روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مینا نیک سرشت» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۵۶ ب.ظ

شما چقدر انعطاف پذیرید؟

همه ی ما در شرایطی قرار می گیریم که برخلاف میل مان است، بر خلاف خواست و توقع مان رفتارهایی رخ می دهد که شاید آسیب زننده باشد و در این شرایط است که ممکن است کنترل خود را از دست بدهیم و نمی دانیم چطور بار منفی روان مان را کاهش دهیم و چطور کنترل خودمان را در بروز رویدادهای این چنینی حفظ کنیم تا به کسی آسیبی نرسانیم؟

همه ی ما روزمره ممکن است در ارتباطات مان دچار این چالش شویم؛ افرادی خلاف خواست و انتظار ما رفتار کنند، کسانی باشند که نه تنها رفتار درستی با ما نداشته اند و پشیمان هم نیستند بلکه ممکن است از روش جبران افراطی در رفتار خود استفاده کنند ( یعنی با رفتارهای دیگری به صورت زبانی یا عملی بیشتر ما را اذیت کنند) و البته طور دیگری به ما لطمه بزنند. اما این وسط آن چیزی که اهمیت دارد روان شماست و وظیفه ی شما حمایت و مراقبت از روان خودتان است. اینکه تا می توانیم از کسانی که به ما لطمه و صدمه زده یا می زنند دوری کنیم، روش و منش رفتارمان را تغییر دهیم، به روش های حل مسأله بیندیشیم و یا ارتباط مان را کوتاه و قطع کنیم. یکی از ویژگی های روان سالم این است که ما حد و مرزهایی برای محافظت از خودمان تعریف کرده باشیم و دیگران این را بدانند که با هر کلامی و با هر رفتاری نمی توانند با ما صحبت کنند و یا برای مهربانی کردن بیشتر از ظرفیت فرد تعریفی مشخص داشته باشیم. گاهی من در مشاوره می شنوم که می گویند آنقدر به آن فرد محبت کردیم اما شایستگی آن محبت را نداشت و یا اینکه من هر کاری برای آن فرد کردم، او با نامهربانی آنها را پاسخ داد یا حرفهایی این چنینی.

دوستان عزیز من در این صفحه، مهربانی بیشتر از حد تبدیل به مهرطلبی می شود و اسمش دیگر مهربانی نیست. اینکه فردی به شما صدمه و لطمه می زند و بابت رفتارها و کارهایی که داشته سنت جبران و پشیمانی در رفتارش دیده نمی شود و باز هم من از این رفتارها درس نگیریم و به مهربانی خود ادامه بدهم مهرطلبی من را می رساند.

توجه طلبی های افراطی از آشنا و ناآشنا، تایید گرفتن های مکرر از دیگران به هر طریقی، نداشتن حد و مرز برای خودم که دیگران متوجه شوند که من همیشه در دسترس نیستم و محبت های بیش از اندازه که من نتوانم نیازها و محدودیت های زندگیم را در نظر بگیریم اینها رفتارهایی است که به دیگران اجازه خواهد داد روزی خلاف توقع و انتظار من رفتار کنند.

در این بین من همیشه همپای صحبت زنانی نشسته ام که در روابط زندگی مشترک شان با چالش های فراوانی مواجه بوده اند و این فهم و درک نفر مقابل از شرایط آنها باعث ایجاد ناراحتی های مکرر و رفتارهای نادرست شده است. برای همین است که همیشه به دختران جوانی که در شُرف ازدواج هستند توصیه می کنم که با فردی ازدواج کنید که بتواند علائم غیرکلامی شما را متوجه شود. این که شرایط جسمی و روحی شما ممکن است گاهی روبراه نباشد و این در چهره ی شما نمایان شود، اینکه در شرایط کنونی جامعه و به خاطر مشکلاتی که وجود دارد و یا حرفه و کار شما ایجاب می کند گاهی موزون نباشید و نیاز به تفریح و فراغتی دارید تا به حال مناسب خود بازگردید و به قول استاد ما اگر همه ی ما این درک را از انسان داشتیم که بفهمیم همه ی ما انسانیم، یک روزی حال خوشی داریم و یک روزی ناخوشیم، یک روزی به خاطر مشکلات جسمی و هورمونی ممکن است بدخلق شویم و یا اتفاقاتی ناخواسته باعث شود روبراه نباشیم، یک روزی خودمان را در معرض تهدیدها و شرایطی احساس کنیم که تعادل زندگی ما را برهم می زند، هرچند که اینها نباید باعث ترک رفتار صحیح شود اما طبیعتاً اگر این درک و فهم در شما وجود داشته باشد طبیعتاً از موضع حق به جانب شدن پایین می آیید و می توانید پا به پای نفر مقابل و از دید و درک او به عالم واقعیت نگاهی بیندازید. هرچند که تمام اینها برمی گردد به میزان انعطاف پذیری ما در شخصیت مان که می توانیم در هر شرایطی از هوش هیجانی استفاده کرده و تشخیص دهیم که در این شرایط باید چه رفتاری متناسب با واقعیت داشته باشیم.

نکته ی دیگر و قابل اشاره تشخیص علائم غیرکلامی است که شما وقتی حالتان خوش نیست و یا در کلمات بدخلقی هایی دارید، نفر مقابل شما تشخیص دهد که حال شما مساعد نیست، در بیرون اتفاقی افتاده یا خاطراتی ناراحت کننده به شما یادآوری شده است که می خواهید در مورد آنها گفتگو کنید و این نامساعد بودن در چهره تان نمایان باشد اما فهم آن برای آن فرد قابل تشخیص نباشد و یا به اشتباه به مسائلی آن را ربط دهد که دخلی به زندگی شما در واقعیت ندارد. نکته ی مهم و قابل توجه اینکه کسانی که از هوش هیجانی خوبی برخوردارند، میزان درک و فهم قابل توجهی از شرایط نفر مقابل و مدارا کردن و همدلی با او دارند که اینها اهمیت بسزایی در روابط خصوصاً در روابط همسران دارد. داشتن مهارت و دانش بهترین ابزار برای کمک به دیگرانی است که نیاز به کمک و حمایت ما دارند. امید که خداوند مهربان یاری رسان و کمک حال ما در روزهای زندگی مان باشد.

با آرزوی دلی شاد و موفقیت در هر آنچه که آرزویتان است. محبت هایی که برای خداوند و خالصانه باشد هیچ گاه نادیده گرفته نمیشود و همواره این خداوند است که محبت و پیوند را بین قلوب ایجاد می کند و آنچه هم که برای رضایت خداوند نباشد از بین رفتنی است هم از خاطر دیگران و هم از صفحات دنیا.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۵۶
mina nikseresht
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۵ ق.ظ

مکانیزم جبران چیست و فرد کجا از آن استفاده می کند؟

یک خانواده را در نظر بگیرید. پدر این خانواده سال‌ها از بیماری رنج می برد و فرزندان این خانواده وظیفه‌ی خود می دانند حالا که مادر خانواده نیست از پدر مراقبت های لازم را داشته باشند.

این خانواده ی شش نفره چهار فرزند دارد و هرکدام مشغله ها و دغدغه های زندگی مربوط به خود.

یکی از فرزندان که بیشتر از باقی به پدر سر می زند و به ظاهر می تواند خدمات بیشتری به پدر برساند، برای نشان دادن عدم توانایی دیگران برای رسیدگی به پدر، فارغ از ضرورت و توانمندی پدر در انجام کارهای شخصی خود، در گوش پدر از دیگر فرزندان شکایت کند.

» اونا لیاقت ندارن، اونا اگر شعور و درک داشتن و میفهمیدن پدر چقدر زحمت کشیده عقل شون می رسید بیان یه دستی بهت برسونن. اینقدر اینا بی معرفتن، شمر ازینا بهتره، خدا خودش گفته اینا میرن جهنم و ما که همش رسیدگی می کنیم جای خوب تری پیش خدا داریم و«...

یا اگر کاری در منزل پدر انجام بدهند باز هم در هنگام انجام حرفهای این چنینی خواهند زد:

» سری قبلی، من جارو کرده بودم خونه رو یه دونه آشغال رو زمین نبود، این سری نوید جارو کرده، روی زمین پر آشغاله. اون سری من اومدم تمام کارها رو کردم رفتم، ولی این گلناز اومد دست به سیاه و سفید نزده، ماهی یک بارم میاد زورشه کار کنه. حالا وایستا نتیجه ی این کاراها رو توی زندگی شون می بینن«

این جملات چیست و علت این رفتار و گفتار کجاست؟

آیا برای شما هم در طول زندگی، زندگی خانوادگی، کاری و حرفه ای و ... پیش آمده که با افرادی مواجه شوید که سعی در نشان دادن خوبی های خود و بد بودن دیگران و عملکرد آنها بنا به هر دلیل موجود در شرایطی باشند؟

اگر پاسخ تان بله است ادامه ی مطلب را بخوانید.

مکانیسم دفاعی جبران چیست؟

مکانیسم دفاعی جبران یا compensation یکی از استراتژی‌های ناخودآگاه است که افراد به کمک آن تلاش می‌کنند از ضعف‌ها و ناتوانی‌های خود فرار کنند. در این شرایط فرد دقیقا در حوزه‌ای که احساس ناتوانی می‌کند تلاش‌های زیادی به خرج می‌دهد. این مفهوم بیش از همه در نظریه روانشناسی آلفرد آدلر مطرح شد. طبق نظریه آدلر، جبران مکانیسمی است که به کمک آن فرد تلاش می‌کند عقده‌های حقارت خود را به دست فراموشی بسپارد و در برابر دیگران به برتری دست یابد.

فرد در مواجهه با موفقیتی در دیگری هم آویزان این مکانیسم خواهد شد خصوصا اگر تله ی شکست داشته باشد. چطور؟

یا دستاویز روانیش پیدا کردن موفقیت های دیگران و زدن آن بر سر شخصی است که صاحب موفقیتی شده یا متلک پراندن های مستقیم و غیر مستقیم در جاهایی است که به فرد نشان دهد اگر این شرایط نبود، تو نمی توانستی و البته احساس او بعد این رفتار رهایی از تنش روانی خود و ندیدن ضعف ها و مشکلات روانی اوست که باعث این رفتارها می شود.

مکانیسم‌های دفاعی به طور طبیعی از انسان در برابر تنش‌ها و اضطراب‌های روزمره محافظت می‌کنند. با این حال استفاده ی آن بصورت منفی و برای جبران نقص ها، کوتاهی‌ها و مشکلات روانی فرد، زمینه بروز انواع مشکلات روان رنجوری را فراهم می‌کند. در همین راستا متخصصان معتقدند جبران افراطی یکی از مشکلات بارزی است که در رفتار مبتلایان به اختلالات روان شناختی مختلف دیده می‌شود. برای مثال خودشیفتگی نوعی جبران بیمارگون در برابر عزت نفس تخریب شده است. در حقیقت افراد با ساختن یک هویت آرمانی از خود سعی می‌کنند از اعتماد به نفس تضعیف شده‌شان محافظت کنند یا به نوعی از آن فرار کنند.

