحه ی اینستاگرامم را غیرفعال کرده ام. دلم خواست از این فضای آشفته با همان اوصاف بالا فاصله بگیرم و برای خودم زندگی کنم. دلم خواست بیشتر حواسم را جمع خودم و تربیت نفسم کنم که نکند این فضا آنقدر مرا از خیلی ارزشهایم دور کرده باشد که یادم برود یک روزی بخاطر همین ارزشها بسیار مبارزه کرده بودم. از این تصمیم تا به این جا خوشحالم. دلم می خواست بی سر و صدا و بی دست و پا زدن، تلاش کنم و خودم و زندگیم را بسازم. بهرحال هر کسی مختار است آنطور که تحقیق و بررسی کرده عمل کند و ما مسئول عمل و رفتار هم نیستیم. هرچند که من اگر کسی گوش شنوا داشته باشد و رفیقم باشد تذکر می دهم که نکند این فضا او را از محسنات اخلاق و رفتار دور کند.

میخواستم پیرامون این نکته ی مهم بنویسم که از لحاظ روان شناسی کسانی که با خودشان روراست نیستند و حتی خودشان را به هر دلیلی دور می زنند، سخت می شود درمان کرد. چرا که آدمی که با خودش صادق نیست، براحتی می تواند به دیگران دروغ بگوید، به راحتی می تواند روی ارزشهایش پا بگذارد و برای رسیدن به هر چیزی در این دنیا آویزان هر کار غیراخلاقی بشود و اینجاهاست که تحت عنوان سایه های شخصیت از آنها یاد می شود. سایه های شخصیت، آن قسمت از شخصیت ماست که ما نمی توانیم آن را ببینم اما دیگران براحتی قادر به دیدن آن هستند.

چه خوب که این روحیه را در سال جدید در خودمان ایجاد کنیم تا نسبت به انتقادات دیگران حتی اگر درست و به جا هم گاهی نبود، جبهه نگیریم و فکر کنیم که این حرف چرا و بر چه اساسی می تواند به رشد شخصیت من کمک کند؟

آنقدر که انتقادات دیگران در زندگی شخصی من راهگشا و مؤثر بود، تعریف ها و تمجیدها نبود. چرا که خوشامدن دیگران، روزی منجر به شکست ما خواهد شد.

روزی در خاطرات آیت الله فلسفی می خواندم که شاگردشان می گفت: استاد به شدت از شهرت فراری بود. تا آنجا که اگر مطلبی می نوشتند دلشان نمیخواست به اسم و رسم خود منتشرش کنند. تاکید ایشان بر این بود تا جایی که می شود کارهایمان را با اخلاص و بی سر و صدا انجام بدهیم که در نهایت آن اعمالی از ما پذیرفته خواهد شد که تنها و تنها برای رضای خداوند بوده باشد.

سالی پر از برکت و سلامت تن و روح برایتان آرزومندم.

یا علی......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۵۸
mina nikseresht
دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۴۳ ب.ظ

رسانه

رسانه قدرتمند است چون توان اجرایی و عملی کردن اهدافش را دارد. آنقدر که هر فردی اگر در معرض رسانه قرار بگیرد می تواند به راحتی تحت تأثیر این اکولوژی ارزش ها، باورها، فرهنگ و آداب و رسومش را تغییر بدهد.

رسانه ابزاری ست بسیار حساس به آن میزان که شما اگر نتوانید معنا و مفهوم خود را در کلمات درست به مخاطب ارائه بدهید، به راحتی او را تحت تأثیر کلام خود دچار اشتباه و سردرگمی خواهید نمود تا آن مقدار که اعتماد از او سلب شود.

این گردش و سیر می تواند آنقدر پیش برود و مخاطبش را با موج خود همراه کند که او را به مرور به فردی احمق تبدیل کند تا هر چیزی را که می بیند و می شنود باور کند. کم کم ملاک ارزش ها و ارزشمندی ها، اعتبار و در نهایت انسانیت عوض می شود و می شود همان چیزی که گفته اند و نوشته اند که عقل خیلی ها به نگاه و شنیده هایشان است و البته که این می شود هدف رسانه. همین که قدرت تفکر انتزاعی و تحلیل را نداشته باشید. همین که آنقدر سطحی نگر شوید و بدون تفکر فکر، رفتار و عمل کنید تا براحتی قضاوت کنید، براحتی خوب ها و بدها را از هم تفکیک کنید که البته برمبنای همان ارزش گذاری که رسانه به شما یاد داده است و آن وقت محیط تبدیل می شود به آدمهای خشمگین، عصبانی، حسود، شکاک و بدبین، بددهان،پرخور،کم خور، پراسترس، ناامید، کم مهارت و... البته که آدمهایی که دیگر توان تفکر انتزاعی و تحلیل درست از اتفاقات و رفتارها ندارند.

و این رسانه می شود فضای جاری و ساری حاکم بر زندگی و متدولوژی انسان این عصر.

