روان سالم تر

مشخصات بلاگ
روان سالم تر

امروزه نیاز به تغییر لازمه ی داشتن یک زندگی موفق است. افرادی که همه روزه تصمیم به تغییر می گیرند تا امروزشان با دیروزی که رفته است و فردایی که نیامده متفاوت باشد افرادی هستند که تغییر و تحول را لازمه ی رشد و داشتن یک زندگی سالم و شاد می دانند.
این وبلاگ به شما کمک خواهد کرد تا تغییری هرچند کوچک در زندگی خودتان ایجاد کنید. خوشحال می شوم به عنوان یک راهنما سهمی در زندگی تان برای تغییر داشته باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما

بایگانی
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدف» ثبت شده است

داشتیم با هم در مورد افکار خودآیند صحبت می کردیم. اینکه افکار خودآیند چه اثری در ذهنیت ما و برداشت های روزانه ی ما از اتفاقات دارد.

افکار خودآیند، کوتاه و مجمل هستند.

معمولاً این افکار در قالب چندکلمه و در قالب عبارت های تلگرافی ظاهر می شوند: « تنها... بیمار... طاقت ندارم... سرطان.... فایده ای نداره...» یک کلمه با یک جمله ی کوتاه به عنوان برچسبی برای مجموعه ای از خاطرات دردناک، ترس ها یا خودنکوهی عمل می کنند.

یک فکر خودآیند لزوماً همیشه در قالب کلمات ظاهر نمی شود. بلکه می تواند به صورت یک تصویر ذهنی کوتاه و مختصر یا به صورت صدا، بویایی یا هر احساس جمعی خودش را نشان دهد. زنی که از بلندی می ترسید برای چند لحظه این تصویر به ذهنش خطور کرد: « زمین کج شده و او در حال لغزیدن به سمت پنجره است.» هر زمان این خانم به طبقه ی سوم می رسید این خیال پردازی گذرا باعث فراخوانی اضطراب شدیدی در او می شد.

گاهی افکار خودآیند ممکن است در قالب مرور وقایع گذشته ظاهر شوند. زن افسرده ای مدام تصویر در ورودی یکی از مراکز خرید به ذهنش خطور می کرد زیرا در همین مکان بود که همسرش به او گفت خیال جدا شدن از او را دارد. تجسم این مکان کافی بود تا تمام احساس های مربوط به این فقدان در او زنده شود.

گاهی اوقات نیز افکار خودآیند به صورت دانش شهودی ظاهر می شوند که هیچ کلمه، تصویر یا برداشتی همراه آنها نبوده است. مثل سرآشپزی که به شدت به توانایی خودش شک داشت و فقط می دانست که تلاش او برای ارتقاء شغلی، مشت بر سندان کوفتن است.

افکار خودآیند تقریباً همیشه قابل باورند

ما تقریباً به این افکار اعتقاد داریم و اصلاً به عقل ستیزی آنها نمی اندیشیم. به عنوان مثال مردی که پس از درخواست طلاق همسرش دچار غضب و خشم شدیدی می شود، درست در همان لحظه اعتقاد راسخ دارد که همسرش به خاطر بی عرضگی ایشان، درخواست طلاق داده است.

اعتقاد ما به افکار خودآیند مثل برداشت های حسی ماست. شما سخت به واقعیت افکار خودآیند می چسبید درست مثل اینکه صدا یا نوری را در جهان واقعی دیده اید. اگر شما مردی را ببنید که سوار ماشین گران قیمتی می شود بلافاصله این فکر به ذهن تان خطور می کند: « او مرد پولداری است و این قدر پُز و افاده دارد که انگار از دماغ فیل افتاده است.» شما قضاوت خودتان درباره ی این فرد را دقیقاً همان قدر واقعی می پندارید که بخواهید از درست بودن قضاوت خود درباره ی رنگ آن ماشین دفاع کنید.

افکار خودآیند به صورت خودانگیخته تجربه می شوند.

شما به این دلیل به افکار خودآیند اعتقاد دارید چون خود به خود وارد ذهن تان می شوند. به نظر می رسد که این افکار خود به خود در قبال وقایع پیرامون به وجود می آیند و ناگهان وارد ذهن شما می شوند. مچ گیری این افکار، کار دشواری است چه برسد به اینکه بخواهید آنها را در ترازوی عقل وخرد بگذارید.