استفاده بیش از حد و ناآگاهانه از این مکانیسم دفاعی باعث می‌شود که افراد نتوانند شخصیت پخته‌ای را پرورش دهند و به جای رفع مشکلات خود بر چالش‌های زندگی روزمره بیافزایند. برای مثال فردی که برای فرار از نقص‌های خود اعتماد به نفس کاذبی را جلوه می‌دهد، بیشتر ممکن است در معرض طرد و مشکلات بین فردی قرار بگیرد و همین موضوع مشکلات بنیادی او را تشدید خواهد کرد.

ما نشانه‌های فراوانی از رفتارهای شخصیت بزرگسال سالم داریم که در مطالب بعدی به آن اشاره خواهم کرد.

استفاده ی مکرر فرد ازین مکانیسم نشانه ی افراد روان رنجور است و حتما لازم است از فرد متخصص روانشناسی کمک گرفته شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۳۵
mina nikseresht
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ق.ظ

خودشناسی راه رهایی از بحران هویت است!

امروز با خانم جوانی 33 یا 34 ساله صحبت می کردم. به مدیریت یک مجموعه منصوب شده بود. ابتدای صحبت محکم صحبت می کرد. توقعات و انتظارات ایشان از کارکنان و کارمندان آن مجموعه و سیر تعالی که آنها برای خود تعریف کرده بودند. ملاک ها و ارزش هایی که در کار برایش اهمیت داشت اما در عین حال شخصیت منعطفی نسبت به کارمندان پیش گرفته بود.

آنچه که در بین تمام آن یک ساعت و نیم گفتگو سرنخ ماجرای زندگی آن خانم و احوالش می شد این بود: من در این سن هنوز خودم را پیدا نکرده ام. بسیار تلاش کرده ام، بسیار دنبال هدفم دویده ام اما هنوز نمی دانم چه میخواهم و یا کجای زندگیم ایستاده ام. من احساس می کنم خودم را پیدا نکرده ام. موضوعی که این روزها مکرر از چندنفر شنیده ام و یا در رفتار بعضی می بینم. افرادیکه دچار بحران هویت هستند معمولاً با دیدن موفقیتی در دیگران نیز دچار مشکلات اخلاقی و رفتاری می شوند. حسادت، طمع، غرور کاذب و رفتارهایی که به بحران هویت دامن می زند.

افرادی که در بزرگسالی دچار بحران هویت هستند، به نظر شما چه چیزهایی در شکل گیری بروز این مسأله نقش داشته است و چرا بعضی در سنین بالاتر هنوز نمی دانند چه می خواهند؟ هنوز در زندگی شان پیروی از هدف ها، نظرات و سلیقه ی دیگران دارند و آنها را زندگی می کنند؟ آنها چگونه زندگی کردند من هم همان راه را در پیش بگیرم و یا چه چیزهایی در جامعه ارزش و ملاک محسوب می شود و من هم دنباله رو همان عقیده، مسلک و منش باشم.

اریکسون روان شناس امریکایی یکی از نظریه پردازان شخصیت که به خاطر اصطلاح بحران هویت به شهرت رسید بحران هویت را اینطور تعریف می کند: « بحران هویت وضعیتی توأم با تردید نسبت به خود و پرس‌وجوی فعالانه درباره ی تعریف خود است که نوعاً در نوجوانی پیدا می‌شود. این اصطلاح توسط روانشناس آلمانی اریک اریکسون ابداع شده‌است. اریکسون معتقد است که عمده‌ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کم و بیش باثبات نوجوان باید نیازها و آرزوها و توانایی‌های خود را به شکل تازه ای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.

از نظر اریکسون داشتن هویت مستقل یکی از مهم‌ترین بخش‌های دوران نوجوانی است. ولی او اعتقاد دارد که به‌وجود آمدن و رشد هویت فقط به دوران نوجوانی محدود نمی‌شود.

هویت در تمام طول زندگی تغییر و رشد می‌کند. هر چالشی که با آن روبه‌رو می‌شوید، هر تجربه‌ی جدیدی که در زندگی خود دارید باعث می‌شود هویت شما کمی تغییر کند.

وضعیت‌های هویت

موفقیت در کسب هویت: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که شخص هویت‌های مختلف را بررسی می‌کند و به یکی از آن‌ها متعهد شده‌ است.

ضرب‌الاجل: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد به‌صورت فعال هویت‌های مختلف را بررسی کرده‌، ولی هنوز به یک هویت متعهد نشده است.

سلب حق: این وضعیت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد بدون بررسی هویت‌های مختلف به یکی متعهد شده‌ است.

سردرگمی هویت: این وضعیت وقتی اتفاق می‌افتد که نه بحران هویت و نه تعهد به هویت وجود دارد.

محققان به این نتیجه رسیده‌اند، آن‌هایی که کاملا به یک هویت متعهد شده‌اند، از بقیه‌ی افراد سالم‌تر و خوش‌بخت‌تر هستند.

افرادی که در وضعیت سردرگمی هویت هستند، معمولا احساس راحتی نمی‌کنند. آن‌ها نمی‌توانند یک هویت را برای خود نگه‌ دارند. امروزه دنیا به‌سرعت درحال تغییر است. برای همین هم بحران هویت نسبت به دوران اریکسون بیشتر اتفاق می‌افتد.

این مشکلات فقط مخصوص سنین نوجوانی نیستند. افراد در برهه‌های مختلفی از زندگی خود این مشکل را تجربه می‌کنند؛ مخصوصا زمان‌هایی که فرد تغییرات بزرگی را در زندگی خود تجربه کرده‌ است. مثلا وقتی کسی شغل خود را تغییر داده، رابطه‌ی جدیدی را شروع کرده‌، ازدواجش را پایان داده یا به‌تازگی بچه‌دار شده‌ است.

یکی از مسائلی که در بحث هویت مطرح می شود شناخت از خویشتن است. اینکه من کیستم؟ چه زندگی را طی کرده ام؟ هدف هایم چه بوده است؟ دنبال کردن دیگران و اهداف آنها برای من چه سودی خواهد داشت؟ آیا دیگران می توانند برای پیدا کردن هویت واقعی من به من کمک برسانند؟

چیزی که در این بین آسیب زننده است پیروی از دیگران بدون تأمل و تفکر عمقی نسبت به آنچه که آنها برگزیده اند و دنبال می کنند می باشد. معمولاً افرادی که تفکرات سطحی دارند و خودآگاهی کمتری را تجربه کرده اند و بیشتر زندگی خود را صرف نظرات دیگران، هدف های آنها و شبیه ساختن خود به آنها می کنند دچار بحران هویت می شوند.

تفکر سطحی یعنی من همه چیز را در ظاهر می بینم، قضاوت می کنم بی آنکه علل و سبب آن پدیده و یا ارزشی که بدان پایبند می شوم را بدانم.

که متأسفانه امروزه بسیاری افراد را می بینیم که بی آنکه تعمل کنند از سلیقه، سبک، روش و رفتاری پیروی می کنند که حاصلش بعضاً می شود مشکلاتی که در بزرگسالی این افراد اتفاق می افتد و هنگامی که در بحران های زندگی واقع شوند، ممکن است همان عقاید، سلیقه ها و منش را زیرسؤال ببرند و دنباله رو روش و منشی دیگر شوند. افرادی که در سنین بالا شغل مناسبی ندارند، از این شاخه به آن شاخه می پرند، زندگی مستقلی را تجربه نمی کنند و خودشان را میان دیگران جستجو کرده و باز هم در نهایت دنباله رو دیگرانند.

خودمان را زندگی کنیم. علاقه مندی هایمان را پیدا کنیم و ذهنمان را درگیر رفتار، منش، اهداف و زندگی دیگران نکنیم که خود این آسیب زننده بوده و خواهد بود. بنده همیشه در مشاوره ها به دیگران این توصیه را کرده و می کنم: « تمرکز ذهنیت را از روی رفتار دیگران بردار؛ مهم نیست دیگران چه می کنند و چه کسانی را دنبال می کنند؛ در نهایت اگر به فکر خودشناسی و ساختن راه خویشتن نباشم، متضرر خواهم بود.» چرا که اثرات افکار، باور و منش دیگران به من منتقل خواهد شد و نفس دیگران روی من اثرگذار خواهد بود. خصوصاً زمانی که فردی خودسازی نکرده و مبتلا به غرور، حسادت، تعصب روی روش و منشی مشخص نسبت به افرادی خاص، خشم های درونی، زخم های روان و مشکلاتی این چنین است و من هم به دنبال کردن این افراد، این اثرات را به زندگیم بازخواهم گرداند که نمود آن در رفتارم نمایان خواهد بود.

چه خوب که در این ماه پربرکت به این تفکر عمیق برسیم آنچه که قرار است ما را به سر منزل مقصود و حقیقت برساند تنها خداوند متعال است و پیروی از سبک و سیاق انسان ها نباید موجب جلوگیری از تحقیق، تفکر و تأمل عمیق من نسبت به خودم و خدای خویش شود. تعصبی که بسیاری افراد نسبت به آنچه انتخاب کرده و می کنند وجود دارد مانع همان رسیدن به تفکر عمیقی است که هدایت گری را تنها از خداوند و برگزیده گان پاک او می دانند.

ما در زمانه ای واقع شده ایم که همه ادعای پیامبری و خدایی و بنده پروری دارند. در سواد، مهارت و آنچه قرار است در زندگی ما نقش داشته باشد و این مدل شبکه های اجتماعی ماست بی آنکه ما واقف به این باشیم که این مدل بنده پروری نتیجه ای جز سرگشتگی و گم شدن از دامان خداوند را به همراه ندارند و به بحران هویت ما دامن خواهد زد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۱
mina nikseresht

داشتیم با هم در مورد افکار خودآیند صحبت می کردیم. اینکه افکار خودآیند چه اثری در ذهنیت ما و برداشت های روزانه ی ما از اتفاقات دارد.

افکار خودآیند، کوتاه و مجمل هستند.

معمولاً این افکار در قالب چندکلمه و در قالب عبارت های تلگرافی ظاهر می شوند: « تنها... بیمار... طاقت ندارم... سرطان.... فایده ای نداره...» یک کلمه با یک جمله ی کوتاه به عنوان برچسبی برای مجموعه ای از خاطرات دردناک، ترس ها یا خودنکوهی عمل می کنند.

یک فکر خودآیند لزوماً همیشه در قالب کلمات ظاهر نمی شود. بلکه می تواند به صورت یک تصویر ذهنی کوتاه و مختصر یا به صورت صدا، بویایی یا هر احساس جمعی خودش را نشان دهد. زنی که از بلندی می ترسید برای چند لحظه این تصویر به ذهنش خطور کرد: « زمین کج شده و او در حال لغزیدن به سمت پنجره است.» هر زمان این خانم به طبقه ی سوم می رسید این خیال پردازی گذرا باعث فراخوانی اضطراب شدیدی در او می شد.

گاهی افکار خودآیند ممکن است در قالب مرور وقایع گذشته ظاهر شوند. زن افسرده ای مدام تصویر در ورودی یکی از مراکز خرید به ذهنش خطور می کرد زیرا در همین مکان بود که همسرش به او گفت خیال جدا شدن از او را دارد. تجسم این مکان کافی بود تا تمام احساس های مربوط به این فقدان در او زنده شود.