آیا انسان این عصر با حضور رسانه می تواند خشنود، امیدوار با تفکر مثبت و البته واقع نگر نسبت به دیگران و زندگی خود و جهانش به جریان حیات ادامه بدهد آن چنان که ارزش ها، باورها، اعتقادات و قضاوت هایش برمبنای حقیقیت باشد؟

حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: هر کس عبادت خالصانه اش را به سمت خداوند بفرستد خداوند بهترین مصلحت ها را برایش مقدر خواهد نمود.

حال نگاه کنیم به واژه ی خالص و ببینم آیا تحصیل،کار، مدرک، ازدواج، فرزند و سبک و سیاق آن و بسیاری چیزهای دیگر تنها به خاطر خود خداست؟

خیر؛ تمامی اینها بسته به نظر و قضاوت و برداشت دیگران در عصر حاضر تعریف شده است. انسان این عصر در پایین ترین سطح ممکن از خودباوری و اعتماد به نفس تمایل شدیدی دارد به نشان دادن و شرح زندگی و فعالیت هایش تا مهر تایید بگیرد و فکر کند می تواند برای ساعات و روزهایی حال خوب و شادی را داشته باشد در حالیکه روز به روز بر میزان افسردگی خود اضافه می کند؟

نگاهی به انسان های هر روز که بیرون از خانه و محل کار خود آنها را تماشا می کنید بیندازید؟ آیا واقعاً می توانند از لحظات شان، فعالیت هاشان و تمامی آنچه که در طی روز رخ می دهد رضایت کافی داشته باشند؟ خودشان را با کسی مقایسه نکنند؟ حس نشاط و سرزندگی کنند؟

چیزی که من می بینم این است.

به شخصه فکر نمی کنم این باشد. چون اگر این بود دیگر خیلی ها نیازی به ارائه و خودنمایی و بزرگنمایی کارها و فعالیت هایشان نداشتند و برای نشان دادن اعتبار روزمره گی هایشان اینقدر دست و پا هم نمی زدند، جایی قید نمی شد مدرک فلان از بیثار و یا هرکسی فلان مدرک را داشت خیلی معتبر است و اگر نداشت پس غیرقابل باور و رجوع و اگر آن یکی خیلی از مذهبش نوشت و گفت پس خیلی آدم خوب و معتبر و درست رفتاری است و آن یکی که نیکوکاری و قصد خیرش را به هر دلیلی در رسانه نشان داد پس این درست است با هر رفتار اشتباهی که شاید داشته باشد.

سر خودمان را گول نمالیم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۴۳
mina nikseresht
دوشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۱۶ ب.ظ

او تمام دارایی من است...

یک روز یک جایی می خواندم نوشته بود: اگر میخواستی کاری را انجام دهی و نیاز به تأیید و تشویق دیگران داشتی یک جای روانت می لنگد. شاید اگر بخواهیم از لحاظ علم بالینی این پروسه ی روانی را بررسی کنیم و برگشت بزنیم به ابتدای عمر کودکی، نوجوانی و جوانی به این برسیم که وقتی کودک از همان ابتدا مورد تأیید و تشویق والدینش قرار گرفته باشد، اگر به جای تحقیر و سرزنش از آنها حمایت و پشتیبانی و اعتماد به نفس دریافت کرده باشد، آن وقت همین کودک در نوجوانی و جوانیش نیز نیازی به تایید و تشویق دیگران ندارد. بی سر و صدا کارش را انجام می دهد، انگیزه های درونی قوی دارد، حمایت کردن یا نکردن دیگران تاثیری در انگیزه های او برای رسیدن به اهدافش را ندارد و درگیر تله های روانی اش نیز نخواهد شد.

به جرأت می گویم اگر حمایت های پدر و تشویق های مکرر مادرم نبود، اگر پیگیری ها و اعتماد به نفس دادن هایم مادرم نبود، اگر غصه خوردن ها و همراهی های مادرم نبود، اگر دست گیری های مادرم در اوج نیاز و احتیاجات زندگیم نبود، من امروزم را نداشتم. در واقع امروز هیچی نداشتم.

من خودم را ثروتمندترین آدم دنیا می دانم چون مادری داشتم که تمام این روزهایم را ساخت. همیشه حواسش نه تنها به زندگی و کدبانوگری هایش بود بلکه نمی دانم این همه انرژی و توان را باز از کجا می آورد که صرف و خرج تربیت فرزندانش هم بکند. شاید اگر او مادرم نبود با آن همه توان و استعدادی که همه را خرج تربیت و پرورش فرزندانش کرد، من هم امروز این همه توان و استعداد نداشتم و نیاز داشتم تا دیگران مهر تأیید به کارهایم بزنند تا انرژی بگیرم و ادامه دهم.

خدایا اگر هزاران بار سجده ی شکر برایت به جا بیاورم به خاطر این دارایی باز هم در ادای حق آن ناتوانم. خدا سایه ی آنها را برایمان نگه دارد که بزرگترین دارایی مان آنهایند. پدر و مادر را می گویم.

کاش قدر پدر و مادرمان را همیشه بدانیم آنقدر که از احترام و محبت مان لبریزشان کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۱۶
mina nikseresht