افکار خودآیند اغلب در قالب «بایدگویی»، «اجبارگویی» و «حتماًگویی» ظاهر می شوند.

زنی که اخیرا همسرش فوت کرده است با خودش فکر کرد « تو باید گلیمت را از آب بیرون بکشی و نباید سربار زندگی دیگران شوی.» هر زمان که این افکار به ذهنش متبادر می شدند، احساس ناامیدی سرتاپای وجودش را فرا می گرفت. انسان ها با «بایدگویی» هایشان سخت در عذاب و گرفتاری می افتند مثل « من باید خوشبخت باشم»، « من باید شور و حال بیشتری داشته باشم« من باید خلاق، مسئولیت پذیر، سخاوتمند و مهربان باشم. تکرار «بایدگویی» احساس گناه یا کم ارزشی را در شما دامن می زند.

جنگ با «بایدگویی» دشوار است. به این دلیل که عملکرد آنها واقعاً در گذشته ارزش انطباقی داشته است و در حال حاضر نیز ارزش انطباقی دارد. این بایدها برای زندگی قواعد ساده ای فراهم کرده اند و در گذشته مؤثر بوده اند. آنها در شرایط استرس زا، ارزش بقایی دارند و به سادگی می توانید از آنها استفاده کنید. زمانی سر و کله ی مشکلات پیدا می شود که این بایدگویی ها، خودآیند می شوند. به گونه ای که فرصت تجزیه و تحلیل آنها را پیدا نمی کنید و چنان پایدار می شوند که نمی توانید برای کنار آمدن با موقعیت ها، این بایدگویی ها را تعدیل کنید.

افکار خودآیند تمایل دارند وقایع را افتضاح جلوه دهند.

این افکار معمولاً در هر حادثه ای به دنبال فاجعه یا خطر می گردند و همیشه انتظار دارند بدترین حالت ممکن اتفاق بیفتد. یک دردل معمولی را نشانه ای از سرطان در نظر می گیرند و کم توجهی معشوق را دلیل بر خیانت یا دوست نداشتن تلقی می کنند. جالب اینکه « افتضاح سازی، آبشخور اصلی اضطراب است.»

جنگ با تفکر افتضاح ساز، سخت است به این دلیل که عملکرد این توع تفکر انطباقی است. این افکار به شما کمک می کنند تا آینده را پیش بینی کنید و برای بدترین حالت ممکن آماده شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۴۲
mina nikseresht
جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

وقتی شروع به سکوت می کنی....

به نام او که زنده میکند و می میراند...

سفر به درون خود باعث می شود به کیستی خود برسیم. لازم است گاهی ساعتها بنشینیم و به این فکر کنیم و بیاندیشیم ما کیستیم؟ چه خصوصیات و صفاتی داریم؟ کدام ویژگی ها و خصلت های اخلاقی جزء ویژگی های مثبت ما به شمار می رود و کدام ویژگی ها و خصلت های ما موجب آزار خودمان می شود.

خلوت با درون و تحمل سکوت کار سختی است. خصوصاً اگر فردی برونگرا باشد تحمل این سکوت و خلوت گزینی با خود را کمتر دارد. اما برای آنکه به اعماق درون خود سفر کنیم و پی به ویژگی های خود ببریم تا از استعدادها و توانایی های خود آگاه شویم و آنها را تقویت کرده و به تعالی برسانیم لازم است هر روز لحظاتی از اوقات مان را به تفکر در مورد خود و جهانی که در آن قرار گرفته ایم فکر کنیم.

در این سفر درونی لازم است خودمان را تخلیه ی روحی و روانی کنیم. از تمام آنچه که مانع پیشرفت روحی و اخلاقی و روانی ما شده است. زمانی می توانیم اقدام به اصلاح و تربیت خود کنیم که تعداد این خلوت کردن های با خود زیاد شود.