گاهی اوقات نیز افکار خودآیند به صورت دانش شهودی ظاهر می شوند که هیچ کلمه، تصویر یا برداشتی همراه آنها نبوده است. مثل سرآشپزی که به شدت به توانایی خودش شک داشت و فقط می دانست که تلاش او برای ارتقاء شغلی، مشت بر سندان کوفتن است.

افکار خودآیند تقریباً همیشه قابل باورند

ما تقریباً به این افکار اعتقاد داریم و اصلاً به عقل ستیزی آنها نمی اندیشیم. به عنوان مثال مردی که پس از درخواست طلاق همسرش دچار غضب و خشم شدیدی می شود، درست در همان لحظه اعتقاد راسخ دارد که همسرش به خاطر بی عرضگی ایشان، درخواست طلاق داده است.

اعتقاد ما به افکار خودآیند مثل برداشت های حسی ماست. شما سخت به واقعیت افکار خودآیند می چسبید درست مثل اینکه صدا یا نوری را در جهان واقعی دیده اید. اگر شما مردی را ببنید که سوار ماشین گران قیمتی می شود بلافاصله این فکر به ذهن تان خطور می کند: « او مرد پولداری است و این قدر پُز و افاده دارد که انگار از دماغ فیل افتاده است.» شما قضاوت خودتان درباره ی این فرد را دقیقاً همان قدر واقعی می پندارید که بخواهید از درست بودن قضاوت خود درباره ی رنگ آن ماشین دفاع کنید.

افکار خودآیند به صورت خودانگیخته تجربه می شوند.

شما به این دلیل به افکار خودآیند اعتقاد دارید چون خود به خود وارد ذهن تان می شوند. به نظر می رسد که این افکار خود به خود در قبال وقایع پیرامون به وجود می آیند و ناگهان وارد ذهن شما می شوند. مچ گیری این افکار، کار دشواری است چه برسد به اینکه بخواهید آنها را در ترازوی عقل وخرد بگذارید.

افکار خودآیند اغلب در قالب «بایدگویی»، «اجبارگویی» و «حتماًگویی» ظاهر می شوند.

زنی که اخیرا همسرش فوت کرده است با خودش فکر کرد « تو باید گلیمت را از آب بیرون بکشی و نباید سربار زندگی دیگران شوی.» هر زمان که این افکار به ذهنش متبادر می شدند، احساس ناامیدی سرتاپای وجودش را فرا می گرفت. انسان ها با «بایدگویی» هایشان سخت در عذاب و گرفتاری می افتند مثل « من باید خوشبخت باشم»، « من باید شور و حال بیشتری داشته باشم« من باید خلاق، مسئولیت پذیر، سخاوتمند و مهربان باشم. تکرار «بایدگویی» احساس گناه یا کم ارزشی را در شما دامن می زند.

جنگ با «بایدگویی» دشوار است. به این دلیل که عملکرد آنها واقعاً در گذشته ارزش انطباقی داشته است و در حال حاضر نیز ارزش انطباقی دارد. این بایدها برای زندگی قواعد ساده ای فراهم کرده اند و در گذشته مؤثر بوده اند. آنها در شرایط استرس زا، ارزش بقایی دارند و به سادگی می توانید از آنها استفاده کنید. زمانی سر و کله ی مشکلات پیدا می شود که این بایدگویی ها، خودآیند می شوند. به گونه ای که فرصت تجزیه و تحلیل آنها را پیدا نمی کنید و چنان پایدار می شوند که نمی توانید برای کنار آمدن با موقعیت ها، این بایدگویی ها را تعدیل کنید.

افکار خودآیند تمایل دارند وقایع را افتضاح جلوه دهند.

این افکار معمولاً در هر حادثه ای به دنبال فاجعه یا خطر می گردند و همیشه انتظار دارند بدترین حالت ممکن اتفاق بیفتد. یک دردل معمولی را نشانه ای از سرطان در نظر می گیرند و کم توجهی معشوق را دلیل بر خیانت یا دوست نداشتن تلقی می کنند. جالب اینکه « افتضاح سازی، آبشخور اصلی اضطراب است.»

جنگ با تفکر افتضاح ساز، سخت است به این دلیل که عملکرد این توع تفکر انطباقی است. این افکار به شما کمک می کنند تا آینده را پیش بینی کنید و برای بدترین حالت ممکن آماده شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۴۲
mina nikseresht
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۵۰ ب.ظ

افکار خودآیند زمینه ساز احساسات و رفتار ماست

افکار خودآیند چیست؟

افکار به احساس ها دامن می زنند. این اصلِ زیربنایی در شناخت درمانی است. تمام تکنیک های شناختی که در نیمه ی دوم قرن بیستم تدوین و طراحی شده اند بر پایه ی یک اصل ساده شکل گرفته اند: شیوه ی تفکر باعث پدیدآیی و تداوم احساس ها می شود و هیجان ها ماحصل سبک و سیاق تفکر ما هستند. این افکار قبل از هیجان ها پدید می آیند، هرچند ممکن است این افکار، کوتاه، گذرا و نامحسوس باشند.

به عبارت دیگر، وقایع به خودی خود نمی توانند ما را دچار هیجان کنند. تفسیر شما از واقعه موجب احساس های شما خواهد شد. از این اصل به عنوان مدل ABC یاد می شود:

  1. واقعه-------» (B) تفکر--------»(C) احساس

تغییر در شیوه ی تفکر باعث تغییر در احساس های شما می شود. اگر همان لحظه این فکر به ذهن تان خطور کند(دوباره این پسره پادش رفته سوئیچ ماشین را دربیاورد و باطری ماشین خالی شد.) احتمالاً عصبانی می شوید. اما اگر فکر کنید «بهتره خونسردی خودم را حفظ نمایم و زنگ بزنم تا تعمیرکار بیاید.» احتمالاً در بدترین حالت تا اندازه ای ناراحت می شوید.

اثربخشی آشکارسازی افکار خودآیند در کاهش علائم:

صرفِ آشکارسازی افکار خودآیند منفی، درمان کامل تلقی نمی شود. این تکنیک، گام اول برای انجام بسیاری از تکنیک های شناختی-رفتاری است. با این حال، ممکن است احساس کنید . به صرف شناسایی چگونگی واکنش هایتان به موقعیت های آشفته ساز از شدت اضطراب، افسردگی یا خشم شما کاسته شده است. این نشانه را به فال نیک بگیرید زیرا نشانگر تاثیر سریع شناخت درمانی در کاهش مشکلات شماست.

دستورالعمل ها

بهتر است برای آشکارساز افکار خودآیند، ابتدا ماهیت و عملکرد آنها را درک کنید. این افکار باعث شکل گیری حلقه ی معیوب و پیچیده می شوند. ابتدا بهتر است به این حلقه ی معیوب توجه کنید. آنگاه افکار خودآیندتان را در دفترتان یادداشت کنید. با ثبت افکار، کار شما برای کاوش و تغییر الگوهای منفی فکر آسان تر خواهد شد.

1-حلقه های فیدبکی را درک کنید.

2-ماهیت افکار خودآیند را بشناسید.

3-به افکار خودآیند گوش بدهید.

4-افکار خودآیند را ثبت کنید.

گام 1 : حلقه های فیدبکی را درک کنید:

توالی واقعه-----» فکر------» احساس

سنگ بنای زندگی هیجانی شماست. اما این سنگ بنا می تواند به شدت به هم بریزد. زندگی هیجانی واقعی افراد، همیشه در اثر توالی واکنش های ABC نیست که با بروز حادثه ای به فکر بیفتیم و بعدش احساس خاصی را تجربه کنیم. در اغلب اوقات، مجموعه ای از واکنش های ABC در یک حلقه ی فیدبکی با یکدیگر ترکیب می شوند. احساسی که حلقه ی نهایی این توالی است خودش منجر به واقعه ای برای تفکر می شود.

وقتی که احساس های دردناکی را تجربه می کنیم یک حلقه ی فیدبکی منفی پدید می آید: به این صورت که خود این احساس ناخوشایند به عنوان یک واقعه، باعث فعال سازی افکار می شود و این افکار به احساس های دردناک تری دامن می زنند. این حلقه به کار خود ادامه می دهد تا شما را در دام اضطراب و افسردگی عمیق یا خشم کنترل ناپذیر گرفتار کند.

احساس ها، مؤلفه ی فیزیولوژیکی نیز دارند. وقتی که هیجان های خشم، ترس یا خوشحالی را تجربه می کنید، بدن شما واکنش نشان می دهد و این تغییرات پدید می آیند:

افزایش ضربان قلب، سطحی شدن نفس ها، تندتند نفس کشیدن، عرق کردن، افزایش فشار خون و حرکت قسمت های مختلف بدن.

هیجان های دیگری مثل افسردگی، غمگین یا سوگ باعث کندی سیستم فیزیولوژیکی شما می شوند. هم هیجان های شما و هم احساس های بدنی همراه با این هیجان ها، فرآیند ارزیابی را به راه می اندازند. به عبارتی شما تلاش می کنید احساس های خود را تفسیر و نامگذاری کنید.

گام 2: ماهیت افکار خودآیند را بشناسید

شما دائم برای توصیف دنیا و هریک از تجارب یا واقع پیرامون، از برچسب های خاصی استفاده می کنید. شما به طور خودآیند هر واقعه ای را تفسیر می کنید. شما به قضاوت درباره ی وقایع (خوبی یا بدی، دردناکی یا لذت بخشی، ناامنی یا امنیت) عادت کرده اید.

این فرآیند، تجارب شما را رنگ و لعاب خاصی می دهد. با برچسب هایی که می زنید، به این تجارب معنای خصوصی می دهید. سرمنشأ این قضاوت ها و برچسب ها را می توانید از گفتگوهای درونی خودتان پیدا کنید. در واقع، ذهن شما آبشاری از این برچسب ها و قضاوت هاست. این افکار دائم در ذهن شما سیلان دارند و کمتر مورد توجه قرار می گیرند، اما چندان قدرتی دارند که باعث دامن زدن به هیجان های شدید، در شما می شوند. آلبرت الیس این گفتگوی درونی را «خودگویی» می نامند و آرون بک به آنها « افکار خودآیند» می گوید. آرون بک به این دلیل از اصطلاح خودآیند استفاده می کند که این افکار بدون هیچگونه علت دقیق و استدلال منطقی به ذهن متبلور می شوند و خودشان را موجه و قابل قبول جلوه می دهند.(بک،1976)

افکار خودآیند معمولاً چنین ویژگی هایی دارند:

افکار خودآیند اغلب کوتاه و مجمل هستند.

افکار خودآیند تقریباً همیشه قابل باورند.

افکار خودآیند به صورت خودانگیخته تجربه می شوند.

افکار خودآیند اغلب در قالب «بایدگویی»، «اجبارگویی»، و «حتماً گویی» ظاهر می شوند.

افکار خودآیند تمایل دارند وقایع را افتضاح جلوه دهند.

افکار خودآیند نسبتاً فرد ویژه اند.

افکار خودآیند، ثابت و خود تداوم بخش اند.

افکار خودآیند اغلب با صحبت هایی که در جمع می کنید، متفاوت اند.