چرا نیاز به خلوت کردن داریم؟

زمانی که خداوند مهربان انسان را خلق کرد و دستور سجده به شیطان را داد، شیطان از فرمان خداوند امتناع ورزید. آن هنگام فرشتگان از خداوند پرسیدند: چرا این چنین او را خلق کردی در حالیکه تو میدانی او موجب فتنه و فساد خواهد بود. آن وقت خداوند در پاسخ به ملائک فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

بی شک تنها انسان است که میتواند به قرب الهی برسد و ازین نور عظیم و منبع تمام و کمال انرژی های بی انتهای خداوند خودش و زندگیش را پر از نور کند. حرکت کردن به سمت نور، تنها با خالی کردن و تصویه ی روح امکان پذیر خواهد شد.

هرچه درون ما خالی از صفات منفی باشد، دریافت و جذب مان از اتفاقات خوب و جریانات مثبت اعم از خواسته ها و آرزوها در سطح نازل این موضوع بیشتر خواهد بود.

برای پاکسازی روح خود لازم است برای داشتن این سکوت های درونی تمرین کنیم. لازم است تنها ببینیم و بشنویم. بیشتر به صداها و دریافت هایمان دقت کنیم. لازم است به چرخه ی آفرینش سری بزنیم. به نیروهای درونی مان متمرکز شویم. دقت کنیم کجاها و چه قسمتی از روان مان تاریک است که مانع حرکت روح و جریان داشتن انرژی های مثبت در درون مان شده است؟ شاید گاهی لازم است اطرافیانی را که انرژی های منفی شان را به شما انتقال میدهند از دایره ی زندگی تان خارج کنید. تاثیر انرژی های منفی یک فرد حسود بر روی شما بسیار زیاد است. اگر شما با فرد حسودی ارتباط داشته باشید در حالیکه سطح انرژی بالایی هم ندارید قطعاً به مرور زمان حال وحوصله و انگیزه ی لازم برای انجام کارهای مفید و ارزشمند را از دست خواهید داد. فرد حسود عزت نفس و خودارزشمند پایینی دارد و این ناخواسته به شما منتقل می شود. تمامی صفات منفی حتماً اثر منفی روی شما خواهند داشت.

به تعالیم خداوند و صحبت های او دقت کنید: در سوره ی فلق به ما فرموده است: و من شر حاسد اذا حسد: از شر انسان حسود به خداوند پناه ببر.

می بینید خداوند نیز ما را از ارتباط با فرد حسود منع کرده است و اگر در شرایطی به ناچار در معرض ارتباط با این افراد قرار گرفته اید باید از حال بد و انرژی های منفی آنها به خداوند پناه ببرید.

یا در سوره ی ناس به ما فرموده است: من شر وسواس الخناس: از شر وسوسه های خناس ( یکی از صفت های شیطان) به خداوند پناه بیاور.

دقت کرده اید تمام صفاتی که ملقب به شیطان می شود چقدر تاریک است؟ چقدر انرژی های منفی به همراه دارد؟ دروغ، حسد، بدگویی، تهمت،سوءظن، سرزنش و... ؛ حال ببینید این صفات چطور مانع جذب انرژی های مثبت ما می شود و به جای آنکه انرژی های درونی ما صرف جذب اهداف و خواسته های زندگی مان شود باید به این طریق هرز شود.

همین است که آدمهایی که از منبع نور و حقیقت دور می شوند درون شانه تیره و تاریک می شود و اگر شما فردی باشید که حاوی اثرات مثبت و انرژی های مثبت در این خلقت باشید حتماً این تیرگی و تاریکی را درک خواهید کرد. دقیقاً مثل جریان الکتریسیته. زمانی که دست تان را روی سیم های روکش دار می گیرید عبور این جریان را حس خواهید کرد. انسانی که انرژی مثبت هم دارید همین گونه اثرگذار است و انرژی های منفی آدمها را ولو از راه دور خواهد گرفت. شک نکنید.

صفات مثبت آنها قدرت و توانایی جذب قشنگی های زندگی را ندارد چرا که این صفات منفی هر کدام یک اثر منفی بر روی چاکراها و انرژی های درونی انسان می گذارند.

شاید هنوز زود باشد که بگویم خالی کردن و تسویه ی روح از هر آنچه که تاریک و سیاه است و جایگزین کردنش با انرژی های مثبتی مثل محبت، مهربانی، حسن نیت، خوش گمانی، تواضع، نرم خویی و... چطور سطح انرژی روانی و روحی و معنوی شما را بالا خواهد برد تا اتفاقات شیرین و خوشی برایتان بیفتد.

هر چیزی که تا به امروز احساس کرده اید چقدر حیف که آن را ندارید یا آرزویی که امروز در دل دارید اما احساس می کنید رسیدن به آن برایتان مقدور نیست....

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست..... از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۲
mina nikseresht
يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۰۷ ب.ظ

موفقیت آخر راه نیست....


داستان رابرت بروس اسکاتلندی را بخوانید. داستانی واقعی که هفتصد سال پیش در زمان پادشاهی انگلستان بر اسکاتلند رخ داده است. پادشاه انگلستان فرد ظالم و خونخواری بود که سالها به طور وحشیانه‎ای بر اسکاتلند ستم می‎راند. ولی در سال 1306 شاه اسکاتلند شد و اولویت اول خود را آزادی کشورش قرارداد. او لشکری را جمع آوری و بر ضد انگلستان اعلان جنگ کرد. متأسفانه ارتش انگلیس به دلیل تعداد نیروهای بیش‎تر و سلاح‎های پیشرفته‎تر، پیروز شد.

رابرت بروس فرار کرد و به غاری پناه برد. فضای غار سرد و مرطوب بود. خستگی و خونریزی زخمی که در جنگ برداشته بود احساس ناامیدی را در او تشدید می‎کرد. احساس شرم می‎کرد و فکر کرد که کشورش را ترک کند و دیگر بازنگردد.

همانطور که دراز کشیده بود، عنکبوتی توجهش را جلب کرد که برای ساختن تار خود روی دیوارهای غار سخت می‎کوشید؛ کاری که به نظر بسیار دشوار می‎رسید. عنکبوت از یک سوی دیوار به سوی دیگر رشته‎ای از تار خود را پرتاب می‎کرد، سپس همین عمل را از جهات مختلف انجام می‎داد. در حین تلاش عنکبوت بادی از دهانه‎ی غار به داخل وزید و تار ساخته شده‎ی او را پاره و عنکبوت را به گوشه‎ای پرتاب می‎کرد. اما عنکبوت دست از تلاش برنمی‎داشت. به محض اینکه باد فروکش می‎کرد، دوباره روی دیوار می‎رفت و کار خود را از سر می‎گرفت.

بارها و بارها باد تار و پود رسته‎شده‎ی عنکبوت را از هم درید و عنکبوت دوباره برخاست و کار خود را از ابتدا شروع کرد. به تدریج از شدت باد کاسته شد و عنکبوت توانست پایه‎های کار خود را طوری محکم بسازد که دیگر باد نتواند پاره‎اش کند. وقتی باد دوباره شدت گرفت، دیگر شبکه‎های تنیده‎شده‎ی عنکبوت به قدری قدرت یافته بود که دیگر پاره نشد و توانست کار خود را به انتها برساند.

رابرت بروس از مقاومت و پایداری عنکبوت حیرت‎زده شده بود. فکر کرد: « اگر این موجود کوچک به رغم مشکلاتی که با آن روبرو شد، توانست کار خود را به انتها برساند، پس من هم می‎توانم.» عنکبوت برای او به یک نماد تبدیل شد و از تجربه‎ی به‎ دست آمده در غار، شعاری را مطرح کرد: «وقتی در شروع به موفقیت دست نیافتید، دوباره و دوباره تلاش کنید.» پس از بهبود یافتن زخم‎هایش دوباره به جمع‎آوری ارتش دست زد و هشت سال با انگلستان جنگید تا سرانجام توانست آنها را در سال 1314 شکست دهد.

رابرت بروس مطمئناً به دنبال دست یابی به هدف خود یعنی پیروزی در جنگ نبود، بلکه فقط می‎‎دانست که آزادی برایش مفهوم بزرگی دارد و تا زمانی که در پی آن بود زندگی ارزشمندی را پیش می‎برد ( پس مشتاقانه همه‎ی سختی مسیر را تحمل می‎کرد.) ماهیت تعهد چنین است:

شما نمی‎دانید در آینده به اهداف خود خواهید رسید یا نه! فقط می‎توانید به سمت جلو و در مسیر ارزش‎های خود گام بردارید.