افکار خودآیند در قالب مضمون های عادت گونه تکرار می شوند.

افکار خودآیند، آموختنی هستند.

ادامه دارد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۰
mina nikseresht

چاکرا

همه مان دوست داریم انسان های اثرگذاری باشیم. کم نداریم کسانی که تحصیلات عالیه دارند و تلاش می کنند تا حرفها و کلمات و رفتارهایشان اثرگذار باشد. اما آیا همه ی ما میتوانیم اثرگذار باشیم؟ چرا بعضی ها اثرگذاری بالایی بین اطرافیان، دوستان، همکاران و عوام مردم دارند اما بعضی ها نه؟ با وجود همان تحصیلات عالیه، یا ثروت یا اسباب و لوازمی که موجب اثرگذاری می شود باعث اثرگذاری و ماندگاری بر روی دیگران نمی شوند؟

چرا با وجود اینکه آن شخص در سمت های مختلفی قرار می گیرد، مدارج عالی را در بهترین مکان های آموزشی طی میکند اما فقط برای قشر محدودی چون خود اثرگذار است آن هم در همان برهه هایی که در زندگی در آن واقع می شوند و بعدها درطول راه، یاد و اثر آن فرد یا افراد را فراموش میکنند و درگیر روزمرگی و زندگی خود می شوند.

در اینجا ما بحثی داریم به نام انرژی روحی و روانی و انتقال آنها. تصور کنید وقتی فردی فشارش پایین می آید دکترش تجویز سِرُم میکند. با زدن سِرم این ضعف او برطرف خواهد شد و به حالت نرمال باز خواهد گشت اما اگر در راه انتقال آن از لوله ای که به دست و به سرم متصل شده است انسدادی پیش بیاید این منبع تغذیه ی بازگرداندن انرژی و ضعف جسمی نمیتواند به فرد برای احیای او کمک کند. روح ما نیز مانند جسم است. اگر عواملی باعث انسداد انرژی روحی ما شود، نمیتواند از منابع تغذیه ای خود انرژی لازم را دریافت کند و این گرفتگی ها باعث عدم انتقال انرژی و اثرگذاری خواهد شد.

در بدن ما چاکراها منابع انتقال انرژی اند. این چاکراها منابع انرژیها به عبارتی شریان‌های حیات می‌باشند. چاکرا واژه‌ای سانسکریت به معنای دروازه است.

چاکراهای اصلی در بدن وجود دارند و هر چاکرا ارگانهایی را کنترل می‌کنند و طبعاً مسئول شکل‌گیری اخلاق و رفتارهای ما و همچنین مقاومتهای ما در برابر بیماریها یا موارد اخلاقی یا ضعف ما در قبایل سایر بیماریها و سایر خصوصیات اخلاقی می‌باشد. تمام هستی یعنی تمام رنگها (حس بینایی). اصوات (حس شنوایی). خوردنیها (حس چشایی). بوها (حس بویایی). اجسام (حس لامسه). مطالب (قدرت فکر و منطق) می‌توانند چاکراهای ما را پر یا تخلیه کنند.

به اثرگذاری اشاره کردم. به اینکه چرا کلام بعضی اثرگذار است و باوجود آنکه به زعم آن فردی که تحصیلات عالی در مراکز عالی دارد و یا سمت و عنوان خاصی اما آن فرد اثرگذارتر است؟

چیزی که دراین مبحث اشاره میکنم موضوع چاکرای گلوست که در صورت انتقال انرژی و باز بودن آن باعث اثرگذاری و داشتن نفوذ کلام و بیان ما می شود.

چاکرای گلو یا حلق -ویهودها (Throat chakra- Vishuddha - Vishuddhi) که روی حلق قرار گرفته‌است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است. این رنگ روی بیماری‌های گرفتگی گلو و ناراحتی‌های عصبی تأثیرگذار است.

منطقه: پائین و پشت مهره گردن، بین گودی گلو و حنجره

غدد اصلی: تیروئید

رنگ: آبی کمرنگ

عطر: گل سرخ

عضو وابسته: حلق. تارهای صوتی. دهان. فک. پاراتیرویید. زبان. گردن. لنف‌ها. غدد عروقی. چرخه ی قاعده گی. مثانه

شکل: نیلوفر شانزده پر

حالت طبیعت: نور شفاف آبی آسمان کمک می‌کند.

عملکرد: خرد. ارتباط. اعتماد. سخنور. بیان. خلاق. محتاط. طراح و برنامه‌ریز. نظم. سازماندهی صداقت

احساسات این مرکز: توسعه و شفا

حال در این بین عواملی وجود دارد که در صورتی که مراقبه بر روی خود نداشته باشیم و به مسیر خودسازی و باز بودن و فعال بودن انرژی های روانی قرار نگرفته باشیم با مشکلات زیر درگیر می شویم که اینها سبب انتقال انرژی منفی و عدم اثرگذاری کلام، رفتار ما خواهد شد و صرفاً اگر هم به دلایلی اثرگذار و مورد تایید باشیم اثر ماندگار که سبب تغییر و تحولات اخلاقی و روانی می شود نخواهیم داشت:

1-دروغگویی:

از بزرگترین مشکلاتی که چاکرای گلو را آلوده میکند، دروغ گفتن است. کسی که دروغ میگوید، بر علیه حقیقت اقدام میکند و حقیقت اصلی، عشق یا خداوند است. به همین خاطر، در بیشتر ادیان نیز تاکید شده است که دروغگو دشمن خداست. در سخنی از امام معصوم آمده است: دروغ نگویید حتی به شوخی.

وقتی در مسیر خودسازی و تغییر خود واقع می شویم مهم این است که نسبت به خود آگاه باشیم در صدد جبران گذشته بربیاییم و سعی هرچه بیشتر بر کلام و رفتار خود کنیم. آگاهی نسبت به خود داشتن و پشیمانی از آنچه بوده و هست سبب می شود منابع فیض الهی و قرار گرفتن شما در مسیر صحیح فراهم آید.ضمن اینکه شما فرد اثرگذاری خواهید بود چه به آن آگاه باشید و چه نباشید.

2-شایعه پراکنی:

یکی از مشکلاتی که مرتبط با چاکرای گلو و در ارتباط با کلمه است شایعه پراکنی است. شایعه سخنی است که فرد دانسته یا ندانسته در سطحی گسترده در محیط و در جامعه ی واقع شده در آن پخش میکند ولی تاثیر مخرب تری دارد، چون محدوده ی بزرگتری از انسانها را در برمی گیرد. وقتی دقت می کنیم می بینیم بسیاری از ما خواسته یا ناخواسته درگیر این مسأله می شویم و چه بسا این کار سبب تهمت زدن های ذهنی، کلامی و رفتاری به دیگران می شود که آثار و کارمای عمل زشت ما را به دنبال خواهد داشت و نکته ی قابل توجه در این موضوع این است که فردی که مورد تهمت واقع می شود در ظاهر است که خیال میکند قرار است به او آسیبی با آن تهمتها وارد شود در حالیکه خداوندی که نگهدار و نگهبان ماست، قرار است با این امتحان ما را در معرض رشد روحی و رسیدن به مراتب انسانی بالاتر قرار دهد ضمن اینکه به مرور زمان افرادی که مبتلا به این رفتار زشت می شوند، به خودشان در واقع آسیب زده اند و کارمای آن عمل و رفتار را درک خواهند کرد.

3-قسم خوردن:

یکی از کارهای بسیار زشتی که در بین افراد زیادی به صورت عادت درآمده و روزانه به صورت ناآگاهانه و ماشینی از آن استفاده می شود: قسم خوردن است. اگر کار درستی انجام شده، نیازی به قسم خوردن نیست. قسم خوردن، باعث می شود میدانی برای جولان ایگوها فراهم شود. با قسم خوردن، ما میخواهیم حقانیت خود را ثابت کنیم که این برحق بودن، در محدوده ی ایگوی غرور است.

4-تهمت زدن:

در برخی اوقات، تهمت و افترا، به صورت آگاهانه انجام می شود و ما برای اینکه شخصی را بدنام کنیم و او را در بین مردم خوار و ذلیل کنیم عملی را که او انجام نداده به او نسبت می دهیم. در واقع، تهمت بدترین نوع دروغ است.

این را هم میگویم که افرادی که با آگاهی این کار را انجام میدهند و به فرد درستکاری تهمتی می زنند حتماً در معرض کارمای عمل زشت خود واقع می شوند و کمترین اثرش محرومیت از درک حضور و وجود خداوند و البته پیش آمدن گرفتاری هایی در زندگی شان است که این افراد نمیتوانند محبت و عشق را در زندگی خود درک کنند.

5-طعنه و کنایه:

طعنه سخنی تلخ و تند، گاهی اوقات وقتی در جمعی حضور داریم و از کسی خوش مان نمی آید در کلام مان نسبت به آن شخص عباراتی وجود دارد که صرفاً متوجه اوست. ولی این عبارت ها با لحنی بسیار تند و تلخ بیان می شود و ممکن است موجب آزردگی طرف مقابل گردد. طعنه را زبان شر گفته اند.

6- فحش، کلمات رکیک:

یکی از عادتهای بدی که در اغلب جوامع وجود دارد استفاده از سخنان رکیک، فحش در گفتگوهای روزمره است. کلماتی که بار منفی انرژی بر عملکرد چاکرای گلو و تاثیر مخرب گذاشته و در موارد وخیم تر با جذب انگل های انرژی خوار به گلودرد و سرماخوردگی و غیره ختم می شود.

از دیگر مواردی که میتوان به انسداد چاکرای گلو اشاره کرد شامل:

عیب جویی کردن، سخن چینی، تملق و چاپلوسی، لعن و نفرین کردن، با مکر و حیله سخن گفتن، حرفهای ناامید کننده زدن، دادن القاب بد به دیگران، غیبت کردن، افشای اسرار، تحقیر و اهانت، پرحرفی، سرزنش کردن.

امروز روز اجابت است. روز اینکه فکر کنیم به تمام روزهای گذشته و به هفته هایی که گذشت و ما میتوانستیم بهترین عملکرد خودمان را داشته باشیم. به رفتارهای خوب و بدی که در حق خود و دیگران مرتکب شده ایم. به حقوقی که نسبت به خود و یا به دیگران ادا کرده یا نکرده ایم و پشیمانی نسبت به آنچه رخ داده و اظهار جبران عملکردهای خودمان نسبت به آنچه از دست رفته است.روزهایی زیادی هست که گاهی در خلال روزمرگی ها به شخصیت حُرّ فکر میکنم. حری که در سپاه دشمن و روبروی امام حسین علیه السلام قرار گرفته بود اما به ناگهان و با گرفتن تصمیمی درست که حتما به اذن و اشاره ی خداوند مهربان بوده است تمام زندگیش تغییر کرد و عاقبت به خیر شد. پس ما میتوانیم در همین لحظه برای تغییر گفتار و رفتار خود و جبران آنچه رفت اقدام کنیم. خدارا شکر کنیم که هنوز فرصت زندگی و حیات داریم.

کسی یک شبه اثرگذار نشده است. اینطور نیست که کلام کسی به دلمان بنشیند درحالیکه آن افراد مراقبه بر روی حرفها، رفتارها و حتی ذهن خود نداشته باشد. اگر می بینیم امروز کسی اثر ماندگاری بر روی ما داشته است، سخن کسی در لحظه باعث تغییر رفتار و عمل ما می شود همه و همه نتیجه ی مراقبت های روحی و معنوی و اخلاقی اوست. پس اینها ربطی به تحصیلات و ظواهر دنیای ما ندارد بلکه این روح ماست که باید هرچه بیشتر پاکیزه شود.

قلب ما مرکز حضور و وجود خداوند است. کلام ما بیانگر اعتقاد به این حضور و ظهور است و کسی یا کسانی که متوجه این حضور نیستند بی شک در مسیر خودسازی و مراقبه های روحی و اخلاقی قرار ندارند و به اندکی از دنیا همیشه خشنود و راضی اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۱:۳۴
mina nikseresht
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۸ ب.ظ

عشق راه گشا و حل کننده ی مشکلات شماست!

درسها و کتابهای دنیا، مرهمی است برای وقتی که توهمات دانایی مان بالا می زند و دلمان میخواهد اندرز بدهیم، موعظه کنیم، اطلاعات مان را در اختیار دیگران بگذاریم تا آنها راه درست زندگی کردن را بیاموزند و یا دوست داریم سبک و مدل زندگی مان که اینگونه زیستن چنین امکانات و دستاوردهایی برایمان داشته است را ترویج کنیم. آن چیزی که شما در ذهن تان درست یا غلط می نامید اشاره ی این متن نیست.

در بین این درس ها، آنها که معنا و مفهوم زندگی را به ما یاد می دهند کاربرد بیشتری برای فهم زندگی و چگونگی زیستن دارند. درس های زندگی که به ما کمک میکند خودمان را بهتر و بیشتر بشناسیم و به کمک این خودشناسی به قدرتهای درونی دسترسی پیدا کنیم. وقتی فهم دقیقی از خود بدست بیاوریم، تازه می فهمیم تمام آنچه که از قبل خواندیم و می دانستیم به کارمان نمی آید. نداهای درونی تان هوشیار می شود و حرکت به سمت مسیری که در زندگی شخصی شما چراغ راهتان خواهد بود روشن و پرنور می شود. در طول حرکت به سمت خودشناسی است که می آموزید برای سلامت قلب و روان تان لازم است هر حرفی را نشنوید، هر مطلبی را نخوانید، هر شخصی را دنبال نکنید و یا اصلاً چه اشخاصی را دنبال کنید که در فاز انرژی شما واقع شده اند. بله. فاز انرژی! زمانی که وارد تمرین های خودشناسی می شوید، یاد می گیرید که بدن شما سراسر انرژی است. این انرژی به شما در صورت فعال شدن کمک میکند تا دریافت هایتان از جهان پیرامون تان متفاوت تر از دیگران باشد. بحث انرژی ها در مباحث چاکراها مطرح می شود. میتوانید مباحث چاکراها را جستجو و در مورد آنها مقاله و مطالب بیشماری بخوانید. چاکراها منابع و مراکز اصلی انرژی هستند. زمانی که چاکراهای شما باز باشد(هفت چاکرا داریم) تبادلات انرژی های شما و دسترسی شما به منابع و امکاناتی که تقاضا می کنید بیشتر و بهتر خواهد بود.

یکی از دستورات روانی و معنوی که معلمان این عرصه به ما می آموزند مراقبه است. مراقبه یعنی حرفهای منفی، ناامیدکننده، یاس آور، کسالت بار، حسرت و تاسف بر گذشته و یادآوری آنها به ذهن و تمامی آنچه که شما را وارد فازهای منفی انرژی میکند و باعث مسدود شدن چاکراها می شود، از آنها باید دوری کنید. آدمهای منفی که فاز انرژی پایینی دارند و تمام حرفهایشان متمرکز بر موارد بالاست همه و همه شامل مراقبه میشود. مراقبه یعنی حتی زمانی که شما سکوت می کنید و حرفی نمی زنید و مراقب کلام تان هستید نیز مراقبه نامیده می شود.

من میشناسم دوستان عزیزم را که جز رتبه های برتر کنکور بوده اند. در شرح حالشان در تمام مدتی که درس میخوانده اند و یا مراقبه بر روی ذهن و تمرکز بر موفقیت داشته اند بدون استثنا این ذکر شده است که از تمامی آنچه که حواس شان را از خودشان و درس شان پرت می کرده است دوری و به عبارتی حذف کرده اند. در واقع آن مراقبه و تمرکز موجب فراهم کردن موفقیت آنها بوده است. تمرکز روی چیزی که جزء هدفهای زندگی شان بوده است.

افرادی که چاکراهای آنها مسدود نباشد و تبادلات انرژی خوبی در آن برقرار باشد ( به نوعی بعضی ها از آن به الهامات قلبی اشاره می کنند) الهامات درونی شان بیشتر خواهد بود. نفس شان در اختیارشان بوده و اراده های قوی دارند. وقتی نفس و روح سبک می شود، انرژی دریافتی نیز از عالم بالا بیشتر خواهد بود. زمانی که در جریان مشکلات قرار بگیرید، مثلا مشکلات مالی روح شما به شما می گوید باید چه کنید. در همان زمان هاست که گشایش های مالی با پیش آمدن اتفاقاتی مثبت رخ میدهد. چون این روح و نداهای قلب شماست که در اثر مراقبت به شما راه را نشان میدهد. آن وقت بیشتر در معرض دریافت عشق الهی قرار خواهند گرفت و محبت بیشتری را نیز دریافت خواهند کرد. قلب آنها شفاف است، تیرگی و تاریکی در آن نیست و البته که چاکرای قلب که باز باشد بعضی میتوانند عشق پاک را تجربه کنند و به همان میزان زندگی عاشقانه را تجربه خواهند کرد. عشق آنها وسیله ای می شود برای هرچه بیشتر رسیدن به عشق الهی و دریافت انرژی الهی که برطرف کننده ی غم و اندوه درونی و ناامیدی است.

در چندین مقاله بخش هایی از کتاب کاترین پاندر به نام از دولت عشق؛ در این کتاب زیبا و اثرگذار به موارد زیادی برای دست یابی به عشق الهی اشاره کرده است. نوشتن نامه به فرشتگان که زمینه ساز ثروت، علم، گره گشایی از مشکلات و گرفتگی های روانی است موارد مورد اشاره ی این کتاب است. کاترین پاندر عشق الهی را گشاینده ی مشکلات افرادی ذکر میکند که به او بعد از خواندن این کتاب نامه نوشتند و از مشکلات ناینحل شان به او گفتند. عشق الهی، تبلور انرژی فوق العاده ای است که آنها در تمام مدتی که از آن بی اطلاع بودند در مشکلات خود غرق می شدند. بی آنکه راه گشایش را بدانند. بخشیدن، گذشت، محبت، تواضع، فروتنی و مهر و در نهایت خالص و یکی شدن با خداوند راه بینهایتی است که بروی تمام انسان ها باز است. منتها آدمها در گیر و دار صفات رذیله و منفی اخلاقی وقتی گیر میکنند راه نجات به روی آنها بسته شده و در نهایت گرفتار مشکلات و موانعی در زندگی می شوند.

قطعاً و حتماً شما در مسیری که واقع می شود چه دکتر باشید، چه استاد دانشگاه، چه وزیر و وکیل و ... دارای هر سمت و رتبه ای که باشید جایی در زندگی به بن بست خواهید رسید که با از دست دادنها و یا گرفتاری ها به شما یادآوری شود که تنها عشق الهی راه نجات و دستاویز بشر برای عبور از سختی های زندگیش است. میزان معلومات شما و درجات و اعتبارات علمی تان نیز تعیین کننده ی اتفاقات زندگی که قرار است در مسیر شما واقع شود نیست. البته که بعضی ها متاسفانه آنقدر غره به معلومات و دانسته های دنیایی خود می شوند که فراموش میکنند تنها با اشاره و اذنی از سمت خداوند ممکن است تمام آن چه که دارند را از دست بدهند.

در این عالم رمزهایی وجود دارد که پیگیری و مطالعه درباره ی آنها میتواند چراغ و روشنایی ما باشد برای حرکت به سمت زندگی سالمتر و بهتر که در این دنیا موردنیازمان است.

خداوند مهربان سوره ای در قرآن کریم بر پیامبرش نازل کرده است به نام سوره ی مزمل؛ بنده اسم سوره ی مزمل را سوره ی عاشقی گذاشته ام. چرا؟ چون هرکسی عاشق خداوند شود امکان ندارد با این سوره انس نگیرد. بگذارید مثالی بزنم:

اگر عشق را در زندگی تجربه کنید، همیشه برای در اختیار داشتن محبوب و معشوقه تان نیاز به زمان هایی دارید که با او خلوت کنید. محبت های خاص و ویژه تان را نثارش کنید و او را متوجه این سازید که عشق او در قلب تان چقدر شعله ور و مراتب این دوست داشتن تا چه اندازه در زندگیتان اثرگذار بوده است. شما قلب تان را مالامال از عشق محبوب تان می بینید، طاقت دوری و اندوه نبودن او را ندارید. اگر یک روز فراقی برایتان حاصل شود، جای خالیش قلب تان را اذیت میکند و....

اگر دوست داشتید عشق خداوند را تجربه کنید و بدانید او برای کسی که عاشقانه او را صدا می زند و وعده ی ملاقات تعیین میکند چه سخنانی را گفته است، این سوره را بخوانید. با این سوره عاشقی کنید و به مرور اثرات آن را در زندگی تان و در روح و روان تان درک خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۱۹:۰۸
mina nikseresht
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ب.ظ

حفره های خالی که هیچ گاه پُر نمی شود!

درس میخوانیم، مدرسه می رویم، دانشگاه تعلیم می بینیم،وارد اجتماع و محیط پیرامون مان می شویم تا مهارتهای خود را توسعه بدهیم. آموزگاران، استادان و مربیان آموزشی مان را قدر می نهیم که به ما درس و تعلیم داده اند و می گذریم از آنها که نه تنها چیزی یادمان ندادند بلکه مجبور بودیم معلم خصوصی و آموزشی خارج از مدرسه، دانشگاه اختیار نهیم تا بتوانیم هرطور شده خود را به مقاطع بالا برسانیم.

اما در این بین وقتی وارد زندگی واقعی مان می شویم، هرقدر مهارت و تجربه کسب می کنیم، دکتر، مهندس، معلم، استاد و تمام آنچه که برای آن سالها درس خواندیم، تعلیم دیدیم، روزی به جایی خواهیم رسید که بفهمیم آنقدرها هم که فکر می کردیم، به کارمان نیامد. درست و دقیقاً جایی که زندگی حفره های خالی را برایمان باز میکند و ما باید آن را با مهارت های زندگی پر کنیم نه با درس هایی که آموختیم. این حفره ها گاهی آنقدر عمیق می شوند که ما را به سمت ناامیدی، سیاهی، تباهی و ذلت پیش می برد. با از دست دادن، با زندگی های اجباری، با لبخندهای نمایشی، با غصه های پنهان در دل و باتمام سایه های شخصیتی مان. تظاهر می کنیم زندگی خوبی داریم، تظاهر می کنیم پول تمام مشکلات مان را حل کرده است، تظاهر می کنیم موقعیت های شغلی و اجتماعی مان شهوت شهرت و نام و مقام و جایگاه مان را فروکش کرد اما از درون خالیِ خالی هستیم و از ما جز مشتی غرور کاذب و خودارزشمند کاذب تر چیزی باقی نمی ماند.