آینده در کنترل شما نیست. تنها مسئله‎ای که بر آن اشراف دارید توانایی خود برای ادامه دادن، آموختن  رشد در طول مسیر است. شاید گاهی نیاز باشد خود را به مسیر اصلی که از آن خارج شده‎اید بازگردانید. وینستون چرچیل می‎گوید: « موفقیت آخر راه نیست. شکست مرگ نیست. شجاعت شما برای ادامه‎‎ی مسیر است که ارزش دارد.»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۰۷
mina nikseresht
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ب.ظ

هیس! هدف هایت را فریاد نزن!

میدونی آدمای منفی چه قدرتی دارن؟
ما فکر می کنیم چون منفی ان و دایم غر می زنن، شکایت می کنن، و پرتوقع بودن جزء ویژگی های بارز شونه، دایم در محکوم کردن دیگران مهارت کسب می کنن و نقش و سهم خودشون رو در زندگی شون، اشتباهات شون، حرف زدن شون، معاشرت و ارتباط شون ابدا یاد نگرفتن، پس قدرتی ندارن و اتفاقا چون من مثبتم قدرت جذب بیشتری دارم.
اتفاقا منفیا قدرت عجیبی در خراب کردن و چشم زدن و مانع بودن یا شدن شما در موفقیت و آب خوش از گلوتون پایین نرفتن، هستن.
بعد فکر کن من با این افراد همنشین باشم و از روی ساده لوحی بخوام کارهام، برنامه هام و هدف هام رو باهاشون مطرح کنم.
لازم نیست حتی لحظه ای فکر کنم که: چی میشه؟!
چون نتیجه معلومه.
-تو!...
-نه بابا!!!بی خیال!
-نمیشه، اینقدرا بودن که این کار رو کردن و نشده!الان جواب نمیده!
-برو ببین فلانی رو، روزگارش رو و...
حالا خوب از کجا بدونم هدفم خوبه، درسته، به کارم میاد؟
قبل از هرچیزی مطمئن باشین اون آدمی که در جریانش می ذارین حمایت تون میکنه. همه مدل. صحبت های بویی از غرور و تخریب و ضعیف کردن روحیه ی شما نداره و آدم مثبت و بااخلاقیه.
اگه شما به هدف تون برسین واقعا از صمیم قلب خوشحال میشه، نه اینکه زورش میاد و از سر حرص تبریک که نمیگه، زخم زبونم میزنه.
و دست آخر اگه جایی گیر کردین حاضر شه بهتون کمک کنه.
سعی کنین هدف هاتون رو با کسی یا کسانی در میون بگذارید که در جهت فکری و رفتاری شما هستن.
ضمنا روی واژه ی هرگز فکر کن. به این خاطر که حواست باشه چی و به کی گفتی یا میگی.
دوستانه بهتون پیشنهاد می کنم خیلی خوبه آدم خصوصی های زندگیش که شامل خوشبختی هاش، امکاناتش، رفاه و آسایشش رو با دیگران share نکنه. گاهی ریشه ی خیلی از مشکلات ناخواسته مون و اتفاقاتی که یهو به زندگیمون نازل میشه همینه که موقع خوشحالی ها، هیجانی شدیم و اتفاق خوب و یا چیزهایی که باهاش حس خوشبختی داریم رو به دیگران گفتیم. خیلی مراقب باشین خودتون رو ناخواسته در امواج منفی دیگران قرار ندین. گاهی حسرته ،گاهی حسادته، گاهی نرسیدن و تلاش نکردن و خیلی موارد دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۴۳
mina nikseresht
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۵ ب.ظ

چه رازی در تصور کردن نهفته است؟

چه رازی در تصور کردن نهفته است؟

وقتی والت دیسنی طرح سرزمینی شگفت‌انگیز را توصیف کرد که زمینی وسیع را در بر می‌گرفت و هر ساله میلیون‌ها گردشگر را جذب می‌کرد؛ بسیاری از انسان‌ها تصور می‌کردند که او دیوانه است. دیسنی در ذهنش مشاهده می‌کرد که بسیاری از تصوراتش به واقعیت پیوسته‌اند؛ اما متأسفانه او قبل از مراسم گشایش پارک تفریحی اپکات از دنیا رفت. در روز مراسم، گزارشگری به‌سوی همسر والت دیسنی رفت و به او چنین گفت: ”بسیار تأسف‌بار است که والت امروز این‌جا نیست تا شاهد این مراسم باشکوه باشد.“ خانم دیسنی بی‌درنگ پاسخ داد: ”او، مدت‌ها قبل، این مجموعه و این مراسم را در ذهنش دیده بود؛ قبل از آن‌که من و شما بتوانیم چنین رؤیایی را باور کنیم.“