از همه بدتر حال بد را کمال گرایانی دارند که تا آخرین نفس دویده اند. آنقدر دویده اند که وقتی می رسند باز هم حالشان خوب نیست. باز هم نمی توانند این حفره های خالی زندگی شان را پر کنند.

میدانید چرا این حفره های درونی بعضی هیچ گاه پر نمی شود؟ بیشتر می دود، بیشتر درس میخواند، تا مادامی که عمر هست، تا وقتی نفس می کشد، هنوز هم کار میکند صبح تا شب، هنوز هم همان آدم مغرور 4 سال پیش است. تازه آنجا که هنوز کسی نبود، چیزی نبود، صدایی نداشت و ... اینها برکات تحصیلات دنیاست! هنوز هم همان آدم تنگ نظر و دل تنگ 5سال قبل است. از موفقیت دیگری در هر موضوع و زمینه ای درونش آتش به پا می شود یا در دل طرفش را خورد می کند یا بر زبان. بالاخره جایی را پیدا میکند که به او بفهماند تو کسی نیستی، من بهتر و بالاترم(حرفهای شیطان).

چرا با وجود پول، با وجود تحصیلات، با وجود ظاهر و اندامی ایده آل، با وجود خانواده و فامیل، با وجود پُز افتخارات و مقامات و کرامات، با وجود تمامی اینها باز هم این حفره های خالی بعضی پُر نمی شود؟

خداااااااااا.

این تمام آن چیزی است که میخواستم از اول بنویسم. ما در تمام زندگی مان فراموش می کنیم چرا خلق شدیم، هدف خلقت ما چه بود؟ تمام زندگی را باید به دنبال چه چیزی باشیم و چرا تمام چیزهایی که در زندگی بدست می آوریم، را باید بدست بیاوریم؟

می دانی چرا آن حفره های خالی هیچ وقت پُر نمی شود؟ تفریح می روند، مسافرت های آن چنانی، تفریحات لاکچری، عکس های یادگاری با لبخندهای لحظه ای و اندوه های همیشگی، تولد، سالگرد، ماهگرد، ماه عسل، سینما، تحصیلات عالیه، خانه و ماشین و زندگی عالی ولی حفره ای درونش خالی است. آنقدر که باز هم دنبال چیزی می گردد که بتواند با آن، آنها را پر کند ولی نمی فهمد! چون هدف زندگی را نفهمیده است. انگار من می روم تحصیل می کنم، مدرک در فلان دانشگاه بگیرم یا افتخارات دیگری که جامعه به آن پاداش و تحسین میدهد در هر موضوع و گرایشی دیگری و من آنها را هرجا که بتوانم قید کنم تا دیگران بفهمند من چقدر مهمم، من چقدر آدم با شخصیت و قابل احترام و فلان و بیثارم. (ده بار بعضی حرفها را می نویسم و پاک میکنم از دست بعضی که هنوز هم همان قدر نفهمند که اصلاً دلشان را به همین ظواهر خوش میکنند و درگیر به به و چه چه دیگرانند، آفرین گفتن های توخالی دیگران و از آن طرف غَره رفتن به خود که انگار اصلاً باور نکرده اند قرار است بمیرند. همین قدر مغرور و از خودراضی!!! خدا!!!!!)

من و تو خلق شدیم برای خودشناسی نه دیگر شناسی. نه بررسی عیبها و ضعفهای دیگران. برای خودم، برای خودت. منتها به جای خودشناسی و تعالی روح که تمام سیر و تعالی ما در این است که آنوقت لازم نیست دنبال خیلی چیزها بدوی، آنها خود به سمت تو می آیند. لازم نیست صبح تا شب جان بکنی تا پول داشته باشی، پول خودش به تو داده می شود. منتها تمام تلاش ما برای خودشناسی و رفتن به سمت تعالی روح نیست. چون نمی دانیم رفتن به این سمت یعنی کمال و قدرت روح. فعال شدن انرژی های معنوی درونی. توجه به خالق و خواست او.

خالی کردن قلب از تیرگی، تاریکی. خیرخواهی، گذشت، هیچ شدن، هیچ شدن، هیچ شدن.

بارها و بارها به این فکر میکنم که چرا دعاها اجابت نمی شود؟ چهارچیز هست در این زمینه که تا زمانی که به نقطه ی صفر نرسی آرزوهایت اجابت نمی شود. البته که اگر شما خودت و قدرت ذهنت را همه کاری میدانی حرفم با شما نیست. چرا؟ چون زندگی دقیقاً شما را به جایی خواهد رساند که بفهمی تو باز هم هیچ کاره ای. چطور؟ با از دست دادن همان چیزهایی که فکر می کنی میتوانی با داشتن و بدست گرفتن قدرت آنها به آرزوهایت برسی. آنقدر از دست می دهی که به زمین بیافتی.

1-غرور: غرور از کجا می آید؟ از نفس. من کسی هستم برای خودم، هر کسی در هر موضوعی و در هر سمت و جایگاهی میتواند این حالت را داشته باشد. یکی با معنویت، دین و مذهب، یکی با تحصیلات و جایگاه علمی، یکی با موقعیت های مالی و اقتصادی، یکی با موقعیت های اجتماعی و یا خانوادگی و... ؛ حضرت یعقوب علیه السلام و خاندانش بالاترین افتخارات زمان خودشان را داشتند. زیبا، ثروتمند و گل درشت آن زمان. پیامبر خدا هم که بود ته و اوج جایگاه ها و افتخارات دنیا. زندگی با غرورش کاری کرد تا ایشان را متوجه این کند این حفره ی خالی با غرور پر نمی شود با خدا باید پر شود. اینکه اگر او نباشد و خواست و اذن او نباشد هیچ کدام اینها ذره ای ارزش ندارد. دعاهایش اجابت نمیشد تا زمانی که صفر صفر شدند. خانواده به گِل نشست. تمام اسم و رسم و مال و ثروت از بین رفت و یوسف که داستانش را میتوانید بخوانید. لازم نیست راه دوری برویم. خودتان بگردید و ببینید تمام آنهایی که با غرور ظلمی کردند، با غرور قدرتی بدست آوردند، با غرور به خود و تمام آنچه که بود و هست بالیدند چه سرانجامی داشتند، دارند یا خواهند داشت؟

تا زمانی که غرور همراه شما باشد دعایی اجابت نمی شود! چه بسا که به مرور چیزهایی هم از دست شما بیرون برود تا درس زندگی را بیاموزید که تا هیچ نشوید، تا خودتان را زمین نزنید به تعالی روح و خودسازی نخواهید رسید و اجابت دعا هم در راستای خودسازی است که رُخ خواهد داد. ناامیدی مطلق از تمام دنیا و اهلی که اهل دنیایند نه صاحب آن.

2-حرص: آدمهای حریص همیشه در حال رفتن و دویدند. تمامی ندارد. هیچ کارشان. به هرطرفی که می روند، باز هم حالشان خوب نیست. باز هم حرص می زنند. باز هم از دست این و آن نگاه میکنند تا برسند، بخرند، داشته باشند. تمام غم و غصه شان همین است. حرص می زنند. حرص دل را سیاه میکند. آدم را خودخواه میکند، به فکر دیگران نمی توانم باشم. حرص خوب زندگی کردن، حرص همیشه شاد بودن و بی غصه زندگی کردن، حرص داشتن خوشی، حرص تفریح، حرص خانه و ماشین و هرچه بالاتر و بیشتر بهتر ولی حرص آدم را فرو می برد. به باتلاقی به نام ناتمامی زندگی. اگر جدول فرکانس های انسان را داشته باشید حرص انرژی انسان را پایین می آورد. برای همین آنها که همش حرص می زنند و سیر نمی شوند حالشان خوب نیست. همیشه هم همین است.

3-شهوت: آدمی با نفس خلق شده است و در قرآن است که خداوند امر فرمود آنهایی اهل نجاتند که بر نفس خود فائق آیند و تقوا پیشه کنند. شهوت منجر به حرص می شود و آدمی هرچه حریص تر، طماع تر و قطعاً در جاهایی هم حتماً به سمت ظلم به دیگران خواهد رفت. شهوت از کجاست؟ خودخواهی؛ فقط خودم در بین باشم. پیروان شهوت در تاریکی و ظلمت فرو می روند. شهوت در همه چیز است. شهوت شهرت، شهوت پول، شهوت شکم، شهوت تحصیل و ....

شهوت نیز همچون غرور دل و قلب را تیره و تاریک خواهد کرد و چه جایی است برای اجابت و سبک بالی روح.

4-وابستگی: آدمها به همه چیز وابسته می شوند. اول از همه به خودشان و توانایی هایشان، به امکانات و دارایی هایشان در همه جا وابستگی ظهور و بروز دارد.پدر و مادر و حمایت آنها، فرزند، همسر، خانواده و ... تمام آن چیزی که شما را به غیر خداوند وابسته می کند محل ظهور وابستگی است. زندگی دقیقاً طوری برای شما پیش می رود که به سمت از دست دادن پیش بروید. اشتباه نکنید، انس گرفتن و مورد محبت قرار دادن و محبت گرفتن همه و همه خوب است اما نباید آنقدر وابسته شویم که خداوند را فراموش کنیم. اینکه همه کاره اوست و اراده ی او در پس تمام هستی و متعلقات ما قرار گرفته است. وقتی بیش از حد به چیزی وابسته می شوید و با آن افتخار می کنید و میخواهید حفره های خالی درون تان را با اینها پُر کنید دقیقاً به سمتی پیش خواهید رفت که بفهمید تنها و تنها باید به خداوند متکی باشید. اوست قدرت و مهر بی پایانی که حرکت به سمت او شما را قوی تر و محکم تر خواهد کرد. تصور کنید روزی تنها شمایید که در حضور او حاضر خواهید شد و هیچ چیز و هیچ کسی را نمی توانید همراه خودتان داشته باشید.

دقیقاً زمانی که درون تان خالی خالی می شود و تمام توجه و تمرکزتان به هستی ترین هستی عالم خداوند معطوف می شود، زمانی که قلب تان را از تیرگی ها و تاریکی های روحی صاف می کنید، مهر می ورزید، عشق می دهید بی هیچ توقعی و انتظار پاداشی از طرف مقابل، زمانی که به این حقیقت آگاه می شوید که از درون هرچه خالی تر انرژی و مغناطیس هستی به سمت شما سرازیر خواهد شد تا به شما آنچه را که طلب کرده اید برساند و البته در آن زمان است که شما دنبال خداوند هستید نه نیازمندی هایتان.

باید بُرید تا رسید. آن هم نه برای آنکه برسید بلکه برای آنکه آن حفره های خالی که درون تان شعله می کشد و با هیچ چیزی پُر نمی شود، با وجود خداوند و حضور او در قلب تان و توجه تمام به او، آن عشق و برکت و فراوانی که میخواهید را دریافت کنید.

یا علی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۱۶
mina nikseresht
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ ق.ظ

دست بالای دست بسیار است.

می دانم این روزها خیلی ها به خاطر شرایط اجتماعی و اقتصادی کم حوصله اند و البته که تنها چیزی که هیچ گاه شاید حوصله نداشته باشند همین مطالعه باشد اما مطالعات دانشمندان ثابت کرده است که افرادی که اهل مطالعه اند در کسب مهارت های زندگی و خودشناسی موفق تر عمل کرده اند. خواندن این مطلب تنها 10 دقیقه از 24 ساعت شبانه روز شما را می گیرد و فکر نکنم 10 دقیقه زمان زیادی برای دانستن باشد.

خودسازی و معرفت به نفس نیاز به شناخت خداوند و شناخت خود دارد. در این مسیر هرچه بیشتر پیش بروید، بیشتر می فهمید که تمام آنها که به علومی رسیده اند و حقایقی برایشان روشن و هویدا شده است در مسیر خودسازی و معرفت خداوند قرار گرفته بودند. در شرایطی که قرار گرفته ایم در نگاه جامعه شناسی و ارزش گذاری انسانی برای اغلب افراد، ارزش آدمها را مادیات تعیین میکند در حالیکه آنچه که به انسان در نزد خداوند و محبوبینش اعتبار و جایگاه خاصی می بخشد، رفتار و اخلاق و داشتن معرفت و شناخت به خود است. هرچه انسان در این مسیر بالا می رود در نزد خداوند محبوب تر می شود و البته که در مسیر زندگی خود نیز این سیر و تعالی را موفق تر طی خواهد نمود.

خودسازی چیزی فراتر از درسها و کتابهایی است که ما در مدرسه و دانشگاه میخوانیم. شناخت خود، شناخت استعدادها و توانایی های ذاتی و بالقوه ای که خداوند در وجود ما به ودیعه گذاشته است تا با آنها به خودش برسیم و این به او رسیدن قطعاً ثمرات و برکات عجیبی دارد که بهترینش آرامش است در زمانی که قلب های کوچک با حوادث روزگار بر خود می پیچند، امیدها کمرنگ می شود و راه رسیدن به مراتب دنیا سخت تر و سخت تر به نظر می رسد.

در معارف الهی و در کتب خودشناسی به مراتب ایمان اشاره می شود. نشانه هایی که اگر در کسی باشد نشانه ی شناخت او از خداوند و شناخت خود است. در این روزهایی که ایام عزاداری سالار شهیدان است بسیار می بینیم افرادی را که به طاعات و رفتارهای معنوی خود می بالند، خود را بهتر و منزه تر از دیگرانی حساب میکنند که از این موضوع بی اطلاعند و یا درک شفافی از موضوع ندارند و مشغول به زندگی روزمره خود روزگار می گذرانند. با چند بار نماز اول وقت خواندن و چندسفر زیارتی و یا تحصیلات عالیه و موقعیت های شغلی آن چنان به خود می بالد که انگار تمام دنیا را زیر دست او اداره می شود و متاسفانه این رفتارها زیاد به چشم میخورد. معرفی صفت تواضع در زبان نیست بلکه در رفتار است که نمود پیدا میکند. تحقیر دیگران، سرزنش و توهین به شعور و موقعیت هایی که دارند همه نشانه ی عجب و تکبر من است. چرا؟ در زمانی من لب به سرزنش و توهین و ظلم به دیگری باز میکنم که خودم را در موقعیتی بالاتر فرض کرده ام و این اجازه را به خودم می دهم که فارغ از ادب و احترام و تواضع با دیگران رفتار کنم. در حالیکه با توجه به تمام روایت های معصومین این رفتار بدون شک علامت تکبر و عجب و خودبزرگ بینی است. افرادی که هرچند زباناً خود را انسان متواضع و خداپرستی معرفی می کنند اما در عمل و در رفتار سراسر عجب به کردار و رفتار و موقعیت ها و شرایط خود از هر نظری که جز امتیازات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و رفاهی محسوب می شود میدانند. اما غافل از اینکه در مسیر خودشناسی و معرفت آن چیزی که حقایق و مسیر را برای شما روشن میکند همین زمین زدن خود است. اینکه در هر حالت و شرایطی هیچ گاه حتی احساس نکنم برتری نسبت به کسی دارم یا حتی به خودم اجازه بدهم زباناً کسی را سرزنشی کنم که نشانه ی عجب و تکبر من باشد.

مزیت خودشناسی چیست؟ چرا اینقدر تاکید به خودشناسی می شود؟ خودسازی یعنی لیاقت کنترل انرژی برای خلق هر آنچه در افکار پاک ایجاد می شود به همین دلیل باید جسم و روح و قلب از ناپاکی ها پاک شود در غیر این صورت آن لیاقت داده نخواهد شد. دعوای بین تاریکی و روشنایی بر سر تغذیه ی انرژی است و بس. اگر قدرت خودشناسی را بدانیم و بفهمیم در تمام عمر بدنبال آن خواهیم بود. در خودشناسی است که شما میتوانید شرایط و اوضاع زندگی تان را تغییر بدهید و انسداد انرژی اتفاق نمی افتد. می دانید که یکی از علت های تاخیر در بعضی خواسته ها، برمی گردد به انسداد انرژی شما در چاکراها و.... باقی ماجرا بماند برای روزی دیگر که مطلبی در این باره بنویسم.

برگردیم به عجب و نکوهش آن از زبان معصومین و البته اشاره به کارمای آن برای ما در قبال پیش گرفتن این رفتار.

نوشته بود: رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم شخصاً در مسابقات سوارکاری شرکت میکرد. گاهی با اسب و گاهی با شتر. مخصوصاً با شتری که به سرعت معروف بود و در هر مسابقه ای برنده شده بود. برخی اصحاب فکر میکردند که چون این شتر پیامبر است همیشه برنده می شود و لذا در این دنیا شتری وجود ندارد که با آن برابری کند. تا اینکه روزی عربی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و گفت میخواهم با شتر پیامبر مسابقه دهم. پیامبر نیز پذیرفت که خود سوار بر آن شتر شود. از مدینه خارج شدند و مسابقه ی دونفره از نقطه ی مورد نظر به سمت جمعیت شروع شد. برخلاف انتظار مردم که با هیجان مسابقه را دنبال میکردند، شتر مرد عرب، شتر پیامبر را پشت سر گذاشت و برنده شد. برخی اصحاب خیلی ناراحت بودند و گویا این جریان به عقاید آنها لطمه زده بود. رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: اینکه ناراحتی ندارد. شتر من همیشه برنده می شد و فکر می کرد بالادست ندارد، اما این سنت الهی است که روی هر دستی، دستی دیگر پیدا می شود. وَ فوقَ کُلّ ذی علمٍ علیم(یوسف،76) توجه به این اصل و سنت الهی مانع گرفتار شدن به عجب است.

عجب خودپسندی و خودبزرگ بینی است. اینکه من دیگران را به هر طریقی که میتوانم تحقیر و سرزنش کنم نمونه ای از عجب است. یک درجه بالاتر از عُجب، «ادلال» است به معنی ناز و عشوه و توقع مدح و ثنا یا توقع پاداش و جزا. در این ارتباط با خدا می توان شخص مدّل را شخص طلبکار نامید. امام صادق علیه السلام فرموده اند: نه نماز، بلکه هیچ عمل از شخص طلبکار صعود نمیکند.

عجب آن است که کارهای خود را بزرگ بشمارم و به چشم خود آنها را بپسندم و آن را به خود نسبت دهم ( نه از خدا).

در تمام احادیث رسیده از معصومین که این چندروز خواندم هیچ گناه و رفتاری را بالاتر از عجب معرفی نکرده اند. آنقدر که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: اگر هیچ گناه نکرده باشید، بر شما از سخت ترین گناهان می ترسم و آن عجب است.

عجیب تر اینکه کارمایی که برای رفتار عجب درنظر گرفته اند هم باعث این می شود کمی به رفتار و گفتار خود دقت کنم تا گرفتار این نشوم. روایت شده است کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به آن عجب کرده، بی بهره می سازند تا بداند چقدر عاجز و فقیر است. چنان که با ابلیس کردند. ابلیس که به شش هزار سال عبادت خود در عرش الهی می نازید. خداوند فرمود: برو بیرون!(اعراف،13)

بیان جامع را امام خمینی در کتاب چهل حدیث (ص 69 و 63) فرموده: و بدان که برای عجب درجاتی است:

مرحله ی اول: عجب به ایمان و معارف حقه است و در مقابل آن عجب به کفر و شرک و عقاید باطله.

مرحله ی دوم: عجب به ملکات فاضله و صفات حمیده و در مقابل آن، عجب به سیئات اخلاقی.

مرحله ی سوم: عجب به اعمال صالحه و افعال حسنه است و در ازاء آن عجب به اعمال قبیحه و افعال نابهنجار.

در نهایت برای عجب و رفتاری که بالاتر از گناه تعریف شده به همین سخن پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم بسنده می کنیم که فرموده اند:

عجب و خودپسندی شخص، اعمال او را تباه میکند و خشم الهی را نیز برمی انگیزد. خداوند به ما کمک کند که لحظه ای گرفتار صفت زشت عجب و تکبر نشویم که قطعاً به همان یک لحظه تمام آنچه را که به آن بالیده ایم و افتخارمان بوده است صاحب نعمت آن را از ما خواهد گرفت.

در این عالم پهناور که خداوند مجری و صاحب آن است (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ) که هیچ نیرو، حرکت و جنبشی بدون اذن و اراده ی او نیست ما هیچ کاره ایم و این از کم خردی من است که احساس کنم میتوانم به دارایی، موقعیت و صفت و یا حتی عبادتی که دیگران ندارند و من دارم به خودم ببالم و خودم را بهتر و برتر حساب کنم و در زبان به سرزنش و تحقیر دیگران دست بزنم که البته نشانه ی احساس بی ارزشی های درونی من است که باز هم برمی گردد به خودشناسی و قدم گذاشتن در مسیر خودشناسی و اصلاح خود...

یاعلی....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۴۷
mina nikseresht

زمانی که باید مطلبی بنویسم آنقدر مطالب در ذهنم رژه می روند که تا آنها را ننویسم دست از سر مغزم برنمی دارند و برعکس زمانی که همین طور از ذهنم صدایی درنمی آید و اراده ای هست که بتوانم بنویسم اما کلمه ای روی صفحه درج نمی شود یا مطلبی به ذهنم نمی رسد تا آنها را از فکرم بیرون بریزم، نمی نویسم.

چندروزی است که مکانیسم های دفاعی روان با دیدن رفتارهایی در ذهنم رژه می روند که خواندن این مطلب برای شما خالی از لطف نیست. چرا که انسان میتواند به مراحلی در تعالی روح برسد که برای خودش هم عجیب خواهد بود زمانی که درکی از این مرحله ندارد یا نمیداند که این قابلیت در او به ودیعه گذاشته شده است. عده ای به این مراحل می رسند و از آن به نفع زندگی و تعالی روح خود بهره می برند و عده ای هم نه. درگیر عالم ماده و جسم خود هستند.