”تصورکردن به‌راستی اهمیتی بسیار دارد. تصورکردن درحقیقت طرحی از پیش تعیین‌شده برای جذب‌کردن اموری در آینده است.“

آلبرت اینشتین

وقتی به‌خوبی دراین‌باره بیندیشید؛ پی می‌برید محیطی که در آن زندگی می‌کنیم و کالاهای ساخت بشر، همه و همه، در ابتدا فقط یک رؤیا یا تصور بوده‌اند. وقتی انسان‌ها دستیابی به خواسته‌های ارزشمندشان را در ذهنشان تصور می‌کنند؛ به‌معنای‌واقعی انگیزه می‌گیرند تا تصوراتشان را به واقعیت تبدیل کنند. هرچه اهداف ارزشمندمان را با وضوحی بیشتر تصور کنیم؛ راه‌هایی بیشتر را برای دستیابی به آن‌ها می‌یابیم و این احتمال را افزایش می‌دهیم که رویدادهای زندگی‌مان به شیوه‌ی مناسب و دلخواه‌مان اتفاق بیفتد. بسیاری از انسان‌ها زندگی‌شان را فقط با این امید سپری می‌کنند که با بهترین رویدادها روبه‌رو شوند؛ اما وقتی خودمان تلاش نمی‌کنیم و همه‌ی امور زندگی‌مان را به شانس نسبت می‌دهیم، رویدادهای زندگی‌مان نیز به‌ندرت به‌نفع ما اتفاق می‌افتد. تصورکردن زمانی تأثیرگذار است که به انسان انگیزه‌ی کافی ببخشد تا در مسیر دستیابی به اهداف ارزشمندش به‌شدت بکوشد. برای رویاروشدن با بهترین رویدادها در زندگی فقط و فقط امیدواربودن کافی نخواهد بود. تصورکردن به سه شیوه‌ی مؤثر عمل می‌کند:

1. خلاقیت شما را برمی‌انگیزد.

2. مغزتان را متمرکز می‌کند تا به کمک آن بتوانید به دارایی‌ها و منابع موجود در دسترستان توجه کنید.

3. انسان‌ها، منابع و فرصت‌هایی را به‌سوی شما جذب می‌کند که برای دستیابی به اهداف ارزشمندتان به آن‌ها نیاز دارید.

 

”آیا موضوعی ناگوارتر از نابینابودن وجود دارد؟ بله، انسانی که هدفی ارزشمند ندارد و تصویری را دراین‌باره در ذهنش نمی‌پروراند. بسیار ناخوشایند است که چشمانی بینا داشته باشیم؛ اما تصویری را در ذهنمان نپرورانیم.“

هلن کلر

پژوهشگران دانشگاه هاروارد با پژوهش خود چنین موضوعی را اثبات کرده‌اند: دانش‌آموزانی که از قبل رویدادهای مناسب و دلخواه‌شان را تصور می‌کنند به‌راستی همه‌ی وظایفشان را کمابیش با دقتی 100درصدی انجام می‌دهند؛ اما دانش‌آموزانی که قدرت تصورشان را به‌کار نمی‌برند در انجام‌دادن وظایفشان فقط 55درصد دقتشان را به‌کار می‌برند. آیا این موضوع به‌راستی شگفت‌انگیز نیست؟

جک نیکلاس، بازیکن افسانه‌ای گلف، با بیش از صد پیروزی در مسابقات مختلف، چنین گفت: ”هرگز حتی در تمرین نیز ضربه‌ای را به توپی نزده‌ام؛ مگر این‌که تصویری دقیق و متمرکزشده را از قبل درباره‌ی آن در ذهنم می‌پروراندم. تصاویر ذهنی‌ام همچون فیلمی رنگی هستند. در ابتدا مشاهده می‌کنم که قصد دارم مسابقه را کجا به‌پایان برسانم؛ سپس، توپ سفیدرنگ و زیبا را روی چمن سبز روشن می‌نگرم. در مرحله‌ی بعد، صحنه به‌سرعت تغییر می‌کند و من توپ را در حالی مشاهده می‌کنم که به‌سوی مکان دلخواهم می‌رود. مسیر توپ، شکل آن و حتی حرکتش را روی زمین تصور می‌کنم. سپس، این تصویر به‌تدریج محو می‌شود و تصویر بعدی به من نشان می‌دهد که تصویرهای گذشته‌ی ذهنم به واقعیت تبدیل خواهد شد.“