سازوکار دفاعی عبارت است از واکنش ناخودآگاه خود (من) به عنوان قسمتی از شخصیت به منظور کاهش اضطراب از طریق تغییر در ادراک واقعیت. مکانیسم‌های دفاعی شیوه‌هایی هستند که افراد به‌طور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطراب‌آور به کار می‌برند، تا از خود در برابر آسیب‌های روانی محافظت کنند. اندیشه ی به‌کار گرفتن این اعمال دفاعی در سال ۱۸۹۴ توسط زیگموند فروید مطرح شد. به نظر او، سازوکارهای دفاعی موجب کنار زدن افکار متعارض یا ناخوشایند از حیطه ی هوشیاری شده و به این ترتیب اضطراب را در فرد کاهش می‌دهند. پژوهشگران دریافته‌اند که سلامت روانی با چگونگی به‌کارگیری سازوکارهای دفاعی پذیرفته‌شده ارتباط دارد. افرادی که این سازوکارها را به کار می‌برند با اضطراب به‌خوبی مقابله می‌کنند و پاسخ سازگارانه به کشمکش‌ها می‌دهند. این پژوهشگران همچنین دریافته‌اند که آسیب‌شناسی روانی با به‌کارگیری سازوکارهای دفاعی ناپسند ارتباط دارد.

در واقع مکانیسم های دفاعی زمانی توسط فرد مورد استفاده قرار می گیرد که میخواهد از خودش در برابر ورود عوامل اضطراب آور به روان جلوگیری کند.(محافظت از خود)

استفاده از این مکانیسم ها در افراد بسته به نوع شخصیت و رفتار متفاوت است. چیزی که همیشه برای خود من در استفاده از این مکانیسم نمود دارد ناخودآگاه بودن آن است. یعنی زمانی که به خود فرد این موضوع را بیان کنید بی شک او انکار خواهد کرد. یعنی اینکه چنین چیزی در او وجود دارد را انکار میکند.

اگر شما به فردی که حسود است بگویید در چنین موقعیتی و چنین زمانی و نسبت به چنین چیزی نسبت به شما دچار حسادت بوده است بی شک انکار خواهد کرد بی آنکه بداند دارد از چنین مکانیسمی استفاده میکند.

آیا من افراد حسود دور و برم را می شناسم؟ بله! آیا در فضای مجازی هم آنها باز هم دارای چنین ویژگی و خصیصه ای هستند؟ بله! آیا نسبت به استفاده از این مکانیسم های دفاعی توسط آنها آگاهی دارم و متوجه میشم چطور در حال استفاده از این مکانیسم هستند؟ بله! آیا به روی شان می آورم؟ خیر! پس چکار میکنم؟ زمانی که ویژگی های روانی و شخصیتی را بشناسیم، حتی اگر خودش نسبت به این ویژگی دچار انکار یا محافظه کاری باشد اما قطعاً چنین افرادی فقط انرژی های پیرامون شما را اعم از ذهنی و جسمی ضعیف میکنند و با راه دادن این افراد به حوزه ی ارتباطی و انرژی خود، دچار افت سطح انرژی خواهید شد. از آن طرف حتماً شما باید خودتان را با انجام اعمال معنوی، مراقبت های روحی و تلقین های مثبت و البته انجام یک سری تمارین قوی کنید و سطح انرژی خود را بالا ببرید تا اثر این انرژی های منفی خنثی شود. به هرحال هر صفت و ویژگی منفی اثری منفی دارد. خشم، دروغ، غرور، نفرت، کینه، سوءظن، حسادت و.... همه دربردارنده ی انرژی منفی است و اگر شما بر روی معاشرت ها و مجاور بودن خود با افرادی دارای چنین خصیصه هایی دقت نداشته باشید به مرور این اُفت انرژی را در خود شاهد خواهید بود.

چندروز قبل زمانی که مطلب قبلی را در وبلاگم گذاشته بودم، دقیقاً در همان روز فردی که همیشه نسبت به من دچار حسادت بوده و هست مطلبی را گذاشته بود در ستایش از فردی و شروع به چاپلوسی کرده بود. از نظر من تاثیر فردی که در زندگی فردی واضح است آنقدر نیاز به بزرگنمایی و در چشم دیگران فرو کردن ندارد اگر هم باشد که همه بدان واقف باشند و من شروع به ستایش آن فرد کنم اسمش می شود چاپلوسی که البته بعضاً افرادی با این ویژگی انس گرفته اند و تا زمانی که دست به انکار ویژگی های منفی خودم می زنم شخصیتم تغییری نمیکند. آن وقت است که متوجه می شم فرد در اینجا از چه مکانیسمی استفاده میکند؟ مکانیسم جابه جایی یا انتقال: انتقال تکانه ( هیجانات) به فردی دیگر. زمانی که حسادت به فرد غالب می شود به فکر دور کردن این حس در آن لحظات به جای درمان آن است و البته راحت ترین ابزار برای فردی که دنبال خودسازی نیست و به ارزش آن هم در قبال این ویژگی ها و خصیصه های منفی آگاه نیست، استفاده از مکانیسم های دفاعی برای تخلیه ی هیجانات است.

تعریف مکانیسم جابجایی: انتقال احساسات، هیجانات و تکانه‌های اضطراب زا از یک شخص یا شیء تهدیدکننده و غیرقابل دسترس به فرد یا شیء امن تر و قابل پذیرش تر. تخلیه احساسات فروخورده بر سر اهدافی با خطر کمتر.

افراد به طور ناخودآگاه از مکانیسم های دفاعی استفاده میکنند و البته تشخیص این رفتار توسط روان شناس کار آسانی است. تنها شناخت، مصاحبه و تسلط به محتوا.

این سخن را از بنده همیشه به یادگار داشته باشید: زمانی که فردی به خودشناسی می رسد، ویژگی ها، توانمندی ها، قابلیت های انسان و جایگاه او در نظام آفرینش برایش ارزش حساب می شوند آن وقت در این مسیر قدم برمی دارد. هرچه بیشتر پیش برود به کمال خود نزدیک تر می شود. هرچند که در این راه سختی های بسیاری شامل حال فرد می شود اما همیشه تمام تمرکز و ذهنیت فرد حول خودشناسی و تعالی روحی و اخلاقی و معنوی خود است کما اینکه در این مسیر هم از ارتقای روحی خود برای رسیدن به قابلیت ها و توانمندی هایی برخوردار خواهد شد که حتماً در زندگیش راهنمای اوست. این توانایی ها به شما کمک میکند مسیر را تشخیص بدهید، انسان ها و افراد پیرامون تان را بهتر بشناسید و در واقع از خود در برابر آسیب ها حفاظت کنید. آن وقت بسیاری از ارزش ها و اموری که دیگران با آن سرگرمند و بدانها مشغول و تمام ذهنیت شان دنیایشان و امور مادی است برای شما بی ارزش می شود.

آیا زمانی که بدین قابلیت ها دست یابید میتوانید دیگران را بشناسید، دوست و دشمن خود را تشخیص بدهید، بدانید کدام راه و کدام مسیر و کدام همسفر را انتخاب کنید؟ بله.

زمانی بود که من توانایی تشخیص هیچ چیزی را جز همان اطلاعات کتبی و شفاهی که دریافت می کردم نداشتم اما امروز بدین واقفم چه کسانی پشت سرم حرف می زنند، چه کسانی باعث و بانی فتنه بودند و هستند، چه کسانی دوست و چه کسانی دشمنم بوده و هستند، چه کسانی خیرخواه من و چه کسانی در ظاهر دوست و در باطن دشمن منند، چه کسانی نسبت به چه چیزهایی احساس حسادت دارند و یا خواهان موفقیت های بیشتر و روزافزونم هستند؟

مطمئناً زمانی که قابلیت ها را دریافت کنید و با تمرین و خودشناسی به این مرحله برسید، قلب تان آنقدر شفاف خواهد شد که همه چیز در آن منعکس شود. بعد زمان و مسافت در این دریافت ها اثری ندارد. شما میتوانید از هزاران هزاران کیلومتر دورتر انرژی منفی یا مثبت افراد رادریافت کنید، میتوانید صدای درونی آنها و حال آنها را نسبت به خودتان درک کنید و زمانی این اتفاق می افتد که قلب و ذهن شما آنقدر شفاف باشد که منبع درک و دریافت شود. هرچند که ممکن است اذیت کننده باشد اما به مرور یاد خواهید گرفت کی و چطور و چگونه به کمک شما می آید...

مطمئناً اگر فردی به دنبال خودسازی باشد، صرفاً زدن حرفهای قشنگ و دیدن و تحسین آن توسط دیگران به درد نمیخورد بلکه این اثر در رفتار مشاهده خواهد شد. به عنوان مثال فردی که حسود باشد اگر به دنبال اصلاح خود باشد به جای استفاده از مکانیسم های روانی و نمودهای بیرونی آن، حتماً درصدد اصلاح خود خواهد بود. یا فردی که پشت سر دیگران فتنه انگیزی و بدخواهی میکند و یا اگر فردی موفقیتی از نظر او داشته باشد به هر عنوانی در هر شرایطی بدنبال تحقیر فرد می گردد با دانستن اینکه انسان چه توانایی هایی دارد خود را اصلاح میکند تا به آن مراحل برسد اما برعکس تکرار این رفتارها چشم و قلب را کورتر و کورتر خواهد کرد.

خودشناسی راه سخت اما شیرین،پرقدرت و پردستاوردی است...

گاهی لازم نیست ما واضح اعلام کنیم اثرات مراقبت ها و خودسازی ها یا حتی سختی ها و تحمل آزار و اذیت هایی که به انسان های سالم تحمیل می شود در زندگی شما به تدریج چه اثراتی دارد اما اگر کسی شفافیت و خلوص باطن داشته باشد قطعاً متوجه خواهد بود منظور و مقصود چیست و راه کدام است. توجه در انتخاب ها یا عدم آن، دقت در رفتار و منش فرد، نگرش و برداشت از سختی ها و اندازه ی رافت و خلوص باطن و خیرخواهی او برای دیگران به شما نشان میدهد که افراد دارای چه مهارت ها و قابلیت هایی هستند و البته که من بیشتر حواسم را جمع میکنم پشت سر یا حتی در ذهن (جالب که آنها میتوانند به ذهن شما هم مسلط شوند! به همین قشنگی و طبق این تسلط بر روی شما اثر میگذارند) چطور و یا چگونه در مورد آنهایی که مسلط به این امور هستند فکر کنم!

در این صورت است که چیزی پنهان از شما نمی ماند هرچند که پوشش هایی بر آنها به ظاهر وجود داشته باشد اعم از کالبد جسم، نفس ماده و ...

خیرخواهی، کمک به دیگران به هر نوعی که میتوانم، خلوص و شفافیت باطن و قلب، یکسان بودن درون و برون، خالی کردن قلب از کینه و نفرت و دوری از دوبهم زنی و فتنه انداختن میان زندگی دیگران و در واقع نزدیک تر شدن هرچه بیشتر به خداوند و کمک خواستن از او میتواند به شما برای رسیدن به این مراحل دستاوردهای خوبی به همراه داشته باشد.

یاعلی....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۱۴
mina nikseresht