برای شکوفاکردن قدرت تصورتان هرگز ضرورتی ندارد که ورزشکار باشید. تصورکردن در همه‌ی زمینه‌ها تأثیرگذار است. وقتی اهداف ارزشمندتان را به‌گونه‌ای تصور می‌کنید که گویا از قبل به‌ثمر رسیده‌اند؛ تضادی در ذهنتان به‌وجود می‌آید. در این وضعیت، مغزتان می‌داند که بین موقعیت فعلی شما و تصوراتتان شکافی وجود دارد؛ بنابراین، اقدامات لازم را برای پرکردن این شکاف انجام می‌دهد. اقدامات مغزتان در این زمینه سبب می‌شود تصوراتتان به واقعیت بپیوندد.

پس از مدتی پی می‌برید هر روز صبح با اندیشه‌هایی جدید دراین‌باره از خواب برمی‌خیزید که چگونه می‌توانید به اهداف ارزشمندتان برسید. شاید پی ببرید به‌صورت غیرمنتظره کارهایی را انجام می‌دهید که به شما کمک می‌کند تا به مرحله‌ی دستیابی به اهدافتان نزدیک‌تر شوید. ناگهان پی می‌برید که برای نخستین بار در کلاس درس حضوری فعال دارید؛ برای انجام‌دادن کارها یا مسؤولیت‌هایی جدید داوطلب می‌شوید؛ برای دستیابی به خواسته‌ها و اهداف ارزشمندتان پول پس‌انداز می‌کنید یا در زندگی شخصی هرچه بیشتر از دشواری‌های موجود در مسیر دستیابی به اهداف ارزشمندتان استقبال می‌کنید. شما همه‌ی این کارها را انجام می‌دهید تا بتوانید هرچه بیشتر از خودتان و زندگی‌تان بهره ببرید.

در آن زمان که دست‌به‌کار می‌شوید؛ نیمی از راه را پیموده‌اید.

شما در مسیر دستیابی به موفقیت قرار دارید.

به این کار خوب و سازنده‌ی خودتان ادامه دهید.

تردیدی وجود ندارد که تصورکردن برای دستیابی به موفقیت به‌راستی شیوه‌ای تأثیرگذار محسوب می‌شود؛ اما این شیوه را نیز، همچون شیوه‌های دیگر، باید خودتان به‌کار ببرید. هیچ‌کس نمی‌تواند شما را به انجام‌دادن این کار مجبور کند و هیچ‌کس نیز این کار را برای شما انجام نخواهد داد. درحالی‌که درباره‌ی اهدافتان می‌اندیشید؛ آن‌ها را به‌گونه‌ای تصور کنید که گویا از قبل کامل شده‌اند. لازم نیست همه‌ی وقتتان را به انجام‌دادن این کار اختصاص دهید؛ فقط کافی است پنج تا ده دقیقه از روزتان را برای این کار صرف کنید. تصورکردن به‌راستی یکی از مهم‌ترین شیوه‌ها محسوب می‌شود که با به‌کارگیری آن می‌توانید رؤیاهای ارزشمندتان را به واقعیت تبدیل کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۵
mina nikseresht
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ

رونوشت 2: ای وای از فردا باز باید...!

دوستان مهربانم سلام

حتماً شما هم مثل من در این روزها افرادی را می بینید که بعد از یک استراحت طولانی مدت دوست ندارند به فعالیت های روزانه شان بازگردند. کسی که درس می خواند، کسی که سرکار می رود، کسی که درس می دهد و ....

و قسمت جالب داستان این است که اگر هر نظری دارند این نظر و رأی خود را به محیط اطرافشان انتقال می دهند. حرفهایی از این دست که : « ای وای! از فردا باید بروم مدرسه! ای خدا! از فردا باید به سرکار بروم، کی حوصله داره؟! باز از صبح زود باید بلند شوی و تا کی سرکار باشی! و... »

و این غر زدن ها هم چنان ادامه دارد تا اینکه کسی در جمع پیدا شود و حرف مثبتی بزند.

براستی با خود فکر کرده اید چرا اینگونه است؟ چرا این افراد باز هم از شروع فعالیت ها و تلاش خود واهمه دارند؟!

در روان شناسی گفته می شود 97% مردم دنیا هدف ندارند و تنها 3% افراد هستند که برای خود هدف هایی را در نظر گرفته اند. همانطور که می بینید پیرامون ما را افرادی احاطه کرده اند که هدف های معلوم و مشخصی را برای خود در نظر نگرفته اند. لذا آن کس که سرکار می رود، آن کس که درس می خواند، آن کس که درس می دهد، آن فردی که خانم خانه داری است و همه ی این افرادی که کلمه ی ای  وای از فردا را به زبان می آورند شامل این دسته از افرادی هستند که هدفی برای تلاش کردن و شروع فعالیت های مجدد خود ندارند.البته که اینجا معلوم می شود که این افراد اساساً هدفی ندارند. یا از درس خواندن خود لذت نمی برند و هدفی از این کار ندارند، یا از کار کردن خود راضی نیستند و کارشان را دوست ندارند و خلاصه از کارهایی که بر عهده شان است احساس رضایتمندی ندارند.

داشتن هدف و دنبال کردن تا زمان رسیدن، به انسان انگیزه می دهد. انگیزه ای که باعث حرکت و تلاش می شود.

بیایید به یکدیگر قول دهیم در همین ابتدای سال هدف های مشخص و دلخواهی را در نظر بگیریم و برای رسیدن به آنها تلاش و فعالیت را مستلزم دست یابی بدانیم.

در دست نویس های بعدی خواهم گفت چطور می توانیم هدف های مورد علاقه و دلخواه برای خود در نظر بگیریم به شرط رسیدن به آن. به قول موسسات کنکور: صددرصد تضمینی:)

با آرزوی موفقیت برای شما در شروع یک هفته ی جدید

شاد و پرانرژی باشید





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۰۴
mina nikseresht
شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۰۹ ب.ظ

باید بهای موفقیت و تغییر را بپردازید

اگر ندانید که بهای کاری که میخواهید انجام دهید و هدف مطلوبی که در نظر گرفتهاید چه‎قدر است نمیتوانید موفق شوید. چرا که لازمهی هر موفقیتی پرداخت بهای آن است. با خود فکر کنید تاکنون چه‎قدر فرصت را برای عوض شدن و رسیدن به پیروزی و پیشرفت از دست دادهاید و این از دست دادن فرصت چه لطمههایی را به زندگی شما زده است؟ آیا کسانی که شما اکنون آنها را فرد موفقی میدانید کسانی بودند که در راحتی کامل و دور از تحمل شرایط دشوار به موفقیت رسیدهاند؟ قطعاً پاسخ منفی است. چرا که تمام کسانی که به موفقیتهای بزرگی در زندگی خود رسیدهاند، مرارتهای زیادی را تحمل کردهاند. شرایطی را گذرانده‎اند که باب میلشان نبوده و حتی گاهی بابت تحمل آن شرایط، مسخره و تحقیر شدند ولی دست از تعهد خود برنداشتهاند.

ایشان به رسیدن ایمان داشتند و حاضر شدند تا شرایط سختی را که داشتهاند تحمل کنند اما به موفقیت برسند. فرقی نمیکند که شما تصمیم به تغییر در چه زمینهای گرفتهاید. آیا میخواهید از لحاظ تحصیلی به مدارج عالی برسید؟ آیا میخواهید در شغل خود ارتقا پیدا کنید؟ آیا میخواهید معلومات خود را در امر تربیت فرزند و یا در ارتباط با همسرتان افزایش دهید؟ آیا میخواهید در یک سال آینده به ثروت برسید؟ آیا میخواهید در کنکور سال آینده رتبهی بسیار خوبی را کسب کنید؟ شما در هر جایگاه و موقعیتی که باشید باید برای رسیدن به این خواستهها، برنامههای زمانی معلومی را در نظر بگیرید.

شاخ غول تغییر را بشکن/ صفحه ی 27

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۰۹
mina nikseresht